بخش 4
شروع یک توطئه مأموریت حبیب#160;الله هویدا متن کامل گزارش هویدا نامه عبدالعزیز به شاه تلاش برای بازسازی پاسخ به نامه مظفر اعلم نامه دوّم مظفّر اعلم گزارش دبیر اوّل سفارت
شروع يك توطئه
براساس گزارش حسين پيرنظر ( 1 ) از سفارت ايران در مصر ، اگر دولت ايران براي يكي دو سال ديگر ، رفتن به حج را منع مي كرد ، حتماً حكومت حجاز حاضر به قبول شرايط پيشنهادي ايران مي شد و درنتيجه ، هم براي زائران ايراني رفع مزاحمت مي گرديد و هم نسبت به تعمير قبور و خرابي هاي به عمل آمده امتيازاتي به دست مي آمد .
ليكن متأسفانه اين كار صورت نمي پذيرد و در خرداد 1308هـ . ش . اولين مراوده رسمي ديپلماتيك ميان ايران و حكومت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اسناد روابط ايران و عربستان سعودي ، ص73
78 |
عبدالعزيز صورت گرفته و در شهريور همين سال ، معاهده مودّت ميان ايران و حجاز امضا و در فروردين سال 1309 هـ . ش . حبيب الله هويدا با عنوان نماينده ايران و با سمت كاردار وارد جدّه مي شود .
تأسيس سفارت ايران در عربستان ، كه به نوعي تقويت حكومت عبدالعزيز را در پي داشت ، به حدّي براي عبدالعزيز مهم بود كه هويدا پس از ملاقات با وي ، از قول كفيل وزارت خارجه در گزارش خود مي نويسد :
« . . . و ذكر كرد كه هيچ وقت اعلي حضرت را تا اين درجه شاد و مسرور نديده بوديم كه امروزه از ملاقات شما و وصول نامه همايون شاهنشاهي اظهار شادي و سرور علني مي فرمودند . . . . » ( 1 )
مأموريت حبيب الله هويدا
حبيب الله هويدا در ايجاد اين ارتباط نقش مهمّي داشته و از اين رو دولت حجاز به مسؤولان وزارت خارجه خود دستور مي دهد كه هميشه او را راضي و خورسند نگاه دارند تا اسباب تكدّر خاطر و دلتنگي براي او فراهم نشود و تمام مطالب و تقاضاهاي او را به فوريت انجام دهند ! ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اسناد روابط ايران و عربستان سعودي ، ص84
2 . همان مدرك .
79 |
باتوجه به اينكه حبيب الله هويدا يكي از دو نماينده ايران براي بررسي وضعيت حجاز در اثر حمله وهابي ها و تخريب اماكن مقدسه بوده و از سوي ديگر ، وي براساس اسناد موجود ، داراي مسلك بهائيّت و از بهائيان شناخته شده بوده است ، ( 1 ) همه گوياي آن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . پدربزرگ هويدا ، ميرزا رضا قناد ، از بهائيان متعصب و از فدائيان عباس افندي محسوب مي شد . علاقه او به رهبر بهائيان به حدّي بود كه هنگام سفر او به فلسطين ، همراهش به « عكا » رفت و مستخدم و خادم مخصوص عباس افندي گرديد .
عباس افندي بهواسطه خدمات ميرزا رضا ، مخارج تحصيل فرزند او را تقبل كرد و حبيب الله ( پدر اميرعباس ) را براي تحصيل به اروپا فرستاد . حبيب الله در اروپا به زبان هاي انگليسي و فرانسه مسلط شد و چون عربي را هم روان صحبت مي كرد ، در مراجعت به ايران ، در دستگاه سردار اسعد بختياري به عنوان مترجم استخدام شد و همزمان كار ترجمه متون خارجي براي « روزنامه رعد » را هم به عهده گرفت .
پروفسور براون ، ميرزا رضاي قنّاد ( محمدرضا ) پدربزرگ هويدا را يكي از چندتن رازدار رهبر بهائيان مي داند .
فاضل مازندراني ، مؤلف كتاب ظهورالحق ( متعلق به بهائيان ) در جلد هشتم ( قسمت دوم ) صفحه 1138 در باره معرفي پدربزرگ هويدا مي نويسد :
« ديگر آقا محمدرضا قناد سابق الوصف ، از مخلصين مستقيمين اصحاب آن حضرت شد تا وفات نمود و مدفن او در قبرستان « عكا » است و از پسرانش ميرزا حبيب الله عين الملك ( پدر هويدا ) كه به پرتو تأييد و تربيت آن حضرت ، صاحب حسن خط و كمال شد و همي سعي كرد و كوشيد كه شبيه به رسم الخط مبارك نوشت . و در سنين اوليه نزد آن حضرت كاتب آثار و مباشر خدمات گرديد . بعداً مشاغل دولتي و مأموريت در وزارت خارجه ايران يافت و پسر ديگرش ميرزا جليل خياط ( عموي هويدا ) در « عكا » و هم از دخترش ( عمه هويدا ) كه در شام شوهر نمود ، مآل با سعادت و رضايتي بروز نكرد !
حبيب الله ( عين الملك ) با دختري به نام افسرالملوك ازدواج كرد ، افسرالملوك دختر محمدحسين خان سردار ، از تروريست هاي معروف بهايي بود كه در دوران قاجاريّه در آشوب و بلوايي كه بهائيان در چند شهر ايران به راه انداختند نقش داشت .
