جامعه‏ی اسلامی پس از رحلت رسول خدا ‌

جامعه‏ی اسلامی پس از رحلت رسول خدا   درگذشت پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم جامعه اسلامی را در بوته‏ی امتحانی بزرگ قرار داد و پایه‏های ایمان و تسلیم و پذیرش افراد را نسبت به اصول و فروع اسلام، کاملا آشکار ساخت، در آن برهه‏ی حساس از تاریخ، ع

جامعه‏ي اسلامي پس از رحلت رسول خدا <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

 

درگذشت پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و سلم جامعه اسلامي را در بوته‏ي امتحاني بزرگ قرار داد و پايه‏هاي ايمان و تسليم و پذيرش افراد را نسبت به اصول و فروع اسلام، كاملا آشكار ساخت، در آن برهه‏ي حساس از تاريخ، عقده‏ها و كينه‏هايي كه در نهانگاه خوف از مقام رسالت، پنهان شده بود، عيان گشت و روشن گرديد كه اسلام خواهي گروهي از مهاجر و انصار، به هدف نيل به يك رشته مقامات و مناصب دنيوي انجام گرفته است و آنان، دين خدا را تا آنجا پذيرا هستند كه با منافع دنيويشان در اصطكاك نباشد.

 

[ صفحه 14]

 

پس از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، جامعه اسلامي را دو خطر بزرگ، از داخل و خارج، تهديد مي‏كرد: از يك طرف حزب نفاق و ستون پنجم به شدت در صدد ايجاد فتنه و آشوب در داخل بود تا نظام از درون فروريزد، لذا ابوسفيان- موقعي كه امام، جسد مبارك پيامبر را غسل مي‏داد- در خانه‏ي امام را زد و گفت دست خود را بده تا با تو به عنوان خليفه‏ي مسلمين بيعت كنم و هر نوع مخالفت احتمالي را با نيروي قبيله‏ي خود سركوب سازم! امام كه از نيت سوء او آگاه بود، دست رد بر سينه‏ي نامحرم زد و فرمود:

«واللَّه ما أردتَ بهذا إلّا الفتنه، و انّك و اللَّه طال ما بغيتَ الإسلام شرّاً، لا حاجة لنا في نصيحتك». [1] .

«به خدا سوگند تو هدفي جز ايجاد فتنه و آشوب نداري و پيوسته براي اسلام خواهان شر و بدي بودي، ما را به خير خواهي نيازي نيست!».

از طرف ديگر، احتمال حمله روميان قوت مي‏گرفت، زيرا در اجراي فرمان پيامبر كه دستور داده بود ياران او هر چه زودتر مدينه را به عزم سرزمين روم (شام كنوني) ترك كنند، عمدا تعلل شده بود و اين در حالي است كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در بستر بيماري،

 

[ صفحه 15]

 

سر باز زنندگان از اين فرمان را مشمول نفرين خود قرار داده بود:

«جَهِّزُوا جيشَ أُسامَة، لَعَنَ اللَّهُ مَن تَخَلَّفَ عَنْه». [2] .

«سپاه اسامه را آماده حركت سازيد، متخلفان از آن از رحمت خدا دور باشند».

گذشته از اين، روح ياغيگري در برخي از قبايل عرب زنده شده و مي‏خواستند به عناوين گوناگون از زير چتر حكومت اسلامي بيرون آيند تا از هر نوع پرداخت زكات و غيره خود داري كنند.

در چنين شرايط خاص و سرنوشت ساز، اما چاره‏اي جز مماشات با كودتا گران و اغماض از بيعتي كه با او در سرزمين غدير انجام گرفته بود، نداشت و اگر بر حفظ حق مسلم خود اصرار مي‏ورزيد چه بسا منويات حزب نفاق و دشمن خارجي جامه‏ي عمل مي‏پوشيد، لذا ناچار شد در مقابل قانون شكني‏ها و خلاف كاري‏ها مماشات كند و جلو فتنه‏ي بزرگي را بگيرد. چنانچه خود اميرمومنان در سخنانش به اين نكته اشاره دارد:

«فامسكتُ يدي حتّي رأيتُ راجعةَ الناس قد رجعتْ عن الإسلامِ يدعون إلي مَحْقِ دينِ محمّد صَلَيّ اللَّهُ عَلَيْه و اله وَ سَلَمَ فخشيتُ إن لم

 

[ صفحه 16]

 

أنصُر الإسلامُ و أهلَه أن أري فيه ثلماً أو هدماً تكون المصيبة به عليَّ أعظم من فوت ولايتكم الّتي إنّما هي متاع أيام قلائل». [3] .

