سیمای راستین ظهور مبارک حضرت مهدی
دین آینده جهان از آیات، روایات و کتب مقدّسه آسمانی، این مطلب استفاده شد که، جهان روزی را در پیش دارد که در آن روز، تمام کشورهای کوچک و بزرگ به یک کشور تبدیل می شود، مرزهای جغرافیایی کشورها برداشته می شود، و یک حکومت واحد جهانی بر اساس عدالت و آزادی تشکی
دين آينده جهان <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />
از آيات، روايات و كتب مقدّسه آسماني، اين مطلب استفاده شد كه، جهان روزي را در پيش دارد كه در آن روز، تمام كشورهاي كوچك و بزرگ به يك كشور تبديل مي شود، مرزهاي جغرافيايي كشورها برداشته مي شود، و يك حكومت واحد جهاني بر اساس عدالت و آزادي تشكيل مي شود، و بر تمام جهان يك دين و آئين، يك قانون اساسي و يك رهبر حكومت مي كند.
اكنون اين سؤال پيش مي آيد كه در آن زمان، چه دين و آييني بر جهان حاكم خواهد بود؟ قوانين كدام كتاب آسماني اجرا خواهد شد؟ براي يافتن پاسخ، به سراغ قرآن و سنت مي رويم و از زاويه هاي گوناگون، بدين پرسش جواب مي دهيم.
>قرآن و دين آينده جهان
>روايات اسلامي و دين آينده جهان
>اسلام دين هميشگي خدا
>دعوت پيامبر اسلام عمومي و جهاني است
>رسول خدا خاتم پيامبران است
>قرآن كريم خاتم كتب آسماني است
>دين اسلام خاتم اديان است
قرآن و دين آينده جهان
در سوره «توبه» آيه سي و سوّم، در مورد جهاني شدن اسلام و غلبه اين دين مبين بر ساير اديان چنين مي فرمايد:
(هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ باِلْهُدي وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوكَرِهَ الْمُشْرِكُونَ).
«اوست خداوندي كه پيامبرش را با هدايت، و دين حق فرستاد، تا او را بر همه اديان غالب گرداند، هر چند كه مشركان كراهت داشته باشند».
در سوره «نور» آيه پنجاه و پنجم، در مورد اين كه دين پسنديده خدا، در زمين مستقر و پابرجا خواهد شد و خلافت روي زمين به مؤمنان و كساني كه عمل صالح دارند، خواهد رسيد، چنين مي فرمايد:
(وَعَدَ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الاَْرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ
[ صفحه 360]
الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَُيمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَي لَهُمْ...)
«خدا به كساني از شما كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند، وعده داده است كه خلافت روي زمين را به آن ها خواهد بخشيد همان گونه كه به پيشينيان آن ها خلافت روي زمين را بخشيد و دين و آييني را كه براي آنان پشنديده، پابرجا و مستقر كند».
مي دانيم ديني كه خدا پسنديده، اسلام است چنانكه در سوره مائده، آيه 3 مي فرمايد:
(... الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الاِْسلامَ دِيناً...)
«... امروز دين شما را برايتان كامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانيدم، و اسلام را براي شما به عنوان آييني برگزيدم...»
آنچه از اين آيات بر مي آيد اين است كه اسلام بر تمام اديان غالب خواهد شد و در زمين مستقر و پابرجا مي شود. اين وعده خدا تاكنون محقق نشده است و در آينده به دست صالحان محقق مي شود.
روايات اسلامي و دين آينده جهان
رواياتي كه در رابطه با آينده جهان و جهاني شدن اسلام، در منابع مختلف شيعه و سنّي آمده، بسيار زياد و از حدّ احصا و شماره بيرون است. گر چه ما در فرصتهاي مناسب بخش عمده اي از آنها را در طيّ مباحث آينده به تفصيل نقل خواهيم نمود؛ ولي در عين حال، در اينجا نيز براي روشن شدن اذهان، قسمتي از آنها را براي خوانندگان عزيز نقل مي نماييم.
اينك به نمونه هايي از اين روايات توجه فرماييد:
پيامبر اكرم در حديثي در رابطه با دين آينده جهان مي فرمايد:
«... تُمْلاَُ الاْرْضُ مِنَ الاِْسْلامِ، وَ يُسلَبُ الكُفّارُ مُلْكُهُمْ، وَ لايَكُونُ مُلْكٌ إلاّ اِلاسْلام، وَ تَكُونُ الاَْرْضُ كَفاثُورِ الْفِضَّةِ». [1] .
[ صفحه 361]
«در آن روز، آيين مقدّس اسلام سراسر روي زمين را فرا مي گيرد، حكومت از دست كفّار گرفته مي شود، حكومتي جز حكومت اسلامي نخواهد بود، و سرتاسر زمين همانند ورق نقره از هرگونه تيرگي پيراسته خواهد بود».
در حديث ديگري در مورد جهاني شدن اسلام در زمان حضرت مهدي (عليه السلام) با تأكيد بيشتر مي فرمايد:
«لَيَدْخُلَنَّ هذَا الدِّينُ علي ما دَخَلَ عَلَيْهِ اللَّيلُ». [2] .
«تا هر كجا كه تاريكي شب وارد شود، اين آيين مقدّس نفوذ خواهد كرد».
امام حسين (عليه السلام) مي فرمايد:
«التّاسِعُ مِنْ وُلْدِي وهُوَ الإمامُ الْقائِم بِالْحَقِّ، يُحْيِيِ اللهُ بِهِ الأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها، وَ يُظْهِرُ بِهِ دِينَ الْحقِّ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْكَرِه الْمُشْرِكُونَ». [3] .
«نهمين فرزند من، امام قائم به حق است. خداوند به وسيله او زمين مرده را زنده مي كند، و دين حق را به دست او بر تمام اديان پيروز مي گرداند اگر چه مشركان كراهت داشته باشند».
امام سجّاد (عليه السلام) مي فرمايد:
«إنَّ الإسْلامَ قَدْ يُظهِرُهُ اللهُ عَلي جَمِيعِ الاْدْيانِ عِنْدِ قِيامِ الْقائِم عَليهِ السَّلام». [4] .
«بدون ترديد خداوند به هنگام قيام قائم (عليه السلام)، اسلام را بر همه اديان پيروز مي گرداند».
امام باقر (عليه السلام) مي فرمايد:
«الْقائِم مِنّا مَنْصُورٌ بِالرُّعْبِ، مُؤيَّدٌ بِالنَّصْرِ، تُطوي لَهُ الاْرْضُ، وَ تَظْهَرُ لَهُ الكُنُوزْ، وَ يَبْلُغُ سُلْطانُهُ الْمشْرِقَ وَ الْمَغْرِبَ، وَ يُظْهِرُ اللّهُ بِهِ دِينَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْكَرِهَ الْمُشْرِكُونَ». [5] .
[ صفحه 362]
«قائم ما به وسيله رعب (در دل دشمنان) ياري مي شود، و با نصرت الهي تأييد مي گردد. زمين براي او در هم پيچيده مي شود، و گنجهاي زمين براي او ظاهر مي شود، و دولت او به شرق و غرب جهان مي رسد، و خداوند به وسيله او دين خود را بر همه اديان پيروز مي گرداند هر چند كه مشركان دوست نداشته باشند».
امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد:
«إذا قامَ الْقائِمُ لايَبْقي أرْضٌ إلاّ نُودِيَ فِيْها شَهادَةُ: أنْ لا إله إلاّ اللهُ، وَ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ». [6] .
«هنگامي كه قائم ما قيام كند، هيچ نقطه اي در زمين باقي نمي ماند مگر اين كه آواز شهادت به توحيد و يگانگي خدا و رسالت رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در آنجا بلند مي شود».
بنا بر اين، آنچه از مجموع روايات گذشته استفاده مي شود اين است كه: سرانجام دين اسلام همه كره زمين را فرا خواهد گرفت و بر همه اديان جهان پيروز خواهد گرديد، و اين در هنگامي است كه حضرت مهدي (عليه السلام) ظهور كند و حكومت واحد جهاني را تشكيل دهد و برنامه جهاني شدن اسلام و وعده هاي خداوند را تحقق بخشد.
براي روشن تر شدن مطلب، بحث پيش گفته را از نگاهي ديگر پي مي گيريم.
