فاطمه زهرا یار و یاور پدر

فاطمه زهرا یار و یاور پدر   فاطمه‏ی زهرا (سلام‏الله‏علیها) از زمانی که چشم مبارک خویش را به روی پیامبر رحمة للعالمین باز کرد، از شیر آمیخته به فضائل و کمال مادرش خدیجه کبری بهره‏مند گردید و در خانه‏ی وحی و نبوت رشد و نمو کرد و پیامبر اسلام کام او

فاطمه زهرا يار و ياور پدر <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

 

فاطمه‏ي زهرا (سلام‏الله‏عليها) از زماني كه چشم مبارك خويش را به روي پيامبر رحمة للعالمين باز كرد، از شير آميخته به فضائل و كمال مادرش خديجه كبري بهره‏مند گرديد و در خانه‏ي وحي و نبوت رشد و نمو كرد و پيامبر اسلام كام او را به علوم الهيه معارف آسماني شيرين نمود و درس توحيد را به بهترين وجه به او آموخت، و او را با حقايق ايمان و اسلام آشنا ساخت، پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) آن يگانه‏ي دهر روزگار را كه استعداد سرشار و كامل و تام داشت تربيت فرمود.

حكمت و مصلحت خداوند اقتضا مي‏كرد كه زندگي اين بانوي باعظمت و بزرگوار هميشه آميخته با ناگواري‏ها و درد و رنج‏هاي فراوان باشد، از زماني كه چشم خويش را گشود پدر بزرگوار خود را در حال انجام مأموريتي بس بزرگ و مهم مي‏بيند و از طرفي هم ملاحظه مي‏كند دور و نزديكان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) با او مخالفت مي‏كنند و به جنگ برخواسته‏اند. و بسيار اتفاق افتاد كه پدر بزرگوارش در مسجد الحرام در حال خواندن نماز و يا در حال خواندن قرآن، مشركان قريش آزارها و اذيت‏ها به او روا مي‏داشتند، ولي فاطمه (سلام‏الله‏عليها) مدافع و پشتيبان پيامبر خدا بود و يار و ياور پدر در راه رسيدن به هدف و مقصود.

مسلم در صحيح خود مي‏گويد: هنگامي كه پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) در مكه‏ي معظمه بود، يك روز در كنار خانه‏ي خدا (كعبه) مشغول خواندن نماز بود،

 

[ صفحه 108]

 

ابوجهل گروهي از يارانش در گوشه‏اي نشسته بودند، روز قبل شتري در آنجا ذبح شده بود. ابوجهل گفت: كداميك از شما حاضر است بچه‏دان آلوده‏ي اين شتر را هنگامي‏كه «محمد» در سجده است پشت شانه هايش بگذارد؟ شقي‏ترين آنها از جا برخاست، آن را گرفت و هنگامي كه پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) در سجده بود پشت شانه‏هاي او افكند، آنها از مشاهده‏ي اين منظره بسيار خنديدند.

اين ماجرا را به فاطمه (سلام‏الله‏عليها) خبر دادند، و او در حالي كه دختر خردسالي بود آمد و آن بچه‏دان را از شانه‏ي مبارك پدر برداشت و به كناري افكند و رو به ابوجهل و يارانش كرد و به آنها بدگويي و ملامت و سرزنش نمود و هنگامي كه پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نمازش را تمام كرد آنها را نفرين فرمود ولي آنها باز هم خنديدند، پيامبر مخصوصا «ابوجهل»، «عتبه»، «شيبه»، «وليد»، «اميه» و «عقبه» را به نام مورد نفرين قرار داد كه به دعاي پيامبر همه آنها در جنگ بدر هلاك شدند». [1] .

و همين روايت را محب الدين طبري چنين آورده است.

«و عن ابن مسعود قال ما رأيت رسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم دعا علي قريش غير يوم واحد فانه كان يصلي و رهط من قريش جلوس و سلي جزور قريب منه فقالوا من يأخذ هذا السلي فيلقيه علي ظهره فقام رجل و القاه علي ظهره فلم يزل ساجدا حتي جاءت فاطمة عليها السلام فاخذته عن ظهره فقال صلي الله عليه و آله و سلم «اللهم عليك الملا من قريش اللهم عليك بعتبة بن ربيعة اللهم عليك بشيبة بن ربيعه اللهم عليك بابي جهل بن هشام اللهم عليك بعقبة بن ابي‏معيط اللهم عليك بابي بن خلف و امية بن خلف» قال عبدالله فلقد رأيتهم قتلوا يوم بدر جميعا ثم سحبوا الي القليب غير ابي او امية فانه كان رجلا ضخما فتقطع.»

