شناخت مهدی موعود

ظهور حضرت مهدی از دیدگاه جامعه اسلامی بر پژوهشگران، صاحب نظران و ارباب دانش پوشیده نیست که مسأله مهدویّت و اندیشه ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) در آخر الزمان، یکی از مسایل بسیار حیاتی اسلام، و از اعتقادات قطعی عموم مسلمانان است، که شیعه و سنّی در طی قرون

ظهور حضرت مهدي از ديدگاه جامعه اسلامي <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

بر پژوهشگران، صاحب نظران و ارباب دانش پوشيده نيست كه مسأله مهدويّت و انديشه ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) در آخر الزمان، يكي از مسايل بسيار حياتي اسلام، و از اعتقادات قطعي عموم مسلمانان است، كه شيعه و سنّي در طي قرون و اعصار متمادي همه بر اين عقيده اتّفاق نظر داشته و آن را جزء عقايد قطعي خود مي دانند.

گرچه وجود اين عقيده در اسلام به خصوص در ميان شيعيان، از مسايل بسيار حايز اهميّت، و از اعتقادات بنيادي محسوب مي شود، و از اين رهگذر در ميان همه مذاهب اسلامي، شيعيان بيش از همه با اين عقيده شناخته شده اند، لذا برخي از افراد نا آگاه و بي اطّلاع، يا لجوج و معاند پيوسته كوشيده و مي كوشند تا اين عقيده را در مذهب شيعه محصور كنند، ولي هرگز عقيده به ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) در اسلام اختصاص به شيعه ندارد. بلكه عقيده به ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) مورد اتّفاق و اجماع همه مسلمين بوده، و كليّه فِرَق اسلامي در اين عقيده باهم اتّفاق نظر دارند، و حتّي فرقه ساخته شده «وهّابيت» نيز آن را جزء عقايد قطعي و مسلّم خود مي دانند و به طور جدّي از آن دفاع مي نمايند، و معتقدند كه: اعتقاد به ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) بر هر مسلماني واجب است، و جز افراد

 

[ صفحه 20]

 

نادان و بي اطّلاع و بدعت گزار، منكر آن نخواهند بود. [1] .

به طور خلاصه، آنچه از مجموع منابع معتبر حديثي و تاريخي شيعه و سنّي استفاده مي شود اين است كه: مسأله مهدويّت و عقيده به ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) يكي از ضروريات دين مقدّس اسلام است كه منكر آن از آيين اسلام بيرون است. از اين رو، كليّه مسلمانان از شيعه و سنّي ـ و به طور كلّي عموم اُمّت اسلامي ـ عقيده دارند، كه بر اساس روايات وارده، ناچار بايد در آخر الزمان (و تاريك ترين دوران تاريخ بشر) مردي از خاندان پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) به نام حضرت مهدي (عليه السلام) ظهور كرده، بر همه كشورها مسلّط شود، و دين را تأييد بخشد، و سراسر روي زمين را پر از عدل و داد كند، و او از دودمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) و از نسل حضرت فاطمه (عليها السلام) است.

از نظر مسلمانان، مسأله «مهدويّت» و عقيده به ظهور مهدي موعود (عليه السلام) يك اعتقاد عميق ديني و مذهبي، و يكي از مهمترين و حسّاس ترين فرازهاي عقيدتي اسلامي است.

اين عقيده در اسلام و به خصوص در ميان شيعيان، از اعتقادات بنيادي و ترديد ناپذيري است كه هيچ گونه شك و ترديد در آن وجود ندارد.

 

[ صفحه 21]

 

عموم مسلمانان و به ويژه شيعيان عقيده دارند كه اعتقاد به ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) از ضروريات مذهب است، و اخبار و روايات مربوط به آن حضرت، از طريق شيعه و سنّي به حد «تواتر» رسيده است. [2] .

عموم مسلمانان عقيده دارند كه ظهور مبارك مهدي موعود (عليه السلام) كه در روايات متواتر اسلامي با اوصاف: «قُرشي، هاشمي، فاطمي، علوي، حسني، و حسيني» معرّفي گرديده، و نويدهاي ظهور مبارك آن حضرت سالها پيش از ولادت با سعادتش از زبان مبارك پيامبر عظيم الشأن اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) و خاندان پاكش (عليهم السلام) براي اُمّت اسلامي بازگو شده، يك امر قطعي و مسلّم است.

عموم مسلمانان عقيده دارند كه ظهور مبارك حضرت مهدي (عليه السلام) در آخر الزمان، وعده قطعي خداوند است، و نويدهاي ظهور آن موعود جهاني در قرآن كريم و روايات اسلامي به صورتي گسترده در نهايت وضوح و روشني بيان شده است.

عموم مسلمانان عقيده دارند كه طبق وعده هاي قرآن كريم و روايات اسلامي، در آينده تاريخ و در آخر الزمان، مردي از اهل بيت به نام حضرت مهدي (عليه السلام) ظهور خواهد كرد كه دين را تأييد، و عدل و داد را آشكار خواهد نمود، و دشمنان دين و انسانيّت چه بخواهند و چه نخواهند، سرانجام او ظاهر مي شود، و بر همه كشورها و ممالك اسلامي مسلّط مي گردد.

در زمان او اسلام جهانگير مي شود، سراسر روي زمين پر از عدل و داد مي شود، پرچم توحيد و يكتاپرستي در همه جهان به اهتزاز در مي آيد، ديني جز دين مبين اسلام باقي نمي ماند، نظام جهاني بر اساس ايمان به خدا و احكام اسلام استوار مي گردد، بر تمام جهان دين واحد، قانون واحد، نظام واحد، و رهبر واحد حكومت مي كند، و در همه جا صلح و صفا ايجاد مي شود، و حقّ و عدالت پيروز، و ظلم و ستم يكسره از بين مي رود.

عموم مسلمانان عقيده دارند كه با جهاني شدن ظلم و ستم، فساد و تبهكاري و وجود حكومت هاي ظالمانه با معيارهاي غير عادلانه در سطح جهان، از نقطه نظر رحمت الهي، ظهور مهدي موعود (عليه السلام) يك ضرورت اجتناب ناپذير است كه طبق وعده هاي صريح اسلامي آنچنان كه در قرآن كريم واخبار اهل بيت (عليهم السلام) آمده است، سرانجام بايد ظاهر شود؛ كاخهاي ستمگران را برسرشان فرو ريزد، پرچم حقّ و عدالت را بر فراز گيتي به اهتزاز درآورد، ريشه ظلم و بيداد را از بيخ و بن بركند، و بر ويرانه هاي كاخ جبّاران و ستمكاران، جهاني آباد و آزاد بنيان نهد، و انسانها را از زير يوغ استعباد، استثمار و استعمار رهايي بخشد.

آري خواننده گرامي! عموم مسلمانان و به ويژه شيعيان، عقيده دارند كه ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) يك امر محتوم و مسلّم است كه بدون ترديد واقع خواهد شد، و كفر كافران، لجاجت منكران و سرسختي معاندان، در تحقّق اراده و مشيّت الهي، و ظهور منجي آسماني، كمترين اثري نخواهد داشت، و از اين رو همه منتظر و چشم به راهند، و

 

[ صفحه 22]

 

همه انتظار روزي را مي كشند كه نداي نويد ظهور «منجي موعود» در سرتاسر جهان طنين انداز شده، همه ساكنان روي زمين، طنين آن نداي آسماني را با گوش خود بشنوند، و از جان و دل اجابت كنند، و سر از پا نشناخته شتابان به سويش روان گردند.

اينك براي اين كه مهدي موعود اسلام را بشناسيم، و بدانيم كه اسلام در زمينه ظهور آن يكتا بازمانده حجج الهي چه نويدهايي را به مسلمانان و مردم جهان داده است، فشرده مطالبي را كه در درياي ژرف و ناپيدا كرانه متون اصيل اسلامي آمده است در اينجا مي آوريم.

آنچه در مقام معرّفي مهدي موعود (عليه السلام)، در منابع معتبر شيعه و سنّي آمده، بدين قرار است:

«او، حجّت خدا، خاتم اوصيا، رهايي بخش اُمّت، مهدي، منتظر، قائم آل محمّد (صلي الله عليه وآله وسلم)، صاحب الأمر، صاحب الزمان، عدالت گستر، بقيّة اللّه، صاحب شمشير، ظاهر كننده دين، خلف صالح، باعث، وارث، صاحب، خالص، صاحب الدار (صاحب خانه) مأمول، مؤمَّل، (اميد آينده) نايب، برهان، باسط (گسترنده)، ثائر (انقلابي)، منتقم، سيّد، جابر (ترميم كننده دين)، خازن (خزينه دار علوم الهي)، امير اميران، قاتل تبهكاران، آقاي دو جهان، و امام منتظر براي تأسيس حكومت عدل الهي است». [3] .

پدرش گنج دانش ايزدي، امام حسن عسكري (عليه السلام)، و مادر بزرگوارش نرجس خاتون بانوي كنيزان جهان از بيتي رفيع و خانداني جليل است كه از امام حسن عسكري (عليه السلام) فرزندي جز آن آخرين حجّت خدا از اين بانوي بزرگوار نمانده است. [4] .

در سال 255 هجري قمري، در سپيده دم پانزدهم ماه شعبان در شهر «سامرّا» پايتخت عبّاسيان چشم به جهان گشود. [5]  نامش، نام پيامبر ـ محمّد (صلي الله عليه وآله وسلم) ـ و كنيه اش كنيه

 

[ صفحه 23]

 

پيامبر ـ ابوالقاسم ـ است.

«ولادت با سعادتش از دشمنان پنهان ماند، و نام و نشانش از بدخواهان در نهان؛ زيرا حكومت خون آشام وقت و دستگاه ستمگر خلافت، سخت در پي او و مشتاق يافتن و نابود ساختنش بود، و تمام نيروي خود را در اطراف خانه امام حسن عسكري (عليه السلام) متمركز كرده و دهها جاسوس به كار گرفته بود، و بر هر جاسوسي، جاسوسي ديگر گمارده بود تا از ولادت وليّ خدا حضرت بقيّة اللّه (عليه السلام) آگاه شده، نور خدا را خاموش كند، ولي مشيّت خداوند بر آن تعلّق گرفته بود كه حجّت خود را از گزند دشمنان حفظ كند». [6] .

با شهادت پدر بزرگوارش امام حسن عسكري (عليه السلام) در شب هشتم ربيع الاول سال 260 هجري قمري، بار دشوار و توان فرساي امامت بر دوش او نهاده شد، و به فرمان حكمت آميز پروردگار، از مردم «غيبت» اختيار فرمود. [7] .

دوران غيبت آن حضرت دو بخش متمايز دارد:

1 ـ غيبت صغري يا كوتاه مدّت ـ سال 255 تا 329 هجري ـ كه در اين دوره شيعيان مي توانستند توسط سفيران چهارگانه اش با آن حضرت تماس بگيرند و با وي ارتباط برقرار كنند.

اين چهار تن نايب خاص، كه شيعيان مي توانستند در دوران غيبت صغري توسط آنها با حضرت مهدي (عليه السلام) تماس بگيرند و مشكلات خود را به ناحيه مقدّسه برسانند و پاسخ هاي لازم را دريافت نمايند، عبارتند از: جناب عثمان بن سعيد عمروي، محمّد بن عثمان بن سعيد، حسين بن روح نوبختي و علي بن محمّد سمري، كه با رحلت او باب «نيابت خاص» بسته شد.

2 ـ غيبت كبري يا بلند مدّت كه تا امروز ادامه يافته است. در اين دوره سفير و نايب خاصّي براي آن حضرت نيست، و راه تماس رسمي و آشكار براي مردم وجود ندارد. و

 

[ صفحه 24]

 

بر آنهاست كه از نوّاب عام امام (عليه السلام) ـ يعني از فقهاي پارسا وخويشتن دار ـ پيروي كنند. [8] .

غيبت صغري از همان لحظه ولادت حضرت ولي عصر (عليه السلام) آغاز مي شود [9]  و تا روز وفات چهارمين سفير حضرتش ادامه مي يابد [10]  ولي دوران سفارت، از رحلت حضرت امام حسن عسكري (عليه السلام) آغاز شده و تا وفات علي بن محمّد سمري، امتداد مي يابد. [11] .

بنابراين، طول غيبت صغري 74 سال تمام، و مدّت سفارت سفيران چهارگانه 69 سال و شش ماه و پانزده روز است.

به هر حال، نهان زيستي آن حضرت بدين معناست كه دور از چشم مردمان ولي زير همين آسمان كبود بسر مي برد. اگر برخوردي هم برايش پيشامد كند، اغلب ناشناخته مي ماند و ديدارهايش با شيعيان تنها به اذن خداست.

هم اكنون ـ سال 1414هجري قمري ـ نزديك به 1159 سال از عمر شريفش مي گذرد و بنا به اراده و مشيّت حكيمانه الهي، هنوز شاداب، جوان و نيرومند است. [12]  و اين حالت كهنسالي و نافرسودگي او، بهترين محك براي رسوايي و سيه رويي دروغگويان و دروغ پردازان «مهدي نما» و مدّعيان مهدويّت است.

مهدي قائم (عليه السلام) وارث نهايي فضايل و كمالات انبياء و اولياء خداست. در خرد و دانش از همه پيشتر است، و در طاعت و عبادت و بندگي از همه پيشروتر، و در كرم و بخشش از همه پيشگام تر، و در شجاعت و شهامت و رشادت از همه پيشتازتر است. [13] .

