تبرک به قبور
سابقه تاریخی نقل جنازه با توجه به سابقه انتقال جنازه مردگان از جایی به جای دیگر از زمان پیامبر اکرم (ص) به بعد، برای رد این اتهام که این کار، از مختصات شیعه است و آن را بدعت و ناروا می شمرند، به نمونه هایی تاریخی اشاره می کنیم، تا بی پایه بودن این ادعا
سابقه تاريخي نقل جنازه <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />
با توجه به سابقه انتقال جنازه مردگان از جايي به جاي ديگر از زمان پيامبر اكرم (ص) به بعد، براي رد اين اتهام كه اين كار، از مختصات شيعه است و آن را بدعت و ناروا مي شمرند، به نمونه هايي تاريخي اشاره مي كنيم، تا بي پايه بودن اين ادعا روشن گردد. اين نمونه ها دو دسته است: انتقال پيش از دفن، انتقال پس از خاكسپاري.
>انتقال جنازه قبل از دفن
>انتقال پس از دفن
انتقال جنازه قبل از دفن
1 - مقداد، صحابي بزرگوار پيامبر، در سال 33 در (جرف)، سه ميلي مدينه درگذشت. او را بردوش گرفتند و به مدينه آورده در بقيع به خاك سپردند.[1]
2 - سعد بن زيد قرشي، يكي از (عشره مبشره) در سال 51 در (عتيق) ده ميلي مدينه درگذشت، او را به مدينه آورده، دفن كردند.[2] .
3 - عبدالرحمن بن ابي بكر، در سال 52 در حبشه از دنيا رفت. او را به مكه آورده، به خاك سپردند. عايشه از مدينه به مكه آمد و قبر او را زيارت كرد و بر او نماز خواند و در سوگ او اشعاري خواند. [3] .
4 - سعد بن ابي وقاص، از صحابه پيامبر، در سال 54 هجري در (حمراء الاسد) (جايي در هشت ميلي مدينه) از دنيا رفت. او را به مدينه آورده و در اين شهردفن كردند.[4] .
5 - اسامة بن زيد صحابي در سال 54 در (جرف) ازدنيا رفت، او را به مدينه آوردند.[5] .
6 - ابوهريره در سال 57 در (عتيق) درگذشت، او را نيز به مدينه منتقل كردند.[6] .
7 - يزيد بن معاويه در سال 64 در حوارين (از روستاهاي دمشق) درگذشت، جنازه اش را به دمشق آوردند و آن جا دفن شد.[7] .
8 - ابراهيم بن ادهم در سال 162 در جزيره از دنيا رفت، او را به صور منتقل كرده، آن جا به خاك سپردند.[8] .
9- جعفر بن يحيي در سال 189 در (غمر) كشته شد. جسدش را به بغداد بردند.[9] .
10 - ذوالنون مصري در سال 246 درگذشت، او را با مركبي به فسطاط بردند و در مقبره هاي (اهل معافر) (درويشان) دفن شد.[10] .
11 - هارون بن عباس هاشمي در سال 267 در (روثيه) با (عرج) درگذشت و براي دفن به مدينه آوردند.[11] .
12 - احمد بن محمد باهلي در سال 275 در بغداد درگذشت. جنازه اش را در تابوتي به بصره آورده دفن كردند و قبه اي بر قبرش ساختند.[12] .
13 - محمد بن اسحاق صيمري در سال 275 در بغداد از دنيا رفت، به كوفه آوردند و در همانجا دفن شد.[13] .
14 - معتمد، خليفه عباسي در سال 279 در بغداد مرد، او رابه سامرا بردند و به خاك سپردند.[14] .
15 - جعفر بن معتضد در سال 280 در شهر (دينور) از دنيا رفت و به بغداد منتقل شد.[15] .
16 - علي بن محمد بن ابي الشوراب در سال 282 در بغداد درگذشت. بر او نماز خواندند، سپس به سامرا منتقل كردند. قبرش در اين شهر است.[16] .
