بخش 4

3 اقتصاد اسلامى زکات خمس انفاق وقف و اموال عمومى مالکیّت در اسلام مالکیّت شخصى و کار احیا و حیازت گردش ثروت رباخوارى اقسام ربا قرض الحسنه 4 جهاد و دفاع در اسلام روح صلح#160;طلبى با جنگ#160;هاى تحمیلى مخالف نیست جهاد در راه خدا و اهداف آن آمادگى براى جهاد رعایت اصول انسانى در برابر دشمن 5 قضاوت و دادرسى و قوانین جزا در اسلام قوانین جزائى

اسلام در يك نگاه

 

«آن كس كه نه با دست و نه با زبان و دل با فساد مبارزه نكند «مرده زنده نماست»!(2)

اجراى اين دو وظيفه مهم كه در واقع از آثار و حقوق متقابل زندگى دسته جمعى است، به هر مسلمانى اجازه مى دهد كه روح «اجتماعى بودن» را به طور كامل در خود حفظ كرده و از مرحله فرديّت گام بيرون نهاده و چيزى جز اجتماع نبيند، هر فردى خود را در برابر همه افراد اجتماع مسؤول دانسته و اجتماع هم خود را در برابر هر فرد مسؤول ببيند، در موقع لزوم انتقاد كرده، و به هنگام نياز پيشنهاد دهند و خلاصه در ساختن اجتماع خود - از هر نظر - سهيم باشند چرا كه در زندگى دسته جمعى خوشبختى و بدبختى افراد اجتماع به هم پيوسته است و نمى توانند در برابر رفتار يكديگر بى تفاوت بمانند



1. سوره آل عمران، آيه 110.

2. نهج البلاغه كلمات قصار.



[ 84 ]

سفيد


[ 85 ]

 

 

 

 

3
اقتصاد اسلامى

 

از آن جا كه سعادت و پيروزى معنوى يك جمعيّت بدون «اقتصاد غنى و سالم» ممكن نيست، اسلام به عنوان يك مذهب پيشرو و مترقّى اين مسأله مهم را در متن برنامه هاى خود گنجانيده است.

اكنون به بررسى فشرده يعنى از قوانين اقتصاد اسلامى مى پردازيم:

 

زكات

اسلام براى كم كردن فاصله طبقاتى در ميان مسلمين قانون «زكات» را تشريع كرده و به ثروتمندان دستور داده است تا سهم عادلانه اى از اموال و درآمدهاى فردى خود را به عنوان زكات به بيت المال اسلام بپردازند. اين اموال كه روى هم رفته، رقم مهمّى را تشكيل مى دهد، نقش مؤثّرى در مبارزه با فقر و كم كردن فاصله طبقاتى و كمك به عمران و آبادى دارد.

در سخنان پيشوايان اسلام مى خوانيم كه مقدار «زكات» به قدرى


[ 86 ]

دقيق تعيين شده كه اگر همه كسانى كه زكات بر آنها واجب است به وظيفه خود عمل كرده و آن را بپردازند مى توان بكلى فقر را از جامعه اسلامى ريشه كن ساخت. وجود فقر تنها به خاطر اين است كه عده زيادى از اطاعت اين دستور حياتى امتناع مىورزند و آنها در پيشگاه خداوند بزرگ مسئولند.

مصارف هشتگانه زكات هدف، اهمّيت و نقش تشريع اين حكم اسلامى را در ساختن يك اجتماع سالم منعكس مى سازد. قرآن مجيد اين «موارد هشتگانه» را چنين شرح مى دهد:

( اِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلفُقَرَآءِ وَ المَسَاكِينِ وَ العَامِلِينَ عَلَيْهَا وَ المُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِى الرِّقَابِ وَ الغَارِمِينَ وَ فِى سَبِيلِ اللهِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ; زكات اموال بايد تنها در مورد «فقيران»، «مستمندان»، «كسانى كه براى جمع آورى آن مى كوشند» (به تناسب كار و زحمتشان)، «جلب و جذب غير مسلمانان به اسلام»، «خريدن و آزاد ساختن غلامان»، «اداى دين بدهكارانى كه از پرداختن بدهى خود عاجزند»، «افرادى كه در سفر وا مانده اند» و «در راه خدا» (هرگونه كار خير و عام المنفعه) مصرف گردد).(1)

با توجّه به اين كه مصرف اخير (فى سبيل الله) كه يكى از مصارف هشتگانه زكات است مفهوم وسيعى داشته و كليّه امور عمرانى، گسترش فرهنگ، بهداشت، ساختن پل ها، راه ها، بيمارستان ها و مدارس را شامل مى گردد، نقش مهمّ اين ماليات اسلامى، در عمران و آبادى به خوبى آشكار مى شود.



1. سوره توبه، آيه 60.



