قضاوت های نادرست و داوری های حساب نشده
اعتراف دانشمندان اهل سنت به صحت احادیث مهدی علمای اهل سنت، فقط به نقل روایات راجع به حضرت مهدی (علیه السلام) در صحاح خود و دیگر کتب معتبر دیگر اکتفا نکرده اند، بلکه گروه زیادی از شخصیّت های برجسته ایشان اعتراف کرده اند که این احادیث، «مشهور» ی
اعتراف دانشمندان اهل سنت به صحت احاديث مهدي <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />
علماي اهل سنت، فقط به نقل روايات راجع به حضرت مهدي (عليه السلام) در صحاح خود و ديگر كتب معتبر ديگر اكتفا نكرده اند، بلكه گروه زيادي از شخصيّت هاي برجسته ايشان اعتراف كرده اند كه اين احاديث، «مشهور» يا «متواتر» است.
اينك براي مزيد اطّلاع، نمونه هايي از اعتراف برخي از اين دانشمندان را در اين جا نقل مي كنيم:
1 ـ محمّد شبلنجي، دانشمند معروف مصري، در كتاب «نور الابصار» چنين مي نويسد:
«تواترت الأخبار عن النبيّ (صلي الله عليه وآله وسلم) علي أنّ المهدي من أهل بيته وأنّه يملأ الأرض عدلاً». [1] .
«اخبار متواتري از پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) رسيده است كه مهدي (عليه السلام) از خاندان اوست و زمين را از عدل پر مي كند».
2 ـ شيخ محمّد صبّان، در كتاب «اسعاف الراغبين» چنين مي گويد:
وقد تواترت الأخبار عن النبيّ (صلي الله عليه وآله وسلم) بخروجه، وأنّه من أهل بيته، وأنّه يملأ الأرض عدلاً، وأنّه يساعد عيسي (عليه السلام) علي قتل الدجّال بباب لد بأرض فلسطين، وأنّه يؤمّ هذه الاُمّة ويصلّي عيسي خلفه». [2] .
«اخبار متواتري از پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) نقل شده است كه مهدي (عليه السلام) قيام خواهد كرد و اين كه او از خاندان پيغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم) است و زمين را پر از عدل مي كند و حضرت عيسي (عليه السلام) را بر كشتن دجّال در سرزمين فلسطين دم دروازه «لُد» ياري مي دهد و بر اين اُمّت امامت
[ صفحه 122]
مي كند و حضرت عيسي (عليه السلام) پشت سر او نماز مي گزارد.
3 ـ ابن حجر عسقلاني، در كتاب «فتح الباري» درباره اخبار و احاديث راجع به حضرت مهدي (عليه السلام) مي گويد:
«اخبار به تواتر رسيده است كه مهدي (عليه السلام) از اين اُمّت است، و عيسي بن مريم از آسمان فرود مي آيد و پشت سر او نماز مي خواند» [3] .
4 ـ ابن حجر هيثمي مكّي، در كتاب «الصواعق المحرقه» از ابوالحسن آبري، چنين نقل مي كند:
«قد تواترت الأخبار و استفاضت بكثرة رواتها عن المصطفي (صلي الله عليه وآله وسلم) بخروجه و أنّه من أهل بيته و أنّه يملأ الأرض عدلاً». [4] .
«اخبار متواتري از پيامبر اكرم نقل شده است كه «مهدي» ظهور خواهد كرد و اينكه او از اهل بيت پيامبر است و زمين را از عدل و داد پر خواهد نمود».
5 ـ ابو الطيّب سيّد محمّد صدّيق حسيني بخاري قنوجي هندي، در كتاب «الاذاعة لما كان و ما يكون بين يدي الساعة»، چنين مي نويسد:
«... برخي از احاديث حضرت مهدي (عليه السلام) صحيح، برخي حسن و برخي ضعيف است و جريان ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) بين تمام مسلمانان مشهور و در طول تاريخ اسلام شهرت يافته است كه ناگزير بايد در آخر الزمان مردي از اهل بيت پيامبر ظهور كند و دين را تأييد بخشد و عدل و داد را ظاهر نمايد و همه مسلمانان از او پيروي نمايند و بر تمام ممالك اسلامي مستولي گردد و او «مهدي» ناميده مي شود و پس از ظهور او، «دجّال» خروج مي نمايد و طبق روايات وارده خروج دجّال از علايم قيامت است و حضرت عيسي (عليه السلام) بعد از ظهور او از آسمان فرود مي آيد و در مورد قتل دجّال به او كمك مي كند ـ يا اين كه همراه او نازل مي شود و او را در كشتن دجّال ياري مي دهد ـ و به هنگام اداي نماز صبح به او اقتدا مي نمايد و پشت سر آن حضرت نماز مي گزارد... و روايات مربوط به دجّال و حضرت عيسي (عليه السلام) به حدّ تواتر رسيده است». [5] .
