فاطمه زهرا در آستانه ازدواج

فاطمه زهرا در آستانه ازدواج   هنگامی که سرور زنان دو عالم به نه سالگی رسید در این سن علاوه بر رشد جسمانی از رشد و کمال عقلانی نیز بهره مند بوده و مضافا بر اینکه از جمال و زیبایی الهی برخوردار بود. و از نظر معارف دینی ایشان فقط در دانشگاه رسول خدا

فاطمه زهرا در آستانه ازدواج <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

 

هنگامي كه سرور زنان دو عالم به نه سالگي رسيد در اين سن علاوه بر رشد جسماني از رشد و كمال عقلاني نيز بهره مند بوده و مضافا بر اينكه از جمال و زيبايي الهي برخوردار بود.

و از نظر معارف ديني ايشان فقط در دانشگاه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) كسب معارف نمود و از آن مركز علم و دانش الهي بهره‏ها برد. بلي با اين فضائل كه ذكر شد جا داشت كه خيلي از صحابه‏ي معروف پيامبر از فاطمه‏ي زهرا (سلام‏الله‏عليها) خواستگاري نمايند. در جواب همه‏ي خواستگاران پيامبر اسلام مي‏فرمايند: ازدواج فاطمه (سلام‏الله‏عليها) به دست خداوند است.

اما احاديثي كه در اين رابطه آمده به اين قرار است: شعيب بن سعد مصري در كتاب «الروض الفائق» مي‏گويد: هنگامي‏كه شمس جمال فاطمه‏ي زهرا (سلام‏الله‏عليها)در آسمان رسالت درخشيدن گرفت و در افق جلالت و عظمت و كمالش ماه تمام و بدر كامل شد و بزرگان قوم به سوي او ميل كرده و ديدگان آنان را به خودش خيره نمود، برگزيدگان مهاجر و انصار وي را خواستگاري مي‏كردند، ولي رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) آنان را رد نموده و چنين پاسخ مي‏داد كه منتظر فرمان و حكم الهي هستم.

وقتي كه ابوبكر و عمر از وي خواستگاري كردند. رسول مكرم فرمود: او هنوز كوچك است و وقتي كه عبدالرحمن بن عوف وي را خواهان شد، رسول

 

[ صفحه 118]

 

خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به وي پاسخ نداده و روي بگرداند.

«و روي ابوداود بسنده عن قتادة عن الحسن البصري عن انس قال ان ابابكر خطب فاطمة فاعرض النبي صلي الله عليه و آله و سلم عنه ثم خطبها عمر بن الخطاب فاعرض عنه و قال انتظر امر الله...».

«ابوداود به سند خود از تقاده و او هم از حسن بصري و او از انس بن مالك نقل مي‏كند كه ابابكر فاطمه را از پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) خواستگاري كرد، پيامبر از او اعراض فرمود: و بعد عمر خواستگاري نمود، پيامبر اسلام از او هم اعراض نمود فرمود: منتظر امر خداوند هستم». [1] .

متقي هندي در كتاب «كنز العمال» ازانس بن مالك نقل مي‏نمايد كه ابوبكر روزي حضور رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد و در مقابل پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) نشسته و عرض كرد: يا رسول‏الله سبقت مرا در اسلام و نيز دل سوزي و خيرخواهي مرا براي اسلام مي‏داني و من چنين و چنانم، رسول مكرم فرمود: چرا اين سخنان را بر زبان جاري مي‏كني و هدفت چيست؟ عرض كرد: فاطمه را به من تزويج نما، پيامبر سكوت فرمود و ابوبكر بازگشت و به عمر گفت: هلاك شدم، او پرسيد: مگر چه اتفاق افتاده؟ گفت: فاطمه را خواستگاري كردم ولي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از من روي برگرداند،عمر گفت: همين جا باش تا من بروم آن چه تو از پيامبر خواستي من هم بخواهم، سپس پيش رسول اكرم آمد و در مقابل او نشست و عرض كرد: اي پيامبر خدا پيشگامي مرا در قبول اسلام و خيرخواهي مرا براي اسلام مي‏داني و من چنين و چنانم، نبي اكرم سؤال فرمود: اين سخنان براي چيست؟ عرض كرد: فاطمه را به من تزويج نمائيد. پيامبر اكرم از او نيز روي مبارك برگرداند. عمر به سوي ابوبكر برگشت و گفت: پيامبر درباره‏ي ازدواج فاطمه منتظر فرمان خداست.