«عبدالله بن مسعود مي‏گويد: هيچ وقت رسول خدا را نديده بودم كه بر قريش

 

[ صفحه 109]

 

نفرين بكنند مگر يك روز كه پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) در حال نماز بود و يك عده از قريش نشسته بودند و نزديك آنان بچه‏دان شتري افتاده بود، سپس آنها گفتند: آيا كسي هست كه آن بچه‏دان شتر را بر دارد و بر پشت پيامبر بگذارد. بعد يكي از آنها بلند شد و بچه‏دان را بر پشت پيامبر در حالي كه به سجده بود انداخت. تا اينكه فاطمه‏ي اطهر (سلام‏الله‏عليها) آمد و آن را از پشت پدر بزرگوارش برداشت و سر و صورت پيامبر را تميز نمود و پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) بعد از نماز عرض كرد: خدايا خودت به حساب اينها برس و يك به يك آنهايي كه اين كار زشت را انجام دادند اسم برد و فرمود: خدايا بر توست جزاي عتبه فرزند ربيعة، خدايا بر توست جزاي شيبه فرزند ربيعة، خدايا خودت كار ابي‏جهل را تمام بكن، خدايا به حساب عقبه فرزند ابي‏معيط برس، خدايا خودت ابي بن خلف و امية بن خلف را نابود فرما».

و بعد ابن مسعود مي‏گويد كه دعاي پيامبر به اجابت رسيد زيرا مدت زماني نگذشت كه آنها همه در جنگ بدر به دست مبارك پيامبر و علي (عليهماالسلام) كشته شدند و جنازه‏هاي آنها را در چاه انداختند مگر ابي و يا اميه كه مرد جسيم و قوي بود و هيكل بزرگ داشت كه او را قطعه قطعه كردند و در چاه انداختند» [2] .

و اين روايت را بخاري هم در صحيح خود آورده است.

و باز هم محب الدين طبري مي‏گويد:

«عن علي رضي‏الله‏عنه كنا مع النبي صلي الله عليه في حفر الخندق اذ جائته فاطمة بكسرة من خبز فرفعتها اليه فقال ما هذه يا فاطمة قالت من قرص اختبزته لابني جئتك منه بهذه الكسرة فقال يا بنية أما انها لاول طعام دخل فم ابيك منذ ثلاث.»

«از علي (عليه‏السلام) روايت شده است كه فرمود: ما با پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) مشغول كندن خندق بوديم، ناگاه فاطمه‏ي زهرا (سلام‏الله‏عليها) آمدند و يك تكه نان به دست ايشان بود و آن را به دهان پيامبر گذاشت، پيامبر اسلام فرمود فاطمه چيست اين؟

 

[ صفحه 110]

 

عرض كرد: قرص ناني را براي فرزندانم پختم و اين تكه را خدمت شما آوردم، پيامبر اسلام فرمود: دخترم اين اولين طعام بود كه بعد از سه روز گرسنگي به دهان پدر تو داخل مي‏شود. [3] .

و جريان‏هاي ديگري كه همه‏ي آنها براي زهراي مرضيه درد و رنج بود، مانند توطئه‏هاي مشركين براي كشتن پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) و در محاصره قرار داده پيامبر اسلام و مسلمين كه آنها ناچار مي‏شوند مدت سه سال واندي را در شعب ابي‏طالب مخفي شوند و در اين هجرت خانواده پيامبر هم بودند.

همه در اين دره در حال ترس و ناراحتي به سر مي‏بردند و هر آن احتمال حمله‏ي كفار قريش مي‏رفت و هرگونه معامله را با آن‏ها قطع و تحريم كرده بودند و كسي حق نداشت با آنها معامله، خريد و فروش بكند و اگر كسي اين كار را مي‏كرد او را مجازات مي‏كردند. سختي بر ساكنان دره ابي‏طالب غلبه يافت، به طوري كه صدا و ناله‏ي بچه‏هاي از گرسنگي به گوش اهل مكه مي‏رسيد. به خاطر دين و اعتقادشان اين گونه استقامت پايداري كردند. و در تمام اين صحنه‏هاي مقاومت و پايمردي، فاطمه‏ي زهرا (سلام‏الله‏عليها) در كنار پدر مهربان و يار و ياور او بود و پدر را نوازش مي‏كرد و آن چه كه قلب نازنين زهرا (سلام‏الله‏عليها) را با همه‏ي آن مشكلات آرامش مي‏داد پشتيباني محكم حضرت ابوطالب از پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) بود و كفار قريش بارها به بهانه‏هاي مختلف نزد ابوطالب آمده و پيشنهادها و وعده‏ها ميدادند ولي ابوطالب از پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) دست بر نمي‏داشت و اين پشتوانه‏ي محكم پيامبر رحمة للعالمين سكينه و آرامش قلبي براي بانوي دو جهان بود.