[ صفحه 123]
6 ـ شيخ منصور علي ناصف، از دانشمندان معروف جامع «الازهر» مصر و نويسنده كتاب «التاج الجامع للاُصول» كه در اين كتاب معروف خود، احاديث قابل اطمينان كتب حديث اهل سنّت را جمع آوري نموده است، و شش نفر از علماي برجسته مصر بر آن تقريظ نوشته اند، و آن را با شرحي به نام «غاية المأمول» به منظور بيان و توضيح احاديث آن توأم نموده اند. او در جلد پنجم يعني در «كتاب الفتن و علامات الساعة» چنين مي نويسد:
«الباب السابع في الخليفة المهدي ـ رضي اللّه عنه ـ اشتهر بين العلماء ـ سلفاً وخلفاً ـ أنّه في آخر الزمان لابدّ من ظهور رجل من أهل البيت يسمّي «المهدي» يستولي علي الممالك الإسلاميّة، ويتّبعه المسلمون، و يعدل بينهم، ويؤيّد الدين...
و قد روي أحاديث المهدي جماعة من خيار الصحابة، وخرّجها أكابر المحدّثين كأبي داوود والترمذي وابن ماجة و الطبراني وأبي يعلي والبزّاز والإمام أحمد والحاكم ـ رضي اللّه عنهم أجمعين ـ و لقد أخطأ من ضعّف أحاديث المهدي كلّها كابن خلدون وغيره...»
«در ميان دانشمندان امروز و گذشته اهل تسنّن، مشهور است كه سرانجام بايد در آخر الزمان مردي از اهل بيت پيامبر به نام «مهدي (عليه السلام)» ظهور كند. او بر كشورهاي اسلامي مسلّط شود و مسلمانان نيز از او پيروي كنند و مهدي (عليه السلام) در ميان آنان به عدالت رفتار كند و دين اسلام را تأييد بخشد.
احاديث راجع به مهدي (عليه السلام) را گروهي از برگزيدگان صحابه پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) روايت كرده اند و محدّثان بزرگ مانند: ابي داوود، ترمذي، ابن ماجه، طبراني، ابو يعلي، بزّاز، امام احمد حنبل و حاكم نيشابوري، در كتب خود آورده اند.
كساني كه تمام احاديث مهدي (عليه السلام) را ضعيف شمرده اند مانند «ابن خلدون» و ديگران، راه خطا پيموده اند و اين حديث كه «ابن خلدون» نقل كرده است كه «مهدي، همان عيسي بن مريم است» ضعيف است چنان كه بيهقي و حاكم نيشابوري و غير اينان به اين معنا تصريح كرده اند.
منصور علي ناصف پس از اشاره به كتاب «شوكاني»، عالم معروف اهل سنّت، كه درباره تواتر احاديث مربوط به «مهدي (عليه السلام)» و خروج دجّال و بازگشت حضرت عيسي
[ صفحه 124]
است، چنين مي گويد:
«هذا يكفي لمن كان عنده ذرّة من إيمان وقليل من انصاف» [6] .
«آنچه گفته شد براي كساني كه ذرّه اي ايمان و اندكي انصاف داشته باشند، كفايت مي كند».
7 ـ احمد زيني دحلان، دانشمند معروف حجاز و مفتي بزرگ مكّه، در كتاب «الفتوحات الاسلاميّة» چنين مي نويسد:
«احاديثي كه در آن از «مهدي» سخن رفته است بسيار زياد و «متواتر» است و البتّه در ميان آن همه احاديث صحيح، روايات ضعيف هم زياد است؛ ولي به واسطه كثرت اين احاديث و فزوني راويان آنها و محدّثان فراواني كه اين روايات را در كتب خود آورده اند، جمعاً مفيد قطع و يقين است».
سپس اين دانشمند مي نويسد:
«محمّد بن عبدالرسول برزنجي، در آخر كتاب «الاشاعة في اشراط الساعة» ياد آور شده است كه اخبار مهدي موعود (عليه السلام) متواتر مي باشد و امري مسلّم است.
از اين احاديث به يقين بايد دانست كه «مهدي» از فرزندان فاطمه (عليها السلام) است و زمين را از عدل و داد پر مي كند». [7] .
8 ـ وهّابيان، نيز كه از تندروترين گروه هاي اسلامي اهل تسنّن به شمار مي روند، مسأله «مهدويت» و تواتر احاديث مربوط به حضرت مهدي (عليه السلام) را پذيرفته اند و با ساير فِرَقِ مسلمين اتّفاق نظر دارند و به طور جدّي از آن دفاع مي كنند و آن را از عقايد قطعي و مسلّم اسلامي مي دانند.