[1] الملاحم و الفتن، باب 178، ص 173 و در چاپ ديگر، ص 83، باب 186، ط بيروت.
[2] مجازات النبويّه، ص 419؛ منتخب الاثر، ص 160، فصل 2، باب 1، ح 57.
[3] بحار الانوار، ج 51، ص 133، ح 4 ؛ الزام الناصب، ج 1، ص 216 ؛ منتخب الاثر، ص 205، ح 4 ؛ كفاية الاثر، ص 232.
[4] ينابيع المودّة، ج 3، ص 78؛ منتخب الاثر، ص 294، ح 5.
[5] بحار الانوار، ج 52، ص 191، ح 24 ؛ منتخب الاثر، ص 292.
[6] تفسير عياشي، ج 1، ص 183 ؛ بحار الانوار، ج 52، ص 340، ح 89.
اسلام دين هميشگي خدا
از بررسي آيات هدايت گر قرآن كريم استفاده مي شود كه دين در تمام دوران تاريخ بشر همواره يكي بوده، و آن «اسلام» بوده، و همه شريعتها در زمان هر صاحب شريعت به نام اسلام تشريع شده تا در زمان رسالت خاتم انبيا حضرت محمّد بن عبدالله (صلي الله عليه وآله وسلم) به اوج كمال رسيده و نام مخصوص شريعت حضرت ختمي مرتبت گرديده است.
بنابر اين، طبق اين توضيح و دلايلي كه از قرآن خواهيم آورد، ريشه همه اديان يكي است، و همه پيامبران از حضرت آدم (عليه السلام) تا وجود مقدّس خاتم انبيا مردم را به سوي
[ صفحه 363]
خداي يكتا دعوت نموده اند، ولي در ميان تمام اديان آسماني تنها دين جامع و كامل، و دين پسنديده و مورد رضاي خدا، و دين تكامل يافته، دين مبين اسلام است كه با بعثت خاتم انبيا، نبوّت به وجود مبارك آن حضرت ختم گرديده، و دين حق كامل شده، و پس از او پيغمبري نخواهد آمد، و دين او ابدي و جاوداني و خاتم اديان است. از اين رو، از نظر قرآن، دين انحصار به اسلام دارد، و هر كس غير از اسلام دين ديگري را براي خود اختيار كند از او پذيرفته نمي شود.
به هر حال، بر اساس آياتي كه بيانگر آثار و حقيقت اسلام است، اسلام تنها دين حق، و دين خدا، و دين توحيد، و دين همه پيامبران است كه به سوي او دعوت نموده اند، و دين حق غير از اسلام به حق نخواهد بود، و هر تعبير ديگري كه از دين حق شود اگر مفهومش مفهوم اسلام نباشد دين حق نيست؛ زيرا نه براي دين حق اسمي بهتر از اسلام مي توان يافت، و نه براي انسان، كمال و مرتبه اي بالاتر از آن مي توان تصوّر نمود.
به همين جهت خداوند در قرآن كريم از زبان حضرت ابراهيم (عليه السلام)، حضرت اسماعيل (عليه السلام)، پيامبر اكرم، حواريّون حضرت عيسي (عليه السلام)، فرزندان حضرت يعقوب (عليه السلام)، بلقيس و فرعون، به هنگام بحث از گروندگان به آيين حقّ، با لفظ «اسلام»، «مسلم» و «مسلمين» ياد فرموده است. اينك به چند آيه در اين زمينه توجّه فرماييد:
1 ـ (إنّ الدّينَ عِنْدَ اللّهِ الاِْسْلامُ). [1] .
«همانا دين در نزد خدا اسلام است».
2 ـ (مِلَّةَ اَبِيكُمْ اِبْراهِيمَ هُوَ سَمَّـيكُمُ الْمُسْلِمينَ مِنْ قَبْلُ...) [2] .
«آيين پدرتان حضرت ابراهيم، او بود كه قبلا شما را مسلمان ناميد».
3 ـ (وَ اَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ للهِِ رَبِّ الْعالَمينَ). [3] .
«با سليمان براي خداوندي كه پروردگار عالميان است اسلام آوردم». (از زبان بلقيس)
[ صفحه 364]
4 ـ (نَحْنُ اَنْصارُ اللهِ آمَنّا باللهِ وَاشْهَدْ بِاَنّا مُسْلِمُونَ). [4] .
«ما ياوران خداييم، به خدا ايمان آورديم. و تو گواه باش كه ما اسلام آورده ايم». (از زبان حواريّون حضرت عيسي (عليه السلام
5 ـ (لا نُفَرِّقُ بَيْنَ اَحَد مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ - وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الاِْسْلامِ دِيناً فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الاْخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ). [5] .
«ميان هيچ يك از آنان پيامبران فرق نمي گذاريم و ما براي او اسلام آورده ايم - و هر كه جز اسلام، ديني ديگر جويد، هرگز از وي پذيرفته نشود، و وي در آخرت از زيانكاران است».
6 ـ (فَما وَجَدْنا فِيها غَيْرَ بَيْت مِنَ الْمُسْلِمينَ). [6] .
«ولي در آنجا جز يك خانه از مسلمانان نيافتيم». (از زبان فرشتگان در مورد قوم حضرت لوط).
7 ـ (قالُوا نَعْبُدُ اِلهَكَ وَاِلهَ آبائِكَ اِبْراهِيمَ وَاِسْماعِيل وَاِسْحاقَ اِلهاً واحِداً وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ). [7] .
«گفتند: معبود تو و معبود پدرانت، ابراهيم و اسماعيل و اسحاق ـ معبودي يگانه ـ را مي پرستيم و براي او اسلام آورده ايم». (از زبان فرزندان حضرت يعقوب (عليه السلام)، خطاب به او هنگام رحلتش).
8 ـ (وَمَنْ اَحْسَنُ قَوْلا مِمَّنْ دَعا اِلَي الله وَعَمِلَ صالِحاً وَقال اِنَّني مِن الْمُسْلِمينَ). [8] .
«گفتار چه كسي بهتر است از آن كس كه به سوي خدا دعوت كند و عمل شايسته انجام دهد و بگويد من از مسلمانانم؟».
از اين آيات استفاده مي شود كه همه شرايع آسماني در زبان صاحب شريعت «اسلام» نام داشته است، اگر چه ما آنها را به نامهاي ديگري چون يهوديّت، مسيحيّت و غير آنها مي شناسيم، و اين نامها به تناسبهاي ديگري اتّخاذ شده است. و هيچ منافاتي هم
[ صفحه 365]
ندارد كه نام كلّي اديان آسماني در نزد خداي تعالي همان اسلام بوده باشد؛ زيرا ـ چنان كه گفتيم ـ ريشه همه اديان آسماني يكي است، و آن رشته گسترده اي است كه از زمان آدم ابوالبشر توسّط پيك وحي بر دل پيامبران درخشيده و با رسالت خاتم انبيا به اوج كمال و تمام رسيده است.
آري! دين در پيشگاه خدا، اسلام است،و آن تسليم در برابر نداي فطرت، تسليم در برابر وحدانيّت و يكتايي خدا، و تسليم در برابر قدرت و عظمت خداوند ازلي و سرمدي است. و اگر دين حضرت خاتم الانبياء به اين نام نامگذاري شده براي اين است كه «اسلام» تسليم محض است، و اسلام هيچ كس به جز تسليم شدن در برابر اين دين، و پذيرفتن احكام و مقررات آن پذيرفته نيست؛ زيرا خدا واحد است، و دين حق واحد، و آن اسلام است كه در مفهومش دوگانه پرستي و دوگانه خواهي و شرك وجود ندارد.
به گفته دكتر «گوستاولوبون» فرانسوي: «عقيده توحيد، تاج افتخاري است كه در بين اديان بر سر اسلام نهاده شده است». [9] .
اسلام، همه مردم جهان را به سوي يك خدا مي خواند، و تمام بشريّت را به سوي يك دين دعوت مي نمايد، و تعليماتش همه افراد بشر را به سوي يك جامعه سوق مي دهد، و هيچ يك از اعتبارات و امتيازاتي كه از آن، جامعه هاي كوچك و بزرگ فعلي بر اثر جنس و رنگ و نژاد به وجود آمده است به رسميّت نمي شناسد، بلكه تمام جهان و زمين پهناور خدا را وطن انسان اعلام مي دارد.