«دست بر روي دست گذاردم تا اين كه به چشم خود ديدم گروهي از اسلام بازگشته و مي‏خواهند دين محمد صلي الله عليه و آله و سلم را نابود سازند، در اينجا بود كه ترسيدم اگر اسلام و مسلمانان را ياري نكنم بايد شاهد نابودي و حكومت چند روزه بر شما مهمتر بوده و هست».

>نشستي در سقيفه

>رويدادهاي پس از خروج از سقيفه

>عصمت زهرا در لسان رسول خدا

>حرمت خانه‏ي حضرت زهرا از ديدگاه قرآن و سنت

[1] تاريخ طبري 2/ 449، حوادث سال 11.

[2] ملل و نحل شهرستاني 1 / 23؛ شرح نهج‏البلاغه ابن ابي‏الحديد 6/ 52، ط مصر.

[3] نهج‏البلاغه، نامه 62 (نامه آن حضرت به اهل مصر كه همراه مالك اشتر فرستاد).

نشستي در سقيفه

 

هنوز جسد پيامبر گرامي بر روي زمين قرار داشت و مراسم تغسيل و تكفين آغاز نشده بود و ياران رسول خدا در محل دفن او گفتگو مي‏كردند و چشمها گريان و خردها حيران بود كه ناگهان دو نفر به نامهاي: «معن بن عُديّ و عُديم بن ساعده»، از سقيفه بني ساعده خبر آوردند كه انصار گرد هم آمده و مي‏خواهند با «سعد بن عباده» به عنوان خليفه‏ي رسول خدا بيعت كنند! اين خبر را آهسته به ابي‏بكر گفتند و او همراه عمر و ابوعبيده، بدون اينكه

 

[ صفحه 17]

 

كسي را از هدف خود آگاه سازد، رهسپار محل اجتماع انصار شد. آنان موقعي به سقيفه رسيدند كه سعد بن عباده، رئيس قبيله‏ي خزرج، مشغول سخنراني بود و خدمات انصار را به اسلام، يادآور مي‏شد.

تشريح سرگذشت سقيفه و آن كه چگونه يك اقليت كوچك كه از سه نفر و بنا به نقلي از پنج نفر تجاوز نمي‏كرد پيروز شدند، مفصل و گسترده است و در اين مقاله جاي بازگويي آن نيست. سرانجام نتيجه اين شد كه رئيس قبيله اوس از انصار براي ناكام گذاردن خزرجيان با ابوبكر بيعت كرد و در پي اين امر، اقليت ناچيز مهاجرين حاضر در سقيفه، به همين اندازه اكتفا كرده و سقيفه را به عزم مسجد ترك گفتند و در نيمه راه مسجد به بيعت‏گيري از افراد مشغول شدند و آنچه از خاطره‏ها و يادها محو شد، جنازه‏ي پيامبر و مراسم دفن و كفن و نماز بر آن حضرت بود!

اميرمومنان عليه‏السلام همراه عباس و گروهي از بني هاشم و مهاجر، پيكر مطهر پيامبر را به خاك سپردند و خود و عده‏اي از علاقه‏مندان، شاهد صحنه‏ي بيعت گيري‏ها و مقام خواهي‏هاي گروه اقليت بودند.

اي كاش به همين مقدار اكتفا مي‏ورزيدند ولي اصرار داشتند با ارعاب و تهديد از علي عليه‏السلام بيعت بگيرند تا سرانجام، بني هاشم نيز

[ صفحه 18]

بيعت نمايند. در اين موقع، رويدادهاي تلخي رخ داد كه قلم از نقل و بيان آن شرم دارد.

