بخش 7
درس نهم: سند دیگر بر حقّانیّت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) درس دهم: خاتمیّت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) ده درس امام#160;شناسى درس اوّل: بحث امامت از کى آغاز شد؟ درس دوّم: فلسفه وجود امام(علیه السلام)
* * *
كشف حركت زمين به دور خود و خورشيد
معروف اين است اوّلين كسى كه حركت زمين را به دور خود كشف كرد «گاليله» ايتاليايى بود كه تقريباً چهار قرن قبل در جهان مى زيست، و پيش از آن دانشمندان و علماى جهان نسبت به هيئت بطلميوس دانشمند مصرى و فرضيه او وفادار بودند كه مى گفت: زمين مركز جهان است و تمام كرات ديگر به دور آن مى چرخند.
البته «گاليله» به جرم اين اكتشاف علميش از طرف حاميان كليسا تكفير شده و با توبه و اظهار ندامت از اظهار اين اكتشاف از مرگ نجات
1. بحار، ج 55، ص 91.
[ 203 ]
يافت! ولى بالاخره دانشمندان ديگر دنبال نظرات او را گرفتند، و امروز اين مسئله به صورت يك مطلب مسلّم علمى در آمد، و حتّى با آزمايش هاى حسّى نيز ثابت شده است كه زمين به دور خود مى گردد و بعد از پروازهاى فضايى مطلب جنبه عينى پيدا كرده است.
خلاصه اين كه: مركزيت زمين نفى شد و معلوم شد، اين تنها يك خطاى حس ماست كه ما حركت زمين را با حركت مجموعه ثوابت و سيارات اشتباه مى كنيم، ما خود در حركتيم و آنها را در حركت فرض مى كنيم!
به هر حال عقيده بطلميوس حدود يك هزار و پانصد سال بر فكر دانشمندان سايه انداخته بود، و به هنگام ظهور قرآن كسى جرأت نداشت بر خلاف اين فرضيه اظهار نظر كند.
ولى به هنگامى كه به آيات قرآن مراجعه مى كنيم، مى بينيم قرآن در سوره نمل، آيه 90، حركت زمين به روشنى آمده است: (و ترى الجبال تحسبها جامدة و هى تمرمرّ السحاب صنع الله الذى اتقن كل شىء انّه خبير بما تفعلون);
«كوه ها را مى بينى و چنين مى پندارى كه آنها ساكن و جامدند در حالى كه همچون ابر در حركت مى باشند، اين آفرينش خداوندى است كه هر چيزى را از روى اسلوب صحيح ساخته، او به اعمالى كه شما انجام مى دهيد آگاه است».
آيه فوق با صراحت از حركت كوه ها سخن مى گويد در حالى كه ما همه آنها را ساكن مى پنداريم، و تشبيه حركت آن به حركت ابرها، هم
[ 204 ]
اشاره به سرعت است و هم نرمش، و آرامش و بى سر و صدا بودن!
و اگر مى بينيم به جاى «حركت زمين» تعبير به «حركت كوه ها» مى كند براى اين كه عظمت مطلب آشكار شود، زيرا مسلم است كوه ها بدون زمين هاى اطراف خود حركتى ندارند و حركت آنها عين حركت زمين است (يا به دور خود و يا به دور آفتاب و يا هر دو).
اكنون فكر كنيد در عصر و زمانى كه تمام محافل علمى جهان و مردم عادى نظريه سكون زمين و حركت خورشيد و تمامى كواكب آسمان را به دور آن به رسميت شناخته بودند، خبر دادن از حركت زمين با اين صراحت يك معجزه علمى محسوب نمى شود؟!
آن هم از ناحيه كسى كه مطلقاً درسى نخوانده، و اصولا از محيطى برخاسته كه در آنجا درسى وجود نداشته و از عقب افتاده ترين محيط ها از نظر علم و فرهنگ محسوب مى شده، آيا اين سند حقّانيت اين كتاب آسمانى نيست؟!
