بسم الله الرحمن الرحیم جزو همه سور قرآن است
دلیل روشن بر این که عثمان از قرآن چیزی کم و زیاد نکرده، بلکه مردم را بر یک قرائت جمع کرده باید توجه داشته باشی که صحابه و مسلمانان دیگر در حفظ و نگهبانی قرآن بی نهایت سخت کوش بودند و انگیزه ها بر نقل و حمایت قرآن فراوان بود که هزاران انسان به او روی آور
دليل روشن بر اين كه عثمان از قرآن چيزي كم و زياد نكرده، بلكه مردم را بر يك قرائت جمع كرده <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />
بايد توجه داشته باشي كه صحابه و مسلمانان ديگر در حفظ و نگهباني قرآن بي نهايت سخت كوش بودند و انگيزه ها بر نقل و حمايت قرآن فراوان بود كه هزاران انسان به او روي آوردند و دانستي كه گروهي از ياران پيامبر (ص) تمامي قرآن را از بر كرده و بر لوح دل نگاشته بودند و اما آنان كه پاره اي از قرآن را حفظ كره بودند عددشان را نمي توان به حساب و شمارش در آورد، بنابراين هر شخصي كه در شيوه برخورد صحابه با قرآن و سخت كوشي آنان در نگهداري و گرفتن علوم و احكامشان را از آن اندك دقتي بنمايد، خواهد دانست كه احتمال نفوذ زياده و كمي در آن جدا پوچ است.
هيچكس ادعا نكرده كه عثمان چيزي در قرآن افزوده يا چيزي از آن كم نموده باشد. براي اين كه عقل مي گويد چنين چيزي امكان پذير نيست كه با آن همه كوششي كه از طرف مسلمين جهت حفظ قرآن بعمل مي آمده و با آن كه مردم در همه روي زمين قرآن و شماره سوره ها و آياتش را مي دانستند ديگر كجا براي عثمان چنان فرصتي بود كه دست به كم و زياد كردن آن بزند بلكه او مردم را به يك قرائت جمع كرد و بقيه قرائتها را بدور افكند، بدين گمان كه با آن كار قرآن از زياده و كم شدن محفوظ خواهد ماند و مي پنداشت كه زيادي قرائتها سبب مي شود تا آن چه از قرآن نمي باشد در آن وارد گردد. عثمان خواست و او (و الذين يكنزون الذهب...) از آيه 35 توبه را بردارد، ابي بن كعب گفت يا بايد او را بجايش بنهيد و يا بايد شمشيرم را بر شانه ام بنهم. به تفسير در منثور سيوطي رجوع شود (فافهم). اينك اقوال و آراء گروه بيشماري از مشايخ را در آن باره پيش رويت قرار مي دهيم تا خود چه بينديشي. ابن التين و غير او گفته اند[1] چون ناسازگاري در وجوه قرائتها زياد شد تا به اندازه اي كه با وجود لهجه هاي فراوان قرآن را هر دسته اي با لهجه خود مي خواندند و اين كار آنان را به جائي كشانده بود كه به يكديگر نسبت خطا مي دادند، عثمان از خطرناك شدن كار ترسيد، لذا همه آن مصحفها را در يك مصحف استنساخ كرد، سوره ها را به همان ترتيب كه بود قرار داد، و از بقيه لهجه ها به لهجه قريش بسنده نمود و استدلال مي كرد كه: قرآن به لغت ايشان فرو فرستاده شده هر چند- اجازه داده شده بود كه توسعه يابد و به لغت ديگران نيز خوانده شود. تا در آغاز كار دردسري ايجاد نشود، عثمان ديد نياز به اين كار پايان پذيرفته پس به يك لغت اكتفا كرد.
