بخش 3
درس دوّم: دلائل عدالت پروردگار درس سوّم: فلسفه آفات و شرور درس چهارم: فلسفه حوادث ناخوشایند زندگى درس پنجم: بازهم فلسفه آفات و شرور
در پاسخ اين سؤال مهم بايد به چند امر توجّه كرد:
1- عدالت از ميان صفات خدا چنان اهميّتى دارد كه بسيارى از صفات ديگر به آن بازگشت مى كند، زيرا «عدالت» به معنى وسيع كلمه قرار دادن هر چيز در جاى خويش است، در اين صورت حكيم و رزّاق و
[ 80 ]
رحمان و رحيم و مانند آنها همه بر آن منطبق مى گردد.
2- مسئله معاد نيز متّكى به مسئله «عدل الهى» است، رسالت پيامبران، مسئوليّت امامان، نيز با مسئله عدالت خدا ارتباط دارد.
3- در آغاز اسلام اختلافى در مسئله عدالت پروردگار در گرفت:
گروهى از مسلمانان اهل سنّت كه «اشاعره» ناميده مى شدند به كلّى منكر عدالت خداوند شدند و گفتند در مورد خدا عدالت و ظلم مفهوم ندارد، تمام عالم هستى ملك اوست و به او تعلّق دارد، و هر كار كند عين عدالت است، آنها حتّى معتقد به حسن و قبح عقلى نبودند، مى گفتند عقل ما خوبى و بدى را به تنهايى نمى تواند درك كند، حتّى خوبىِ نيكى كردن و بدىِ ظلم. (و از اين اشتباهات فراوان داشتند.)
گروه ديگرى از اهل سنّت كه «معتزله» ناميده شدند و تمام جمعيّت «شيعه» معتقد به اصل عدالت در مورد پروردگار بودند و مى گفتند او هرگز ظلم و ستم نمى كند.
براى جدا شدن اين دو گروه از يكديگر، گروه دوم را «عدليه» ناميدند كه عدل را به عنوان علامت مكتب خود جزءِ اصول مى شمردند و گروه اول «غير عدليه»، و شيعه جزءِ عدليه بود.
شيعه براى مشخّص ساختن مكتب خود از ساير عدليه، «امامت» را نيز جزء اصول قرار داد.
بنابراين هر كجا سخن از «عدل» و «امامت» است معرف مكتب «شيعه اماميّه» است.
4- از آنجا كه فروع دين همواره پرتوى از اصول دين است، و پرتو
[ 81 ]
عدالت پروردگار در جامعه بشرى فوق العاده مؤثّر است، و مهم ترين پايه جامعه انسانى را عدالت اجتماعى تشكيل مى دهد، انتخاب اصل عدالت به عنوان يك اصل از اصول دين، رمزى است به احياى عدل در جوامع بشرى و مبارزه با هر گونه ظلم و ستم.
همان گونه كه توحيد ذات و صفات پروردگار و توحيد عبادت و پرستش او نور وحدت و يگانگى و اتّحاد در جامعه انسانى مى باشد و توحيد صفوف را تقويت مى كند.
رهبرى پيامبران و امامان نيز الهام بخش مسئله «رهبرى راستين» در جوامع انسانى است. بنابراين، اصل عدالت پروردگار كه حاكم بر كل جهان هستى است رمز و اشاره اى به لزوم عدالت در جامعه انسانى در تمام زمينه هاست.
عالم بزرگ آفرينش با عدالت برپاست، جامعه بشرى نيز بدون آن پابرجا نخواهد ماند.
* * *
2- عدالت چيست؟
عدالت داراى دو معنى متفاوت است:
1- معنى وسيع اين كلمه همان طور كه گفتيم «قرار گرفتن هر چيز در جاى خويش » است و به تعبير ديگر موزون بودن و متعادل بودن.
اين معنى از عدالت در تمام عالم آفرينش، در منظومه ها، در درون اتم، در ساختمان وجود انسان، و همه گياهان و جانداران حكمفرماست.
[ 82 ]
اين همان است كه در حديث معروف پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمده كه فرموده: «بالعدل قامت السماوات و الارض; به وسيله عدالت آسمان ها و زمين برپاست(1)».
فى المثل اگر قواى «جاذبه» و «دافعه» كره زمين، تعادل خود را از دست دهد، و يكى از اين دو بر ديگرى چيره شود يا زمين به سوىِ خورشيد جذب مى شود و آتش مى گيرد و نابود مى گردد و يا از مدار خود خارج شده و در فضاى بيكران سرگردان و نابود مى شود.
اين معنى از عدالت همانست كه شاعر در اشعار معروفش گفته است:
عدل چه بود؟ وضع اندر موضعش *** ظلم چه بود؟ وضع در ناموضعش!
عدل چه بود؟ آب ده اشجار را *** ظلم چه بود؟ آب دادن خار را!
بديهى است اگر آب را به پاى بوته گل و درخت ميوه بريزند در جاى خود مصرف شده، و اين عين عدالت است، و اگر به پاى علف هرزه هاى بى مصرف و خار بريزند در غير مورد مصرف شده، و اين عين ظلم است.