[ 205 ]
فكر كنيد و پاسخ دهيد
1- منظور از معجزات علمى قرآن چيست؟
2- نخستين كسى كه قانون جاذبه را كشف كرد كه بود و در چه عصرى مى زيست؟
3- قرآن در كدام آيه و با چه تعبيرى از جاذبه عمومى خبر مى دهد؟
4- فرضيه سكون زمين و كشف حركت آن به وسيله چه اشخاصى صورت گرفت و چند سال بر افكار جهانيان حاكم بود؟
5- قرآن در كدام آيه و با چه تعبيرى از حركت زمين سخن مى گويد؟
[ 206 ]
[ 207 ]
درس نهم: سند ديگر بر حقّانيّت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)
ما براى پى بردن به حقّانيّت دعوت يك مدّعى نبوّت، يا كذب و دروغ او، راه ديگرى غير از مطالبه «اعجاز» نيز داريم كه اين خود دليل زنده ديگرى براى رسيدن به هدف مى تواند باشد، و آن بررسى قرائن زير و جمع آورى مجموعه اى از آن است:
1- خصوصيّات اخلاقى و سوابق اجتماعى
2- شرايطى كه بر محيط دعوت حاكم است
3- شرايط زمانى
4- محتواى دعوت
5- برنامه هاى اجرائى و وسائل وصول به هدف
6- ميزان اثرگذارى دعوت در محيط
7- ميزان ايمان و فداكارى دعوت كننده نسبت به هدفش
8- عدم سازش با پيشنهادهاى انحرافى
9- سرعت تأثير در افكار عمومى
10- بررسى ايمان آورندگان و اين كه از چه قشرى هستند؟!
[ 208 ]
به راستى اگر ما اين مسائل دهگانه را درباره هر مدّعى مورد بررسى دقيق قرار دهيم و از آن پرونده دقيقى بسازيم صدق و كذب او را به راحتى مى توانيم دريابيم.
* * *
با توجه به آنچه در بالا گفته شد به بررسى بسيار فشرده اى درباره مسائل فوق در مورد شخص پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) مى پردازيم، هر چند شرح آنها نياز به تأليف كتاب هاى متعدّدى دارد.
1- آنچه از خصوصيّات اخلاقى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) در خلال فعاليت هاى اجتماعيش طبق تواريخى كه دوست و دشمن نوشته اند بر ما مسلّم است، اين است كه او آن قدر پاك و درست كار بود كه حتّى در عصر جاهليّت او را امين لقب داده بودند، تاريخ مى گويد: هنگامى كه مى خواست به مدينه هجرت كند، على(عليه السلام) را مأمور كرد كه بعد از او امانت هاى مردم را به آنها بسپارد.
شجاعت و استقامت و حسن خلق، و سعه صدر، و جوانمردى و گذشت او را از خلال جنگ و صلح او مى توان به دست آورد، مخصوصاً فرمان عفو عمومى كه درباره مردم مكّه پس از فتح اين شهر و تسليم دشمنان خونخوار در برابر اسلام صادر كرد سند زنده اى بر اين امر است.
* * *
2- همه مى دانيم انسان هاى معمولى - حتّى نوابغ - خواه ناخواه رنگ
[ 209 ]
محيط را به خود مى گيرند، البته بعضى بيشتر و بعضى كمتر.
حال فكر كنيد كسى كه چهل سال در محيط جهل و بت پرستى پرورش يافته، در محيطى كه تار و پود فرهنگ مردمش با شرك و خرافات بافته شده، چگونه ممكن است دم از توحيد خالص زند، و با تمام مظاهر شرك به مبارزه برخيزد؟!
چگونه ممكن است از محيط جهل عالى ترين تجلّيات علمى بدرخشد؟!
آيا مى توان باور كرد بدون يك تأييد الهى از ماوراءِ طبيعت چنين پديده عجيبى ظاهر شود؟
* * *
3- بايد ديد ظهور اين پيامبر در چه عصر و زمانى بود؟ در عصرى كه جهان دوران قرون وسطى را طى مى كرد، عصر استبداد، تبعيض، امتيازات ظالمانه نژادى و طبقاتى و چه بهتر اين كه اين سخن را از زبان على(عليه السلام) كه شاهد دوران قبل و بعد ظهور اسلام بود بشنويم:
او مى گويد: «خداوند او را در زمانى مبعوث كرد كه مردم جهان در وادى حيرت گمراه و سرگردان بودند، عقل هاى آنها در گروِ هوس هاى كشنده قرار داشت. و كبر و نخوت آنها را به سقوط كشانده بود، ظلمت جاهليّت آنها را به بيراهه برده، و در ميان جهل و اضطراب سرگردان بودند(1)».
1. نهج البلاغه، خطبه 91.
[ 210 ]
اكنون فكر كنيد آيينى كه شعار آن مساوات انسان ها، حذف تبعيضات نژادى و طبقاتى و (انما المؤمنون اخوة) است، چه تناسبى با وضع آن زمان دارد؟
4- محتواى دعوتش توحيد در تمام زمينه ها، حذف امتيازات ظالمانه، وحدت جهان انسانيّت، مبارزه با ظلم و ستم، طرح حكومت جهانى، دفاع از مستضعفان و پذيرش تقوى و پاكى و امانت به عنوان مهم ترين معيار براى ارزش انسان.
