مسأله انتظار
مهدی موعود در گفتار دانشمندان بزرگ اهل سنت گفته آمد که یکی از مسایل مورد اتفاق شیعه و سنّی مسأله مهدویت و عقیده به ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) است. همچنین اعتراف جمعی از علمای اهل سنت به صحت و تواتر احادیث راجع به حضرت مهدی (علیه السلام) گذشت. در این ب
مهدي موعود در گفتار دانشمندان بزرگ اهل سنت <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />
گفته آمد كه يكي از مسايل مورد اتفاق شيعه و سنّي مسأله مهدويت و عقيده به ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) است. همچنين اعتراف جمعي از علماي اهل سنت به صحت و تواتر احاديث راجع به حضرت مهدي (عليه السلام) گذشت. در اين بخش، آراي گروهي از علماي ايشان را درباره آن حضرت مي آوريم تا اتفاق مسلمانان در اين قضيّه، روشن تر شود.
ابن ابي الحديد معتزلي مي گويد:
«وقد وقع اتّفاق الفِرَق من المسلمين أجمعين علي أنّ الدنيا والتكليف لاينقضي إلاّ عليه» [1] .
«تمام فرقه هاي مسلمانان اتفاق دارند كه دنيا و تكليف به پايان نمي رسد مگر اين كه مهدي (عليه السلام) ظهور نمايد».
محمّد امين سويدي مي گويد:
«الّذي اتّفق عليه العلماء أنّ المهديّ هو القائم في آخر الوقت، وأنّه يملأ الأرض عدلاً، والأحاديث فيه وفي ظهوره كثيرة». [2] .
«آنچه مورد اتّفاق همه دانشمندان است اين است كه مهدي (عليه السلام) كسي است كه در آخر الزمان قيام مي كند، و زمين را از عدل پر مي نمايد، و روايات درباره مهدي (عليه السلام) و ظهور او فراوان است».
ابن منظور، نويسنده كتاب «لسان العرب» مي گويد:
«المهدي الّذي قد هداه اللّه الي الحقّ، وقد استعمل في الأسماء حتّي صار كالأسماء الغالبة، وبه سُمّي المهديّ الذي بشّر به النبي ـ صلّي اللّه عليه وآله وسلّم ـ أنّه يجيء في آخر الزمان». [3] .
[ صفحه 140]
«مهدي يعني كسي كه خدا او را به سوي حقّ هدايت كرده باشد. كلمه مهدي به قدري در نام گذاري اشخاص به كار رفته است كه به صورت اسم در آمده است. و مهدي كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) ظهور او را در آخر الزمان، بشارت داده است، به همين نام، ناميده شده است».
ابن اثير مي گويد:
«المهدي الّذي بشّر به رسول اللّه ـ صلّي اللّه و عليه وآله و سلّم ـ إنّه يجيء في آخر الزمان». [4] .
«آن مهدي موعود (عليه السلام) كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) ظهور او را بشارت داده است، در آخر الزمان خواهد آمد».
زبيدي نويسنده كتاب «تاج العروس» مي گويد:
«المهدي الّذي بُشّر به، إنّه يجيء في آخر الزمان، جعلنا اللّه من أنصاره». [5] .
«مهدي موعودي كه بشارت ظهور او را داده اند، در آخرالزمان مي آيد. خداوند ما را از جمله يارانش قرار دهد».
ابن حجر مكّي مي گويد:
«وقد ظهرت بركة دعائه ـ صلّي اللّه عليه وآله وسلّم ـ في نسلهما (يعني عليّاً و فاطمة (عليهما السلام فكان منه من مضي و من يأتي، و لو لم يكن في الآتين إلاّ الإمام المهديّ (عليه السلام) لكفي». [6] .
«بركت دعاي رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در موقع ازدواج علي (عليه السلام) و فاطمه (عليها السلام) در نسل آن دو بزرگوار ظاهر شد و از نسل علي و فاطمه (عليهما السلام)، عدّه اي آمدند كه از اين دنيا رفتند و عدّه اي هم خواهند آمد كه اگر در ميان آيندگان از نسل علي و فاطمه (عليهما السلام) كسي جز مهدي موعود (عليه السلام) نبود، براي ظهور بركت دعاي پيامبر بس بود».
[ صفحه 141]
همين ابن حجر در جاي ديگر مي گويد:
«مهدي منتظر (عليه السلام) يك تن بيشتر نيست و هرگز تعددي در آن وجود ندارد». [7] .
شمس الدين ذهبي مي گويد:
«إنّ الإمام المهدي من أولاد الإمام الحسن العسكري (عليه السلام) و هو باق إلي أن يأذن اللّه له بالخروج، فيملأ الأرض قسطاً و عدلاً كما ملئت ظلماً و جوراً». [8] .
«حضرت مهدي (عليه السلام) از فرزندان امام حسن عسكري (عليه السلام) است و او موجود و حاضر است تا روزي كه خداوند اذن ظهورش دهد و زمين را پر از عدل و داد كند همان گونه كه از ظلم و ستم پر شده باشد».
شمس الدين قرطبي مي گويد:
«إنّ جميع ملوك الدنيا كلّها أربعة: مؤمنان و كافران، فالمؤمنان سليمان بن داوود والإسكندر، و الكافران نمرود و بخت النصر، و سيملكها من هذه الاُمّة خامسٌ و هو المهدي عجّل اللّه تعالي فرجه». [9] .
«پادشاهاني كه بر سراسر دنيا حكومت نمودند چهار نفرند؛ دو نفر مؤمن و دو نفر كافر. دو نفر مؤمن حضرت سليمان (عليه السلام) و اسكندر (ذوالقرنين) بودند و دو نفر كافر نمرود و بخت النصر، و در آينده نفر پنجمي هم از اين امّت تمام جهان را مالك خواهد شد و او حضرت مهدي (عليه السلام) است».
مقدّسي شافعي ـ كه از علماي قرن هفتم هجري است ـ در ديباچه كتاب «عقد الدرر في اخبار المنتظر» پس از آن كه مقداري از دست زمانه و كثرت فتنه ها شكايت مي كند، مي گويد:
«برخي به قرينه ظاهر بعضي از اخبار، گمان كرده اند كه حال روزگار پيوسته به همين وضع باقي خواهد ماند. من گفتم: ما صحّت اين احاديث را قبول داريم، و آنها را به گوش جان مي شنويم و به چشم اطاعت مي نگريم، ولي در اخبار دليلي وجود ندارد كه آن فتنه ها تا قيام قيامت دوام داشته باشد. شايد آن فتنه ها در موقع ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) از
[ صفحه 142]
بين بروند، و نابودي آنها منوط به ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) باشد؛ زيرا احاديث زيادي كه علماي اين امّت آنها را در كتاب هاي خود نوشته اند به ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) بشارت مي دهند، و مژده مي دهند كه خداوند شخصي را بر مي انگيزد كه زمينه حكومت او را آماده مي نمايد كه كوههاي بلند در برابر او خراب خواهد شد، از دور و نزديك او را ياري مي دهند، و او مالك كوه و دشت و تمام كره زمين مي گردد، و سراسر زمين را پر از عدل و داد مي كند». [10] .
بخاري (معروف به خواجه پارساي) مي گويد:
«ومناقب المهدي ـ رضي اللّه عنه ـ صاحب الزمان، الغائب عن الأعيان، الموجود في كلّ زمان، كثيرة. و قد تظاهرت الأخبار علي ظهوره و إشراق نوره، يجدّد الشريعة المحمّديّة، و يجاهد في اللّه حقّ جهاده، و يطهّر من الأدناس أقطار بلاده، زمانه زمان المتّقين، و أصحابه خلصوا من الريب، وسلموا من العيب، وأخذوا بهديه وطريقه واهتدوا من الحقّ إلي تحقيقه، به ختمت الخلافة والإمامة، وهو الإمام من لدن مات أبوه إلي يوم القيامة، وعيسي (عليه السلام) يصلّي خلفه، ويصدّقه علي دعواه ويدعو إلي ملّته الّتي هو عليها، والنبي (صلي الله عليه وآله وسلم) صاحب الملّة». [11] .
«مناقب حضرت مهدي صاحب الزمان (عليه السلام) كه از ديده ها پنهان و در هر زماني حاضر است، فراوان است. احاديث بسيار زيادي رسيده است كه مهدي (عليه السلام) ظاهر مي شود و نور وجودش همه جا را روشن مي كند، و دين اسلام و شريعت محمّدي (صلي الله عليه وآله وسلم) را تجديد مي نمايد، و آن گونه كه بايد، در راه خدا جهاد مي كند، و سراسر مملكت اسلامي را در زمان خود از آلودگيها پاك مي سازد. روزگار او روزگار پرهيزكاران است. كساني كه به امامت او معتقدند از هر نكوهش و سرزنشي پيراسته اند كه راه حقّ را پيموده اند و به روش او گام برداشته اند و به راهنمايي او به شاهراه هدايت رسيده اند. امامت و پيشوايي اُمّت اسلامي به وسيله او پايان مي يابد. او از روز وفات پدر بزرگوارش تا روز رستاخيز امام است. حضرت عيسي (عليه السلام) پشت سر او نماز مي گزارد، و او را در امامتش تصديق مي نمايد
[ صفحه 143]
و مردمان را به دين و شريعت او كه همان شريعت پاك محمّدي است دعوت مي كند».
محيي الدين عربي مي گويد:
«واعلموا أنّه لابدّ من خروج المهدي (عليه السلام) لكن لايخرج حتّي تمتليء الأرض جوراً و ظلماً فيملأها قسطاً وعدلاً... وهو من عترة رسول اللّه (صلي الله عليه وآله وسلم) من ولد فاطمة ـ رضي اللّه تعالي عنها ـ جدّه الحسين بن علي بن أبي طالب ووالده الإمام حسن العسكري (عليهم السلام)». [12] .
«بدانيد و آگاه باشيد كه مهدي موعود (عليه السلام) قطعاً ظهور خواهد كرد، ولي او ظاهر نمي شود مگر اين كه زمين پر از ظلم و ستم شده باشد كه آنگاه او بيايد و آن را پر از عدل و داد كند. او از عترت رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) از نسل حضرت فاطمه (عليها السلام) است. جدّش امام حسين (عليه السلام) و پدرش امام حسن عسكري (عليه السلام) است».
نويسنده كتاب «ارشاد المستهدي» مي گويد:
«بپرهيز اي خردمند از هر شبهه و شكّي در ظهور حضرت مهدي (عليه السلام)، زيرا عقيده به ظهور آن حضرت، اتمام ايمان به خدا و رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) و آنچه پيغمبر خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) آورده و از آن خبر داده است، مي باشد. و پيغمبر، صادق و مصدّق است.
همچنين شبهه اي نداشته باش در اين كه مهدي موعود (عليه السلام) تا حال ظاهر نشده و هركس اين ادّعا را كرد دروغگو و كذّاب است، به جهت اين كه علامات و نشانيهايي كه در روايات شريف ذكر شده در آن اشخاص موجود نيست، و ظهور مهدي (عليه السلام) و راه شناسايي او مشهور و روشن است، و ظهور او پيش از نزول حضرت عيسي (عليه السلام) خواهد بود و اجتماع او با حضرت عيسي (عليه السلام) بر حسب اخبار ثابت، امري ضروري و بديهي است. هركس بخواهد به طور مبسوط اطلاع پيدا كند به كتابهايي كه در اين موضوع تأليف شده رجوع نمايد، مقصود ما در اين كتاب (ارشاد المستهدي) اثبات تواتر روايات ظهور آن حضرت به اختصار است». [13] .