2- معنى ديگر عدالت «مراعات حقوق افراد» است، و نقطه مقابل آن «ظلم» يعنى حق ديگرى را گرفتن و به خود اختصاص دادن، يا حق كسى را گرفتن و به ديگرى دادن، يا تبعيض قائل شدن، به اين ترتيب كه به بعضى حقوقشان را بدهند و به بعضى ندهند.
1. كافى، ج 5، ص 266 - عوالى اللئالى، ج 4، ص 103.
[ 83 ]
روشن است معنى دوم «خاص» و معنى اوّل معنى «عام» است.
قابل توجّه اين كه هر دو معنى «عدل» در مورد خداوند صادق است هر چند در اين مباحث بيشتر معنى دوم منظور است.
معنى عدالت خداوند اين است كه نه حق كسى را از بين مى برد، و نه حق كسى را به ديگرى مى دهد. و نه در ميان افراد تبعيض قائل مى شود، او به تمام معنى عادل است، و دلائل عدالت او را در بحث آينده خواهيم دانست.
«ظلم» خواه به گرفتن حق كسى باشد، يا دادن حق كسى به ديگرى، و يا اجحاف و تبعيض در مورد ذات پاك خدا راه ندارد.
او هرگز نيكوكار را مجازات نمى كند، بدكار را تشويق نمى نمايد، كسى را به گناه ديگرى مؤاخذه نمى كند و تر و خشك را هرگز باهم نمى سوزاند.
حتّى اگر در يك جامعه بزرگ همه خطاكار باشند جز يك نفر، خدا حساب آن يك نفر را از ديگران جدا مى كند، و او را در مجازات در كنار گناهكاران قرار نمى دهد.
و اين كه جمعيّت «اشاعره» گفته اند اگر خدا همه پيامبران را به دوزخ بفرستد، و همه بدكاران و جانيان را به بهشت، ظلم نيست، سخن گزاف و زشت و شرم آور و بى پايه اى است، و عقل هر كس آلوده به خرافات و تعصّب نباشد، به زشتى اين سخن گواهى مى دهد.
* * *
[ 84 ]
3- فرق ميان مساوات و عدالت
نكته مهم ديگرى كه اشاره به آن در اين بحث لازم است اين است كه گاهى «عدالت» با «مساوات» اشتباه مى شود و گمان مى رود معنى عدالت آنست كه رعايت مساوات شود، در حالى كه چنين نيست.
در عدالت هرگز مساوات شرط نيست، بلكه استحقاق و اولويت ها بايد در نظر گرفته شود.
فى المثل عدالت در ميان شاگردان يك كلاس اين نيست كه به همه آنها نمره مساوى دهند و عدالت در ميان دو كارگر اين نيست كه هر دو مزد مساوى دريافت دارند، بلكه عدالت به اين است كه هر شاگردى به اندازه معلومات و لياقتش، و هر كارگرى به اندازه كار و فعّاليّتش «نمره» يا «مزد» دريافت دارد.
در عالم طبيعت نيز عدالت، به معنى وسيع همين است، اگر قلب يك بالن (نهنگ عظيم دريايى) كه حدود يك تن وزن دارد! با قلب يك گنجشك كه شايد يك گرم بيشتر نباشد مساوى بود عدالت نبود، و اگر ريشه يك درخت تنومند بسيار بلند با ريشه يك نهال بسيار كوچك مساوى باشد عدالت نيست و عين ظلم است.
عدالت آن است كه هر موجودى به ميزان حق و استعداد و لياقت خود سهمى دريافت دارد.
* * *
[ 85 ]
فكر كنيد و پاسخ دهيد
1- چرا از ميان تمام صفات خدا، عدالت يكى از اصول دين شناخته شده است؟
2- اشاعره چه كسانى بودند؟ و از اعتقادات آنها چه مى دانيد؟
3- اعتقاد به عدل الهى چه انعكاسى در جامعه انسانى دارد؟
4- عدالت چند معنى دارد؟ آنها را شرح دهيد.
5- آيا عدالت به معنى مساوات است؟
[ 86 ]
[ 87 ]
درس دوّم: دلائل عدالت پروردگار
1- حسن و قبح عقلى
قبلا دانستن اين مسئله لازم به نظر مى رسد كه عقل ما «خوبى» و «بدى» اشيا را تا حدود قابل توجّهى درك مى كند (اين همان چيزى است كه دانشمندان از آن به عنوان حسن و قبح عقلى ياد مى كنند).
مثلا مى دانيم عدالت و احسان خوبست، و ظلم و بخل بد است، حتّى قبل از اين كه دين و مذهب از اين امور سخن گويد براى ما روشن بوده است، هر چند مسائل ديگرى وجود دارد كه علم ما براى درك آن كافى نيست، و بايد از رهنمود رهبران الهى و پيامبران استفاده كند.