از كنار خانه كعبه ـ مكّه مكرّمه ـ قيام شكوهمند خود را آغاز مي كند، نخبه ترين پارسايان دلير، و برگزيده ترين جنگاوران پرهيزكار آن زمان كه 313 نفرند ـ هم شمار

 

[ صفحه 25]

 

ياران پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) در جنگ بدر ـ به دورش حلقه مي زنند، و چون دژي محكم و استوار او را در ميان مي گيرند.

خبر ظهور او به سرتاسر جهان مي رسد، و چون ده هزار نفر از مردمان ديندار و يكدل و نيرومند ـ هم شمار ياران پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) در فتح عظيم مكّه ـ به ياريش بشتابند و فرمانش را گردن نهند از مكّه بيرون مي آيد [14]  و با نبردي آزادي بخش و سخت خونين، ملّت هاي اسير و به دام افتاده را رهايي مي بخشد.

سپاه پيروزمند آن يگانه منجي عالم كه در هيچ برخوردي شكست نمي خورد [15]  سراسر گيتي را تسخير مي كند، تمامي دولت هاي ستمگر و باطل را از روي صفحه زمين، بر مي اندازد، و حكومت واحد جهاني را بر اساس موازين عدالت اسلامي تشكيل مي دهد، [16]  فرمانروايي زمين به بندگان صالح، شايسته و نيك كردار خدا مي رسد، و ستمديدگان و مستضعفان، وارث ثروتها، نعمت ها و قدرت ها در پهنه گيتي مي شوند چنان كه خداوند متعال مي فرمايد:

(وَنُريد أنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضعِفُوا فِي الأَرْضِ، وَنَجْعَلَهُمْ أئِمّةً وَنَجْعَلَهُمُ الوارِثِينَ). [17] .

«وما اراده كرده ايم كه بر كساني كه در روي زمين به ضعف كشيده شده اند، منّت نهاده، آنها را پيشوايان و وارثان زمين قرار دهيم».

در سايه چنين حكومتي، ظلم، جور، جفا، تعدّي و تجاوز، و جنايت و خيانت ريشه كن مي گردد. [18]  و برادري و برابري و عدالت و محبّت، همه جا را فرا مي گيرد. [19]  تعاليم سعادت بخش اسلام به بهترين شكل به اجرا در مي آيد، و آئين جاويد رسول

 

[ صفحه 26]

 

اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) بر همه سرزمينها سايه گستر مي شود. [20] .

در تمام معابدي كه غير خدا پرستش مي شد تنها خدا را مي پرستند، و همگان به كيش توحيد مي گرايند، [21]  و آنها كه به هيچ رو در برابر منطق و برهان سرفرود نمي آورند و هنوز به وسوسه نفس و ابليس، به بتها و طاغوتها دلبستگي تامّ وتمام دارند و به حكومت «اللّه» به هيچوجه گردن نمي نهند، نابود مي گردند. [22]  و جانيان، زورگويان، آشوبگران و گردنكشان همگي از بين مي روند.

انتقام خون شهيدان راه حق ـ بويژه سرور آزادگان حضرت حسين بن علي (عليه السلام) ـ از جلاّدان وخونخواران گرفته مي شود. [23] .

زمين، بركات بي شمار خود را نثار مقدم مبارك حضرتش مي نمايد، و گنجهاي پربهايش را براي او آشكار و پديدار مي سازد. همه جا سبز، خرّم، شاداب و شكوفا مي گردد، آسمان نيز نعمت هاي بي مانندش را بر زمين فرو مي بارد. فراواني نعمت و بركت، به گونه اي زندگي را براي مردم شيرين و دلپذير مي سازد كه مردگان آرزوي برگشت به دنيا و زندگي دوباره را مي كنند. [24] .

حضرت مهدي (عليه السلام) دست عنايت خود را بر سر مردم مي گذارد، و با پرتوي از ولايت، به آنان رشد عقلاني و كمال اخلاقي مي بخشد. [25]  و زمين به نور پروردگار جهان، پر فروغ و درخشان مي گردد.

هركجا ويرانه اي باشد، به فرمان حضرتش آباد مي شود. أمن وأمان بر همه جا سايه افكن شده، و ترس، هراس و نگراني از ميان مي رود تا حدّي كه زني تنها، با زيب و زيور، مسافتي طولاني را مي پيمايد بدون آن كه هراسي از راهزنان يا درندگان به دل راه دهد. [26] .

 

[ صفحه 27]

 

اموال عمومي وثروت هاي همگاني را ميان مردم يكسان بخش و پخش مي نمايد، [27]  و مردم آنچنان دست گشاده و سخاوتمند و مهربان خواهند شد كه انسان حاجتمند، بدون آن كه لازم باشد تمنّايي كند يا تقاضايي بر زبان آورد يا دست نياز به سوي اين و آن دراز كند، از جيب برادر ايماني خود به اندازه نياز بر مي دارد، و پس از فراغ و گشايش، آن را باز مي گرداند. [28] .

تعليم و تربيت در زمان آن حضرت گسترش مي يابد؛ حضرتش چندين برابر علوم و معارفي را كه فرستادگان الهي براي بشر آورده اند، آشكار مي سازد. [29] .

سطح دانش مردم آنچنان بالا مي رود كه زنان، در خانه ياراي آن را دارند كه بر پايه كتاب خدا و سنّت پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) قضاوت كنند. [30] .

خلاصه مطلب آن كه، روزگار زرّين تاريخ بشر، كه مصلحان و انديشمندان جهان به نام هاي گوناگون چون: «مدينه فاضله»، «شهر آفتاب»، و سرزمين «الدورادو» از آن ياد كرده اند [31]  همين دوران است كه نويد تحقّق حتمي و قطعي آن در يك آيه از آيات قرآن مجيد به اجمال آمده است آنجا كه خداي عزّوجلّ مي فرمايد:

(وَعَدَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنوُا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلهِمْ، وَلَُيمَكِنِنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذي ارْتَضي لَهُمْ وَلَيُبَدّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدونَنِي لايُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً وَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ). [32] .

«خداوند به كساني از شما، كه ايمان آورده و عمل نيك و شايسته انجام داده اند، وعده داده است كه حتماً آنها را خليفه روي زمين خواهد گرداند، همان گونه كه مردم پيشين را خلافت روي زمين بخشيد. و دين و آييني را كه برايشان پسنديده در سراسر جهان گسترده و پابرجا خواهد ساخت، و ترس و

 

[ صفحه 28]

 

هراسشان را به آرامش وامنيّت مبدّل خواهد نمود، آنچنان كه همگان تنها مرا پرستش نمايند، و چيزي را شريك من قرار ندهند و بعد از آن هركس كه كافر شود از پليدان و بدكاران خواهد بود».

در اين آيه قرآن، چهار نويد اساسي به مؤمنان صالح داده شده است:

1 ـ حكومت واحد جهاني بارهبري آخرين حجّت خدا حضرت مهدي (عليه السلام) به وسيله مردمان صالح و با ايمان اداره خواهد شد.

2 ـ نظام كامل و عالي اسلامي در سراسر گيتي، برقرار خواهد شد و قوانين نجات بخش و سعادت آفرين اسلام دقيقاً به مرحله اجرا در خواهد آمد.

3 ـ بيم و هراس توده مردم به آسايش و امنيّت مبدّل خواهد گشت.

4 ـ همگان، خداي يكتاي بي همتا را خواهند پرستيد، و هرگونه شرك، كفر و بت پرستي ريشه كن خواهد گرديد.

چكيده و عصاره اين چهار برنامه، همان جمله معروف و مشهوري است كه شيعه و سنّي در كتاب هاي معتبر خود نقل كرده اند، و بيش از هر عبارت ديگري در مورد خروج قائم آل محمّد (عليه السلام) بر زبان مبارك پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) و دودمان پاكش (عليهم السلام) جاري گشته كه فرموده اند:

«يَمْلأُ الأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلاً كَما مُلئِت ظُلماً وجَوْراً». [33] .

«سراسر روي زمين را پر از عدل و داد مي كند، همان گونه كه پر از ظلم و جور شده است».

زمان ظهور منجي عالم تعيين نشده است. [34]  سبب اين «نامعيّني»، وابستگي مستقيم زمان ظهور به پندار و گفتار و كردار آزادانه مردم است.

اين بود فشرده آن چيزي كه جامعه اسلامي و به خصوص شيعيان دوازده امامي درباره مهدي موعود (عليه السلام) و ظهور او، بدان عقيده دارند، و چشم به راه هستند، و از همه

 

[ صفحه 29]

 

مناديان آزادي و مدّعيان بشر دوستي كه به دروغ، هر روز در گوشه اي از جهان نداي آزادي سر مي دهند ولي خود در فرصت هاي مناسب آزادي را از ريشه و بن بر مي كنند، بيزارند، و تنها در انتظارِ ظهور آن يگانه منجي آسماني و مصلح الهي بسر مي برند.

و اين بود خلاصه آن اخبار و احاديثي كه علما، دانشمندان و حديث نگاران اسلام ـ از شيعه و سنّي ـ از عصر معصومين (عليهم السلام) تا به امروز، آنها را در كتاب هاي معتبر و پر ارزش خود درباره مهدي موعود (عليه السلام) روايت نموده اند، و در گردآوري آنها از زبان مبارك پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) و ديگر پيشوايان معصوم (عليهم السلام) و صحابه و تابعين تلاشها كرده اند، ودر تدوين و تأليف آنها رنجها كشيده اند. و در اين راه، جانبازيها و فداكاريها كرده اند تا آنها را دست نخورده و بدون هيچ گونه دخل و تصرّفي در نهايت رعايت امانت، به دست ما بسپارند.

[1] ر ك: بخش چهارم (اعتراف دانشمندان اهل سنّت به صحّت احاديث مهدي (عليه السلام.

[2] خبر «متواتر» خبري است كه جماعتي آن را نقل كنند كه راويان آن در كثرت و فراواني به حدّي باشند كه عادتاً اتّفاق و توطئه آنها بر دروغ محال باشد، و از اخبار آنها علم به صحّت خبر حاصل شود، و اين گونه روايت حجّت است. ابن حجر عسقلاني در كتاب «نزهة النواظر»، صفحه 12 مي نويسد: خبر متواتر، مفيد يقين است، وعمل كردن به آن نياز به بحث ندارد.

[3] دلائل الامامة، ص 502، منتخب الأثر، ص 256، 324، 326، 345، 346 و 467 ؛ فرائد السمطين، ج 2، ص 337 ؛ بشارة الاسلام، ص 49 و 66، نور الابصار، ص 342 ؛ ينابيع المودة، ج 3، ص 109 ؛ و بسياري از كتابهاي روايي ديگر.

[4] بحار الانوار، ج 51، ص 13، ينابيع المودة، ج 3، باب 79، ص 302 ؛ مشارق الانوار، ص 101 و كمال الدين صدوق، ج 1، ص 307، باب 27، ح 1.

[5] فصول المهمّه، ص 292 ؛ ينابيع المودّة، ج 3، ص 138، الاتحاف، ص 179، اليواقيت والجواهر، ج 2، ص 143، وفيات الاعيان، ج 4، ص 176، و غيبت طوسي، ص 137.

[6] بحار الانوار، ج 50، ص 334، و ج 51، ص 13، 25، 30 و 32 ؛ كافي، ج 1، ص 505 ؛ منتخب الاثر، ص 286 و 288، فصول المهمّه، ص 290 و الاتحاف بحبّ الاشراف، ص 179.

[7] بحار الانوار، ج 50، ص 334، ح 9 ؛ كافي، ج 1، ص 503، محجّة البيضاء، ج 4، ص 335 ؛ ارشاد مفيد، جزء دوم، ص 336 ؛ وفيات الاعيان، ج 4.

[8] در مورد لزوم تقليد ازمراجع عاليقدر و فقهاي عالي مقام، مرحوم شيخ حرّ عاملي (رضي الله عنه) 48 روايت با ذكر سند در كتاب شريف و سائل الشيعه جلد 18، صفحه 98، 111، آورده است.

[9] نيمه شعبان، 255 هجري قمري.

[10] نيمه شعبان 329 هجري قمري، به غيبت شيخ طوسي، ص 242 و كشف الغمّه، ج 3، ص 320، در مورد رحلت علي بن محمّد سمري كه با رحلت او باب سفارت بسته شد، و همچنين به كتاب شريف بحار الانوار، ج 51، ص 360، باب احوال السفراء مراجعه فرماييد.

[11] بحار الانوار، ج 51، ص 336 و ج 53، ص 6.

[12] منتخب الاثر، ص 285 و 221، كشف الغمّه، ج 3، ص 331، بيروت ؛ كمال الدين، ج 2، ص 366، باب 57، ح 12 ؛ و بحار الانوار، ج 52، ص 285 و 322.

[13] در اين زمينه در بخش هاي مختلف اين كتاب به تفصيل سخن رفته است.

[14] بحار الانوار، ج 51، ص 157، ح 7 ؛ كمال الدين، باب 36، ح 2.

[15] كمال الدين، باب 32، حديث 7. «إنّه لا تُردّ له رايةٌ».

[16] منتخب الاثر، ص 292، 436، 470 و 471.

[17] سوره قصص، آيه 5.

در رابطه با اين آيه شريفه، در مجمع البحرين مي نويسد: اين آيه در حقّ حضرت قائم (عليه السلام) نازل شده، و ابن ابي الحديد معتزلي در «شرح نهج البلاغه» نوشته است: اصحاب ما (معتزله) معتقدند كه اين آيه در حقّ امام غايبي است كه ظهور خواهد كرد، و بر سرتاسر جهان حكومت خواهد نمود. (مجمع البحرين، ج 5، ص 85، مادّه «ضعف»، و شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 19، ص 29، بخش كلمات قصار، شماره 205).