و در جاي ديگر در رابطه با احاديث ظهور چنين مي گويد:
[ صفحه 144]
«اين احاديث و آثار را، عموم محدّثين و غير محدّثين در كتابهايشان نقل كرده اند، و ايمان به ظهور مهدي ـ رضي اللّه عنه ـ (اين تعبير از خود اوست) مشهور و شايع در بين صحابه بوده است و اصحاب، اين عقيده و ايمان را از پيغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم) اخذ كرده اند، و همچنين است آثار و مراسيلي كه از تابعين رسيده؛ زيرا آنها در اين گونه از مسايل به رأي (خود) و از پيش خود چيزي نمي گفتند». [14] .
>كساني كه مهدي را پسر امام حسن عسكري مي دانند
>افسانه سرداب
كساني كه مهدي را پسر امام حسن عسكري مي دانند
چنان كه پيش از اين اشاره كرديم، بيشتر دانشمندان بزرگ اهل سنّت وبلكه اكثريت قريب به اتّفاق آنان، عقيده دارند كه «مهدي موعود» واقعيّت دارد، ومي گويند: او از دودمان پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) وفاطمي و علوي و از نسل امام حسين (عليه السلام) است؛ ولي در آخر الزمان متولّد مي گردد و در سنين جواني دنيا را پر از عدل و داد مي نمايد.
در ميان اين عدّه كه حضرت مهدي (عليه السلام) را از نسل امام حسين (عليه السلام) مي دانند، كساني بوده و هستند كه با وجداني پاك و بيدار يا به ملاحظه رعايت امانت در نقل حديث و تاريخ، در كمال صراحت گفته اند: اين مهدي موعودي كه از دودمان پاك پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) و از نسل امام حسين (عليه السلام) است، كسي جز فرزند برومند امام حسن عسكري (عليه السلام) نيست.
اين عدّه، بدون توجّه به وابستگيهايي كه معمولاً علماي عامّه به حكومت هاي طاغوتي بني اُميّه وبني عباس داشته اند و به دور از هرگونه تعصّب، صريحاً اعلام داشته اند كه: ابوالقاسم، محمّد بن الحسن العسكري (عليه السلام) همان كه در سال 255 هجري (يا سنوات ديگر به قول آنها) در شهر «سامرا» و در خانه امام حسن عسكري (عليه السلام) متولّد شد و به عقيده شيعه، امام دوازدهم است، همان «مهدي موعود» است؛ زيرا مجموع روايات صحيح و معتبري كه بزرگان اهل سنّت درباره «مهدي منتظر» نقل كرده اند تنها با او قابل تطبيق است، ونمي تواند شخصي غير از او باشد.
البته در ميان اين عدّه، كساني هم پيدا مي شوند كه فقط از پسر امام حسن عسكري (عليه السلام) نام برده، و يا از ولادت او خبر داده اند، ولي نگفته اند كه او «مهدي موعود» است.
[ صفحه 145]
شگفت آور اينجاست كه حتّي آن عدّه معدود و تعداد انگشت شماري هم كه گفته اند: «مهدي، پس از ولادت وفات يافت» مانند علاء الدوله سمناني، حافظ ذهبي و ابن حجر مكّي نيز، در شمار كساني هستند كه حضرت مهدي (عليه السلام) را، پسر امام حسن عسكري (عليه السلام) مي دانند!
زيرا اغلب كساني كه از ولادت محمّد بن الحسن العسكري (عليه السلام) خبر داده اند نگفته اند كه: او ديگر چه شد؟ و به كجا رفت؟ وچه سرنوشتي پيدا كرد؟ ولي اين چند نفر متعصب عنود، براي انحراف افكار شيعيان از پيش خود گفته اند كه «مهدي (عليه السلام) وفات يافت» تا به خيال خام آنها، ديگر شيعيان در انتظار نمانند و مسأله مهدويّت وانتظار ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) در بين شيعيان، فراموش گردد.
به هر حال، عدّه زيادي از دانشمندان بزرگ اهل سنّت، از مورّخان، محدّثان و حافظان حديث، به وجود مقدّس مهدي موعود كه فرزند امام حسن عسكري (عليه السلام) است اعتراف نموده اند كه براي نمونه فشرده گفتار برخي از آنان را در اينجا مي آوريم.
>ابن ابي ثلج بغدادي
>علي بن حسين مسعودي
>احمد بن حسين بيهقي شافعي
>شيخ احمد جامي
>فخرالدين رازي
>ياقوت حموي
>شيخ فريدالدين عطار نيشابوري
>محي الدين عربي
>شيخ عبدالرحمان صوفي
>شيخ سعدالدين حموي
>كمال الدين محمد بن طلحه شافعي
>حافظ محمد بن يوسف گنجي شافعي
>مولانا جلال الدين رومي بلخي
>ابن خلكان اشعري شافعي
>حمدالله مستوفي قزويني
>حافظ شمس الدين محمد ذهبي
>محمد خواوند شاه مشهور به ميرخواند
>ملا حسين كاشفي
>خواند مير
>شمس الدين محمد بن طولون دمشقي
>شيخ عبدالله شبراوي شافعي
>قاضي جواد ساباطي حنفي بصري
>شيخ سليمان قندوزي حنفي بلخي
>سيد مؤمن شبلنجي مصري
>خيرالدين زركلي
ابن ابي ثلج بغدادي
(متوفاي سال 326 هجري) كه در بغداد مي زيسته و معاصر نوّاب حضرت وليّ عصر (عليه السلام) بوده و به گفته خطيب بغدادي در «تاريخ بغداد»، استادِ ابوالحسن دار قطني معروف بوده است، در كتاب «مواليد ووفيات الائمّة» [1] آنجا كه از فرزندان ابو محمّد امام حسن عسكري (عليه السلام) نام مي برد، چنين مي نويسد:
«فرزندان او محمّد، موسي، فاطمه و عايشه است... [2] هنگام ولادت محمّد بن ـ حضرت حجّت (عليه السلام) ـ امام حسن عسكري (عليه السلام) سخنان بسياري فرمود از آن جمله: ستمگران گمان كردند كه مرا به قتل مي رسانند تا اين دودمان را ريشه كن سازند؛ ولي آنها قدرت خداوند را ديدند. و او را ـ حضرت مهدي (عليه السلام) ـ مؤمّل خواند (يعني كسي كه مورد اميد آينده و آرزوي مردم است). و در باب مادران ائمّه (عليهم السلام) مي نويسد:
[ صفحه 146]
«مادر امام قائم (عليه السلام) نامش حكيمه است، و گويند: نرجس، و هم گويند: سوسن».
سپس مي گويد: «محمّد بن همام گفت كه حكيمه، عمّه حضرت امام حسن عسكري (عليه السلام) است و اوست كه حديث ولادت حضرت صاحب الزمان (عليه السلام) را نقل كرده و گفته است كه نام مادرش نرجس مي باشد». [3] .
[1] كتاب مواليد الائمه ابن ابي الثلج، به ضميمه كتاب غيبت شيخ مفيد ونوادر راوندي در سال 1370 هجري در نجف اشرف چاپ شده است.
[2] نام فرزندان امام حسن عسكري (عليه السلام) را به نام هاي محمّد، موسي، فاطمه و عايشه، فقط در اينجا مي بينيم. ساير علماي سنّي اين اسامي را از وي گرفته اند، ولي همان گونه كه مي دانيم، مشهور اين است كه حضرت مهدي يعني محمّد بن الحسن الحجّة تنها فرزند امام حسن عسكري (عليه السلام) است.
[3] مواليد الائمّه، ص 9 ـ 10.
علي بن حسين مسعودي
(متوفاي سال 346 هجري) مورخ نامي و جغرافي دان مشهور كه اهل سنّت به طور قطع او را از دانشمندان بنام خود مي دانند، در جزء چهارم تاريخ خود «مروج الذهب» ـ كه در سال 336 هجري از تأليف آن فراغت يافته ـ درباره حضرت مهدي (عليه السلام) چنين مي نويسد:
«در سال 260 هجري ابو محمد حسن بن علي... ابن حسين بن علي بن ابي طالب (عليهم السلام) در زمان خلافت معتمد عبّاسي به سنّ 29 سالگي وفات يافت و او پدر حضرت مهدي منتظر، امام دوازدهم شيعه اماميّه، است». [1] .
مسعودي در كتاب خود «التنبّيه والاشراف» كه يك سال پيش از درگذشت خود يعني در سال 345 در شهر فسطاط مصر آن را به اتمام رسانيده است، چنين مي نويسد:
«امام شيعيان كه ظهورش را انتظار برند، در هنگام تأليف اين كتاب، محمّد بن الحسن... ابن علي بن ابي طالب ـ رضوان اللّه عليهم أجمعين ـ است». [2] .
[1] مروج الذهب، ج 4، ص 112.
[2] التنبيه والاشراف، ص 198 ـ 199.
احمد بن حسين بيهقي شافعي
(متوفّاي سال 458 هجري) ـ كه به گفته ابن خلكان، امام الحرمين عبدالملك جويني گفته است: «هيچ فرد شافعي يافت نمي شود مگر اين كه شافعي بر او منّت دارد جز احمد بيهقي كه او بر شافعي منّت دارد» ـ در كتاب «شعب الايمان» درباره حضرت مهدي (عليه السلام) چنين مي نويسد:
«مردم درباره حضرت مهدي (عليه السلام) اختلاف نظر دارند، گروهي مردّد مانده و علم آن را به خداي عالم محوّل نموده اند، و عقيده دارند كه مهدي (عليه السلام) فردي از فرزندان فاطمه دختر رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) است كه هرگاه خدا بخواهد او را مي آفريند و براي ياري دينش وي را برانگيخته مي سازد. گروهي ديگر مي گويند: مهدي موعود، در روز جمعه نيمه ماه
[ صفحه 147]
شعبان سال 255 هجري قمري متولّد شده و او امام ملقّب به حجّت، و قائم منتظر محمّد بن الحسن العسكري (عليه السلام) است كه به سرداب سامرا [1] داخل شد و از انظار مردم پنهان گرديد و منتظر خروج او هستند و مي گويند: زنده است و در آينده تاريخ ظاهر مي شود و جهان را پر از عدل و داد مي نمايد همان گونه كه پر از ظلم وستم شده است...»
سپس مي گويد:
«و طول عمر او و باقي ماندن وي در اين مدّت طولاني، منع عقلي ندارد مانند بقاي عيسي و خضر (عليهما السلام)، و اينان شيعيان اماميه مي باشند و گروهي از اهل كشف نيز در اين عقيده با ايشان موافقت دارند». [2] .
[1] درباره افسانه سرداب كه اكثر علماي اهل سنّت روي آن تكيه دارند و گاهي به وسيله آن به شيعيان طعنه مي زنند، در آخر همين فصل به تفصيل سخن خواهيم گفت.
