آرا دانشمندان شیعه درباره رجعت ‌

آرا دانشمندان شیعه درباره رجعت شیخ ابوجعفر صدوق (متوفای 381 ه ق) در کتاب اعتقادات می گوید: عقیده ما درباره رجعت آن است که آن را حق می دانیم... سـپـس شواهدی را بر امکان آن، از قرآن ارائه می کند و به داستان گروهی که از دیارخود بیرون شـدند تا به گمان خود،

آرا دانشمندان شيعه درباره رجعت <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

شيخ ابوجعفر صدوق (متوفاي 381 ه ق) در كتاب اعتقادات مي گويد: عقيده ما درباره رجعت آن است كه آن را حق مي دانيم...

سـپـس شواهدي را بر امكان آن، از قرآن ارائه مي كند و به داستان گروهي كه از ديارخود بيرون شـدند تا به گمان خود، خود را از خطر مرگ (طاعون) رهايي دهند، امافرمان مرگ آنان رسيد، و سپس زنده گرديدند اشاره مي كند.

(البقره، 2: 243) و نـيـز به داستان مردن و زنده شدن عزيز اشارت دارد، كه در آيه 259 همان سوره آمده است، و هـمـچـنـين به زنده شدن قوم موسي (ع) پس از آنكه صاعقه آنان رافراگرفت (البقره، 2: 56) و اصـحـاب كـهـف كـه زنده شدند و سپس به جايگاه خودبازگشتند (الكهف، 18: 18 تا 25) اشاره مي كند.

پس از آن اضافه مي كند: رجعت در امم سالفه نيز واقع گرديده و در اين امت نيز واقع مي گردد، چـنـانكه از پيغمبر اكرم (ص) روايت شده: هرآنچه در امتهاي گذشته انجام گرفته، در اين امت نيز انجام مي گيرد.

صدوق به اين آيات قرآني نيز استدلال مي كند: ويوم نحشر من كل امه فوجا ممن يكذب بياتنا وحشرناهم فلم نغادر منهم احدا پـايـه اسـتدلال با قرآن درباره امكان و وقوع رجعت، بر همين اساس استوار است،چنانكه خواهيم آورد.

شيخ ابوعبداللّه مفيد (متوفاي 413 ه ق) در جواب پرسش از مساله رجعت مي گويد: خـداونـد، پـيـش از روز رستاخيز، گروهي از اين امت را بازمي گرداند و عقيده به رجعت يكي از ويـژگيهاي مذهب اهل بيت به شمار مي رود.. خداوند از روزرستاخيز بزرگ خبر داده: همگي را بـرمـي انگيزيم و هيچ كس را فروگذار نمي كنيم وحشرناهم فلم نغادر منهم احدا... ولي درباره رجعت مي گويد: از هر گروهي دسته اي را برمي انگيزيم ويوم نحشر من كل امه فوجا. پس، چنانكه خداوند خبر داده دو رستاخيز اكبر و اصغر داريم...

و نـيـز خـداونـد از سـتـمـكاران گزارش مي دهد كه در روز قيامت گويند: خداوندا، دو بارما را ميراندي و دو بار ما را زنده گردانيدي ربنا امتنا اثنتين و احييتنا اثنتين.

گروه ستمكاران از دو مرگ و دو زندگي سخن مي گويند: آنها در اين جهان بوده،مي ميرند و در رجعت زنده شده سپس مي ميرند، و براي روز رستاخيز زنده مي گردند.

.. پس دو بار ميرانده شده و دو بار زنده گرديده اند. ولي ديگران در تفسير آيه دچار اشكال گرديده اند، زيرا مرگ نخست را پيش اززندگي اين جهان گفته اند، در صورتي كه نبود پيش از بود را ميراندن نمي گويند. [1]  سيد مرتضي، علم الهدي (متوفاي 436 ه ق) درباره حقيقت رجعت مي گويد: آنـچـه شـيعه اماميه برآنند، آن است كه خداوند، در موقع ظهور حضرت مهدي (عج)گروهي از مـومـنـان را برمي انگيزد تا از ظهور دولت حق بهره برده و به نصرت و ياري آن نائل گردند و نيز گروهي از دشمنان را برگردانده تا از آنان انتقام گرفته شود، ومومنان از آن لذت ببرند.

دليل بر صحت اين گفتار، همانا امكان آن و مقدور بودن آن براي خداوند است، زيراامري ممتنع و مستحيل نيست، چنانكه گروهي از مخالفين آن را مستحيل دانسته اند.