>يك سند تاريخي و مدرك زنده
>توضيح مختصري پيرامون بيانيه علماي حجاز
>مخالفان وجود حضرت مهدي چه مي گويند؟
يك سند تاريخي و مدرك زنده
هم اكنون به منظور تأييد اين گفتار، بيانيه مهمّي را مي آوريم كه از طرف رابطة العالم الاسلامي، مركز مهم ديني وهّابيها، در پاسخ سؤال يك نفر مسلمان از اهالي «كنيا» صادر شده است.
[ صفحه 125]
«بعد التحيّة؛
«جواباً عمّا يسأل عنه المسلم الكيني، في شأن المهدي المنتظر، عن موعد ظهوره، و عن المكان الّذي يظهر منه و عن ما يطمئنه عن المهدي (عليه السلام):
هو: محمّد بن عبداللّه، الحسني العلوي الفاطمي المهدي الموعود المنتظر. موعد خروجه في آخر الزمان، و هو من علامات الساعة الكبري، يخرج من المغرب ويُبايعُ له في الحجاز في مكّة المكرّمة بين الركن والمقام، بين باب الكعبة المشرّفة والحجر الأسود عند الملتزم.
ويظهر عند فساد الزمان وانتشار الكفر وظلم الناس، يملأ الأرض عدلاً و قسطاً كما مُلئت جوراً و ظلماً. يحكم العالم كلّه وتخضع له الرقاب بالاقناع تارة و بالحرب اُخري. وسيملك الأرض سبع سنين، وينزل عيسي (عليه السلام) من بعده فيقتل الدجّال، أو ينزل معه فيساعده علي قتله بباب لدّ بأرض فلسطين. وهو آخر الخلفاء الراشدين الاثني عشر الّذين أخبر عنهم النبي ـ صلوات اللّه وسلامه عليه ـ في الصحاح. واحاديث المهدي واردة عن الكثير من الصحابة يرفعونها الي رسول اللّه (صلي الله عليه وآله وسلم) و...
وقد نصّ علي أنّ أحاديث المهدي، أنّها متواترة، جمع من الأعلام قديماً وحديثاً، منهم السخاوي في «فتح المغيث»... و نصّ الحفّاظ و المحدّثون علي أنّ أحاديث المهدي فيها الصحيح والحسن. ومجموعها متواتر مقطوع بتواتره و صحّته. وأنّ الاعتقاد بخروج المهدي واجب، وأنّه من عقائد أهل السنّة والجماعة، ولاينكرها إلاّ جاهل بالسنّة، و مبتدع في العقيدة». [1] .
>متن كامل بيانيه علماي حجاز
متن كامل بيانيه علماي حجاز
«پس از اداي سلام. اين پاسخ سؤال مسلمان «كنيايي» است كه از «مهدي منتظر» و هنگام ظهور او و محل ظهورش پرسش نموده است.
«مهدي»، محمّد بن عبداللّه حسني، علوي و فاطمي است و او مهدي موعود منتظر
[ صفحه 126]
است. موقع ظهور وي در آخر الزمان است و ظهورش از نشانه هاي قيامت مي باشد. از غرب ظاهر مي شود، و در حجاز در مكّه مكرّمه بين «ركن و مقام» با آن حضرت بيعت مي نمايند.
هنگامي كه كفر و ظلم و فساد، عالم را فرا گرفته باشد، او ظهور مي كند و زمين را از عدل و داد پر مي كند همان گونه كه از جور و ستم پر شده باشد. بر همه جهان حكومت خواهد كرد و همه جهانيان در برابر او سر تعظيم فرود خواهند آورد و همگي تسليم وي خواهند شد، يا به ميل و دلخواه يا با نبرد.
او تمام روي زمين را مالك خواهد شد، و حضرت عيسي (عليه السلام) بعد از ظهور او، از آسمان فرود مي آيد و «دجّال» را مي كشد و يا همراه با ظهورش از آسمان فرود مي آيد و حضرت مهدي (عليه السلام) را بر كشتن «دجّال» بر درِ دروازه «لد» در سرزمين فلسطين، ياري مي دهد.
مهدي (عليه السلام) آخرين خلفاي راشدين دوازده گانه است كه پيامبر از آنها خبر داده است و در صحاح اهل سنت آمده است.
احاديث مربوط به مهدي (عليه السلام) را بسياري از «صحابه» از شخص پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) نقل كرده اند كه از جمله آنهاست: عثمان بن عفّان، علي بن ابي طالب (عليه السلام)، طلحة بن عبيداللّه، عبدالرحمان بن عوف، عبداللّه بن عبّاس، عمّار ياسر، عبداللّه بن مسعود، ابو سعيد خدري، ثوبان، قرّة بن اساس مزني، عبداللّه بن حارث، ابوهريره، حذيفة بن يمان، جابر بن عبداللّه، ابو امامه، جابر بن ماجد، عبداللّه بن عمر، انس بن مالك، عمر بن حصين و اُمّ سلمه.