رويدادهاي پس از خروج از سقيفه

 

در طول تاريخ، گروهي از نويسندگان، متاثر از خلفاي اموي و عباسي كوشيده‏اند كه از كنار حوادث تلخ پس از خروج از سقيفه با سكوت بگذرند و آن را بازگو نكنند بالاخص، با مرور زمان بر اندام صحابه‏ي پيامبر، لباس عصمت پوشانيده شد و هر نوع انتقاد از آنها با برچسب «ارتداد»، همراه گرديد! ولي در اين ميان دو گروه توانستند تا حدي پرده از روي حقيقت بردارند:

الف: گروهي تا آنجا شهامت داشتند كه فقط سوء قصد خلفا را بيان كنند و اين كه براي خذ بيعت و به هم زدن اجتماع بني هاشم در خانه علي عليه‏السلام تا مرز جنگ با آنان پيش رفتند (اما اين كه حادثه‏اي نيز رخ داد يا نه؟ از بيان اين قسمت خود داري نمودند).

ب: گروهي كه از شهامت بيشتري برخوردار بودند حوادث بعدي را نيز يادآور شدند و افزودند كه خانه به آتش كشيده شد و دختر پيامبر مصدوم گشت و فرزندي كه در رحم داشت سقط گرديد.

البته انتظار اين كه علاقه‏مندان خلفا يا حقوق بگيران دربار

 

[ صفحه 19]

 

خلافت، اين نوع حقايق را بي پرده بنويسند، انتظاري دور از واقعيت است، ولي در عين حال حقايق در تاريخ پنهان نمانده و چهره‏ي حقيقت، روشن گشته است.

ما در اين بحث فشرده، از مورخان و محدثان اهل سنت كه تا حدي داراي شهامت بوده‏اند نصوصي را نقل مي‏كنيم و روشن است كه اگر روايات و نصوص علماي شيعه را بر گفته‏ي مورخان و محدثان ياد شده بيفزاييم ماجرا از حد تواتر بالاتر رفته و جنبه‏ي «مقطوع» و «مسلم» خواهد يافت.

اخيرا فردي «ناآگاه» از تاريخ صحيح اسلام يا «غافل نما» از واقعيات آن، مقاله‏اي درباره‏ي دخت گرامي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نوشته و پس از ذكر مناقب و فضايل آن حضرت، مذبوحانه كوشيده است بي حرمتي كه درباره‏ي آن حضرت انجام گرفته و به «شهادت» ايشان منتهي شده است را انكار ورزد.

از آنجا كه بخشي از آن مقاله، مصداق تحريف روشن تاريخ بود، بر آن شديم كه به بيان بخشي از حقايق تاريخي در اين زمينه بپردازيم و موضوع سحن ما را در اين مقاله، نكات زير تشكيل مي‏دهند:

 

[ صفحه 20]

 

1. عصمت فاطمه زهرا عليهاالسلام در لسان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم.

2. احترام خانه‏ي آن حضرت در قرآن و سنت.

3. بي حرمتي به خانه و شخصيت آن حضرت پس از درگذشت پدر بزرگوارش.

اميدواريم كه با تشريح نكات سه گانه‏ي فوق، نويسنده‏ي آن مقاله در برابر حقيقت، سر تسليم فرود آورده و از نوشته خود نادم و پشيمان گردد و با شهامتي كه در خور حق پژوهان است به جبران كار خود بپردازد.

[ صفحه 21]

عصمت زهرا در لسان رسول خدا

 

دخت گرامي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از مقام والايي برخوردار است و سخنان رسول گرامي صلي الله عليه و آله و سلم در حق وي حاكي از عصمت و پيراستگي او از گناه مي‏باشد. آنجا كه درباره‏ي او چنين مي‏فرمايد:

«فاطمة بضعة منّي فمن أغضبها أغضبني». [1] .

«فاطمه پاره تن من است، هر كس او را به خشم آورد همانا مسلما مرا خشمگين كرده است».

 

[ صفحه 22]

 

ناگفته پيداست كه خشم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مايه‏ي اذيت و ناراحتي اوست و سزاي چنين شخصي در قرآن كريم چنين بيان شده است:

(... وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ‏اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ). [2] .

«آنان كه رسول خدا را آزار دهند براي آنان عذاب دردناكي است».

چه دليلي استوارتر بر عصمت فاطمه عليهاالسلام كه به تصريح پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رضاي وي مايه رضاي خدا و خشم او مايه خشم خدا معرفي گرديده است، چنانكه مي‏فرمايد:

«انّ اللَّه يغضبُ لِغضبك و يَرضي لرضاك». [3] .

«دخترم فاطمه! خدا با خشم تو، خشمگين و با خشنودي تو، خشنود مي‏شود».