17 - جعفر بن محمد بن عرفه در ذي حجه 287 در (عمق) (يكي از منازل راه حج از سمت بغداد) از دنيا رفت و به بغداد بردند و در محرم 288 آن جا مدفون شد.[17] .
18 - حسين بن عمر بن ابي الاحوص در سال 300 درگذشت، جنازه اش را براي دفن، از بغداد به كوفه بردند.[18] .
19 - ابواسحاق خطابي (از نوادگان عمربن خطاب) در سال 320 در بغداد از دنيا رفت، پيكرش را به كوفه منتقل كرده، آن جا به خاك سپردند.[19] .
20 - ابوعلي وراق، در سال 323 هنگام بازگشت از سفر حج، درگذشت. به بغداد آوردند و همانجا دفن شد.[20] .
21 - المطيع لله، خليفه عباسي درسال 364 در پادگاني در (دير عاقول) درگذشت، هنگامي كه همراه پسرش به سوي واسط رفته بود. جنازه اش را به بغداد آوردند و در (رصافه) دفن كردند.[21] .
22 - محمد بن عباس هراتي در سال 378 در يكي از روستاهاي نيشابور درگذشت. چون وصيت كرده بود، تابوت او را به هرات منتقل كردند و آن جا دفن شد.[22] .
23 - علي بن عبدالعزيز جرجاني در سال 392 در نيشابور درگذشت. تابوت وي را براي دفن، به جرجان بردند.[23] .
24 - ناصحي نيشابوري، پيشواي حنفيان در عصر خود، در راه ري در سال 482 درگذشت. تابوتش رابه نيشابور (و به نقلي به اصفهان) برده، آن جا دفن كردند.[24] .
25 - احمد بن علي علبي حنبلي درسال 503 در عرفات از دنيا رفت. بدنش را به مكه آوردند، پس از طواف پيرامون خانه خدا، او را در مكه كنار فضيل بن عياض دفن كردند. چون خبر درگذشت او به بغداد رسيد، مردم بر او نماز غايب خواندند و مسجد جامع پر از مردم شد.[25] .
26 - ابوعبدالله مالكي غرناطي در سال 569 در (اشبيليه) درگذشت. او را به غرناطه برده، آن جا دفن كردند.[26] .
27 - شيخ محمد قونوي مصري، در سال 672 درمصر درگذشت، وصيت كرده بود كه تابوتش را به دمشق برده، كنار محيي الدين عربي كه استادش بود، دفن كنند.[27] .
28 - رمضان بن حسين سرماري حنفي، در سال 675 در دريا از دنيا رفت. بدنش را به شهر (انبار) بردند و پس ازنه روز كه از فوتش گذشته بود، آن جا به خاك سپردند.[28] .
29 - يوسف بن ابي نصر دمشقي در سال 699 درزمان تاتاريان در دمشق از دنيا رفت. بدنش را در تابوتي نهادند. چون امنيت به مردم برگشت، آن را به يثرب منتقل كرده، آن جا دفن كردند.[29] .
30 - محمد بن يوسف كرماني (شارح صحيح بخاري) در سال 786 در راه حج از دنيا رفت. او را به بغداد منتقل كردند و در مقبره اي كه براي خودش آماده ساخته بود، به خاك سپردند.[30] .
31 - احمد بن احمد اسحاقي حلبي، پيشواي بزرگوار كه در 803 در (مرحلين)، از نواحي حلب درگذشت. او را به حلب منتقل كردند و كنار بستگانش به خاك سپرده شد.[31] .
32 - شهاب الدين احمد نجاري، از پيشوايان حنفيه در سال 938 در جده درگذشت. آن هنگام در اين شهر به قضاوت مشغول بود. او را به مكه بردند و درقبرستان معلي دفن كردند.[32] .
و... كسان ديگر[33] . كه يا بنا به وصيت خودشان، يا به جهت دفن شدن نزديك بستگان و خويشاوندان و در مقابر خانوادگي، يا به جهت تبرك جستن به شهرهاي مقدسي همچون مكه و مدينه و كوفه، و دلايل و صلاحديدهاي ديگر به شهرهاي مختلف برده شدند. اين سيره جاري نشان مي دهد كه انتقال جنازه به شهرهاي ديگر جهت دفن در اماكن مقدس، جايز است.