پس هرگاه، مساله رجعت امري ممكن باشد، دليل بر اثبات آن، اجماع شيعه اماميه و اتفاق آرا آنان بر اين مساله است.

و اتفاق آرا شيعه حكايت از راي معصوم دارد كه هر آينه حق و صواب است.

البته، رجعت، با مساله اختيار در تكليف منافات ندارد همانگونه كه با ظهورمعجزات منافات ندارد، زيرا در هيچ كدام سلب اختيار نگرديده موجب الجانمي گردد.

برخي رجعت را تاويل برده، مي گويند: مقصود از آن، بازگشت دولت حق، و حاكم شدن دين خدا بر خلق است، نه رجعت اشخاص پس از مرگ.

ايـن گروه از شيعه از اين رو دست به چنين تاويلي زده اند كه نتوانسته اند در مقابل انكار منكرين دليل قاطع اقامه كنند، و شبهات آنان را در زمينه ممتنع جلوه دادن رجعت جواب گويند.

بـايـد گـفت: رجعت تنها با روايات كه جنبه اخبار آحاد دارد ثابت نگرديده، بلكه باپشتوانه اجماع طائفه، اين امر به اثبات رسيده است.

چنين امري، با اين صراحت، قابل تاويل نيست. [2]  عـلامه معاصر شيخ محمدحسين كاشف الغطا (متوفاي 1373 ه.ق) در رد كساني كه مساله رجعت را از اركان مذهب تشيع شمرده و بر آنان طعنه زده اند،مي گويد: عـقـيـده بـه رجعت، لازمه مذهب تشيع نيست، انكار آن زياني ندارد، گرچه اين مساله براي آنان روشـن و بـديـهـي است، ولي ملازمه اي ميان تشيع و عقيده به رجعت وجودندارد... و اين مساله هـمـانـنـد برخي از اخبار غيبي مشهور است كه پيش از قيام قيامت صورت مي گيرد، مانند فرود آمدن حضرت مسيح (ع)، و ظهور دجال، و خروج سفياني، و نظائر آن كه درباره نشانه هاي قيامت گفته اند.

اين گونه امور، ربطي به اساس تدين ندارد، و از ريشه هاي اسلام به شمار نمي رود،انكار آن موجب خروج از دين نمي گردد، و نيز اعتراف به آن، صرفا موجب دخول در دين نمي باشد.

آيـا كـسـاني كه بدين سبب بر شيعه طعن مي زنند، مي دانند رجعت چيست.

چه امتناعي دارد كه خـداوند گروهي را پس از مرگ زنده گرداند، با آنكه چنين پيشامدهايي در زمانهاي گذشته به وقوع پيوسته، و قرآن كريم از آنها ياد كرده است.

آيـا داسـتان حضرت حزقيل و زنده شدن كساني را كه از خانه هايشان بيرون رفتند و ازترس مرگ فرار كردند و دچار مرگ شدند نشنيده اند.

آيـا آيـه كـريمه: ويوم نحشر من كل امه فوجا را نخوانده اند، با آنكه در روز رستاخيزبزرگ تمامي گروهها و ملتها محشور مي گردند... آري، مـسـالـه رجـعـت را، وسـيـلـه اي براي طعنه زدن به شيعه، قرار دادن، شيوه دشمنان بوده است. [3]  دلائل و شواهد قرآني 1 - آيه رجعت در سوره نمل، آيه 83 مي خوانيم: ويوم نحشر من كل امه فوجا ممن يكذب بياتنا روزي خـواهد آمد تا از هر گروهي دسته اي را برمي انگيزيم، از كساني كه آيات ما رامورد تكذيب قرار مي دهند.

ايـن آيـه صـراحـت دارد كـه تـنـها دسته هايي از ستمكاران برانگيخته مي گردند، وهمانگونه كه گفتيم اين آيه نمي تواند در مورد حشر روز قيامت باشد، چون درباره قيامت مي خوانيم: ويوم نسير الجبال وتري الارض بارزه.

وحشرناهم فلم نغادر منهم احدا.

وعرضواعلي ربك صفا لقد جئتمونا كما خلقناكم اول مره بل زعمتم ان لن نجعل لكم موعدا(الكهف، 18: 45 و 46).

روزي كـه كـوهـهـا بـه حركت درآمده، و زمين رو شده است، و همه را برانگيختيم پس كسي را فـروگـذار نـنموديم.