بنابراين اگر گروهى از مسلمين به نام «اشاعره» منكر «حسن و قبح عقلى» شده اند، و راه شناخت خوبى و بدى را، حتّى در مثل عدالت و ظلم و مانند آنها فقط شرع و مذهب دانسته اند، اشتباه محض است.
چه اين كه اگر عقل ما قادر به درك خوبى و بدى نباشد از كجا بدانيم خداوند معجزه را در اختيار فرد دروغگويى نمى گذارد؟، امّا هنگامى كه مى گوييم دروغ گفتن زشت و قبيح است، و محال است از خداوند سر
[ 88 ]
زند، مى دانيم كه وعده هاى خداوند همه حق است، و گفته هاى او همه صدق است، هرگز دروغگو را تقويّت نمى كند و هرگز معجزه را در اختيار شخص كاذب قرار نمى دهد.
اين جاست كه مى توان به آنچه در شرع و مذهب وارد شده اعتماد كرد.
بنابراين نتيجه مى گيريم كه اعتقاد به حسن و قبح عقلى اساس دين و مذهب است (دقّت كنيد).
* * *
اكنون به دلايل عدالت خدا باز مى گرديم; براى پى بردن به اين حقيقت بايد بدانيم:
2- سرچشمه ظلم چيست؟
سرچشمه «ظلم» يكى از امور زير است:
1- جهل - گاهى آدم ظالم به راستى نمى داند چه مى كند، نمى داند حق كسى را پايمال مى سازد، و از كار خود بى خبر است.
2- نياز - گاه نياز به چيزهايى كه در دست ديگران است انسان را وسوسه مى كند كه دست به اين عمل شيطانى بزند، در حالى كه اگر بى نياز بود در اين گونه موارد دليلى بر ظلم نداشت.
3- عجز و ناتوانى - گاه انسان مايل نيست در اداى حق ديگرى كوتاهى كند امّا قدرت و توانايى اين كار را ندارد، و ناخواسته مرتكب «ظلم» مى شود.
[ 89 ]
4- خودخواهى و كينه توزى و انتقام جويى - گاه هيچ يك از عوامل فوق در كار نيست، امّا «خودخواهى» سبب مى شود كه انسان به حقوق ديگران تجاوز كند، و يا «حسّ انتقام جويى» و «كينه توزى» او را وادار به ظلم و ستم مى كند، و يا روح «انحصارطلبى» سبب تعدّى به ديگران مى شود... و مانند اينها.
امّا با توجّه به اين كه هيچ يك از اين صفات زشت، و اين نارسايى ها و كمبودها در وجود مقدّس خداوند راه ندارد زيرا او به همه چيز عالِم، و از همه بى نياز، و بر هر چيز قادر، و نسبت به همگان مهربان است، معنى ندارد مرتكب ظلمى شود.
او وجودى است بى انتها و كمال او نامحدود است از چنين وجودى جز خير و عدالت، جز رأفت و رحمت سرچشمه نمى گيرد.
و اگر بدكاران را كيفر مى دهد در حقيقت نتيجه اعمال آنهاست، كه به دست آنها مى رسد، همانند كسى كه بر اثر استعمال موادّ مخدّر يا نوشيدن مشروبات الكلى به انواع بيمارى هاى كشنده مبتلا مى گردد. قرآن مجيد مى گويد: هل تجزون الا ما كنتم تعملون(1); «آيا جزاى شما چيزى جز اعمال شما هست؟!»
* * *
1. سوره نمل، آيه 90.
[ 90 ]
3- قرآن و عدالت پروردگار
قابل توجّه اين كه در آيات قرآن مجيد روى اين مسئله بسيار تأكيد شده است، در يك جا مى فرمايد: (ان الله لا يظلم الناس شيئا ولكن الناس انفسهم يظلمون);(1) «خداوند به هيچ كس ستم نمى كند اين مردم هستند كه به خودشان ظلم و ستم روا مى دارند».
در جاى ديگر مى فرمايد: (ان الله لا يظلم مثال ذرة...);(2) «خداوند حتّى به اندازه سنگينى ذرّه كوچكى ظلم و ستم بر هيچ كس روا نمى دارد».
و در مورد حساب و جزاى رستاخيز مى گويد: (و نضع الموازين القسط ليوم القيامة فلا تظلم نفس شيئا);(3) «ما ترازوهاى عدالت را در روز قيامت برپا مى كنيم و به هيچ كس كم ترين ظلم و ستمى نخواهد شد».
(بايد توجّه داشت منظور از «ميزان» در اينجا وسيله سنجش نيك و بد است نه ترازويى همچون ترازوهاى اين جهان)
* * *
4- دعوت به عدل و داد
گفتيم صفات انسان بايد پرتوى از صفات خدا باشد، و در جامعه انسانى صفات الهى پرتوافكن گردد، روى اين اصل به همان مقدار كه قرآن روى عدالت پروردگار تكيه كرده است، به عدل و داد در جامعه
1. سوره يونس، آيه 44.
2. سوره نساء، آيه 40.
3. سوره انبياء، آيه 47.