قاضي ابوبكر در كتاب الانتصار گفته: مقصود عثمان جمع كردن مسلمين بر قرائتهاي ثابت و معروفي كه از پيغمبر رسيده و لغو قرائتهاي ديگر بود. او مردم را وادار كرد كه مصحفي برگيرند كه تقديم و تأخيري در آن نباشد، و تأويل آيات را در كنار آنها ننوشته باشند، و آن چه تلاوتش نسخ شده بود با آن چه تلاوتش بجا مانده درج نگردد، تا مبادا در نسلهاي بعدي فساد و شبهه پديد آيد. حارث محاسبي گفته: در ميان مردم شهرت يافته است كه عثمان جمع كننده قرآن بوده ولي اين طور نيست، بلكه عثمان مردم را بر يك وجه خواندن قرآن واداشت بر مبناي قرائتي كه او و هر يك مهاجرين و انصار كه وي آن را ديده بود برگزيده بودند زيرا وقتي كه اختلاف مردم عراق و شام در حروف قرائتها پيش آمد از آشوب و بلوا ترسيد، اما قبل از آن مصحفها به وجوهي از قرائتهاي بي قيدي بودند كه براساس حروف هفتگانه اي كه قرآن بر آنها نازل شده نوشته شده بودند. در اتقان از محاسبي مذكور نقل كرد، كه علي (ع) فرموده: اگر حكومت بدست من بيفتد هر آينه با مصحفها همان كار را مي كردم كه عثمان كرد. گويد: و ابن ابي داود به سندي صحيح از سويد بن غفله روايت كرده كه گفت: علي (ع) فرمود: جز نيكي چيزي درباره عثمان نگوئيد به خدا سوگند آن چه در مصاحف انجام داد جز با مشورت ما نبود و در حضور ما انجام گرفت، به ما گفت: درباره اين قرائتها چه مي گوئيد؟ به من گزارش رسيده كه برخي به يكديگر مي گويند قرائت من بهتر از قرائت تو است و اين كار بقدري بالا گرفته كه نزديك است به كيفر بيانجامد. گفتم: نظر خودت چيست. پاسخ داد: رأي من آن است كه مردم بر يك مصحف جمع شوند، و ديگر تفرقه و دسته بندي در كار نباشد. گفتم: خوب نظري داري. گويد: و قاضي ابوبكر در كتاب الانتصار گفته: به عقيده ما همه قرآني كه پروردگار آن را نازل فرموده، و نوشتن آن را دستور داد، و آن را نسخ نكرد و پس از نزول تلاوتش را بر نداشت همين است كه مصحف عثمان فرا گيرنده آن است و از آن چيزي كم نشده و به آن افزوده نگرديده و نظم و ترتيبش بر آن چه خداوند منظم فرموده و پيامبر خدا ترتيب داده برقرار مانده، آن چه مقدم بوده مؤخر نشده، و آن چه در آخر بوده به پيش نيفتاده، و ترتيب آيات هر سوره و جاها و شناخت مواضع آنها را مسلمين از پيامبر گرامي (ص) ضبط كرده اند، همچنانكه خود قرائتها و تلاوتش را ضبط كرده اند، و امكان دارد خود پيغمبر سوره هايش را در جاي خود قرار داده باشد واحتمال دارد آن را به امت واگذارده باشد كه پس از خودش اين كار را بنمايد و خود آن بزرگوار چنين كاري را ننموده باشد سپس گفته احتمال دوم به واقع نزديكتر است. من مي گويم بلكه قول اول متعين و حتمي است و ترديدي نداريم در اين كه شخصيت والاي پيغمبر (ص) خود عهده دار ترتيب سوره ها نيز بوده است چنانكه گذشت. در اتقان نيز گويد: لغوي در كتاب شرح السنة گفته است: صحابه قرآن را كه پروردگار بر پيغمبرش فرو فرستاده بود ميان دو جلد جمع كردند بدون اين كه چيزي از آن را زياد و كم نمايند، از ترس آن كه مبادا با از بين رفتن آن كه به سينه سپرده بودند چيزي از آن كم شود، پس آن را به همان نحو كه از پيغمبر (ص) شنيده بودند نوشتند بدون آن كه چيزي از آن را پس و پيش كنند.