حبيب الله ( عين الملك ) با كمك و حمايت سردار اسعد بختياري ، به وزارت امور خارجه رفت و بهواسطه آشنايي به زبان عربي و سابقه اقامت در شامات ، مأمور خدمت در سوريه و لبنان گرديد . عين الملك كه در اين سال ها همچنان به « آل رضا » معروف بود ، با سوء استفاده از موقعيت ديپلماتيك خود ، به تبليغ بابي گري در اين كشورها پرداخت .
چند ماه پس از اقامت حبيب الملك در شامات ، او را مأمور خدمت در « جدّه » كردند ، وي در « جدّه » با انگليسي ها سر و سرّي پيدا كرد و علي رغم اقامت در سرزميني كه قلب جهان اسلام محسوب مي گردد ، به تبليغات بابي گري خود ادامه داد . . . .
فعاليت هاي بهايي گري قنسول ايران موجد بروز آثار سوئي گرديد و وزارت امور خارجه ايران مجبور شد وي را به تهران احضار نمايد . عين الملك پس از احضار به تهران ، مجدداً روانه عكا گرديد و تا پايان عمر در خدمت رهبر بهائيان باقي ماند .
« حبيب الله » عين الملك دو پسر داشت : يكي به نام اميرعباس و ديگري به نام فريدون هويدا .
( اميرعباس هويدا ، صص14 و 15 ) .
80 |
است كه متأسفانه نماينده ايران به صورت پنهاني نقشي مؤثر در ناديده گرفتن اين مسأله مهم داشته است . اين نكته زماني تقويت
81 |
مي شود كه ملك عبدالعزيز به هويدا مي گويد :
« . . . ما شما را از خود مي دانيم ، شما نيز خود را مثل ساير نمايندگان اجانب ندانيد ، هيچ وقت لزوم به تحصيل اجازه نيست ، هر وقت كه ميل داريد ، بدون هيچ ملاحظه ، به ديدن ما بياييد ، چه در مكه چه در اين جا ، ما هميشه آماده ملاقات شما هستيم . . . . » ( 1 )
در روزنامه الوطن ( چاپ بغداد ) ، در تاريخ 20 ربيع الاول 1348هـ . ق . در زمينه به رسميت شناختن دولت حجاز توسط ايران درباره نماينده ايران ، حبيب الله خان عين الملك معروف به هويدا مي نويسد :
« . . . مشاراليه كاملاً به اين قضايا آگاه است و علاوه بر اينكه زبان مملكت را به خوبي مي داند ، محل اعتماد ملك عبدالعزيز و رجال حكومت حجاز است و شخصاً نزد آن ها محترم است و بديهي است كه تعيين او به اين سمت ، مسأله را به طور دلخواه حل و تسويه مي نمايد ! » ( 2 )
هويدا تا سال 1353 هـ . ق . به عنوان نماينده ايران در حجاز مشغول به كار بوده است . وي در مأموريتش به مدينه ، براي كسب اطلاع از ميزان خرابي ها ، تلاش جدي كرده تا اين حادثه مهم را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اسناد روابط ايران و عربستان سعودي ، ص88
2 . اسناد روابط ايران و عربستان سعودي ، ص75
82 |
بسيار كمرنگ جلوه داده ، وهابيان را به نوعي ، تبرئه نمايد . در گزارش وي چنين آمده است :
. . . بالاي مناره ، قبه مطهّر صعود كرديم ، يكصد و سي پله بالا رفتيم و از آن جا قبه مطهر را زيارت نموديم ( زيرا صعود بالاي قبه غيرممكن است ) . از آن جا مشاهده نموديم كه فقط پنج گلوله تفنگ به قبه مطهر اصابت نموده و اندكي سوراخ كرده است و ابداً خرابي وارد نيامده است ! اولاً نمي شود حتم كرد كه اين گلوله ها از طرف وهابي ها بوده است ! ثانياً برفرض اينكه از طرف آن ها بوده باشد ، واضح است عمدي نبوده است ! و در اثناي تيراندازي به همديگر خطاءً به قبه مطهر اصابت كرده است ! و دليل صحت اين نظريه اين است كه قبه مرقد مطهر ، خيلي عظيم و بزرگ است و وهابي ها هم در پشت دروازه و قلعه شهر بوده اند و تعدادشان بيش از سه ـ چهار هزار بوده است ؛ اگر قصد اصابت مي داشتند ، اقلاً دو سه هزار گلوله به قبه مطهر مي رسيد ! به هرحال فقط آثار پنج گلوله تفنگ در روي قبه مطهر بود و همچنين آثار چهار ـ پنج گلوله بر قبه اهل بيت بود ، خادم باشيِ حرم مقدس نيز سه ـ چهار عدد گلوله آورده و به بنده داد و گفت كه اين ها را روي بام حرم يافته و تصور مي كند كه از گلوله هايي است
83 |
كه به قبه مقدس رسيده است . فدوي آن ها را تقديم خواهم نمود كه در موزه وزارت معارف محفوظ بماند . . . . » ( 1 )
متن كامل گزارش هويدا
جهت اطلاع بيشتر خوانندگان ، متن كامل گزارش به اين شرح تقديم مي گردد :
تاريخ سند : 11 ديماه 1304
فرستنده : حبيب الله هويدا
گيرنده : وزارت امور خارجه
موضوع : گزارش در باب وقايع حجاز
نمره : 211
مقام منيع وزارت جليله امور خارجه دامت شوكته
بر حسب اوامر متعدده تلگرافي وزارت جليله متبوعه ، روز 15 مهرماه 1304 ، مطابق 7 اكتبر 1925 از شام به مصر و از آن جا در معيت جناب غفارخان وزير مختار مصر ، در روز 19 مهرماه با كشتي خديوي به طرف جده حركت و روز 24 مهرماه وارد جده شده [ روز ] 29 با اتومبيل هاي سلطان نجد به طرف مكه معظمه رهسپار شديم .