همه آنها در يك رديف بر خداوند عرضه شده، به آنهاگفته مي شود: اكنون هـمـگـي نـزد مـا آمـديـد، هـمـانگونه كه روز نخست شما را آفريديم.

آري گمان داشتيد چنين وعده گاهي نخواهيد داشت.

و در آيه ديگر مي خوانيم: ويـوم يـنـفخ في الصور ففزع من في السماوات ومن في الارض الا من شا اللّه.

وكل اتوه داخرين (النمل، 27: 87) روزي كه در صور دميده مي شود، تمامي كساني كه در آسمان و زمين هستند دروحشت و هراس فـرو مـي رونـد، مـگـر كـساني كه خدا خواسته مورد عنايت خاص اوباشند.

پس همگي در پيشگاه حضرت حق با فروتني حضور دارند.

علامه طبرسي در ذيل آيه رجعت چنين مي گويد: آن دسـتـه از امـامـيه كه به رجعت عقيده دارند، به اين آيه تمسك جسته، مي گويند:من براي تـبعيض است، و بر آن دلالت دارد كه برخي از ستمكاران برانگيخته مي شوند.

.. و بر اين امر روايات بـسـيـاري از ائمـه اهـل بـيـت (ع) وارد شده است كه پس از ظهور حضرت مهدي (عج)، خداوند گروههايي از تبهكاران را زنده مي كند تاعقوبت اعمال خويش را در همين جهان بچشند، و دچار خفت و خواري گردند،مومنين را بر آنان چيره سازد تا انتقام خود را بستانند... ولـي گـروهي از اماميه، اين روايات را تاويل برده، مي گويند: مقصود از رجعت،بازگشت دولت حق است به صاحبان اصلي خود، كه همان ظهور حضرت مهدي (عج) است. آنـهـا مـي گـويند: رجعت اشخاص، با حكمت تكلف كه همان آزمايش از روي اختياراست منافات دارد، زيـرا رجـعـت مـوجب جبر و الجا در تكليف است. اما چنين نيست، زيرا جبر و الجائي در كار نبوده و هرگونه اختيار در پذيرش و انجام دادن اعمال اختياري باقي و پابرجاست، چون صرفا ارائه دلائل و آيات الهي، همانندمعجزات انبيا، مايه جبر و اكراه و سلب اختيار نمي گردد. [4]  اما كساني كه دلالت اين آيه را بر رجعت نپذيرفته اند مي گويند: مـقـصود از اين دسته ها، همان پيشتازان گروه هاي كفر ونفاق هستند كه به عنوان سردمداران و مـسوولان مردم خويش، جوابگو خواهند بود، لذا آنان را جدا برمي انگيزند تا موضع خود را در ميان ملتهاي خويش روشن سازند. علامه طبرسي گويد: كساني كه آيه را مربوط به قيامت مي دانند، مي گويند: منظور آن است كه دسته اي از روسا و پيشوايان گروه كافران، در قيامت برانگيخته و گردآورده مي گردند، تا حجت، بر آنان تمام گردد. [5]  فخر رازي مي گويد: اين آيه مربوط به اموري است كه پس از قيام قيامت انجام مي گيرد. [6]  آلوسي مي گويد: مراد از اين حشر كه نسبت به دسته هايي جدا انجام مي گيرد حشرمجددي است كـه براي سرزنش كردن آنان، و عقوبت نمودن آنان انجام مي گيرد، وپس از حشر اكبر، كه شامل تمامي خلق است، انجام مي گيرد. [7]  ولـي آنـچـه از سـيـاق آيـات بـه دست مي آيد، آن است كه اين حشر اصغر پيش از حشراكبر انجام مـي گـيـرد، و در ذيل همين آيه، در مورد قيام قيامت گويد: ويوم ينفخ في الصور ففزع من في الـسـماوات ومن في الارض (النمل، 27: 87) و اگر ترتيب نزول در آن رعايت شده باشد، نمودار آن است كه حادثه رجعت دسته هاي مورد بحث پيش از نفخ صور انجام مي گيرد. 2 - دو بار امامه و احيا در سوره مومن آيه 11 مي خوانيم: قالوا ربنا امتنا اثنتين و احييتنا اثنتين، فاعترفنا بذنوبنا فهل الي خروج من سبيل. در روز واپـسين كافران گويند: خداوندا، دو بار ما را ميراندي