نمونه هایی از روایات رجعت
نمونه هایی از روایات رجعت عـلامه مجلسی، پس از عرضه روایات رجعت می گوید: برای کسانی که به گفتار ائمه اطهار (ع) ایمان دارند، جای شک و تردید باقی نمی ماند که مساله رجعت، حق است، زیرا روایت وارده در این بـاب از ائمه اطهار (ع) در حد تواتر است، و نزدیک به دوی
نمونه هايي از روايات رجعت <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />
عـلامه مجلسي، پس از عرضه روايات رجعت مي گويد: براي كساني كه به گفتار ائمه اطهار (ع) ايمان دارند، جاي شك و ترديد باقي نمي ماند كه مساله رجعت، حق است، زيرا روايت وارده در اين بـاب از ائمه اطهار (ع) در حد تواتر است، و نزديك به دويست روايت وارد شده است كه در اين امر صـراحت دارند و اين روايات راچهل و اندي از بزرگان علما و محدثين عاليقدر در بيش از پنجاه كـتـاب مـعـتـبـر روايـت كرده اند. آنگاه يك به يك نام اين بزرگان را برمي شمرد، امثال صدوق، كـلـيـنـي،طـوسي، علم الهدي، نجاشي، كشي، عياشي، قمي، مفيد، كراجكي، نعماتي، صفار،ابن قـولـويه، ابن طاووس، طبرسي، ابن شهرآشوب و راوندي سپس از كتابهايي كه درخصوص مساله رجعت نگاشته شده ياد مي كند.
اكنون نمونه هايي از اين روايات را در اينجا مي آوريم: 1 - از امـام صادق (ع)، درباره آيه ويوم نحشر من كل امه فوجا سوال شد، فرمود:مردم درباره آن چـه مـي گـويند. گفتند: مي گويند درباره قيامت است. فرمود: آيا در روزقيامت از هر گروهي دسـتـه اي برانگيخته مي شوند، و بقيه وانهاده مي شوند. نه،چنين نيست، اين آيه مربوط به رجعت است، اما آيه قيامت آيه وحشرناهم فلم نغادر منهم احدا است. 2 - علي بن ابراهيم با سندي صحيح از امام صادق (ع)، روايت مي كند كه فرمود: ولا يرجع الا من محض الايمان محضا او محض الكفر محضا بازنمي گردد جز كساني كه خالصا ايمان آورده يا كفر ورزيده اند. 3 - آن حضرت درباره آيه ربنا امتنا اثنتين واحييتنا اثنتين فرمود: ذلك في الرجعه. 4 - و نيز فرمود: ليس منا من لم يومن بكرتنا از ما نيست كسي كه به بازگشت ما ايمان ندارد. 5 - خـلـيفه مامون عباسي، از امام علي بن موسي الرضا (ع)، پرسيد: درباره رجعت چه مي گويي. فرمود: رجـعـت حـق اسـت، در امتهاي گذشته بوده، و قرآن از آن ياد كرده. پيغمبر اكرم (ص)فرموده: هـرآنـچـه در امـتهاي پيشين واقع شده نظير آن در اين امت نيز واقع مي شود.نيز فرموده: هنگام ظهور مهدي (عج)، عيسي (ع) از آسمان فرود مي آيد و به وي اقتدا مي كند. بـاز فـرمـوده: اسـلام غـريب بود، و به غربت بازمي گردد، خوشا باد غريبان را.پرسيدند: آنگاه چه مي شود. فرمود: حق به اهلش بازمي گردد. 6 - در بسياري از زيارات، به مساله رجعت اشاره شده، از جمله زيارت جامعه،آنجا كه مي گويد: وجـعـلـنـي مـمـن يقتص آثاركم. ويسلك سبلكم. ويهتدي بهداكم. ويحشر في زمرتكم.