يا از براي آن ترتيب جديدي اتخاذ نمايند كه از پيامبر گرامي نگرفته باشند، و رسول خدا (ص) آن چه از قرآن بر او نازل مي شد به ترتيبي كه هم اكنون در مصحفها هست به اصحاب خود مي فهماند و به آنها ياد مي داد، با املاء و دستور جبرئيل كه به هنگام فرود آوردن هر آيه به آن حضرت مي گفت: اين آيه بعد از فلان آيه در فلان سوره نوشته شود. پس ثابت شد كه تلاش صحابه بر اين مدار بود كه قرآن را يك جا جمع كنند نه اين كه آن را مرتب كنند. چون كه قرآن در لوح محفوظ به همين گونه نوشته شده است. قادر متعال آن را يك جا به آسمان دنيا نازل فرمود، آن گاه آن را بطور پراكنده در مواقع نياز فرو فرستاد، و ترتيب نزول غير از ترتيب خواندن آن است. گويد: و ابن داود از طريق محمد بن سيرين از كثير بن افلح روايت نموده كه گفت: وقتي عثمان مي خواست مصحفها را بنويسد دوازده تن از قريش و انصار را جمع كرد، پس آنها فرستادند و جعبه جزوه هاي قرآن را كه در خانه عمر بود آوردند، و عثمان بر كارشان نظارت مي كرد و چون درباره چيزي با هم اختلاف مي كردند جايش را خالي مي گذاشتند و نوشتن آن را به تأخير مي انداختند. گويد: و از ابن وهب نقل شده است كه گفت: از مالك شنيدم كه مي گفت فقط بنابر آن چه از پيامبر مي شنيدند قرآن تأليف شده. در مناهل العرفان گويد: بخري از ابن زبير روايت نموده كه گفت: به عثمان بن عفان گفتم: آيه (الذين يتوفون منكم و يذرون ازواجا)[2] را آيه ديگري كه در همان سوره است نسخش كرده پس چرا بنويسي، آن را واگذارم و معنايش اين است كه چرا آن را بنويسي، يا گفته باشد چرا آن را بنويسي و به حكم آن عمل نكني، چون كه حكم آن با آيه قبل از او برداشته شده! گفت: اي فرزند برادرم چيزي را از جاي خودش تغيير نمي دهم.[3] و گفتار ديگري هم در اين زمينه هست و اين كه اين مقدار را ما نقل كرديم بخاطر تأييد بود چون مطلب در آن روشن تر از آن است و در آن نيازي به نقل همه اقوال نيست. عثمان را در كارش به دو جهت سرزنش مي كنند:
1- سوزاندن او مصحفها را سبك شمردن دين بود.
2- اين كار راه محافظت قرآن بود و اگر اين كار برج و بارو كشيدن به دور قرآن براي رخنه نكردن دشمن در آن بود. پيامبر خدا قرائتهاي گوناگون را جايز نمي فرمود. و بطور كامل در اين مورد سخن گفته شد. و با آن كه عثمان با اين كار مي خواست همه مردم را بر يك قرائت جمع كند، مع ذلك آنقدر قرائتها زياد شد كه متواتر آن به هفت تا رسيد.
[1] اتقان: 58 تا 64 نوع 18 چاپ مصر 1318.
[2] و آن كساني كه بميرند از شما و واگذارند همسراني را... بقره 2.
[3] اين آيه كه ادامه اش اين است كه ناظر به سنت جاهليت بوده؟ بعد از وفات زنان در خانه آنها تا يكسال مي ماندند، و در اول اسلام هم چنين بود بعد منسوخ شد به آيه 234 همين سوره كه فرموده: كه به عده نگهداشتن چهار ماه و ده روز معين شده و وجوب نفقه آنها منسوخ شد به ارث و آن آيه گر چه در تلاوت متقدم است اما از جهت نزول متأخر بر اين آيه است.
شيوه نگارش قرآن
از شدت توجه و دقت مسلمين و كوشش آنان در صحت و درستي قرآن مبين، نوشتن قرآن، و نحوه نگارش آن به حروف 28 گانه الفبايي است كه نويسندگان وحي براي نخستين بار در عهد پيغمبر (ص) نوشته بودند، اگر چه در برخي مواضع، آن شيوه مخالف آئين نگارش است، ولي به هيچكس اجازه داده نمي شود كه قرآن را بنويسد مگر بر طبق همان شيو اي كه از گذشته به تواتر ضبط گرديده و اين سخت گيري دو جهت دارد.
1- تا قرآن همان گونه كه بوده دست نخورده باقي بماند.
2- پيشگيري و مواظبت از آن كه مبادا خطر تحريف در آن رخنه كند ولو از جهت شيوه نگارش.