[ 87 ]

خمس

«خمس» به معنى پرداختن «20 درصد» از مازاد درآمد سال پس از كسر تمام هزينه هاى زندگى سالانه و يكى از اقلام ماليات هاى اسلامى است كه به منظور تأمين زندگى نيازمندان و مبارزه با فقر، توسعه تبليغات اسلامى و تأمين ساير نيازمندى هاى مادّى و معنوى جامعه اسلامى تشريع شده است.

خمس به همه در آمد تعلق نمى گيرد، بلكه مربوط به مازاد از مخارج سالانه است، بنابراين كسانى كه مخارجشان از درآمدشان بيشتر و يا مساوى است هيچ گونه وظيفه اى در اين قسمت ندارند، و تنها كسانى كه در آمدشان از مخارجشان بيشتر است بايد 20 درصد باقيمانده درآمد سال خود را به بيت المال بپردازند و اين رقمِ قابل توجّهى براى بيت المال اسلام محسوب شده و به مسلمين امكان مى دهد كه بسيارى از مشكلات مادّى، اجتماعى و دينى را حل كنند.

البتّه خمس منحصر به مازاد در آمد كسب و كار نيست، بلكه در معدن، غوص (آنچه به وسيله غوّاصى از دريا خارج مى شود)، گنج هاى بدون صاحبى كه از زير خاك بيرون مى آورند، و در غنايم جنگى نيز خمس واجب است، در اين موارد خمس به همه درآمد تعلق مى گيرد و تنها هزينه هاى انجام كار از آن كسر مى شود.

طرز تقسيم خمس و تعيين مصارف دقيق آن در فقه اسلامى مذكور و شرح آن از عهده اين بحث فشرده خارج است.

 

 


[ 88 ]

انفاق

مسأله انفاق (بخشش در راه خدا) گرچه از واجبات نيست ولى اسلام فوق العاده به آن اهميّت داده و آيات زيادى از قرآن مجيد به آن اختصاص يافته است.

اين انفاق هاى مستحبّى يكى ديگر از عوامل توزيع عادلانه ثروت و مبارزه با فقر و توسعه فاصله طبقاتى است. انفاق ممكن است نسبت به اشخاص انجام گيرد و يا به صورت مؤسسّات خيريّه اى درآيد و با برنامه خاصى به وسيله نيكوكاران توزيع گردد و از اين نظر تفاوتى نيست بلكه صورت دوّم غالباً مؤثرتر و مفيدتر خواهد بود.

 

وقف و اموال عمومى

يكى ديگر از موضوعاتى كه به هدف توزيع عادلانه ثروت و مبارزه با فقر و يا تمركز سرمايه، كمك مؤثّرى مى كند، مسأله وقف و اموال عمومى است.

وقف بر دو قسم است: وقف عام و وقف خاص.

در وقف خاص منافع يك مال به عده مخصوصى اختصاص داده مى شود (مانند فرزندان واقف)، ولى در وقف عامِ كه اكثر موارد وقف را تشكيل مى دهد - عين موقوفه به عموم يا بخش عظيمى از اجتماع تعلّق پيدا كرده و جزو اموال عمومى مى گردد.

تشويق اسلام به مسأله وقف، و اقدام پيشوايان بزرگ به آن، سبب شده بخش قابل توجّهى از اموال از شكل خصوصى درآمده و رنگ عمومى به خود گيرد و در خدمت توده هاى عظيم اجتماع به كار افتد،


[ 89 ]

كه اين خود گام ديگرى براى توزيع عادلانه ثروت محسوب مى گردد.

 

مالكيّت در اسلام

از نظر اسلام، مالكيّت «واقعى و مطلق» مخصوص خداستو مالكيّت او نسبت به همه چيز و همه موجودات در پهنه جهان هستى، مالكيّت حقيقى است و جنبه «تكوينى» دارد، نه قراردادى و قانونى و تشريعى چرا كه او آفريدگار همه چيز و مدير و مدبّر آنهاست:

( لَّهُ مَا فِى السَّمَواتِ وَ مَا فِى الاَْرْضِ; آنچه در آسمان ها و زمين است از آن اوست).(1)

بنابراين مالكيّت ديگران بايد با اجازه و فرمان خدا و طبق قوانين او صورت گيرد.

 

مالكيّت شخصى و كار

اسلام مالكيّت شخصى را محترم شناخته و هركس را مالك دسترنج خود مى داند، و كار را پايه مالكيّت مى شناسد.

اين يك قانون طبيعى است كه اسلام آن را امضا كرده است، چرا كه هركس مالك طبيعى خود و نيروهاى خويش است. دسترنج و فرآورده هاى هركس در واقع تبلورى از نيروهاى وجودى او محسوب مى گردد، بنابراين همان طور كه انسان مالك خود و نيروهاى خويش است مالك كار و دسترنج خود نيز مى باشد.



1. سوره بقره، آيه 255.



