توسل به پیامبرو تبرک به آثار او در حیات و ممات ‌

توسل به پیامبرو تبرک به آثار او در حیات و ممات برخی از مسلمانان در بحث از صفات انبیا(ع) گویند: تبرک جستن به آثار انبیا و عبادتگاه گرفتن محل قبر ایشان شرک است. بازسازی و بنای بر قبور آنان در حد شرک است. مجلس بزرگداشت تولد ایشان و تولد اولیا معصیت و بدعت

توسل به پيامبرو تبرك به آثار او در حيات و ممات <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

برخي از مسلمانان در بحث از صفات انبيا(ع) گويند:

تبرك جستن به آثار انبيا و عبادتگاه گرفتن محل قبر ايشان شرك است. بازسازي و بناي بر قبور آنان در حد شرك است. مجلس بزرگداشت تولد ايشان و تولد اوليا معصيت و بدعتِ حرام است. و در يك كلام، توسل به خدا به وسيله غير خدا، در حد شرك است. و وسيله قرار دادن رسول خدا(ص) پس از وفات آن حضرت، مخالف شرع اسلام است.

مخالفان اين گروه در پاسخ چنين استدلال مي كنند كه:

 

>تبرك جستن به آثار پيامبر

>توسل به رسول خدا

>توسل به قبر پيامبر

>توسل به عباس عموي پيامبر

>توسل به لباس پيامبر براي كاستن از فشار قبر

تبرك جستن به آثار پيامبر

در همه كتب حديثي با نقل متواتر آمده است كه: صحابه رسول خدا(ص) در زمان حيات ايشان با مباشرت و خواسته خود آن حضرت به آثار او تبرك مي جستند. چنانكه پس از وفات ايشان نيز، اين روش را ادامه دادند. برخي از دلايل ايشان چنين است:

>تبرك جستن به آب دهان پيامبر

>تبرك جستن به وضوي رسول خدا

>تبرك جستن به موي پيامبر

>تبرك جستن به لباس پيامبر

>تبرك جستن به تير و پيكان پيامبر

>تبرك جستن به جاي دست پيامبر

تبرك جستن به آب دهان پيامبر

در صحيح بخاري از سهل بن سعد روايت كند[1] كه رسول خدا(ص) در جنگ خيبر فرمود: «فردا اين پرچم را به دست كسي خواهم داد كه خداوند خيبر را به دست او مي گشايد، او دوستدار خدا و رسول خداست و خدا و رسول خدا دوستدار اويند.» راوي گويد: مردم آن شب را به سختي سپري كردند تا بدانند پرچم به دست كدامين آنها داده خواهد شد. بامدادان همگي به نزد رسول خدا(ص) آمدند و هر يك اميد آن داشت كه پرچم به او داده شود كه رسول خدا فرمود: علي كجاست؟ گفته شد: يا رسول اللَّه او از درد چشمانش مي نالد. پيامبر به دنبال او فرستاد تا حاضر شد، و دو چشم او را با آب دهان شفا بخشيد، به گونه اي كه گويا دردي وجود نداشته است...» تا آخر حديث.[2] .

اين روايت در صحيح مسلم از قول سلمه بن اكوع چنين است:

گويد: نزد علي آمدم و او را كه دچار درد چشم بود با خود مي كشيدم تا نزد رسول خدايش آوردم. آن حضرت با آب دهان چشمانش را شفا بخشيد و پرچم را به دست او داد.[3] .

[1] صحيح بخاري، كتاب المغازي، باب غزوه خيبر، ج 3، ص 35، و كتاب الجهاد و السير، ج 2، ص 109، باب 102، و باب ما قيل في لواء النبي، ج 2، ص 111، و باب فضل من اسلم علي يديه رجل، ج 2، ص 115، و كتاب فضائل اصحاب النبي، باب مناقب علي بن ابي طالب، ج 2، ص 199؛ صحيح مسلم، كتاب فضائل الصحابه، باب من فضائل علي بن ابي طالب (رض)، حديث 32 و 34، و باب غزوه ذي قرد و غيرها، حديث 132؛ سنن ترمذي، كتاب المناقب، باب مناقب علي بن ابي طالب، ج 13، ص 172.