ابن سعود در ميان راه جده و مكه ، در محلّي كه به اسم بحره
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اسناد روابط ايران و عربستان سعودي ، ص50
84 |
معروف است ، براي پذيرايي از نماينده انگليس « مستر كلايتون » ، كه
براي عقد معاهده آمده بود ، چادرهاي متعدد افراشته بود و خود نيز چون آن جا بود ، اول براي ملاقات او رفته ، پس از صرف ناهار و چاي ، چهار بعد از ظهر با يك نفر ميهماندار مخصوص و چهار نفر گارد مخصوص ، در حالتي كه مُحرم بوديم ، پس از وصول به مكه معظمه و اداي وظايف دينيه عمره ، به خانه اي كه معين كرده بودند رفته ، روز بعد براي مشاهده و زيارت مقامات و قبور مهدومه ، كه در قبرستاني كه در منتهي اليه يك طرف شهر در دامنه كوهي واقع است رفتيم .
قبر حضرت خديجه و حضرت آمنه ( 1 ) و قبر عبدالرحمن بن ابي بكر و قبور بني هاشم و مسجد جن و قبر عبدالله بن الزبير و قبور شهدا و قبور ساير ناس كه در آن قبرستان بود ، وهابي ها همه را خراب و مهدوم كرده اند .
مولد حضرت پيغمبر و خانه حضرت خديجه كه ولادتگاه حضرت صديقه طاهره ، زهرا ـ صلوات الله عليها ـ بوده است ، همه را مهدوم و با خاك يكسان كرده اند . عمارت و قبه هاي مراقد حضرت خديجه و آمنه را كه با خاك يكسان كرده اند سهل است ، قبر
حضرت خديجه را نبش كرده بودند و معلوم بود كه دوباره با خاك
1 . قبر حضرت آمنه مادر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در محلّي به نام ابواء ، ميان مكّه و مدينه قرار دارد .
85 |
و گِل پر كرده اند . خانه متولّي قبر خديجه را منهدم و تمام دارايي او
را به يغما برده اند و خانه متولّي در همان قبرستان ، پهلوي قبر حضرت آمنه و خديجه بوده است .
البته راجع به اين معاهدات و تفصيل ملاقات و مذاكرات با سلطان ابن سعود ، جناب اجل غفارخان وزير مختار راپرت مفصل تقديم نموده اند و احتياج به تكرار فدوي نيست ! ( 1 ) زيرا مأموريت فدوي فقط براي مدينه منوّره است .
بنده در اياب و ذهاب و در كليه مواقع و در ملاقات هاي با اعلي حضرت ملك علي و سلطان ابن سعود با جناب وزيرمختار بودم و وظيفه ترجماني را به عمل مي آوردم ، لهذا همين قدر عرض مي كنم كه جناب غفارخان ، الحق يكي از رجال سياسي تجربه ديده و هوشيار و با متانت و عاقبت انديش دولت علّيه ابد مدت هستند و اين مأموريت را فوق العاده با متانت و سياست و كياست انجام دادند و از اين بهتر امكان پذير نبوده و نيست .
فدوي راجع به ملاقات ها و مذاكراتي كه با ملك علي و سلطان ابن سعود با حضور جناب وزير مختار شده ، در اين جا شرحي نمي دهم كه مبادا در تعبير كم و زياد شود و محول به راپرتي كه خود
ايشان تقديم كرده اند ، مي نمايم . علي هذا ذيلاً به شرح مأموريت
1 . معلوم مي شود اعتراف وي به تخريب قبور در مكّه به دليل آن بوده كه قبلا گزارش آن توسط غفارخان به تهران ارسال گرديده و او مي دانسته اگر ننويسد از طريق گزارش غفارخان واقعيت ها به تهران منعكس خواهد شد .
86 |
مخصوص خودم كه راجع به مدينه منوّره است ، مي پردازم :
نظر به اينكه وقتي در مكّه معظمه بوديم ، سلطان نجد ذكر نمود كه ايصال مرا فقط تا به « عيون » كه اردوگاه قشون وهابي ها است و دو ساعت از مدينه منوره دور است تعهد مي كند و از آن جا تا مدينه را درعهده نمي گيرد ، سوءظني ما را دست داده ، با جناب وزيرمختار به جده برگشتم كه با ملك علي مذاكره نمايم . ملك علي بيچاره گفت :
من هرچه شما بگوييد حاضرم ، ولي قشون ما همه در داخل مدينه هستند و در خارج شهر قشون نداريم ( و از عيون ) تا به مدينه ، همه نخلستان است و همه در دست خود وهابي ها است ، مي ترسم كه براي بدنام كردن ، از بين نخيل تيري به شما بزنند و بگويند كه از طرف ما بوده است .
پس اصلح آن است كه سلطان با گاردهاي خود ، شما را به دائره تلگراف بي سيم ما كه خارج شهر است رسانده ، گاردهاي ما آن جا شما را تحويل مي گيرند و در حين عودت نيز در همان نقطه شما را تحويل سوارهاي سلطان مي دهند .