به گفته يكي از دانشمندان محقّق: «فكر گنجاندن بشريّت در وطن واحد، بدون توجّه به جنس، رنگ، زبان، و حدود جغرافيايي، هديه اي است كه اسلام آن را به مدنيّت بشر اهدا كرده است». [10] .
آري! اسلام تنها دين حق، و دين تمام مردم جهان، و دين جامعه بشري است، و دعوتش بر اساس ايمان به خدا، توحيد خالص، و نفي هرگونه شرك و كفر و الحاد است.
اسلام يگانه راه نجات، و يگانه عامل وحدت، و تنها دين جامع و كاملي است كه تمام احكام و مقررات و اهداف توحيدي آن چون: وحدت دين، وحدت جامعه، وحدت
[ صفحه 366]
نظام، وحدت قانون، وحدت رهبري، همه و همه براي نجات نسل بشر و سعادت و خوشبختي عموم مردم آمده است.
اسلام ديني است كه شالوده و اساس آن بر پايه عقيده توحيد و ايمان و اعتقاد به خداي يگانه نهاده شده، و با اين اعتقاد، طرز تفكّر انسانها را عوض مي كند، و افكار جامعه را بالا مي برد، و بينش افراد را وسيع مي گرداند، و ملّيتهاي مختلف را بدون توجّه به جنس، رنگ و زبان به دور خود جمع مي كند، و سعادت دنيا و آخرت انسانها را تأمين مي نمايد، و هدفش آزاد ساختن بشر از زير يوغ عادات زشت، آداب ناپسند، استعمار، استثمار و استعباد است.
و به همين جهت، قرآن كريم بشريّت را به سوي يك دين و آيين، و يك هدف و مقصد، و اتّحاد و وحدت عمومي دعوت مي نمايد، و با صداي بلند و رسا فرياد بر مي آورد كه:
(يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا اِلي كَلِمَة سَواء بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ ألاَّ نَعْبُدَ إلاّ اللهَ وَلا نُشْرِكَ بِهِ شَيئاً وَ لا يَتَّخِدَ بَعْضُنا بَعْضاً اَرْباباً مَنْ دُونِ اللّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ). [11] .
«بگو: اي اهل كتاب، بياييد بر سر سخني كه ميان ما و شما يكسان است بايستيم كه جز خدا را نپرستيم و چيزي را شريك او نگردانيم، و بعضي از ما بعضي ديگر را به جاي خدا به خدايي نگيرد. پس اگر از اين پيشنهاد اعراض كردند، بگوييد: شاهد باشيد كه ما مسلمانيم نه شما».
اسلام، ديني است كه مي خواهد حاكم بر مردم و جامعه، تنها، خدا و احكام خدا باشد، و در بين مردم تنها كتاب خدا حكومت كند، و رهبري جامعه را تنها كسي كه از جانب خدا تعيين شده به عهده بگيرد. و به همين سبب، با تمام مظاهر شرك و بت پرستي، و انواع و اقسام ظلم و فساد و ستم مبازره مي كند تا كسي خود را صاحب اختيار و مالك جامعه و حاكم بر سر نوشت مردم نداند، و همه در سايه حكومت خدا، و منطقه زير نفوذ خدا، و تعاليم عاليه اسلام در آسايش و آرامش زندگي كنند.
اسلام آمده است تا همه اُمّتها و ملّتها را متّحد ساخته، آنها را به يك اُمّت و ملّت
[ صفحه 367]
تبديل نموده، و اساس همه تضادّها، برخوردها، اختلافها و جداييها را كه از كفر و شرك و پرستش غير خدا مايه مي گيرد، از ريشه و بن بخشكاند، و تمام اختلافات قومي، نژادي، ملّي، وطني، جغرافيايي، حزبي، مسلكي، و حتّي اختلافات ديني را از ميان ببرد، تا جايي كه همه در برابر خداي تعالي خاضع و خاشع شوند، و تنها خداي يگانه را بپرستند، و در سايه حكومت يك دين، و يك رهبر، و يك قانون اساسي زندگي كنند. اسلام قبل از آن كه دين يك جامعه و يك ملّت باشد، دين جامعه بشري و آيين جهاني و نظام جامعه جهاني است، و نظام جهاني اسلام با هيچ يك از نظامهاي حاكم بر جهان قابل مقايسه نيست.
بنابر اين، اسلام و نظامش را نمي توان به يك ملّت و يك جامعه و اهل يك منطقه اختصاص داد؛ بلكه آن، يك دين جامع جهاني است كه همه بايد به آن بگروند، همه بايد يك خدا را پرستش كنند، و در يك جامعه زندگي كنند، و با يك نظام و قانون الهي سير «الي الله» داشته باشند، و اسلام را كه عالي ترين و كامل ترين طر ح وحدت است، بپذيرند. و در برابر آن سر تسليم فرود بياورند تا آنجا كه غير از دين خدا و مملكت خدا، دين و مملكت ديگري در عالم، وجود نداشته باشد، و دين تماماً از آنِ خدا باشد.
اينك براي تكميل بحث، مسأله خاتميّت اسلام و قرآن و پيامبر اكرم را از ديدگاه قرآن و روايات اسلامي تحت چند عنوان مورد بررسي قرار مي دهيم.
[1] سوره آل عمران، آيه 19.
[2] سوره حج، آيه 78.
[3] سوره نمل، آيه 44.
[4] سوره آل عمران، آيه 52.
[5] سوره آل عمران، آيه 84 و 85.
[6] سوره الذاريات، آيه 36.
[7] سوره بقره، آيه 133.
[8] سوره فصّلت، آيه 33.
[9] تاريخ تمدّن اسلام و عرب، ص 142، به نقل از امامت و مهدويّت.
[10] امامت و مهدويت، ج 2، ص 62.
[11] سوره آل عمران، آيه 64.
دعوت پيامبر اسلام عمومي و جهاني است
بر اساس دلايل فراواني كه در قرآن كريم و روايات اسلامي آمده است دعوت و رسالت رسول گرامي اسلام، عمومي و جهاني است، و نبوّت آن حضرت محدود به زمان خاص و مدّت معيّني نيست؛ بلكه تا انقراض جهان، و زماني كه نسل بشر در روي كره زمين وجود دارد، رهبري بشريّت به عهده آن يگانه پيامبر بزرگ الهي است.
در اين زمينه آيات چندي به خصوص در قرآن كريم وارد شده است كه براي نمونه به آنها اشاره مي كنيم.
1 ـ در سوره نساء، آيه 79 مي فرمايد:
(وَ أَرْسَلْناكَ لِلنّاسِ رَسُولا).
[ صفحه 368]
«ما تو را براي همه مردم به پيامبري فرستاديم».
2 ـ در سوره اعراف، آيه 158 مي فرمايد:
(قُلْ يا أَيّها النّاسُ إنِّي رَسُولُ الله إلَيكُمْ جَمِيعاً).
«ـ اي پيامبر! ـ به همه جهانيان بگو كه من فرستاده خدا به سوي همگي شما مي باشم».
3 ـ در سوره سبأ، آيه 28 مي فرمايد:
(وَ ما أَرْسَلْناكَ اِلاّ كافَّةً لِلنّاسِ).
«ما تو را به پيامبري مبعوث ننموديم مگر براي عموم جهانيان».
4 ـ در سوره انبياء، آيه 107 مي فرمايد:
(وَ ما أرْسَلْناكَ إلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ).
«ما تو را جز براي رحمت جهانيان نفرستاديم».
با توجّه به وسعت معنا و مفهوم كلماتي چون: «عالمين»، «ناس»، «كافّة» و «جميعاً» كه در آيات ياد شده در مورد رسالت رسول گرامي اسلام استعمال شده، مسأله عمومي بودن دعوت پيامبر اكرم و جهاني بودن آيين مقدّس اسلام بر همگان روشن است و نيازي به توضيح و تفسير ندارد.
رسول خدا خاتم پيامبران است
در سوره احزاب، آيه 40 مي فرمايد:
(ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَد مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللهِ وَ خاتَمَ النَّبِيّينَ).
«محمّد (صلي الله عليه وآله وسلم) پدر هيچ يك از مردان شما نيست، ولكن او رسول خدا و خاتم پيامبران است».