هيثمي‏در مجمع الزوائد نقل مي‏كند كه: ابوبكر و عمر، هر يك به دختران خود عايشه

 

[ صفحه 119]

 

و حفصه گفتند كه فاطمه را از رسول خدا خواستگاري كنند و هر نوبت پيامبر مكرم فرمود: منتظر فرمان خداوند درباره‏ي فاطمه هستم.

امور جاري جريان عادي خود را طي مي‏كرد و خواستگاران يكي بعد از ديگري از ازدواج فاطمه‏ي زهرا (سلام‏الله‏عليها) مأيوس و نااميد مي‏شدند و در چنين زماني بود كه سعد بن معاذ به سراغ علي (عليه‏السلام) رفت و علي (عليه‏السلام) از زماني كه به مدينه آمده بود در منزل او سكني گزيده بود و سعد، علي (عليه‏السلام) را كه در يكي از بستانهاي مدينه مشغول كار بود پيدا كرد و به او چنين گفت: يا علي چه چيزي مانع شده است كه فاطمه‏ي زهرا (سلام‏الله‏عليها) را از پسر عمويت رسول خدا خواستگاري نمايي.

نويسنده منتخب كنزالعمال مي‏گويد كه عمر به سوي علي (عليه‏السلام) رفت و به او گفت: اي علي (عليه‏السلام) چرا از فاطمه خواستگاري نمي‏كني؟ علي (عليه‏السلام) فرمود مي‏ترسم او را به من ندهند، عمر گفت: اگر او با تو تزويج نكند پس با چه كسي تزويج بكند، در حالي كه تو محبوب‏ترين خلق خدا نزد رسول اكرم هستي.

در كتاب جواهر العقدين سيد شريف نورالدين علي سمهودي مصري از عبدالكريم بن سليط بصري و او از ابن بريده و او هم از پدرش روايت كرده است:

«ان نفرا من الانصار قالوا لعلي رضي‏الله‏عنه لو كانت فاطمة عندك فدخل علي النبي صلي الله عليه و آله و سلم ليخطبها فقال ما جائك قال ذكرت فاطمة قال مرحبا و اهلا فخرج الي الرهط من الانصار ينتظرونه فقالوا ما قال لك النبي صلي الله عليه و آله و سلم قال قال لي مرحبا و اهلا قالوا يكفيك هذا القول فلما كان بعد ما زوجه قال يا علي انه لابد للعروس من وليمة قال سعد بن عباده عندي كبش و جمع له رهط من الانصار آصعا من ذرة فلما كانت ليلة البناء قال يا علي لا تحدث شيئا حتي تلقاني فدعا النبي صلي الله عليه و آله و سلم بماء فتوضأ منه افرغه علي علي و فاطمة رضي‏الله‏عنهما فقال اللهم بارك عليهما و بارك لهما في نسلهما».

«عده اي از انصار خدمت حضرت علي (عليه‏السلام) آمدند و به علي (عليه‏السلام) عرض

 

[ صفحه 120]

 

كردند: از فاطمه خواستگاري بنما و علي مدتي خدمت پيامبر اسلام نشست، و پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: حاجت و نيازت چيست؟ علي (عليه‏السلام) مي‏گويد: عرض كردم براي خواستگاري فاطمه آمدم، پيامبر اسلام فرمود: مرحبا و آفرين و سپس قبول فرمود.