[2] صحيح بخاري، باب دعاء النبي الي الاسلام، ج 2، ص 107.

[3] صحيح مسلم، كتاب الجهاد و السير، حديث 132.

تبرك جستن به وضوي رسول خدا

در صحيح بخاري از انس بن مالك روايت كند كه گفت:

«وقت نماز عصر فرا رسيد و مردم براي وضو به جستجوي آب پرداختند و آن را نيافتند. پيامبر(ص) با ظرف وضو سر رسيد و دست خود را در آن نهاد و به مردم فرمود وضو بگيرند. ناگهان ديدم آب از سر انگشتان آن حضرت همچون چشمه مي جوشيد و مردم تا آخرين نفر از آن وضو گرفتند.»[1] .

و در روايت ديگري از جابربن عبداللَّه گويد:

«من با پيامبر(ص) بودم كه وقت نماز عصر فرا رسيد و ما جز اندكي آب نداشتيم. آن را در ظرفي ريختند و نزد پيامبر(ص) آوردند. ايشان دست خود را در آن فرو بردند و انگشتان خود را باز كردند و فرمودند: وضوگيرندگان بشتابند كه خداوند بركت افزايد. ناگهان ديدم آب از ميان انگشتان آن حضرت مي جوشيد تا آنگاه كه مردم وضو گرفتند و نوشيدند، و اين معجزه چنان در من اثر كرد كه ديگر دچار ترديد نگشتم و دانستم كه اين عين بركت است. به جابر گفتند: شما در آن روز چند نفر بوديد؟ گفت: يك هزار و چهارصد نفر! و در روايت ديگري، پانصد نفر.»[2] .

[1] صحيح بخاري، كتاب الوضوء، باب التماس الوضوء اذا كانت الصلاه، ج 1، ص 31.

[2] صحيح بخاري، كتاب الأشربه، باب شرب البركه و الماء المبارك، ج 3، ص 219؛ سنن نسائي كتاب الطهاره، باب الوضوء من الاناء، ج 1، ص 25؛ مسند احمد، ج 1، ص 402؛ سنن دارمي، از قول عبداللَّه بن عمر، باب ما اكرم اللَّه النبي من تفجر الماء من بين اصابعه، ج 1، ص 15.

تبرك جستن به موي پيامبر

مسلم در صحيح خود روايت مي كند كه: «رسول خدا(ص) به مِني آمد و پس از رمي جمرات و قرباني كردن، سر خود را تراشيد و آن را به مردمان داد.»

و در روايت ديگري گويد: «آن حضرت سرتراش را فرا خواند و پس از تراشيدن موها، آنها را به اباطلحه داد. راوي گويد: او نيز آنها را ميان مردم تقسيم كرد.»[1]

و نيز از انس بن مالك روايت كند كه گفت:

«رسول خدا(ص) را ديدم كه سر مي تراشيد و صحابه آن حضرت دور او را گرفته بودند تا هر مويي كه فرو افتد در دست يكي از آنان قرار گيرد.»[2] .

و در كتاب اسد الغابه در شرح حال خالد بن وليد گويد:

«خالد بن وليد كه در نبرد با ايرانيان و روميان نقش ويژه و برجسته اي داشت به هنگام فتح دمشق در شب كلاهي كه با آن مي جنگيد، تار مويي از رسول خدا(ص) را قرار داده بود كه به بركت آن فتح و ظفر مي جست و هميشه پيروز بود.»

همچنين در شرح حال او در اصابه و مستدرك حاكم گويند:

«خالد بن وليد در نبرد يرموك شب كلاه خويش را گم كرد و دستور داد آن را بجويند. ابتدا آن را نيافتند، ولي دوباره جستجو كردند و آن را يافتند و ديدند شب كلاهي كهنه و مندرس است. خالد گفت: رسول خدا(ص) در سالي عمره به جاي آورد و سر تراشيد. مردمان به جمع آوري موهاي آن حضرت پرداختند و من در گرفتن موي پيشاني بر آنان سبقت گرفتم و آن را در اين شب كلاه نهادم و اكنون در هيچ نبردي حاضر نمي شوم كه اين شب كلاه با من باشد مگر آنكه پيروزي نصيب من مي گردد.»[3] .