به پاس چنين مقامي والا، او سرور زنان جهان است و پيامبر در حق او چنين فرموده:

«يا فاطمة! ألا ترضين أن تكوني سيّدةَ نساء العالَمين، و سيّدةَ نساءِ هذه الأُمّة، و سيّدةَ نساءِ المؤمنين». [4] .

 

[ صفحه 23]

 

«دخترم فاطمه! آيا (به اين كرامتي كه خدا به تو داده) خشنود نيستي كه تو سرور زنان جهان، سرور زنان اين امت و سرور زنان مومن باشي».

در اين از تذكر نكته‏اي ناگزيريم: عصمت فردي چون دخت گرامي پيامبر، ملازم با نبوت نيست، به گواه اين كه حضرت مريم، به شهادت قرآن، معصوم از گناه بود [5]  ولي هرگز پيامبر نبود.

ما اگر بخواهيم درباره‏ي فضايل و مناقب دخت گرامي پيامبر سخن بگوييم بايد به نگارش كتابي مفصل بپردازيم، ولي به همين اندازه بسنده مي‏كنيم.

[ صفحه 24]

[1] صحيح بخاري 5/ 29، باب مناقب فاطمه عليهاالسلام و فتح الباري در شرح صحيح بخاري 7/ 105.

[2] توبه/ 61.

[3] مستدرك حاكم 3/ 154؛ مجمع الزوائد 9/ 203 و حاكم در كتاب مستدرك، احاديثي مي‏آورد كه جامع شرايطي باشند كه بخاري و مسلم در صحت حديث، آنها را لازم دانسته‏اند.

[4] مستدرك حاكم 3/ 156.

[5] آل عمران/ 42.

حرمت خانه‏ي حضرت زهرا از ديدگاه قرآن و سنت

 

محدثان، يادآور مي‏شوند وقتي آيه‏ي مباركه (فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أن تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ...) [1]  بر پيامبر فرود آمد، پيامبر آيه را در مسجد تلاوت كرد. در اين هنگام شخصي برخاست و گفت: اي رسول گرامي، مقصود از اين بيوت با اين برجستگي چيست؟

پيامبر فرمود: خانه‏هاي پيامبران.

در اين موقع ابوبكر برخاست، در حالي كه به خانه‏ي علي و فاطمه عليهاالسلام اشاره مي‏كرد، گفت: آيا اين خانه از همان خانه‏ها است؟

 

[ صفحه 25]

 

پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در پاسخ گفت: بلي از برجسته‏ترين آنها است. [2] .

پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و سلم مدت نه ماه هر روز پنج مرتبه، وقت هر نماز به در خانه‏ي دخترش مي‏آمد، بر او و همسر عزيزش سلام مي‏كرد و اين آيه را مي‏خواند:

(... إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا) [3] . [4] .

«خداوند فقط مي‏خواهد پليدي و گناه را از شما اهل‏بيت دور كند و كاملا شما را پاك سازد».

پيداست خانه‏اي كه مركز نور الهي بوده و خدا به ترفيع آن امر كرده است، از احترام بسيار بالايي برخوردار مي‏باشد.

خانه‏اي كه اصحاب كسا را در بر مي‏گيرد و خدا از آن با جلالت و عظمت ياد مي‏كند، بايد مورد احترام قاطبه‏ي مسلمانان باشد.

اكنون بايد ديد پس از درگذشت پيامبر، تا چه اندازه حرمت اين خانه ملحوظ گشت؟

[ صفحه 28]

[1] (نور خدا) در خانه‏هايي است كه خدا رخصت داده قدر و منزلت آنان رفعت يابد و نامش در آنها ياد شود. (نور/ 36).

[2] قرأ رسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم هذه الآية (في بيوت أذن اللَّه أن ترفع...) فقام إليه رجل فقال: أي بيوت هذه يا رسول‏الله؟ قال: بيوت الأنبياء. فقام إليه أبوبكر فقال: يا رسول‏الله هذا البيت منها؟ البيت علي و فاطمه قال: نعم. من أفاضلها (الدر المنثور 6/ 203، تفسير سوره نور؛ روح المعاني 18/ 174).

[3] احزاب/ 33.

[4] الدر المنثور 6/ 606.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


| شناسه مطلب: 74375