* * *
5- در زمينه برنامه هاى اجرايى هرگز اجازه نداد كه از منطق «هدف وسيله را توجيه مى كند» استفاده كنند، براى رسيدن به هدف هاى مقدّس به دنبال وسائل مقدّس بود، صريحاً مى گفت (ولا يجرمنكم شنآن قوم على الا تعدلوا);(1) «دشمنى با هيچ گروه نبايد مانع شما از اجراى عدالت گردد». دستوراتش در زمينه رعايت اصول اخلاقى در ميدان جنگ عدم تعرض نسبت به غير نظاميان، از بين نبردن نخلستان ها و درختان، آلوده نساختن آب آشاميدنى دشمن و رعايت نهايت محبّت با اسيران جنگى و ده ها مانند آن روشنگر اين واقعيّت است.
* * *
1. سوره مائده، آيه 8.
[ 211 ]
6- ميزان تأثير دعوت او در آن محيط تا به آن پايه بود كه دشمنان از نزديك شدن افراد به پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) وحشت داشتند، چرا كه جاذبه و نفوذ او را خارق العاده مى ديدند، گاهى به هنگامى كه سخن مى گفت غوغا به راه مى انداختند تا مردم گفتار او را نشنوند مبادا سخنان جذاب او در قلوب تشنه اثر بگذارد و به همين جهت براى پرده افكندن به روى نفوذ معجزه آساى پيامبر او را ساحر خواندند و كلماتش را «سحر» ناميدند كه اين خود اعتراف ضمنى به تأثير عجيب دعوت حضرت بود.
* * *
7- ميزان فداكارى او در راه دعوتش نشان مى دهد كه او بيش از هر كس به اين آيينى كه آورده بود مؤمن و پاى بند بود.
در بعضى ميدان هاى جنگ كه تازه مسلمانان فرار كردند او سخت ايستاد، و در آن جا كه دشمن گاه از راه تطميع، و گاه از راه تهديد و خلاصه از هر درى وارد مى شد او بى اعتنا به همه اين مسائل بر اعتقاد خود سخت پافشارى مى كرد و هرگز ضعف و ترديد نشان نداد.
* * *
8- بارها كوشيدند كه او را به سازش با منحرفان بكشانند، امّا هرگز تسليم نشد، مى گفت: اگر خورشيد را در يك دست من و ماه را در دست ديگرم بگذاريد (و تمام منظومه شمسى را زير سيطره من قرار دهيد كه به خاطر آن دست از هدفم بردارم) هرگز دست بردار نيستم».
* * *
[ 212 ]
9- نه تنها تأثير دعوت او در افكار عمومى مردم عجيب بود كه سرعت آن نيز خارق العاده بود، آنها كه كتاب هاى خاورشناسان غربى را در زمينه اسلام مطالعه كرده اند ديده اند كه همه آنها از پيدايش و گسترش سريع اسلام در شگفتند، فى المثل سه تن از اساتيد معروف غرب كه «تاريخ تمدن عرب و مبانى آن را در شرق» نوشته اند صريحاً به اين حقيقت اعتراف كرده و چنين مى گويند:
«با تمام كوشش هايى كه براى شناخت پيشرفت سريع اسلام در جهان شده، تا آنجا كه در مدتى كمتر از يك قرن توانست بر قسمت عمده جهان متمدن آن روز سايه بيفكند، هنوز اين مسئله به صورت معمّايى باقيمانده است».
آرى به راستى معمّاست كه چگونه با وسائل آن روز اسلام با اين سرعت عجيب در اعماق قلوب ميليون ها انسان نفوذ كرد، تمدّن ها را در خود هضم كرد و تمدّنى نوين به وجود آورد؟!
* * *
10- بالاخره به اين جا مى رسيم كه دشمنان او گروهى از سردمداران كفر و مستكبران ظالم و ثروتمندان خودخواه بودند، در حالى كه ايمان آورندگان به او غالباً جوانان پاكدل، گروه عظيمى از حق طلبان محروم و تهيدست و حتّى بردگان بودند، افرادى كه سرمايه اى جز صفا و پاكدلى نداشتند و تشنه حق بودند.
از مجموعه اين بررسى ها كه شرح آن بسيار مفصّل است مى توان به
[ 213 ]
خوبى نتيجه گرفت كه اين يك دعوت الهى بود، دعوتى كه از ماوراى طبيعت مى جوشيد، از سوى پروردگار بزرگ براى نجات انسان ها از فساد و تباهى و جهل و شرك و ظلم و بى عدالتى فرستاده شده بود.
[ 214 ]
فكر كنيد و پاسخ دهيد
1- آيا براى شناختن حقانيّت پيامبر راهى جز معجزه داريم؟ كدام راه است؟
2- منظور از جمع آورى قرائن چگونه قرائنى است؟ و بيش از همه روى چه امورى بايد انديشيد؟
3- آيا از مقايسه وضع عرب قبل و بعد از ظهور اسلام چيزى مى توان در اين زمينه فهميد؟
4- قسمتى از آنچه را درباره عرب خصوصاً و جهان عموماً در عصر جاهليّت مى دانيد بيان كنيد.