[18] بحار الانوار، ج 51، ص 144، ح 8 ؛ و كمال الدين، باب 33، ح 7.

[19] بحار الانوار، ج 52، ص 316، ح 11.

[20] منتخب الاثر، ص 183 ؛ بحار الانوار، ج 51، ص 73.

[21] بحار الانوار، ج 51، ص 146، ح 14 ؛ كمال الدين، باب 33، ح 31.

[22] بحار الانوار، ج 51، ص 150، ح 2 ؛ كمال الدين، باب 34، ح 6.

[23] مكيال المكارم، ج 1، ص 63، ح 120 ؛ بحار الانوار، ج 44، ص 218، ح 7.

[24] مستدرك حاكم، ج 4، ص 465 ؛ و منتخب الاثر، ص 146، فصل 2، باب اول، ح 13.

[25] بحار الانوار، ج 52، ص 336، ح 71.

[26] بحار الانوار، ج 52، ص 316، ح 11؛ مكيال المكارم، ج 1، ص 101، ح 228.

[27] عقد الدرر، ص 40، مسند احمد، ج 3، ص 37، و منتخب الاثر، ص 147.

[28] اختصاص مفيد، ص 24؛ بحار الانوار، ج 52، ص 372.

[29] بحار الانوار، ج 52، ص 336، ح 73.

[30] بحار الانوار، ج 52، ص 352، ح 106.

[31] «مدينه فاضله» تعبير افلاطون است، و سرزمين «الدورادو» تعبير «ولتر»، و «شهر آفتاب» تعبير «توماس كامپانلاّ».

[32] سوره قصص، آيه 5.

[33] منتخب الاثر، ص 247 ـ 249، فصل 2، باب 25. كتاب بسيار نفيس و پر ارزش «منتخب الاثر» آكنده از اين تعبير است، و كتب حديث شيعه و سنّي به وفور آن را روايت كرده اند.

[34] منتخب الاثر، ص 30، ح 41، و كفاية الاثر، ص 168، باب ما روي عن الحسن بن علي (عليهما السلام) حديث آخر و باب ما جاء عن علي بن الحسين (عليهما السلام).

اصالت مهدويت و انكار ظهور حضرت مهدي از سوي برخي از مغرضان و متعصبان

مسأله مهدويّت و عقيده به ظهور حضرت مهدي (عليه السلام)، يكي از مسائل بسيار مهمّ و مشهور اسلامي است كه ريشه هاي ثابت آن در كتاب و سنّت ـ آيات و روايات ـ قرار داشته، و در منابع و مدارك اهل سنّت نيز درباره آن از پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) وائمّه معصومين (عليهم السلام)، و صحابه و تابعين روايت شده است، وحتّي در معروفترين و معتبرترين و اصولي ترين منابع حديثي اهل سنّت مانند «مسند احمد حنبل» [1]  و «صحاح ستّه» [2]  روايات مربوط به آن حضرت به فراواني آمده است.

با اين حال، برخي از متعصّبان، مغرضان و كج انديشان، و يا افراد عنود و لجوج، ويا بالاتر از آن، تحصيل كرده هاي از خود راضي ـ از اهل سنّت ـ كه علم و دانش خود را بالاتر از حقّ و حقيقت مي پندارند، و همه چيز را با معلومات ناقص خود مي سنجند، و به هرچه با معلومات ناقص شان سازگار نباشد با ديده ترديد و انكار مي نگرند، و زبان به ايراد و اعتراض مي گشايند، موضوع بدين روشني را مخدوش نموده، و پس از گذشت

 

[ صفحه 30]

 

چهارده قرن از اين واقعيّت ـ در عصر تمدّن و فرهنگ ـ تمام مطالب كتابهاي خودشان را ناديده گرفته، و عقيده به ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) را افسانه اي پنداشته اند كه فقط شيعه معتقد به آن است!! [3] .

غافل از اين كه مسأله مهدويّت و عقيده به ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) در اسلام، مسأله اي اصيل و ريشه دار است، و اختصاص به «تشيّع» ندارد، و قبل از اين كه يك عقيده «شيعي» باشد، يك عقيده اسلامي ثابت و خالص است كه مدّت چهارده قرن از عمر آن مي گذرد، و در طول اين مدّت پيوسته مورد اتّفاق و اجماع عموم مسلمانان بوده، و علما، دانشمندان، نويسندگان، محققان ومحدّثان ـ از شيعه و سنّي ـ در اين باره كتابها، رساله ها و مقاله ها نوشته اند، تا آنجا كه هم اكنون بيش از پنجاه جلد كتاب معتبر مستقل درباره وجود مقدّس حضرت مهدي (عليه السلام) از علماي اهل سنّت [4]  و متجاوز از يكهزار جلد كتاب مستقل در مسأله مهدويّت در دست است [5]  كه اين خود دليل قاطعي بر اصالت مسأله مهدويّت و ريشه دار بودن اين عقيده است.

البته ما در اينجا در مقام پاسخگويي به افتراهاي نارواي اين گونه افراد عنود و ماجراجو نيستيم. و پيش از اين، دانشوران، پژوهشگران و انديشمندان آزاد انديش و منصف جهان در اين باره حقّ مطلب را ادا كرده، و پاسخ ياوه گوئيهاي آنان را داده اند، ولي آنچه گفتن و نوشتن آن بر يك انسان مسلمان با ايمان لازم است و به صراحت بايد اعلام نمايد اين است كه،مهدي موعود (عليه السلام) يك انسان عادي و يا قهرمان خيالي نيست، بلكه او حجّت خدا، و جانشين پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم)، و مردي الهي و آسماني، و مظهر قدرت خداوند است كه پذيرش و انكار او از سوي شخصي يا گروهي، ذرّه اي از شكوه و عظمت او نمي كاهد، زيرا او چون مهر تابان و خورشيد فروزاني است كه سرانجام به هر خانه اي خواهد تابيد، و از هر روزنه اي خواهد درخشيد، و هرگز تيرگي انديشه جاهلان و تنگ نظري خفّاشان، از نور افشاني آن آفتاب عالمتاب مانع نخواهد شد.

 

[ صفحه 31]

 

 

شب پره گر وصل آفتاب نخواهد 

رونق بازار آفتاب نكاهد

 

آري! ظهور مبارك حضرت مهدي (عليه السلام) از وعده هاي حتمي پروردگار است، و خداوند در وعده هايش تخلّف نميورزد، و بي شك قيام شكوهمند آن مصلح پيروز تحقّق خواهد يافت، و دنيا را آن چنان كه پر از ظلم و جور شده، از عدل و داد پر خواهد نمود و انكار منكران، لحظه اي آن را به تأخير نخواهد انداخت.

همچنين اعتراض معترضان، كه بدون توجّه به دلايل روشن و براهين آشكار، بي مهابا به پيش مي تازند، و از شنيدن حقّ و پذيرفتن آن امتناع ميورزند، در تحقّق ظهور آن مصلح الهي هيچ گونه اثري نخواهد داشت، و ظهورش بدون ترديد به وقوع خواهد پيوست، و كسي را ياراي مقاومت در برابر آن نخواهد بود.

(وَيَسْتَنْبِؤُنَكَ أحَقٌّ هُوَ قُلْ اِي وَرَبّي إنَّه لَحَقٌّ وَما أنْتُمْ بِمُعْجِزين). [6] .

«از تو مي پرسند آيا به راستي آن حقّ است؟ بگو: آري! به پروردگارم سوگند، كه آن حقّ است و شما هرگز راه فراري نداريد». [7] .

(فَوَرَبِّ السَماءِ وَالأَرض أنّه لَحَقٌّ مثلَ ما أنّكُمْ تَنْطِقونَ). [8] .

«به پروردگار آسمان و زمين سوگند، كه اين وعده، همانند اين كه شما با يكديگر سخن مي گوييد حقّ و حقيقت است».

[1] اين احاديث را مي توانيد به خصوص، در كتاب «مسند احمد بن حنبل» جلد يكم صفحه 84، 99، 376، و جلد دوّم صفحه 336، و جلد سوّم صفحه 17، 26، 28، 36، 98، 317، 345، 346، 384، و جلد پنجم صفحه 577، و جلد ششم صفحه 316 ملاحظه كنيد.

[2] «صحاح ستّه» معتبرترين كتب روايتي اهل سنّت مي باشد كه عبارتند از: صحيح بخاري، صحيح مسلم، سنن ابي داود، سنن ترمذي، سنن نسائي، و سنن ابن ماجه.

[3] به كتاب «دانشمندان عامّه و مهدي موعود (عليه السلام)» مراجعه فرماييد.

[4] اسامي آنها را در كتاب «الامام المهدي»، علي محمد علي دخيّل، صفحه 260، و كتاب «او خواهد آمد» صفحه 79 ـ 84، بخوانيد.

[5] انتظار بذر انقلاب، ص 16، و روزگار رهايي، ج 1، ص 16.

[6] سوره يونس، آيه 53.

[7] گفته شده است: اين آيه از مدّتها ومهلتهاي توده ها و غايب شدن پيامبران و تكذيب آنها از سوي ملّتها، و نزول عذاب بر آنها سخن گفته، نويد ظهور مبارك حضرت مهدي (عليه السلام) را به هنگام انحراف امّت اسلامي از راه هدايت، مژده مي دهد. (غيبت شيخ طوسي، ص 110 به نقل از روزگار رهايي، ج 1، ص 71).

[8] سوره الذاريات، آيه 23. در مورد تفسير اين آيه از ابن عبّاس و حضرت امام زين العابدين (عليه السلام) روايت شده است كه منظور از آن، قيام قائم (عليه السلام) است (غيبت شيخ طوسي (رحمه الله)، ص 110، و ينابيع المودّه، ص 511، باب 71).

ظهور حضرت مهدي از ديدگاه صحابه و تابعين

اگر ما از اين قرن خودمان ـ كه قرن چهاردهم هجري، و عصر برخوردها، تضادها، و ستيز مكتبها و تمدّنهاست ـ بگذريم، و بخواهيم اين مسأله را تا عصر رسالت رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) مورد بررسي قرار دهيم، مي بينيم كه اصل مسأله مهدويّت و

 

[ صفحه 32]

 

ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) در چهارده قرن گذشته، بين تمام مسلمانان مطرح بوده است، و صحابه بزرگ رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) و تابعين، و سپس تابعين تابعين، و ساير طبقات روات، از آن زمان تا به امروز، روايات مربوط به آن حضرت را با تمام مشخّصات، اوصاف و نشانه ها روايت نموده، و علما و محدّثان بزرگ اسلامي نيز آنها را در كتابهاي خود گردآوري نموده، و حتّي برخي از آنان در اين خصوص كتابهاي مستقلّي تأليف كرده اند.

بسياري از شخصيّتهاي سرشناس علمي، ادبي و سياسي نيز ايمان و عقيده خود را نسبت به اين موضوع، در اشعار و كتاب ها اظهار داشته اند و در موارد متعدّدي اصالت اين عقيده را مورد تأييد قرار داده، و در فرصت هاي مناسب سخناني در اين رابطه ابراز داشته اند كه در كتب تاريخ ثبت گرديده تا در اختيار آيندگان قرار بگيرد.

در اين زمينه، شواهد بسيار زيادي از كتب حديث، تاريخ، تفسير، لغت، جغرافي، رجال، عقايد، كلام، و حتّي شعر و ادب ـ از عربي و فارسي ـ در دست داريم كه نشانه اصالت مهدويّت و حقيقت اين اعتقاد بزرگ اسلامي است. اينك قسمتي از آنچه كه در اين زمينه از شخصيتهاي علمي، ادبي و سياسي نقل شده، مي آوريم:

ابن عبّاس مي گويد:

«شبها و روزها سپري نمي شود ـ جهان به پايان نمي رسد ـ جز اين كه جواني از ما اهل بيت زمام اُمور را به دست مي گيرد كه دستخوش فتنه ها نمي شود و خود فتنه بر نمي انگيزد.

گفته شد: چگونه است كه پير مردان شما از آن محروم مي شوند و جوانان شما به آن مي رسند؟!

گفت: آري! اين امانت خدا است، به هركس بخواهد عطا مي فرمايد». [1] .

ممكن است كسي خيال كند كه ابن عبّاس، شخص ديگري غير از حضرت مهدي (عليه السلام) را قصد كرده است، ولي روايات صريحي كه مكرّراً از او نقل شده، آن را توضيح مي دهد كه منظور، همان مهدي موعود (عليه السلام) است. [2] .

 

[ صفحه 33]

 

عبداللّه بن عمر مي گويد:

«مهدي (عليه السلام) كسي است كه حضرت عيسي (عليه السلام) از آسمان بر او نازل مي شود و پشت سر او نماز مي خواند». [3] .

عثمان بن عفّان مي گويد:

«از رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) شنيدم كه مي فرمود: امامان بعد از من دوازده نفرند كه نُه نفر آنها از فرزندان حسين (عليه السلام) هستند. و مهدي اين اُمّت از ما ـ اهل بيت ـ است.

هركس كه بعد از من به آنها تمسّك جويد، به ريسمان الهي تمسّك جسته، و هركس از آنها دوري گزيند، از خداي تعالي دوري گزيده است». [4] .

حذيفة بن يمان مي گويد:

«از پيامبر اكرم شنيدم كه فرمود: واي بر اين اُمّت از دست پادشاهان ستمگري كه بندگان خدا را مي كشند و آنها را مي ترسانند... هنگامي كه خداوند اراده كند كه عظمت و عزّت اسلام را باز گرداند همه ستمگران سركش و عنود را هلاك مي سازد كه او بر هرچه بخواهد، قادر است. او اين امّت را پس از آن كه تباه شده اند، اصلاح مي كند. اي حذيفه! اگر از عمر دنيا جز يك روز باقي نمانده باشد، خداوند آن روز را به قدري طولاني مي سازد تا اين كه مردي از اهل بيت من جهان را مالك شود، و اسلام را آشكار و ظاهر گرداند، و خداوند هرگز در وعده خود تخلّف نميورزد». [5] .