[1] (استيعاب)، ج 1 ص 280.
[2] (صفة الصفوه)، ابن جوزي، ج 1 ص 140.
[3] (معجم البلدان)، ج 3 ص 211.
[4] (تاريخ بغداد)، خطيب بغدادي، ج 1 ص 146، (تاريخ الشام)، ابن عساكر، ج 6 ص 108.
[5] (صفة الصفوه)، ج 1 ص 210.
[6] (الاصابه)، ج 4 ص 210.
[7] (البداية و النهايه)، ابن كثير، ج 8 ص 236.
[8] (صفة الصفوه)، ج 2 ص 132.
[9] (شذرات الذهب)، ابن عماد، ج 1 ص 337.
[10] (صفة الصفوه)، ج 4 ص 293.
[11] (تاريخ بغداد)، ج 14 ص 27.
[12] همان، ج 5 ص 80.
[13] (المنتظم)، ابن جوزي، ج 5، ص 99.
[14] (تاريخ بغداد)، ج 4 ص 61.
[15] (البداية و النهايه)، ج 11 ص 69.
[16] (المنتظم)، ج 5 ص 164.
[17] همان، ج 6 ص 25.
[18] همان، ص 117.
[19] (تاريخ بغداد)، ج 6 ص 158.
[20] همان، ص 301.
[21] همان، ج 12 ص 379.
[22] همان، ج 3 ص 121.
[23] (شذرات الذهب)، ج 3 ص 57.
[24] (الجواهر المضيه)، ج 2 ص 64.
[25] (المنتظم)، ج 9 ص 164.
[26] (الديباج المذهب)، ص 287.
[27] (طبقات الاخيار)، شعراني، ج 1 ص 177.
[28] (الجواهر المضيه)، ج 1 ص 243.
[29] (شذرات الذهب)، ج 5 ص 454.
[30] (مفتاح السعاده)، ج 1 ص 171.
[31] (شذرات الذهب)، ج 7 ص 24.
[32] همان، ج 8 ص 228.
[33] همچون: قتات كوفي، ابن اكفاني، ابراهيم بن نجيح كوفي، قاضي بدر بن هيثم، ابوالطيب لخمي، علي بن عبدالرحمن كوفي، علي بن محمد زبير كوفي، ابوالقاسم غساني، ابوالطيب عطار، احمد بن عطاء، ابوعبدالله قمي، ابوالقاسم صرصري، فيروز بهاءالدين، ابواسحاق اسفرائيني، حسين بن علي مغربي، ابوبكر بيهقي، ابوعبدالله اصفهاني شافعي، علي بن ابي نصر موصلي، قاضي شهرزوري، محمد بن علي نرسي، قاضي القضاة شعيبي حنفي، ابواسحاق غزي، قاضي بهاء الدين شهرزوري، احمد بن محمد اصفهاني، ابن بسر بخاري، ابومنصور عبادي، محمد بن مبارك بغدادي، خجندي اصفهاني، عبداللطيف اصفهاني، ضياء الدين هكاري، حسين بن احمد همداني، مسعود بن صلاح الدين، ابن حمدون، قطب الدين عادل، عدوي عمري، سيف الدين قيمري، جمال الدين صرصري، ابن نجيح حراني، نورالدين شافعي، ابن زملكاني، عبدالقادر بن عبدالعزيز، محمد بن محمد تلمساني، عمادالدين ابوالفداء عنابي، علي بن احمد كيزواني، كه مشخصات آنان را علامه اميني در كتاب خويش آورده است و ما به جهت اختصار، از نقل آنها خودداري كرديم و تنها به ذكر نامشان بسنده نموديم، مجموعه موارد ياد شده، به 80 مورد مي رسد.مترجم).