از آنجا كه در اين آيه، در معرفي وجود مقدّس خاتم انبياء محمّد مصطفي (صلي الله عليه وآله وسلم) كلمه «خاتم» به كار رفته است، و بعضي ها ندانسته و نفهميده ـ و برخي هم از روي شيّادي و افكار وسوسه آميز شيطاني ـ گفته اند: «خاتم» به معني انگشتر است و چون انگشتر زينت انگشت است به همين جهت، «خاتم النبيين» به معني زينت پيامبران است، و از آيه شريفه آخرين پيامبر بودن آن حضرت استفاده نمي شود؛ از اين رو، ناگزيريم
[ صفحه 369]
مقداري در باره كلمه «خاتم» توضيح دهيم تا معلوم شود آنهايي كه در دلالت آيه مذكور بر خاتميّت پيامبر اسلام وسوسه كرده اند تا چه حد از معناي اين كلمه بي اطلاع بوده و يا خود را به بي اطّلاعي زده اند.
خاتم چيست؟
همان گونه كه ارباب لغت گفته اند: «خاتم» به معني چيزي است كه به وسيله آن، پايان داده مي شود، و نيز به معني چيزي آمده است كه با آن، اوراق و مانند آن را مهر مي كنند.
در كتب لغت عربي، ميان معني خاتم - به فتح تاء و كسر آن ـ فرقي ننهاده و هر دو را به معني آخر و خاتمه چيزي ذكر كرده اند.
در «اقرب الموارد» و «قاموس»، كلمه خاتم ـ به كسر تاء و فتح آن ـ به معني انگشتر، و آخر قوم، و عاقبت شئ و غيره آمده است.
در «مجمع البحرين» مي گويد: «خاتم النبيّين، اي: آخرهم ليس بعده نبي»؛ يعني آخرين پيامبران كه پس از وي پيغمبري نخواهد بود.
ناگفته نماند كه پايان دادن و به آخر رساندن يكي از معاني «ختم» است، چنان كه راغب در «مفردات» مي گويد: «خَتَمتُ القرآن»؛ يعني قرائت قرآن را به آخر رساندم.
و در «صحاح» مي گويد: «خَتَمتُ القرآن»؛ يعني به آخرش رسيدم.
ابن منظور در «لسان العرب» مي گويد: «ختم فلان القرآن، إذا قرأه إلي آخره»؛ «فلاني قرآن را ختم كرد، يعني قرائت قرآن را به آخر رساند».
و نيز مي گويد: خاتم هر چيزي «پايان» و آخر آن است، و خاتمه سوره، آخر سوره است.
و ابن اثير در «نهاية» در باره «خاتم سلطان» مي گويد: وي براي ختم نامه احتياج به «خاتم» دارد.
اينها همه به خاطر اين است كه كلمه «خاتم» از ريشه و ماده «ختم» به معناي پايان گرفته شده، و انگشتر را نيز از آن جهت «خاتم» گفته اند كه نامه ها را با آن ختم و مهر مي كرده اند؛ زيرا سابقاً مرسوم بوده است كه اشخاص نام خود را روي نگين انگشتر ترسيم مي نموده اند، و با آن، نامه ها و اسناد را مهر مي زدند و به آن پايان مي دادند، به
[ صفحه 370]
همين جهت در حالات پيامبر و ائمّه معصومين (عليهم السلام) و ديگر شخصيّتها از جمله مسايلي كه در رابطه با شرح حال آنها مطرح مي شود، نقش خاتم آنهاست.
در بعضي از تواريخ آمده است كه يكي از حوادث سال ششم هجري اين بود كه پيامبر اكرم انگشتر نقشداري را براي خود انتخاب نمود، و علّت اين امر اين بود كه به آن حضرت عرض كردند: پادشاهان نامه هاي بدون مهر را نمي خوانند. [1] .
در كتاب «طبقات» آمده است: هنگامي كه پيامبر گرامي اسلام تصميم گرفت دعوت خود را گسترش دهد و به پادشاهان و سلاطين روي زمين نامه بنويسد، دستور داد انگشتري برايش ساختند كه روي آن «محمّد رسول الله» حك شده بود، و نامه هاي خود را با آن مهر مي كرد. [2] .
در كتاب شريف «كافي» نيز حديثي از امام صادق (عليه السلام) در رابطه با نقش نگين پيامبر روايت شده كه حضرت فرمود:
«كان نقش خاتم النبي محمّد رسول الله». [3] .
«نقش انگشتر پيامبر «محمّد رسول الله» بود».
در همين رابطه، جرجي زيدان در كتاب «تاريخ تمدّن اسلام» ذيل كلمه «خاتم» مي گويد:
«همين كه پيغمبر اسلام در صدد نامه نوشتن به شاهنشاه ايران و امپراطور روم بر آمد به حضرتش ياد آور شدند كه اگر نامه بدون مهر باشد ايرانيان آن را نمي پذيرند، پيغمبر مهري از نقره تهيه فرمود كه روي آن جمله «محمّد رسول الله» نقش شده بود». [4] .
با اين بيان به خوبي روشن مي شود كه گرچه كلمه «خاتم» به انگشتر زينتي اطلاق مي شود؛ ولي ريشه اصلي آن از «ختم» به معني «پايان» گرفته شده، و در روزگار گذشته به انگشترهايي كه با آن نامه ها را مهر مي كردند «خاتم» مي گفتند.
[ صفحه 371]
علاوه بر اين، اين مادّه در قرآن كريم در موارد متعدّدي به كار رفته، و در همه جا به معني پايان دادن و مهر نهادن است، از جمله:
(خَتَمَ اللهُ عَلي قُلوبِهِمْ وَعَلي سَمْعِهِمْ...) [5] .
«خداوند بر دلها و گوشهاي آنان ـ منافقان ـ مهر نهاده».
(اليَوْمَ نَخْتِمُ عَلي أَفْواهِهِم). [6] .
«امروز ـ روز قيامت ـ بر دهانهايشان مهر مي نهيم».
و چند مورد ديگر كه در همه جا «نختم»، به معني پايان دادن و مهر نهادن آمده است.
>دلايل خاتميت پيامبر اسلام در روايات
[1] سفينة البحار، ج 1، ص 376 ماده «ختم».
[2] الطبقات الكبري، ج 1، ص 322، ذكر خاتم رسول اللّه.
[3] كافي، ج 6، ص 473، ح 1 ؛ سنن بيهقي، ج 10، ص 128، باب ختم الكتاب.
[4] قاموس قرآن، ج 2، ص 226.
[5] سوره بقره، آيه 7.
[6] سوره يس، آيه 65.
دلايل خاتميت پيامبر اسلام در روايات
گرچه آياتي كه متذكّر شديم براي اثبات عموميّت دعوت پيامبر و خاتميّت آن حضرت كفايت مي كند؛ ولي بايد توجّه داشت كه دلايل خاتميّت پيامبر منحصر به آيات قرآني نيست؛ بلكه در اين زمينه روايات فراواني از خود آن حضرت و ساير پيشوايان معصوم (عليهم السلام) نيز رسيده است كه براي نمونه، برخي از آنها را در اينجا مي آوريم:
1 ـ در حديث مشهوري كه در بسياري از منابع اهل سنت از پيامبر اكرم نقل شده، آمده است كه آن حضرت فرمود:
«اِنَّ مَثَلِي وَ مَثَلُ الأنبياء مِنْ قَبلِي كَمَثَلِ رَجُل بني بيتاً فَأحْسَنَهُ وَ أجْمَلَهُ. إلاّ مَوضِعَ لَبنَة مِنْ زاوِيَة، فَجَعَلَ النّاسُ يَطُوفُونَ بِهِ وَيَعْجَبُونَ لَهُ وَ يَقُولُون: هَلاّ وُضِعَتْ هذه اللَّبِنِة؟
قالَ: فَأنا اللَّبنةُ، وَأنا خاتَمُ النَّبيّينَ». [1] .
«مَثَل من در مقايسه با انبياي پيش از من، همانند مردي است كه خانه اي بنا كند و در كمال و زيبايي آن بكوشد و فقط در گوشه اي از آن جاي خشتي باقي بگذارد، و مردم گرد آن بگردند و بگويند: بنايي زيباتر از اين نيست جز اين كه
[ صفحه 372]
جاي يك خشت آن خالي است.