[ 90 ]

احيا و حيازت

اگر كسى زمين مواتى را احيا كند (آباد سازد) مالك آن مى شود و پيغمبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

«مَنْ أَحْيا اَرْضَاً مَواتاً فَهِىَ لَهُ; كسى كه زمين مواتى را احيا كند مال اوست».(1)

«حيازت» (دست يافتن به منابع و مواهب طبيعى پيش از آن كه ديگرى به آن دست يابد) يكى ديگر از اسباب مالكيّت است، كه در فقه اسلام تحت عنوان «من حازملك»; كسى كه حيازت كند مالك مى شود» ذكر شده است.

با توجّه به اين كه «احيا» و «حيازت» دو نوع انجام كار است، اصالت كار در ايجاد ثروت روشن تر مى گردد. البتّه حكومت اسلامى مى تواند جمعى را مأمور احياى زمين هاى موات و حيازت منابع طبيعى سازد و نتيجه آن را در راه منافع عموم به كار اندازد.

اسلام ارزش خاصّى براى حقوق كارگر قائل شده و طبق روايات اسلامى از جمله گناهانى كه بخشيده نخواهد شد، تضييع حقّ كارگر است.

حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) معروف است كه او دست كارگرى را كه از كثرت كار ورم كرده بود بلند كرده و به ديگران نشان داد و فرمود: اين دستى است كه خدا و پيامبرش آن را دوست دارند».

 



1. وسائل الشيعه، ج 17، صفحه 327.



[ 91 ]

گردش ثروت

اسلام براى «ثروت هاى راكد» و خارج از گردش، ماليات خاصّى قائل شده (مانند تعلّق زكات به طلا و نقره مسكوكى كه يك سال بر آنها بگذرد) و از اين طريق در عمل تشويق به گردش ثروت ها كرده است. در آيات قرآن نيز مذمّت شديدى از ثروت اندوزان و كسانى كه ثروتشان را راكد ساخته و در راه بندگان به كار نمى گيرند شده است.

گذشته از اين در احاديث اسلامى تشويق زيادى به تجارت، كشاورزى، دامدارى، و صنايع شده، و روايات متعددى در هريك از اين امور در كتب معتبر حديث ديده مى شود و از آنها به خوبى روشن مى گردد كه مقصود اسلام «تحرّك هر چه بيشتر تمام سرمايه هاى انسانى و مالى اجتماع، در راه منافع عمومى بندگان خداست».

 

رباخوارى

براى تحكيم پايه كارهاى توليدى رباخوارى شديداً در اسلام ممنوع شده تا كسى بدون كار و توليد و تنها از راه سود پول به زندگى خود ادامه ندهد.

گذشته از اين، رباخوارى عامل مؤثّرى براى به هم خوردن توازن ثروت و گسترش فاصله و شكاف ميان طبقه ثروتمند و طبقه ضعيف، است زيرا رباخوارى از يك سو اموال ثروتمندان را به طرز نادرستى افزايش سريع مى دهد و از سوى ديگر طبقات پائين را روز به روز ضعيف تر ساخته و آخرين رمق را از آنها مى گيرد.

اسلام رباخوارى را از گناهان كبيره مى داند و هيچ كس نمى تواند


[ 92 ]

سود پولى را كه از طريق ربا بدست آورده مالك شود، بلكه بايد سود را به صاحبش باز گرداند.

 

اقسام ربا

ربا از نظر قوانين اسلام بر دو قسم هر دو قسم آن حرام است:

 

1ـ ربا در قرض:

رباى در قرض يعنى كسى پولى را قرض داده. و شرط كند بدهكار چيزى اضافه بر آن پس دهد، خواه كم باشد يا زياد، از همان جنس باشد يا جنس ديگر، ولى اگر شرط نكند و به خود حقّ هيچ گونه مطالبه ندهد، امّا بدهكار خودش روى ملاحظات اخلاقى چيزى به آن اضافه كند مانعى ندارد.

 

2ـ ربا در معامله:

رباى در معامله يعنى دو چيز مورد معامله از يك جنس امّا يكى از ديگرى بيشتر باشد مثلا اگر 10 كيلو گندم مرغوب را با 12 كيلو گندم اگر چه متوسّط باشد خريد و فروش كنند رباست. اين نوع ربا داراى شرايطى است كه در فقه اسلامى مذكور شده است.

 

قرض الحسنه

قرض الحسنه يا «وام بدون ربا» از موضوعاتى است كه در دستورات اسلامى درباره آن تأكيد فراوان شده است، و حتّى در بعضى روايات


[ 93 ]

اسلامى ثواب و پاداش آن بيش از صدقه (كمك بلاعوض در راه خدا) ذكر گرديده و شايد به دليل آن اين باشد كه بسيارى از وام گيرندگان، آبرومندانى هستند كه در عين نياز شديد به وام، حاضر به قبول كمك و بخشش بلاعوض نيستند، و آن را منافى حيثيّت و شئون خود مى دانند، برخلاف پذيرندگان كمك بلاعوض كه به طور معمول داراى چنين وضعى نمى باشند.