[ 91 ]
انسانى و در فرد فرد انسان ها اهميّت مى دهد، قرآن مجيد كراراً ظلم را مايه تباهى و نابودى جامعه ها معرفى مى كند و سرنوشت ظالمان را دردناك ترين سرنوشت مى شمرد.
قرآن ضمن بيان سرگذشت اقوام پيشين بارها اين حقيقت را خاطرنشان كرده كه ببينيد بر اثر ظلم و فساد چگونه گرفتار عذاب الهى شدند و نابود گشتند، بترسيد از اين كه شما هم بر اثر ظلم به چنين سرنوشتى گرفتار شويد.
قرآن با صراحت و به عنوان يك اصل اساسى، مى گويد: (ان الله يأمر بالعدل و الاحسان و ايتاءِ ذى القربى و ينهى عن الفحشاءِ و المنكر و البغى);(1)«خداوند به عدل و احسان درباره همه و بخشش نسبت به بستگان و خويشاوندان دستور مى دهد و از كارهاى زشت و منكر و ظلم نهى مى كند».
جالب توجّه اين كه همان گونه كه ظلم كردن كار زشت و قبيحى است پذيرش ظلم و زير بار ستم رفتن نيز از نظر اسلام و قرآن غلط است، چنان كه در سوره بقره، آيه 279 مى خوانيم: (لا تظلمون و لا تظلمون); «نه ظلم كنيد و نه زير بار ظلم رويد».
اصولا تسليم در برابر بيدادگران موجب تشويق ظلم و توسعه ستم و اعانت ظالم است.
* * *
1. سوره نحل، آيه 90.
[ 92 ]
فكر كنيد و پاسخ دهيد
1- آيا عقل ما مستقلا و بدون شرع قادر به درك نيكى و بدى هست؟
2- ظلم از چه امورى سرچشمه مى گيرد؟ و دليل عقلى بر عدالت خداوند چيست؟
3- قرآن درباره عدالت پروردگار و نفى ظلم از ساحت مقدّس او چه مى گويد؟
4- وظيفه انسان در برابر عدالت و ظلم چيست؟
5- آيا تن به ظلم دادن و زير بار ستم رفتن نيز گناه است؟
[ 93 ]
درس سوّم: فلسفه آفات و شرور
از قديم ترين ايام تا امروز گروهى از ناآگاهان بر عدالت خدا خرده گرفته اند، و مسائلى را مطرح نموده اند كه به اعتقاد آنها با عدالت خدا سازگار نيست، و حتّى گاه آنها را نه تنها دليل بر نفى عدالت كه دليلى بر انكار وجود خدا پنداشته اند!
از جمله، وجود حوادث ناگوار مانند طوفان ها و زلزله ها و مصائب ديگر كه همگانى است.
و همچنين تفاوت هايى كه در ميان انسان ها ديده مى شود.
و نيز شرور و آفت هايى كه دامن انسان يا نباتات و موجودات ديگر را مى گيرد.
اين بحث گاهى در ضمن بحث هاى مربوط به خداشناسى در برابر مادّيّين مطرح مى شود و گاه در بحث عدل پروردگار و ما آن را در اين بحث طرح مى كنيم.
و براى اين كه بدانيم تا چه اندازه در تحليل دقيق، اين پندارها نادرست است، بايد بحث مشروحى در اين زمينه داشته باشيم و امور زير را دقيقاً بررسى كنيم.
[ 94 ]
1- قضاوت نسبى و معلومات محدود
معمولا همه ما در قضاوت هاى خود و تشخيص مصداق ها روى رابطه اى كه اشياء با ما دارند تكيه مى كنيم. مثلا مى گوييم فلان چيز دور يا نزديك است يعنى نسبت به ما.
يا فلان كس قوى يا ضعيف است، يعنى با مقايسه به وضع روحى يا جسمى ما، او داراى چنين حالتى است. در مسائل مربوط به خير و شر و آفت و بلا نيز داورى مردم غالباً همين گونه است.
مثلا اگر بارانى در سطح منطقه ببارد، ما كار نداريم كه تأثير اين باران در مجموع چگونه بوده است، ما تنها به محيط زندگى و خانه و مزرعه خودمان، و يا حداكثر شهرمان نگاه مى كنيم، اگر اثر مثبتى داشته مى گوييم نعمت الهى بود، اگر منفى بوده نام «بلا» بر آن مى گذاريم.
هنگامى كه ساختمان فرسوده را براى نوسازى ويران مى كنند و ما به عنوان يك راهگذر تنها از گَرد و غبار آن سهمى داريم مى گوييم چه حادثه شرى است، هر چند در آينده در آنجا بيمارستانى ساخته شود كه افراد ديگرى از آن استفاده كنند، و هر چند در مثال باران، در مجموع منطقه اثرات مثبتى پيدا شده باشد.
در قضاوت سطحى و عادى نيش مار را آفت و شر مى شمريم، بى خبر از اين كه همين نيش و زهر يك وسيله مؤثّر دفاعى براى اين حيوان است، و غافل از اين كه گاهى از همين زهر، داروهاى حيات بخش مى سازند كه جان هزاران انسان را نجات مى دهد.