اينها بيست نفر از كساني هستند كه روايات راجع به مهدي (عليه السلام) را نقل كرده اند و غير از اينها افراد زياد ديگري نيز وجود دارند. سخنان فراواني نيز از خود «صحابه» نقل شده است كه در آنها به ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) تصريح گرديده است، و آنها را نيز مي توان در رديف روايات پيامبر قرار داد؛ زيرا مسأله ظهور مهدي (عليه السلام) از مسايلي نيست كه بتوان در آن اجتهاد كرد.
رواياتي كه درباره ظهور مهدي منتظر (عليه السلام) از شخص رسول اكرم نقل شده و آنچه را كه صحابه پيامبر با اعتماد به گفته رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) بيان كرده اند ـ و شهادت و گواهي آنان
[ صفحه 127]
نيز در حكم حديث است ـ در بسياري از كتب معروف اسلامي و متون اصلي حديث پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) اعمّ از سنن، معاجم و مسانيد آمده است كه از آن جمله است: سنن ابو داود، سنن ترمذي، سنن ابن ماجه، سنن ابي عمرو الداني، مسند احمد و ابن يعلي، و بزار، صحيح حاكم، معاجم طبراني، و روياني، و دارقطني، و ابو نعيم در كتاب «اخبار المهدي»، و خطيب در «تاريخ بغداد»، و ابن عساكر در «تاريخ دمشق» و غير اينها.
و بعضي از دانشمندان اسلامي درباره «مهدي (عليه السلام)» كتاب هاي ويژه اي نوشته اند كه از آن جمله است:
ابو نعيم در كتاب «اخبار المهدي»، ابن حجر هيثمي در كتاب «القول المختصر في علامات المهدي المنتظر»، شوكاني در كتاب «التوضيح في تواتر ما جاء في المنتظر و الدجّال و المسيح»، ادريس عراقي مغربي در كتاب «المهدي»، ابو العبّاس بن عبدالمؤمن المغربي در كتاب «الوهم المكنون في الردّ علي ابن خلدون». و آخرين كسي كه در اين زمينه بحث مشروحي نگاشته، مدير دانشگاه اسلامي مدينه است كه در چندين شماره مجلّه دانشگاه مزبور بحث كرده است.
عدّه اي از بزرگان و دانشمندان متقدم و متأخر نيز در نوشته هاي خود تصريح كرده اند كه احاديث مربوط به مهدي (عليه السلام) متواتر است. (و به هيچ وجه قابل انكار نيست) از آن جمله است:
سخاوي در كتاب «فتح المغيث»، محمّد بن احمد سفاريني در كتاب «شرح العقيده»، ابو الحسن آبري در كتاب «مناقب الشافعي»، ابن تيميّه در كتاب فتاوايش، سيوطي در كتاب «الحاوي»، ادريس عراقي در تأليفي كه درباره «مهدي» دارد، شوكاني در كتاب «التوضيح في تواتر ما جاء في المنتظر و الدجّال و المسيح»، محمّد بن جعفر كناني در «نظم المتناثر في الحديث المتواتر» و ابو العبّاس بن عبدالمؤمن در كتاب «الوهم المكنون من
[ صفحه 128]
كلام ابن خلدون».
و اين تنها ابن خلدون است كه احاديث مربوط به مهدي (عليه السلام) را با حديثي مجعول و ساختگي و بي اساس كه مي گويد: «لامهديّ إلاّ عيسي؛ مهدي جز عيسي (عليه السلام) نيست» مورد ايراد قرار داده است. و لكن بزرگان، پيشوايان و دانشمندان اسلام گفتار او را رد كرده اند. و به خصوص، ابن عبدالمؤمن كه در ردّ گفتار او كتاب ويژه اي به نام «الوهم المكنون من كلام ابن خلدون» نوشته است كه از 30 سال قبل، در شرق و غرب منتشر شده است.
حافظان، بزرگان و دانشمندان علم حديث نيز تصريح كرده اند كه احاديث مربوط به مهدي (عليه السلام) شامل احاديث «صحيح» و «حسن» است و مجموع آنها متواتر و صحّت آنها قطعي است. بنابراين، اعتقاد به ظهور مهدي (عليه السلام) بر هر مسلماني واجب است و جزء عقايد اهل سنّت و جماعت است و جز افراد نادان و بي اطّلاع از اسلام و بدعتگزار، منكر آن نخواهند بود».
توضيح مختصري پيرامون بيانيه علماي حجاز
به نظر ما، مطالب بيانيه مزبور آن چنان صريح، گويا، روشن و آشكار است كه نيازي به توضيح اضافي ندارد؛ زيرا مدارك لازم در اين «بيانيّه» آن چنان گردآوري شده كه هيچ كس را ياراي انكار آن نيست.