و در صحيح بخاري روايت كند كه: «تارهايي از موي پيامبر(ص) نزد ام سلمه زوجه رسول خدا(ص) بود كه هرگاه كسي را چشم زخمي مي رسيد ظرف آبي خدمت ايشان مي فرستاد تا آن موها را در آن فرو كند و آسيب ديده را شفا بخشد.»[4] .

عبيده گويد: «اگر يك تار موي پيامبر نزد من باشد از همه دنيا و هرچه در آن است نزد من محبوبتر است.»[5] .

[1] صحيح مسلم، كتاب الحج، باب بيان ان السنه يوم النحران يرمي ثم ينحر ثم يحلق، حديث 323 و 326؛ سنن ابوداود، كتاب المناسك، باب الحلق و التقصير، حديث 1981؛ طبقات ابن سعد، ج 1، ص 135؛ مسند احمد، ج 3، ص 111، 133، 137، 146، 208، 214، 239، 256، 287 و ج 4، ص 42؛ مغازي واقدي، ص 429.

[2] صحيح مسلم، كتاب الفضائل، باب قرب النبي من الناس و تبركهم به، حديث 74، ص 1812.

[3] مستدرك حاكم، كتاب معرفه الصحابه، باب مناقب خالد بن الوليد، ج 3، ص 299. فشرده اين روايت در منتخب كنزالعمال، در حاشيه مسند احمد، ج 5، ص 178 و تاريخ ابن كثير، ج7، ص 113 نيز آمده است.

[4] صحيح بخاري، كتاب اللباس، باب ما يذكر في الشيب، ج 4، ص 27، كه ما فشرده آن را آوريم.

[5] طبقات ابن سعد، ج6، ص63؛ صحيح بخاري، كتاب الوضوء، باب الماء الذي يغسل به شعر الانسان،ج1، ص31.

تبرك جستن به لباس پيامبر

عبداللَّه خادم اسماء دختر ابوبكر گويد: «بانوي من اسماء جبه و روپوش بلندي با نشانهاي سبز به من نشان داد و گفت: اين جبه را رسول خدا(ص) مي پوشيد و ما آن را مي شوييم و از آن شفا مي گيريم.»[1] .

و در صحيح مسلم گويد: «اين جبه رسول خدا(ص) است. سپس جبه اي بلند و خسروانه بيرون آورد كه جادكمه ها و چاكهاي آن از حرير و ديباج بود و گفت: اين جبه نزد عايشه بود تا از دنيا رفت و پس از او به من رسيد. پيامبر آن را مي پوشيد و ما آن را مي شوييم تا بيماران به وسيله آن بهبود يابند.»[2] .

[1] مسند احمد، ج 6، ص 348؛ طبقات ابن سعد، ج 1، ص 22، باب ذكر لباس النبي؛ تاريخ الاسلام ذهبي (السيره النبويه)، ص 503؛ السيره النبويه و الآثار المحمديه، چاپ دوم، بيروت، دارالمعرفه، ج2، ص225.

[2] صحيح مسلم، ج3، ص161، كتاب اللباس و الزينه، باب تحريم استعمال اناء الذهب و الفضه، حديث2069.

تبرك جستن به تير و پيكان پيامبر

بخاري درباره صلح حديبيه روايت كرده و گويد:

«رسول خدا(ص) با سپاهيان خود در انتهاي حديبيه بر سر چاهي كم آب فرود آمدند مردم به سوي آن شتافتند و با سرعت آب آن را كشيدند و اندكي بعد از تشنگي به رسول خدا شكوه كردند. پيامبر(ص) تيري از تيردان خود بيرون كشيد و فرمود تا آن را در درون چاه قرار دهند. پس به خدا سوگند پيوسته جوشيد و آنان را سيراب كرد تا از آنجا كوچ كردند.»[1] .

