اجماع
قرائت قرآن بر طبق هفت قرائت متواتر است از دلائلی که با آوای بلندش کوشش مسلمین در حفظ و حراست قرآن کریم از هر چه گمان می رود موجب تحریف گردد را به گوش جان می رساند، این است که آنان قرآن را به قرائتهای هفتگانه متواتر می خوانند، نه به قرائتهای افراد تک روی
قرائت قرآن بر طبق هفت قرائت متواتر است <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />
از دلائلي كه با آواي بلندش كوشش مسلمين در حفظ و حراست قرآن كريم از هر چه گمان مي رود موجب تحريف گردد را به گوش جان مي رساند، اين است كه آنان قرآن را به قرائتهاي هفتگانه متواتر مي خوانند، نه به قرائتهاي افراد تك روي كه خود را از اجتماع جدا ساخته اند گر چه آن روايت شده از پيغمبر (ص) روايت گرديده باشد زيرا اعتماد آنان در قرائتها و شيوه نگارش، و ترتيب سوره ها و آيات همه اش مبني است بر سماع [1] نه اجتهاد[2] بلكه مي گوئيم: از قرائتهاي هفتگانه هم هر چه به هفت قاري مشهور نسبت داده شود ولي تواترش ثابت نگرديده باشد پيروي كردنش جايز نيست هر چند در سنجش، با قواعد زبان عرب موافق باشد زيرا ملاك در پيروي كردن قرائت، همان تواتر است، پس قرائتهائي هم كه از همان هفت قاري مشهور بدون تواتر رسيده حكمش مانند حكم بقيه قرائتهاي شاذ و برخلاف قاعده، خواندش جايز نيست. مثلا امين الاسلام طبرسي در مجمع البيان گويد: همه قراء معايش را در فرموده خداي تعالي:
و لقد مكناكم في الارض وجعلنا لكم فيها معايش قليلا ما تشكرون [3] .
بدون همزه خوانده اند، و بعضي ها از نافع نقل كرده اند كه و معائش با مد و همزه خوانده،[4] پس چون اين روايت از نافع متواتر نيست اگر چه او از قراء سبعه است، به آن قرائت شاذ جايز نيست خوانده شود. اگر بگوئي آيا عكس اين هم يافت مي شود بدينگونه كه قاري مانند يعقوب بن اسحاق حضرمي، و ابوحاتم سهل بن محمد سجستاني، و اعمش، و ابان بن تغلب و مانند ايشان از قراء سبعه نباشد ولي بعضي قرائتهايشان متواتر باشد؟ مي گويم: مانند اين موارد چه بسيار است ولكن اعتبار آنها از جهت آن است كه قرائت موافق با قرائتهاي هفتگانه است، پس هر چه موافق آنها بود قرائتش جايز است و گرنه نمي توان بر آنها اعتماد كرد و قرآن را به آنها خواند. و مردم به دو علت در قرائت ايشان همراه شده اند و پيرو آنان گرديده اند: علت اول آن است كه آنان با داشتن مقام شامخ علمي كار خود را منحصر كرده بودند در قرائت قرآن و به اين رشته زياد اهميت مي داند، ولي دانشمندان ديگري كه قبل از اينان يا همزمانشان بودند گر چه قرائتهائي به آنان نسبت داده شده ولي جزء شواذ محسوب گرديده چون آنان تنها به علم قرائت قرآن نمي پرداختند و بيشتر به فقه و حديث و مانند آنها از علوم ديگر مشغول بودند. و علت دوم اين است كه آنان با مقام علمي و اطلاعاتي كه از وجوه مختلف قرآن داشتند قرائتشان را حرف به حرف از اول تا به آخر قرآن از كساني مي گرفتند كه مدرك و سندش به امام يا يكي از قاريان بزرگ مي رسيد[5] مي گويم: علاوه بر اين ها ائمه ما سلام الله عليهم هم با اين قرائتها موافقت نموده