لهذا فدوي از جدّه تفصيل را به ابن سعود نوشتم ، روز بعد جواب رسيد و قبول كرد و اتومبيل فرستاد و همان روزي كه جناب وزيرمختار سوار كشتي و عازم مصر شدند ، بنده نيز سوار اتومبيل و عازم ( بحره ) گشتم ، يك شبانه روز در بحره متوقف و دو دفعه با ابن سعود ملاقات شد ، فوق العاده احترام و محبت نمود و هر دفعه خيلي اظهار ميل به تقرّب به دولت علّيه مي كرد و مي گفت :
87 |
ما با دولت ايران هم جواريم و به قدر سي هزار نفر شيعه در نجد ، و در احساء نزد من هستند ، مي توانيد از آن ها تحقيق نماييد ، آن چه در حق ما شهرت مي دهند اكثر تهمت و افتراست ، ان شاءالله شما به مدينه رفته ، خواهيد ديد كه آنچه گفته اند دروغ است ، من صريحاً به شما مي گويم و شما هم به دولت عليه بنويسيد كه من حرمين شريفين را به جان و مال و اولاد خود حافظ و حارسم ، مهدومات مكه نيز قبل از ورود من بوده است ، بلي وهابي ها اعتقاد به تعمير قبور و قبّه ها ندارند و بدعت مي دانند و « خيرالقبور الدوارس » را ، حديث معتبر مي شناسند . مع هذا بعد از ورود خودم فوراً جلوگيري كرده ام و حاليه نيز با كمال اصرار و الحاح منتظرم كه دول و ملل اسلامي ، نماينده هاي خود را بفرستند و در امور حجاز قراري دهند و براي تعمير اين قبور نيز اگر مصمم شوند ممانعت نمي كنم سهل است ، مساعدت خواهم كرد ، حتي اگر خروج مرا نيز از حجاز مقرر دارند ، فوراً بيرون مي روم .
قبل از حركت بنده به مدينه منوره و بعد از عودت ، سلطان اين صحبت ها را مكرر گوشزد نمود و بعد از عودت از مدينه در ملاقات اخير خواهش كرد كه فدوي در تقرّب بين او و دولت علّيه اقدام كنم و نيز خواهش نمود كه مكاتبه با او داشته باشم .
به هر صورت ابن سعود پنج نفر از تفنگداران مخصوص شخصي خود را ، با سه نفر شتر ذلول مخصوص براي بنده و نوكر بنده معين كرد كه تا مدينه ذهاباً و اياباً با بنده باشند و براي تهيّه
88 |
حركت از بحره به مكه رفته ، چهار روز در آن جا ماندم سپس تفنگداران شترسوار را به رابغ كه كنار درياست فرستادند و بنده نيز با مستشار مخصوص خود او با اتومبيل به رابغ رفتيم .
از مكه تا رابغ با شتر پنج منزل است ، با اتومبيل نه ساعت طول كشيد . در رابغ چند روزي منتظر تفنگداران شدم ، مستشار مخصوص سلطان به مكه عودت نمود . در اين اثنا فدوي سخت مريض و بستري و مبتلا به دسانتري شدم و ده روز سفر تأخير افتاد . نه علاجي نه درماني ، نه حبيبي و نه طبيبي .
رابغ عبارت از يك دِه بزرگي است كه هيچ چيز در آن يافت نمي شود ، جز نان و برنج و گوشت چيزي نيست ، از سبزيجات اثري نيست ، آب چاهِ آن هم تلخ و ناگوار . به هرحال ، به روحانيت حضرت ختمي مرتبت متوسل شده ، به قوه دعا و مناجات بهبودي حاصل شد .
در اين اثنا ، پسر سلطان با پانصد نفر شترسوار از قشون وهابي ها ، براي رفتن به مدينه به رابغ رسيدند . فدوي نيز با وجود ضعف و نقاهت با تفنگدارهاي مخصوصه به آن ها ملحق شدم و حركت نموديم و روز ششم به عيون رسيديم . ديگر جسارت مي دانم عرض كنم اين شش روز شترسواري ، چه بر سر اين فدوي آورد .
به هرحال بعد از دو روز استراحت ، مراسله اي به امير مدينه و به حاكم لشكري مدينه نوشته ، توصيه نامه هاي ملك علي را در جوف
89 |
نهاده ، با قاصد مخصوص به مدينه فرستادم . روز بعد جواب رسيد كه با نهايت شادي و افتخار منتظر هستند . لهذا با پنج نفر سوار و ده نفر پياده از قشون سلطان حركت كردم ، در همان محل معيّن ، يك نفر مهمان دار با يك درشكه و شش ـ هفت نفر سوار مسلّح حاضر بوده مرا تسليم گرفتند و رييس سواران سلطان هم ورقه كتبي از بنده گرفتند كه مرا به سلامت تحويل دهند .
از آن جا به سمت مدينه منوره رهسپار شديم ، در خارج از دروازه ، به قدر پانصد نفر قشون و صاحب منصب هاي لشكري و كشوري و امير مدينه شريف احمدبن منصور و جمع زيادي از اهالي استقبال شاياني نمودند و همچنين روز عودت به همين ترتيب مشايعت كردند .