ويكر في رجعتكم. ويملك في دولتكم. ويشرف في عافيتكم. ويمكن في ايامكم. وتقر عينه غدا برويتكم. خداوند مرا از كساني قرار دهد كه پيرو آثار شما هستند، و در راه شما قدم برمي دارند، و به هدايت شما هدايت مي شوند و در گروه شما محشور مي شوند ودر رجعت شما بازمي گردند... و در دولت شـمـا بـه دولت مي رسند و در سلامت وعافيت شما مشرف مي گردند و در روزگار شما توانمند مي گردند و فردا چشمانتان باديدن شما روشن مي شود. عـلامـه طـبـرسي - در ذيل ثم بعثناكم من بعد موتكم لعلكم تشكرون (البقره، 2:56) در مورد احياي هفتاد نفر از قوم موسي (ع) شبهاتي را از منكرين رجعت مطرح كرده و پاسخ داده است: 1 - زنـدگي در اين جهان، همراه با تكليف است، كه لازمه آن، دارا بودن اختياراست، تا هر مكلفي بـا اراده و اخـتـيـار خود، فرمانبردار باشد يا سرپيچي كند، نبايد اورا تحت شرايطي قرار دهند كه ناچار به قبول حق گردد. از سويي وقتي مرگ كسي فرامي رسد، حقايق براي او مكشوف مي شود، و خـود را در مـقـابل امر واقع مي بيند،به ناچار حقيقت را مي پذيرد، اما با بازگشتن به اين جهان، جـاي انكار براي او باقي نمي ماند، زيرا پس از تجلي حقايق و آشكار شدن واقعيات، جاي رد و انكار نخواهدبود. وجـات سـكـره الـموت بالحق ذلك ما كنت منه تحيد... لقد كنت في غفله من هذافكشفنا عنك غطاك فبصرك اليوم حديد (ق، 50: 19-22) و سـرانجام، بي هوشي مرگ، حق را براي تو آشكار ساخت و اين حقيقت آشكار،همان بود كه از آن رويگردان بودي... تو در حالت بي خبري وقت مي گذراندي،اكنون پرده از جلوي روي تو برداشته گرديد، و چشمان تو كاملا تيزبين مي باشد. علامه طبرسي در جواب اين شبهه مي گويد: حالت مرگ براي اين گونه افراد حالت بي خبري و بيهوشي است، مانند كسي كه خواب رفته باشد، چـيـزي از حـقـايـق آن جـهـان بـر او آشـكـار نـگـشـتـه، دوبـاره بـه همان حالت پيش از مرگ برمي گردند. اسـاسـا سكرات موت چيزي را براي اينگونه افراد روشن نمي كند. بلكه با مردن درحالت بي خبري فرو مي روند، و اما ذيل آيه سوره ق مربوط به روز قيامت است. علامه طبرسي در جاي ديگر، ذيل آيه (ويوم نحشر من كل امه فوجا...مي گويد: رجـعـت هيچ گونه منافاتي با صحت تكليف ندارد، زيرا در رجعت چيزي كه موجب الجا و جبر در قـبـول حـق باشد وجود ندارد، و هرگز چيزي وجود ندارد كه مكلف رابر فعل واجب يا ترك حرام وادار كـنـد، زيـرا جـز ايـن نيست كه برخي آيات و حقايق الهي بر او مكشوف افتاده، ولي مكشوف افـتـادن حـقـايـق، از وي سـلب اختيار نكرده واو همچنان بر قدرت اعمال اراده و اختيار خويش توانمند است. ايـنـگـونه كشف حقايق - از جمله در رجعت - بسان ديگر حقايقي است كه بر دست انبيا به عنوان مـعـجـزات آشـكار مي گردد، هرگز مايه جبر در تكليف نمي گردد، وهمچنان قدرت اختيار در قبول حق و رد آن، براي مكلف باقي است. بـه عـلاوه، حـقـايـقي كه در رجعت براي افراد روشن مي شود، بيش از حقايقي نيست كه در روز رسـتـاخـيـز بـزرگ بـراي افـراد آشـكـار