اند چون در عصر ايشان رائج بوده و مردم آنها را از قراء مي گرفتند و ائمه آنها را رد نمي كردند و مردم را از گرفتن قرائتهاي آنان منع نمي كردند بلكه مي گوئيم همه جا قرائت خاندان عصمت موافق قرائت يكي از هفت قرائت است و كم اتفاق افتاده قرائتي از ايشان روايت شود كه غير از قرائتهاي متواتر باشد چنان كه بر آگاه متبحر در علوم قرآن با مطالعه دقيق مطلب روشن مي شود. اگر بگوئي قرآن به يك قرائت نازل شده پس چگونه خواندن آن به بيشتر از يك قرائت جايز است. و قرائتهاي متعدد غير از تحريف چه مي باشد. گويم: اولا اختلاف قرائتها موجب تحريف و تغيير قرآن نمي گردد، و با اختلاف قرائتها در قرآن، نه كلمه اي افزوده مي شود و نه چيزي كاسته مي گردد، زيرا اختلاف آنها در اعراب و صداها و برگرداندن ضمير و كيفيت تلفظ، و خطاب، و غيبت، و مفرد، و جمع، و مانند اينها در كلماتي است كه شايستگي براي آن دارد و با هر يك از قرائتها كه خوانده شود همه قرائتها آيات و كلمات قرآن بحالت اصلي خودش دست نخورده باقي مي ماند.
[1] سماعي آن چه از معصومين شنيده شده كه قولشان حجت و قابل پيروي است.
[2] نظريه شخصي كه راه كنجكاوي در ادله بدست آمده.
[3] همانا به شما در زمين اقتدار داديم و براي شما در آن روزي مقرر كرديم ولي شما چه كم سپاسگذاريد.
[4] مجمع اليان 4.
[5] اين دو سبب را طبرسي در ديباچه مجمع البيان گفته است.
چند نمونه
1- مثلا در آيه و ما ارسلنا من قبلك الا رجالا نوحي اليهم من اهل الري [1] .
ابوبكر از عاصم نقل كرده كه او نوحي را با ياء مضموم و حاء مفتوح يوحي خوانده بنابر آن كه صيغه مجهول باشد. و حفص از عاصم همين كلمه را با نون مضمومه و حاء مكسور خوانده بنابر آن كه صيغه متكلم مع الغير باشد. و معناي هر دو وجه هم درست است وذات لفظ هم محفوظ و دست نخورد باقي مانده.
2- و در آيه: اذا انعمنا علي الانسان اعرض ونئا بجانبه
3- و در آيه فاعبدوه افلا تذكرون
4- و در فرموده خداي تعالي: (من ازواجنا و ذريتنا) (ذريتنا) را ابوبكر به صيغه مفرد و حفص به صيغه جمع خوانده. و امثال اينها كه در كتب فن قرائت و تفاسير آورده شده و براي هر كدام دليلي محكم و حجتي پيروي شده هست، مسلمين اجماع دارند كه آنها را، در صورتي كه به پيغبر خدا منتهي گردد بايد پذيرفت. و بر شخص آگاه پي جو و متبحر در قرائتها پوشيده نيست كه آنها موجب تحريف نمي شود، بلكه آن وجوه درستي تلفظ را بيان مي كند، به عنوان مثال اين حديث كه از پيغمبر (ص) رسيده كه فرمود: (الدنيا راس كل خطيئة) صحيح است دو جور خوانده شود:
1- همانگونه كه مشهور است حضرت فرموده: دنيا سر سلسله هر تبه كاري است.
2- خوانده شود: (الدينار، اس كل خطيئة) همزه (اس) به صداي خوانده شود يعني پول سر سلسله هر بزهكاري است. هر گونه خوانده شود ذات جمله محفوظ مانده است. يا شعري را كه قطب الدين شيرازي در مجلسي كه عده اي شيعه و سني جمع بودند در پاسخ شخصي كه عقيده وي را درباره خليفه بلافصل پيغمبر پرسيد گفت:
خير الوري بعد النبي من بنته في بيته من في دجي ليل العمي، ضوء الهدي في زيته [4] .