بنابراين اگر ما بخواهيم گرفتار اشتباه نشويم بايد به معلومات محدود
[ 95 ]
خود نگاه نكنيم، و در قضاوت ها تنها روى روابط اشيا با خودمان ننگريم بلكه تمام جوانب را در نظر بگيريم و قضاوت همه جانبه كنيم.
اصولا حوادث جهان مانند حلقه هاى زنجير به هم پيوسته است: طوفانى كه امروز در شهر ما مىوزد و باران سيل آسائى كه فرو مى ريزد يك حلقه از اين سلسله طولانى است كه با حوادث نقاط ديگر كاملا به هم مربوط است، و همچنين با حوادثى كه در «گذشته» روى داده يا در «آينده» روى مى دهد ارتباط دارد.
نتيجه اين كه انگشت روى يك قسمت كوچك گذاردن و درباره آن قضاوت قطعى كردن از منطق و عقل دور است.
آنچه قابل انكار است آفرينش «شر مطلق» است امّا اگر چيزى از جهاتى خير و از يك جهت شر است و خير آن غلبه دارد بى مانع است، يك عمل جرّاحى از جهاتى ناراحت كننده و از جهات بيشترى مفيد است بنابراين خير نسبى است.
باز براى توضيح بيشتر به مثال زلزله دقّت مى كنيم: درست است كه در يك نقطه ويرانى هايى به بار مى آورد امّا ارتباط زنجيره اى آن را با مسائل ديگر در نظر بگيريم چه بسا قضاوت ما عوض شود.
آيا زلزله مربوط به حرارت و بخارات درون زمين است يا مربوط به جاذبه ماه كه پوسته خشك و جامد زمين را به سوى خود مى كشد و گاه مى شكند، و يا مربوط به هر دو است؟ دانشمندان نظرات گوناگونى اظهار كرده اند.
ولى هر كدام اينها باشد بايد آثار ديگر آن را در نظر گرفت، يعنى بايد
[ 96 ]
بدانيم كه حرارت درون زمين چه اثرى در ايجاد منابع نفتى كه مهم ترين ماده انرژى زا در عصر ماست و همچنين توليد زغال سنگ و مانند آن مى گذارد؟! بنابراين خير نسبى است.
و نيز جزر و مد حاصل از جاذبه ماه در درياها چقدر براى زنده نگاه داشتن آب درياها، و موجودات آن و گاه آبيارى سواحل خشك در آنجا كه آبهاى شيرين به دريا مى ريزد تأثير دارد، آن نيز خير نسبى است.
اينجاست كه مى فهميم قضاوت هاى نسبى و معلومات محدود ماست كه اين امور را به صورت نقاط تاريك در صحنه آفرينش جلوه گر ساخته است، و هر قدر در ارتباط و پيوند حوادث و پديده ها بيشتر بينديشيم به اهميّت آن مطلب آشناتر مى شويم.
قرآن مجيد به ما مى گويد: (و ما اوتيتم من العلم الا قليلا);(1) «بهره شما از علم و دانش اندك است».
و با اين علم و دانش اندك نبايد در قضاوت عجله كرد.
* * *
2- حوادث ناخوشايند و هشدارها
همه ما افرادى را ديده ايم كه وقتى غرق نعمتى مى شوند گرفتار «غرور و خودبينى» مى گردند، و در اين حالت بسيارى از مسائل مهم انسانى و وظايف خود را به دست فراموشى مى سپارند.
1. سوره اسراء، آيه 85.
[ 97 ]
و نيز همه ما ديده ايم كه در هنگام آرام بودن اقيانوس زندگى و راحتى و آسايش كامل چگونه يك حالت «خواب زدگى و غفلت» به انسان دست مى دهد كه اگر اين حالت ادامه يابد منجر به بدبختى انسان مى گردد.
بدون شك قسمتى از حوادث ناخوشايند زندگى براى پايان دادن به آن حالت غرور، و از بين بردن اين غفلت و خواب زدگى است.
حتماً شنيده ايد كه رانندگان با تجربه از راه هاى صاف و هموار كه خالى از هر گونه پيچ و خم و فراز و نشيب و گردنه هاست شكايت دارند، و اين جادّه ها را خطرناك توصيف مى كنند، چرا كه يكنواختى اين جاده ها سبب مى شود راننده در يك حال خواب زدگى فرو رود، و درست در اينجاست كه خطر به سراغ او مى آيد.
حتّى ديده شده در بعضى از كشورها در اين گونه جادّه ها فراز و نشيب ها و دست اندازهاى مصنوعى ايجاد مى كنند تا جلو اين گونه خطرات را بگيرند.
مسير زندگانى انسان نيز عيناً به همين گونه است. اگر زندگى فراز و نشيب و دست اندازى نداشته باشد و اگر گهگاه حوادث نامطلوبى پيش نيايد، آن حالت غفلت و بى خبرى از خدا و از سرنوشت و از وظائفى كه انسان بر عهده دارد حتمى است.