و دو بار زنده نمودي،پس اينك به گناهان خويش گردن نهاديم، آيا براي بيرون شدن از اين گرفتاري راه چاره اي هست. در ايـن آيه، از دو بار ميراندن سخن رفته، كه هر ميراندن، حيات سابقي را مي رساند،همانگونه كه دوبار زنده نمودن، مرگ پيشين را حكايت دارد. مـيـرانـدن نـخست، پس از حيات دنيوي، و مرگ دوم، پس از حيات در رجعت است،چنانكه احيا نخست، در رجعت، و احيا دوم در روز واپسين است. بـرخـي اماته اولي را همان حالت نطفه بودن دانسته اند، و اماته دوم را مرگ پس ازحيات دنيوي و حيات دوم را حيات اخروي. برخي ديگر حيات دوم را در قبردانسته اند كه افراد براي پرسش زنده مي شوند. و دليل بر اينكه حالت نطفه را حالت موت فرض كرده اند، آيه 28 سوره بقره است كه مي فرمايد: كيف تكفرون باللّه وكنتم امواتا فاحياكم... كه مقصود حالت پيش از دميدن روح است. ولـي ايـن گفتار درست نيست، زيرا حالت پيش از دميدن روح را، موات گويند، نه اماته بدين سـبـب كه وصف موات، با هرگونه حالت فقد حيات موافق است، ولي اماته در صورتي است كه از چيزي سلب حيات شده باشد. عـلاوه بـر اين، بر فرض مزبور، بايد بر انسان سه بار موت و حيات گذشته باشد، نه دوبار: موت به معناي فقد حيات پيش از دميدن روح، موت پس از حيات دنيوي وموت پس از حيات برزخي. از ايـن گذشته اساسا تكرار موت و حيات، براي همه كس نيست. بازگشت در رجعت و نيز حيات برزخي در قبر و به طور مطلق پيش از روز رستاخيز براي همه كس نيست، بلكه صرفا براي كساني است كه داراي ايمان محض يا كفر محض بوده اند. بـيـشـتر مردم پس از حيات دنيوي، مي ميرند و براي روز رستاخيز زنده مي شوند كه آيه 28 سوره بقره بدان اشارت دارد: كيف تكفرون باللّه وكنتم امواتا فاحياكم ثم يميتكم ثم يحييكم ثم اليه ترجعون... شـما، مرده و فاقد حيات بوديد، پس به شما حيات بخشيد، سپس شما رامي ميراند و دوباره براي روز محشر زنده مي سازد. مومنان در بهشت نيز مي گويند: افما نحن بميتين الا موتتنا الاولي (الصافات، 37: 58 و 59) مگر نيست كه ما ديگر نخواهيم مرد، جز يك مردن نخستين كه بر ما گذشت. 3 - زنده شدن اصحاب كهف يكي از دلائل صحت و امكان رجعت در اين امت، زنده شدن اصحاب كهف است كه در سوره كهف به آن تصريح شده: وتحسبهم ايقاظا وهم رقود... وكذلك بعثناهم ليتسالوا بينهم (الكهف، 18: 18 و19) گمان مي بري كه آنان بيدارند، در حالي كه آنان آرميده اند... اين چنين آنان رابرانگيختم تا ميان خود گفتگو كنند. وكذلك اعثرنا عليهم ليعلموا ان وعداللّه حق وان الساعه لاريب فيها (الكهف، 18: 21) اين چنين، ديگران را بر آنان دلالت نموديم، تا بدانند وعده خداوند، درباره رستاخيز، حق است، و هنگامه قيامت هر آينه آمدني است و جاي شك در آن نيست. ولبثوا في كهفهم ثلاث مائه سنين وازدادوا تسعا (الكهف، 18: 25). آنان در غارشان سيصد سال درنگ نمودند، و نه سال بر آن افزودند. و اين بدان جهت است كه سيصد سال قمري كه متداول اعراب است، از سيصدسال شمسي نه سال كسر دارد، و چون آنان سيصد سال شمسي آرميده بودند، لازم آمد كه بر سال عربي افزوده گردد تا حساب درست آيد. 4 - داستان عزيز او كـالـذي مر علي قريه وهي خاويه علي عروشها. قال اني يحي هذه اللّه بعد موتها.