[1] صحيح بخاري، كتاب الشروط، باب الشروط في الجهاد و المصالحه مع اهل الحرب، ج 2، ص 81، و كتاب المغازي، باب غزوه الحديبيه؛ طبقات ابن سعد، ج 3، ص 29. و ج 1، قسمت اول، ص 118؛ مغازي واقدي، ص 247.

تبرك جستن به جاي دست پيامبر

در كتاب اصابه و مسند احمد در شرح حال حنظله روايتي است كه فشرده آن چنين است:

حنظله گويد: «جد من مرا خدمت پيامبر(ص) برد و گفت: من پسراني بزرگ و كوچك دارم كه اين كوچكترين آنهاست. براي او دعا بفرماييد. پيامبر(ص) دستي بر سر او كشيد و فرمود: «خداوند سعادتت افزايد. يا: او سعادتمند است.» راوي گويد: با چشم خود ديدم كه بيمارانِ صورت باد كرده يا حيوانات پستان ورم كرده را نزد حنظله مي آوردند و او بر دست خود آب دهان مي زد و با «بسم اللَّه» آن را بر سر خود مي كشيد و مي گفت: اين جاي دست رسول خدا(ص) است. سپس محل ورم كرده را مسح مي كرد و به گفته راوي، ورم برطرف مي شد.»[1] .

و در عبارت اصابه آمده است:

«حنظله بسم اللَّه مي گفت و دستش را بر سر خود، كه جاي دست رسول خدا بود، مي نهاد و آن را مسح مي كرد و سپس بر محل ورم كرده مي كشيد و آماس آن برطرف مي شد.»

باري، بركت و فرخندگي همچون نور خورشيد و عطر شكوفه از رسول خدا(ص) به اطراف او پراكنده مي شد؛ و در كودكي و بزرگي، در سفر و حضر، در شب و روز، هيچ گاه از آن حضرت جدا نگرديد. چه آنگاه كه در خيمه حليمه سعديه مادر رضاعي خود بود، و چه در سفر شام براي تجارت، يا در خيمه ام معبد در حال هجرت، يا در مدينه در كسوت قيادت و رهبري و حكومت. و بديهي است كه آنچه را ما در اينجا آورديم نمونه اي از انواع است و ما هرگز در صدد آمار و احصاء نبوده ايم. زيرا، احصاي همه در توان هيچ پژوهشگري نگنجد. و آنچه بيان شد براي دارندگان قلب سليم و گوش شنوا و دل آگاه بسنده باشد.

در بخش بعد موضوع شفاعت خواهي و وسيله قرار دادن پيامبر(ص) به درگاه خداي متعال را بررسي كرده و سپس - به ياري خدا - به منشأ اختلاف درباره ويژگيها و امتيازات رسول خدا(ص) بر ساير مردمان مي پردازيم.

[1] مسند احمد، ج 5، ص 68. مشروح آن در شرح حال حنظله بن حذيم بن حنيفه در اصابه آمده است.

توسل به رسول خدا

معتقدان به جواز و مشروعيت توسل به رسول اللَّه(ص) و وسيله قرار دادن آن حضرت به درگاه خداوند متعال در همه دورانها، مي گويند: اينگونه توسل پيش از خلقت رسول خدا و در زمان حيات و بعد از وفات آن حضرت با رضاي الهي انجام گرفته است و همچنان تا روز قيامت نيز، به دلايل زير، ادامه مي يابد:

>توسل به رسول خدا قبل از خلقت

>توسل به پيامبر در حال حيات

>توسل به پيامبر بعد از وفات

توسل به رسول خدا قبل از خلقت

گروهي از راويان حديث از جمله حاكم نيشابوري در كتاب مستدرك خود از قول عمر بن خطاب روايت كنند كه، «آدم(ع) هنگامي كه دچار آن لغزش گرديد، عرض كرد: پروردگارا! از تو مي خواهم كه به حق محمد و آل محمد مرا ببخشي. خداوند سبحان فرمود: اي آدم! تو محمد را چگونه شناختي در حالي كه من هنوز او را نيافريده ام؟

عرض كرد: پروردگارا! هنگامي كه مرا به دست قدرت خود آفريدي، و از روح خودت در من دميدي، سر كه برداشتم ديدم بر ستونهاي عرش نوشته شده: لا اله الا اللَّه محمد رسول اللَّه.پس دانستم كه تو نام كسي جز محبوب ترين آفريده ات را كنار نام خود قرار نمي دهي.