سپس فرمود: من به جاي همان خشت هستم و انبيا با آمدن من به آخر رسيدند».
و در حديث ديگري در ذيل آن آمده است كه پيامبر اكرم فرمود:
«فَأنَا مَوضِع اللَّبِنةِ، جِئتُ فَختَمْتُ الأنبياء». [2] .
«من به جاي همان خشت آخرينم، آمدم و پيامبران را پايان دادم».
2 ـ حديث معروف «منزلت» كه در رابطه با مسأله جانشيني امير مؤمنان علي (عليه السلام) به جاي پيامبر در مدينه، به هنگام رفتن رسول خدا به جنگ «تبوك» است، و اين حديث در كتب مختلف شيعه و سنّي نقل شده و اكثر بزرگان اهل سنّت آن را از پيامبر نقل كرده اند، آمده است كه پيامبر اكرم به علي (عليه السلام) فرمود:
«أنْتَ مِنّي بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ موسي إلاّ أنّه لا نَبِيّ بَعْدِي». [3] .
«تو نسبت به من، به منزله هارون نسبت به حضرت موسي (عليه السلام) هستي جز اين كه بعد از من پيامبري نيست».
3 ـ در پايان خطبه حجّة الوداع كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) به عنوان يك وصيت نامه جامع براي مردم ايراد نموده، آمده است كه آن حضرت فرمود:
«ألا فَلْيُبلِّغ شاهِدُكُمْ غائبكُمْ لا نَبيَّ بَعدِي وَلا اُمَّة بَعدكُمْ». [4] .
«اين سخن را حاضران به غائبان برسانند كه بعد از من پيامبري نيست، و پس از شما ـ اُمّت اسلام ـ اُمّتي نخواهد بود».
4 ـ در بسياري از خطبه هاي «نهج البلاغه» نيز مسأله خاتميّت پيامبر اسلام صريحاً آمده است از جمله:
در نخستين خطبه «نهج البلاغه» امير مؤمنان علي (عليه السلام) پس از بر شمردن برنامه هاي پيامبران گذشته مي فرمايد:
[ صفحه 373]
«... بَعَثَ اللهُ سُبْحانَهُ مُحَمَّداً رَسُول الله لاِنْجازِ عِدَتِهِ وَ إتمامِ نُبُوَّتِهِ». [5] .
«خداوند سبحان، حضرت محمّد (صلي الله عليه وآله وسلم) فرستاده خود را براي تحقّق بخشيدن به وعده هايش و پايان دادن به سلسله انبيا و پيامبران مبعوث فرمود».
و در خطبه ديگر در توصيف پيامبر اسلام مي فرمايد:
«أمِينُ وَحْيِهِ، وَخاتَمُ رُسُلِهِ، وَبَشيرُ رَحْمَتِهِ، وَ نَذِيرُ نقمَتِهِ». [6] .
«او امين وحي خدا، و خاتم پيامبران، و بشارت دهنده رحمت خدا، و بيم دهنده از عذاب الهي بود».
و در يك خطبه ديگر در مورد بعثت آن حضرت مي فرمايد:
«أرْسَلَهُ عَلي حِين فَترَة مِنَ الرُّسُلِ، وَ تنازُع مِنَ الألْسُنِ، فَقَفّي بِهِ الرُّسُلَ، وَ خَتَمَ بِهِ الْوَحْيَ». [7] .
«خداوند عالم، پيامبر اسلام را پس از دوران فترت ـ در زماني كه هيچ پيامبري باقي نمانده بود ـ به رسالت فرستاد، و اين در حالي بود كه نزاع و درگيري لفظي ميان مذاهب مختلف همچنان ادامه داشت، و خداوند او را بعد از همه پيامبران به پيامبري مبعوث نمود، و وحي آسماني را به وسيله آن حضرت پايان داد».
5 ـ در حديثي از امام حسن مجتبي (عليه السلام) آمده است كه فرمود:
«عدّه اي يهودي نزد پيامبر آمدند و گفتند: اي محمّد! تويي كه گمان مي بري فرستاده خدايي و همانند حضرت موسي (عليه السلام) برتو وحي فرستاده مي شود؟!
پيامبر كمي سكوت كرد، سپس فرمود: آري! منم سيّد فرزندان آدم و به اين افتخار نمي كنم، من خاتم پيغمبران، و پيشواي پرهيزكاران، و فرستاده پروردگار جهانيانم». [8] .
6 ـ در ضمن حديثي از امام باقر (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:
[ صفحه 374]
«... لَقَدْ خَتَمَ اللهُ بِكِتابِكُمُ الْكُتُبَ، وَ خَتَمَ بِنَبِيِّكُمْ الأنبياءَ». [9] .
«خداوند با كتاب آسماني شما ـ قرآن ـ به همه كتابهاي آسماني پايان داد و با پيامبر شما سلسله انبياء را به پايان رسانيد».
7 ـ در حديث ديگري كه در همين زمينه از امام صادق (عليه السلام) روايت شده چنين آمده است كه فرمود:
«إنّ اللهَ خَتَمَ بِنَبِيِّكُمْ النَّبِيّينَ فَلا نَبيَّ بَعْدَهُ أبَداً، وَ خَتَمَ بِكِتابِكُمُ الكُتُبَ فَلا كِتابَ بَعْدَهُ أبَداً». [10] .
«خداي تعالي، با پيامبر شما سلسله انبيا را ختم نمود، پس هرگز بعد از او پيامبري نخواهد آمد، و با كتاب آسماني شما - قرآن ـ به تمام كتابهاي آسماني پايان داد، پس هرگز كتابي بعد از آن نازل نخواهد شد».
احاديثي كه در اين زمينه در منابع اسلامي وارد شده بسيار زياد و فراوان است، به طوري كه در كتاب «معالم النبوّة»، 135 حديث از كتابهاي علماي اسلام از شخص پيامبر گرامي اسلام و ساير پيشوايان بزرگ اسلام در اين باره گرد آوري شده است.
[1] صحيح بخاري، ج 3، ص 10973، از ابواب و كتب صحيح بخاري ؛ كتاب المناقب، باب 18، ح 3534 و ح 3535.
[2] صحيح مسلم، ج 15 ـ 16، كتاب الفضائل، ص 52.
[3] الصواعق المحرقه، ص 177؛ ذخائر العقبي، ص 79؛ تاريخ بغداد، ج 7، ص 453.
[4] بحار الانوار، ج 21، ص 381، ح 8.
[5] نهج البلاغه فيض، ص 35، خ 1.
[6] همان، ص 558، خ 172.
[7] همان، ص 412، خ 132.
[8] تفسير صافي، ج 2، ص 243.
[9] كافي، ج 1، ص 177، حديث 4.
[10] همان، ص 269، حديث 3.
قرآن كريم خاتم كتب آسماني است
ترديدي نيست كه قرآن كريم، بزرگترين هديه الهي براي بشريّت و همه انسانهاست كه آنها را به سوي سعادت و خوشبختي، نجات و رستگاري جاودان هدايت مي كند، و مهمترين دليل بر حقّانيت اسلام و رسالت جاودانه پيامبر گرامي اسلام است كه از ميان تمام معجزات و خارق عاداتي كه از آن حضرت صادر شده، برترين سند حقّانيت آن بزرگوار است.
به اتّفاق تمام فرق اسلامي، «قرآن» يك معجزه بزرگ آسماني، و كتابي برتر و بالاتر از افكار و انديشه بشر است كه علاوه بر اين كه محور اتّحاد و اتّفاق بين همه مسلمانان است مي تواند مرجعي براي رفع اختلافات گروهي و فرقه اي بوده و خطوط اصلي دين را به همه حق جويان بنماياند.
[ صفحه 375]
قرآن، كتابي است كه همواره با بيان اعجازآميز خويش، حجّت را بر همه جهانيان تمام نموده، جويندگان حق را به مدارج عالي روحاني و عقلي عروج داده، خفّاشان، معاندان و ستيزه جويان را به خاك مذلّت و بدبختي نشانده، و در همه قرون و اعصار، صورت و معني واقعي خود را همچنان محفوظ نگهداشته، و هرگز مورد دستبرد، و تغيير و تبديل قرار نگرفته، و تاكنون كسي نتوانسته است كتابي مانند آن بياورد، و در آينده هم كسي نخواهد توانست حتّي يك آيه مانند آيات آن بياورد.