5- چرا دشمنان اسلام، پيامبر(صلى الله عليه وآله) را متهم به سحر كردند؟
[ 215 ]
درس دهم: خاتميّت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم)
مفهوم دقيق خاتميّت
پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) آخرين پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) خداست و سلسله نبوت با او پايان مى پذيرد و اين از «ضروريات آيين اسلام» است.
معنى «ضرورى» اين است كه هر كس وارد صفوف مسلمين شود، به زودى مى فهمد كه همه مسلمانان به اين مطلب عقيده دارند و از واضحات و مسلمات نزد آنان است; يعنى همان گونه كه هر كس با مسلمانان سر و كار داشته باشد مى داند آنها از نظر مذهبى تأكيد روى اصل «توحيد» دارند، همچنين مى داند روى «خاتميّت پيامبر» نيز همگى توافق دارند، و هيچ گروهى از مسلمانان در انتظار آمدن پيامبر جديدى نيستند.
در حقيقت قافله بشريّت در مسير تكاملى خود با بعثت پيامبران مراحل مختلف را يكى پس از ديگرى طى كرده است و به مرحله اى از رشد و تكامل رسيده كه ديگر مى تواند روى پاى خود بايستد، يعنى با «استفاده از تعليمات جامع اسلام مشكلات خود
[ 216 ]
را حل كند».
به تعبير ديگر: اسلام قانون نهايى و جامع دوران بلوغ بشريّت است، از نظر اعتقادات كامل ترين محتواى بينش دينى و از نظر عمل نيز چنان تنظيم يافته كه بر نيازمندى هاى انسان ها در هر عصر و زمانى منطبق است.
* * *
دليل بر خاتميّت پيامبر
براى اثبات اين مدّعا دلايل متعدّدى داريم كه از همه روشن تر سه دليل زير است:
1- ضرورى بودن اين مسئله - گفتيم هر كس با مسلمانان جهان در هر نقطه تماس گيرد درمى يابد كه آنها معتقد به خاتميّت پيامبر اسلامند، بنابراين اگر كسى اسلام را از طريق دليل و منطق كافى پذيرفت، راهى جز پذيرش اصل خاتميّت ندارد، و چون در درس هاى گذشته حقّانيّت اين آيين را با دليل كافى ثابت كرديم بايد خاتميّت را نيز كه از ضروريات اين دين است بپذيريم.
2- آيات قرآن نيز دليل روشنى بر خاتميّت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم)است از جمله:
(ما كان محمّد أبا احد من رجالكم ولكن رسول الله و خاتم النبيّين);(1)
1. سوره احزاب، آيه 40.
[ 217 ]
«پيامبر اسلام پدر هيچ يك از مردان شما نبود او تنها رسول خدا و خاتم انبيا است».
اين تعبير هنگامى گفته شد كه مسئله پسرخواندگى در ميان اعراب رواج داشت، آنها فردى را كه از پدر و مادر ديگرى بود به عنوان فرزند خود برمى گزيدند و همچون يك فرزند حقيقى داخل خانواده آنها مى شد، محرم بود، ارث مى برد و مانند آن.
امّا اسلام آمد و اين رسم جاهليّت را از بين برد و گفت: پسر خوانده ها هرگز مشمول قوانين حقوقى و شرعى فرزند حقيقى نيستند از جمله «زيد» كه پسر خوانده پيامبر اسلام بود و نيز فرزند پيامبر محسوب نمى شد، لذا مى گويد شما به جاى اين كه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم)را پدر يكى از اين افراد معرّفى كنيد او را به دو وصف حقيقيش توصيف كنيد، يكى وصف «رسالت» و ديگرى «خاتميّت».
اين تعبير نشان مى دهد كه خاتميّت پيامبر اسلام همچون رسالتش براى همگان روشن و ثابت و مسلّم بود.
تنها سؤالى كه در اين جا باقى مى ماند اين است كه مفهوم حقيقى «خاتم» چيست؟
«خاتم» از ماده «ختم» به معنى پايان دهنده و چيزى را كه به وسيله آن كارى را پايان مى دهند مثلا مهرى كه در پايان نامه مى زنند «خاتم» مى گويند، و اگر مى بينيم به انگشتر نيز «خاتم» گفته شده به خاطر اين است كه نگين انگشتر در آن عصر و زمان
[ 218 ]
به جاى مهر اسم به كار مى رفته، و هر كس پاى نامه خود را با نگين انگشترش كه روى آن اسم يا نقشى كنده بود مهر مى كرد، و اصولا نقش نگين انگشتر هر كس مخصوص به خود او بوده است.