علي (عليه‏السلام) از خدمت پيامبر اسلام بيرون آمد، عده‏اي از انصار كه بيرون منتظر بودند از علي (عليه‏السلام) سؤال كردند: پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) چه فرمود؟ علي (عليه‏السلام) پاسخ داد: پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: مرحبا و اهلا، انصار عرض كردند: يا علي همين مقدار سخن پيامبر براي رضايت از تو كفايت مي‏كند، وقتي كه ازدواج صورت گرفت پيامبر فرمود: يا علي! در عروسي بايد داماد وليمه و خرج بدهد، و سعد به عباده گفت: من يك گوسفند مي‏دهم و عده‏اي از انصار چند صاع ذرت براي علي (عليه‏السلام) جمع كردند: وقتي كه شب عروسي شد و فاطمه‏ي زهرا (سلام‏الله‏عليها) را به خانه‏ي علي بردند پيامبر اسلام پيام داد: يا علي كاري انجام نده تا من بيايم، وقتي كه پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) به خانه‏ي علي (عليه‏السلام) آمد، آب خواست براي وضو و وضوء گرفت. بعد از همان آب بر سر و صورت و بين كتف‏هاي علي و زهرا پاشيد و دعا كرد: خدايا اين ازدواج و عروسي را بر آنها مبارك گردان و مبارك گردان بر نسل آندو». [2] .

«قندوزي در ينابيع المودة مي‏گويد:

«عن انس رضي‏الله‏عنه قال كنت عند النبي صلي الله عليه و آله و سلم فغشيه الوحي فلما افاق قال يا انس اتدري بما جاءني به جبرائيل من عند صاحب العرش عز و جل قلت بابي و امي بما جائك جبرائيل قال قال جبرائيل ان الله يأمرك ان تزوج فاطمة بعلي فانطلق فادع لي ابابكر و عمر و عثمان و طلحة و الزبير و نفرا من الانصار فانطلقت

 

[ صفحه 121]

 

فدعوتهم فلما ان اخذوا مقاعدهم قال رسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم و الحمدلله المحمود بنعمته و ذكر الخطبة المشتملة علي التزويج و في آخرها فجمع الله شملهما و اطاب نسلهما و جعل نسلهما مفايتح الرحمة و معادن الحكمة و امن الامة ثم حضر علي و كان غائبا فتبسم رسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم و قال يا علي ان الله امرني ان ازوجك فاطمة و اني قد زوجتكما علي اربعمأته مثقال فضة فقال علي قد رضيتها يا رسول‏الله ثم ان عليا خر لله ساجدا شكرا فلما رفع رأسه قال له رسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم بارك الله لكما و بارك فيكما و اسعد جدكما و اخرج منكما الكثير الطيب قال انس والله لقد اخرج الله منهما كثير الطيب».

«از انس (رضي‏الله‏عنه) نقل شده است: ما نزد پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) بوديم كه ناگهان بر آن حضرت وحي فرا رسيد، وقتي رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به حال عادي برگشت فرمود: يا انس بن مالك آيا مي‏داني جبرئيل از نزد صاحب عرش چه پيامي آورد: گفتم پدر و مادرم فدايت چه خبري آورد؟ پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: جبرئيل گفت: خداوند امر مي‏كند كه فاطمه را به علي تزويج بكن و بعد فرمود: يا انس برو ابابكر، عمر، عثمان، طلحه و زبير و عده‏اي از انصار را خبر كن، انس بن مالك مي‏گويد: آنها را خدمت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آوردم.

وقتي كه آنان آمدند و نشستند، پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: حمد و ثنا براي خداست كه به خاطر نعمت‏هايش ستايش شده است. و سپس خطبه اي كه مشتمل بر تزويج بود خواند و در آخر خطبه فرمود: خداوند جمع بگرداند شمل آن دو را و طيب پاك گردند نسل آن دو را و نسل آن دو را كليدهاي رحمت و معدن حكمت، محل امن و امنيت امت قرار بدهد.

