ابلیس هیچ گونه سلطه ای بر جانشینان خدا در زمین ندارد
ابلیس هیچ گونه سلطه ای بر جانشینان خدا در زمین ندارد خداوند سبحان در سوره حجر - در گفت و گویی که با ابلیس دارد - می فرماید: تو (ابلیس) بر بندگان مخلص من هیچ گونه چیرگی نداری. متن گفتگو چنین است: قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی ا
ابليس هيچ گونه سلطه اي بر جانشينان خدا در زمين ندارد <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />
خداوند سبحان در سوره حجر - در گفت و گويي كه با ابليس دارد - مي فرمايد:
تو (ابليس) بر بندگان مخلص من هيچ گونه چيرگي نداري. متن گفتگو چنين است:
قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَني لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ- إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصين- قالَ هذا صِراطٌ عَلَيَّ مُسْتَقيمٌ- إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوين؛[1]
(ابليس) گفت: پروردگارا! حال كه مرا (بوسيله او) گمراه ساختي، در زمين براي آنها جلوه گري كرده، و همه آنها را گمراه مي كنم- مگر بندگان مخلصت- را فرمود:... تو هيچ گونه سلطه اي بر بندگان من نداري مگر بر گمراهاني كه پيرويت كنند.
خداوند در بيان داستان يوسف و زليخا و چگونگي حفظ و نگهداري بندگان مخلص خود از اغواي شيطان نيز، مي فرمايد:
وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأي بُرْهانَ رَبِّهِ كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصينَ؛[2] .
آن زن قصد يوسف كرد، و يوسف نيز، اگر برهان پروردگارش را نديده بود، قصد وي مي كرد. اين چنين كرديم تا بدي و زشتي را از او دور سازيم كه او از بندگان مخلَص ما بود.
عصمت، از شرايط امامت است. چنانكه خداي سبحان در بيان گفتگوي خود با ابراهيم(ع) در سوره بقره مي فرمايد:
وَ إِذِ ابْتَلي إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمين؛[3] .
و هنگامي كه پروردگار ابراهيم او را با بلاهايي امتحان كرد و وي همه را به انجام رسانيد، فرمود: من تو را امام و پيشواي مردم قرار دادم، گفت: از نسل و ذريّه من هم، فرمود: عهد و پيمان من به ستمكاران نخواهد رسيد.
و در سوره انبياء مي فرمايد:
وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّه يَهْدُونَ بِأَمْرِنا[4] ....؛
و آنان را «اماماني» قرار داديم كه به فرمان ما راه نمايند...
و در همين سوره (انبياء) برخي از آنان مانند: نوح، ابراهيم، لوط، اسماعيل، ايوب،ذالكفل، يونس، موسي، هارون، داود، سليمان، زكريا، يحيي و عيسي(ع) را نام برده است. و در ميان كساني كه آنان را - در اين سوره - به «امامت» توصيف كرده:نبي و رسول و وزير و وصي، همه آمده است. بنابراين، آشكارا درمي يابيم كه خداوند متعال شرط «امام» بودن را، ظالم نبودن قرار داده است. خداوند سبحان»امام» را «خليفه» خود در زمين معرفي كرده است. چنانكه در خطاب به داود(ع) مي فرمايد:
يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَليفَه فِي الْأَرْض[5] ...؛
اي داود: ما تو را خليفه اي در زمين قرار داديم.
و در بيان معرفي آدم(ع) به فرشتگان مي فرمايد:
وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَه إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَه[6] ...؛ و هنگامي كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمين «خليفه»اي قرار مي دهم.
شرح و توضيح اين آيه - به ياري خدا پس از تفسير واژه هاي آيات گذشته مي آيد.
شرح كلمات و واژه ها
الف) اغويتني، لأغوينهم، غاوين
غَوي: گمراه شد. غاوي: فرو شده در گمراهي.
اَغْواهُ: گمراهش كرد. ابليس ملعون كه به خدا مي گويد: اغويتني، اشاره به لعن و نفرين خداوند در آيه پيشين دارد كه به او فرمود: و انّ عَلَيْكَ اللَّعْنَه الي يَومِ الدّين؛ و لعنت و نفرين بر تو باد تا روز قيامت. خداوند به سبب نافرماني و سرپيچي اش از سجده بر آدم(ع) او را از رحمت خويش دور گردانيد. چنانكه در سوره بقره مي فرمايد: «يُضِلُّ بِهِ كَثيراً وَ يَهْدي بِهِ كَثيراً وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقينَ؛[7] بسياري به وسيله آن (مثالي كه خداوند مي زند) گمراه، و بسياري هدايت و راه مي يابند، ولي تنها فاسقان بدكردارند كه با آن گمراه مي شوند.»
ب) لأزيّننّ لهم: اعمال زشت آنها را در نظرشان زيبا جلوه مي دهم. همان گونه كه خداي متعال در جاي ديگر فرموده: زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُم؛[8] شيطان كارهاي (زشت) آنها را در نظرشان زيبا كرده است.
ج) المخلَصين: پاكان: كساني كه خداوند آنان را - پس از آنكه خود را براي او خالص كردند - براي خود برگزيده و بر صافي شان افزوده، و در دلهاي آنان جايي براي غير خدا وجود ندارد.
د) إبتلي: مبتلا كرد، امتحان نمود، او را با خير و شر و نعمت و نقمت آزمود.
ه) بكلمات: كلمات در اينجا به معناي قضايا و اتفاقاتي است كه خداوند ابراهيم(ع) را با آنها امتحان فرمود. مانند: مبتلا كردن او به ستاره پرستان و بت پرستان، سوزانده شدن در آتش، ذبح پسرش اسماعيل(ع) و امثال آن.