ممكن است مقصود از من پيامبر خدا باشد و ضمير اول (بنته) برگردد و ضمير دوم (في بيته) به اميرالمؤمنين علي (ع) و احتمال دارد مراد از من ابوبكر باشد و ضمير اول به او برگردد و ضمير دوم به پيامبر خدا (ص) و همچنين است در مصرع دوم و اين كار موجب هيچ تغييري در شعر نمي شود. و ثانيا مي گوئيم پيامبر خدا (ص) و ائمه هدي (ع) آن را اجازه داده اند واين مثل آن مي ماند كه فردي از ما اجازه مي دهد كه كلامش بر دو گونه خوانده شود مثلا حكيم سبزواري در منظومه (اللئالي المنتظمه) گفته است:
فاالمنطقي الكلي بحمل اولي و غيره لشائع الحمل كلي
سپس در شرح منظومه كه خود بر لئالي نوشته اجازه داده است كلمه كلي دو گونه خوانده شود و گويد: كلي يا بضم كاف مخفف كلي، و يا اين كه به كسر كاف صيغه مفرد مذكر امر حاضر است كه ماضي آن وكل و مضارعش يكل است و ياء آخرش براي اطلاق است و لام در لشائع بنابر وجه اول براي تعليل است و بنابر وجه دوم براي اختصاص. و در قرآن هم همين گونه است. شگفتا كه صاحب جواهر الكلام در كتاب صلات مسل پيدا كرده به اين كه قرائتهاي هفتگانه متواتر نيستند و در پايان بحث طولاني كه در آن مورد فرموده است. گويد كسي كه به پي گيري سخنان آنان بپردازد مي فهمد كه قرائت ايشان جز استنباط خودشان و آن چه به فكر خود پسنديده اند ريشه ديگري ندارد، چنان كه در كتابهائي كه درباره علم قرائت نوشته اند به اين مطلب اشاره شده از جهت اين كه قرائت پيغمبر (ص) و قرائت علي (ع) و قرائت اهل بيت (ع) را در برابر قرائت آنان بحساب آورده اند.
بدين سبب آنان را اشخاصي دانسته اند كه در علم قرائت اطلاعات فراوان دارند، و اين نبوده است مگر براي اين كه وقتي يكي از آنان استاد و كاردان مي شد براي مردم طريقه كه ديگران رفته بودند گام نمي نهاد و عقيده متواتر محدود را نمي پذيرفتند و گرنه آن قرائت مختص به او نمي شد بلكه به مقتضاي عادت لازم بود كسي كه در دوران او زندگي مي كند به آن چه را به تواتر به او رسيده بداند، چون فن آنها يكي بود، و از سرچشمه اصلي آن خيلي دور نبود، و از چيزهائي كه جدا خيلي بعيد بنظر مي آيد اين است كه ما كه در چندين قرن بعد از آنها زندگي مي نمائيم بر تواتر آگاهي يافته باشيم ولي بعض آن قراء بر قرائتي كه نزد ديگري متواتر بوده اطلاع نيافته باشد.