در روايات اسلامى مى خوانيم: هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى خواست نامه اى براى پادشاهان و زمامداران آن زمان بنويسد و آنها را به اسلام دعوت كند، خدمتش عرض كردند معمول سلاطين عجم اين است كه بدون مهر، نامه اى را نمى پذيرند، پيامبر(صلى الله عليه وآله) كه تا آن زمان نامه هايش كاملا ساده و بدون مهر بود، دستور فرمود انگشترى براى او تهيّه كردند و بر نگين آن جمله «لا اله الا الله، محمّد رسول الله» را نقش كردند، پيامبر بعد از آن دستور مى داد نامه ها را به وسيله آن مهر كنند.
بنابراين معنى اصلى خاتم همان پايان دهنده و ختم كننده است.
3- روايات فراوانى نيز داريم كه به روشنى خاتميّت پيامبر را ثابت مى كند از جمله روايات زير است:
الف - در حديث معتبرى از جابر بن عبدالله انصارى از پيامبر چنين نقل شده است كه فرمود:
«مثل من در ميان پيامبران همانند كسى است كه خانه اى را بنا كرده و كامل و زيبا شده تنها محل يك خشت آن خالى است، هر كس در آن وارد شود و نگاه به آن بيفكند مى گويد چه زيباست ولى اين جاى خالى را دارد، من همان خشت آخرم و پيامبران
[ 219 ]
همگى به من ختم شده اند(1)». امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد:
«حلال محمّد حلال ابداً الى يوم القيامة و حرامه حرام أبداً الى يوم القيامة(2); حلال محمّد حلال است تا روز رستاخيز و حرام او حرام است تا روز رستاخيز».
در حديث معروفى كه شيعه و اهل تسنّن از پيامبر نقل كرده اند مى خوانيم كه او به على(عليه السلام)فرمود:
«أنت منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لا نبى بعدى; تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسى هستى جز اين كه بعد از من پيامبرى نخواهد بود(3) و ده ها حديث ديگر.
* * *
در زمينه خاتميّت پيامبر اسلام سؤالاتى است كه توجّه به آنها لازم است:
1- بعضى مى گويند اگر فرستادن پيامبران يك فيض بزرگ الهى است چرا مردم زمان ما از اين فيض بزرگ محروم باشند؟ چرا راهنماى جديدى براى هدايت و رهبرى مردم اين عصر نيايد؟!
امّا آنها كه چنين مى گويند در حقيقت از يك نكته غافلند و آن اين كه محروميّت عصر ما نه به خاطر عدم لياقت آنهاست; بلكه به
1. (تفسير مجمع البيان).
2. اصول كافى، ج 1، ص 58.
3. كافى، ج 8، ص 107.
[ 220 ]
خاطر آن است كه قافله بشريّت در مسير فكرى و آگاهى به پايه اى رسيده است كه مى تواند با در دست داشتن تعليمات پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) به راه خود ادامه دهد.
بد نيست در اين جا مثالى بزنيم:
پيامبر اولوالعزم يعنى آنها كه داراى دين و آيين جديد و
كتاب آسمانى بودند. 5 نفر بودند «نوح، ابراهيم، موسى، عيسى و پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)» اينها هر كدام در يك مقطع خاصّ تاريخى براى هدايت و تكامل بشر تلاش كردند، و اين قافله را از يك مرحله گذرانده در مرحله دوم به پيامبر الوالعزم ديگرى تحويل دادند، تا به مرحله اى رسيد كه اين قافله راه نهايى را يافت و همچنين توانايى بر ادامه راه را، درست همانند يك محصل كه پنج مرحله تحصيلى را طى مى كند تا دوران فراغت از تحصيل برسد. (البته فراغت از تحصيل معنى ندارد و منظور ادامه راه با پاى خويش است):
دوره دبستان، دوره راهنمايى، دوره دبيرستان، دوره ليسانس، دوره دكترا.
اگر يك دكتر به مدرسه و دانشگاه نمى رود مفهومش اين نيست كه لياقت ندارد; بلكه به خاطر اين است كه اين مقدار معلومات در اختيار دارد كه به كمك آن مى تواند مشكلات علمى خود را به كمك آن حل كند و به مطالعاتش ادامه دهد و پيشرفت كند.
* * *
[ 221 ]
2- با اين كه جامعه بشرى دائماً در حال دگرگونى است، چگونه مى توان با قوانين ثابت و يكنواخت اسلام، پاسخگوى نيازهاى آن بود؟!
در جواب مى گوييم: اسلام داراى دو گونه قوانين است; يك سلسله از قوانين كه مانند صفات ويژه انسان ثابت و برقرار است، همچون لزوم اعتقاد به توحيد، اجراى اصول عدالت، مبارزه با هر گونه ظلم و تعدّى و اجحاف و...