در عين حال اسلام براى حفظ حقوق وام دهندگان، اجازه مى دهد در مقابل وام «وثيقه كافى» از بدهكار دريافت كنند، و در صورت امتناعِ بدهكار از پرداخت بدهى خود، معادل آن را از وثيقه برداشته و بقيه را به صاحبش باز گردانند.

وام هاى بدون ربا (قرض الحسنه) علاوه بر اين كه كارى صددرصد انسانى و اخلاقى است، در جلب محبّت و دوستى و از بين بردن عقده هايى كه غالباً ميان افراد «كم در آمد» و «پر در آمد» بوجود مى آيد اثر عميقى دارد، و اين ساده ترين خدمتى است كه افراد متمكّن و پردرآمد، مى توانند در حقّ ديگران انجام دهند.


[ 94 ]

سفيد


[ 95 ]

 

 

 

 

4
جهاد و دفاع در اسلام

 

مسأله جهاد در احكام اسلامى جاى خاصّى دارد. در حقيقت يك آيين ثابت و پيشرو كه رسالت جهانى دارد بدون داشتن چنين دستورى تكميل نخواهد شد.

قرار گرفتن مسأله جهاد در متن دستورات اسلامى به خاطر تفسيرهاى غلطى كه افراد كم اطلاّع براى آن كرده اند گفتگوهاى مخالفان را برانگيخته و دست آويزى بدست آنان داده كه اسلام آيين شمشير و تحميل است، تا آن جا كه نويسندگان معروفى همچون «مك دونالد» در دايرة المعارف خود چنين تصريح مى كند:

«نشر اسلام به وسيله شمشير و زور يكى از واجبات مهمّ دينى هر مسلمان است»!!.(1)

در حالى كه با روشن شدن ماهيّت و اهداف جهاد در اسلام نه تنها


1. روح الدين الاسلامى، صفحه 376.



[ 96 ]

اين گفتگوها از ميان مى رود، بلكه عمق، اصالت، تحرّك و استعداد تعليمات اسلام براى اداره جامعه انسانى در شرايط مختلف روشن تر مى گردد. براى اثبات اين حقيقت توجّه شما را به بحث هاى زير جلب مى كنيم:

 

روح صلح طلبى با جنگ هاى تحميلى مخالف نيست

از نظر لغوى به «هرگونه كوشش و تلاش» جهاد مى گويند و در منابع اسلامى نيز در موارد متعددى جهاد به معناى هرگونه تلاش فكرى، بدنى، مالى، و اخلاقى براى پيشبرد مقاصد الهى و انسانى به كار رفته است.

معناى خاصّ و اصطلاح فقهى آن، كوشش نظامى و مسلّحانه، براى حفظ و پيشرفت آيين حقّ است. اكنون بايد ديد اين درگيرى و كوشش نظامى و مسلّحانه مربوط به كجاست؟

جنگ با عناصر ناصالح كه منافعشان با گسترش آيين حق و عدالت به خطر مى افتد، و براى محو آن بپا خاسته و صف آرايى مى كنند امرى اجتناب ناپذير است، و مادامى كه چنين كسانى در دنيا باشند گروه هاى طرفدار حق و عدالت چاره اى جز اين ندارند كه «براى دفاع از موجوديّت خود و اهدافشان»، در برابر اين عناصر ايستادگى كنند.

«در حقيقت جنگ به عنوان يك پديده اضطرارى از طرف عناصر مزاحم به نظام هاى طرفدار خداپرستى و عدالت اجتماعى تحميل مى گردد»، نه اين كه آنها خودشان آن را خواسته باشند و اسلام هم با وجود آن همه عناصر مخالف و دشمنان لجوج زمان جاهليت نمى توانست از اين موضوع بر كنار بماند.


[ 97 ]

امّا با اين حال روح صلح طلبى و عدم توسّل به زور در برابر همه كسانى كه به مزاحمت، كارشكنى، تهاجم، تجاوز و ظلم برنخاسته اند، به خوبى از آيات قرآن مجيد آشكار است:

(لاَّيَنهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ، لَم يُقَاتِلُوكُمْ فِى الدِّينِ وَلَم يُخرِجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَ تُقسِطُوا اِلَيهِمْ اِنَّ اللهَ يُحِبُّ المُقسِطِينَ * اِنَّمَا يَنهاكُمُ اللهُ عَنِ الَّذينَ قَاتَلُوكُم فِى الدِّينِ وَ أَخرَجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ وَ ظَاهَرُوا عَلَى اِخْرَاجِكُمْ أَن تَوَلَّوهُمْ وَ مَن يَتَولَّهُمْ فَاُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ; خداوند هرگز شما را نهى نمى كند كه با آنها كه از در جنگ در دين با شما در نيامدند، و شما را از وطنتان آواره نساختند، نيكى و عدالت كنيد، خداوند عدالت پيشگان را دوست مى دارد، تنها خدا شما را از دوستى با آنها نهى مى كند كه با شما در دين نبرد كردند، و از وطن بيرونتان ساختند و براى آواره كردن شما دست به دست هم دادند، كسانى كه با اينها رابطه دوستى بريزند، ستمكارند).(1)