[2] المهدي الموعود المنتظر، ج 1، ص 182، باب 16 ؛ كشف الاستار، ص 98.
شيخ احمد جامي
(متوفّاي سال 536 هجري) عارف معروف و مشهور ـ كه عبدالرحمان جامي در كتاب «نفحات الاُنس»، ضمن شمارش مشايخ صوفيّه از وي ستايش فراوان نموده ـ از جمله كساني است كه مهدي موعود (عليه السلام) را پسر امام حسن عسكري (عليه السلام) مي داند.
نامبرده در اشعاري كه بنا به قول صاحب «ينابيع المودّه» درباره دوازده امام و مهدي موعود (عليه السلام) سروده است، چنين مي گويد:
من زمهر حيدرم هر لحظه در دل صد صفاست
از پس حيدر حسن ما را امام و رهنماست
همچو كلب افتاده ام بر آستان بوالحسن
خاك نعلين حسين اندر دو چشمم توتياست
عابدين تاج سر و باقر دو چشم روشنم
دين جعفر بر حق است و مذهب موسي رواست
اي موالي وصف سلطان خراسان را شنو
ذرّه اي از خاك قبرش دردمندان را دواست
[ صفحه 148]
پيشواي مؤمنان است اي مسلمانان تقي
گر نقي را دوست داري بر همه مذهب رواست
عسكري نور دو چشم عالم است و آدم است
همچو يك مهدي سپهسالار، در عالم كجاست
شاعران از بهر سيم و زر سخنها گفته اند
احمد جامي غلام خاص شاه اولياست [1] .
[1] ينابيع المودّه، ج 3، ص 349 ـ 350.
فخرالدين رازي
(متوفّاي سال 606 هجري) دانشمند متفكّر، فيلسوف، مفسّر و محقّق عالي مقام اهل سنّت، دركتاب «الفِرَق» ضمن شمارش فرقه هاي شيعه، چنين مي نويسد:
«سيزدهم منتظران اند. اينان چنان عقيده دارند كه امامت بعد از امام حسن عسكري (عليه السلام) ويژه فرزند اوست كه از نظرها غايب است و روزي ظهور كند و حاضر شود، اماميّه زمان ما، بر اين مذهب اند و هم ايشان در دعا مي گويند:
«اللهمّ صلّ علي محمّد المصطفي وعلي المرتضي و خديجة الكبري، وفاطمة الزهراء والحسن الزكي والحسين الشهيد بكربلا وعلي بن الحسين زين العابدين و محمّد بن علي الباقر وجعفر بن محمّد الصادق و موسي بن جعفر الكاظم وعلي بن موسي الرضا ومحمّد بن علي التقي وعلي بن محمّد النقي والحسن بن علي ومحمّد بن الحسن العسكري الإمام القائم المنتظر...» [1] .
با اين كه مي دانيم فخر رازي در موارد بسياري از تفسير كبير خود و آثار ديگرش به شيعه تاخته است؛ ولي در عين حال، اين موضوع مانع از آن نشده است كه وي نيز مانند ابن حجر با همه تعصّبي كه داشته، حقّ و حقيقت بر قلمش جاري گردد و آنچه را به تعصّب پنهان داشته، گاهي آشكار كند.
وي در تفسير كبير خود كه راجع به جهر و اخفات «بسم اللّه» در نماز سخن گفته است، مي گويد:
[ صفحه 149]
«و امّا مذهب علي بن ابي طالب (عليه السلام)، بلند گفتن «بسم اللّه» در نماز است و اين به تواتر ثابت شده است و هركس در دين تابع علي بن ابي طالب (عليه السلام) باشد و او را پيشواي خود قرار دهد و او را امام خود بداند و به او اقتدا كند، به طور حتم راه حق را يافته است. مگر كسي منكر آنست كه پيامبر فرموده است: «اللهمّ أدر الحقّ مع علي».
تا آنجا كه مي گويد: دلايل عقلي با ما موافق و عمل ما با عمل علي (عليه السلام) مطابق است، و هركس «علي (عليه السلام)» را امام بداند و او را به امامت ديني برگزيند، جان، دين و ايمان خود را به پناهگاهي محكم رسانيده است». [2] .
[1] اين كتاب به ضميمه چهارده مقاله ديگر از او و ساير دانشمندان توسّط آقاي سيّد محمّد باقر سبزواري، استاد دانشكده الهيات تهران ترجمه و چاپ شده است.
[2] تفسير كبير فخر رازي، ج 1، ص 168، در تفسير سوره حمد، باب 4، مسأله 9، حجّة 5.
ياقوت حموي
(متوفّاي سال 626 هجري) دانشمند جغرافي دان مشهور، در كتاب «معجم البلدان» در لفظ «سامرّا» مي نويسد:
«سرداب معروف كه «شيعه» عقيده دارد مهدي آنها از آن بيرون مي آيد [1] در مسجد جامع آن واقع است... سامرا در زمان مستعين ـ خليفه عباسي ـ و به ويراني گذاشت و در زمان معتضد به كلّي ويران شد به طوري كه جز زيارتگاهي كه شيعه معتقد است سرداب قائم مهدي در آن است چيزي از آن باقي نماند... و در سامرّا قبر امام علي بن محمّد بن علي بن موسي بن جعفر و قبر پسرش حسن عسكري (عليهم السلام) قرار دارد، و هم در آنجا به عقيده شيعه اماميّه، مهدي منتظر غايب شد». [2] .
[1] بايد توجه داشت كه شيعه هرگز چنين عقيده اي ندارد، در اين مورد مفصلاً سخن خواهيم گفت.
[2] به كتاب «معجم البلدان»، ج 3، ص 200، ش 6202، لفظ «سامرّا» مراجعه فرماييد.
شيخ فريدالدين عطار نيشابوري
عارف نامي قرن هفتم هجري و مقتول در سال 627 هجري قمري، كه جلال الدين مولوي بلخي سراينده كتاب مشهور «مثنوي» با همه مقامي كه در عرفان دارد درباره وي مي گويد:
هفت شهر عشق را عطّار گشت
ما هنوز اندر خم يك كوچه ايم
وي در كتاب «مظهر الصفات» مي گويد:
مصطفي ختم رُسُل شد در جهان
مرتضي ختم ولايت در عيان
جمله فرزندان حيدر اوليا
جمله يك نورند حقّ كرد اين ندا
و بعد از آن كه بقيه ائمّه (عليهم السلام) را نام مي برد، وقتي كه به امام زمان حضرت بقية اللّه (عليه السلام)
[ صفحه 150]
مي رسد، مي گويد:
صد هزاران اوليا روي زمين
از خدا خواهند مهدي را يقين
يا الهي مهديم از غيب آر
تا جهان عدل گردد آشكار
مهدي هادي است تاج اتقيا
بهترين خلق بُرج اوليا
اي ولاي تو معيّن آمده
بر دل و جانها همه روشن شده
اي تو ختم اولياي اين زمان
و زهمه معني نهاني جان جان
اي تو هم پيدا و پنهان آمده
بنده عطّارت ثنا خوان آمده [1] .
[1] ينابيع المودّه، ج 3، ص 350 ـ 351.
محي الدين عربي
(متوفّاي سال 638 هجري) كه دانشمندان عامّه عموماً، و عرفاي شيعه خصوصاً او را سرآمد عارفان واصل به حقّ و رئيس شريعت و طريقت و حقيقت مي دانند، درباره حضرت مهدي (عليه السلام) چنين مي گويد:
«مهدي (عليه السلام) از عترت رسول اكرم و از نسل حضرت فاطمه (عليها السلام) است. جدّش امام حسين و پدرش امام حسن عسكري، پسر امام علي نقي، پسر امام محمّد تقي، پسر امام علي رضا، پسر امام موساي كاظم، پسر امام جعفر صادق، پسر امام محمّد باقر، پسر امام زين العابدين علي، پسر امام حسين، پسر امام علي بن ابي طالب (عليهم السلام) است.
او هم نام رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) است، مسلمانان در بين ركن و مقام با او بيعت مي كنند. وي در آفرينش چون رسول اكرم و در اخلاق يك درجه پايين تر از اوست؛ زيرا بديهي است كه كسي نمي تواند در سطح پيامبر اكرم باشد چه آن كه خداي تعالي درباره او فرموده است: (إِنَّكَ لَعَلي خُلُق عَظيم). [1] .
مهدي، پيشاني گشاده و نوراني و بيني كشيده و باريك دارد. خوشبخت ترين مردمان بعد از ظهور او اهل كوفه مي باشند. او مال را به طور مساوي در بين مردم تقسيم مي كند و به عدالت رفتار مي نمايد، و قضايا را به سرعت فيصله مي دهد...
خداوند به وسيله او اسلام را پس از ذلّت به عزّت مي رساند. او جزيه را كنار مي گذارد و با شمشير به سوي خدا دعوت مي كند، هركس نپذيرد كشته مي شود و هركس با او در افتد، زبون مي شود.
[ صفحه 151]
از دين خدا آنچه را كه در واقع و حقيقت دين بوده ظاهر مي كند، مذاهب ديگر را از روي زمين بر مي چيند، و در روي زمين چيزي جز دين خالص باقي نمي ماند». [2] .
[1] اليواقيت والجواهر، ج 2، ص 562 ـ 563، مبحث 56.
[2] كشف الاستار، ص 49 ـ 50.
شيخ عبدالرحمان صوفي
يكي از بزرگان مشايخ صوفيّه، در «مرآت الاسرار» راجع به حضرت مهدي (عليه السلام) چنين مي نويسد:
«ذكر آن آفتاب دين و دولت، آن هادي جميع ملّت و دولت، آن قائم مقام پاك احمدي، امام بر حقّ، ابوالقاسم محمّد بن الحسن رضي اللّه عنه.
وي امام دوازدهم است از ائمّه اهل بيت. مادرش اُمّ ولد بود، نرجس نام داشت. ولادتش شب جمعه، پانزدهم ماه شعبان سنه خمس و خمسين و مأتين (255)... در سرّ من رأي ـ سامرا ـ واقع شد.
و امام دوازدهم در كنيت و نام حضرت رسالت پناهي موافقت دارد، و القاب شريفش، مهدي، حجّت، قائم، منتظر، صاحب الزمان، و خاتم اثنا عشر است.
و صاحب الزمان در وقت وفات پدرش امام حسن عسكري (عليه السلام) پنج ساله بود كه بر مسند امامت نشست چنانچه حقّ تعالي يحيي بن زكريّا (عليه السلام) را در حال طفوليّت حكمت كرامت فرمود و عيسي بن مريم (عليه السلام) را در وقت صبا (هنگام كودكي) به مرتبه بلند رسانيد، و همچنين او را در صِغَر سن، امام گردانيد.
سپس مي گويد: و خوارق عادات او نه چندان است كه در اين مختصر گنجايش شود... و حضرت شيخ محي الدين عربي در كتاب «فتوحات» و حضرت مولانا عبدالرحمان جامي در كتاب «شواهد النبوّة» تمام احوالات و كمالات و حقيقت ولادت و غيبت امام محمّد بن الحسن العسكري (عليه السلام) را مفصّلاً و به وجه احسن از ائمّه اهل بيت عترت و ارباب سيرت روايت كرده اند.