انتقال پس از دفن
نمونه هايي هم از انتقال جنازه مرده پس از دفن، در تاريخ اسلام وجود دارد كه به چند مورد اشاره مي كنيم:
1 - عبدالله بن عمرو بن حزام (پدر جابربن عبدالله انصاري) همراه دوستش عمرو بن جموح درجنگ احد به شهادت رسيدند و هر دو در يك قبر، دفن شدند. اما از آن جا كه اين مسأله براي جابر، خوشايند نبود، پس از شش ماه از خاكسپاري، قبر را شكافت و بدن پدر را درآورد و در قبر جداگانه اي دفن كرد. جسد، مثل همان روز دفن بود، تنها گوش و تعدادي از موهاي صورت كه روي زمين بود، از بين رفته بود. بقيه بدن سالم بود.[1] .
2 - عبدالله بن سلمه انصاري در احد به شهادت رسيد. مادرش انيسه خدمت پيامبر اكرم (ص) رسيد و پيشنهاد كرد كه پيكر او را از احد به داخل شهر آوردتا با قبر او مأنوس باشد. پيامبر هم اجازه داد و او جنازه را به مدينه منتقل كرد.[2] .
3 - طلحه كه در سال 36 هجري در جنگ صفين كشته و در بصره مدفون شد، پس از 30 سال دخترش عايشه پدر را در خواب ديد. طلحه از نمناك بودن مدفنش ناراحت بود، از دخترش خواست كه جاي او را عوض كند. او هم چنان كرد و در خانه اي كه خريدند، به خاك سپردند.[3] .
4 - عده اي در كنار مسجد النبي مدفون بودند. عثمان هنگام توسعه مسجد دستور داد تا جسد آنان را به قبرستان بقيع منتقل كنند.[4] .
5 - وقتي كه معاويه مي خواست چشمه اي را در احد جاري سازد، مسير آب بر قبر تعدادي از شهدا مي گذشت. اعلام كرد تا بستگان آن مدفونين، جنازه ها را از آن جا منتقل كنند. و اين بعد از چهل سال از دفن آنها بود و اجساد شهدا همچنان تر و تازه بود.[5] .
6 - در سال 647 تابوت تعدادي از خلفاي عباسي را از (رصافه) به (ترب) منتقل كردند، چون بيم آن مي رفت كه قبر آنان را آب فراگرفته و اين پس از ساليان دراز از دفن آنان بود.[6] .
7 - ابن مقله بغدادي در سال 328 درگذشت و در خانه حاكم مدفون شد. سپس بستگانش از حاكم خواستند كه جنازه را به آنان تسليم كند. قبر را نبش كرد و تحويلشان داد. پسرش ابوالحسين آن را در خانه خود به خاك سپرد، سپس همسرش ديناريه قبر را كند و جنازه را درآورده، در خانه خودش دفن كرد.[7] .
8 - جعفر بن فضل معروف به (ابن حنزابه) كه وزيري محدث بود، در سال 371 درگذشت و درقرافه دفن شد. گفتند كه او در مدينه خانه اي خريده بود كه مقبره خودش باشد. چون جنازه را به مدينه آوردند، بزرگان شهر، چون از او نيكي بسيار ديده بودند، پيكر او را به مكه بردند و طواف دادند و در عرفات وقوفش دادند. سپس به مدينه برگردانده، در مقبره اش به خاك سپردند.[8] .
9- محمد بن موسي خوارزمي، فقيه بزرگ حنفي در سال 403 درگذشت و در خانه اش دفن شد، سپس در سال 408 او را به مقبره اش دربازارچه غالب برده، آن جا دفن كردند.[9] .
10 - ابوحامد اسفرايني، پيشواي شافعيه، در سال 406 درگذشت و در خانه اش به خاك سپرده شد. دو سال بعد جنازه اش را به مقبره (باب حرب) منتقل كردند.[10] .
11 - القادر بالله، خليفه عباسي را به يك سال پس از دفن در خانه اش در سال 422، تابوتش را به (رصافه) منتقل كردند.[11] .
12 - احمد بن محمد سمناني، قاضي حنفي در سال 466 از دنيا رفت و در خانه اش در بغداد دفن شد. يك ماه بعد جنازه اش را درآورده به مقبره اي در شارع المنصور بردند، از آن جا هم به خيزرانيه منتقل كردند.[12] .