طاووس يماني مي گويد:

«بسيار دوست داشتم كه نميرم تا آن كه زمان حضرت مهدي (عليه السلام) را درك كنم، زيرا در آن زمان به پاداش نيكوكاران افزوده مي شود، و از گناه گنه كاران جلوگيري مي شود، و آن حضرت مال را به فراواني بخشش مي كند، و بر مسئولين كشوري بسيار سخت مي گيرد، و بر بي نوايان بسيار رؤوف و مهربانست». [6] .

 

[ صفحه 34]

 

ابن سيرين مي گويد:

«به طور قطع، حضرت مهدي (عليه السلام) بر بسياري از پيامبران برتري دارد». [7] .

كعب الاحبار مي گويد:

«من مهدي (عليه السلام) را در اسفار ـ كتابهاي ـ همه پيامبران مي يابم، كه در داوري او هيچ ستم و تباهي وجود ندارد». [8] .

همو در جاي ديگري مي گويد:

«مهدي قائم (عليه السلام) كه از نسل علي بن ابي طالب (عليهما السلام) است در اخلاق و اوصاف، شكل و سيما، هيبت وشكوه چون عيسي بن مريم (عليه السلام) است. خداي تعالي آنچه به پيامبران داده، به او نيز با اضافات بيشتري خواهد داد». [9] .

صعصعة بن صوحان مي گويد:

«آن شخص بزرگواري كه حضرت عيسي (عليه السلام) پشت سر او نماز مي گزارد، دوازدهمين نفر از عترت رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) و نهمين نفر از فرزندان امام حسين (عليه السلام) است. اوست خورشيد فروزاني كه از مغرب طلوع مي نمايد، در بين ركن و مقام ـ در كنار كعبه ـ ظاهر مي شود، و زمين را ـ از وجود ستمگران ـ پاك مي سازد، و ترازوي عدل را برقرار مي نمايد، به طوري كه هيچ فردي به فرد ديگري ستم نخواهد كرد». [10] .

زيد شهيد (رضي الله عنه) مي فرمايد:

«خداوند به وسيله ما شناخته مي شود، و به وسيله ما پرستيده مي شود، و ماييم راهنمايان به سوي خدا. محمّد مصطفي (صلي الله عليه وآله وسلم) از ماست. علي مرتضي از ماست. و مهدي، قائم اين اُمّت، از ماست... خداوند او را بعد از امامت امامان معصوم (عليهم السلام) ظاهر مي گرداند، و او دنيا را پر از عدل و داد مي كند همان گونه كه پر از ظلم و ستم شده است». [11] .

شعر حكيم بن عيّاش كلبي، شاعر بني اُميّه:

در بيشتر منابع تاريخي كه توسّط مورّخان عامّه تأليف شده نوشته اند كه: وقتي

 

[ صفحه 35]

 

جناب زيد فرزند رشيد امام چهارم، بر ضدّ حكومت جبّار هشام بن عبدالملك قيام كرد و سرانجام به شهادت رسيد و پس از مرگ، بدنش را در كوفه به دار آويختند، حكيم بن عيّاش كلبي كه از دشمنان سرسخت خاندان نبوّت بود، اين شعر را خطاب به بني هاشم گفت:

 

صَلبنا لَكمْ زيداً علي جذعِ نَخلَة 

وَلَم أرَ مَهْديّاً عَلي الجذع يُصْلبُ

 

«زيد انقلابي شما را بر تنه نخلي به دار آويختيم، و من فكر نمي كنم كه مهدي بر تنه نخل آويخته شود».

مقصود شاعر اين است كه آن مهدي كه ظهور مي كند، فاتح همه كشورها مي شود و بر تمام ممالك مستولي مي گردد، پس چگونه ممكن است جناب زيد كه بر تنه نخل به دار آويخته شد، مهدي موعود باشد؟!!

بعضي از مورّخان عامّه و برخي از همفكرانشان از منحرفان و روشنفكرها، اين شعر را دليل بر افسانه بودن مسأله مهدويّت گرفته اند، در صورتي كه همين شعر دليل بر واقعيّت داشتن مسأله مهدويّت است، زيرا همين شعر كه در اوايل قرن دوّم هجري گفته شده است به خوبي گواه بر اين مطلب است كه حتّي متعصّبان بني اُميّه نيز مي دانستند كه مهدي موعود (عليه السلام) ازدودمان رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) واز نسل مطهّر علي و فاطمه (عليهما السلام) است و همان گونه كه در روايات آمده است او بر ضدّ دولت هاي جبّار وخودكامه قيام مي كند و پيروز مي شود، و لذا اين شاعر مي گويد: اگر شما جناب زيد را «مهدي» و نجات دهنده مي دانيد نمي بايست شكست بخورد و كشته شود، يعني آنچه ما درباره مهدي (عليه السلام) شنيده ايم اين نيست كه او مصلوب مي شود.

بنابراين، آيا اين شعر دليل بر سابقه ذهني مردم نسبت به مسأله مهدويّت است، يا نشانه افسانه بودن ظهور مهدي موعود؟ قضاوت با خواننده است. [12] .

 

[ صفحه 36]

 

گفتار منصور خليفه عبّاسي:

سيف بن عميره نقل مي كند: روزي در نزد ابوجعفر منصور ـ خليفه عباسي ـ بودم كه خود آغاز سخن كرد و به من گفت: اي سيف! به ناچار ندا كننده اي از آسمان به نام مردي از فرزندان ابوطالب ندا خواهد كرد.

گفتم: اي امير! شما هم اين مطلب را روايت مي كني؟

گفت: آري! به خدايي كه جان من در دست قدرت اوست كه من اين موضوع را با دو گوش خود شنيده ام.

گفتم: من اين حديث را پيش از اين نشنيده بودم.

گفت: اي سيف! اين حديث حقّ است، و چون چنين است ما سزاوارتريم كه آن را اجابت نماييم. بدان كه منادي به نام مردي از عمو زادگان ما ندا خواهد كرد.

گفتم: مردي از فرزندان فاطمه؟

گفت: آري، اي سيف اگر اين مطلب را از محمّد بن علي ـ امام باقر (عليه السلام) ـ نشنيده بودم، آن را براي تو بازگو نمي نمودم، ولي گوينده محمّد بن علي (عليهما السلام) است، و در همه روي زمين كجا مي توان كسي را مانند او پيدا كرد؟ [13] .

گفتار هارون الرشيد:

سليمان بن اسحاق ـ كه خود از بني عبّاس و از نواده هاي عبداللّه بن عبّاس است ـ گويد: پدرم براي من نقل كرد كه روزي نزد هارون الرشيد بودم كه از «مهدي» و عدالت او سخن به ميان آمد، و سخن در اين باره به درازا كشيد.

آنگاه هارون الرشيد گفت: گمان من اين است كه شماها چنين مي پنداريد كه پدر من ـ مهدي عبّاسي ـ همان مهدي موعود است!! ولي من به شما مي گويم كه پدرم از پدرانش، از ابن عبّاس، و او از پدرش عبّاس بن عبدالمطلب براي من نقل كرد كه پيامبر خطاب به عبّاس فرمود:

اي عمو! دوازده نفر ازفرزندان من امام خواهند بود. حوادث ناگواري روي خواهدداد، و روزگار بسيار سختي فراخواهد رسيد، آنگاه مهدي (عليه السلام) كه ازفرزندان

 

[ صفحه 37]

 

من است ظاهر مي شود، و خداوند امر او را در يك شب اصلاح مي نمايد، او سراسر زمين را پر از عدل مي كند همان گونه كه پر از ستم شده است، آنگاه هر چه خدا بخواهد در زمين حكومت مي كند. [14] .

[1] الملاحم والفتن، ص 343 و 344، ح 507 ؛ الحاوي و الفتاوي، ج 2، ص 48 و 58 ؛ منتخب الاثر، ص 163.

[2] رجوع شود به كتاب «الملاحم و الفتن سيد ابن طاووس»، ص 96 و 97، ح 64 و ص 135، ح 153 و ص 161، ح 211 و ص 177، ح 239 و 240، ح 460 و ص 345، ح 509.

[3] الملاحم والفتن، ص 180، باب 197، ح 245.

[4] كفاية الاثر، ص 93.

[5] بشارة الاسلام، ص 32، بحار الانوار، ج 51، ص 83، ح 28، ينابيع المودّة، ج 3، ص 298، غاية المرام، ص 700، و منتخب الأثر، ص 149.

[6] عقد الدرر، ص 143 ؛ و الملاحم و الفتن، ص 148، باب 151، ح 180.

[7] عقد الدرر، ص 149.

[8] همان، ص 41.

[9] بحار الانوار، ج 52، ص 226، ح 89، و غيبت نعماني، ص 146، باب 10، ح 4.

[10] الامام المهدي (عليه السلام)، ص 85، ح 12.

[11] بحار الانوار، ج 46، ص 201، ذيل حديث 77، والامام المهدي، ص 87، ح 22.

[12] ابن حجر عسقلاني شافعي در كتاب «الاصابه» ذيل ترجمه حكيم بن عيّاش كلبي جلد 1، صفحه 395، از «فوائد» كوكبي روايت نموده، كه همين حكيم بن عيّاش كلبي به سبب نفرين امام صادق (عليه السلام) با وضع عجيبي به هلاكت رسيد، و داستان هلاكت او از اين قرار است:

موقعي كه امام صادق (عليه السلام) شنيد كه اين شاعر اُموي اين گونه سخن سرايي كرده است، سخت منقلب شد، در حالي كه دستهايش از شدّت ناراحتّي مي لرزيد، آنها را به طرف آسمان بلند نموده، عرض كرد:

پروردگارا! اگر گوينده اين شعر دروغگوست، كلب خود را بر او مسلّط گردان.

طولي نكشيد كه دعاي امام (عليه السلام) مستجاب شد، و موقعي كه اين شاعر بي ايمان عازم كوفه بود در بين راه شيري به او حملهور شد و او را از پاي درآورد.

[13] عقد الدرر، ص 110، ارشاد مفيد، ص 337، كافي، ج 8، ص209، بحار الانوار، ج 52، ص288؛ والمهدي، ص 51.

[14] غاية المرام، ص 704، فرائد السمطين، ج 2،ص 329، باب 61 ؛ و الامام المهدي، ص 307.

عقيده به ظهور حضرت مهدي از نظر اقوام و اديان

انتظار ظهور يك مصلح بزرگ آسماني، و اميد به آينده و استقرار صلح و عدل جاويدان، امري فطري و طبيعي است كه با ذات و وجود آدمي سر و كار داشته و با آفرينش هر انساني همراه است و زمان و مكان نمي شناسد و به هيچ قوم و ملّتي اختصاص ندارد.

از اين رو، همه افراد طبق فطرت ذاتي خود مايلند روزي فرا رسد كه جهان بشريّت در پرتو ظهور رهبري الهي و آسماني و با تأييد و عنايت پروردگار، از ظلم ظالمان و ستم ستمگران نجات يافته، شور و بلوا در جهان پايان پذيرد و انسانها از وضع فلاكت بار موجود نجات يابند و از نابساماني و نا امني و تيره روزي خلاص شوند و سرانجام به كمال مطلوب و زندگي شرافتمندانه اي كه انسان است، نايل آيند.

به همين دليل، در تمام اديان و مذاهب مختلف جهان از مصلحي كه در آخر الزمان ظهور خواهد نمود و به جنايتها و خيانتهاي انسانها خاتمه خواهد داد و شالوده حكومت واحد جهاني را بر اساس عدالت و آزادي واقعي بنيان خواهد نهاد، سخن به ميان آمده و تمام پيامبران و سفيران الهي در اين زمينه به مردم با ايمان جهان، نويدهايي داده اند.

در اين زمينه، يكي از نويسندگان معروف چنين مي نويسد:

«موضوع ظهور و علايم ظهور، موضوعي است كه در همه مذاهب بزرگ جهان واجد اهميّت خاصّي است. صَرفِ نظر از عقيده و ايمان كه پايه اين آرزو را تشكيل مي دهد، هر فرد علاقه مند به سرنوشت بشريّت، و طالب تكامل معنوي وقتي كه از همه نا اميد مي شود، و مي بيند كه با وجود اين همه ترقّيات فكري و علمي شگفت انگيز، باز متأسّفانه، بشريّت غافل و بي خبر، روز به روز خود را به سوي فساد و تباهي مي كشاند و

 

[ صفحه 38]

 

از خداوند بزرگ بيشتر دوري مي جويد، و از اوامر او بيشتر سرپيچي مي كند؛ بنا به فطرت ذاتي خود متوجّه درگاه خداوند بزرگ مي شود، و از او براي رفع ظلم و فساد ياري مي جويد.

از اين رو در همه قرون و اعصار، آرزوي يك مصلح بزرگ جهاني در دلهاي خداپرستان وجود داشته است. و اين آرزو نه تنها در ميان پيروان مذاهب بزرگ، مانند: زرتشتي و يهودي و مسيحي و مسلمان، سابقه دارد، بلكه آثار آن را در كتاب هاي قديم چينيان و در عقايد هنديان، و در بين اهالي اسكانديناوي و حتّي در ميان مصريان قديم و بوميان و حتّي مكزيك و نظاير آنها نيز مي توان يافت». [1] .