هرگز نمى گوييم انسان بايد با دست خود حوادث ناخوشايند بيافريند و به استقبال ناراحتى ها برود، چرا كه هميشه اين امور در زندگى انسان بوده و هست، بلكه مى گوييم بايد توجه داشته باشد كه فلسفه قسمتى از
[ 98 ]
اين حوادث اين است كه جلو غرور و غفلت را كه دشمن سعادت او است بگيرد، تكرار مى كنيم اين فلسفه قسمتى از اين حوادث ناخوشايند است نه همه آنها، چرا كه بخش هاى ديگرى وجود دارد كه به خواست خدا بعداً از آن سخن خواهيم گفت.
كتاب بزرگ آسمانى ما قرآن مجيد در اين زمينه چنين مى گويد:
(فاخذناهم بالبأساءِ و الضراءِ لعلّهم يتضرعون);(1) «ما آنها را به حوادث سخت و دردناك و رنج ها گرفتار ساختيم تا به درگاه خدا روى آورند».
* * *
1. سوره انعام، آيه 43.
[ 99 ]
فكر كنيد و پاسخ دهيد
1- چه كسانى مسئله آفات و شرور را در مباحث اعتقادى مطرح كرده اند؟
2- نمونه هايى از آفات و شرور را برشمريد و آيا در زندگى خود هرگز با آنها مواجه بوده ايد؟
3- منظور از قضاوت نسبى و همه جانبه و «شر مطلق» و «خير نسبى» چيست؟
4- آيا طوفان ها و زلزله ها حتماً زيانبارند؟
5- حوادث ناخوشايند زندگى چه اثر مثبت روانى ممكن است در انسان داشته باشد؟
[ 100 ]
[ 101 ]
درس چهارم: فلسفه حوادث ناخوشايند زندگى
گفتيم گروهى از خرده گيران، مسئله حوادث ناگوار و بروز آفت ها و مشكلات، و ناكامى هايى را كه در زندگى دامنگير انسان مى شود بهانه اى براى انكار عدالت پروردگار و گاهى انكار اصل وجود خدا گرفته اند!
در بحث گذشته به تحليل و بررسى قسمتى از اين حوادث پرداختيم و دو فلسفه آن را بازگو كرديم:
اكنون به ادامه اين بحث توجّه كنيد.
* * *
3- انسان در آغوش مشكلات پرورش مى يابد
باز تكرار مى كنيم ما نبايد با دست خود براى خودمان مشكل و حادثه بيافرينيم، امّا با اين حال بسيار مى شود كه حوادث سخت و ناگوار اراده ما را قوى و قدرت ما را افزايش مى دهد، درست همانند فولادى را كه به كوره هاى داغ مى برند و آبديده و مقاوم مى شود ما هم در كوره اين حوادث آبديده و پرمقاومت مى شويم.
[ 102 ]
جنگ چيز بدى است ولى گاهى يك جنگ سخت و طولانى استعداد يك ملّت را شكوفا مى كند، پراكندگى را مبدّل به وحدت و عقب ماندگى ها را به سرعت جبران مى نمايد.
يكى از تاريخ نويسان معروف غرب مى گويد: «هر تمدن درخشانى در طول تاريخ در نقطه اى از جهان ظهور كرده به دنبال اين بوده است كه يك كشور مورد هجوم يك قدرت بزرگ خارجى قرار گرفته، و نيروهاى خفته آنها را بيدار و بسيج كرده است»!
البته واكنش همه افراد و همه جامعه ها در برابر حوادث تلخ زندگى يكسان نيست. گروهى گرفتار يأس و ضعف و بدبينى مى شوند و نتيجه منفى مى گيرند، امّا افرادى كه زمينه هاى مساعد دارند در برابر اين حوادث تحريك و تهييج شده به حركت درمى آيند و مى جوشند و مى خروشند، و نقطه هاى ضعف خود را به سرعت اصلاح مى كنند.
منتها چون در اين گونه موارد بسيارى از مردم قضاوت سطحى مى كنند تنها تلخى ها و سختى ها را مى بينند و امّا آثار مثبت و سازنده را ناديده مى گيرند.
ادّعا نمى كنيم همه حوادث تلخ زندگى در انسان چنين اثرى دارد ولى حداقل قسمتى از آنها چنين است.
شما اگر زندگى نوابغ جهان را مطالعه كنيد، مى بينيد تقريباً همه آنها در ميان مشكلات و ناراحتى ها بزرگ شدند، كمتر مى توان افراد نازپرورده اى را پيدا كرد كه در زندگى نبوغى از خود نشان داده باشند و به مقام والائى برسند، فرماندهان بزرگ نظامى آنها هستند كه
[ 103 ]
ميدان هاى نبرد سخت و طولانى ديده اند، مغزهاى متفكر اقتصادى آنها هستند كه در بازارهاى بحران زده اقتصادى گرفتار شده اند.
سياستمداران قوى و بزرگ آنها هستند كه با مشكلات سخت سياسى دست به گريبان بوده اند.