تنها تفاوت مهمّي كه اين «بيانيّه» با عقيده «شيعه» دارد اين است كه در اين بيانيّه، نام پدر حضرت مهدي (عليه السلام) «عبداللّه» ذكر شده است در حالي كه در كتب شيعه، نام پدر بزرگوار آن حضرت به طور مسلّم «امام حسن عسكري (عليه السلام)» است. و سرچشمه اين اختلاف آن است كه در بعضي از روايات اهل سنّت، مانند روايتي كه «ابو داوود» در كتاب «سنن» خود از پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) نقل كرده است جمله «اسم ابيه اسم ابي نام پدر حضرت مهدي (عليه السلام) نام پدر من است» آمده است.
در حالي كه قراين نشان مي دهد كه اين جمله در اصل، «اسم ابيه اسم ابني؛ اسم پدرش اسم فرزند من است» بوده است كه منظور امام حسن مجتبي (عليه السلام) مي باشد و بر اثر اشتباه در نقطه گذاري به اين صورت در آمده است. اين احتمال را «گنجي شافعي» نيز در كتاب «البيان في اخبار صاحب الزمان» تأييد كرده است.
در اين زمينه، دانشمندان و نويسندگان اسلامي از شيعه و سنّي، سخن بسيار گفته اند كه ما در اينجا نيازي به ذكر سخنان آنها نمي بينيم. و در هر حال، آن جمله كه درباره نام پدر حضرت مهدي (عليه السلام) در بيانيه علماي حجاز و در بعضي از روايات اهل سنّت آمده است، قابل اعتماد نيست؛ زيرا:
نخست آن كه در اكثر روايات و كتب معتبره اهل سنّت اين جمله وجود ندارد.
[ صفحه 129]
دوم آن كه در روايت معروف ابن ابي ليلي آمده است: «اسمه اسمي و اسمُ أبيه اسمُ أبني؛ نام حضرت مهدي (عليه السلام) نام من، و نام پدرش، نام فرزند من است». كه منظور امام حسن مجتبي (عليه السلام) است.
سوّم آن كه روايات قطعي و متواتر از طرق اهل بيت (عليهم السلام)، گواهي مي دهند كه نام پدر حضرت مهدي (عليه السلام) «حسن» است.
چهارم آن كه در بعضي از روايات اهل سنّت نيز تصريح شده كه مهدي موعود اسلام (عليه السلام)، فرزند امام حسن عسكري (عليه السلام) است و بعضي از بزرگان آنها هم مانند محمّد بن يوسف گنجي در كتاب «البيان» و محيي الدين عربي در «فتوحات مكيّه» ـ به نقل شعراني ـ و عبدالوهّاب شعراني در كتاب «يواقيت و جواهر» مبحث (65)، و محمّد بن طلحه شافعي در كتاب «مطالب السئول»، و ابن صبّاغ مالكي در «الفصول المهمّه» و افراد ديگري، اين معني را تأييد نموده و به مهدي موعود پسر امام حسن عسكري (عليه السلام) اعتراف كرده اند.
پنجم آن كه نام پدر حضرت مهدي (عليه السلام) كه در بيانيّه علماي حجاز به عنوان «عبداللّه» آمده است ظاهراً مدرك و مستند آن همان جمله اخير روايت ابو داوود است كه نقل آن منحصر به ابو داوود و راوي آن هم «زائده» است، كه بنا به نوشته گنجي شافعي وي در حديث تصرّف مي نموده و به آن مي افزوده است و چنين حديثي كه او واسطه نقل آن باشد فاقد اعتبار است.
ششم آن كه روايت ابو داوود با اضافه جمله «و اسم أبيه اسم أبي» كه به قول گنجي شافعي «زائده» به آخر آن افزوده است و در عين حال مورد استناد قرار گرفته، و در واقع همان جمله سبب بروز اختلاف در نام پدر حضرت مهدي (عليه السلام) گرديده است، داراي زمينه جعل و ساختگي است كه ما به منظور توضيح اين موضوع، توجه خوانندگان گرامي را به دو جريان تاريخي جلب مي كنيم تا بي اعتباري قسمت آخر اين روايت بر اهل تحقيق روشن شده، و خود بي پرده و منصفانه در اين باره به داوري بنشينند.
اينك دو جريان تاريخي:
1 ـ ابن طقطقي، مورّخ مشهور و نكته سنج در كتاب تاريخ خود چنين مي نويسد:
«محمّد بن عبداللّه بن حسن بن حسن بن علي بن ابي طالب (عليه السلام) معروف به «نفس
[ صفحه 130]
زكيّه» مدّعي مهدويّت در اسلام گرديد و گروههايي از شيعه و حتّي بني عبّاس مانند منصور دوانيقي قبل از تكيه زدن بر مسند خلافت خود و برادرش سفّاح براي رويارويي با بني اُميّه و قيام عليه آنان، با وي به عنوان خليفه بيعت نمودند. او در آغاز امر، بين مردم شايع كرده بود كه مهدي موعود مورد بشارت پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) اوست، و پدرش «عبداللّه» نيز اين مطلب را همواره در نفوس گروههايي از مردم تزريق و تثبيت مي نمود، و روايت مي كرد كه پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) فرموده است:
«لو بقي من الدنيا يوم لطوّل اللّه ذلك اليوم حتّي يبعث فيه مهديّنا ـ أو قائمنا ـ اسمه كإسمي وإسم أبيه كإسم أبي». [1] .