قرآن، معتبرترين سند براي اثبات معارف و احكام اسلامي است كه خداي قادر و توانا، بقا و جاودانگي آن را براي هميشه ضمانت نموده، و از تحريف و دستبرد مصون داشته است، چنان كه در اين باره مي فرمايد:
«اِنّا نَحْنُ نَزَّلْنا الذِّكْرَ وَ اِنّا لَهُ لَحافِظُونَ».
«ما قرآن را فرو فرستاديم، و ما خود نگهدارنده آن هستيم». [1] .
قرآن، كتابي است كه براي سعادت بشريّت و خوشبختي همه انسانها نازل شده، و تمام نيازمنديهاي بشر در آن منعكس گرديده، و براي كساني كه در برابر حق سر تسليم فرود مي آورند مايه هدايت، رحمت و بشارت به نعمتهاي ابدي و جاوداني است، چنان كه خداوند مي فرمايد:
(وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيء وَهُديً وَرَحْمَةً وَبُشْري لِلْمُسْلِمِينَ). [2] .
«ما اين كتاب ـ قرآن ـ را بر تو نازل كرديم تا بيان كننده هر چيز بوده، و راهنما و رحمت و مژده اي براي مسلمانان باشد».
و در آيه ديگر مي فرمايد:
(ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شيء).
«ما در اين كتاب، از بيان هيچ چيز فروگذار نكرده ايم». [3] .
و در يك آيه ديگر مي فرمايد:
[ صفحه 376]
(وَ لا رَطْب وَ لا يابِس إلاّ فِي كِتاب مُبِين). [4] .
«هيچ تر و خشكي نيست جز آن كه در اين كتاب مبين ـ و قرآن عظيم ـ بيان شده است».
آري! با آن كه قرآن در زمان خاصي نازل شده و با مردم خاصي سخن گفته، و در مكان مشخّصي نازل گرديده است، در عين حال، مرز زمان و مكان را در هم شكسته و ما فوق زمان و مكان قرار گرفته، و هيچ گونه وابستگي به زمان و مكان ندارد؛ زيرا اين كتاب بزرگ الهي ـ بر خلاف ساير كتب آسماني ـ تنها براي بعضي از ازمنه و اعصار نازل نشده است؛ بلكه كتاب ابدي و جاوداني است كه تا انقراض بشر، راهنماي ره گم كشته گان و حق جويان خواهد بود.
آري! قرآن كتابي است كه حاوي انواع و اقسام شواهد اعجاز است. و الفاظ آن، اعجاز آميز و معاني آن، اعجازآميزتر، و چشمه هاي علوم و دانش و حكمت از سراسر آيات آن مي جوشد. و آن معجزه اي گويا، جهاني، جاوداني و روحاني است كه بزرگترين معجزه، و بالاترين گواه صدق پيامبر گرامي اسلام و خاتم تمام كتابهاي آسماني است.
به هر حال، اين كتاب بزرگ الهي در آياتي چند خود را خاتم كتب آسماني معرفي نموده، و نزول هر كتاب آسماني ديگر را پس از خود ممنوع و ممتنع دانسته است كه براي نمونه به چند آيه اشاره مي كنيم:
1 ـ در سوره انعام، آيه 115 چنين مي فرمايد:
(وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلا لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ).
«ـ اي پيامبر! ـ سخن پروردگارت كه راهنماي راستي و عدالت است ـ با نزول قرآن ـ پايان يافت، هيچ كس ياراي آن را ندارد كه كلمات او را دگرگون سازد، و او شنوا و داناست».
2 ـ در سوره كهف، آيه 27 چنين مي فرمايد:
(وَاتْلُ ما اُوحِيَ اِلَيْكَ مِنْ كِتابِ رَبِّك لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَلَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً).
«ـ اي پيامبر! ـ آنچه از آيات كتاب پروردگارت بر تو وحي شده تلاوت كن.
[ صفحه 377]
هيچ چيز، كلمات او را دگرگون نمي سازد، و به جز او ملجأ و پناهگاهي نتواني يافت».
3 ـ در سوره سجده (فصّلت)، آيات 41 و 42 چنين مي فرمايد:
(اِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمّا جائَهُمْ وَ اِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ - لايَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيم حَمِيد).
«كساني كه به اين ذكر الهي ـ قرآن ـ هنگامي كه به سراغ آنها آمد، كافر شدند ـ در گمراهي آشكارند ـ و اين قرآن به طور قطع كتابي است شكست ناپذير كه هيچ گونه باطلي، نه از پيش رو، و نه از پشت سر به سراغ آن نخواهد آمد، چرا كه از سوي خداوندِ حكيم و شايسته ستايش، نازل شده است».
از اين آيات به خوبي استفاده مي شود كه «قرآن كريم» داراي حاكميّت مطلق و غلبه كلّي بر تمام كتب آسماني است، زيرا مطابق آيات ياد شده، نه كسي مي تواند حقايق آن را ابطال كند، و نه در آينده منسوخ مي گردد، نه آيه و كلمه اي از آن كم شده، و نه چيزي بر آن افزوده مي شود، نه خط نسخ و بطلان بر آن كشيده مي شود، و نه دست تحريف به سوي آن دراز مي گردد.
و به طور خلاصه، «قرآن» كتابي است كه هيچ گونه باطلي به سراغ آن نخواهد آمد، چرا كه اين كتاب آسماني شكست ناپذير، از سوي خداوند حكيم و قادر علي الاطلاق نازل شده، و آياتش محكم و ابدي است، و آنچه ذات اقدس حضرت احديّت فرموده است از روي حكمت و مصلحت است. از اين رو، «قرآن» كتاب هميشه ـ جاويد ـ، و تا انقراض جهان رهبر و راهنماي آدميان، و پناهگاه ره گم گشته گان، و خاتم كتب همه پيامبران است كه جريان انوار هدايتش همچون جريان تابش خورشيد و ماه تا به ابد ادامه خواهد داشت.
>خاتميت قرآن در روايات
[1] سوره حجر، آيه 9.
[2] سوره نحل، آيه 89.
[3] سوره انعام، آيه 38.
[4] سوره انعام، آيه 59.
خاتميت قرآن در روايات
علاوه بر آياتي كه متذكّر شديم در برخي از فرمايشات ائمّه معصومين (عليهم السلام) نيز «خاتميّت قرآن» مطرح شده است كه براي نمونه ذيلا به بعضي از آنها اشاره مي كنيم.
امير مؤمنان علي (عليه السلام) مي فرمايد:
«وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَيْسَ عَلي أحَد بَعْدَ القُرآن مِنْ فاقَة، وَ لا لاِحَد قَبلَ القُرآن مِن غِنيً». [1] .
[ صفحه 378]
«اين را بدانيد كه پس از تابش انوار هدايت قرآن هيچ كس ـ به كتاب و قانون دگري ـ نياز ندارد، و هرگز احدي پيش از آشنايي با قران از آن بي نياز نيست».
امام سجّاد (عليه السلام) مي فرمايد:
«اللّهُمَّ إنَّك أعَنْتَنِي عَلي خَتْمِ كِتابِكَ الَّذي أنْزَلْتَهُ نُوراً، وَ جَعَلْتهُ مُهَيْمِناً عَلي كُلِّ كتاب أنْزَلْتَهُ، وَ فَضَّلْتَهُ عَلي كُلِّ حَدِيث قَصَصْتَهُ. وَ فُرْقاناً فَرَقْتَ بِهِ بَيْنَ حَلالِكَ وَ حَرامِكَ، وَ قُرْآناً أعْرَبْتَ بِهِ عَنْ شَرائعِ أحْكامِكَ، وَ كِتاباً فَصَّلتَهُ لِعِبادك تَفْصِيلا، وَوَحْياً أنَزَلْتَهُ عَلي نَبِيِّكَ مُحَمَّد ـ صَلَواتُكَ عَلَيهِ وَ آلِه ـ تَنْزِيلا». [2] .