بلكه مي گوئيم: دگرگون ساختن شيوه نگارش قرآن حرمتش آشكار است، زيرا نگارش قرآن از شعائر دين است، و حفظ شعائر واجب است تا اين كه تا روز بازپسين از شبهه ها، و تحريف دشمنان محفوظ بماند، و حجت باشد بر تمامي افراد بشر، كه تا انقراض عالم با كمال اطمينان به آن احتجاج كنند. همچنان كه حفظ شعائر ديگر واجب است مانند آن كه در سرزمين مكه بايد حدود مرزهاي مني و مشعر و خانه كعبه، و آرامگاه پيغمبر و غير آنها حفظ گردد. جهت تأييد اين مطلب چند موضع از قرآن را به عنوان شاهد مثال مي آوريم تا كاملا برايت روشن گردد كه قرآن از همه وجوه تغيير و تبديل و تحريف و تصحيف و زياده و كمي مصون گرديده و دست نخورده باقي مانده است.
نمونه هايي از شيوه نگارش اوليه قرآن
مثال: كلمه مرضات در همه مصاحف به تاء كشيده نوشته شده:
1- و من الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضات الله[1] .
2- و در آيه ديگر: مثل الذين ينفقون اموالهم ابتغاء مرضات الله.[2] .
3- و من يفعل ذلك ابتغاء مرضات الله فسوف نؤتيه اجرا عظيما [3] .
4- يا ايها النبي لم تحرم ما احل الله لك تبتغي مرضات ازواجك [4] .
كلمه نعمت نيز در مصاحف به تاء كشيده نوشته شده:
يا ايها الذين امنوا اذكروا نعمت الله عليكم [5] .
و همچنين در 33 جاي ديگر و ما در مقام حصر آن نيستيم. كلمه رحمت در همه مصاحف به تاء كشيده نوشته شده: (اذ قالت امرات عمران)[6] و 10 مورد ديگر. كلمه بينت در 19جا به تاء كشيده نوشه شده: (فهم علي بينت منه)[7] كلمه يدع در آيه (و يدع الانسان بالشر دعاءه بالخير)[8] با اين كه عامل جزمي ندارد بدون نوشته شده. كلمه يؤت در آيه (وسوف يؤت الله المؤمنين اجرا عظيما.)[9] بدون ياء نوشته شده با اين كه عامل جزم دهنده اي ندارد. كلمه (يعفوا) در آيه يا اهل الكتاب فقد جائكم رسولنا يبين لكم كثيرا مما كنتم تخفون من الكتاب ويعفوا عن كثير [10] .
به الف نوشته شده با آن كه صيغه مفرد است و معمولا الف بعد از جمع آورده مي شود. و در تمامي مصحفها هر جا بسم الله الرحمن الرحيم نوشته شده الف اسم انداخته شده. و حال آن كه در فرموده خداوند: (اقرا باسم ربك الذي خلق)[11] الف اسم نوشته شده. و در فرموده خداي تعالي: و ما انت بهادي العمي عن ضلالتهم ان تسمع الا من يؤمن باياتنا فهم مسلمون [12] .
كلمه بهادي با ياء نوشته شده با اين كه همين آيه در سوره روم بدون ياء است. و چه بسيار از كلمات قرآن است كه طرز نگارش آن با قواعد دستوري علم نحو سازگار نمي باشد، مثلا چه بسا فعل ماضي است كه بر صيغه جمع است و در آخرش الف نوشته شده است. و چه زياد است از فعل مفردي كه آخرش به الف نوشته شده. و چه زياد است كلمه اي كه در وسطش الف افزوده شده با اين كه نيازي به آن نبوده. و جز اينها كه ذكر نموديم شاهد مثال زياد است كه در قصيده شاطبيه و كتاب الاتحاف و كتابهاي دگر نوشته شده و بسياري از بزرگان كه در مورد رسم الخط رساله هاي جداگانه اي نوشته اند آنها را آورده اند تا پس خواننده بزرگوار بايد توجه داشته باشد كه اين قرآني كه بين دو جلد نوشته شده همان كتابي است كه بر آخرين پيامبر الهي (ص) فرود آمده تا بدانجا كه صحابه به خاطر پيروي از مصحفهائي كه در عهد پيغمبر نگاشته شده بود در شيوه نگارش آن به قواعد علم نحو و رسوم خط عرب توجهي نكرده اند تا اين كه خط قرآن و حروفش دستخوش دگرگوني نشود و هيچ كس گمان نبرد كه در آن تصحيف شده، و يا در وقت نسخه برداري كلمه يا نقطه اي از آن تغيير داده شده، يا كم و زياد گرديده است. سيوطي در اتقان [13] گويد: گروه زيادي از متقدمين و متأخرين درباره طرح خط و شيوه نگارش آن كتابهاي مخصوصي تصنيف كرده اند. تا آن كه گويد: قانون زبان عربي بر آن است كه هر لفظي به حروف 28 گانه الف باء با مراعات ابتدا به آن، و وقف بر آن نوشته مي شود، و دانشمندان علم نحو براي آن اصول و قواعد دستوري خاصي تنظيم كرده اند كه در پاره اي از حروف خط مصحف امام با ين قواعد سازش ندارد. اشهب گفته: از مالك پرسيده شد آيا مي شود مصحف را مطابق قواعدي كه مردم پديد آورده اند نوشت؟ پاسخ داد: نه قرآن را جز مطابق با نوشته نخستين نمي شود نوشت. الداني اين را در المقنع روايت كرده، و سپس گفته است از علماي مسلمين مخالفي ندارد. در جاي ديگر گفته از مالك سئوال شد از حروفي كه در قرآن است مانند (واو) و (الف) آيا فتوا مي دهي كه آنها در مصحف تغيير يابد.