«اگر از عمر دنيا فقط يك روز باقي بماند خداوند آن روز را به قدري طولاني مي گرداند تا اين كه «مهدي» ما يا قائم ما را برانگيزاند كه نام او همانند نام من، و نام پدرش همانند نام پدر من باشد».
بنابراين، دور نيست كه جمله: «واسم أبيه إسم أبي» را، اين پدر و پسر يا اطرافيان و هواخواهان آنها به حديث مزبور افزوده باشند تا از اين رهگذر بتوانند مردم عوام را فريب داده و مهدي دروغين (يعني نفس زكيّه) را به جاي مهدي موعود واقعي معرّفي نمايند، و البته اين كار هم تاحدّي عملي گرديد، امّا ديري نگذشت كه قضيّه كشف، و دروغ او آشكار گشت.
2 ـ ابو الفرج اصفهاني مي نويسد:
«هنگامي كه منصور دوانيقي در صدد برآمد براي فرزندش مهدي بيعت بگيرد، فرزند ديگرش «جعفر» در اين باره به او اعتراض داشت. پس امر به احضار مردم كرد و چون حاضر شدند و خطبا خطبه خواندند و شعرا به مديحه سرايي و توصيف مهدي و فضايلش پرداختند، مطيع بن أياس كه يكي از شعراي عيّاش و متّهم به زندقه بود بپاخاست و شعر و خطبه خواند و وقتي كه از شعر و خطبه فارغ شد رو به منصور نموده و گفت: اي اميرمؤمنان!! فلان از فلان از پيامبر نقل كرد كه پيامبر فرمود:
«المهديّ منّا محمّد بن عبداللّه واُمّه من غيرنا، يملأها عدلاً كما مُلئت جوراً»؛
[ صفحه 131]
«مهدي از ماست و او محمّد بن عبداللّه است و مادرش از غير ما است، دنيا را پر از عدل مي كند همان طور كه پر از ظلم شده است».
سپس گفت: و ابن عبّاس بن محمّد، برادر تو، بدين حديث گواهي مي دهد؛ آنگاه رو به عبّاس نموده و گفت: تو را به خدا سوگند! آيا اين حديث را شنيده اي؟
عباس گفت: آري.
پس منصور دستور داد تا حاضرين با پسرش مهدي بر امر خلافت بيعت كنند.
چون مجلس به پايان رسيد عبّاس بن محمّد رو به حاضرين كرد و گفت: آيا متوجّه شديد كه اين زنديق چگونه به خدا و رسولش نسبت دروغ داد و حتّي مرا نيز بر دروغش به شهادت طلبيد؟ و من از ترس منصور ناگزير به دروغ شهادت دادم...» [2] .
به هر حال، با مراجعه به تاريخ و شرح و توضيحي كه ابو الفرج اصفهاني [3] و دكتر سميره مختار ليثي [4] درباره محمّد بن عبداللّه، معروف به «نفس زكيّه» و دعوي مهدويّت و خلافت او، و هم چنين در مورد برخوردها و عكس العمل هاي منصور دوانيقي، و دعوي مهدويّت براي فرزند خود (مهدي عبّاسي) نوشته اند، اين موضوع به خوبي روشن مي شود كه هريك از آنان در صدد بودند تا با عنوان «محمّد بن عبداللّه» مسأله مهدويّت در اسلام را درباره خود يا فرزند خود بر مردم تحميل نمايند، و با افزودن به حديث مسلّمي كه صحابه و تابعين و بزرگان اسلام درباره مهدي موعود (عليه السلام) از پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) نقل نموده و براي همگان ثابت و محرز بوده است. سوء استفاده نموده و مردم را فريب دهند تا بدين وسيله بتوانند سهل تر و آسان تر به مقصود خود برسند.
بنابراين، بي ترديد مي توان ادّعا كرد كه جمله «واسم أبيه اسم أبي» كه در آخر روايت ابو داوود آمده، و در مورد نام پدر حضرت مهدي (عليه السلام) مدرك بي چون و چراي علما و دانشمندان اهل سنّت قرار گرفته، ساخته و پرداخته نامبردگان و عوامل دست نشانده آنان و هواخواهان آنها بوده است.
[ صفحه 132]
در اينجا براي اثبات مطلب، روايتي را كه ابوالفرج اصفهاني درباره مهدي عباسي از منصور دوانيقي نقل كرده است، مي آوريم تا حقيقت گفته هاي پيشين روشنتر شود.