در جاى ديگر با صراحت دستور مى دهد كه اگر دشمن سلاح را بر زمين گذشته و از در صلح درآيد و مزاحمت نكند حقّ تعرض با آنها را نداريد:

(فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقَاتِلُوكُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ
سَبِيلا;
اگر از شما دورى گزينند و به نبرد با شما بر نخيزند، و به شما پيشنهاد صلح دهند، خداوند به شما اجازه نمى دهد متعرّض آنان شويد).(2)

در آيه ديگرى به پيغمبر گرامى اسلام دستور مى دهد:



1. سوره ممتحنه، آيه 8 و 9.

2. سوره نساء، آيه 90.



[ 98 ]

(وِ إِن جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا; اگر دشمنان تمايل به صلح نشان دهند تو هم از در صلح درآى).(1)

شايد كمتر آيينى اين چنين تمايل خود را به صلح، به عنوان يك اصل اساسى با اين صراحت بيان داشته باشد، ولى صلح طلبى نبايد به اين معنا تفسير گردد كه اجازه داده شود مسلمانان در برابر عوامل مزاحم و آنها كه مى كوشند توده هاى مردم جهان در بت پرستى و استعمار بسر برند، خاموش بنشينند، و يا در برابر تهاجم دشمنان به كشورشان دست روى دست بگذارند.

 

جهاد در راه خدا و اهداف آن

در منابع اسلامى غالباً كلمه «جهاد» همراه با كلمه «فى سبيل الله» آمده است كه معناى آن روى هم رفته «جهاد در راه خداست». به همين جهت جهاد نمى تواند به خاطر هوا و هوس، توسعه طلبى، استعمار، به دست آوردن غنايم جنگى، و مانند آن باشد بلكه بايد تنها براى خدا و اهداف الهى و خالص از هرگونه غرض شخصى و مادّى و خودخواهى صورت گيرد. روى هم رفته مى توان اهداف جهاد اسلامى را در چند موضوع خلاصه كرد و با توجّه به اين هدف ها پاسخ ايرادهاى مخالفان داده خواهد شد.

 

1ـ دفاع از آيين حق و موجوديّت آن

مسأله حفظ موجوديّت نظام خدا پرستى و آيين حق و عدالت و حفظ افتخارات اصيل و واقعى، روشن ترين هدف جهاد اسلامى است


1. سوره انفال، آيه 61.



[ 99 ]

و بيشتر غزوات(1) زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله) نيز به آن باز مى گردد.

قرآن با صراحت مى فرمايد:

(اُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِاَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ اِنَّ اللهَ عَلى نَصْرِهِم لَقَدِيرٌ * الَّذِينَ أُخرِجُوا مِن دِيَارِهِم بِغَيرِ حَقٍّ اِلاَّ اَن يَقُولُوا رَبُّنَا اللهُ وَ لَولاَ دَفعُ اللهِ النَّاسَ بَعضَهُم بِبَعض لَّهدِّمَتْ صَوَامِعُ بِيَعٌ وَ صَلَوَاتٌ وَ مَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسمُ اللهِ كَثِيراً; به كسانى كه در معرض ستم و هجوم واقع شوند اجازه داده شده كه از خود دفاع كنند، و خداوند قادر است آنها را پيروز كند، آنها كه از وطنشان بدون حق بيرون رانده شده اند، و تنها گناه آنها اين بود كه مى گفتند پروردگار ما خداست و اگر خداوند جمعى از مردم (متجاوز) را به وسيله مردم (صالح) دفع نكند، صومعه هاى رهبانان و معابد نصارى و كنايس يهود و مساجدى كه نام خدا در آن برده مى شود (به وسيله عناصر متجاوز) ويران خواهد شد).(2)

و به اين ترتيب به هنگامى كه حاكميّت ملّى جامعه اسلامى، و استقلال و كيان آنها در برابر دشمنان، به خطر بيفتد، موظّفند بپاخاسته و تا آخرين نفس از خود دفاع كنند.

جالب توجّه اين كه در اين آيه دفاع از تمام معابد، يكسان مطرح گرديده است و اين خود نشانه ديگرى از روح صلح طلبى واقعى اسلام است. ولى بايد توجه داشت كه اسلام هرگز با بت پرستى و بت خانه چنين معامله اى را نكرده است، نه بت پرستى را دين مى داند; و نه بت خانه را يك معبد، بلكه آن را نوعى. خرافه، گمراهى، انحطاط فكرى و


1. جنگهايى كه پيامبر شخصاً فرماندهى آنها را بر عهده داشت.

2. سوره حج، آيه 39 و 40.



[ 100 ]

يا بيمارى اجتماعى مى شمرد كه بايد به هر صورت اصلاح گردد، و لذا اجازه ويران كردن بتكده ها را صادر نموده است.