سال‏ها و ماه‏ها و روزها پشت سر هم سپري مي‏شد و مي‏گذشت و زندگي زهرا چنانچه ذكر شد پر از درد و رنج و مشقت بود. عمر مبارك وي به هفت سال رسيد كه غم و غصه اي ديگر بر غم‏ها او افزوده شد و آن مرگ مادر مهربانش بود. خديجه در بستر مرگ در فكر آينده‏ي يگانه گوهر گران بهاي خود زهرا (سلام‏الله‏عليها) است و گريه مي‏كند و آه

 

[ صفحه 111]

 

مي‏كشد و ناراحت است. اسماء بنت عميس مي‏گويد: خديجه تو كه سيده‏ي زنان عالم هستي و همسري مانند پيامبر رحمة للعالمين داري، چرا گريه مي‏كني؟

خديجه فرمود: گريه من براي آن است كه فاطمه كوچك است و من از دنيا مي‏روم در شب عروسي او را نمي‏بينم و شب عروسي هر دختر نياز شديد به مادر دارد تا او را همراهي بكند، مي‏ترسم در آن شب كسي زهرا را همراهي ننمايد و همدمش نباشد.

اسماء اين وظيفه‏ي بزرگ را به عهده مي‏گيرد و مي‏گويد: اگر من تا آن زمان زنده ماندم وظيفه‏ي مادري را نسبت به زهرا (سلام‏الله‏عليها) انجام مي‏دهم.

خديجه‏ي كبري از دنيا رفت و داغي بر داغ‏هاي زهرا افزوده شد. وفات وي ضربه‏ي هولناك و درد آوري براي فاطمه‏ي زهرا (سلام‏الله‏عليها) بود. بعد از مدت كمي حضرت ابوطالب عموي با وفاي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از دنيا رفت، فاطمه (سلام‏الله‏عليها) ملاحظه مي‏كند كه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) حامي و پشتيبان خود را از دست داده است. وقتي كه بر رسول خدا مصيبت از دست دادن همسر با وفايش خديجه و عموي مهربان حاميش وارد شد، تصميم بر مهاجرت از مكه به مدينه را گرفت و از طرفي كفار قريش تصميم بر قتل پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) گرفتند. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به علي (عليه‏السلام) امر فرمود در بستر خود بخوابد و خود شبانه مكه را به سوي مدينه ترك فرمود و مشركين در توطئه خود ناكام ماندند و بعد از ماجراي هجرت، علي (عليه‏السلام) فواطم را از مكه به مدينه آورد، در راه دچار مشكلات بسيار شدند، ولي مشكلات به دست تواناي علي (عليه‏السلام) برطرف شد و فاطمه‏ي زهرا در مدينه، پايگاه حكومت اسلامي، در كنار پدر بزرگوارش آرامش پيدا مي‏كند و مدت زماني نمي‏گذرد كه كفار قريش توطئه‏ي ديگري را شروع مي‏كنند.

جنگ بدر را شروع كردند و مي‏خواستند به مدينه حمله بكنند ولي جبرئيل پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را از توطئه‏ي آنها آگاه مي‏كند، پيامبر با مهاجرين و انصار قبل از آن كه كفار به مدينه حمله بكنند از مدينه خارج شده جلوي آنها را در محلي به نام بدر مي‏گيرند، جنگ شروع مي‏شود و كفار در اين جنگ شكست سختي از سپاه اسلام

 

[ صفحه 112]

 

خوردند، پيامبر اسلام و سپاه دلير و شجاع ايشان پيروزمندانه به مدينه بر مي‏گردند كفار زبونانه و شكست خورده به مكه بازگشت مي‏كنند.

مدت زماني نمي‏گذرد كه غائله جديد دشمنان و كفار قريش شروع شده، و يك سال و اندي بعد از جنگ بدر جنگ احد شروع مي‏شود. اين فتنه نيز موجب رنج و غصه‏ي پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) و فاطمه‏ي زهرا (سلام الله عليها) مي‏شود. در اين جنگ خيلي از ياران پيامبر اسلام از جمله حمزه عموي بزرگوار آن حضرت كشته مي‏شود. پيامبر اسلام بر سر نعش حمزه مي‏آيد و حمزه را در حالي كه وصف شدني نيست مي‏بيند، وي را مثله كردند آن هم به بدترين وضع، گوشهاي آن بزرگوار را سوراخ نموده و شكمش را پاره كرده و كبد وي را بيرون آورده و انگشتان دست و پايش را قطع كرده بودند. اين حادثه‏ي دردناك و اين منظره رقت‏بار فوق‏العاده براي رسول خدا ناراحت كننده بود و به شدت پيامبر را محزون و متأثر كرده و قلب مباركش را جريحه‏دار نمود. اين جنايت نسبت به سردار رشيد اسلام بود كه از هيچ گونه فداكاري در راه پيشبرد اسلام دريغ نداشت. حزن و اندوه بر پيامبر مستولي شده بود كه ناگاه پيامبر اسلام عمه‏اش صفيه را همراه دختر باعظمتش ديد كه به صحنه‏ي نبرد نزديك مي‏شوند، پيامبر اسلام روي حمزه را پوشاند تا قسمت‏هاي مثله شده بدن حمزه در معرض ديد نباشد، عباي مباركش جسد حمزه را از فرق سر تا پاي، پوشاند.