مـي گردد. در آنجا خداوند خبر داده كه اگركافران را بـازگـردانيم، باز هم بر سر كفر خويش هستند و هرگز سر تسليم فرودنمي آورند. در سوره انعام آيه 27 و 28 مي خوانيم: ولو تري اذ وقفوا علي النار فقالوا يا ليتنا نرد ولا نكذب بيات ربنا ونكون من المومنين. بل بدالهم ما كانوا يخفون من قبل ولو ردو العادوا لما نهوا عنه و انهم لكاذبون. كـاش مـي ديدي هنگامي كه اينان در برابر آتش دوزخ قرار مي گيرند، مي گويند: كاش بار ديگر بازگردانده مي شديم و آيات پروردگارمان را تكذيب نمي كرديم، و از زمره مومنان مي بوديم. آري ايـنـان آنـچـه را پنهان داشته بودند امروز آشكار ساختند و اگربازگردند باز هم به همان اعمال پيشين خود كه از آن نهي شده بودند بازمي گردند،اينان دروغگويانند. در سـوره مـومـنون، آيات 99 و 100 درباره كساني كه مرگ را با چشم ديده اند وآرزوي بازگشت مي كنند، مي خوانيم: حـتـي اذا جا احدهم الموت قال رب ارجعون لعي اعمل صالحا فيما تركت. كلاآنهاكلمه هو قائلها ومن ورائهم برزخ الي يوم يبعثون. تـا زمـانـي كـه يـكـي از آنـان را مرگ فرارسد، گويد: پروردگارا مرا بازگردان، باشد تا آنچه را فروگذار كرده ام كار نيك انجام دهم، ولي چنين نيست، اين سخني است كه او برزبان مي راند، (و اگـر بـازگـردد كـارش هـمـچون گذشته است) و پشت سر آنان جهان ميانه اي است (برزخ) تا هنگامه قيامت. پس آنچنان نيست كه مخالفان رجعت گمان برده اند كه كافران مورد نظر با آشكارشدن حقايق از نابكاري خود پشيمان شوند و سر به راه گردند، لذا جبر و الجائي نيزدر كار نخواهد بود. 2 - شـبـهـه دوم اين است كه: رجعت، چون يكي از آيات و دلائل صحت نبوت است، بايستي مانند ديگر معجزات، در زمان حيات پيغمبر (ص) رخ دهد. ولـي ضـرورت چنين ملازمه اي روشن نيست، و دلائل بر صحت نبوت، هرگاه كه ضرورت ايجاب كند انجام مي گيرد، خواه به دست پيغمبر واقع شود يا به دست اوصياي او. 3 - ابوالقاسم گفته: اعلام به رجعت درست نيست، زيرا مايه اغرا به جهل مي گردد، و كساني را وامي دارد كه دست به گناه بزنند و توبه از آن را به بازگشت خودموكول كنند. ولي بايد دانست كه رجعت همگاني نيست، برخي از مومنان و منافقان بازمي گردند.و اين مايه اغرا به جهل براي بيشتر مردم نمي گردد، زيرا هيچ كس به خود گمان بازگشت نمي دهد، يا آنكه به طور حتم، يقين به بازگشت خود ندارد و همين كه نمي داند بازمي گردد يا نه، در بازداشتن وي از معاصي كفايت مي كند، زيرا با اين وصف نمي تواند توبه خود را به تاخير بياندازد. در فـهرست نجاشي حكايتي از مومن الطاق آورده، كه يكي از مخالفين به وي گفت:آيا به رجعت عـقـيـده مـنـدي. گفت: آري. بدو گفت: پانصد دينار به من وام ده و دربازگشت، آن را بستان. مـومـن الـطـاق گفت: ضامني بياور تا ضمانت كند تو در آن حال به صورت يك انسان بازگشت كني، تا بتوانم وام خود را از تو بستانم. شايد به صورت بوزينه بازگشت كني.