 

2ـ درگيرى با عوامل مزاحم

يك آيين پاك آسمانى حق دارد به عنوان يك ايدئولوژى نوين از «آزادى تبليغ» برخوردار گردد، و به صورت طبيعى از طريق روشن ساختن افكار عمومى گسترش يابد. حال اگر منافع نامشروعشان عوامل خاصّى همچون بت پرستان، به خطر افتاد و براى جلوگيرى از گسترش اين دعوت به پا خاسته و كوشش كردند مردم را در نادانى و بى خبرى نگاهدارند، و هيچ راه مسالمت آميزى براى حلّ اين مشكل نبود، اسلام اجازه درگيرى با اين عوامل را داده و پيدايش «قسمتى از غزوات اسلامى از اين قبيل بوده است». در ذيل آيه سابق نيز اشاره اى به اين قسمت شده است، و اين موضوع (استفاده از آزادى تبليغ و گسترش منطقى آيين حق) يكى ديگر از اهداف جهاد اسلامى است.

 

3ـ مبارزه با ظلم و فساد

دشمنى آشتى ناپذير اسلام با ظلم و فساد سبب شده كه در صورت بسته شدن طرق مسالمت آميز، براى پايان دادن به ستم و تبهكارى جهاد كنند و افراد ضعيف و ناتوان و بى پناه را از چنگال ستمگرانى مانند ربا خواران مكّه برهانند. «پاره اى از غزوات اسلام نيز داراى اين رنگ بوده است».

قرآن مى فرمايد:

(وَمَا لَكُم لاَتُقَاتِلون فِى سَبِيلِ اللهِ وَ المُستَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ الوِلْدَانِ


[ 101 ]

الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِن هَذِهِ القَرَيةِ الظَّالِمِ اَهلُهَا وَ اجْعَلْ لَّنَا مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا وَ اجْعَلْ لَّنَا مِن لَّدُنكَ نَصِيراً; چرا براى خدا و نجات مردان و زنان و كودكان ناتوانى كه تحت فشار قرار گرفته اند، جهاد نمى كنيد، همان مردان و زنانى كه مى گويند: خدايا ما را از اين شهر كه اهلش ستمگر و ستمكاراند بيرون ببر، و از طرف خودت براى ما يار و ياورى قرار ده).(1)

 

آمادگى براى جهاد

مادامى كه همه مردم جهان در برابر اصول عقل و عدالت تسليم نشده، و زور و قدرت بر روابط ملل دنيا حكومت مى كند و اين احتمال وجود دارد كه جامعه اسلامى مورد تهاجم بيگانه قرار گيرد، اسلام دستور مى دهد كه مسلمانان آمادگى كامل خود را براى دفاع از خويش حفظ كنند; و همان طور كه در گذشته نيز يادآور شديم قرآن دستور صريحى در اين باره دارد و در يك جمله كوتاه همه مطالب لازم را بيان فرموده: (وَاَعِدُّوا لَهُمْ مَّا اسْتَطَعْتُم مِنْ قُوَّة; هرگونه نيرو و قدرت كه ممكن است براى مقابله با هجوم دشمنان آماده و مهيا سازيد).(2)

با اين كه صرف هزينه در راه تسليحات به طور قطع بدترين و بيهوده ترين مصارف محسوب مى شود، ولى اسلام در مورد ضرورت و خطر، نه تنها آن را لازم دانسته بلكه آن را «جهاد با اموال» ناميده است.

ولى با اين همه، محو تجاوز و جنگ از جهان، تنها با تقويت


1. سوره نساء، آيه 75.

2. سوره انفال، آيه 60.



[ 102 ]

بنيه هاى نظامى و تسليحاتى ممكن نيست، بلكه اين كار گرچه از يك نظر جنبه ايمنى دارد و چاره اى از آن نيست ولى از سوى ديگر احتمال بروز جنگ را افزايش مى دهد، لذا براى به وجود آوردن يك «صلح پايدار» تقويت بنيه ايمان و اخلاق را به عنوان راه اساسى پيشنهاد مى كند:

(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِى السِّلْمِ كَافَّةً; اى افراد با ايمان همگى در صلح درآييد).(1)

شرط برخوردارى از نعمت امنيّت و صلح; ورود همه به منطقه امن «ايمان و خداپرستى و حق طلبى» است و تنها در اين منطقه است كه همه با چشم برادر به يكديگر نگاه مى كنند و همه بندگان، داراى يك خدا و همه محبوب و مورد احترام او هستند. در اين منطقه است كه هركس بايد منافع ديگرى را همچون منافع خود بشمارد و آنچه را براى خود مى پسندد، براى ديگران هم بپسندد و آنچه را تنفر دارد براى ديگران نيز نخواهد و در اين جا است كه گذشت و ايثار براى خدا و در راه او درخشندگى خاصى داشته و از بارزترين صفات انسانى محسوب مى گردد.