گفت: نه. ابوعمرو گفته منظور واو و الفي است، كه در نوشتن زايد شده و در قرائت خوانده نمي شود، مانند واو در اولوا. گويد: و امام احمد گفته: مخالفت خط مصحف عثمان در واو يا ياء يا الف و غير آنها حرام است. مي گويم سخني را كه احمد در حرمت مخالفت با خط مصحف گفته حق است همانطور كه در قدري جلوتر بيان نموديم و در حرمت آن اگر حديث خاصي نباشد، نيازي به آن نداريم. در اتقان گويد: بيهقي در شعب الايمان گفته هر كسي مصحفي مي نويسد شايسته است حروفي را كه با آن اين مصحفها را نوشته اند رعايت نمايد و با آنها مخالفت نورزد، و آن گونه كه نوشته اند بنويسد و چيزي را جابجا و دگرگون نسازد، زيرا آنان دانشمندتر و دل و زبانشان راست تر و امانتدارتر از ما بوده اند، بنابراين زيبنده نيست كه در تدارك كردن آن چه نگاشته اند ما براي خود حقي پنداريم.
[1] و از مردم كسي كه مي فروشد جان خود را در پي جستن موارد خوشنودي خدا.
[2] و مثل كساني كه دارائي خويش را به طلب خوشنودي خدا انفاق مي كنند.
[3] و هر كسي براي رضاي خدا چنين كند ما پاداش بزرگي به او خواهيم داد.
[4] اي پيامبر چرا حرام مي كني آن چه را حلال كرده خدا برايت تا خوشنودي همسران خود را بدست آوري.
[5] اي كساني كه ايمان آورده ايد ياد آوريد نعمت خدا را بر شما اين كلمه در 34 جاي قرآن آمده است.
[6] هنگامي كه گفت زن عمران... ال عمران 3.
[7] پس ايشانند بر روشنائي از آن. فاطر 35.
[8] و مي خواند انسان به بدي همانند خواندنش به خوبي.
[9] و بزودي مي دهد خدا مؤمنان را پاداشي بزرگ.
[10] اي اهل كتاب پيامبر ما آمد تا حقايق و احكام فراواني از آن چه از كتاب آسماني راكه پنهان مي داريد براي شما بيان كند، و از سر بسياري از خطاهاي شما در گذرد.
[11] بخوان بنام پروردگار خويش كه آفريد.
[12] تو نخواهي توانست اين كران را از گمراهي بدر آوري تنها مي تواني كه آنها به آيات ما ايمان آورده اند سخن بشنواني و ايشانند كه تسليم فرمان خداوند هستند.
[13] نوع 76، ص 166، جلد 2، چاپ مصر، 1318 ه.