بعد از ورود و استحمام به زيارت حرم مقدس مطاف ملأ اعلي ، مرقد مطهر حضرت خاتم الانبياء ـ عليه آلاف التحية و الثناء ـ مشرف شدم ، روحانيتي كه در آن مقام مقدس دست مي دهد ، از وصف خارج است . به محض عتبه بوسي ، زحمات و خستگي راه به كلّي نابود شد . خداوند سر سودن به اين آستان ملايك پاسبان را نصيب حضرت اشرف و جميع دوستان فرمايد !
سه روز در مدينه توقف نمودم . روز دوم به قصد بازديد قبّه مطهر ، با عزّت پاشا حاكم لشكر شهر و ميهماندار جناب سيد عمران تاجر شيعي عراقي و متولي باشي حرم مطهر داخل حرم شديم . بعد از اداي فريضه زيارت و عتبه بوسي ، آغاباشي ؛ يعني خادم باشي
90 |
حرم ، براي هريك از ماها لباس خدمتكاران آورده ، پوشيديم و بالاي مناره قبه مطهر صعود كرديم ، يكصد و سي پله بالا رفتيم و از آن جا قبّه مطهر را زيارت نموديم ( زيرا صعود بالاي قبه غيرممكن است ) . از آن جا مشاهده نموديم كه فقط پنج گلوله تفنگ به قبه مطهّر اصابت نموده و اندكي سوراخ كرده است و ابداً خرابي وارد نيامده است :
اولاً : نمي شود حتم كرد كه اين گلوله ها از طرف وهابي ها بوده است ، ثانياً : برفرض اينكه از طرف آن ها بوده باشد ، واضح است عمدي نبوده است و در اثناي تيراندازي به همديگر ، از روي خطا به قبّه مطهر اصابت كرده است و دليل صحّت اين نظريه اين است كه قبه مرقد مطهر ، خيلي عظيم و بزرگ است و وهابي ها هم در پشت دروازه و قلعه شهر بوده اند و تعدادشان بيش از سه ـ چهار هزار بوده است . اگر قصد اصابت مي داشتند ، اقلاً دو ـ سه هزار گلوله به قبه مطهّر مي رسيد .
به هرحال فقط آثار پنج گلوله تفنگ در روي قبه مطهر بود و همچنين آثار چهارپنج گلوله بر قبه اهل بيت بود . خادم باشي حرم مقدس نيز ، سه ـ چهار عدد گلوله آورده و به بنده داد و گفت كه اين ها را روي بام حرم يافته و تصور مي كند كه از گلوله هايي است كه به قبّه مقدس رسيده است ، فدوي آن ها را تقديم خواهم نمود كه در موزه وزارت معارف محفوظ بماند .
بالأخره روز چهارم برحسب خواهش بنده ، سواران سلطان ، با
91 |
تقريباً سي ـ چهل نفر پياده كه خودشان مايل به آمدن شده بودند به خارج شهر آمده ، بنده نيز با قريب بيست نفر تفنگدار سواره و پياده ، از قشون ملك علي و دونفر صاحب منصب سرهنگ و سيد عمران تاجر به خارج شهر آمده و [ ما را ] تسليم گارد ابن سعود نمودند و ورقه اي به خط و مهر از بنده گرفتند و عودت نمودند .
بنده نيز با سواران سلطان به مقام حضرت حمزه مشرف شدم كه در بين راه واقع است . به عمارت و قبّه حضرت حمزه با وجود اينكه چندين ماه است كه در تصرف وهابي ها بوده است ، ابداً آسيبي نرسيده است ، به قبر حمزه نيز دستي نزده اند و روپوش آن موجود و شبكه آهن اطراف آن نيز دست نخورده است ، فقط گويا اثاثيه اي كه آن جا بوده ؛ از قبيل پرده و قالي و چراغ به غارت برده اند . فقط يك نفر از اهل مدينه ذكر مي كرد كه قبر عقيل نام ، از اصحاب پيغمبر را كه در جنب مرقد حمزه مدفون بوده است ، خراب كرده بوده اند . وهابي ها بعد از اينكه شنيدند بنده براي تحقيق مي آيم ، دوباره تعمير كرده اند ، ليكن صحت و سقم اين قول معلوم نيست .
در هرحال ، مقام حضرت حمزه ابداً خراب نشده است ، اثاثيه را هم كه مي گويند به غارت برده اند ، تصور نمي شود كه چيز مهمي بوده باشد ؛ زيرا فدوي در مدينه منوره مرقد حضرت عبدالله بن عبدالمطّلب ، پدر پيغمبر را كه زيارت كرده ام ، اثاثيه آن فقط عبارت از چند گليم و قاليچه مندرس و كهنه و حصير پاره شده و به قدري كثيف و گردآلود بود كه انسان متأثر مي شد كه صريحاً به
92 |
همراهان گفتم خيلي اسباب تأثّر است كه به مرقد پدر پيغمبر اين گونه بي اهتمامي نموده ايد و كثيف نگاه داشته ايد .
در صورتي كه مرقد پدر پيغمبر را با اين وضع مشاهده نمودم ، تصوّر نمي كنم كه مرقد عموي پيغمبر بهتر بوده است و وهابي ها هم اگر غارت كرده اند چيز قابلي نبوده ، فقط خود را مفتضح كرده اند . اين بود حقيقت مشاهدات فدوي كه عرض شد .