خداوند فرمود: راست گفتي اي آدم! او محبوب ترين آفريده هاي من است. مرا به حق او بخوان كه تو را بخشيدم. و اگر محمد نبود تو را نمي آفريدم.»

اين حديث را طبراني نيز در كتاب خود آورده و بر آن افزوده: «و او آخرين پيامبر نسل توست.»[1] .

و در تفسير اين آيه شريفه:

وَ لَمَّا جاءَهُمْ كِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَي الَّذينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَه اللَّهِ عَلَي الْكافِرين؛[2] .

و هنگامي كه از سوي خدا كتابي به سويشان آمد كه تصديق كننده كتاب آنان است، و آنها خود پيش از اين - به نام آورنده آن - بر كفار پيروزي مي جستند. حال كه همان شناساي ايشان به سويشان آمده به آن كافر شدند. پس لعنت خدا بر كافران باد.

محدثان و مفسران در تفسير اين آيه روايت كرده اند كه: يهود مدينه و خيبر پيش از بعثت هرگاه با همسايگان عرب و مشرك خود از قبيله اوس و خزرج و غير ايشان، مي جنگيدند، به نام رسول خدا(ص) كه در تورات يافته بودند بر آنان پيروزي مي جستند و پيروز مي شدند و عليه كفار دعا مي كردند و مي گفتند: «پروردگارا! به حق نبيّ امّي از تو مي خواهيم كه ما را بر آنها پيروز گرداني.» يا مي گفتند: «پروردگارا! به نام نبي خودت ما را بر آنها پيروز گردان.»[3] .

اما هنگامي كه كتاب خداوندي، قرآن كريم و تصديق كننده تورات و انجيل به وسيله كسي كه او را به خوبي و بي ترديد مي شناختند، يعني محمد، به سويشان آمد، بدان كافر شدند، زيرا او از بني اسرائيل نبود.[4] .

[1] مستدرك حاكم، ج 2، ص 615؛ مجمع الزوائد، ج 8، ص 253؛ تحقيق النصره، مراغي (ت816 هجري) ص 113 - 114، به نقل از طبراني.

[2] سوره بقره، آيه 89.

[3] از اين روايات چنين ظاهر مي شود كه آنها با امثال اينگونه دعاها خداوند جليل را مي خواندند؛ دعاهايي كه دربردارنده توسل به رسول خداست.

[4] اين روايات از حيث مضمون متواتر است و در كتابهاي زير آمده است:

دلائل النبوه، بيهقي، ص 343 - 345. تفسير طبري در تفسير آيه؛ تفسير نيشابوري در حاشيه تفسير طبري، ج 1، ص 333؛مستدرك حاكم، ج 4، ص 263؛ تفسير سيوطي به نقل از دلائل النبوه ابونعيم، تفسير محمد بن عبد حميد؛ تفسير عبدالرحمان بن ابي حاتم بن ادريس رازي؛ تفسير محمد بن ابراهيم بن المنذر نيشابوري (ت 318 هجري).

توسل به پيامبر در حال حيات

احمد بن حنبل، ترمذي، ابن ماجه و بيهقي از عثمان بن حنيف روايت كنند كه: مردي نابينا خدمت رسول خدا(ص) آمد و عرض كرد: از خدا بخواه مرا بهبود بخشد. پيامبر(ص) به او فرمود: «اگر خواستي دعا مي كنم و اگر بخواهي صبر مي كني كه براي تو بهتر است.» عرض كرد: دعا بفرماييد. پيامبر به او فرمود: «وضو بگير، وضوي نيكو و اين دعا را بخوان:

اللّهمّ إنّي أَسألكَ وَ أَتوجَّهُ إليكَ بِنَبيّكَ مُحمّد نَبيِّ الرَّحْمه. يا مُحمَّد إنّي تَوجَّهتُ بكَ إلي ربّي في حاجتي لِتُقضي لي. اللّهمَّ شفّعه في.