و) فأتمّهنّ: همه را تام و تمام به انجام رسانيد.
ز) جاعِلُك: قرار دادم، گردانيدم. جعل به معناي خلق، ايجاد، حكم، تشريع، قرار دادن و گردانيدن، همه آمده است و در اينجا مقصود، دو معناي اخير است.
خ) اماماً: امام، يعني مقتدا و پيشواي مردم در گفتار و كردار.
ط) الظالمين: ستمكاران. «ظلم» يعني: نهادن هر چيز در غير جاي خود، كار نابجا، و نيز تجاوز از حق، «ظلم» است.
«ظلم» سه نوع است:
نخست: ظلم ميان انسان و پروردگار خويش، كه بزرگترين آن «شرك و كفر» است. همان گونه كه خداي سبحان در سوره لقمان آيه 13 مي فرمايد: «إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيم؛ به راستي كه شرك «ظلم» بزرگي است».
و در سوره انعام، آيه 157 فرموده: «فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَّبَ بِ آياتِ اللَّهِ...؛ و چه كسي ظالم تر از آنكه آيات خدا را تكذيب نمايد.»
دوم: ظلم انسان به مردم. چنانكه خداي سبحان در سوره شوري، آيه 42 مي فرمايد: «إِنَّمَا السَّبيلُ عَلَي الَّذينَ يَظْلِمُونَ النَّاس؛ عذاب و كيفر تنها بر كساني است كه به مردم ظلم و ستم مي كنند.»
سوم: ظلم انسان بر خويشتن، خداوند سبحان در سوره بقره، آيه 231 مي فرمايد: «...يَفْعَلْ ذلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَه؛...و هر كه چنان كند، يقيناً بر خويشتن ظلم و ستم كرده است.» و در سوره طلاق، آيه 1 فرموده: «وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَه؛ و هر كسي از حدود الهي تجاوز كند، يقيناً بر خويشتن ظلم و ستم كرده است.»
در عين حال، ظلم از هر نوع كه باشد ظلم بر خويشتن است و كسي كه متّصف به ظلم گردد - در هر يك از دوره هاي عمرش كه باشد: گذشته، حال يا آينده - او ظالم خواهد بود.
ي) هَمَّت به و هَمَّ بها: بالأمر، يعني: قصد انجام كرد ولي انجام نداد.
ك) رأي: ديد، ديدنِ با چشم: نگاه كردن، و ديدن با قلب: بصيرت و ادراك است.
ل) برهان: دليل محكم، حجت روشن جدا كننده حق و باطل، و آنچه يوسف(ع) ديد بيش از اينها بود.
>تأويل و معناي آيات
تأويل و معناي آيات
در آياتي كه گذشت، ابليس به پروردگار عالميان گفت: خدايا! حال كه مرا لعنت كرده و از رحمت خويش دورم ساختي، كارهاي زشت مردم دنيا را در نظرشان زيبا جلوه مي دهم، او اين تهديدش را نيز، عملي كرد. چنانكه خداي سبحان در سوره نحل، آيه 63 مي فرمايد:
لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلي أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُم؛
ما به سوي امتهاي پيش از تو نيز، رسولاني فرستاديم ولي شيطان اعمال (زشت) آنها را در نظرشان زيبا جلوه داد.
و در سوره انفال، آيه 48 فرموده:
وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ وَ قالَ لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْم...؛
و هنگامي كه شيطان اعمال (زشت) آنها را در نظرشان زيبا جلوه داد و گفت: امروز هيچ كس بر شما چيرگي ندارد....
و در سوره نمل، آيه 24 فرموده:
...يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبيل؛
...خورشيد را به جاي خدا سجده مي كنند، و شيطان اعمال (زشت) آنها را در نظرشان زيبا جلوه داده و آنها را از راه راست بازداشته است.
باري، شيطان گفت: كارهاي (زشت) مردم را در ديدشان زيبا و همه را گمراه مي كنم مگر بندگاني را كه تو براي خود برگزيده اي. و خداوند در پاسخش فرمود: تو هيچ گونه سلطه و چيرگي نداري مگر بر كساني كه پيرويت كنند: فروشدگان در ضلالت و گمراهي.
خداوند، همچنين با بيان پاره اي از حالات مخلَصين در طي داستان يوسف(ع) و زليخا، ما را از استواري مخلَصين در برابر گناه و تمايلات نفساني آگاه كرد و فرمود: و لقد همَّت به و همَّ بها لو لا ان رأي برهان ربه؛ آن زن قصد يوسف كرد و يوسف نيز، اگر برهان پروردگارش را نديده بود، قصد وي مي كرد. و اين در خانه اي بود كه زليخا آن را براي يوسف آماده و از ديگران خالي كرده بود.
زليخا ملكه مصر و مالكِ يوسف(ع) مصمم شد تا از يوسف كام ستاند. و يوسف(ع) نيز، اگر برهان پروردگارش را نديده بود، يا تصميم بر كشتن او مي گرفت و يا مصمّم بر فحشاء مي شد كه مقتضاي طبيعت و جواني و عزوبت او بود: جواني در اوج حركت به سوي كمالِ «مردي» با ملكه اي در اوج شهوت و رفاه و «انوثيت» در خانه اي خالي از اغيار!
ولي يوسف(ع) برهان پروردگارش را ديد و عفّت ورزيد. آري، او از كساني بود كه خداوند آنان را براي خود خالص و برگزيده است. اما «برهاني» كه يوسف(ع) ديد آن بود كه، آثار و نتايج هر دو كار: «كشتن يا فحشاء» را - چنانكه مي آيد - مشاهده كرد.