پس از زيارت ، به اردوگاه سلطان آمده ، دو روز توقف كرده ، با پنج نفر تفنگداران مخصوص سوار شتر شده ، به طرف مكه رهسپار شدم . شب و روز در حركت بوديم ؛ يعني شبانه روزي چهارده ساعت در حركت بوديم . روز هشتم ، بعد از ظهر ، نيمه جان به مكه معظمه رسيديم . در راه از آب كثيف ناگوار مبتلا به تب و نوبه شدم كه هنوز آثارش باقي است . در وقت عودت يك كجاوه خريده ، به تصور اينكه شايد راحت تر باشد ، ولي افسوس بعد از دو ـ سه روز مجبور شدم كه بي كجاوه سفر كنم ؛ زيرا كجاوه با آن حركت مخصوص شتر ، عذابش بيشتر است .
دو شب و يك روز در مكه مانده ، با ابن سعود وداع كرده ، با اتومبيل به جده آمدم . چند روزي در جده منتظر كشتي شده ، با ملك علي چند ملاقات كرده ، بالاخره به سمت مصر و از آنجا به شام آمدم .
ملاقات اخير با ابن سعود را در ورقه علي حده به عرض مي رسانم و همچنين ملاقات با ملك علي را ، كه بيچاره بالاخره
93 |
مجبور به استعفا و هجرت از حجاز شد ؛ زيرا مقصود از اين راپرت ، فقط دادن توضيحات درخصوص مدينه منوره است .
اما اين نكته را جسارت ميورزم كه در اين مسافرت مصايبي كه بر فدوي رسيد ، مرا اقلاً ده سال پيرتر كرده است و علي العجاله نعمتي ظاهري كه قسمتم شده است ، ضعف و ناتواني و انحلال قواي جسماني است و خداوند شاهد است كه از صميم قلب مي گويم كه فقط روحانيت حضرت پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) بنده را سالم به شام عودت داد ، وإلاّ بايستي در راه مدينه و مكه هلاك شده باشم و خودم از عودت مأيوس بودم . الحمدلله في كلّ حال ، ايام شوكت مستدام باد ! ( 1 )
فدوي ـ حبيب الله هويدا
هويدا در گزارش ديگر خود باز تلاش كرده ابن سعود را از اتهام تخريب قبور تبرئه كند . وي از قول ابن سعود چنين مي نويسد :
« . . . خيلي اسباب حيرت است كه مسلمانان عالم فقط براي تخريب چند قبر كه قبل از ورود من به دست اين بدوي هاي جاهل مهدوم شده ، اين همه اظهار غيرت و حميّت و دردمندي نمودند و در مجامع و منابر و روزنامه ها مرا لعن و تكفير كردند و عالم را بر من شوراندند و بدنام خواستند . . . . » ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اسناد روابط ايران و عربستان سعودي ، ص46
2 . همان ، ص54
94 |
نامه عبدالعزيز به شاه
ملك عبدالعزيز در پايان مأموريت حبيب الله هويدا رسماً از او تشكر نموده است . متن نامه وي خطاب به شاه از اين قرار است :
بسم الله الرحمن الرحيم
از عبدالعزيز بن عبدالرحمان الفيصل آل سعود
پادشاه كشور پادشاهي عربستان
به جناب اعلي حضرت رضاشاه پهلوي پادشاه ايران
برادر عزيزم
السلام عليكم و رحمة الله و بركاته
پيام حضرتعالي كه حاكي از انتقال جناب آقاي حبيب الله خان هويدا كاردار نمايندگي ايران در جده از كشورمان بود ، دريافت نموديم و به اين مناسبت لازم است خشنودي خودمان را از مأموريتي كه جناب كاردار نامبرده در جهت توسعه روابط و پيوندهاي حسنه بين دو كشور انجام دادند ابراز نماييم كه اين تلاش ها داراي آثار مثبتي بوده است .
فرصت را مغتنم شمرده ، براي حضرت عالي آرزوي دوام صحت و براي ملت نجيبتان رفاه و خوشبختي [ آرزو ] داريم .
اين پيام امروز پانزدهم ماه محرم سال هزار و سيصد و پنجاه و سه هجري قمري در كاخ مكه معظمه تنظيم گرديد . ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تاريخ ارسال نامه 15 محرم 1353 هـ . ق است .
95 |
تلاش براي بازسازي
پس از سلطه وهابيان بر حجاز و ويران ساختن حرم و گنبد ائمه بقيع و ديگر بناهاي اين قبرستان ، شيعيان جهان و خصوصاً مراجع و علماي ديني تلاش ها و اقداماتي براي بازسازي و تعمير قبور بقيع انجام داده اند .
مظفر اعلم ، نماينده دولت ايران در جدّه از سال 1330 هـ . ش . با تشويق و حمايت علماي شيعه كوشش هايي در اين راستا داشته است . وي در تاريخ 21/9/1330 در نامه اي به شماره 402 ، خطاب به كميسيون دائمي حج چنين مي نويسد :
روز چهار شنبه ششم آذرماه 1330 براي زيارت مدينه منوره به آن جا رفتم . نتيجه مطالعات خود را ذيلاً به عرض مي رساند :
1 ـ وضعيت بقيع بعد از خرابي تمام ساختمان هاي قبور ائمه اطهار ( عليهم السلام ) بسيار دلخراش است و عبارت از قبرستان پست و بلند عمومي است كه هيچ فرق و امتيازي بين قبور بزرگان دين و عامّه ناس باقي نيست و اگر توفيق حاصل شود كه موافقت اولياي دولت سعودي براي ساختن ديواري با پنجره هاي آهني ، گرد محوطه مدفن مطهر ائمه هدي تحصيل شود كه اقلاً اين قبور در ميان اين چهار ديوار محفوظ بماند ، قدم بزرگي در حفظ شعائر اسلام برداشته شده است . اميدوارم در مواقع مقتضي در مذاكره با اولياء مؤثر و متنفذ ،
كوتاهي نشود . شايد بتوان فعلاً تا اين اندازه حفاظت قبور منظور را ، كه عبارت از محوطه اي بهوسعت 120 متر مربع است تأمين نمود و
96 |
نيز سايه باني در مقابل اين محوطه مانند سايه بان بين صفا و مروه ساخته شود .