فاماته اللّه مائه عـام ثم بعثه. قال كم لبثت. قال لبثت يوما او بعض يوم. قال بل لبثت مائه عام. فانظر الي طعامك و شـرابـك لـم يـتـسنه. وانظر الي حمارك. ولنجعلك آيه للناس. وانظر الي العظام كيف ننشزها ثم نكسوها لحما. فلما تبين له قال اعلم ان اللّه علي كل شي قدير (البقره، 2: 259) يا همانند كسي كه از كنار يك روستاي ويران شده عبور كرد، در حالي كه سقفهاي آن فروريخته بـود، و مـردم آن مرده و استخوانها پوسيده و پراكنده شده بود، با خودگفت: چگونه خدا، اينها را پـس از مـرگ زنـده مـي كند. در اين هنگام، خدا او را يكصدسال ميراند، سپس برانگيخت، و به او گـفت: (نوايي شنيد) چه قدر درنگ كردي.گفت: يك روز يا پاره اي از روز، به او گفت: نه بلكه يـكصد سال درنگ كردي. پس نگاه كن به خوردني و آشاميدني خود كه همراه داشتي، هيچ گونه فرسودگي در آن رخ نداده، ولي به الاغ خود نگاه كن كه چگونه فرسوده و از هم گسيخته شده... كه ماتو را - زنده شدن تو پس از يكصد سال مردن را - نشانه اي براي مردم قرار دهيم (ازتو شنيده باور كنند كه زنده شدن مردگان حق است) اكنون به استخوانهاي پوسيده واز هم گسيخته الاغ خـود نـگـاه كـن، تا چگونه آنها را فرآورده استوار مي سازيم، سپس گوشت بر آن مي پوشانيم. پس هـنـگامي كه اين حقايق بر او آشكار گرديد، گفت: هرآينه مي دانم خداوند بر همه كاري توانايي دارد. 5 - هفتاد هزار خانوار فراري از طاعون يكي ديگر از دلايل صحبت و امكان رجعت در اين امت، داستان هفتاد هزار خانوارفراري از طاعون است كه دچار مرگ ناگهاني شدند، و سپس با دعاي پيغمبري -مي گويند: حزقيل، سومين وصي حضرت موسي بوده - زنده شدند. در اين باره چنين مي خوانيم: الـم تـر الي الذين خرجو من ديارهم وهم الوف حذر الموت. فقال لهم اللّه موتوا ثم احياهم. ان اللّه لذو فضل علي الناس ولكن اكثر الناس لا يشكرون (البقره، 2 :243). آيا نديده اي - يعني ندانسته اي - گروهي را كه از ترس مرگ از خانه هاي خود بيرون شدند - و به بـهـانه بيماري طاعون از شركت در جنگ و جهاد خودداري نمودند -خداوند فرمان مرگ آنان را صـادر نـمـود، سـپـس - بر اثر دعاي پيغمبري عظيم الشان -آنان را زنده نمود. خداوند نسبت به بندگان خود بخشاينده است گرچه بيشتر مردم سپاس نمي دارند. گـويـنـد: اينان هفتاد هزار خانوار بودند كه از ترس مرگ، بيماري طاعون را بهانه قراردادند، در جهاد شركت نجستند، و از خانه هايشان بيرون شدند. آنگاه در راه، مرگ همگي فرارسيد. و بر دست سومين وصي حضرت موسي (ع) زنده شدند، و اينان گروهي از بني اسرائيل بودند. [8]  6 - ماجراي هفتاد نفري اصحاب موسي (ع) موسي (ع)، هفتاد نفر از قوم خود را انتخاب نمود و با خود به كوه طور برد، و آنان درخواست رويت نـمودند، كه صاعقه آنان را در ربود، سپس با درخواست حضرت موسي (ع) زنده گرديدند تا شكر خداي را به جا آورند. واذ قـلتم يا موسي لن نومن لك حتي نري اللّه جهره فاخذتكم الصاعقه وانتم تنظرون. ثم بعثناكم من بعد موتكم لعلكم تشكرون (البقره، 2: 56) ياد بياوريد هنگامي را كه به موسي گفتيد: ايمان نمي آوريم، تا خدا را بالعيان ببينيم... پس صاعقه شـمـا را فراگرفت، در حالي كه نظاره مي كرديد - در مقابل اين عقوبت كاري نميتوانستيد انجام دهيد - آنگاه شما را پس از مرگتان برانگيختيم باشد تا سپاسگزار باشيد. عـلامـه طبرسي مي گويد: گروهي از اماميه به اين آيه تمسك جسته و رجعت را در اين امت روا دانسته اند. [9]  سپس در اين زمينه به برخي اشكالات درباره رجعت اشاره دارد، كه آنها را در جاي خود مي آوريم. 