13 - ابوعبدالله دامغاني حنفي، قاضي القضات، در سال 478 درگذشت و در خانه اش مدفون شد. سپس او را به مقبره ابوحنيفه منتقل كردند.[13] .
14 - امام الحرمين جويني، فقيه شافعي در سال 478 در نيشابور از دنيا رفت و در خانه اش دفن شد. سالها بعد جنازه را به مقبره اي كنار قبر پدرش برده دفن كردند، در حاليكه حدود چهار صد نفر از شاگردش در شهر مي چرخيدند و بر او نوحه سر مي دادند.[14] .
15 - ابوعبدالله اندلسي، متوفاي 488 در مقبره اي كنار بارگاه شيخ ابواسحاق شيرازي دفن شد. سه سال بعد جنازه اش را به مقبره (باب حرب) برده، كنار قبر (بشر حافي) به خاك سپردند.[15] .
16 - علي بن طراد زينبي بغدادي كه در سال 538 از دنيا رفت و در خانه ساحلي اش در (باب الراتب) دفن شد. چند سال بعد، بدن او را به مقبره اش در (حربيه) منتقل كردند. هنگام بردن جنازه، واعظان گرد آمدند و تا سحر در خانه اش به موعظه پرداختند، سپس در حالي كه جمعي از قاريان و عالمان و شمعهاي فراوان پيكرش را همراهي مي كردند، بيرون بردند.[16] .
17 - محمدبن علي بن ابي منصور، در سال 599 از دنيا رفت و در موصل به خاك سپرده شد. سپس جنازه را به مكه بردند، دوركعبه طواف دادند، شب وقوف عرفات، او را بالاي كوه عرفات بردند و تا مدتي كه در مكه بودند، روزي چند بار طوافش مي دادند، آن گاه به مدينه برده در كاروانسرايي در شرق مسجد النبي به خاك سپردند، آن هم پس از چندين بار طواف دادن بر گرد حرم پيامبر (ص).[17] .
18 - ابوسعيد كوكبوري در سال 630 درگذشت. او را به قلعه اربل بردند و دفن كردند. سپس طبق وصيت خودش جنازه را به مكه منتقل نمودند و در قبه اي در زير يك كوه دفن كردند. سال بعد حجاج، او را به كوفه برگرداندند و آن جا به خاك سپردند.[18] .
19 - سعدالدين تفتازاني در سال 791 درگذشت و در سمرقند به خاك سپرده شد، يك سال بعد جنازه را به سرخس منتقل كردند.[19] .
20 - محمد بن سليمان جزولي كه در سال 870 وفات يافت، پس از 77 سال جنازه اش را، بدون آن كه تغييري كرده باشد به جاي ديگر بردند.[20] .
21 - عبدالرحمان جامي، متوفاي 898 در هرات، در آن شهر مدفون شد، اما چون گروه اردبيليان به خراسان روي آوردند، پسرش جنازه پدر را به ولايت ديگري برد. چون آن گروه به قبر نخستين او آمده و آن را نبش كرده و جسد را نيافتند، چوبهاي داخل آن را به آتش كشيدند.[21] .
22 - وقتي مي خواستند بر قبر ابوحنيفه قبه اي بسازند، در پي زمين سختي بودند كه پايه هاي بنا را بر آن نهند. هفده ذراع كه كندند به زمين سفتي رسيدند. در منطقه حفاري شده به استخوانهاي مردگاني برخوردند كه به خاطر همجواري با قبر ابوحنيفه، آن جا دفن شده بودند. همه استخوانها را جمع كرده و به بقعه ديگري كه متعلق به قومي بود بردند و دفن كردند.[22] .
و... كسان متعدد ديگري كه جنازه هايشان پس از دفن، به جاهاي ديگر منتقل شد.[23] .
[1] (سنن ابن داود)، ج 2 ص 72، صحيح بخاري، ج 2 ص 247.
[2] (اسد الغابه)، ج 3 ص 177، (الاصابه)، ج 2 ص 321.