آري! عقيده به ظهور يك مصلح بزرگ آسماني در پايان جهان، يكي از مسايل بسيار مهمّ و حسّاسي است كه نه تنها در آيين مبين اسلام، بلكه در همه اديان آسماني، و نه تنها در ميان پيروان اديان و مذاهب بلكه در نزد بسياري از مكاتب مختلف جهان سابقه ديرين دارد، و تمامي پيروان اديان بزرگ عالم از مسيحيان، كليميان و زرتشتيان گرفته تا پيروان مكتب هاي الحادي، همه و همه بدان عقيده دارند.

ناگفته نماند كه پيروان اديان و مذاهب گوناگون، و ديگر ملل و اقوام گذشته و مكاتب مختلف جهان درباره نام آن بزرگوار باهم اختلاف نظر دارند، مسلمانان او را «مهدي موعود منتظر (عليه السلام)»، و پيروان ساير اديان ومكتبها و ملّتها و توده هاي محروم، وي را «مصلح جهاني» يا «مصلح غيبي»، يا «رهاننده بزرگ» يا «نجات بخش آسماني» و يا «منجي اعظم» مي نامند؛ ولي در باره اوصاف كلّي، برنامه هاي اصلاحي، تشكيل حكومت واحد جهاني بر اساس عدالت و آزادي، و ظهور او در آخرالزمان اتّفاق نظر دارند.

جالب توجّه اين كه حتّي در اين اواخر نيز، اين عقيده در بين گروهي از دانشمندان و فلاسفه بزرگ جهان به عنوان: «لزوم تشكيل حكومت واحدجهاني» درسطح وسيعي مطرح گرديده است:

«در عصر اخير دوشادوش پيشرفت همه جانبه اي كه در تمام مسايل علمي نصيب بشريّت شده، اين ايده و عقيده نيز از مرز اديان و مذاهب قدم فراتر نهاده و به عنوان يكي

 

[ صفحه 39]

 

از مهمترين مسايل حياتي مورد بحث و بررسي قرار گرفته است». [2] .

آري خواننده گرامي! امروز بسياري از انديشمندان و فلاسفه مشهور جهان نيز عقيده دارند كه با پيشرفت سريع صنعت و تكنولوژي، زندگي ماشيني، رقابت هاي نا سالم نظامي، بازيهاي خطرناك سياسي، و احساس يأس و نا اميدي در بين جوامع بشري براي رهايي از اوضاع نا بسامان كنوني، تشكيل حكومت واحد جهاني بر اساس عدالت و آزادي لازم و ضروري است. [3] .

بنابراين، برغم افكار بيمارگونه كوته نظران كج انديش كه مي پندارند مسأله مهدويّت و انتظار ظهور يك رهبر بزرگ آسماني در پايان جهان، از مختصّات مسلمانان و يا از عقايد خاص شيعيان است و مي كوشند تا با تلاش مذبوحانه خود آن را در يك مكتب خاصّ محصور كنند، اين مسأله اختصاص به مسلمانان و شيعيان ندارد؛ بلكه يك اعتقاد عمومي مشترك است كه همه اُمّتها و ملّتها و پيروان اديان ـ و حتّي مكاتب مختلف، فلاسفه، دانشمندان و انديشمندان واقع بين جهان نيز ـ در اين عقيده و مرام باهم شريك اند. [4] .

 

>اصالت اعتقاد به ظهور منجي

>انتظار ظهور منجي در بين يهود و نصاري

>مسيح هاي دروغين

اصالت اعتقاد به ظهور منجي

عقيده به ظهور يك نجات دهنده بزرگ آسماني و اميد به يك آينده روشن كه در آن، نگرانيها و هراسها مرتفع گردد، و به بركت ظهور يك شخصيّت ممتاز الهي همه تاريكيها از پهنه گيتي برچيده شود، و ريشه ظلم و جهل و تباهي از روي كره زمين بركنده شود، يك اعتقاد عمومي ثابت است كه همواره در همه وقت، در همه جا، و در همه زمانها بين تمام ملّتها شايع و رايج بوده است.

بر اساس تحقيقات پژوهشگران مسايل اسلامي، اين عقيده در طول دوران زندگي انسانها پيوسته در ميان همه ملّتها و پيروان اديان بزرگ موجود بوده، و حتّي اقوام مختلف جهان چون: اسلاوها، ژرمنها، اسنها و سلتها، نيز معتقدند كه سرانجام بايد پيشوايي در

 

[ صفحه 40]

 

آخر الزمان ظهور كرده، بي عدالتي ها را از بين برده، حكومت واحد جهاني تشكيل داده، و در بين مردم بر اساس عدالت و انصاف داوري كند.

آنچه از تاريخ اُمّتها استفاده مي شود اين است كه: مسأله عقيده به ظهور يك رهبر مقتدر الهي و آمدن مصلحي در آخر الزمان به نام مُنجي موعود جهاني به قدري اصيل و ريشه دار است كه در اعماق دل ملّتها و پيروان همه اديان الهي، و تمام اقوام و ملل جهان جا گرفته است تا جايي كه در طول تاريخ بشريّت، انسانها در فراز و نشيب هاي زندگي، با يادآوري ظهور چنين رهبر مقتدري، پيوسته خود را از يأس و نا اميدي نجات داده، و در انتظار ظهور آن مصلح موعود جهاني در پايان جهان، لحظه شماري مي كنند.

براي اثبات اين مطلب، كافي است بدانيم كه عقيده به ظهور يك «نجات دهنده» حتّي از نظر يهود و نصاري نيز قطعي است. و حتّي اين كه در ميان همه طوايف يهود و همه شاخه هاي مسيحيّت وجود اين عقيده قطعي و مسلّم است.

اينك براي توضيح بيشتر به مطالبي كه در اين زمينه مي آوريم، توجه فرماييد.

انتظار ظهور منجي در بين يهود و نصاري

نويسنده آمريكايي كتاب «قاموس مقدّس»، درباره شيوع اعتقاد به ظهور، و انتظار پيدايش يك «منجي بزرگ جهاني» در ميان قوم «يهود» چنين مي نويسد:

«عبرانيان منتظر قدوم مبارك «مسيح» نسلاً بعد نسل بودند، و وعده آن وجود مبارك... مكرّراً در «زبور» و كتب انبيا، علي الخصوص، در كتاب «اشعيا» داده شده است. تا وقتي كه «يحياي تعميد دهنده» آمده، به قدوم مبارك وي بشارت داد، ليكن «يهود» آن نبوآت (پيشگوييها) را نفهميده با خود همي انديشيدند كه «مسيح» (سلطان زمان) خواهد شد، و ايشان را از دست جور پيشگان و ظالمان رهايي خواهد داد، و به اعلا درجه مجد و جلال ترقّي خواهد كرد». [1] .

نويسنده كتاب «قاموس كتاب مقدّس» در كتاب خود ازيهوديان، زبان به شكايت مي گشايد كه دعوت عيساي مسيح را بعد از آن همه اشتياق و انتظار، سرانجام نپذيرفتند

 

[ صفحه 41]

 

و او را مسيح واقعي نپنداشتند و او را با مسيح موعودي كه سلطان زمان خواهد بود و منجي واپسين و مژده اش را كتاب مقدّسشان داده بود و سالها در انتظارش در التهاب سوزان لحظه شماري مي كردند، مطابق نيافتند. از اين رو، با او به دشمني برخاستند، حتّي وي را جنايتكار به ملّت اسرائيل، و تعاليمش را، ضدّ آرمان اساسي كتب مقدّس «عهد عتيق» (تورات و ملحقات آن) دانستند، ناچار به محاكمه اش فراخواندند و به اعدام محكومش كردند، و همچنان با احساس غبني جانكاه مجدداً در انتظار «مسيح موعود» و رهايي بخش از رنج و ستم، نشستند.

مسيحيان، با اين كه حضرت عيسي (عليه السلام) را «مسيح موعود» يهوديان مي دانستند، چون نسبت به پيروي او احساس ناتمامي كردند، يكباره اميدشان از «زمان حال» بركنده شد؛ حماسه انتظار را از سرگرفتند و در انتظار «مسيح» و بازگشت وي از آسمان، در پايان جهان نشستند.

طبق نوشته «مستر هاكس» آمريكايي، در كتاب خود «قاموس كتاب مقدس» كلمه «پسر انسان» 80 بار در «انجيل» و ملحقات آن (عهد جديد) به كار رفته كه فقط 30 مورد آن با حضرت عيسي (عليه السلام) قابل تطبيق است، [2]  و 50 مورد ديگر از «مصلح» و نجات دهنده اي سخن مي گويد كه در آخر زمان ظهور خواهد كرد.! [3] .

[1] قاموس مقدّس، ص 806، به نقل از كتاب «او خواهد آمد»، ص 32.

[2] او خواهد آمد، ص 33، به نقل از قاموس مقدس، ص 219.

[3] او خواهد آمد، ص 33، به نقل از قاموس مقدس، ص 219.

مسيح هاي دروغين

اعتقاد به ظهور يك «منجي بزرگ جهاني» و اشتياق، به ظهور يك رهبر آسماني در ميان يهود و نصاري، آن چنان اصيل و ريشه دار است كه در طول تاريخ اين دو ملّت، مدّعيان شگفتي را پديد آورده، و افراد زيادي پيدا شده اند كه خود را به دروغ «مسيح موعود» معرّفي كرده اند. به طوري كه صاحب كتاب «قاموس كتاب مقدّس» در باره شماره مدّعيان دروغين «مسيح موعود» مي نويسد:

«24 نفر مسيحيان (مسيح هاي) دروغگو در ميان بني اسرائيل ظاهر گشتند كه مشهورترين و معروفترين آنها «بركوكبه» است كه در اوايل قرن ثاني مي زيست. و آن

 

[ صفحه 42]

 

دجّال معروف ادّعا مي نمود كه رأس و رئيس و پادشاه قوم يهود است.

و در مائه دوازدهم تخميناً ده نفر از مسيحيان، ـ يعني: مسيح هاي دروغگو ـ ظاهر گرديده، جمعي را به خود گروانيده، و اين مطلب اسباب فتنه و جنگ شده، و جمعي كثير نيز در آن معركه، طعمه شمشير گرديدند. و آخرين مسيحيان ـ مسيح هاي دروغگو ـ «مردخاي» است. او شخصي بود آلماني كه در سال 1682 ميلادي ظهور كرده، اسباب اشتداد فتنه، و اشتعال نائره فساد گشت، و چون آتش فتنه بالا گرفت، فراري گرديده معدوم الاثر شد.

نويسنده كتاب «ديباچه اي بر رهبري» بعد از نقل اين جريان از كتاب «قاموس كتاب مقدس» مي نويسد:

«متأسّفانه اطّلاع مؤلّف آمريكايي ـ كتاب «قاموس كتاب مقدّس» به زبان فارسي، كه سالها نيز ساكن «همدان» بوده است ـ درباره شماره مدّعيان «مسيحائي» و همچنين درباره آخرين كسي كه به عنوان «مسيح موعود» قيام كرده است، نارساست.

شماره اين مدّعيان، به مراتب بيشتر از آن است كه وي يادآور شده است، همچنين قيام «مردخاي» آلماني در قرن هفدهم، واپسين قيامي نيست كه تاريخ مسيحيّت آن را به ياد مي آورد. تنها طي دو قرن هيجده و نوزده در انگلستان، بالغ بر شش تن، به نام «مسيح موعود» ظهور كرده اند، و اغتشاشهايي را هم دامن زده اند، و پاره اي از آنان نيز به كيفر رسيده اند». [1] .

«البته به موازات دين مسيح، در دين يهود نيز، مسيح هاي دروغين متعدّد ظهور كرده اند. از جمله، يكي از مسيح هاي يهودي، «داود آل روي» از يهوديان ايران است. او در اواسط قرن دوازدهم در ميان يهوديان ايران، مدّعي شد كه او «مسيح موعود» است». [2] .

[1] ديباچه اي بر رهبري، ص 95 ـ 96.

[2] ديباچه اي بر رهبري، ص 101 ـ 102.

عقايد اقوام مختلف جهان درباره مصلح موعود

مسأله عقيده به ظهور مصلحي جهاني در پايان دنيا امري عمومي و همگاني است،

 

[ صفحه 43]

 

و اختصاص به هيچ قوم و ملّتي ندارد. سر منشأ اين اعتقاد كهن و ريشه دار، علاوه بر اشتياق دروني و ميل باطني هر انسان ـ كه به طور طبيعي خواهان حكومت حقّ و عدل، و برقراري نظام صلح و امنيّت در سرتاسر جهان است ـ نويدهاي بي شائبه پيامبران الهي در طول تاريخ بشريّت به مردم مؤمن و آزادي خواه جهان است.

تمام پيامبران بزرگ الهي در دوران مأموريّت الهي خود به عنوان جزيي از رسالت خويش به مردم وعده داده اند كه در آخر الزمان و در پايان روزگار، يك مصلح بزرگ جهاني ظهور خواهد نمود و مردمان جهان را از ظلم ظالمان و ستم ستمگران نجات خواهد داد و فساد، بي ديني و بي عدالتي را در تمام جهان ريشه كن خواهد ساخت و سراسر جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد.

سيري كوتاه در افكار و عقايد ملل مختلف جهان مانند: مصر باستان، هند، چين، ايران و يونان و نگرش به افسانه هاي ديگر اقوام مختلف بشري، اين حقيقت را به خوبي روشن و مسلّم مي سازد كه همه اقوام مختلف جهان با آن همه اختلاف آرا، عقايد و انديشه هاي متضادّي كه با يكديگر دارند، در انتظار مصلح موعود جهاني، بسر مي برند.