7 - داستان زنده شدن قتيل اسرائيلي كـشـتـه اي در مـيـان بـني اسرائيل يافت شد كه كشنده او شناخته نبود، و هر كس گناه آن را به گردن ديگري مي افكند. دستور رسيد، تا گاوي را سر ببرند، و بيخ دم او را به كشته بزنند تا زنده شود، و خود، قاتل خويش را رسوا سازد. واذا قـتلتم نفسا فاداراتم فيها، واللّه مخرج ما كنتم تكتمون. فقلنا اضربوه ببعضها،كذلك يحي اللّه الموتي ويريكم آياته لعلكم تعقلون (البقره، 2: 72 و 73). بـه يـاد آوريد هنگامي كه فردي را كشتيد و گناه كشتن او را به گردن يكديگرمي افكنديد، ولي خداوند آنچه را پنهان مي ساختيد آشكار مي سازد. پس فرمان داديم (تا گاوي را كشته) و قسمتي از آن را (كـه همان بيخ دم او باشد) به كشته بزنيدتا (با اذن خدا) زنده گردد. اين چنين است كه خداوند مردگان را زنده مي كند، ودلائل خود را براي شما آشكار مي سازد، باشد تا انديشه كنيد. 8 - بازگشت مسيح (ع) يـكـي از دلائل بـر صحت و امكان بازگشت به اين جهان پيش از قيامت، بازگشت حضرت مسيح (ع) است كه پس از رفتن از اين جهان به جهان ديگر، بازمي گردد و باحضرت مهدي (عج)، بيعت كرده، در نماز به او اقتدا مي نمايد، و تمامي اهل كتاب به او ايمان آورده از او پيروي مي كنند: وان من اهل الكتاب الا ليومنن به قبل موته، ويوم القيامه يكون عليهم شهيدا(النسا، 4: 159). تـمامي اهل كتاب - يهود و نصاري - پيش از مرگش به او ايمان مي آورند... و در روزرستاخيز بر آنان گواه خواهد بود. بـازگشت حضرت مسيح (ع) رجعتي است كه پيش از روز قيامت انجام مي گيرد، وشاهد صدقي است بر صحت مدعاي شيعه بر امكان رجعت. در ايـن زمـيـنـه، عـلي بن ابراهيم قمي از شهر بن حوشب [10]  روايتي آورده گويد:حجاج بن يوسف ثقفي به من گفت: آيه اي در قرآن است كه مرا بيچاره كرده، گفتم:كدام آيه. گفت: وان اهـل الـكـتـاب الا لـيومنن به قبل موته با ايمان گمان كه ضميرقبل موته به من اهل الكتاب بـازمي گردد، گفت: به خدا قسم كه من دستور كشتن يهودي و نصراني را مي دهم، و چشم به او مـي دوزم تـا ببينم لب حركت مي دهد،ولي هرگز، بلكه بي حركت مي ماند، بدو گفتم: نه چنين نـيـسـت كـه گـمان برده اي.گفت: پس چگونه است. گفتم: عيسي (ع) پيش از قيام قيامت از آسـمـان فـرودمـي آيـد، آنـگـاه هـمه ملتهاي يهود و نصاري و غيره به او ايمان مي آورند، پيش از آنكه عيسي (ع) بميرد، و در نماز به حضرت مهدي (عج) اقتدا مي كند. گـفت: اين را از كجا آوردي. گفتم: از امام محمد بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب (ع). آنگاه گفت: جئت بها واللّه من عين صافيه آن را از چشمه زلالي دريافت كرده اي.

[1] رساله اجوبه... السرويه، مساله اولي رسائل، ص 207.

[2] رسائل شريف... مجموعه اولي، ص 125ـ126.

[3] اصل الشيعه و اصولها، ص 99ـ101.

[4] مجمع البيان، ج 7، ص 234ـ235.

[5] همان، ص 235.

[6] تفسير كبير، ج...، ص 218.

[7] تفسير روح المعاني، ج 20، ص 23.

[8] مجمع البيان، ج 2، ص 346ـ247.

[9] همان، ج 1، ص 115.

[10] ابـوسـعـيـد شـهـر بـن حوشب اشعري از تابعين شمرده مي شود.

 

 

 

 


| شناسه مطلب: 74252