و حضرت شيخ سعد الدين حموي درباره امام مهدي (عليه السلام) يك كتاب تصنيف و ديگر چيزهاي بسيار با او همراه نموده است كه ديگر هيچ آفريده اي را در آن اقوال و تصرّفات ممكن نيست، و در آن كتاب آورده است كه چون مهدي (عليه السلام) ظاهر شود ولايت مطلقه آشكار گردد و ظلم و ستم برچيده شود و اختلاف مذاهب از بين برود، چنان كه اوصاف
[ صفحه 152]
حميده او در احاديث نبوي وارد شده است كه مهدي (عليه السلام) در آخر زمان آشكار گردد و تمام ربع مسكون در روي زمين را از ظلم و جور پاك سازد و يك مذهب پديد آيد». [1] .
[1] كشف الاستار، ص 49 و در چاپ ديگر، ص 81 ـ 83؛ و المهدي الموعود المنتظر، ج 1، ص 205.
شيخ سعدالدين حموي
(متوفّاي سال 650 هجري قمري) دانشمند مشهور و عارف معروف و جانشين شيخ نجم الدين كبري، كتاب مستقلّي در حالات و صفات حضرت صاحب الزمان (عليه السلام) نگاشته، و آن حضرت را چنان كه عبدالرحمان صوفي در كتاب «مرآت الاسرار» نقل كرده است، مطابق عقيده شيعه، «صاحب الزمان» دانسته است.
شيخ عزيز الدين نسفي ـ بنا به گفته صاحب ينابيع المودّه ـ در رساله اي كه به فارسي درباره نبوّت و ولايت نوشته است مي گويد: شيخ الشيوخ، سعد الدين حموي ـ قدّس اللّه سرّه ـ مي فرمايد:
«پيش از پيغمبر ما محمّد (صلي الله عليه وآله وسلم) در اديان سابق اسم وليّ نبود و اسم نبيّ بود؛ و مقرّبان حضرت خداي سبحان را كه وارثان صاحب شريعت اند، جمله را انبيا مي گفتند و در هر ديني از يك صاحب شريعت زياده نبود.
پس در دين آدم (عليه السلام) چندين پيغمبر بودند كه وارثان او بودند، خلق را به دين او و شريعت او دعوت مي كردند، و همچنين در دين نوح و در دين ابراهيم و در دين موسي و در دين عيسي (عليهم السلام).
و چون دين جديد و شريعت جديده محمّد (صلي الله عليه وآله وسلم) نازل شد از جانب خداي تعالي، اسم وليّ در دين محمّد (صلي الله عليه وآله وسلم) پيدا آمد. حقّ تعالي دوازده كس از اهل بيت محمّد (صلي الله عليه وآله وسلم) را برگزيده و وارثان او گردانيد و مقرّب حضرت خود كرد و به ولايت خود مخصوص گردانيد و ايشان را نايبان محمّد (صلي الله عليه وآله وسلم) و وارثان او گردانيد، كه حديث «العلماء ورثة الأنبياء» در حقّ اين دوازده كس فرمود و حديث «علماء اُمّتي كأنبياء بني اسرائيل» در حقّ ايشان فرمود؛ امّا وليّ آخرين كه نايب آخرين است وليّ دوازدهم و نايب دوازدهم مي باشد. خاتم اوليا و مهدي صاحب الزمان اوست و شيخ مي فرمايد كه: اولياء در عالم بيش از دوازده نفر نيستند». [1] .
[1] ينابيع المودّه، ج 3، ص 353، باب 87، چاپ اسوه، قم.
كمال الدين محمد بن طلحه شافعي
(متوفّاي سال 650 هجري) كه از اجلّه علما و
[ صفحه 153]
فقهاي معروف و مشهور أهل سنّت به شمار مي آيد، در كتاب «مطالب السؤول في مناقب آل الرسول» باب دوازدهم درباره حجّت بن الحسن حضرت مهدي (عليه السلام) مي نويسد:
«ابو محمّد حسن عسكري متولّد در سال 231... منقبت و مزيّت بسيار بزرگي كه خداوند به وي اختصاص داده... اين است كه مهدي (عليه السلام) از نسل او و فرزند اوست». [1] .
«ابوالقاسم محمّد بن الحسن الخالص بن علي المتوكّل بن محمّد القانع بن علي الرضا بن موسي الكاظم بن جعفر الصادق بن محمّد الباقر بن علي زين العابدين بن الحسين الزكيّ بن علي المرتضي أميرالمؤمنين بن أبي طالب (عليهم السلام)، المهديّ، الحجّة، الخلف الصالح المنتظر عليهم السلام ورحمة اللّه وبركاته». [2] .
و بنا به گفته شيخ سليمان حنفي در «ينابيع المودّه»، ابن طلحه در كتاب «الدرّ المنظّم» نيز نوشته است:
«خداوند متعال را خليفه اي است كه در آخر الزمان هنگامي كه سراسر روي زمين پر از ظلم و ستم شده باشد، ظهور مي كند و آن را پر از عدل و داد مي نمايد و اگر حتّي بيش از يك روز از عمر دنيا باقي نمانده باشد اين خليفه زمام اُمور را به دست مي گيرد. او از فرزندان فاطمه زهرا ـ رضي اللّه عنها ـ است كه داراي بيني كشيده و باريك، و ديدگاني سرمه كشيده مي باشد، و برگونه راست او خالي جذّاب قرار دارد و نامش محمّد است...
اين خليفه همان امام به حقّ مهدي قائم (عليه السلام) است كه به امر خدا قيام مي كند و همه مذاهب باطل را از ميان مي برد و جز دين خالص كه اسلام باشد باقي نمي ماند...» [3] .
[1] مطالب السؤول، ص 309 ـ 311.
[2] همان.
[3] ينابيع الموده، ج 3، ص 214، باب 68.
حافظ محمد بن يوسف گنجي شافعي
(متوفّاي سال 658 هجري) ـ كه ابن صبّاغ مالكي در كتاب «فصول المهمّه» از وي به «امام حافظ» تعبير مي كند، و ابن حجر عسقلاني نيز در «فتح الباري في شرح صحيح البخاري» به روايات او استناد مي جويد ـ در كتاب معروف «كفاية الطالب» در مورد امام حسن عسكري (عليه السلام) مي نويسد:
«ابو محمّد حسن العسكري... در خانه اش واقع در شهر سامرّا مدفون گرديد، يك پسر از خود باقي گذاشت و او «امام منتظر» ـ صلوات اللّه عليه ـ است، ما كتاب خود را با
[ صفحه 154]
نام او به پايان مي بريم و جداگانه راجع به وي بحث مي نماييم». [1] .
سپس در كتاب معروف ديگرش به نام «البيان في اخبار صاحب الزمان» به تفصيل درباره آن حضرت سخن مي گويد، و روايات وارده در مورد حضرتش را تحت عناوين مختلفي دسته بندي كرده و در باب 25 تحت عنوان: «في الدلالة علي جواز بقاء المهدي (عليه السلام) حيّاً باقياً» مي نويسد:
«از هنگامي كه غيبت نموده تا كنون زنده است و بقاي او از نظر عقلي مانعي ندارد». [2] .
[1] كفاية الطالب، ص 458.
[2] استدلال هاي مشروح و مفصّل و منطقي اين دانشمند را در باب 25 كتاب «البيان في أخبار صاحب الزمان» بخوانيد تا به حقيقت عقيده شيعه درباره مهدي موعود (عليه السلام) به خوبي آگاه شويد.
مولانا جلال الدين رومي بلخي
(متوفّاي سال 672 هجري) سراينده كتاب «مثنوي»، در ديوان شمس تبريزي با همان شور و شوق مخصوص به خود مي گويد:
اي سرور مردان علي، مردان سلامت مي كنند
وي صفدر مردان علي، مردان سلامت مي كنند
با قاتل كفّار گو، با دين و با ديندار گو
با حيدر كرّار گو، مستان سلامت مي كنند
با دُرج دو گوهر بگو، با بُرج دو اختر بگو
با شبّر و شبير گو، مستان سلامت مي كنند
با زين دين عابد بگو، با نور دين باقر بگو
با جعفر صادق بگو، مستان سلامت مي كنند
با موسي كاظم بگو، با طوسي عالم بگو
با تقي قائم بگو، مستان سلامت مي كنند
با مير دين هادي بگو، با عسكري مهدي بگو
با آن وليّ مهدي بگو، مستان سلامت مي كنند
[ صفحه 155]
با باد نوروزي بگو، با بخت فيروزي بگو
با شمس تبريزي بگو، مستان سلامت مي كنند [1] .
[1] ينابيع الموده، ج 3، ص 351، صاحب ينابيع المودّه شيخ سليمان قندوزي حنفي مي گويد: اين ابيات را ملاّي رومي در ديوان بزرگش كه به ترتيب حروف هجا سروده، آورده است.
ابن خلكان اشعري شافعي
(متوفّاي سال 681 هجري قمري) دانشمند مشهور و مورّخ نامي، معروف به «قاضي القضات» در تاريخ مشهورش «وفيات الأعيان» در پايان شرح حال آن حضرت مي نويسد:
«... ابوالقاسم محمّد بن الحسن العسكري دوازدهمين امام ـ به اعتقاد اماميّه ـ و معروف به «حجّت» است. او همان كسي است كه شيعه عقيده دارد او «منتظر»، «قائم» و «مهدي» است. وي صاحب سرداب است! آراي شيعه درباره او زياد است. شيعيان انتظار دارند كه او در آخر الزمان از سرداب سامرّا بيرون آيد! ولادتش در سال 255 هجري قمري است. هنگام وفات پدرش پنج ساله بود». [1] .
در اين گفتار، هرچند كه خود ابن خلكان نمي گويد كه اين ابوالقاسم محمّد بن الحسن العسكري همان مهدي موعود است، و مي گويد: «دوازدهمين امام به اعتقاد اماميه و معروف به «حجّت» است»؛ ولي جاي آن دارد كه بپرسيم؟ اين ابو القاسم محمّد بن الحسن العسكري (عليه السلام) كه هم نام و هم كنيه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) و نهمين فرزند برگزيده حسين بن علي (عليه السلام) است، و خود قاضي القضات هم تاريخ ولادت او را نقل كرده و مي گويد: شيعه عقيده دارد كه او «منتظر، قائم و مهدي» است، چه كسي است؟
چرا قاضي القضات از سرنوشت او چيزي نمي گويد؟ و چرا به مهدي موعود بودنش اعتراف نمي كند؟
مگر پيامبر اكرم نفرموده است: «مهدي» از فرزندان من، از فرزندان علي و زهرا (عليهما السلام)، و از فرزندان امام حسين (عليه السلام) است؟ مگر خود علماي اهل سنّت پدرانش را تا امام حسن عسكري (عليه السلام) نام نبرده اند؟ و مگر هركدام از آنان را بهترين فرد عصر خويش و شاخه زيباي درخت نبوّت ندانسته اند؟
بنابراين محمّد بن الحسن، به اعتراف كساني كه نام او را ذكر نموده و تولّدش را
[ صفحه 156]
پذيرفته و او را پسر امام حسن عسكري (عليه السلام) معرفي كرده اند، چه كسي است؟
[1] وفيات الاعيان، ج 4، ص 176، ش 562.