اينك براي اين كه در باره اين موضوع سخني به گزاف نگفته باشيم فهرست مختصري از بازتاب اين عقيده را در ميان اقوام و ملل مختلف جهان در اينجا مي آوريم:

1 ـ ايرانيان باستان معتقد بودند كه: «گرزا سپه» قهرمان تاريخي آنان زنده است و در «كابل» خوابيده، و صد هزار فرشته او را پاسباني مي كنند تا روزي كه بيدار شود و قيام كند و جهان را اصلاح نمايد.

2 ـ گروهي ديگر از ايرانيان مي پنداشتند كه: «كيخسرو» پس از تنظيم كشور و استوار ساختن شالوده فرمانروايي، ديهيم پادشاهي به فرزند خود داد و به كوهستان رفت و در آنجا آرميده تا روزي ظاهر شود و اهريمنان را از گيتي براند.

3 ـ نژاد اسلاو بر اين عقيده بودند كه از مشرق زمين يك نفر برخيزد و تمام قبايل اسلاو را متّحد سازد و آنها را بر دنيا مسلّط گرداند.

4 ـ نژاد ژرمن معتقد بودند كه يك نفر فاتح از طوايف آنان قيام نمايد و «ژرمن» را بر دنيا حاكم گرداند.

5 ـ اهالي صربستان انتظار ظهور «ماركو كراليويچ» را داشتند.

 

[ صفحه 44]

 

6 ـ برهمائيان از دير زماني براين عقيده بودند كه در آخر زمان «ويشنو» ظهور نمايد و بر اسب سفيدي سوار شود و شمشير آتشين بر دست گرفته و مخالفين را خواهد كشت، و تمام دنيا «برهمن» گردد و به اين سعادت برسد.

7 ـ ساكنان جزاير انگلستان، از چندين قرن پيش آرزومند و منتظرند كه: «ارتور» روزي از جزيره «آوالون» ظهور نمايد و نژاد «ساكسون» را در دنيا غالب گرداند و سعادت جهان نصيب آنها گردد.

8 ـ اسن ها معتقدند كه پيشوايي در آخر الزمان ظهور كرده، دروازه هاي ملكوت آسمان را براي آدميان خواهد گشود.

9 ـ سلت ها مي گويند: پس از بروز آشوبهايي در جهان، «بوريان بور ويهيم» قيام كرده، دنيا را به تصرّف خود درخواهد آورد.

10 ـ اقوام اسكانديناوي معتقدند كه براي مردم دنيا بلاهايي مي رسد، جنگهاي جهاني اقوام را نابود مي سازد، آنگاه «اودين» با نيروي الهي ظهور كرده و بر همه چيره مي شود.

11 ـ اقوام اروپاي مركزي در انتظار ظهور «بوخص» مي باشند.

12 ـ اقوام آمريكاي مركزي معتقدند كه: «كوتزلكوتل» نجات بخش جهان، پس از بروز حوادثي در جهان، پيروز خواهد شد.

13 ـ چيني ها معتقدند كه «كرشنا» ظهور كرده، جهان را نجات مي دهد.

14 ـ زرتشتيان معتقدند كه: «سوشيانس» (نجات دهنده بزرگ جهان) دين را در جهان رواج دهد، فقر و تنگدستي را ريشه كن سازد، ايزدان را از دست اهريمن نجات داده، مردم جهان را هم فكر و هم گفتار و هم كردار گرداند.

15 ـ قبايل «اي پوور» معتقدند كه: روزي خواهد رسيد كه در دنيا ديگر نبردي بروز نكند و آن به سبب پادشاهي دادگر در پايان جهان است.

16 ـ گروهي از مصريان كه در حدود 3000 سال پيش از ميلاد، در شهر «ممفيس» زندگي مي كردند، معتقد بودند كه سلطاني در آخرالزمان با نيروي غيبي بر جهان مسلّط مي شود، اختلاف طبقاتي را از بين مي برد و مردم را به آرامش و آسايش مي رساند.

17 ـ گروهي ديگر از مصريان باستان معتقد بودند كه فرستاده خدا در آخر الزمان، در كنار خانه خدا پديدار گشته، جهان را تسخير مي كند.

 

[ صفحه 45]

 

18 ـ ملل و اقوام مختلف هند، مطابق كتاب هاي مقدّس خود، در انتظار مصلحي هستند كه ظهور خواهد كرد و حكومت واحد جهاني را تشكيل خواهد داد.

19 ـ يونانيان مي گويند: «كالويبرگ» نجات دهنده بزرگ، ظهور خواهد كرد، و جهان را نجات خواهد داد.

20 ـ يهوديان معتقدند كه در آخر زمان «ماشيع» (مهدي بزرگ) ظهور مي كند و ابد الآباد در جهان حكومت مي كند، او را از اولاد حضرت اسحاق مي پندارند، در صورتي كه «تورات»، كتاب مقدّس يهود، او را صريحاً از اولاد حضرت اسماعيل دانسته است.

21 ـ نصارا نيز به وجود حضرت مهدي (عليه السلام) قايلند ومي گويند: او در آخر الزمان ظهور خواهد كرد و عالم را خواهد گرفت، ولي در اوصافش اختلاف دارند. [1] .

آنچه از نظر خوانندگان گرامي گذشت ـ گرچه همه آنها با حضرت مهدي (عليه السلام) كاملاً تطبيق نمي كند و حتّي برخي از آنها اصلاً با مهدي موعود اسلام وفق نمي دهد. ـ از يك حقيقت مسلّم حكايت مي كند و آن اين كه:

اين افكار و عقايد و آرا كه همه آنها با مضمون هاي مختلف، از آينده اي درخشان و آمدن مصلحي جهاني در آخر الزمان خبر مي دهند، نشانگر اين واقعيّت است كه همه آنها در واقع از منبع پر فيض وحي سرچشمه گرفته است، و لكن در برخي از مناطق دور دست كه شعاع حقيقت در آنجا كمتر تابيده است در طول تاريخ به تدريج از فروغ آن كاسته شده، و فقط كلّياتي از نويدهاي مهدي موعود و «مصلح جهاني» در ميان ملّتها به جاي مانده است.

البته سالم ماندن اين نويدها در طول قرون متمادي، خود بر اهميّت موضوع مي افزايد، و مسأله «مهدويّت» و ظهور مصلح جهاني را قطعي تر مي كند.

بنابراين، عقيده به ظهور مبارك حضرت مهدي (عليه السلام) در آخر الزمان يك عقيده عمومي است و اگر كلمه «مهدي» و واژه هاي ديگر را ـ كه پيروان ساير اديان و مذاهب

 

[ صفحه 46]

 

مختلف جهان بر آن حضرت اطلاق مي كنند ـ از قالب اصطلاح اختصاصي آنها درآوريم، و آن حضرت را «نجات بخش بزرگ آسماني» يا «مصلح جهاني» و يا «رهايي بخش غيبي» بناميم، اختلاف اسمي هم رفع مي شود.

[1] او خواهد آمد، ص 87 ـ 88.

اسامي مقدس حضرت مهدي در كتب مذهبي اهل اديان

اينك قسمتي از اسامي مبارك آن حضرت را كه با الفاظ مختلفي در بسياري از كتب مذهبي اهل اديان و ملل مختلف جهان آمده است، از نظر خوانندگان گرامي مي گذرانيم.

1 ـ «صاحب» در صحف ابراهيم (عليه السلام) ؛

2 ـ «قائم» در زبور سيزدهم؛

3 ـ «قيدمو» در تورات به لغت تركوم؛

4 ـ «ماشيع» (مهدي بزرگ) در تورات عبراني؛

5 ـ «مهميد آخر» در انجيل؛

6 ـ «سروش ايزد» در زمزم زرتشت؛

7 ـ «بهرام» در ابستاق زند و پازند؛

8 ـ «بنده يزدان» هم در زند و پازند؛

9 ـ «لند بطاوا» در هزار نامه هنديان؛

10 ـ «شماخيل» در ارماطس؛

11 ـ «خوراند» در جاويدان؛

12 ـ «خجسته» (احمد) در كند رال فرنگيان؛

13 ـ «خسرو» در كتاب مجوس؛

14 ـ «ميزان الحق» در كتاب اثري پيغمبر؛

15 ـ «پرويز» در كتاب برزين آذر فارسيان؛

16 ـ «فردوس اكبر» در كتاب قبروس روميان؛

17 ـ «كلمةُ الحقّ» در صحيفه آسماني؛

18 ـ «لِسانِ صدق» هم در صحيفه آسماني؛

19 ـ «صمصام الاكبر» در كتاب كند رال؛

 

[ صفحه 47]

 

20 ـ «بقية اللّه» در كتاب دوهر؛

21 ـ «قاطع» در كتاب قنطره؛

22 ـ «منصور» در كتاب ديد براهمه؛

23 ـ «ايستاده» (قائم) در كتاب شاكموني؛

24 ـ «ويشنو» در كتاب ريگ ودا؛

25 ـ «فرخنده» (محمّد) در كتاب وشن جوك؛

26 ـ «راهنما» (هادي و مهدي) در كتاب پاتيكل؛

27 ـ «پسر انسان» در عهد جديد (اناجيل و ملحقات آن) ؛

28 ـ «سوشيانس» در كتاب زند و هومو من يسن، از كتب زردتشيان؛

29 ـ در كتاب «شابوهرگان» كتاب مقدس «مانويه» ترجمه «مولر» نام «خود شهر ايزد» آمده كه بايد در آخر الزمان ظهور كند، و عدالت را در جهان آشكار سازد؛

30 ـ «فيروز» (منصور) در كتاب شعياي پيامبر. [1] .

علاوه بر اين ها اسامي ديگري نيز براي حضرت مهدي (عليه السلام) در كتب مقدّسه اهل اديان ذكر شده است كه ما به جهت اختصار از نقل آنها خودداري نموديم. [2] .

اسامي مقدّسي چون: «صاحب، قائم، قاطع، منصور و بقية اللّه» كه در كتب مذهبي ملل مختلف آمده است، از القاب خاصّ وجود مقدّس حضرت حجّت بن الحسن العسكري ـ عجّل اللّه تعالي فرجه الشريف ـ است كه در بيشتر روايات اسلامي، به آنها تصريح شده و ائمّه معصومين (عليهم السلام) در اكثر روايات، از آن حضرت به عنوان «صاحب»،

[ صفحه 48]

«قائم» و «بقية اللّه» ياد كرده اند. و اين خود بيانگر اين واقعيّت است كه موعود همه اُمّتها و ملّتها همان وجود مقدّس منتظر غايب، حضرت حجّت بن الحسن العسكري (عليه السلام) است.

[1] اسامي مقدس حضرت مهدي (عليه السلام) در كتابهاي مربوطه به تفصيل آمده است، و ما اسامي مذكوره را از اين كتابها نقل كرده ايم: النجم الثاقب، ص 31 ـ 70، كتاب يأتي علي الناس زمان، ص 708 ـ 711، اقوال الائمه، ج 1، ص 329، او خواهد آمد، ص 64 ـ 70 و الزام الناصب ج 1، ص 481 ـ 491.

[2] ناگفته نماند كه نامها، كنيه ها و لقبهاي حضرت مهدي (عليه السلام)، در دو كتاب پر محتواي «الزام الناصب»، تأليف مرحوم حائري يزدي، و كتاب بسيار نفيس «نجم الثاقب» تأليف محدّث نوري ـ طاب ثراه ـ به تفصيل ذكر شده است.

در كتاب «الزام الناصب»، 186 نام، و در كتاب «نجم الثاقب» هم 182 نام براي آن حضرت ذكر گرديده است. كساني كه طالب شرح و معاني الفاظ ياد شده و اسامي مبارك آن حضرت مي باشند، مي توانند به كتاب «نجم الثاقب» از صفحه 31 تا 70 و جلد اوّل كتاب «الزام الناصب» از صفحه 481 تا 491 مراجعه فرمايند.

 

عقيده به ظهور حضرت مهدي يك مسأله عقلي و منطقي است

هنگامي كه به وضع كنوني جهان نظر مي افكنيم و سير صعودي جنايتها، جنگها و خونريزي ها، كشمكش ها، و اختلافات بين المللي و گسترش روز افزون مفاسد اخلاقي و اجتماعي را مشاهده مي كنيم، پرسشهايي برايمان مطرح مي شود كه:

آيا اوضاع كنوني جهان به همين منوال پيش خواهد رفت؟

آيا دامنه اين جنايتها، خيانتها و كشتارها همچنان گسترش خواهد يافت؟

آيا اين كشور گشايي ها، توسعه طلبي ها و ظلم و ستمهاي بي حد و مرز همچنان ادامه خواهد داشت؟

آيا اين همه انحرافات عقيدتي و مفاسد اخلاقي و ظلم هاي اجتماعي همچون باتلاق متعفّني، بشريّت را در كام خود فرو خواهد برد؟ يا اين كه روزنه اميدي براي نجات بشر و اصلاح جامعه وجود خواهد داشت؟

در پاسخ اين سؤالات مهم بايد گفت: از نظر عقل و انديشه سالم، روزنه اميدي براي نجات و اصلاح بشر وجود دارد و سرانجام روزي فراخواهد رسيد كه اين ابرهاي سياه و تاريك و طوفان هاي مرگبار و سيل هاي ويرانگر فتنه و فساد از ميان خواهد رفت، آسمان صاف و روشن و آفتاب تابنده و درخشان به دنبال خواهد آورد، و اين گردابهاي مخوف و هولناك براي هميشه در برابر بشر نخواهد بود، و در افقي نه چندان دور نشانه هاي ساحل نجات به چشم مي خورد، چه آن كه جهان در انتظار يك مصلح بزرگ الهي است كه با يك قيام عظيم و گسترده همه عالم را به نفع حقّ و عدالت دگرگون خواهد نمود، و بشريّت را از تيرگي، ظلم، فساد، ستم و تباهي نجات خواهد داد.