2 ـ حضرت آقاي سيد محمدتقي طالقاني كه از طرف حضرت آيت الله بروجردي براي سرپرستي و هدايت جماعت شيعي مدينه موسوم به نخاوله ، كه عبارت از پنج الي شش هزار نفر از عناصر كارآمد و مؤثر مدينه مي باشند ، اعزام شده اند ، موقعيت خوبي در ميان آن ها احراز نموده و با كمال جديت مشغول انجام وظيفه مي باشند . در اين چند روز با استفاده از ديد و بازديدها ، ايشان را با مقامات رسمي مدينه مربوط نموده و از همه تقاضا شد لازمه مساعدت را درباره ايشان دريغ ننمايند .
يك روز هم به اتفاق وزير مختار مصر به بازديد ايشان به تكيه نخاوله رفتيم كه جمعي از رؤساي آن ها ، آن جا را به طور آبرومندي آراسته بودند و از هردو پذيرايي صميمانه اي به عمل آمد . فعلاً وضعيت ايشان در مدينه بسيار راحت و خوب و مورد توجه مي باشند و الحق از حيث رفتار و اخلاق و متانت نيز بهترين انتخابي بوده است كه از طرف حضرت آيت الله العظمي به عمل آمده است .
وزير مختار شاهنشاهي ـ مظفر اعلم
پاسخ به نامه مظفر اعلم
در پاسخ اين نامه ، آقاي فضل الله نبيل ، معاون كلّ وزارت امور خارجه و رييس كميسيون دائمي حج ، طي نامه شماره
97 |
مورخ20/11/1330شماره3134/67773 خطاب به آقاي مظفر اعلم چنين مي نويسد :
بازگشت به نامه شماره 402 مورخه 21/9/1330 اشعار مي دارد :
1 ـ راجع به وضع تأسف انگيز قبور ائمه اطهار ( عليهم السلام ) در بقيع ، كه از نزديك ناظر آن بوده ايد ، البته آن منظره مايه كدورت خاطر جميع شيعيان مي باشد و اميد است با جديت كامل و كوشش اولياي وقت در مركز ، همان طور كه پيشهاد فرموده اند موافقتي از دولت عربستان سعودي تحصيل و آن قبور را از حال فعلي خارج نمايند .
2 ـ درباره آقاي سيد محمدتقي طالقاني و اقداماتي كه نامبرده در ترويج دين مبين اسلام بين جماعت نخاوله مدينه نموده ، اشاره شده بود . اين موضوع مايه افتخار ايرانيان و بنابر تذكري كه در آخر نامه فوق الذكر داده بوديد ، به خدمت جناب آيت الله العظمي آقاي بروجردي معروض گرديد و رونوشت آن نيز از نقطه نظر تشويق آقاي طالقاني توسط آن سفارت شاهنشاني به ايشان ابلاغ مي گردد .
ضمناً به اطلاع جناب عالي مي رساند كه وصول نامه 402 و اقداماتي كه براي مشاهده مدينه طيبه و قبور ائمه اطهار در بقيع فرموده بوديد ، مورد تمجيد و تحسين كليه علاقمندان و اعضاي كميسيون دائمي حج قرار گرفت .
معاون كل وزارت امور خارجه
فضل الله نبيل
98 |
نامه دوّم مظفّر اعلم
مظفر اعلم در پاسخ به تلگراف شماره 1782 خطاب به وزارت امور خارجه مي نويسد :
جده ، 27 اسفند 1330
دفتر محرمانه ، شماره 82
وزارت امور خارجه
در پاسخ تلگراف شماره 1782 معروض مي دارد :
اين جانب موضوع بقيع را هيچ گاه از نظر دور نداشته و علاوه بر وظايف و دستورات اداري ، وظيفه ديني خود مي دانم كه تا حد امكان در اين باب اقدام و اتمام نمايم و پيوسته درصدد به دست آوردن فرصت مناسبي باشم كه اين موضوع را با مقامات مؤثر كشور كه فعلاً بعد از خود پادشاه ، اميرفيصل نايب السلطنه حجاز و وزير خارجه است در ميان نهاده و مذاكراتي را كه در زمان سفارت جناب آقاي دشتي در قاهره ، در اين زمينه با امير معظم له شده و بي نتيجه مانده بود ، تجديد نمايم . ولي به طوري كه در گزارش محرمانه 30 ـ 25/7/30 عرض شده است ، در اين مدت پنجاه و اندي كه اين جانب در جده مي باشم ، معظم له بيش از چند روزي در جده نبوده وپيوسته در رياض يا در شكارگاه بوده است و فرصت ملاقات ممتد و مناسبي به دست نيامده است . چند روز ديگر عازم ايتاليا است و مقتضي نيست فعلاً با ايشان در اين مسائل وارد بحث شويم .