كوتاه سخن اين كه: مشكلات و رنج ها انسان را در آغوش خود پرورش مى دهد.
در قرآن مجيد چنين مى خوانيم: (فعسى ان تكرهوا شيئا و يجعل الله فيه خيرا كثيرا);(1) «اى بسا چيزى را ناخوشايند بشمريد امّا خداوند در آن خير فراوان قرار دهد».
* * *
4- مشكلات سبب بازگشت به سوى خدا
در بحث هاى گذشته خوانده ايم كه جزء جزءِ وجود ما هدفى دارد، چشم براى هدفى است، گوش براى هدفى ديگر، قلب و مغز و اعصاب هر كدام براى هدفى آفريده شده اند، حتّى خطوط سرانگشتان ما هم فلسفه اى دارد.
بنابراين چگونه ممكن است كل وجود ما بى هدف و فاقد فلسفه باشد.
و نيز در بحث هاى سابق خوانديم كه اين هدف چيزى جز تكامل يافتن انسان در تمام زمينه ها نخواهد بود.
1. سوره نساء، آيه 19.
[ 104 ]
مسلماً براى رسيدن به اين تكامل احتياج به برنامه هاى آموزشى و پرورشى عميقى است كه سراسر وجود انسان را فراگيرد، و به همين جهت خداوند علاوه بر فطرت پاك توحيدى كه به انسان داده، پيامبران بزرگى را با كتاب هاى آسمانى فرستاده تا رهبرى اين انسان را در اين مسير بر عهده گيرند.
ضمناً براى تكميل اين هدف بايد گاه گاه عكس العمل گناهان و خطاهاى او را به او نشان دهد و بر اثر تخلف از فرمان خدا با ناراحتى هايى در زندگى روبه رو شود تا به عواقب زشت و شوم اعمال خويش آشنا گردد و رو به سوى خدا آورد. و در اينجاست كه قسمتى از بلاها و حوادث ناگوار، در واقع رحمت و نعمت الهى است.
همان گونه كه قرآن كريم خاطرنشان مى كند: (ظهر الفساد فى البر و البحر بما كسبت ايدى الناس ليذيقهم بعض الذى عملوا لعلهم يرجعون);(1) «فساد در خشكى و دريا به خاطر اعمال مردم آشكار شد خدا مى خواهد نتيجه قسمتى از اعمال آنها را به آنها بچشاند شايد بيدار شوند و به سوى او باز گردند».
با توجّه به آنچه در بالا گفتيم حوادث دردناك را مصداق «شر» دانستن و از آنها به «بلا» تعبير كردن، و آن را بر خلاف عدالت الهى شمردن بسيار دور از منطق و دليل و عقل است، چرا كه هر قدر در اين مسئله باريك تر مى شويم به فلسفه هاى بيشترى دست مى يابيم.
1. سوره روم، آيه 41.
[ 105 ]
فكر كنيد و پاسخ دهيد
1- هدف آفرينش ما چيست؟ و از چه راه مى توان به آن رسيد؟
2- چگونه انسان به وسيله مشكلات آبديده و مقاوم مى شود؟
3- آيا كسانى را ديده ايد يا در تاريخ خوانده ايد كه آنها در لابه لاى سختى ها بزرگ شده و به مقام هاى مهمّى رسيده باشند؟ شرح حال آنها را بازگو كنيد.
4- قرآن درباره عكس العمل گناهان ما چه مى گويد؟
5- چه افرادى از حوادث تلخ و ناگوار نتيجه مثبت مى گيرند و چه افرادى نتيجه منفى؟
[ 106 ]
درس پنجم: بازهم فلسفه آفات و شرور
از آنجا كه مشكل آفات و شرور و حوادث ناگوار و ناخوشايند براى بسيارى از مطالعه كنندگان بحث هاى خداشناسى و توحيدى مشكل قابل ملاحظه اى است، باز هم ناچاريم بحث و تحليل ديگرى روى اين مسئله داشته باشيم و فلسفه هايى را كه درباره شرور و آفات گفتيم ادامه دهيم.
* * *
5- مشكلات و فراز و نشيب ها به زندگى روح مى دهد
شايد درك اين مسئله براى بعضى مشكل باشد كه مواهب و نعمت ها اگر مستمر و يكنواخت باشند ارزش و اهميّت خود را از دست مى دهند.
امروز ثابت شده كه اگر جسمى را در وسط اطاقى بگذارند و از تمام اطراف نور قوى و يكسان به آن تابنده شود و خود جسم و اطاق نيز كاملا صاف و مُدّور باشد هرگز آن جسم را نمى توان مشاهده كرد، زيرا، هميشه سايه ها وقتى در كنار نور قرار مى گيرد ابعاد جسم را مشخّص مى كند و آن را از اطراف خود جدا مى سازد و ما مى توانيم آن را ببينيم.