براي روشن شدن مطلب، به دو دليل عقلي توجّه فرماييد:

الف: نظام آفرينش به ما اين درس را مي دهد كه جهان بشريّت سرانجام بايد به قانون عدالت تن در دهد، و خواه ناخواه تسليم يك نظم عادلانه و پايدار گردد.

توضيح مطلب اين كه: جهان هستي تا آنجا كه مي دانيم مجموعه اي از نظام هاي عالم

 

[ صفحه 49]

 

است، وجود قوانين منظم در سرتاسر اين جهان، دليل بر يكپارچگي و به هم پيوستگي اين نظام است و مسأله نظم و قانون، يكي از جدّي ترين و اساسي ترين مسايل اين جهان محسوب مي شود.

از منظومه هاي بزرگ جهان گرفته تا يك ذرّه «اتم» ـ كه ميليونها از آن را مي توان بر روي نوك سوزني جاي داد ـ همه و همه تابع يك نظام دقيق و معيّن و برنامه حساب شده اي مي باشند.

دستگاه هاي مختلف بدن انسان نيز از ساختمان يك سلّول كوچك گرفته تا مغز، اعصاب، قلب، ششها و ساير اعضا و جوارح آدمي همه و همه داراي آنچنان نظم دقيقي هستند كه هركدام از آنها مانند يك ساعت بسيار دقيق در بدن انسان كار مي كند، و ساختمان منظم دقيق ترين كامپيوترهاي جهان در برابر آنها بسيار ناچيز و كم ارزش مي نمايد.

به طور خلاصه، با يك نگاه ساده به جهاني كه در آن زندگي مي كنيم به اين حقيقت مي رسيم كه جهان هستي در هم و برهم نيست، بلكه تمام پديده ها بر يك خط سير معيّني حركت مي كنند، و همه دستگاههاي جهان هستي همچون لشكر انبوهي كه به واحدهاي منظمي تقسيم شده باشند به سوي مقصد معيّني به پيش مي روند.

بنابراين، آيا در جهاني اين چنين كه انسان «جزء» اين «كلّ» است، مي تواند به صورت يك وصله نامنظّم و نا همرنگ، با جنگ و خونريزي و ظلم و ستم اجتماعي زندگي كند؟!

آيا بي عدالتي ها و فسادهاي اخلاقي و اجتماعي كه نوعي بي نظمي است مي تواند براي هميشه بر جامعه بشريّت حاكم باشد؟!

آيا خدايي كه در نظام شگفت انگيز جهان هيچ يك از نيازهاي موجودات عالم را از نظر لطف و عنايتش دور نداشته، و به انسان چشم بينا، گوش شنوا و عقل و هوش كافي عنايت فرموده است مي توان گفت كه: بشريّت را به حال خود رها ساخته است تا همچنان در وادي ضلالت و گمراهي گام بردارد، و با بي نظمي و بي عدالتي به زندگي خود ادامه دهد؟!

آيا ممكن است خداوندي كه اين چنين نيازمنديهاي انسان را تأمين مي كند او را از

 

[ صفحه 50]

 

وجود يك راهنماي دانا و توانا و معصوم كه با غيب اين عالم در ارتباط بوده و بشريّت را به راه سعادت و خوشبختي رهنمون شود، محروم سازد؟!

ترديدي نيست كه از نظر عقل و انديشه، براي برقراري نظم و قانون و جلوگيري از هرج و مرج و ريشه كن شدن فتنه و فساد، و اجراي قسط و عدالت، وجود رهبري الهي و آسماني لازم و ضروري است.

به همين دليل است كه اميرمؤمنان (عليه السلام) در يكي از سخنان خود در «نهج البلاغه» مي فرمايد:

«اللهمّ بلي، لا تخلو الأرض من قائم للّه بحجّة إمّا ظاهراً مشهوراً، وإمّا خائفاً مغموراً، لئلاّ تبطل حجج اللّه وبيّناته». [1] .

«آري بار خدايا! زمين هرگز از حجّت خدا خالي نخواهد بود كه يا ظاهر و آشكار، و يا ترسان و نهان خواهد بود، تا حجّتها و دلايل روشن پروردگار باطل نگردد».

بنابراين، نتيجه اي كه از اين بحث به دست مي آيد اين است كه مشاهده نظام هستي و جهان آفرينش ما را به اين حقيقت متوجّه مي سازد كه سرانجام جهان بشريّت و جامعه انسانيّت نيز در برابر نظم و عدالت سرتسليم فرود خواهد آورد، و به مسير اصلي آفرينش باز خواهد گشت.

ب: سير تكاملي جامعه ها نيز دليل ديگري بر آينده روشن جهان بشريّت است؛ زيرا ما هرگز نمي توانيم اين حقيقت را انكار كنيم كه جامعه بشريّت از روزي كه خود را شناخته است پيوسته در حال پيشرفت بوده و رو به كمال و ترقّي حركت نموده و هيچ گاه در يك مرحله توقّف نكرده است.

در جنبه هاي مادّي، از نظر خوراك، پوشاك و مسكن، و تهيّه ساير لوازم زندگي، روزي در ابتدايي ترين شرايط زندگي قرار داشته، و امروز بر خلاف زمان هاي گذشته، به مرحله اي رسيده است كه عقلها را حيران و چشمها را خيره ساخته، و به طور مسلّم اين سير صعودي باز همچنان ادامه خواهد يافت.

 

[ صفحه 51]

 

از نظر علوم و دانش و فرهنگ نيز پيوسته رو به سمت جلو حركت نموده، به اختراعات و اكتشافات جديد و مدرني دست يافته، و روز به روز كشف تازه و تحقيق جديد و مطلب نوي را در اين زمينه به دست آورده است.

اين «قانون تكامل» سرانجام شامل جنبه هاي اخلاقي و معنوي و اجتماعي نيز مي شود، و انسانيّت را به سوي يك قانون عادلانه، و صلح و عدالت پايدار، و فضايل اخلاقي و معنوي به پيش مي برد، و اگر امروز مي بينيم كه مفاسد اخلاقي در دنياي كنوني رو به فزوني است و بشريّت در گرداب فساد و تباهي دست و پا مي زند، اين خود نيز زمينه را براي يك انقلاب تكاملي، سرانجام آماده مي كند.

البته ناگفته پيداست كه هرگز نمي گوييم كه فساد را بايد تشويق كرد، ولي مي گوييم: فساد وقتي كه از حدّ گذشت عكس العمل آن يك انقلاب تكاملي معنوي خواهد بود كه بشريّت را به جهان انسانيّت باز خواهد گرداند؛ زيرا هنگامي كه انسانها در دام بلا گرفتار شدند، و به بن بست رسيدند، و عواقب نامطلوب گناهان خويش را ديدند، و سرهاي آنها به سنگ خورد، و جانهايشان به لب رسيد، حدّ اقل آماده پذيرش اصول سعادت آفريني كه از ناحيه يك رهبر الهي و ديني ارائه مي شود، خواهند گرديد.

پس باتوجّه به آنچه گذشت، به اين نتيجه مي رسيم كه: عقيده به ظهور حضرت مهدي (عليه السلام)،يك مسأله عقلي و منطقي است كه نيازي به هيچ بيان ندارد؛ زيرا هر انسان عاقلي آن را تصديق، و هر خردمندي آن را تأييد مي نمايد.

[1] نهج البلاغه فيض، كلمات قصار، شماره 139، ص 1158 ؛ منتخب الأثر، ص 270 ؛ و قريب به اين مضمون بحار الانوار، ج 52، ص 192 از امام صادق (عليه السلام).

عقيده به ظهور حضرت مهدي يك مسأله فطري است

از ديدگاه مذاهب و اديان، عقيده به ظهور حضرت مهدي (عليه السلام)، يك مسأله اي كاملاً فطري و طبيعي است كه با سرشت آدمي آميخته شده، و عمري به درازاي عمر آفرينش انسان دارد.

براي اثبات اين مطلب، نياز چنداني به دليل و برهان نيست و همين قدر كافي است كه بدانيم با همه اختلافاتي كه در ميان ملّتها و اُمّتها در طرز فكر، آداب و رسوم، عقايد و آراء و تمايلات و خواسته هاي باطني آنها وجود دارد، عشق و علاقه به صلح و عدالت و زندگي مسالمت آميز، مطلوب كليه جوامع بشري و خواست طبيعي همه انسانهاست.

 

[ صفحه 52]

 

اين كه ما مي بينيم همه انسان ها در همه زمانها مي جوشند و مي خروشند و به دنبال روزي بهتر و زندگي مرفّه تر مي گردند و در انتظار تحقّق پيروزي نهايي بسر مي برند و با ديدن ظلم و ستم فرياد برمي آورند و بر ضدّ جبّاران و طاغوتهاي زمان طغيان مي نمايند و فريادرسي را به ياري مي طلبند، خود دليل قاطعي بر ريشه دار بودن اين تمايل باطني و خواست دروني و فطري بودن مسأله «مهدويّت» است.

زيرا فطرت، همان الهام و درك دروني و خواست طبيعي و تمايل باطني انسان است كه نياز به دليل ندارد و هر انساني بدون دليل و برهان آن را مي پذيرد و به آن ايمان دارد.

به عنوان مثال: وجود تشنگي و گرسنگي در نهاد آدمي، يك امر فطري و طبيعي است و نياز به دليل ندارد، پس اگر تشنه مي شويم و احساس گرسنگي مي كنيم و علاقه به آب و غذا داريم، دليل بر آن است كه آب و غذايي وجود دارد كه دستگاه آفرينش، تشنگي و گرسنگي و ميل به آن را در وجود بشر قرار داده است.

از اينجا به آساني مي توان نتيجه گرفت كه اگر انسان ها در انتظار ظهور يك مصلح بزرگ جهاني بسر مي برند و شبانه روز انتظارش را مي كشند كه بيايد و جهان را پر از عدل و داد كند و ريشه ظلم و ستم را از بيخ و بن بركند، دليل بر آن است كه چنان نقطه اوجي در تكامل جامعه انساني امكان پذير، و عشق و علاقه به ظهور آن يگانه وليّ مطلق خداوند در درون جان يكا يك افراد بشر نهفته است.

به راستي اگر صلح و عدالت، آرامش و امنيّت و صفا فطري بشر نبود، آيا زورمداران وتجاوزگران و سلطه جويان مي توانستند مقاصد شوم خود را زير پوشش عدل و صلح و همزيستي مسالمت آميز به مردم عرضه كنند، و به ظلم و باطل، لباس حقّ و عدل بپوشانند وبا اسمهاي تو خالي مردمان را فريب دهند و عدّه اي را به استضعاف بكشند و بر آنها فرمان روايي كنند؟!

آيا خود اين موضوع دليل بر اين مطلب نيست كه چون فطرت بشر، حقّ و عدل را مي خواهد و از ظلم و باطل نفرت دارد، اينان به اين گونه مسائل متوسّل مي شوند؟!!

آري خواننده عزيز!

«... انتظار فرج و اعتقاد به «مهدي موعود» يا «واپسين منجي»، يك اشتياق و ميل باطني است. اسلام و اديان ديگر نيز با وعده ظهور «رهاننده بزرگ»، اين خواسته و شوق

 

[ صفحه 53]

 

دروني را بي پاسخ نگذاشته است. و اين خواسته نيز مانند ديگر خواسته ها در شرايط گوناگون كم و زياد و شدّت و ضعف پيدا مي كند.

آشفتگي اوضاع، نا امني حاصل از آن و فشار وتبعيض و ستم در جامعه، عقيده به «منجي بزرگ» را تشديد مي نمايد، آن چنان كه اين شوق ديرين و انتظار، در لحظات فشار و اختناق، ضعف وتنگدستي، تبديل به التهاب سوزان ونياز شديدمي شود، واين شرايط، خرمن اشتياق توده ها رابراي ظهور «واپسين منجي» ومهدي موعود (عليه السلام) شعلهور مي سازد». [1] .

آري! حقيقت مهدويّت در واقع منتهي شدن سير جوامع بشري به سوي جامعه واحد، سعادت عمومي، تعاون و همكاري، امنيّت و رفاه همگاني، حكومت حقّ و عدل، نجات مستضعفان، نابودي مستكبران، پيروزي جنود «اللّه» بر جنود «شيطان» و خلافت مؤمنان و شايستگان به رهبري موعود پيامبران و اديان است، و اين همان چيزي است كه مطلوب هر فطرت پاك و خواست طبيعي هر انسان سالم و وجدان بيدار است.

كدام انسان با شرف و با فضيلتي است كه با ظلم و ستم موافق باشد؟ و كدام انسان عاقل و آزاد انديش سالمي است كه از طاغوت و طاغوتچه ها و رژيمهاي ضدّ مردمي حمايت كند؟ و كدام انسان با وجدان و منصفي است كه با ديدن ظلم و ستم هاي بي حدّ و مرز و تقسيم ملّتهاي جهان به غالب و مغلوب، ظالم و مظلوم، سلطه گر و سلطه پذير و پيشرفته و عقب مانده، ساكت و آرام بنشيند و فرياد بر نياورد و ناله سر ندهد و وجدان خود را راضي نگه دارد و با فطرت انساني خويش به نبرد برنخيزد و همه آن مظاهر نفرت انگيز را وجداناً قبول داشته باشد؟!!