پروردگارا! من به وسيله پيامبرت محمد پيامبر رحمت، به سوي تو مي آيم و از تو درخواست مي كنم. اي محمد! من براي درخواست حاجتم از خداوند نزد تو آمدم و تو را وسيله قرار دادم تا خواسته ام برآورده گردد. خداوندا! او را شفيع و وسيله من قرار ده.»[1] .

اين روايت را بيهقي و ترمذي صحيح السند دانسته اند.

[1] مسند احمد، ج 4، ص 138؛ سنن ترمذي، كتاب الدعوات، ج 13، ص 80 - 81؛ سنن ابن ماجه، كتاب اقامه الصلاه و السنه فيها، باب ما جاء في صلاه الحاجه، حديث 1385، ص 441. ابن اثير با سند خود در شرح حال عثمان بن حنيف در اسدالغابه، بيهقي بنابر نقل صاحب كتاب تحقيق النصره از او و تحقيق النصره، ص 114. ما عبارت احمد بن حنبل، امام حنابله، را از آن رو آورديم كه منكران شفاعت از پيروان ابن تيميه و محمد بن عبدالوهاب پيروان احمد بن حنبل اند.

توسل به پيامبر بعد از وفات

طبراني در معجم الكبير از عثمان بن حنيف روايت كند كه:

«مردي براي نياز خويش نزد عثمان بن عفان آمد و شد مي كرد ولي عثمان به او و خواسته او توجهي نشان نمي داد. آن مرد ابن حنيف را ديد و از وضع موجود شكوه كرد. عثمان بن حنيف به او گفت: به وضوخانه برو وضو بگير. سپس به مسجد درآي و دو ركعت نماز بگزار و بگو:

اللّهمَّ إنّي أسْألكَ وَ أَتوجَّهُ إليكَ بِنَبيّنا مُحمّد نَبيِّ الرَّحمه. يا مُحمّد إنّي أتوجَّهُ بكَ لي ربّي لِتقضي حاجتي.» و تذكر حاجتك.

«پروردگارا! من به وسيله پيامبرمان محمد پيامبر رحمت، به سوي تو مي آيم و از تو درخواست مي كنم. اي محمد! من براي رفتن به سوي خدا نزد تو آمدم و تو را وسيله قرار دادم تا حاجتم برآورده گردد.» سپس خواسته ات را يادآور مي شوي.

آن مرد رفت و آنچه به او گفته بود انجام داد. سپس به در خانه عثمان بن عفان آمد كه ناگهان دربان خانه نزد او آمد و دستش را گرفت و وارد مجلس عثمان كرد. او نيز وي را روي زيرانداز كنار خود نشانيد و گفت: خواسته ات چيست؟ او خواسته اش را بيان كرد و وي آن را برآورده ساخت. سپس به او گفت: تو تا اين ساعت نيازت را يادآور نشده بودي. و گفت: هر نياز و حاجت ديگري كه داري بيان كن.»[1] .

[1] تحقيق النصره، ص 14 و 115، به نقل از معجم كبير طبراني.

توسل به قبر پيامبر

در سنن دارمي و وفاء الوفاء سمهودي از اوس بن عبداللَّه روايت كنند كه گفت:

«مردم مدينه دچار قحطي شديد شدند و به عايشه شكوه كردند. عايشه گفت: به سوي قبر پيامبر(ص) برويد و دريچه اي از آن به سوي آسمان باز كنيد تا ميان قبر و آسمان سقفي نباشد.

راوي گويد: چنين كردند. پس از آن، چنان باراني بر ما باريد كه گياهان روييدند و شتران فربه شدند.»[1] .

[1] سنن دارمي، ج 1، ص 44-43؛ وفاء الوفاء، ج 2، ص 549.

توسل به عباس عموي پيامبر

در صحيح بخاري است كه:

عمر بن خطاب هرگاه قحطي مي شد عباس بن عبدالمطلب را شفيع و وسيله قرار مي داد و مي گفت:

اللّهمَّ إنّا كنّا نتوسَّل إليكَ بِنَبيّنا فَتسقينا و إنّا نتوسَّل إليكَ بِعمِّ نَبيِّنا فَاسْقنا. قال: فيسقون.