«خداوندا! تو مرا بر ـ خواندن قرآن ـ كتاب خود ياري نمودي، همان كتابي كه آن را نور و روشنايي فرستادي، و بر هر كتابي كه فرو فرستاده بودي گواه قرار دادي، و بر هر سخني كه از پيش گفته بودي برتري بخشيدي. و آن را وسيله جدايي حلال از حرام ساختي، و بيان نامه احكام و قوانين دينت قرار دادي، و كتابي كه براي بندگانت به شرح و تفصيل آن پرداختي، و وحيي كه آن را بر پيامبرت محمّد (صلي الله عليه وآله وسلم) فرو فرستادي».
امام باقر (عليه السلام) پنجمين پيشواي معصوم شيعه، مسأله «خاتميّت قرآن» را در يك حديث ديگر مورد تأكيد قرار داده و در باره جامعيّت قرآن چنين مي فرمايد:
«إنّ الله تعالي لَمْ يَدَع شَيئاً تَحْتاج إلَيهِ الاُمَّةُ إلي يَومِ الْقِيامَةِ إلاّ أنزلَهُ فِي كتابه و بِيَّنَهُ لِرَسُولِهِ». [3] .
«خداوند تبارك و تعالي آنچه را كه اُمّت تا روز قيامت به آن نيازمند است فروگذار ننموده، و آن را در كتاب خود، ـ قرآن كريم ـ فرو فرستاده و براي پيامبرش بيان فرموده است».
امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد:
[ صفحه 379]
«إنّ الله تَبارَكَ وَتَعالي لَمْ يَجْعَلْهُ لِزَمان دُونَ زَمان ولِناس دُون ناس، فَهُوَ فِي كُلِّ زمان جَدِيد، وعِنْدَ كُلِّ قَوم غَضٌّ إلي يَومِ القِيامَةِ». [4] .
«خداوند متعال قرآن را مخصوص زماني خاص غير از زمانهاي ديگر، و مردماني جز مردمان ديگر، قرار نداده است. به همين جهت است كه قرآن تا روز قيامت در هر زماني، نو و جديد، و در نزد هر قوم و ملّت، تازه است».
امام رضا (عليه السلام) مي فرمايد:
«اَلْقُرْآنُ... هُوَ حَبْلُ اللهِ الْمَتِينُ، وَ عُرْوَتُهُ الْوُثْقي وَ طَرِيقَتُهُ الْمُثْلي، اَلمُؤدِّي إلَي الْجَنّةِ، وَ الْمُنجِي مِنَ النّارِ، لا يَخْلَقُ مِنَ الأزمِنَةِ، وَ لا يَغُث عَلي الاْلْسِنَةِ، لاِنَّهُ لَمْ يُجْعَلْ لِزَمان دُونَ زَمان، بَلْ جُعِلَ دَلِيلُ الْبُرْهان، وَ حُجَّةٌ عَلي كُلِّ اِنسان». [5] .
«قرآن ريسمان محكم خدا، و دستگيره مطمئن او و راه نمونه او است، كه به بهشت مي رساند، و از آتش مي رهاند؛ با گذشت زمان كهنه نمي شود، و بر زبانها ناخوش نمي آيد؛ زيرا براي زمان خاصّي جز زمان ديگر قرار داده نشده، بلكه دليل و برهان است، و بر هر انساني حجّت است».
اينها قسمتي از انبوه رواياتي است كه گواه خاتميّت قرآن است، و ابديّت اين كتاب بزرگ آسماني را به عنوان آخرين كتاب اثبات مي كند، و آن را به طور انحصار تا روز قيامت راهنما و پناهگاه بشريّت معرفي مي نمايد.
آري! قرآن خاتم كتب آسماني است، كتابي است كه پس از او كتاب ديگري نخواهد آمد، كتابي است كه پس از گذشت سالها از رحلت رسول گرامي اسلام مانند زمان خود آن حضرت، به دعوت خود ادامه مي دهد، و گذشت زمان و پيشرفت علم و عقل هرگز نخواهد توانست آن را كهنه و فرسوده سازد. زيرا اين كتاب بزرگ الهي، كتاب هدايت و روشني است، كتاب نور و رحمت است، كتاب احكام و قوانين فراگير، و كتاب هميشه براي بشريّت است. خدا آن را براي همه انسانها و همه زمانها حجّت و برهان قرار داده، و تا انقراض جهان در تمام اعصار و شئون زندگي راهنماي همه انسانها خواهد بود.
[ صفحه 380]
[1] نهج البلاغه فيض، ص 567 و صبحي صالح، ص 252، خطبه 176.
[2] صحيفه سجاديه، دعاي 42.
[3] بحار الانوار، ج 92، ص 84، ح 16، به نقل از بصائر الدرجات ص 6.
[4] بحار الانوار، ج 2، ص 280، ح 44.
[5] همان، ج 92، ص 14، ح 6 ـ عيون الاخبار، ج 2، ص 130.
دين اسلام خاتم اديان است
طبق صريح آيات قرآن كريم و روايات وارده از معصومين (عليهم السلام) دين مبين اسلام، ديني است ابدي و جاوداني كه پروردگار بزرگ عالميان آن را در ميان تمام اديان آسماني برگزيده، و عمرش را همدوش عمر عالم انساني و حيات بشريّت قرار داده، و احكام و قوانين آن را محكم و استوار نموده، و آن را خاتم اديان معرفي نموده است. آياتي كه در اين زمينه در قرآن كريم وارد شده فراوان است كه ما به ذكر نمونه هايي از آنها اكتفا مي كنيم.
1 ـ در سوره آل عمران، آيه 19 مي فرمايد:
(اِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللهِ اْلاِسْلامُ).
«دين در پيشگاه خدا فقط اسلام است».
2 ـ و باز در همين سوره آل عمران، آيه 85 مي فرمايد:
(وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الاِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنهُ وَهُوَ في الآخِرَةِ مِنَ الخاسِرِينَ).
«هر كس به جز اسلام آيين ديگري را اختيار كند هرگز از او پذيرفته نمي شود و در آخرت از زيانكاران است».
3 ـ در سوره مائده، آيه 3 مي فرمايد:
(اَلْيَومَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيكُمْ نِعْمَتي وَرَضِيْتُ لَكُمُ الاِسْلامَ دِيناً).
«امروز، دين را براي شما تكميل نمودم، و نعمتم را براي شما تمام كردم، و راضي شدم كه براي هميشه اسلام دينتان باشد».
4 ـ در سوره بيّنه، آيه 5 مي فرمايد:
(وَما اُمِرُوا إلاّ لِيَعْبُدُوا اللهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّين حُنَفاءَ وَ يُقيمُوا الصَّلاةَ وَيُؤتوا الزَّكاةَ وَذلِكَ دِينُ الْقَيِّمَة).
«ـ مشركين ـ دستوري ندارند جز اين كه خداي را با نيّت پاك پرستش كنند، و از شرك به توحيد بازگردند، و نماز بخوانند، و زكات بدهند، و اينست آيين ثابت و پايدار و جاودان».
چنان كه روشن است اين آيات، دين مبين اسلام را دين خالص پروردگار، و پابرجاترين راه هدايت، و آيين استوار و زوال ناپذير، اعلام نموده، و گرويدن به غير از آن
[ صفحه 381]
را تا انقراض جهان غير قابل قبول دانسته، و آن را تنها دين جامع و كامل و مورد رضاي خدا و خاتم تمام اديان الهي، و كمال و بلوغ ديانت و تمام نعمت معرفي فرموده است كه احكام و قوانين آسماني آن، چنان محكم و استوار است كه ابدي و جاوداني و تا روز قيامت ثابت و پابرجاست، و هر كس غير از آن، دين ديگري را اختيار كند نه تنها از او پذيرفته نمي شود، بلكه در برابر آن مجازات هم خواهد گرديد.
به هر حال، هر چند كه آيات ياد شده براي اثبات «خاتميّت اسلام» كفايت مي كند؛ ولي در عين حال، بايد توجّه داشت كه دليل خاتميّت اسلام منحصر به آنها نيست؛ زيرا هم آيات ديگري در قرآن وجود دارد كه به اين معني اشاره مي كند، و هم روايات فراواني از پيشوايان معصوم (عليهم السلام) رسيده است كه به ابديّت و جاودانگي اسلام تصريح مي نمايد.
اينك به چند نمونه از رواياتي كه در اين مورد مي آوريم، توجّه فرماييد:
1 ـ در تفسير كبير فخر رازي، و تفسير «مجمع البيان» و تفسير قرطبي، و صحيح بخاري، در حديث معروفي از پيامبر گرامي اسلام نقل شده است كه فرمود:
«بُعِثْتُ أنْا وَالسّاعَةُ كَهاتِين». [1] .