سرانجام قيام جهاني مهدي (عليه السلام) به وقوع خواهد پيوست، و وعده خداوند تحقّق خواهد يافت، و عالم انسانيّت از فسادها و تباهيها و نابسامانيها خلاص خواهد گرديد. و عاقبت، بشريّت نجات پيدا خواهد كرد، و طرفداران ظلم و ستم شكست خواهند خورد، و بلندگوهايشان خاموش خواهد شد، و قلم هاي نويسندگان شان درهم خواهد شكست.

 [ صفحه 54]

[1] او خواهد آمد، ص 47.

عقيده به ظهور حضرت مهدي يك اعتقاد اصيل مذهبي است

ترديدي نيست كه عقيده به ظهور حضرت مهدي (عليه السلام)، يك اعتقاد اصيل ديني و مذهبي مي باشد كه ريشه هاي محكم و استوار آن، در تمام اديان الهي و كتاب هاي آسماني قرار داشته و جزء عقايد قطعي و ديرين مسلمانان و همه پيروان اديان عالم است.

بر خلاف تصوّر برخي از بيمار دلان كه مي پندارند مسأله «مهدويّت» و انتظار ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) براي مرهم نهادن بر زخم هاي جانكاه بشريّت و اختلافات جهان اسلام پس از رحلت پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم)، يا ساخته و پرداخته «شيعيان» است، اين مسأله اختصاص به اسلام و تشيّع ندارد؛ بلكه مسأله «مهدويّت» كه در واقع همان هقيده به ظهور يك منجي بزرگ آسماني است، يك عقيده مشترك جهاني و يكي از حسّاس ترين فرازهاي عقيدتي اديان و مذاهب و از آمال و آرزوهاي ديرين بشريّت است كه در تاريخ خلقت بشر، عمري به درازاي عمر آفرينش انسان و در اسلام، عمري به درازاي عمر اسلام دارد.

بر اساس نويدهاي فراواني كه در رابطه با ظهور يك «منجي بزرگ» در كتب مذهبي اهل اديان آمده، و تمام انبياي بزرگ الهي به عنوان جزيي از رسالت خود در هر زمان، ظهور يك مصلح جهاني را در پايان جهان به مردم وعده داده اند، جاي هيچ گونه شكّ و ترديد نيست كه عقيده به ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) يك مسأله اعتقادي اصيل و ريشه داري است كه از اعماق وجود انسانها سرچشمه گرفته و توسّط پيامبران و سفيران الهي به مردم با ايمان جهان ابلاغ گرديده و نشانه هاي ظهورش به روشني بازگو شده است.

«درجاي خود ثابت شده است كه اعتقادات ديني در فطرت بشر ريشه قطعي دارند و از اين لحاظ، ميان تعاليم ديني و خواسته هاي دروني انسان هماهنگي كامل وجود دارد، و در حقيقت تعاليم ديني، تعيين كننده و تأمين كننده خواسته هاي بشر و تكميل كننده خلقت انسان است.

به اين معني، عقيده ديني در ژرفاي فطرت بشر جا دارد و در درون بشر يك خواسته و ميل باطني است، گرچه اين ميل باطني و خواسته دروني، همانند اميال ديگر انسان، در شرايط گوناگون، كم و زياد مي شود و شدّت و ضعف پيدا مي كند، ولي اصل

 

[ صفحه 55]

 

خواسته ممكن نيست به كلّي از بين برود». [1] .

آنچه از آيات شريفه قرآن كريم و روايات اسلامي استفاده مي شود اين است كه «دين»، جزء نهاد بشر و خمير مايه ذات و وجود اوست كه خداوند عالم، بشر را توأم با آن آفريده و از او قابل انفكاك نيست، ولي انسان ها فقط كليّات آن را ـ از قبيل توحيد، پي بردن از علّت به معلول وشكر منعم ـ درك مي كنند و درك جزئيات آن، نياز به بعثت انبيا و آمدن پيامبران الهي دارد كه با توضيح، تبيين و تبليغ آنها انسان به فطري بودن دين بيش از پيش متوجّه مي شود.

قرآن كريم در اين باره مي فرمايد:

(فَأقِمْ وَجْهَكَ للِدّينِ حَنيِفاً فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللهِ ذلِكَ الدّينُ القَيِّمُ) [2] .

«به دين خالص پروردگار كه بدان مايلي روي آور، به آن فطرت پاكي كه خداوند تمام بشر را از آن آفريده است، دگرگوني در آفرينش خدا نيست، اين است دين محكم و آيين استوار».

از اين آيه شريفه به خوبي استفاده مي شود كه دين و آيين به طور كلّي، يك امر فطري و طبيعي بوده و جزء ذات و نهاد بشر است كه خداوند آدمي را توأم با آن آفريده و هرگز از او جدا نمي شود.

پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) نيز در حديثي مي فرمايد:

«كلُّ مولود يولد علي الفطرة، حتّي يكون أبواه يُهوّدانهِ و يُنصّرانه» [3] .

«هر مولودي با فطرت اسلام ـ از مادر ـ متولّد مي شود، و اين پدر و مادر است كه او را يهودي يا نصراني مي كند».

از اين حديث شريف استفاده مي شود كه اساس اوّليه پذيرش دين، در فطرت تمام كودكان بشر وجود دارد، و پدران و مادران كه مربّيان اصلي فرزندان هستند، از اين سرمايه فطري استفاده مي كنند و فرزندان خود را به آييني كه مايلند متديّن و به راهي كه

 

[ صفحه 56]

 

در نظر دارند سوق مي دهند.

اگر اصل تقاضاي مذهب در فطرت بشر نبود و سرشت آدمي درخواست آن را نداشت، عرضه مذهب هاي مختلف از طرف پدران و مادران بي فايده بود و بشر هرگز يك عمر، دين و آييني را با عشق و علاقه نمي پذيرفت، و بدون چون و چرا از آن پيروي نمي نمود.

به هر حال، يكي از وظايف بزرگ پيامبران الهي بيدار كردن فطرت هاي بشر و به كار انداختن سرمايه هاي معنوي انسان است. آنها آمده اند تا بشر را به اداي پيمان فطرت وادارند و نعمت هاي فراموش شده خدا را به مردم يادآوري كنند و با فعاليّت هاي تبليغي خود، نيروهاي نهفته عقل مردم را برانگيخته و به كار اندازند، چنان كه اميرمؤمنان (عليه السلام) ضمن خطبه اي درباره بعثت انبيا (عليهم السلام) مي فرمايد:

«فبعث (اللّه) فيهم رسله، وواتر إليهم أنبيائه، ليستأدوهم ميثاق فطرته، ويذكّروهم منسيّ نعمته، ويحتجّوا عليهم بالتبليغِ، و يثيروا لهم دفائن العقول...». [4] .

«خداوند تبارك و تعالي، پيغمبران خود را در بين مردم برانگيخت و آنان را پي در پي فرستاد تا عهد و پيمان خداوند را كه جزء ذات و جبلّي آنان بود از آنها بخواهند، و نعمت فراموش شده الهي ـ توحيد فطري ـ را به آنان يادآور شوند، و از راه تبليغ با مردمان گفت و گو نمايند، و افكار و عقول پنهاني آنها را كه بر اثر ضلالت و گمراهي در زير غبار كفر و جهل پوشيده و مستور گرديده، به كار اندازند».

بنابراين، از آنجايي كه عقيده به ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) و يا به تعبير ديگر، عقيده به ظهور يك «منجي بزرگ آسماني»، از مسايل قديم اديان و اسلام است و در تمام كتب مقدّسه اهل اديان و مذاهب مختلف جهان و به ويژه در اسلام به صورت گسترده اي عنوان گرديده و دامنه آن به حدّي است كه حتّي شعاع آن در بين «مكاتب» و مردم غير مذهبي نيز ديده مي شود، معلوم مي شود كه اين مسأله مهمّ و حياتي همانند مسأله عقيده به ذات اقدس حضرت احديّت، يك عقيده اصيل ديني و مذهبي، و يك ميل باطني و دروني است كه در ژرفناي فطرت بشر جا دارد و هر زمان كه بشريّت بر اثر ظلم و ستم

 

[ صفحه 57]

 

ستمكاران به ستوه آيد و جانش به لب رسد و راه نجاتي نيابد، انتظار ظهور آن يگانه مصلح الهي در دلش زنده مي شود و او را به جست و جوي رهبر و راهنما بر مي انگيزد.

به همين جهت است كه هم اديان و مذاهب مختلف و هم دين مبين اسلام به اين ميل باطني و خواسته دروني توجّه خاصّي مبذول داشته و ظهور يك رهبر الهي و منجي آسماني را در پايان جهان به پيروان خود وعده داده اند.

نويدهاي ظهور «منجي موعود» كه در روايات اسلامي به عنوان «مهدي موعود» آمده است، قرنها پيش از اسلام، از زبان پيامبران «اولوا العزم (عليهم السلام)» بازگو شده، و حدّ اقل در حدود 60 قرن ـ 6000 سال پيش ـ اين نويدها دست به دست گشته تا امروز به دست ما رسيده است.

نويدهاي «منجي موعود» و يا به تعبير ديگر: «مصلح جهاني موعود»، مربوط به امروز و ديروز و ده قرن قبل و بيست قرن قبل و يا مخصوص اين دين و آن دين و اين ملّت و آن ملّت نيست؛ بلكه از زمان هاي خيلي دور، بين ملّتها و پيروان اديان شايع بوده است.

نكته شايان توجّهي كه در اينجا لازم است تذكّر دهيم اين است كه تا كنون تعداد زيادي از اين نويدها كه به عنوان نشانه هاي ظهور از زبان پيامبران الهي بازگو شده، دقيقاً طبق وعده هاي انبيا تحقّق يافته، و در عصر ما نيز برخي از آنها در حال تحقّق يافتن است.

جالب توجّه اين كه ده ها نشانه از نشانه هاي فراواني كه توسّط رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) و امامان اهل بيت (عليهم السلام) در چهارده قرن قبل به عنوان مقدّمه ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) براي اُمّت اسلامي بيان شده است، يكي پس از ديگري، در روزگار ما تحقّق مي يابد، و ما امروز تحقّق تعدادي از آنها را با چشم خود مي بينيم.

[1] او خواهد آمد، ص 46.

[2] سوره روم، آيه 30.

[3] بحار الانوار، ج 3، ص 281، ح 22.

[4] نهج البلاغه، فيض، خطبه 1، ص 33، و صبحي صالح، خطبه 1، ص 43.

عقيده به ظهور حضرت مهدي اختصاص به اسلام ندارد

اسناد و مدارك موجود تاريخي نشان مي دهد كه اين اعتقاد، يك اعتقاد جهاني و همگاني و عالم گير است و منحصر به اسلام و مذهب تشيّع و يا حتّي منحصر به مذاهب شرقي و غربي نيست. براي اثبات اين مدّعا كافي است تنها به يك نمونه از اعترافات يكي از خاورشناسان متعصّب يهودي اشاره كنيم:

گلدزيهر، خاور شناس و يهودي متعصّب، درباره جهاني بودن مسأله انتظار و عموميّت انتظار اقوام مختلف براي ظهور يك «منجي بزرگ» مي گويد:

 

[ صفحه 58]

 

«اعتقاد به بازگشت و ظهور «منجي موعود»، اختصاص به اسلام ندارد... پندارهاي مشابهي را مي توان در ميان اقوام ديگري نيز، به فراواني يافت...

بنابر اعتقاد «هندوايسم»، «ويشنو» در حالي كه بر اسبي سفيد سوار است و شمشيري از شعله آتش به دست دارد، در پايان دوره كنوني جهان، به عنوان «كال كي» ظاهر خواهد شد و سرزمين «آريا» را از دست ستمگران غاصب ـ كه منظور اقوام فاتح مسلمانند ـ رهايي خواهد بخشيد.

در ميان اقوام مغول، تا امروز (1910م) اين عقيده شايع است كه «چنگيزخان» پيش از مرگ خود، وعده كرده است كه در هشت ـ يا نُه قرن ديگر از نو، باز در زمين ظاهر خواهد شد و مغولان را از زير يوغ «چينيان» نجات خواهد داد.

در ميان اقوام شرقي و غربي، حتّي در ميان سرخ پوستان آمريكا، پندارهاي مشابهي درباره بازگشت يا ظهور «منجي موعود» پديد آمده است». [1] .

عقيده به ظهور يك «مصلح بزرگ جهاني»، در نزد بسياري از جوامع قديمي ديده مي شود. اين عقيده كه در واقع همان «انتظار فرج» مسلمانان است، داراي ابعاد گوناگون فلسفي، اجتماعي، سياسي، فرهنگي و مذهبي است كه در زمينه آن، صاحبان اديان و مذاهب، فيلسوفان و جامعه شناسان، روانكاران و روانشناسان و طرفداران احزاب و مكاتب، بحث بسيار كرده اند. و از اين رو:

«يهودي، از همه فرقه هايش، در انتظار ظهور مسيح موعود است كه عدالت واقعي را در آخر الزمان در سرتاسر جهان برقرار نمايد.

مسيحي، از همه گروه هايش، در انتظار بازگشت مسيح پاك است كه شالوده عدالت را در آخرالزمان در پهنه گيتي استوار سازد.

مسلمان، از همه مذاهب مختلفش، در انتظار ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) و بازگشت حضرت عيسي (عليه السلام) است كه حكومت عدل واقعي را در آخرالزمان در سراسر جهان از كران تا كران بنيان نهند». [2] .

به اميد آن روز.

[ صفحه 61]

[1] او خواهد آمد، ص 30 و 31.

[2] روزگار رهائي، ج 1، ص 59.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


| شناسه مطلب: 74292