امّا قسمتى ديگر يك سلسله اصول كلّى و جامع است كه با دگرگون شدن موضوعات آن صورت تازه اى به خود مى گيرد و پاسخگوى نيازهاى متغيّر هر زمان مى باشد.
مثلا يك اصل كلّى در اسلام داريم تحت عنوان «اوفوا بالعقود». (به قراردادهاى خود احترام بگزاريد و وفادار باشيد)
مسلماً با گذشت زمان انواع تازه اى از قراردادهاى مفيد اجتماعى و تجارى و سياسى مطرح مى شود كه انسان مى تواند با در نظر گرفتن اصل كلّى بالا به آن پاسخ دهد.
و نيز يك اصل كلّى ديگرى داريم به عنوان «قاعده لا ضرر» كه مطابق آن هر حكم و قانونى سبب زيان فرد يا جامعه شود بايد محدود گردد.
ملاحظه مى كنيد كه تا چه حد اين قاعده كلّى اسلامى كارساز و حل كننده مشكلات است، و از اين گونه قواعد در اسلام فراوان داريم، و با استفاده از همين اصول كلّى است كه مى توانيم
[ 222 ]
مشكلات پيچيده دوران بعد از انقلاب شكوهمند اسلامى را حل كنيم.
* * *
3- شك نيست كه ما در مسائل اسلامى نياز به رهبر داريم، و با عدم وجود پيامبر و غيبت جانشين او، مسئله رهبرى متوقف مى شود و با توجّه به اصل خاتميّت، انتظار ظهور پيامبر ديگرى را نيز نمى توان داشت، آيا اين امر ضايعه اى براى جامعه اسلامى نيست؟
در پاسخ مى گوييم براى اين دوران نيز پيش بينى لازم در اسلام شده است و از طريق «ولايت فقيه» است كه رهبرى را براى فقيهى كه جامع الشرايط و داراى علم و تقوى و بينش سياسى در سطح عالى باشد تثبيت كرده است و طريق شناخت چنين رهبرى نيز به روشنى در قوانين اسلام ذكر شده، بنابراين از اين ناحيه نگرانى وجود نخواهد داشت.
بنابراين ولايت فقيه همان تداوم خط انبيا و اوصياى آنها است، رهبرى فقيه جامع الشرايط دليل بر اين است كه جوامع اسلامى بدون سرپرست رها نشده اند.(1)
* * *
1. براى توضيح بيشتر به كتاب «طرح حكومت اسلامى» از همين مؤلّف مراجعه نماييد.
[ 223 ]
فكر كنيد و پاسخ دهيد
1- مفهوم خاتميّت دقيقاً چيست؟
2- چگونه مى توان از آيات قرآن، خاتميّت را استفاده كرد؟
3- چرا مردم زمان ما محروم از اعزام پيامبران الهى باشند؟
4- قوانين اسلام چند گونه است و چگونه پاسخگوى نيازهاى زمان ماست؟
5- آيا يك جامعه اسلامى بدن رهبر مى تواند باشد؟ مسئله رهبرى در زمان ما چگونه حل مى شود؟
[ 224 ]
[ 225 ]
ده درس امام شناسى &
ده درس امام شناسى
[ 226 ]
درس اوّل: بحث امامت از كى آغاز شد؟
مى دانيم بعد از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) مسلمانان به دو گروه تقسيم شدند:
عدّه اى معتقد بودند پيامبر(صلى الله عليه وآله) جانشينى براى خود تعيين نكرده، و اين امر را بر عهده امّت گذارده كه آنها بنشينند و از ميان خود رهبرى برگزينند - اين گروه را «اهل سنّت» مى نامند.
گروه ديگرى معتقد بودند كه جانشين پيامبر(صلى الله عليه وآله) همچون خود او بايد معصوم از خطا و گناه باشد و داراى علم وافرى كه بتواند رهبرى معنوى و مادى مردم را بر عهده بگيرد و اساس اسلام را حفظ كند و تداوم بخشد.
آنها معتقد بودند تعيين چنين كسى تنها از سوى خدا و به وسيله پيامبر(صلى الله عليه وآله)امكان پذير است، و پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) اين كار را كرده، و على(عليه السلام) را به عنوان جانشين خود برگزيده است.
اين گروه را «اماميّه» يا «شيعه» مى نامند.
هدف ما در اين بحث هاى فشرده اين است كه اين مسئله را طبق دلائل عقلى و تاريخى و آيات قرآن، و سنّت پيامبر پى گيرى كنيم; ولى قبل از ورود در اين بحث اشاره به چند نكته را ضرورى مى دانيم:
[ 227 ]
1- آيا اين بحث اختلاف انگيز است؟
بعضى تا سخن از مسئله امامت به ميان مى آيد فوراً مى گويند امروز روز اين حرف ها نيست!