حمدالله مستوفي قزويني
(متوفّاي سال 730 هجري قمري) نويسنده كتاب «نزهة القلوب» در جغرافي و صاحب كتاب «تاريخ گزيده» كه هر دو كتاب را به زبان فارسي سليس نگاشته است و خود او از منشيان و نويسندگان بنام اهل سنّت است، در كتاب اخيرش، يعني «تاريخ گزيده» ضمن شرح تاريخ زندگاني ائمّه معصومين (عليهم السلام) درباره امام دوازدهم مي نويسد:
«المهدي محمّد بن حسن العسكري... بن علي المرتضي، دوازدهمين امام است و خاتم معصومين، چهار سال و نيم امام بود، و شب پنجشنبه منتصَفِ شعبان سنه خمس و خمسين ومأتين 255 به سامرّه متولّد شد، چون 9 سال گذشت در رمضان اربع و ستين و مأتين (264) غايب شد [1] ». [2] .
[1] قول صحيح و مشهور اين است كه حضرت بقية اللّه (عليه السلام) در شب جمعه نيمه ماه شعبان متولّد شده و در سال 260 هجري هنگام رحلت پدر بزرگوارش امام حسن عسكري (عليه السلام) پس از آخرين ديدار عمومي كه بر جنازه پدرش نماز خواند، ناپديد و غايب شد.
[2] تاريخ گزيده، ص 206.
حافظ شمس الدين محمد ذهبي
(متوفّاي سال 748هجري قمري) مورّخ مشهور و دانشمند متعصّب معروف در كتاب «دول الاسلام» مي نويسد:
«در اين سال (يعني سال 260 هجري)، وفات يافت حسن بن علي بن الجواد بن رضا علوي، يكي از امامان اثنا عشر كه رافضيان عقيده به عصمت آنها دارند، و او پدر منتظر ايشان محمّد بن الحسن است». [1] .
و در كتاب «العبر في خبر من غبر» نيز در ذيل حوادث سال 260 هجري مي نويسد:
«در اين سال، حسن بن علي بن محمّد بن... جعفر الصادق، يكي از ائمّه اثني عشر كه رافضيان آنها را معصوم مي دانند وفات يافت، و او پدر «محمّد منتظر» صاحب سرداب است». [2] .
علاوه بر اينها، ذهبي در كتاب «تاريخ الاسلام» مي نويسد:
«محمّد بن الحسن العسكري... ابوالقاسم علوي حسيني، آخرين امام شيعه و منتظر
[ صفحه 157]
آنهاست كه عقيده دارند مهدي و صاحب الزمان و خلف حجّت و صاحب سرداب سامرّا است».
سپس ذهبي به طعنه مي گويد:
«450 سال است كه شيعه منتظر ظهور او مي باشند و ادّعا مي كنند كه وي داخل سرداب خانه پدرش شد و مادرش به او نگاه مي كرد، و هنوز از آنجا بيرون نيامده است. او وارد سرداب شد و در آنجا معدوم گرديد و در آن وقت 9 ساله بود».
و در ضمن شرح حال حضرت امام حسن عسكري (عليه السلام) نيز پس از اين كه مي گويد: وي پدر حجّت است، مي نويسد:
«رافضيان ادّعا مي كنند كه او 450 سال است كه در سرداب به سر مي برد! او صاحب الزمان و زنده است و دانش اوّلين و آخرين را مي داند، و اعتراف مي كنند كه هيچ كس او را نديده است». [3] .
در سخنان ذهبي نكات چندي وجود دارد كه خلاف حقيقت است، و ما ناگزيريم در همين جا به پاسخ برخي از آنها اشاره كنيم.
1) هرگز شيعه عقيده ندارد كه امام زمان (عليه السلام) در سرداب سامرّا بسر مي برد، و در هيچ جا و هيچ تاريخي هم نداريم كه او داخل سرداب شده و مادرش به وي نگاه مي كرد، مگر در گفتار كساني چون ذهبي و هم مسلكان او.
2) طبق عقيده شيعه، حضرت مهدي (عليه السلام) از سرداب سامرّا بيرون نمي آيد، بلكه ظهور مبارك او از مكّه مكرّمه و در كنار خانه خدا خواهد بود، و خانه پدرش تنها محلّ غيبت آن بزرگوار است.
3) هيچ كس و هيچ يك از مورّخان نامي در آثار قلمي خود نگفته و ننوشته اند كه مهدي موعود شيعه در سرداب سامرّا معدوم شد؛ بلكه شيعيان به حيات او عقيده دارند و مي گويند: او زنده است و زماني كه خدا به وي اجازه دهد، ظهور مي نمايد.
بنابراين، كسي جز علاء الدوله سمناني و ذهبي و ابن حجر و افراد متعصّب و عنود، قايل به وفات آن حضرت نيست.
[ صفحه 158]
4) حضرتش به هنگام غيبت 5 ساله بود نه 9 ساله، چنان كه اكثر دانشمندان بزرگ و منصف اهل سنّت به اين موضوع تصريح كرده اند.
5) ذهبي كه مانند ساير علماي اهل سنّت عقيده دارد حضرت عيسي، خضر، الياس و دجّال و شيطان زنده هستند و تا پايان روزگار هم زنده خواهند بود، چرا از اعتقاد شيعه نسبت به زنده بودن آخرين امام معصوم از دودمان پيامبر اكرم ترديد مي كند، يا آن را مورد طعن و استهزا قرار مي دهد؟
6) طبق عقيده شيعه و نصّ قرآن كريم، امامت عهد و پيمان الهي است و امام خليفه خدا و جانشين خدا و برگزيده خداوند است. [4] از اين رو، امام (عليه السلام) علم اوّلين و آخرين را مي داند، و حضرت مهدي (عليه السلام) نيز ـ به شهادت ساير علماي سنّي چنان كه گذشت و خواهد آمد ـ مانند حضرت عيسي و يحيي (عليهما السلام) كه خداوند در كودكي به آنها حكمت آموخت و به مقام نبوّت برگزيد، برگزيده خداوند است كه در كودكي به او علم و حكمت آموخته و عالم بما كان و ما يكون است».
7) هرگز و هيچ گاه و هيچ زمان شيعه اعتراف نكرده و نمي كند كه كسي حضرت مهدي (عليه السلام) را نديده است، بلكه قبل از غيبت در دوران طفوليّت و در زمان پدر بزرگوارش امام حسن عسكري (عليه السلام) حدود 50 نفر او را ديده اند، و در مجلسي كه مركب از چهل تن از خواص شيعه امام حسن عسكري (عليه السلام) بوده، امام فرزند برومندش را به آنها نشان داده و بر امامت او تأكيد نموده است، [5] و همچنين در دوران غيبت كوتاه مدّت و طولاني هم صدها نفر او را ديده اند كه داستانهاي آنها در كتابهاي شيعه از جمله در جلد سيزدهم كتاب شريف «بحار الانوار» و ترجمه آن به نام «مهدي موعود»، آمده است. [6] .
8) از همه اينها گذشته، خود ذهبي پذيرفته است كه امام حسن عسكري (عليه السلام) پسري به نام «محمّد» داشته است، و همين پذيرش او منظور ما را تأمين مي كند كه او مهدي موعود (عليه السلام) است؛ زيرا طبق نصوص متواتري كه از پيامبر اكرم به ما رسيده و شيعه و سنّي
[ صفحه 159]
روايت كرده اند، پيامبر فرموده است:
«اسمه اسمي و كنيته كنيتي». [7] .
«نام او نام من و كنيه او كنيه من است».
[1] تاريخ الاسلام، ج 19، ص 113، حوادث 51 ـ 60.
[2] العبر في خبر من غبر، ج 1، ص 373.
[3] دانشمندان عامّه و مهدي موعود، ص 80؛ تاريخ الاسلام، ج 19، ص 113، حوادث 51 ـ 60.
[4] چنان كه در مورد حضرت ابراهيم (عليه السلام) مي فرمايد: (وَإذْ ابْتَلي إِبْراهيم رَبّهُ بِكَلِمات فَأَتَمَّهنّ قالَ إِنّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَمْنِ ذُرِّيَتي قالَ لايَنالُ عَهْدي الظالِمينَ) سوره بقره، آيه 124.
[5] ينابيع المودّه، ج 3، ص 323 ـ 328، باب 82 و بحار الانوار، ج 52، ص 26، ح 19.
[6] بحار الانوار، ج 52، ص 1 ـ 77؛ مهدي موعود، ص 719 ـ 841.
[7] تذكرة الخواص، ص 363؛ كفاية الاثر، ص 67؛ منتخب الاثر، ص 182؛ ينابيع المودّه، ج 3، ص 395، باب 94.
محمد خواوند شاه مشهور به ميرخواند
(متوفّاي سال 903 هجري قمري) كه در مذهب تسنّن تعصب خاصّي دارد و حتّي از معاويه تعريف مي كند، در كتاب تاريخ «روضة الصفا» تحت عنوان «ذكر احوال محمّد بن الحسن بن علي رضي اللّه عنهم» چنين مي نويسد:
«كنيت او ابوالقاسم است، و اماميّه وي را حجّت قائم و مهدي منتظر و صاحب الزمان گويند.
ولادت امام مهدي ـ رضي اللّه عنه ـ مسمّي به اسم رسول و مكنّي به كنيت آن حضرت در سرّ من رأي (يعني در سامرّا) بود. در شب نصف شعبان سنه خمس و خمسين و مأتين (255) و در وقت وفات پدر پنج ساله بود، و حقّ سبحانه او را در صغر سن (در كودكي) حكمت داد، چنانچه يحياي پيغمبر را، و او را در حال طفوليّت امام گردانيد، چنان كه عيسي (عليه السلام) را در ايّام كودكي نبيّ مرسل گردانيد...» [1] .
[1] تاريخ روضة الصفا، ج 3، ص 59.
ملا حسين كاشفي
(متوفّاي سال 910هجري) دانشمند مشهور، مؤلّف كتاب «جواهر التفسير» و داماد عبدالرحمان جامي، در آخر كتاب «روضة الشهداء» [1] درباره حضرت حجت بن الحسن (عليه السلام) مي نويسد:
«... در ذكر محمّد بن الحسن؛ وي امام دوازدهم است و كنيت وي ابوالقاسم ولقبش ـ به قول اماميّه ـ حجّت و قائم مهدي و منتظر و صاحب الزمان، و به مذهب ايشان خاتم ائمّه اثني عشر است.
ولادت وي در سرّ من رأي (سامرّا) بوده، به سرداب در آمد و در سراي خود مخفي شد. در «شواهد» مذكور است كه چون متولّد شد بر ذراع ايمن وي (بازوي راست او)
[ صفحه 160]
نوشته بود كه: «جاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْباطِلْ إِنَّ الْباطِلَ كَانَ زَهُوقاً». [2] [3] .
[1] با وجود اين كه معروف است كه ملا حسين كاشفي يك فرد سنّي است، و از آثار قلمي او نيز چنين پيداست. با اين حال، نخستين كتابي كه راجع به مصايب شهداي كربلا به زبان فارسي نگاشته شده، همين كتاب روضة الشهداء است كه كلمه «روضه خوان» هم از آن گرفته شده است.
[2] سوره اسراء (بني اسرائيل)، آيه 81.