همچنانكه حركتها و ساكن هائي نيز كه از باب مثل در سوره حمد و غير آن از سوره هاي ديگر قرآن هست تواترشان بنظر خيلي بعيد مي آيد.[5] مي گويم: ما روشن ساختيم كه قرائتهاي هفتگانه از عصر ائمه (ع) تاكنون متواتر بوده، بلكه پيغمبر خدا (ص) نيز اختلاف قرائت را نيز جايز دانسته جز اين كه آن قرائتي كه با هفت قرائت متواتر موافق نباشد فقط گمان آور است به خلاف قرائتهاي هفتگانه اي كه از صدر اسلام تاكنون همه مسلمانها بطور اجماع آنها را پذيرفته اند. و اجماع خبرگان در هر فني حجت است، و چنانچه فردي كه در فن آنان تخصصي ندارد با اجماع آنها مخالفت كند، زياني به آن نمي رساند. و شخصي كه كتابهاي تفسير و قرائتها را به دقت بررسي كند خواهد دانست؟ اجماع مسلمين در قرائتهاي نسل هر عصري بعد از نسل عصر ديگر، در هر دوره اي، حتي در زمانهاي ائمه معصومين، به سماع بوده. و حق در آن نظري است كه از علامه قدس سره در نهايه نقل شده كه گفته است: و مخالفت آنان كه علم قرائت را نمي دانند در اجماع مسلمين، آن را بي اعتبار نمي سازد، زيرا در اجماع و خلاف، قول اهل خبره معتبر است، پس اگر شخصي كه علم نحو را بلد نيست بگويد فاعل مرفوع نيست و يا فردي كه علم كلام ياد ندارد بگويد عالم حادث نمي باشد، يا بر خداوند لطف واجب نيست به اجماع مسلمين يا شيعه يا نحويين ضربه اي وارد نمي سازد. علاوه بر اين كه قرائتهاي متواتر سرانجام به پيغمبر (ص) باز مي گردد، چنان كه پيش از اين گفتيم كه همه قارئان به ابي عبدالرحمان بين سلمي قاري بازمي گردند، او قرائت خود را از اميرالمؤمنين (ع) گرفته بود، و علي (ع) از پيغمبر اكرم (ص) ابن النديم در الفهرست [6] گويد: عاصم قرائت خود را بر ابوعبدالرحمان خوانده، و سلمي بر حضرت علي، و علي (ع) بر پيغمبر (ص) همچنين گفته است علي ابن حمزه كسائي قرائت خود را بر عبدالرحمان بي ابي ليلي خوانده، و قرائت ابن ابي ليلي به قرائت علي (ع) مي باشد و همچنين بقيه قارئان. پس تو اي خواننده عزيز به كتابهاي اتقان و مجمع البيان طبرسي فن دوم از مقدمه اش، و بقيه كتابهائي كه در شرح حال قارئان، و در مورد علم قرائتهاي قرآن نوشته شده را مطالعه كن تا دليلش بر تو روشن گردد، و برهانش را بطور كامل بدست آوري، و در نتيجه مجالي براي انديشه بد باقي نخواهد ماند. علامه حلي قدس سره در كتاب تذكرة الفقهاء فرموده است: مسئله، واجب است از قرائتها قرائت متواتر را بخواند و آن هفت تا است و جايز نيست قرائتها قرائت متواتر را بخواند و آن هفت تا است و جايز نيست قرائتهاي شاذ و غير معمول را بخواند، و واجب است از آيات آن چه را متواتر است بخواند و آن آياتي است كه مصحف علي (ع) آن را دربرگرفته، چون بيشتر صحابه نسبت به آن نظر موافق داشتند و عثمان جز آن، مصحفهاي ديگر را به آتش كشيد.
[1] و ما پيش از تو هيچ كس نفرستاديم مگر مرداني را كه به آنها وحي مي نموديم از اهل دهكده ها.
[2] و ما هر گاه به انسان نعمتي بدهيم و روي بگرداند و دوري جويد.
[3] پس خدا را به يگانگي بپرستيد و چرا متذكر اوصاف پروردگار نمي شويد.
[4] بهترين آفريدگان بعد از پيامبر كسي است كه دختر او در خانه وي است، آن كه در تاريكي شب ديجور درخشش فروغ تابان هدايت از روغن چراغ اوست.
[5] جواهر الكلام 9.
[6] صفحه 49 از فن 3 از مقاله اولي، چاپ مصر.