امروز روز وحدت مسلمين است، و گفتوگو از جانشين پيامبر(صلى الله عليه وآله)مايه تفرقه و پراكندگى است!
ما امروز دشمنان مشتركى داريم كه بايد به فكر آنها باشيم: صهيونيسم و استعمار غرب و شرق، و بنابراين، اين مسائل اختلافى را بايد كنار بگذاريم; ولى اين طرز تفكّر مسلماً اشتباه است زيرا:
اولا: آنچه مايه اختلاف و پراكندگى است جرّ و بحث هاى تعصب آميز و غير منطقى، و پرخاشگرى هاى كينه توزانه است. ولى بحث هاى منطقى و مستدل و دور از تعصّب و لجاجت و پرخاشگرى، در محيطى صميمانه و دوستانه، نه تنها تفرقه انگيز نيست، بلكه فاصله ها را كم مى كند، و نقاط مشترك را تقويت مى نمايد.
من در سفرهاى خود به حجاز براى زيارت خانه خدا كراراً بحث هايى با علما و دانشمندان اهل سنّت داشته ام، هم ما و هم آنها احساس مى كرديم اين بحث ها نه تنها سوءِ اثرى در مناسبات ما ندارد; بلكه باعث تفاهم و خوش بينى بيشتر مى شود، فاصله ها را كمتر مى كند و كينه هاى احتمالى را از سينه ها مى شويد.
مهم اين است كه در اين بحث ها روشن مى شود ما با يكديگر نقطه هاى مشترك فراوانى داريم كه مى توانيم در برابر دشمنان مشترك، روى آن تكيه و تأكيد كنيم.
[ 228 ]
اهل سنّت خود به چهار مذهب تقسيم مى شوند (حنفى ها، حنبلى ها، شافعى ها و مالكى ها) وجود اين چهار گروه سبب تفرقه آنها نشده، و هنگامى كه آنها حداقل فقه شيعه را به عنوان مذهب فقهى پنجم پذيرا گردند، بسيارى از مشكلات و پراكندگى ها برطرف مى شود، همان گونه كه در اين اواخر مفتى بزرگ اهل سنت، رئيس دانشگاه الازهر مصر «شيخ شلتوت» گام مؤثرى برداشت و رسميّت فقه شيعه را در ميان اهل سنّت اعلام داشت، از اين طريق كمك مؤثّرى به تفاهم اسلامى كرد و روابط دوستانه اى ميان او و مرحوم «آية الله بروجردى» مرجع بزرگ عالم تشيّع برقرار شد.
ثانياً: ما معتقديم تبلور اسلام بيش از هر مذهبى در مذهب شيعه است، و در عين اين كه به تمام مذاهب اسلامى احترام مى گذاريم معتقديم مذهب شيعه بهتر مى تواند اسلام راستين را در تمام ابعادش معرفى كند، و مسائل مربوط به حكومت اسلامى را حل نمايد.
چرا اين مكتب را با دليل و منطق به فرزندان خود نياموزيم؟! و اگر اين كار را نكنيم مسلماً به آنها خيانت كرده ايم.
ما يقين داريم قطعاً پيامبر جانشينى براى خود تعيين كرده، چه اشكالى دارد اين بحث را از طريق منطق و استدلال تعقيب كنيم؟
ولى بايد در اين بحث ها به دقّت مراقب باشيم كه عواطف مذهبى ديگران را جريحه دار نكنيم.
ثالثاً: دشمنان اسلام براى برهم زدن اساس وحدت مسلمين آن قدر دروغ و تهمت به شيعيان در نزد سنّيان، و آن قدر دروغ و تهمت به
[ 229 ]
سنّيان در نزد شيعيان بسته اند، كه در پاره اى از كشورها به كلّى آنها را از هم دور ساخته اند.
هنگامى كه ما مسئله امامت را به روشى كه در بالا گفتيم مطرح كنيم و نقاطى را كه شيعه بر آن تأكيد دارد با دلايلى از كتاب و سنّت روشن سازيم، معلوم مى گردد كه اين تبليغات دروغ بوده، و دشمنان مشترك ما دست به سمپاشى زده اند.
به عنوان مثال فراموش نمى كنم كه در يكى از سفرهاى حجاز با يكى از رجال دينى درجه اوّل عربستان سعودى ملاقات و بحث داشتيم، او اظهار مى داشت كه من شنيده ام شيعه ها قرآنى غير از قرآن ما دارند.
من خيلى تعجّب كردم و به او گفتم: برادر تحقيق اين امر خيلى ساده است!