ابوالفرج در كتاب «مقاتل الطالبيين» مي نويسد:
«مسلم بن قتيبه روايت كرده كه گفت: روزي بر منصور دوانيقي وارد شدم به من گفت: محمّد بن عبداللّه خروج كرده و خودش را «مهدي» مي پندارد، ولي به خدا قسم! او مهدي ـ موعود ـ نيست. من در اين باره مي خواهم موضوعي را به تو بگويم كه به كسي ديگر نگفته ام و نخواهم گفت و آن اين است كه در واقع، فرزند من هم، مهدي موعود روايات ـ وارده از پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) ـ نيست، لكن من او را از باب تفأل مهدي ناميده ام». [5] .
امّا اين كه در بيانيه علماي حجاز، از حضرت مهدي (عليه السلام) به عنوان «حسني» ياد شده است، به اين جهت است كه مادر امام باقر (عليه السلام)، دختر امام حسن مجتبي (عليه السلام) است و از اين رهگذر امامان بعدي حسني و حسيني هستند و حضرت مهدي (عليه السلام) نوه پسري امام حسين (عليه السلام) و نوه دختري امام حسن مجتبي (عليه السلام) مي باشد؛ پس حسني بودن حضرت مهدي (عليه السلام) نيز صحيح است و ايجاد مشكلي نمي نمايد.
آنچه تا اينجا از نظر خوانندگان گرامي گذشت، چند نمونه كوتاه و گويا از اعترافهاي دانشمندان بزرگ اهل سنّت بود كه همگي آنها به آمدن مردي ازدودمان خاندان پيغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم) به نام «مهدي» (عليه السلام) اعتراف نموده و احاديث مربوط به مهدي موعود (عليه السلام) را پذيرفته اند.
اينك بايد ببينيم مخالفان وجود مقدّس مهدي (عليه السلام) چه مي گويند؟ و منطق آنها چيست؟
[1] تاريخ فخري، با ترجمه فارسي، ص 224؛ الفخري ص 165- 166.
[2] اغاني ج 13 ص 287، لسان الميزان ج 6 ص 68.
[3] مقاتل الطالبيين ص 206- 262.
[4] جهاد الشيعه ص 111- 146.
[5] مقاتل الطالبيين ص 218.
مخالفان وجود حضرت مهدي چه مي گويند؟
با اين كه مسأله ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) در ميان دانشمندان اهل سنّت، مشهور و معروف است و عدّه زيادي از بزرگان آنها، اعتراف كرده اند كه احاديث مزبور از احاديث مشهور و متواتر است، برخي از متعصّبان ايشان، موضوع بدين روشني را مخدوش نموده، و تعداد بسيار معدودي از آنها مانند احمد امين مصري در كتاب «المهدي و
[ صفحه 133]
المهدويّة في الإسلام»، سعد محمّد حسن در كتاب «المهديّة في الإسلام»، فريد وجدي در كتاب «دائرة المعارف» ماده «سلم» و طنطاوي در «تفسير الجواهر» و محمّد عبداللّه عنان در كتاب «مواقف حاسمه» به مسأله مهدويّت با ديده ترديد و انكار نگريسته و تمام مطالب كتاب هاي بزرگان و مفاخر خود را ناديده گرفته اند تا جايي كه اعتقاد به ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) را افسانه اي پنداشته اند كه تنها «شيعه» به آن معتقد است، و گويي اصلاً اهل سنّت در اين باره نظري ندارند!!
اينك براي روشن شدن اذهان خوانندگان عزيز، گفتار تني چند از پيش قدمان مخالفان و منكران وجود حضرت مهدي (عليه السلام) را در اينجا مي آوريم تا معلوم شود كه اين عدّه معدود تا چه اندازه از حقّ و حقيقت دور، و حتّي از ضروريات مذهب و روش هم مسلكان خود نيز، بيگانه اند.
>ابن حزم اندلسي و گمراهي عجيب
>خطيب بغدادي
>ابن كثير شامي
ابن حزم اندلسي و گمراهي عجيب
نخستين كسي كه در اين راه پيش قدم شده است، ابن حزم اندلسي (متوفّاي سال 456 هجري) است. افكار اين مرد سنّي عالِم نما، نسبت به وجود مقدّس مهدي منتظر (عليه السلام) و آنچه وي در كتاب «الفصل» خود نگاشته، و تهمت هايي كه به پسر امام حسن عسكري (عليه السلام) وارد ساخته است، منشأ انحراف گروهي ديگر، به خصوص نويسندگان سنّي معاصر، از قبيل احمد امين مصري گرديده است.