پروردگارا! ما در گذشته با توسل به پيامبرمان به سوي تو مي آمديم و تو بارانمان مي دادي و سيرابمان مي كردي. و اكنون با توسل به عموي پيامبرمان به سوي تو مي آييم. پس، بارانمان ده و سيرابمان كن.

راوي گويد: پس از آن باران مي باريد و سيراب مي شدند.[1] .

[1] صحيح بخاري، كتاب الاستسقاء، باب سؤال الناس الامام الاستسقاء اذا قحطوا و كتاب فضائل اصحاب النبي، باب مناقب عباس بن عبدالمطلب، ج 2، ص 200 و ج 1، ص 124؛ سنن بيهقي، كتاب صلاه الاستسقاء، باب الاستسقاء بمن ترجي بركه دعائه، ج 3، ص 352.

توسل به لباس پيامبر براي كاستن از فشار قبر

در كنزالعمال، استيعاب، اسدالغابه و اصابه در شرح حال فاطمه بنت اسد از ابن عباس روايت كنند كه گفت: «هنگامي كه فاطمه بنت اسد مادر اميرالمؤمنين، علي بن ابي طالب(ع) وفات كرد، رسول خدا(ص) پيراهن خود را بر او پوشانيد و در قبر وي در كنار او خوابيد.»

حاضران با تعجب گفتند: آنچه را كه با اين جنازه انجام دادي، تا به حال از شما نديده بوديم! فرمود: «اين براي آن است كه هيچ كس - بعد از ابي طالب نسبت به من نيكوكارتر از او نبوده است. من پيراهن خود را بر او پوشاندم تا او از جامه هاي بهشتي بپوشد، و در قبر با او خوابيدم تا از فشار قبر در امان باشد.»[1] .

و در طبقات ابن سعد از سهل بن سعد روايت كند كه گفت: «زني با عبايي بافته شده حاشيه دار خدمت رسول خدا(ص) رسيد و گفت: يا رسول اللَّه! من اين عبا را با دست خود بافته و آن را آورده ام كه بر شما بپوشانم. راوي گويد: رسول خدا(ص) كه بدان نياز داشت، آن را پذيرفت و پوشش خود قرار داد و روزي كه بإ؛ظظس ذآن در جمع ما آمده بود، فلان بن فلان آن را برانداز كرد و گفت: يا رسول اللَّه! اين عبا چقدر نيكوست! آن را بر من بپوشان! فرمود: باشد. پس، تا آنجا كه خدا خواست در آن مجلس نشست و سپس مراجعت فرمود و چون به منزل رسيد، آن را پيچيد و نزد او فرستاد. مردم به او گفتند: كار خوبي نكردي، رسول خدا(ص) چون به آن نياز داشت آن را پذيرفت و تو كه مي دانستي پيامبر هيچ سائلي را رد نمي كند آن را از او درخواست كردي! آن مرد گفت: به خدا سوگند، آن را براي پوشيدن بر خود نخواستم، بلكه او رااز پيامبر(ص) درخواست كردم تا كفن روز مرگم باشد. سهل گويد: آن عبا روز مرگ كفن او بود.»[2] .

[1] كنزالعمال، ج 12، ص 147، حديث 34424؛ اصابه، ج 8، ص 160؛ اسدالغابه، ج 5، ص 517؛ استيعاب در حاشيه اصابه، ج 4، ص 328، چاپ مصر 1328 هجري؛ صفوه الصفوه، ج 2، ص 54، در شرح حال فاطمه بنت اسد؛ ذخائر العقبي، ص 55 و 56؛ فصول المهمه، ابن صباغ مالكي، ص 31 و 32؛ وفاء الوفاء، ج 3، ص 897 و 898؛ و ينابيع الموده.

[2] طبقات ابن سعد، ج 1، ص 222، باب ذكر لباس الرسول.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


| شناسه مطلب: 74348