[3] (تاريخ الشام)، ابن عساكر، ج 7 ص 87.
[4] (عمدة القاري)، عيني، ج 4 ص 63.
[5] (صفة الصفوه)، ج 1 ص 147 و 194.
[6] (البداية و النهايه)، ج 13 ص 177.
[7] (المنتظم)، ج 6 ص 311.
[8] (البداية و النهايه)، ج 11 ص 329.
[9] (تاريخ بغداد)، ج 3 ص 247.
[10] همان، ج 4 ص 370.
[11] (تاريخ بغداد)، ج 4 ص 38.
[12] (المنتظم)، ج 8 ص 287.
[13] (المنتظم)، ج 9 ص 24.
[14] (وفيات الاعيان)، ابن خلكان، ج 1 ص 313.
[15] همان، ج 2 ص 60.
[16] (المنتظم)، ج 10 ص 109، 166.
[17] (كامل ابن اثير)، ج 11 ص 124، (وفيات الاعيان)، ج 2 ص 188.
[18] (وفيات الاعيان)، ج 2 ص 9.
[19] (مفتاح السعاده)، ج 1 ص 77.
[20] (نيل الابتهاج)، ص 317.
[21] (شذرات الذهب)، ج 7 ص 371.
[22] (المنتظم)، ج 8 ص 246.
[23] در اين قسمت نيز علامه اميني تعداد موارد را به 70 رسانده است كه ما به دليل رعايت اختصار، به ذكر 22 مورد بسنده كرديم. نام برخي از افراد ديگر عبارت است از: جعفر بن منصور، ابن سمعون، محمد بن عمر كوفي، ابوبكر باقلاني، ابن حاجب، القادر بالله، القائم بامر الله، المستنجد بالله، الظاهر بامر الله، المستنصر بالله (از خلفاي عباسي)، قدوري بغدادي، عبدالسيد ابن صباغ، ابونصر كردي، ابوعلي شامي، ابوعبدالله دامغاني، ابوالحسن صابي، عقيل بن ابي الوفاء، ابوحازم حنبلي، ابويعقوب همداني، محمد بن محمد خلمي، ابوالحسن دريني، عمر طحان، اميرنجم الدين دويني، جلال الدين اصفهاني، امير عز الدين، شيخ حسن عدوي، زين الدين خافي، شيخ محمد جزولي، حسين بن احمد خوارزمي.
نذر و نياز
از نكات ديگري كه ابن تيميه و پيروان فكري او دستاويز حمله به شيعيان و پيروان اهل بيت (ع) قرار داده اند، مساله نذر و نياز براي حرمها و اولياء الهي است. (قصيمي) گفته است كه اينگونه نذرها و قربانيها براي اهل قبور، از شعائر شيعه و سرچشمه گرفته از غلو شيعه درباره امامانشان و اعتقاد به الوهيت علي (ع) و فرزندان اوست.
اين دروغي بيش نيست. در اين مسأله، شيعه راهي جدا از امت اسلامي درگذشته و حال ندارد. جواز نذر و نياز براي مردگان و نيز اولياء الهي، مورد قبول علماي اهل سنت است. از جمله، (خالدي) گفته است: (مساله دائر مدار نيت نذر كنندگان است. اگر قصد نذر كننده، تقرب به خود مرده است، اين به اتفاق، جايز نيست. ولي اگر قصد او تقرب به خداست و ثواب آن را هديه به متوفي يا صاحب قبر مي كند، مانعي ندارد، چه منافع خاصي از نذر را مورد نظر داشته باشد، يا به نحو مطلق باشد كه در عرف مردم، منصرف به منافع صاحب قبر يا اهل شهر او يا همسايگان يا فقيران يا بستگان ميت مي شود. در اين صورت نذر صحيح است و عمل به آن لازم است. اين نكته از بسياري از علما نقل شده است، همچون اذرعي، زركشي، ابن حجر، رملي، رافعي و...)[1] .