ابن حجر عسقلاني، در كتاب «لسان الميزان» ذيل نام «ابن حزم» مي نويسد:
كليه دانشمندان اهل سنّت كه در عصر «ابن حزم» مي زيسته اند، او را تكفير كردند. با اين وصف، «ابن حزم» كه مطرود هم مذهبان خود بوده است در كتاب «جمهرة انساب العرب» با گستاخي خاصّي راجع به امام حسن عسكري (عليه السلام)» مي نويسد:
«حسن عسكري، آخرين امام رافضيان است و او اولاد نداشت!! رافضيان ادّعا كردند كه وي كنيزي به نام «صيقل» داشت، كه بعد از مرگ وي پسري آورد؛ ولي اين دروغ است!!». [1] .
[ صفحه 134]
[1] جمهرة انساب العرب ص 61.
خطيب بغدادي
دوّمين نفري كه از ذكر نام حضرت مهدي (عليه السلام) خودداري نموده و از او نامي نمي برد، خطيب بغدادي (متوفّاي سال 463 هجري) است. وي در «تاريخ بغداد»، آنجا كه از امام حسن عسكري (عليه السلام) نام مي برد بدون اين كه متذكر شود آن حضرت فرزندي داشته است، فقط مي نويسد: «ابومحمّد» الحسن بن علي. [1] .
[1] تاريخ بغداد ج 7 ص 366.
ابن كثير شامي
ابن كثير شامي (متوفّاي سال 774 هجري) در تاريخ معروف خود «البداية والنهاية» در جلد يازدهم، ذيل حوادث سال 254هجري، فقط از امام دهم حضرت امام علي النقي الهادي (عليه السلام) نام مي برد و مي گويد: وي پدر حسن بن علي العسكري است. [1] و حتّي از خود «امام حسن عسكري (عليه السلام)» نيز مانند ساير علماي عصر، جداگانه نام نمي برد.
شگفت انگيزتر از گفتارهاي بي اساس و افكار بيمارگونه «ابن حزم» و همفكران وي، گفتار علاّمه سمناني است كه به قول جامي در كتاب «شواهد النبوّة» و قاضي حسين «ديار بكري» در تاريخ «خميس» مي گويد: محمّد بن الحسن العسكري (عليه السلام) متولّد شد، و به مقام قطبيّت رسيد و سپس وفات يافت!! [2] .
شگفت انگيزتر از گفتار علاّمه سمناني، سخن حافظ ذهبي در «تاريخ اسلام» است كه مي نويسد: محمّد بن الحسن، در سال 258 ـ يا 256 ـ هجري متولّد شد، و دو سال بعد از پدرش زنده بود و بعد معدوم الاثر شد و معلوم نيست چگونه وفات يافت! [3] .
و شگفت انگيزتر از گفتار اين دو تن، گفتار «ابن حجر هيثمي مكّي» است. وي با اين كه در كتاب «الصواعق المحرقه» در آنجايي كه از ائمه اهل بيت (عليهم السلام) نام مي برد، بعد از شرح حال امام حسن عسكري (عليه السلام) مي نويسد:
باقي نگذاشت مگر پسرش «ابوالقاسم محمّد الحجّه» و سنّ او هنگام وفات پدرش
[ صفحه 135]
پنج سال بود و در اين سنّ، خداوند به او حكمت بخشيد، و او «قائم منتظر» ناميده مي شود.
با اين حال در دنباله سخنان خود در همان كتاب مي گويد: گفته شده كه وي در مدينه پنهان شد و از نظرها غايب گرديد و معلوم نشد به كجا رفت! [4] .
رسوائي تا كجا؟
رسوايي اين گروه به جايي رسيده است كه محدّث بزرگ اهل سنّت «ملاّ علي قاري» كتاب ويژه اي در ردّ آنها نوشته است، و كتابش را «الردّ علي من حكم و قضي بأنّ المهدي الموعود جاء ومضي» [5] ناميده است.
اي كاش اين متعصّبان گرفتار و عنودهاي لجوج، اندكي مي انديشيدند و لااقل به رواياتي كه درباره مهدي موعود (عليه السلام)، در كتب معتبر اهل سنّت وارد شده و ظهور مهدي موعود منتظر (عليه السلام) را در آخر الزمان دانسته است و نظريات گروهي از مشاهير دانشمندانشان كه در كتاب هاي خود از شخص محمّد بن الحسن العسكري (عليه السلام) به عنوان حجّت قائم و مهدي نام برده و به وجود مقدّس امام زمان شيعه اعتراف نموده اند، مراجعه مي كردند تا اين كه در برابر محكمه تاريخ و وجدان هاي بيدار، و آزاد انديشان منصف جهان، تا اين اندازه سرافكنده و شرمسار و بي حيثيّت نمي شدند.
[ صفحه 139]
[1] البداية و النهاية ج 11 ص 17.
[2] تاريخ الخميس ج 2 ص 289.
[3] تاريخ الاسلام ج 19 ص 113 حوادث 51- 60.
[4] الامام المهدي عند اهل السنة ص 371.
[5] يعني بطلان قول كساني كه گفته اند مهدي موعود آمده و رفته است.