[3] روضة الشهداء، ص 519.
خواند مير
مورّخ مشهور، مؤلف تاريخ فارسي «حبيب السير» و متوفّاي سال 942 كه خود دختر زاده «ميرخواند» مؤلّف كتاب «روضة الصفا» است، در جلد دوّم «حبيب السير» ضمن شرح حال ائمّه معصومين (عليهم السلام) چنين مي نويسد:
«ذكر امام مؤتمن ابوالقاسم محمّد بن الحسن (عليهما السلام) ؛ تولّد همايون آن دُر دُرج ولايت وجوهر معدن هدايت به قول اكثر اهل روايت، در منتصف شعبان سنه خمس و خمسين و مأتين (255) در سامرّا اتّفاق افتاد... و آن امام ذو الاحترام در كنيت و نام با حضرت خير الانام ـ عليه و آله تحف الصلاة والسلام إلي يوم القيام ـ موافقت دارد، و مهدي و منتظر و خلف صالح و صاحب الزمان و حجّت و قائم، از جمله القاب آن جناب است...
و صاحب الزمان ـ عليه سلام اللّه المنّان ـ در زمان معتمد خليفه ـ عبّاسي ـ در سنه خمس و ستين و مأتين (265) در سردابه سرّ من رأي (سامرّا) از نظر فرق برايا غايب شده... و بنابر زعم شيعه اثني عشريّه، كالشمس في وسط السماء ظاهر و هويدا مي گردد كه مهدي از اولاد امجاد امام حسين (عليه السلام) خواهد بود، بلكه به ثبوت مي پيوندد كه صاحب الزمان حضرت محمّد بن الحسن عسكري (عليه السلام) است.
و بعد از انقضاي زمان غيبت طولاني ظهور خواهد نمود و عيسي بن مريم (عليهما السلام) چون از آسمان فرود آيد، در نماز به آن جناب اقتدا خواهد كرد، و لوازم اطاعت و شرايط متابعتش به جاي خواهد آورد...» [1] .
[1] حبيب السير، ج 2، ص 100 ـ 113.
شمس الدين محمد بن طولون دمشقي
(متوفّاي سال 953 هجري قمري) در كتاب «الائمّة الاثني عشر» در شرح حال حضرت مهدي (عليه السلام) چنين مي نويسد:
«الحجّة المهدي: ابوالقاسم محمّد بن الحسن بن علي الهادي بن محمّد الجواد بن علي الرضا بن موسي الكاظم بن جعفر الصادق بن محمّد الباقر بن علي زين العابدين بن الحسين بن علي بن ابي طالب ـ رضي اللّه عنهم ـ امام دوازدهم به عقيده شيعه و معروف به حجّت است. شيعه او را امام منتظر و قائم و مهدي مي داند.
[ صفحه 161]
ولادت او ـ رضي اللّه عنه ـ روز جمعه نيمه شعبان سال 255 هجري قمري بوده است. سنّش بعد از پدر پنج سال بود». [1] .
[1] الائمة الاثني عشر، ص 117.
شيخ عبدالله شبراوي شافعي
(متوفّاي سال 1172 هجري) كه يكي از بزرگترين علما و دانشمندان بنام مصر بوده و در نزد عوام، خواص، رجال دولت و فرمانروايان آن ديار، با مهابت و مقام عالي مي زيسته و در سال 1137 به رياست جامع «الازهر» رسيده است، در كتاب معروف خود «الاتحاف بحبّ الاشراف» درباره مهدي موعود (عليه السلام) چنين مي نويسد:
«دوازدهمين امام از امامان، ابوالقاسم محمّد حجّت است. گويند: مهدي منتظر اوست. امام محمّد حجّت بن الحسن در نيمه شعبان سال 255 متولّد گرديد و هم اوست كه ملقّب به مهدي و قائم و منتظر و خلف صالح و صاحب الزمان است و مشهورترين لقب او همان مهدي (عليه السلام) است». [1] .
[1] الاتحاف بحبّ الاشراف، ص 179، نقل به اختصار.
قاضي جواد ساباطي حنفي بصري
(متوفّاي سال حدود 1250 هجري) كه نصراني بوده و اسلام اختيار نموده و مسلمان سنّي شده و از اهل بحرين و در بصره مي زيسته است، در كتاب «براهين ساباطيه» پس از آن كه عبارتي را از كتاب اشعياي نبي به زبان عبري نقل كرده و آن را به عربي ترجمه نموده است، در ردّ گفتار علماي يهود و نصاري در تأويل آن عبارت چنين مي نويسد:
«اين عبارت نصّ صريح در وجود حضرت مهدي ـ رضي اللّه عنه ـ است؛ زيرا مسلمانان اتّفاق دارند كه مهدي ـ رضي اللّه عنه ـ نگاه به باطن افراد مي كند و حكم را صادر مي نمايد و به مجرّد اظهار شاهد و ظاهر امر، حكم صادر نمي كند.
سپس مي گويد: مسلمانان درباره وجود حضرت مهدي (عليه السلام) اختلاف نظر دارند. اصحاب ما ـ اهل سنّت و جماعت ـ عقيده دارند كه او مردي از فرزندان فاطمه (عليها السلام) است. نام او محمّد و نام پدرش عبداللّه است [1] و نام مادرش آمنه [2] مي باشد.
[ صفحه 162]
و اماميّه مي گويند: وي محمّد بن الحسن العسكري (عليه السلام) است كه در سال 255 هجري از كنيزي به نام «نرجس» در سامرّا در زمان خلافت معتمد عبّاسي متولّد شده است؛ سپس غايب گرديد، بعد آشكار شد و دوباره غايب گرديد، و اين غيبت، غيبت كبري است و تا روزي كه خدا بخواهد ظهور مي كند.
از آنجا كه نظر شيعه اماميّه به نصّ صريح پيامبر نزديكتر است و منظور من نيز دفاع از ملّت محمّد (صلي الله عليه وآله وسلم) بدون تعصّب مي باشد، لذا آن را براي شما خوانندگان نقل نمودم، تا بدانيد كه آنچه شيعه اماميّه راجع به حضرت مهدي (عليه السلام) مي گويند، با گفتار پيامبر مطابقت دارد». [3] .
[1] اين كه نام پدر بزرگوار امام زمان (عليه السلام) عبداللّه است در حديث صحيح و معتبر نيامده است، و نگارنده در اين باره توضيحي دارد كه در پايان بيانيه معروف علماي حجاز آمده است. جهت اطلاع به آنجا مراجعه فرماييد.
[2] طبق روايات شيعه، همان گونه كه در متن نيز آمده نام مادر آن حضرت «نرجس خاتون» است.
[3] به كشف الاستار، ص 52، و در چاپ ديگر به ص 84 ـ 85 مراجعه فرماييد.
شيخ سليمان قندوزي حنفي بلخي
(متوفّاي سال 1294 هجري) از دانشمندان بزرگ و عرفاي نامي اهل سنّت و صاحب كتاب پر ارزش «ينابيع المودّة» كه مشتمل بر فضايل و مناقب اهل بيت عصمت و طهارت است، در چندين باب راجع به مهدي موعود اسلام (عليه السلام)، به عنوان امام دوازدهم و پسر امام حسن عسكري (عليه السلام) سخن گفته است، در پايان باب 79 در رابطه با ولادت حضرت مهدي (عليه السلام) چنين مي نويسد:
«آنچه ميان دانشمندان موثّق و مورد اعتماد، محقّق و مسلّم است اين است كه ولادت حضرت قائم (عليه السلام) در شب پانزدهم ماه شعبان سال 255هجري در شهر سامرّا اتّفاق افتاده است». [1] .
و در پايان باب 86 نيز در همين رابطه مي نويسد:
«شيخ مشايخ عظام، حضرت شيخ الاسلام احمد جامي و عطّار نيشابوري و شمس الدين تبريزي و جلال الدين رومي و سيّد نعمة اللّه وليّ و سيّد نسيمي و غير از اينها ـ (كه همگي سنّي بوده اند) ـ در اشعار خود كه به مناسبت مدايح اهل بيت سروده اند، همگي آنها اين اشعار را به حضرت مهدي (عليه السلام) ختم كرده اند و همين خود دليل بر اين است كه «مهدي» متولّد شده، و هركس آثار اين عرفا را بررسي كند به وضوح خواهد ديد كه
[ صفحه 163]
موضوع، بسيار روشن است». [2] .
[1] ينابيع المودّة، ج 3، ص 306.
[2] ينابيع المودة، ج 3، ص 139، و در چاپ ديگر، ص 472.
سيد مؤمن شبلنجي مصري
(از علماي اواخر قرن سيزدهم) در كتاب نور الابصار ـ كه در سال 1290هجري قمري از تأليف آن فراغت يافته است ـ به مناسبت معرفي و شناساندن مهدي موعود (عليه السلام) چنين مي نويسد:
«... در ذكر مناقب محمّد بن الحسن الخالص بن علي الهادي بن محمّد الجواد بن علي الرضا بن موسي الكاظم بن جعفر الصادق بن محمّد الباقر بن علي زين العابدين بن الحسين بن علي بن ابي طالب ـ رضي اللّه عنهم ـ.
مادرش كنيزي بود كه به وي نرجس ـ يا صيقل و يا سوسن ـ مي گفتند. كنيه او ابوالقاسم است و شيعه به او حضرت حجّت و مهدي و خلف صالح و قائم و منتظر و صاحب الزمان مي گويند، و مشهورترين لقب آن حضرت، مهدي (عليه السلام) است.
او جواني چهارشانه، خوش صورت، داراي موهايي جاذب است كه بر دو طرف شانه اش فرو ريخته، و پيشاني باز و نوراني و بيني كشيده و باريك دارد، دربانش محمّد بن عثمان بوده و او آخرين امامان اثنا عشريه به مذهب اماميّه است».
سپس مي نويسد:
«در كتاب «فصول المهمّه» گويد: وي در سرداب سامرّا غايب شد، در حالي كه نگهبانان فراواني بر آن گماشته بودند، و در صواعق مي گويد: او همان است كه قائم منتظر ناميده مي شود...» [1] .
[1] نور الابصار، ص 185، طبع اجنو، دار الفكر، 1399 و ص 342، طبع دار الجيل بيروت.
خيرالدين زركلي
معاصر، در كتاب «الاعلام» كه آن را در ده جلد مشتمل بر شرح حال مختصر مشاهير و دانشمندان، رجال و شخصيتهاي نامدار به زبان عربي نگاشته، و به عكس اغلب نويسندگان اهل سنّت بسياري از رجال برجسته شيعه و همه امامان عالي مقام را نام برده، و طبق معمول آنها را به طور اجمال مي شناساند، تحت عنوان «مهدي منتظر» چنين مي نويسد:
«محمّد بن الحسن العسكري بن علي الهادي، ابوالقاسم و صاحب الزمان و منتظر و حجّت و صاحب سرداب است. در سامرّا متولّد شد. هنگامي كه پدرش وفات يافت او پنج
[ صفحه 164]
سال داشت. وقتي به سنّ 9 يا 10 و يا 19 سالگي رسيد، وارد سردابي در خانه پدرش در سامرّا گرديد و ديگر از آن بيرون نيامد». [1] .