رافعي نيز به نقل از صاحب (تهذيب) گفته است كه اگر نذر كند فلان مقدار براي اهالي فلان شهر صدقه دهد، واجب است بر آنان صدقه دهد و نذر براي قبر معروف در جرجان نيز ازاين قبيل است.[2] .
عزامي در كتاب خويش نوشته است: (ابن تيميه مي گويد: هركس براي پيامبر اسلام يا يكي از پيامبران و اولياء اهل قبور نذر كند يا قرباني كند، مثل مشركاني است كه براي بتهايشان قرباني مي كنند و اين عبادت غير خدا و كفر است. برخي از متأخرين نيز كه با او يا شاگردانش مصاحبت و همنشيني داشته اند، فريب سخن او را خورده اند. اين نوعي دروغ بافي در دين و تهمت به مسلمين است. هيچ مسلماني با اينگونه نذر و قرباني براي پيامبران و اولياء، قصدي جز اين ندارد كه از جانب آنان صدقه مي دهد و ثوابش را به آنان هديه مي كند. اجماع همه اهل سنت بر اين است كه صدقه دادن زندگان براي مردگان سودمند است و ثوابش به آنان مي رسد و احاديث صحيح فراواني در اين باره نقل شده است. نذر و نياز و صدقه و قرباني را براي مرده انجام نمي دهند، بلكه براي خدا انجام مي دهند و ثوابش را براي مردگان قرار مي دهند. كجاي اين بت پرستي است؟اينگونه هديه زنده ها براي مرده ها، هم مشروع است، هم ثواب دارد. مشروح آن در كتب فقهي و كتابهايي كه در رد عقايد ابن تيميه نوشته شده، آمده است.[3] .
نذر قرباني براي انبياء و اولياء، امري شرعي و رايج در سيره مسلمانان است و اختصاص به فرقه خاصي ندارد و اگر نذر كننده به خاطر خدا و با نام خدا قرباني كند، پاداش مي برد.
روايت است كه مردي در زمان پيامبر اكرم (ص) نذر كرد شتري را در (بوانه) قرباني كند. نزد آن حضرت آمد و خبر داد. حضرت پرسيد: آيا در آن مكان، قبلا بتي ازبتهاي جاهليت بوده كه پرستيده مي شده؟گفتند: نه. فرمود: آيا در آن جا عيدي از عيدهاي بت پرستان بوده؟گفتند: نه. پيامبر فرمود: پس به نذر خود وفا كن. نذري كه در نافرماني خدا باشد، وفا كردني نيست.[4] .
شبيه آن نذر مردي است كه به پيامبر گفت: نذركرده ام 50 گوسفند دربوانه قرباني كنم. حضرت پس از سؤالاتي مانند آن چه گذشت، فرمود: به نذرت وفا كن.[5] .
خالدي، پس از نقل حديث قبلي، مي گويد: اينكه خوارج براي اثبات ممنوعيت نذر در جايگاه انبياء و صالحين به اين حديث استناد كرده و پنداشته اند كه انبياء و صالحان، همچون بتهاي جاهليت اند، نهايت تحقير و توهين به انبياست و هر كه به پيامبران الهي هر چند با كنايه توهين كند، كافر است و توبه اش پذيرفته نيست. اين واماندگان به سبب جهالتشان توسل به انبيا را عبادت مي شمرند و آنان را بت مي نامند. ارزشي براي جهالت و گمراهي اينان نيست. همچنانكه سخنان جاهلانه ابن تيميه و هوادارانش نيز ارزشي ندارد.[6] .
اينها پاسخي است كه علماي اهل سنت به بافته ها و تهمتهاي امثال ابن تيميه و قصيمي داده اند و نذر و نياز و قرباني در حرمها و براي اولياء الهي را مغاير با دين و توحيد و خداپرستي ندانسته اند.
[1] (صلح الاخوان)، خالدي، ص 102 تا109.
[2] (فتاوي سبكي)، ج 1 ص 294.
[3] (فرقان القرآن)، عزامي، ص 133.
[4] (سنن ابي داود)، ج 2 ص 80.
[5] (معجم البلدان)، ج 2 ص 300.
[6] (صلح الاخوان)، ص 109.