 

رعايت اصول انسانى در برابر دشمن

در حالى كه كلمه «دشمن» براى بسيارى از مردم مجوّز هر نوع خشونت و اعمال غير انسانى است، اسلام با دستورات مؤكّد و مشروح خود، ترديدى در اين امر باقى نگذارده كه برخورد با دشمنان هم


1. سوره بقره، آيه 208.



[ 103 ]

نمى تواند از چهارچوبه اصول و مقررّات انسانى بيرون باشد، و هرگونه تجاوز از اين اصول و مقررّات ولو در برابر دشمن، تجاوز از حدود الهى بشمار مى رود.

دقّت در دستوراتى كه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) به هنگام حركت سربازان و مجاهدان به سوى ميدان نبرد مى داد، مسالمت جويى و عمق بينش انسانى اسلام را در اين قسمت مشخص مى سازد:

«به نام خدا حركت كنيد، و از خدا استمداد طلبيد، و براى او و طبق آيين فرستاده او پيكار نماييد.

هان اى مردم، مكر و فريب پيشه نكنيد، و در غنايم خيانت روا مداريد، دشمن را پس از كشتن مُثله نكنيد (اعضاى بدن او را بسان دوران جاهليّت نبُريد).

پيران و كودكان و زنان را آزار نرسانيد.

متعرّض رهبانان و عبادت پيشگان كه در غارها و ديرها ساكنند، نشويد.

هرگز درختان را جز در مورد ضرورت و نياز از ريشه قطع ننماييد.

نخلستان هاى دشمن را مسوزانيد، و با آب غرق نسازيد.

درختان ميوه دار را از بين نبرده، و زراعت دشمن را به آتش نكشيد.

حيوانات مفيد را جز براى قوت خود نكشيد.

هرگز آب هاى دشمن را با زهر آلوده نسازيد.

و از حيله (و شبيخون زدن) بپرهيزيد...

و به اين ترتيب توسّل به هرگونه وسيله مبارزه غير انسانى همچون شبيخون زدن جنگ هاى ميكربى، آتش زدن و سوزاندن دام ها،


[ 104 ]

زراعت ها و باغ ها، و كشتن و آزار رسانيدن به افراد غير نظامى را ممنوع ساخته است.

در مقرّرات جنگى اسلام در موارد متعددى اين دستور ديده مى شود كه نخستين تير را شما پرتاب نكنيد و نخستين حمله را شروع نكنيد، به اين معنا كه تا مورد تهاجم واقع نشويد هجوم را آغاز نكنيد، و نبردتان دفاعى باشد نه تهاجمى.

و نيز مى خوانيم كه اميرمؤمنان على(عليه السلام) دستور مى داد:

«سعى كنيد نبرد پيش از ظهر آغاز نگردد و حتماً به بعد از ظهر بيفتد كه فاصله زيادى با تاريكى شب (كه غالباً موجب خاموشى آتش جنگ بوده است) نداشته باشد، تا خون كمترى ريخته شود».

طرز معامله با اسيران جنگى و توصيه هايى كه پيشوايان اسلام نسبت به خوش رفتارى و نيكى با آنان كرده اند تا آن جا كه غذايى كه خود مى خوردند به آنها نيز مى دادند و از آنچه مى نوشيدند به آنها مى نوشانيدند، نشانه ديگرى براى لزوم رعايت اصول انسانى حتّى در حقّ دشمنان است.


[ 105 ]

 

 

 

 

5
قضاوت و دادرسى و قوانين جزا در اسلام

 

درست است كه تربيت صحيح و زنده بودن روح ايمان و اصول اخلاق انسانى در يك اجتماع جلوى بسيارى از تجاوزها و تبهكارى ها را مى گيرد، ولى با اين حال برقرار ساختن عدالت اجتماعى و تحكيم آن در جوامع انسانى بدون حمايت «يك دستگاه نيرومند و عدالت گر قضايى» امكان پذير نيست، چرا كه در هر محيطى افراد گردنكش و طغيانگرى وجود دارند كه شرارت آنها به قدرى است كه شعاع نيرومند ايمان و اخلاق براى روشن ساختن روح و فكر تاريك آنها به تنهايى كافى نبود. و جز در برابر يك دستگاه قضايى عادل و مقتدر سر فرود نمى آورند.

به همين دليل اسلام تنها به توصيه هاى اخلاقى و تربيت هاى معنوى، در پياده كردن برنامه عدالت اجتماعى خود قناعت نكرده، و تشكيلات قضايى نيرومندى را در پشت سر همه دستورات خود پيش بينى كرده است.

در مورد شخص قاضى بيش از همه چيز به دو موضوع اهميّت داده،


[ 106 ]

«علم و دانش و آشنايى به تمام رموز و جزئيّات احكام الهى» و ديگرى، «عدالت» «درستكارى و امانت» است.