چرا رسم الخط حروف قرآن مخالف با قواعد رسم الخط ديگران مي باشد؟
ابن خلدون [1] مي گويد: خط عربي در آغاز طلوع اسلام از لحاظ استواري و زيبائي و خوبي نه تنها به مرحله نهائي كمال بلكه به حد متوسط هم نرسيده بود، چون عرب ها در وضع باديه نشيني و وحشيگري به سر مي بردند و از پيشه و هنر دور بودند. بايد ديد چه نظريه هائي به خاطر رسم الخط قرآن كه صحابه آن را با خطوط متعارف خود نوشته اند پديد آمده است. آنها با خطوطي كه از زيبائي بهره چنداني نداشت، اصول خط قرآن را نوشته اند، و در نتيجه در نظر كارشناسان، بسياري از شيوه نگارش آنان با قواعد و رسوم صنعت خط سازش ندارد، و سپس تابعين نيز همان رسم الخط را از لحاظ تيمن و تبرك رسم الخط اصحاب پيامبر پيروي كرده اند، همان صحابه اي كه پس از پيغمبر بهترين افراد بشر بشمار مي رفتند و گفتارهاي وحي را از قرآن و سخن پيامبر فرا گرفته بودند. چنانكه هم اكنون نيز برخي از افراد خط يكي از اولياء خدا ياد دانشمندي را از لحاظ تبرك سرمشق خود قرار مي دهند و شيوه رسم الخط او را خواه درست يا نادرست تقليد مي كنند و هيچ نسبتي ميان اين دو وجود ندارد، چه شيوه صحابه پيروي شده، و رسم الخط آنان پايدار گرديده و دانشمندان هم متوجه آن خط در مواضع معلوم شده اند. در اين باره به پندار بعضي از بي خبران نبايد اعتنا كرد كه مي گويند صحابه به هنر خط كاملا آشنا بوده، و خط را بسيار خوب مي نوشته اند، و اين كه برخي تصور مي كند خط آنان مخالف اصول و قواعد رسم الخط است درست نيست، بلكه كليه مواردي را كه مخالف قياس شمرده اند مي توان توجيه كرد. مي گويند در مواضعي نظير اضافه شدن الف در لا اذبحنه [2] اين زياده جهت آگاه ساختن بر اين است كه ذبح روي نداده، و در زياد شدن ياء در (باييد)[3] يا زائد هشداري است بر كمال قدرت خداوند، و مانند اينها از توجيهاتي كه بر روي هيچ شالوده اي جز ادعاي بي دليل استوار نيست، و تنها سببي كه آنان را به اين گونه توجيهات واداشته اين است كه آنان معتقدند با اين گونه بيانات صحابه را از توهم نقص، و نداشتن مهارت در خط، خلاص مي كنند، و مي پندارند كه خط كمال بشر است و بنابراين توجيه صحابه را از نقصان اين كمال دور مي سازند، و آنان را به كمال در مهارت خط نسبت مي دهند، لذا براي آن چه از خط ايشان كه برخلاف مهارت ها و اصول رسم الخط است اين گونه دليلهائي دست و پا مي كنند در صورتي كه اين شيوه درستي نيست. بايد دانست كه خط درباره آنان از كمالات نمي باشد زيرا نقص آن بخودي خود به دين يا خصال باز نمي گردد، بلكه نقصان صنعت بستگي دارد به وسائل گذراندن زندگي افراد بشر و برحسب عمران و همكاري در راه آن پيشرفت مي كند چون از كوزه همان برون آيد كه در اوست. پيغمبر اكرم (ص) امي بود و پيش كسي درس نخوانده بود، و اين صفت درباره او و نسبت بمقام وي از كمالات بشمار مي رود، زيرا از فراگرفتن صنايع علمي كه كليه آنها از اسباب خوشگذراندن زندگي است بدور بود، اما امي بودن يا بيسوادي درباره ما كمال نمي باد چه پيامبر فقط به پروردگار خويش توجه داشت ولي ما در راه زندگاني دنيا با يكديگر همكاري مي كنيم مانند همه صنايع و حتي علوم اصطلاحي و بنابراين كمال درباره پيغمبر بدور بودن اوست از تمامي اينها ولي بر عكس درباره ما چنين نمي باشد. مي گويم: و از دلائلي كه ما آورديم روشن شد كه آن چه بعضي بي خردان گفته اند كه امثال اين امور مخالف با رسم الخط است و از ناخبرگي نويسنده بوده، پس متابعت او واجب نيست، حقيقتا اشتباه است.
[1] فصل 30 از باب 15 مقدمه صفحه 619 چاپ مصر.
[2] سوره نمل 27.
[3] والذاريات 51.