صفيه و فاطمه بالاي سر حمزه نشسته و گريه شديدي نمودند، پيامبر اسلام در گريه و زاري با آنها همراهي مي‏كرد، ناگاه فاطمه‏ي زهرا رخسار خون‏آلود پدر بزرگوارش را نگاه مي‏كند. فريادي كشيد و سپس رخسار پدر مهربان را پاك كرده و مي‏گويد: افزون باد غضب خداوند بر آن كسي كه رخسار رسول خدا را خونين نموده است خونها را از چهره‏ي پاك پيامبر مي‏زدود و علي با سپر خود آب بر صورت پيامبر اسلام مي‏ريخت، اما فاطمه‏ي زهرا (سلام‏الله‏عليها) مي‏بيند كه با ريزش آب خون زياد مي‏شود لذا تكه‏ي حصيري را مي‏سوزاند و آن را بر روي زخم‏هاي پدر مي‏گذارد و خون بند مي‏آيد. در اين لحظات زهراي اطهر قلب نازنينش چگونه است؟ و اين گونه حزن‏ها غم‏هاي شديد بر قلب مبارك بانوي دو عالم وارد شده است؟ البته فاطمه‏ي زهرا (سلام‏الله‏عليها) در هنگام جنگ

 

[ صفحه 113]

 

حضور نداشت، بلكه بعد از پايان جنگ احد به صحنه آمد زخم صورت پيامبر را پانسمان نمود و اينكه برخي گفته‏اند: فاطمه‏ي زهرا در تمام جنگ‏ها حاضر بوده و مجروحين را پرستاري و مداوا مي‏كرده، درست نيست و اين نظر را يك عده‏ي مغرضين بيان داشته‏اند. البته از زنان صدر اسلام بودند كساني كه در صحنه‏هاي نبرد ارتش اسلام با سپاه كفر و شرك حاضر بودند و سربازاني را كه مجروح مي‏شدند مداوا و پرستاري مي‏كردند، ولي فاطمه‏ي زهرا (سلام‏الله‏عليها) در جنگ احد بعد از ختم جنگ خدمت پيامبر آمد.

يكي از مشكلاتي كه زندگي و عرصه را بر فاطمه‏ي زهرا (سلام‏الله‏عليها) تيره و تنگ كرده بود، اينكه ايشان هم منزل با زنان پدر بود و مخصوصا كه بعضي از آنها به مقام موقعيت سيده زنان عالم غبطه مي‏خوردند، احترام زيادي كه پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) نسبت به زهرايش ابراز مي‏كرد برخي از زنان رسول خدا حسادت و كينه‏اي را كه در دل مخفي داشته بودند ابراز و اظهار مي‏كردند كه نمونه‏هاي آن در روايات ما زياد است.

و في المشكاة «عن عايشة رضي‏الله‏عنها قالت ما رأيت احدا كان اشبه سمتا و هديا و دلا و كان اذا دخلت عليه قام اليها فاخذ بيدها فتقبلها و اجلسها في مجلسه و كان اذا دخل عليها قامت فاخذت بيده فتقبله و اجلسه في مجلسها».

«از عايشه نقل شده است: هيچ كس را نديدم كه از جهت راه و رسم زندگي و راه رفتن شبيه تر از فاطمه زهرا (سلام‏الله‏عليها) به رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) باشد و هر زماني كه بر پيامبر اسلام وارد مي‏شد پيامبر به سوي او بلند مي‏شد و دست فاطمه‏ي زهرا را مي‏بوسيد و او را جاي خود مي‏نشاند و نيز هر وقت كه پيامبر اسلام به نفوذ وي مي‏رفت فاطمه به سوي پيامبر بلند مي‏شد و دست پدر را مي‏بوسيد و پيامبر را در جاي خود مي‏نشاند». [4] .

اين بود نمونه‏اي از محبت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) به فاطمه‏ي زهرا (سلام‏الله‏عليها) كه احاديث از اين قبيل بسيار است و در موضوعات مربوطه خواهد آمد.

 

[ صفحه 117]

[1]  صحيح مسلم، كتاب الجهاد و السير و صحيح، بخاري، كتاب بدالخلق، باب ما لقي النبي و اصحابه من المشركين.

[2] ذخائر العقبي، ص 47.

[3]  ذخائر العقبي، ص 47.

[4]  ينابيع الموده، باب 55، ص 172 و ذخائر العقبي، ص 41.

 

 

 

 

 


| شناسه مطلب: 74416