اين عدّه از دانشمندان و عدّه زياد ديگري از آنها ـ كه ما به جهت اختصار از ذكر نام و گفتار آنان خودداري مي نماييم ـ از جمله كساني هستند كه به ولادت حضرت مهدي (عليه السلام) اعتراف نموده و او را پسر امام حسن عسكري (عليه السلام) مي دانند.
جالب توجّه آن كه علاوه بر آنچه گفتيم، اسامي مبارك امامان معصوم شيعه، از جمله نام مبارك حضرت مهدي (عليه السلام) در كتيبه هاي دور تا دور مسجد النبي (صلي الله عليه وآله وسلم) در مدينه منوره نوشته شده، كه اين خود بهترين دليل و گواه صادقي است كه مهدي موعود اسلام، كسي جز محمّد بن الحسن العكسري (عليهما السلام) و قائم منتظر و حضرت صاحب الزمان (عليه السلام) به عقيده شيعه اماميّه نيست.
در اين زمينه دانشمند گرانقدر حضرت آية اللّه لطف اللّه صافي در كتاب «امامت و مهدويّت»، مي نويسد:
«از حسن موافقات كه دليل بر امكان حصول تفاهم... بين شيعه و اهل سنّت است، اين است كه اسامي ائمّه اثني عشر (عليهم السلام) در كتيبه هاي مسجد مقدّس پيغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم) در مدينه طيّبه در قسمتي كه در زمان ملك سعود بن عبدالعزيز و فيصل تجديد بنا شده، ثبت گرديده است.
و بر حسب آنچه كه زماني در يكي از كتب تاريخي معتبر ديده ام، سابق بر اين هم، اين اسامي طيّبه در كتيبه هاي مسجد ثبت بوده با اين تفاوت كه در كتيبه هايي كه قبل از تعمير و تجديد بوده، اسامي ائمه (عليهم السلام) متّصل به هم بود، و در كتيبه هاي فعلي به تفريق و ـ با فاصله ـ در بين اسامي صحابه و ائمّه اربعه (اهل سنّت) نوشته شده و نام (مبارك) حضرت مهدي (عليه السلام) به اين عبارت: «محمّد المهدي (رضي الله عنه)»، رو به روي كسي است كه از باب مجيدي به صحن مقدّس اول مشرّف مي شود، در وسط قرار گرفته است». [2] .
[ صفحه 165]
و در همين رابطه، نويسنده محترم كتاب «دانشمندان عامّه و مهدي موعود» نيز مي نويسد:
«سر سلسله سلاطين حجاز در عصر ما كه در تعصّب ديني و غلوّ در تسنّن مشهورند، طبق صلاحديد و به فرمان وي، علماي بزرگ، اسامي خلفاي چهارگانه و عشره مبشّره و فقهاي اربعه را با حروف طلايي برجسته هركدام در دايره بزرگي در بلندي دور تا دور بناي جديد مسجد النبي (صلي الله عليه وآله وسلم) نوشته، و از جمله اسامي دوازده امام، هركدام با لقب مخصوص به خود همان طور كه شيعه معتقد است، نوشته شده است، بدينگونه:
علي المرتضي (رضي الله عنه)، حسن المجتبي (رضي الله عنه)، حسين الشهيد (رضي الله عنه)، علي زين العابدين (رضي الله عنه)، محمّد الباقر (رضي الله عنه)، جعفر الصادق (رضي الله عنه)، موسي الكاظم (رضي الله عنه)، علي الرضا (رضي الله عنه)، محمّد التقي (رضي الله عنه)، علي النقي (رضي الله عنه)، حسن العسكري (رضي الله عنه)، محمّد المهدي (رضي الله عنه)». [3] .
و براي آگاهي بيش تر يادآور مي شويم كه احمد بن مستضيء بنور اللّه، خليفه عبّاسي نيز كه يكي از بهترين و داناترين خلفاي آل عبّاس بوده است، در سال 606 هجري قمري دستور داد تا سرداب منسوب به امام زمان (عليه السلام) را تعمير كنند، و ميان صفّه و سرداب دري از چوب ساج بسيار عالي و زيبا كار گذارند.
بر روي اين در نوشته است:
(بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ - قُلْ لا أَسأَلَكُمْ عَلَيهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ في الْقُرْبي وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيها حُسْناً إنَّ اللّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ). [4] .
«هذا ما أمر بعمله سيّدنا ومولانا الإمام المفترض الطاعة علي جميع الأنام، أبوالعبّاس أحمد الناصر لدين اللّه أميرالمؤمنين وخليفة ربّ العالمين الّذي طبّق البلاد إِحسانه وعدله... وحسبنا اللّه ونعم الوكيل، وصلّي اللّه علي سيّدنا خاتم النبيين وعلي آله الطاهرين وعترته وسلّم تسليماً».
و در داخل صُفّه بر پشت چوب ساج نوشته است:
«بسم اللّه الرحمن الرحيم، محمّد رسول اللّه، أميرالمؤمنين عليّ وليّ اللّه، فاطمة، الحسن بن علي، الحسين بن علي، علي بن الحسين، محمّد بن علي، جعفر بن محمّد،
[ صفحه 166]
موسي بن جعفر، علي بن موسي، محمّد بن علي، علي بن محمّد، الحسن بن علي و محمّد بن الحسن القائم بالحقّ عليهم السلام». [5] .
مرحوم محدّث قمي (رحمه الله) در كتاب «تتمة المنتهي» درباره اين درب مي نويسد:
«در زمان ما كه سنه 1335 هجري است، آن در موجود است، و به اعلا درجه امتياز منبّت كاري شده، و الحقّ در صناعت نجّاري از نفايس روزگار است. و با آن كه اين همه زمان بر آن گذشته و در مرور دهور به حفظ و نگاهداري آن اعتنا نشده و بعض جاهاي آن را شمع و چراغ سوخته اند، هنوز مثل بهترين جواهر جلوه گر است». [6] .
عالم بزرگوار محدّث نوري (رحمه الله) نيز در كتاب «كشف الاستار» پس از نقل تعمير سرداب شريف به دستور الناصر لدين اللّه، مي نويسد:
«اگر ناصر عقيده نداشت كه سرداب مزبور، منسوب به حضرت مهدي (عليه السلام) است و يا محلّ ولادت ويا موضع غيبت و يا مقام بروز كرامت آن بزرگوار است، هرگز دستور نمي داد تا آن را تعمير و بازسازي كنند و با مخارج گزافي آن را تزيين نمايند.
و اگر تمام علماي عهد ناصر در انكار وجود حضرت مهدي (عليه السلام) و متولّد شدن آن حضرت متفق بودند، بر حسب عادت انجام چنين كاري دشوار و بلكه اقدام او به تعمير سرداب با اين كيفيت محال بود.
بنابراين، ترديدي نيست كه در ميان علماي آن عصر، كساني بوده اند كه مانند گروهي ديگر از پيشينيان ايشان، دور از هرگونه تعصّب و بد نظري عقيده داشته اند كه مهدي موعود (عليه السلام) جز بر پسر امام حسن عسكري (عليه السلام) كه در سرداب سامرّا غايب شده، قابل تطبيق نيست و ناصر هم به همين جهت اقدام به تعمير و تزيين سرداب سامرّا ـ يعني محلّ غيبت حضرت مهدي (عليه السلام) ـ نموده است».
سپس محدّث نوري (قدس سره) در دنباله سخنان خود مي گويد:
«علّت اين كه ما ناصر خليفه عبّاسي را در شمار دانشمندان معتقد به وجود حضرت مهدي (عليه السلام) آورديم، اين است كه ناصر از لحاظ فضل و دانش در ميان محدّثان عصر خود ممتاز بوده است؛ زيرا ابن سكينه و ابن اخضر و ابن نجّار و ابن دامغاني از وي روايت
[ صفحه 167]
كرده اند». [7] .
از آنچه نقل نموديم، اين معنا به خوبي روشن مي شود كه از نظر اكثريّت علماي عامّه، مهدي موعود اسلام همان «ابوالقاسم محمّد بن الحسن (عليهما السلام)» فرزند امام حسن عسكري (عليه السلام) است كه از دودمان پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) و فاطمي و علوي و نهمين فرزند امام حسين (عليه السلام) است.
زيرا اكثريّت قريب به اتّفاق ايشان گفته اند كه ابوالقاسم محمّد بن الحسن العسكري (عليه السلام) در سال 255 هجري در شهر سامرّا متولّد شده، و او هم نام و هم كُنيه پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) است و خلف صالح و مهدي و حجّت و قائم منتظر و غايب از ديده ها خوانده مي شود، و اين گفتار با شخص ديگري غير از پسر امام حسن عسكري (عليه السلام) تطبيق نمي كند. چون اين اسم و كنيه و لقب، نه با آنها كه پيش از ولادت وي دعوي مهدويّت كرده اند قابل تطبيق است، و نه با آنها كه پس از ولادت او چنين ادعايي كرده اند.
[1] اين جمله را فقط در اينجا مي بينيم، در صورتي كه اكثر اهل سنّت نوشته اند كه امام عصر (عليه السلام) وقتي به سن پنج سالگي رسيد، پدرش وفات يافت، و او در همان سال (260هجري) در خانه اش غايب شد، و او به هنگام وفات پدرش پنج ساله بود.
[2] امامت و مهدويّت، ج 2، ص 298، پاورقي.
[3] دانشمندان عامّه و مهدي موعود، ص 158.
[4] سوره شوري، آيه 23.
[5] كشف الاستار، ص 43 و در چاپ ديگر، ص 75 ـ 76.
[6] تتمة المنتهي، جلد سوّم منتهي الآمال، ص 368 ـ 369.
[7] كشف الاستار، ص 43، و در چاپ ديگر، ص 76.
افسانه سرداب
غالب علماي متعصّب اهل سنّت و حتّي برخي از افراد منصف آنها ضمن بيان اوصاف مهدي صاحب الزمان (عليه السلام)، او را «صاحب سرداب» ناميده و گفته اند: شيعه مي گويد كه امام آنها در سرداب غايب شده، و در آنجا بسر مي برد، و از سرداب بيرون مي آيد، يا از آنجا ظاهر مي شود، و يا موقع رفتن به سرداب مادرش به او نگاه مي كرد؛ ولي او ديگر برنگشت. اكنون به بحث و بررسي اين موضوع مي پردازيم.
«... اين كه حضرت بقية اللّه (عليه السلام) كجا، كي و چگونه غايب شد؟! مطلبي است كه جهان تشيّع در معرض تهمت هاي فراوان از طرف دشمنان اهل بيت (عليهم السلام) قرار گرفته است.
آخرين ديدار عمومي حضرت بقية اللّه (عليه السلام) با شيعيان، روزهشتم ربيع الاوّل 260 هجري بود كه در مراسم تشييع جنازه پدرش براي آنان ظاهر شده، بر جنازه پدر بزرگوارش نماز خوانده، ناپديد شد؛ ديگر ملاقات رسمي و عمومي نداشت. اين ديدار
[ صفحه 168]
در «سامرّا» درخانه پدرش امام حسن عسكري (عليه السلام) انجام يافت.
خانه امام حسن عسكري (عليه السلام) همانند ديگر خانه هاي اشراف عراق، شامل غرفه اي براي مردان و غرفه اي براي زنان و سرداب زير زمين بود كه سرداب نيز شامل غرفه هايي براي مردان و زنان مي شد و در تابستان از شدّت گرما به اين سرداب پناه مي بردند.