[ 107 ]
ارزش مواهب زندگى نيز بدون سايه هاى كم رنگ و پررنگ مشكلات هرگز قابل مشاهده نيست. اگر در تمام عمر بيمارى وجود نداشت لذت سلامتى هرگز احساس نمى شد، به دنبال يك شب تب داغ و سوزان و سردرد شديد و جانكاه است كه صبحگاهان به هنگام قطع تب و درد چنان طعم سلامتى در ذائقه انسان شيرين مى گردد كه هر زمان به ياد آن شب بحرانى و رنج مى افتد متوجّه مى شود چه گوهر پرارزشى به نام سلامتى در اختيار دارد.
اصلا زندگى يكنواخت - حتّى مرفّه ترين زندگى ها - خسته كننده و بى روح و مرگبار است، بسيار ديده شده كه افرادى به خاطر يك زندگى مرفّه و خالى از هر گونه ناراحتى و رنج آنچنان خسته شده اند كه دست به خودكشى زده و يا دائماً از زندگى خود شكايت دارند.
شما هيچ معمار با ذوقى را پيدا نمى كنيد كه ديوارهاى يك سالن بزرگ را مانند ديوار يك زندان صاف و يكنواخت كند، بلكه با فراز و نشيب و پيچ و خم ها به اصطلاح به آن حالت مى دهد.
چرا جهان طبيعت اين قدر زيباست؟
چرا منظره جنگل هايى كه بر روى كوهپايه ها مى رويد و نهرها به صورت مارپيچ از لابه لاى درختان كوچك و بزرگش مى گذرد آن قدر جالب و دل انگيز است؟!
يك دليل روشن آن عدم يكنواختى است.
نظام «نور» و «ظلمت» و آمد و شد شب و روز كه قرآن در آيات مختلفش روى آن تكيه كرده يك اثر مهمّش پايان دادن به زندگى
[ 108 ]
يكنواخت انسان هاست، چرا كه اگر همواره خورشيد در يك گوشه آسمان، يكنواخت به كره زمين مى تابيد، نه تغيير حالتى داشت و نه پرده طلايى شب جاى آن را مى گرفت، گذشته از اشكالات ديگر، در مدت كوتاهى همه انسان ها خسته مى شدند.
روى اين حساب بايد قبول كرد كه حداقل بخشى از مشكلات و حوادث ناگوار زندگى اين فلسفه را دارد كه به بقيه زندگى روح مى دهد و آن را شيرين و قابل تحمل مى سازد، ارزش نعمت ها را آشكار مى كند، و به انسان امكان مى دهد كه از مواهبى كه در دست دارد حداكثر بهره بردارى كند.
* * *
6- مشكلات خودساخته!
نكته ديگرى كه در آخرين مرحله اين بحث اشاره به آن را ضرورى مى دانيم اين است كه بسيارى از مردم در محاسبه علل و عوامل حوادث ناگوار و مصائب گاهى گرفتار اشتباه مى شوند و ظلم هايى كه به دست انسان هاى ستمگر انجام شده است به حساب بى عدالتى دستگاه آفرينش مى گذارند، و بى نظمى كار بشر را به حساب بى نظمى سازمان خلقت.
مثلا گاهى ايراد مى كنند «چرا هر چه سنگ است براى پاى لنگ است!؟» چرا زلزله ها در شهرها خسارت كمى ايجاد مى كند امّا در روستاها قربانيان زيادى مى گيرد و گروه كثيرى زير آوار مى مانند، اين چه
[ 109 ]
عدالتى است؟ اگر بنا هست بلايى قسمت شود چرا يكسان قسمت نمى شود؟
چرا بايد هميشه لبه تيز حوادث دردناك متوجّه مستضعفين باشد؟
چرا در بيمارى هاى عمومى و همه گير بيشتر اين گروه قربانى مى شوند؟
غافل از اين كه هيچ كدام از اينها مربوط به دستگاه آفرينش و خلقت و عدالت خداوند نيست، اينها نتيجه ظلم و استعمار و استثمار انسان ها نسبت به يكديگر است.
اگر روستانشينان به خاطر ظلم شهرنشينان در محروميّت و فقر شديد نباشند و بتوانند خانه هايى محكم و مقاوم مانند آنها بنا كنند، چرا زلزله اين همه از آنها قربانى بگيرد و از ديگران بسيار كم؟
امّا هنگامى كه خانه هاى آنها از يك مشت گل يا سنگ و چوب كه گاهى حتى در ميان آنها كم ترين گچ و سيمانى به كار نمى رود و به طور ساده روى هم چيده شده و با يك حركت شديد باد يا تكان خفيف زمين فرو مى ريزد، نبايد انتظار داشت وضع بهتر از آن باشد، امّا اين چه ربطى به كار خدا دارد؟
نبايد مانند آن شاعر، خرده گيرى كرده بگوييم «يكى را داده اى صد ناز و نعمت» در حالى كه ديگرى را بر خاك ذلّت نشانده اى، يكى را كاخ نشين كرده اى و ديگرى را كوخ نشين!
بايد اين انتقادها را متوجّه وضع ناموزون و نظام غلط جامعه كرد. بايد به پا خاست و به اين بى عدالتى هاى اجتماعى پايان داد. با محروميت و