من از شما دعوت مى كنم كه شخصاً يا نماينده شما با ما بياييد تا بعد از «مراسم عمره» بدون هيچ اطّلاع قبلى به ايران باز گرديم، در تمام خيابان ها و كوچه ها مسجد وجود دارد، و در هر مسجدى تعداد زيادى قرآن است، به علاوه در خانه همه مسلمانان قرآن وجود دارد، به هر مسجدى كه شما خواستيد مى رويم، و يا در هر خانه اى را كه مايل بوديد مى زنيم، و قرآن را از آنها مطالبه مى كنيم تا معلوم شود قرآن ما و شما حتّى در يك كلمه و حتّى يك نقطه اختلاف ندارد (بسيارى از قرآن هايى كه ما از آن استفاده مى كنيم عيناً چاپ حجاز و مصر و ساير كشورهاى اسلامى است).
بدون شك اين گفتوگوى دوستانه و كاملا مستدل، سمپاشى عجيبى
[ 230 ]
را كه در ذهن يكى از رجال معروف آنها كرده بودند، برچيد.
منظور اين است كه بحث هاى مربوط به امامت - به گونه اى كه در بالا گفتيم - وحدت جامعه اسلامى را تحكيم مى بخشد و به روشن شدن حقايق و كم شدن فاصله ها كمك مى كند.
* * *
2- امامت چيست؟
«امام» چنان كه از عنوانش پيداست، به معنى پيشوا و رهبر مسلمانان است، و در اصول عقايد شيعه «امام معصوم» به كسى گفته مى شود كه در همه چيز جانشين پيامبر است، با اين تفاوت كه پيامبر مؤسّس مكتب مى باشد، و امام حافظ و پاسدار مكتب است، بر پيامبر(صلى الله عليه وآله)وحى نازل مى گردد ولى بر امام نه، او تعليماتش را از پيامبر(صلى الله عليه وآله)مى گيرد، و داراى علم فوق العاده اى است.
از نظر شيعه، امام معصوم تنها به معنى رهبر حكومت اسلامى نيست، بلكه رهبرىِ معنوى و مادى، ظاهرى و باطنى، و خلاصه رهبرى همه جانبه جامعه اسلامى را بر عهده دارد، او پاسدارى عقايد و احكام اسلامى را - بدون هيچ گونه اشتباه و انحراف - بر عهده دارد و او بنده برگزيده خدا است.
ولى اهل سنت امامت را چنين تفسير نمى كنند، آنها تنها به معنى رئيس حكومت جامعه اسلامى مى دانند، و به تعبير ديگر، زمانداران را در هر عصر و زمان، خلفاى پيامبر و ائمه مسلمين مى شمرند!
[ 231 ]
البته در بحث هاى آينده ثاب خواهيم كرد كه در هر عصر و زمان بايد يك نماينده الهى، پيامبر يا امام معصومى در روى زمين باشد. تا آيين حق را پاسدارى كند، و حق طلبان را رهبرى نمايد، و اگر روزى به عللى از نظر مردم پنهان گردد، نمايندگانى از سوى او عهده دار تبليغ احكام و تشكيل حكومت مى گردند.
* * *
[ 232 ]
فكر كنيد و پاسخ دهيد
1- منطق كسانى كه مى گويند امروز روز بحث از امامت نيست، چيست؟
2- در برابر اين منطق چند پاسخ مستدل براى لزوم اين بحث داريم؟
3- چگونه دشمنان اسلام در ميان مسلمين تفرقه افكندند، و راه پر كردن اين شكاف ها چيست؟
4- آيا نمونه هايى از تفرقه افكنى دشمنان به خاطر داريد؟
5- معنى «امامت» در مكتب شيعه و تفاوت آن با امامت در مكتب اهل سنت، چيست؟
[ 233 ]
درس دوّم: فلسفه وجود امام(عليه السلام)
بحث هايى كه درباره لزوم بعثت پيامبران داشتيم تا حدّ زيادى ما را به لزوم وجود امام(عليه السلام) بعد از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) آشنا مى سازد، چرا كه در قسمت مهمّى از برنامه ها اشتراك دارند، ولى در اين جا لازم است مباحث ديگرى را نيز مطرح كنيم:
* * *
1- تكامل معنوى در كنار وجود رهبران الهى
قبل از هر چيز به سراغ هدف آفرينش انسان مى رويم كه گل سرسبد جهان آفرينش است.
او راهى پر فراز و نشيب و طولانى را به سوى خدا، به سوى كمال مطلق و به سوى تكامل معنوى در تمام ابعاد مى پيمايد.
بدون شك اين راه را بدون رهبرى يك پيشواى معصوم نمى تواند به انجام برساند و طىِّ اين مرحله بى رهبرى يك معلّم آسمانى ممكن نيست، چرا كه «ظلمات است بترس از خطر گمراهى».