در مسأله «مساوات» و برابرى كامل همه طبقات در برابر «دادگاه» تا آن جا پيش رفته كه به قاضى توصيه مى كند، حتّى در سخن گفتن و تعارفات عادى و معمولى، نگاه كردن به طرفين دعوا، و همچنين در نشستن يا ايستادن آنها عدالت و مساوات را رعايت كند، و طرفين دعوا هر كه باشند، و هر قدر مقام اجتماعى آنها متفاوت باشد، بايد بدون كوچكترين امتياز و تفاوت در برابر دادگاه قرار گيرند.

در كلمات پيشوايان اسلام قضاوت، به عنوان يك كار پر مسؤوليت و خطرناك و در عين حال مهم معرفى شده است، زيرا كوچكترين انحراف و تمايل خصوصى قاضى به يك طرف، براى سقوط او از مقام عدالت و طرد از مقام قضا و دادرسى كافى است.

پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

«زبان قاضى در ميان دو شعله آتش قرار گرفته است»! يعنى اگر متمايل به يك طرف شود، فوراً مى سوزد!

در اسلام رشوه گرفتن و تحريف حق به سود رشوه دهنده يكى از گناهان كبيره است:

«الراشى و المرتشى و الماشى بينهما فى النار; رشوه دهنده و رشوه گيرنده و واسطه ميان آن دو، همه در آتشند»!

آيين دادرسى اسلام بسيار دقيق و گسترده است، بگونه اى كه در ميان آيين هاى دادرسى گسترده دنياى امروز، درخشندگى و اصالت خاصى دارد.

در كتب فقه اسلامى كتاب مخصوصى تحت عنوان «كتاب القضا»


[ 107 ]

وجود دارد كه اصول كلّى و تمام جزئيات آيين دادرسى اسلام، شرايط قاضى، شرايط شهود; طرز اقامه دعوا، دلايلى كه طرفين دعوا مى توانند به آن استناد جويند، و مانند اينها به طور مشروح مورد بررسى قرار گرفته است. براى پى بردن به گوشه اى از اين دستورات، و نيز اهميّتى كه اسلام به مقام ارجمند قاضى مى دهد، كافى است به چند دستور زير كه اميرمؤمنان على(عليه السلام)در فرمان معروفى كه به مالك اشتر استاندار مصر نوشته توجه كنيم:

«براى تصدّى مقام قضاوت و دادرسى ميان مردم، كسى را انتخاب كن كه:

از همه مردم از نظر علم، تقوا و فضيلت برتر باشد.

تراكم قضايا و هجوم مسائل گوناگون او را به تنگنا نيفكند.

به هنگام مراجعات مكرر ارباب دعوا، ناراحت و تنگ حوصله نشود.

اگر خطا و اشتباهى از او سر زد در اشتباه و خطاى خود اصرار نورزد.

و از بازگشت به سوى حق آزرده خاطر نگردد.

آزمند و طمعكار نباشد.

نظرات سطحى و مطالعات ابتدايى، او را از تعمّق و باريك بينى در امور باز ندارد.

در موارد مشكوك احتياطش از همه بيشتر، در استناد به دليل از همه كوشاتر، در برابر مراجعات مكررّ ارباب رجوع و متداعيان از همه پر حوصله تر، در كشف حقايق امور شكيباتر، و به هنگام روشن شدن حق


[ 108 ]

در دادن رأى نهايى از همه قاطع تر و برنّده تر باشد.

كسى كه نه ثنا خوانى و تملّق چاپلوسان او را بفريبد و نه تطميع اين و آن او را از جادّه حق منحرف سازد».

سپس براى اين كه هيچ گونه بهانه اى براى قاضى باقى نماند و صاحبان زر و زور نتوانند در او نفوذ كنند دو دستور ديگر صادر كرده و در همان فرمان مى گويد:

«آن قدر از (بيت المال) در اختيار او بگذار كه زندگى او كاملا تأمين گردد و نيازى به مردم نداشته باشد.

و او را از همه نزديكان و ياران به خود نزديكتر ساز تا افراد نزديك تو به نفوذ در او طمع نكند».(1)

 

قوانين جزائى

كيفرهايى كه براى مجرمان قرار داده مى شود بايد هم عادلانه باشد و هم اثر پيشگيرى نسبت به آينده در حجرم يا ديگران داشته باشد، و در عين حال راه را به روى افراد فريب خورده اى كه پشيمان و نادم مى شوند - در مواردى كه تخفيف امكان دارد - نبندد.

در قوانين جزائى اسلام به اين جهات سه گانه توجّه شده است به عنوان مثال، در عين اين كه قصاص را به عنوان يك اصل اساسى در مورد «قتل نفس عمدى» معرفى مى كند و مى فرمايد: (وَلَكُمْ فِى الْقِصَاصِ حَيَوةٌ يَا أُولِى الأَلْبَاِب; قصاص مايه حيات و امنيّت اجتماعى شما است اى


1. نهج البلاغه، نامه 53 فرمان مالك اشتر.



[ 109 ]


| شناسه مطلب: 74206