99 |
و اما راجع به مذاكرات آقاي دشتي هيچ گونه پرونده و سابقه اي در اين سفارت نيست ، ولي از قرار اظهار آقاي آزرمي كه در آن مذاكرات حضور داشته است و در گزارشهاي قاهره منعكس است ، امير فيصل روي توافقي نشان نداده و متمسك به مشكلات مذهبي و عقيده اي گرديده و اظهار داشته است ممكن است هيئت علمي ايراني در اين زمينه با علماي ما وارد مباحثه شده و آن ها را با ادلّه شرعيه متقاعد نمايند و يا خود ، مجاب شوند و نتيجةً عدم امكان اين امر را ؛ يعني احياي قبر را خاطرنشان نساخته است و اين جانب نيز در مطالعاتي كه در اين مدت به عمل آورده ام ، چنين استنباط كرده ام كه علماي وهابي در عقايد خود بسيار متعصب و در امور مذهبي بر هيئت حاكمه مسلط مي باشند و تصور نمي رود در زمينه ساختن و پوشانيدن قبور موافقت بنمايند .
ولي به طوري كه در آن گزاش عرض شده است ، فعلاً در نظر دارم در باب ساختن سايه باني در بقيع ، در مقابل قبور ائمه اطهار ( عليهم السلام ) ، مانند سايه بان ميان صفا و مروه مذاكره نموده ، اگر بتوانم تا اين اندازه موافقت آن ها را تحصيل نمايم ، به عقيده بنده قدم بزرگي خواهد بود ؛ زيرا ممكن است در ضمن ساختن چنين سايه باني ، محوطه قبور را هم سنگ فرش نموده ، از صورت حاليه خاكي خارج نموده و اين مذاكره را در اولين فرصت مناسب با شخص خود امير فيصل خواهم نمود .
اين بود نظريه اين جانب در باب مذاكرات بقيع . حال هرطور
100 |
دستور مي فرماييد از اين قرار مذاكره نموده ، نتيجه را به عرض خواهم رسانيد ، لذا خواهشمندم تا قبل از مراجعت ايشان از ايطالي ( 1 ) نظر عالي را ابلاغ نماييد .
گزارش دبير اوّل سفارت
به دنبال اين گزارش ، مجدداً در تاريخ 20/1/1331 دبيراول سفارت ايران در جده ، آقاي كاظم آزرمي ، گزارشي به اين شرح به تهران مخابره مي كند :
شماره محرمانه : 8
تاريخ : 20/1/1331
محرمانه
وزارت امور خارجه
در تعقيب گزارش محرمانه شماره 82 ، مورخ 27/12/1330 راجع به تعمير قبور ائمه بقيع ( عليهم السلام ) با وجود اينكه هنوز پاسخ گزارش مزبور و دستور مجدّدي در اين باب نرسيده بود ، چون جريان كار ايجاب مي كرد جناب آقاي وزيرمختار براي رسيدگي به موضوع اماكن متبركه مزبور و مراقبت اقدامات اولياي امور ، دولت سعودي در اصلاح وضع آن جا به مدينه مشرف شوند ، ساعت 30/5 بامداد امروز با هواپيما به آن جا پرواز نمودند . آقاي سيدمحمد خزانه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ايتاليا .
101 |
( سيدالعراقين ) هم كه دو روز قبل به حجاز آمده بودند ، به اتفاق جناب آقاي اعلم به مدينه رفتند و پس از سه روز توقف در آن جا ، مستقيماً به قاهره عزيمت خواهند نمود .
چون امروز پست فرستاده مي شد و جناب آقاي وزيرمختار مجال دادن گزاش اين امر را نداشتند ، به بنده دستور فرمودند ، جريان را به طور اجمال مطابق دستور معظم له به شرح زير براي مزيد استحضار به عرض برسانم تا خود پس از بازگشت مفصل ، جريان را گزارش دهند .
به طوري كه در گزارش شماره 82 مورخ 27/12/30 هم به عرض رسانيد ، چون انتظار مي رفت مذاكره راجع به تعمير قبور و پوشاندن آن ها به علت تعصب علماي وهابي نجدي به جايي نرسد ، لذا همان طوري كه در گزارش محرمانه شماره 52 مورخ 17/9/30 معروض شده ، راجع به بناي ديواري براي محوطه بقيع و تنظيف آن و ساختن سايه باني درنظر داشته مذاكراتي به عمل آورند و موافقت اولياي امور را به اين قسمت جلب نمودند و معتقدند كه اين عمل ، قدم بزرگي در اين راه خواهد بود و ممكن است بعداً به ياري خداوند متعال موفق شوند با تغيير اوضاع و احوال ، به تدريج قدم هاي بزرگ تري در اين راه بردارند .
به قراري كه آقاي سيدالعراقين هم اظهار مي داشتند ، در ملاقاتي كه با اميرفيصل نايب السلطنه حجاز و اميرعبدالله فرزند ايشان به عمل آوردند ، در اين باب مذاكراتي نمودند ، به ايشان هم گفته شد كه به
102 |
شهرداري مدينه دستور داده شده است دور قبرستان بقيع ديواري بكشند ـ كه آن را مصون داشته و از وضع فعلي بيرون آورد ـ سايه باني هم در آن جا برپا نمايند كه زائرين را از آفتاب محفوظ دارد . دبير يكم سفارت ـ كاظم آزرمي