«قيام و نهضت من و رستاخيز مانند دو انگشت دست با هم برابر است».
اين جمله كنايه از اين است كه عمر شريعت آن حضرت با عمر جهان يكسان است، يعني دين او ابدي و جاوداني است و بعد از شريعت اسلام، شريعتي نخواهد آمد.
2 ـ در حديث معروف ديگر از آن حضرت نقل شده است كه فرمود:
«حَلالِي حَلالٌ إلي يَومِ القِيامَةِ، وحَرامي حَرامٌ إلي يَومِ القِيامَةِ». [2] .
«حلال من ـ براي هميشه ـ تا روز قيامت حلال است، و حرام من ـ براي هميشه ـ تا روز قيامت حرام است».
اين تعبير نيز بيانگر ادامه شريعت اسلام تا پايان جهان مي باشد.
3 ـ اميرمؤمنان علي (عليه السلام) در «نهج البلاغه» ضمن خطبه اي به ابديّت اسلام و جاودانگي آن تصريح نموده و مي فرمايد:
[ صفحه 382]
«ثُمَّ إنَّ هذَا الإسْلامَ دِينُ اللهَ الَّذِي اصْطَفاه لِنَفْسِهِ، وَاصْطَنَعَهُ عَلي عَيْنِهِ، وَأصفاهُ خِيَرَةَ خَلْقِهِ، وَأقامَ دَعائِمَهُ عَلي مَحَبّتهِ، أَذَّلَ الأَدْيانَ بِعِزَّتِهِ، وَوَضَعَ المِلَلَ بِرَفْعِهِ، وأهانَ أعْدائَهُ بِكَرامَتِهِ، وَخَذَلَ مُحادِّيهِ بِنَصْرِهِ، وَهَدَمَ أرْكان الضِّلالَةِ برُكْنِهِ... ثُمَّ جَعَلَهُ لاَ انْفِصامَ لِعُرْوَتِهِ، وَلا فَكَّ لِحَلْقَتِهِ، وَلا انهِدام لاِساسِهِ، وَلا زَوالَ لِدَعائِمِهِ، وَلا انْقِلاع لِشَجَرَتِهِ، وَلاَ انْقِطاعَ لِمُدَّتِهِ، وَلا عَفاءَ لِشرائعِهِ، وَلا جَذّ لِفُرُوعِهِ...» [3] .
«اين اسلام، دين خداست، وآييني است كه پروردگار بزرگ آن را در ميان اديان براي خود برگزيده، و آن را با نظر عنايت خويش به وجود آورده، و براي تبليغ آن بهترين آفريدگان خود ـ حضرت محمّد (صلي الله عليه وآله وسلم) ـ را اختيار نموده، و ستونهايش را بر اساس دوستي و محبّت خويش بنا نهاده است.
با عزّت بخشيدن به اسلام اديان ديگر را خوار و ذليل نموده، و با برتري دادن به اسلام ديگر ملّتها را پست و حقير شمرده، و با عظمت دادن به اسلام دشمنان را كوچك و بي اعتبار گردانيده، و با ياري دادن به اسلام مخالفان را زبون ساخته، و با استوار ساختن اسلام پايه هاي گمراهي را ويران كرده است.
اساس اسلام را آنچنان محكم و استوار نموده كه نه دستاويز آن از هم مي گسلد، و نه رشته ارتباطش از هم باز مي شود، نه اساس آن منهدم مي گردد، و نه پايه هايش فرو مي ريزد، نه درخت تنومندش از ريشه بيرون مي آيد و نه مدّتش پايان مي پذيرد، نه احكام و قوانينش از بين مي رود و نه شاخه هايش كنده مي شود».
5 ـ در حديث ديگري كه در همان كتاب «كافي» از امام صادق (عليه السلام) نقل شده، چنين آمده است كه فرمود:
«حَلالُ محمّد (صلي الله عليه وآله وسلم) حَلالٌ أبَداً إلي يَومِ القِيامَةِ، وَ حَرامُهُ حَرامٌ أبَداً إلي يَوم القِيامَةِ، لا يَكُونُ غَيْرُهُ وَ لا يجي غَيْرُهُ». [4] .
«حلال محمّد (صلي الله عليه وآله وسلم)
[ صفحه 383]
ـ براي هميشه ـ تا روز قيامت حلال است، و حرام او ـ براي هميشه ـ تا روز قيامت حرام است، غير آن نخواهد بود و غير از او نخواهد آمد». [5] .
آنچه تا اينجا مورد بحث و بررسي قرار گرفت، مسأله خاتميّت اسلام از ديدگاه قرآن و روايات اسلامي بود كه به روشني گواهي مي دادند كه دين، انحصار به «اسلام» دارد، و پس از آمدن اسلام، دين و شريعتي نخواهد آمد، و هر كسي دين و آيين ديگري براي خود اختيار كند از او پذيرفته نخواهد شد.
با توجّه به آن چه گذشت به اين نتيجه مي رسيم كه:
1 ـ دين، در پيشگاه خدا اسلام است، و اسلام، دين حق، دين خدا، دين توحيد، دين همه پيامبران، و دين جامعه جهاني، و دين تمام بشريّت است، و پس از اسلام، هيچ دين و آييني از كسي پذيرفته نمي شود.
2 ـ رسالت رسول گرامي اسلام جهاني و همگاني است، و پيامبر اكرم براي هدايت و راهنمايي همه جهانيان مبعوث شده است.
3 ـ قرآن كريم، قانون اساسي اسلام، و تنها كتابي است كه تمام ابعاد زندگي انسان را مطرح نموده، و براي سعادت افراد بشر و همه انسانها آمده است.
4 ـ امامت و رهبري نيز كه يك بُعد آن، زمامداري، تنظيم و تدبير اُمور جامعه است، پيشوايي و رهبري همه مردم است كه «امام» به همه اقشار ملّت و جامعه تعلّق دارد چنان كه خداوند در قرآن كريم در مورد امامت حضرت ابراهيم (عليه السلام) مي فرمايد:
(اِنِّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ اِماماً). [6] .
«من تو را امام ـ و پيشواي ـ همه مردم قرار دادم».
از آنچه تا اينجا گفته شد، اين نتيجه به دست مي آيد كه: «اسلام» با آن تعليمات، تشريعات، و قوانين جامع و كاملش ـ كه از لحاظ جهان بيني و جهان داري و تأمين احتياجات فردي، اجتماعي، مادي و معنوي براي سعادت و خوشبختي بشريّت آمده، و در تمام مراحل زندگي و در همه زمانها، با تمام ترقي و پيشرفت و تكامل عقل و علم قابل تطبيق است ـ ناچار بايد به يك حكومت متّحد جهاني و نظام عادلانه اسلام منتهي گردد
[ صفحه 384]
كه محور تمام اُمور در آن حكومت و نظام، خدا، احكام خدا، و تعاليم عاليه اسلام باشد.
بنابر اين، جاي هيچ گونه شكّ و ترديد نيست كه تأسيس حكومت واحد جهاني و ظهور مبارك حضرت مهدي (عليه السلام) با وحدت جامعه و جهاني شدن اسلام ارتباط كامل دارد، و براي اتمام نويدهاي قرآن كريم، ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) يك امر حتمي و لازم است، چه آن كه بدون تحقّق وعده هاي قرآن و ظهور حضرت صاحب الزمان (عليه السلام) اسلام ناتمام است، و آن گونه كه بايد، رسالت جهاني خود را ايفا ننموده است.
[ صفحه 387]
[1] تفسير فخر رازي ج 29، ص 29 ؛ تفسير مجمع البيان، ج 7، ص 39 آيه اول سوره انبياء ؛ تفسير قرطبي، ذيل آيه 18 از سوره محمّد؛ صحيح بخاري، ج 6، ص 554، در تفسير سوره نازعات.
[2] بحار الانوار، ج 2، ص 260، ح 17.
[3] نهج البلاغه فيض، ص 638، خ 189 و صبحي صالح ص 313 خ 198.
[4] كافي، ج 1، ص 58، ح 19.
[5] كافي، ج 1، ص 58، ح 19.
[6] سوره بقره، آيه 124.