اين سرداب محل زندگي و عبادت امام هادي (عليه السلام)، امام حسن عسكري (عليه السلام) و حضرت بقية اللّه (عليه السلام) بود و تمام ديدارها با حضرت ولي عصر (عليه السلام) در عهد پدر در همين منزل و در همين سرداب انجام يافته بود. از اين رهگذر، شيعياني كه بعد از رحلت امام حسن عسكري (عليه السلام) براي زيارت قبر عسكريين (عليهما السلام) وارد سامرا مي شدند، بعد از زيارت قبر آن بزرگواران، در محلّ عبادت سه امام بزرگوار نيز تبرّكاً نماز مي خواندند و آنجا را زيارت مي كردند.
مقدّس شمردن آن سرداب از طرف شيعيان موجب شد كه دشمنان اهل بيت، شيعيان را متّهم كنند بر اين كه آنها مي گويند: امام زمان (عليه السلام) در سرداب مخفي شده است
ولي شيعيان از چنين اعتقادي پاك و منزّه هستند آنها سرداب را به اين دليل مقدّس مي شمارند كه محلّ زندگي و پرستش و نيايش سه امام معصوم (عليهم السلام) بوده است، محلّ زندگي حضرت حكيمه ـ عمّه امام حسن عسكري (عليه السلام) ـ و جناب نرجس خاتون ـ مادر والا گُهر امام زمان (عليه السلام) ـ بوده است؛ و به خصوص محلّ رؤيت حضرت وليّ عصر (عليه السلام) در عهد پدر بزرگوارش مي باشد و بس.
ما هرگز چنين اعتقادي نداريم. ما فقط از دشمنان شيعه مي شنويم كه به ما نسبت مي دهند كه ما معتقديم حضرت وليّ عصر در چاهي در سرداب مقدّس مخفي است و تا روز ظهور در همانجا خواهد بود!
براي اثبات چنين مطلبي، مدركي از كتاب هاي شيعه، از احاديث شيعه، از اقوال علماي شيعه لازم است كه چنين مدركي وجود ندارد و به صرف اتّهام از طرف دشمنان چنين مطلبي ثابت نمي شود». [1] .
محدّث عالي مقام مرحوم حاج ميرزا حسين نوري (رحمه الله) در خاتمه كتاب «كشف
[ صفحه 169]
الاستار» درباره سرداب سامرّا مي نويسد.
«ما هرچه مراجعه كرديم و تفحّص نموديم از آنچه درباره سرداب گفته اند، در كتابهاي علماي شيعه هيچگونه اثري نديديم؛ بلكه اصلاً ذكري از سرداب به عنوان «سرداب غيبت» به ميان نيامده است». [2] .
مرحوم آيت اللّه صدر (رحمه الله) نيز در كتاب «المهدي (عليه السلام)» در اين باره مي نويسد:
«مسأله غيبت ابوالقاسم محمّد بن الحسن (عليه السلام) نزد ما شيعيان اماميّه صحيح است؛ امّا آنچه را كه در اين باره بعضي از عوام شيعه مي گويند و بسياري از خواص اهل سنّت نيز به ما نسبت مي دهند، من نه براي آن مدركي مي شناسم و نه سندي يافته ام». [3] .
اكنون ببينيد دانشمند بزرگ اهل سنّت، ابن خلدون در كتاب مشهور خود به نام «مقدّمه» چگونه دُر افشاني مي كند؛ زيرا آنجا كه از «اثناعشريّه» سخن مي گويد مي نويسد:
«شيعيان عقيده دارند كه دوازدهمين امام از امامان ايشان، يعني محمّد بن الحسن العسكري كه او را مهدي مي خوانند وارد سرداب خانه خود در «حلّه» [4] شد و هنگامي كه مادرش بازداشت شد، همانجا غايب گرديد و تا كنون منتظر او هستند. هر شب بعد از نماز مغرب اسبي را مي آورند جلو در سرداب مزبور مي ايستند و او را به نامش صدا مي زنند و از وي مي خواهند كه خروج كند تا اين كه ستارگان بدرآيند، آنگاه پراكنده مي شوند و موكول به شب آينده مي كنند و تا كنون آنها چنين اند». [5] .
دانشمند بزرگوار فقيد، علاّمه حاج شيخ عبدالحسين اميني (رحمه الله) در كتاب گرانقدر «الغدير» آنجا كه تهمت هاي «قصيمي» مؤلّف كتاب «الصراع بين الإسلام و الوثنيّه» را پاسخ مي دهد، مي نويسد:
«داستان عجيب سرداب، زشت ترين چيزي است كه دشمنان و مخالفان به ما نسبت داده اند. هرچند كه قصيمي در اين نسبت ناروا تنها نيست، ولي او اضافه بر گذشتگان
[ صفحه 170]
نوشته است كه «افزون از هزار سال است كه شيعيان هر شب در مقابل سرداب مي ايستند و منتظر ظهور هستند» در صورتي كه شيعه نمي گويد غيبت امام زمان (عليه السلام) در سرداب انجام گرفته، يا از آنجا ظهور مي كند، بلكه شيعه مطابق احاديث رسيده معتقدند كه امام غايب آنها در مكّه معظّمه مقابل خانه كعبه ظهور مي كند، و هيچ كس نگفته است وي در سرداب بسر مي برد يا سرداب محلّ غيبت آن حضرت است. بلكه سرداب سامرّا جزء خانه امامان معصوم (عليهم السلام) بوده و مانند ساير قسمت هاي خانه احترام دارد و اين احترام بدين جهت است كه سرداب محلّ زندگي سه امام معصوم (عليهم السلام) بوده است».
آنگاه علاّمه اميني (رحمه الله) مي افزايد:
«اي كاش اين افترا زنندگان درباره سرداب نظر واحدي ابراز مي داشتند تا دروغ آنها موجب آن همه رسوايي نشود. مثلاً «ابن بطوطه» در سفرنامه اش مي نويسد: اين سرداب در «حلّه» است، و قرماني در «اخبار الدول» مي گويد: در بغداد است، و ديگران گفته اند: در «سامرّا» است، و قصيمي آمده و متحيّر گرديده كه بگويد اين سرداب در كجاست؟ ولذا به ذكر «سرداب» اكتفا نموده تا منظور پليد خود را بپوشاند». [6] .
همچنين دانشمند فقيد سيّد محمّد سعيد هندي (رحمه الله) مؤلف كتاب «الامام الثاني عشر» در آغاز تخطئه تهمت سرداب به شيعه، مي نويسد:
«موضوع سرداب از نسبت هاي ناروا و شگفت آوري است كه به ما نسبت داده اند، زيرا نه يك حديث از طريق شيعه در اين خصوص وارد شده است، و نه مخالفان نام كتابي از شيعه مي برند كه در آن نوشته باشد، و نه دانشمندي از ما را ذكر مي كنند كه گفته باشد و از وي نقل نمايند. از اينها گذشته، غيبت در سرداب و بقاي حضرت در آنجا در هيچ كتاب شيعه نيست». [7] .
البته بايد توجّه داشت كه در بعضي از كتب ادعيه و غير آن نام سرداب سامرّا به ميان آمده است و برخي از دعاها و زيارات در آنجا خوانده مي شود؛ ولي اين بدان معنا نيست كه سرداب محلّ غيبت امام زمان (عليه السلام) است و حضرتش در سرداب باقي مانده است؛ بلكه همان گونه كه قبلاً يادآور شديم چون سرداب محلّ زندگي سه امام معصوم (عليهم السلام) از
[ صفحه 171]
جمله امام حسن عسكري (عليه السلام) و حضرت ولي عصر (عليه السلام) بوده است، از اين رو دعاها و زيارت ها را در آنجا مي خوانند.
آري خواننده گرامي! داستان سرداب سامرّا افسانه اي است كه ساخته و پرداخته دشمنان اهل بيت عصمت و طهارت است، و ما هرگز چنين اعتقادي نداريم كه سرداب، محلّ غيبت حضرت وليّ عصر (عليه السلام) بوده و يا از آنجا ظهور مي نمايد، بلكه «... ما مثل همه شيعيان در طول تاريخ معتقديم كه حضرت وليّ عصر (عليه السلام) درتحت عنايات خاصّ پروردگار در اقطار و اكناف جهان در گردش است؛ همه ساله در مراسم حجّ شركت مي جويد و قبر اجداد طاهرينش را در مدينه، عراق و طوس زيارت مي كند و با خدم و حشم ـ كه تعداد آنها سي نفر است ـ به اقامتگاه خود در نقاط دور دست جهان و به دور از تير رس دشمنان باز مي گردد.
ما به صراحت اعلام مي كنيم كه مقدّس شمردن سرداب به همين دليل است، و اين تقديس اختصاص به اين مكان ندارد، بلكه هر كجا كه مشخّصاً معلوم باشد كه محلّ عبادت يكي از امامان معصوم بوده است، از آنجا هم تبرّك مي جوييم، و هركجا بدانيم كه حتّي يك بار و يك لحظه حضرت ولي عصر (عليه السلام) ديده شده، آنجا را هم زيارت كرده و تبرّك مي جوييم ـ همچون مسجد سهله در كوفه و مسجد جمكران در قم و جز آنها ـ و هرگز راز ديگري در آن معتقد نيستيم.
ما اگر زادگاه حضرت بقية اللّه (عليه السلام) را زيارت مي كنيم، در مكّه نيز عليرغم فشار شرطه سعودي زادگاه رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) را زيارت مي كنيم و تبرّك مي جوييم كه حبّ محمّد و آل محمّد (صلي الله عليه وآله وسلم) با آب و گِل ما آميخته است و چون اكنون دست ما به دامن مقدّس امام، حجّت، مولي، سرور و رهبرمان نمي رسد، هركجا بدانيم گام نهاده، آنجا را زيارت مي كنيم و هركجا بدانيم كه از هواي آنجا استنشاق نموده، از آنجا نيز تبرّك مي جوييم؛ كجا رسد به محلّي كه به طور جزم مشخص است كه سه تن از امامان معصوم (عليهم السلام) زندگي پر ثمرشان آنجا سپري شده، در آنجا شبها را تا به سحر به عبادت حقّ پرداخته اند. حجّت خدا در آنجا به دنيا آمده، نفسهايش بر در و ديوار آنجا نقش بسته است، و هر سال براي زيارت قبور شريفه پدر، جد، مادر و عمّه اش به آنجا تشريف فرما شده است». [8] .
[ صفحه 175]
[1] روزگار رهايي، ج 1، ص 287 ـ 288.
[2] كشف الاستار، ص 212، ط 3.
[3] المهدي، ص 162 ـ 163.
[4] حلّه، يكي از شهرهاي بزرگ عراق است كه ميان بغداد و كوفه واقع شده است، (لغتنامه دهخدا).
[5] مقدمه ابن خلدون، ج 1، ص 249، فصل 27، چاپ دار الفكر بيروت.
[6] الغدير، ج 3، ص 308 و 309.
[7] دانشمندان عامّه و مهدي موعود (عليه السلام)، ص 39.
[8] روزگار رهايي، ج 1، ص 288.