و بعد علي (عليه‏السلام) آمد، رسول خدا وقتي كه علي (عليه‏السلام) را ديد تبسم نمود فرمود: يا علي! خداوند مرا امر نموده است كه فاطمه را براي تو تزويج بنمايم و من او را به عقد تو درآوردم بر مهريه و صداق چهار صد مثقال نقره، سپس علي (عليه‏السلام) عرض كرد: راضي شدم و بعد علي (عليه‏السلام) سر را به سجده‏ي شكر گذاشت و خداوند را شكر سپاس

 

[ صفحه 122]

 

نمود، وقتي كه علي (عليه‏السلام) سر مبارك را بلند كرد، پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: خداوند مبارك گرداند براي شما و مبارك گرداند در نسل شما و سعادتمند گرداند مقام شما را و نسل شما را كثير و پاك گرداند.

انس بن مالك مي‏گويد: قسم به خدا به تحقيق خداوند نسل آن دو زوج مبارك را كثير و زياد و طيب و پاك گرداند». [3] .

«روي ابوداود بسنده عن قتادة عن الحسن عن انس قال ان ابابكر خطب فاطمة فاعرض النبي صلي الله عليه و آله و سلم عنه ثم خطبها عمر ابن خطاب فاعرض عنه و قال انتظر امر الله فيها ثم خطبها علي فقال له اعندك شي‏ء قال علي قلت فرسي و درعي قال اما فرسك فلابد لك منه و اما درعك فبعها و اتني بها قال فانطلقت فبعتها باربعمأة و ثمانين درهما فوضعتها في حجره فقبض قبضة و قال اين بلال فجاء قال له اشتر بها طيبا ثم امرهم ان يعملوا لها سريرا شريط و وسادة من أدم حشفها ليف ملئوا البيت كثيبا يعني رملا.»

«ابوداود به سند خود از قتاده و او هم از حسن بصري و او از انس بن مالك روايت كرده است كه ابابكر حضرت فاطمه‏ي زهرا را خواستگاري نمود و پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) از او اعراض كرد و عمر آمد خواستگاري نمود، پيامبر ازاو هم اعراض كرد و فرمود: درباره‏ي ازدواج فاطمه منتظر امر خداوند هستم و سپس علي (عليه‏السلام) فاطمه را خواستگاري نمود، پيامبر اسلام فرمود: آيا چيزي داري؟ علي (عليه‏السلام) عرض كرد: اسب (و يا شتري) و سپري دارم، پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود كه اسب و يا شتر را لازم داري بايد باشد و اما سپر را

 

[ صفحه 123]

 

بفروش و پول آن را براي من بياور، علي (عليه‏السلام) فرمود: رفتم و سپر را فروختم به قيمت چهار صد و هشتاد درهم و آوردم در كنار پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) گذاشتم و سپس پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) مقداري از آن مبلغ را برداشت و فرمود: بلال كجاست؟ سپس بلال آمد و پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) به وي فرمود كه با اين مبلغ عطري بخر و بعد پيامبر اسلام اصحاب و ياران خودش را امر فرمود براي علي و فاطمه يك تخت خريدند و يك بالش كه محتواي آن از ليف خرما بود، و كف خانه را از رمل و شن نرم پر كردند.

«و امر ام‏ايمن ان تنطلق الي ابنته و قال لعلي لا تعجل حتي آتيتك فانطلق النبي صلي الله عليه و آله و سلم ثم اتاهما فقال لام‏ايمن ههنا اخي قالت نعم اخوك و تزوجه ابنتك قال نعم فدخل عليهما و قال لفاطمة ايتني بماء فأتته فاطمة بقصب فيه ماء فج فيه ثم نزح علي رأسها و بين ثدييها و قال اللهم اني اعيذها بك و ذريتها من الشيطان الرجيم ثم قال لعلي ايتني بماء قال فملات القصب فاتيته به فج فيه فنضح منه علي رأسي و بين كتفي و قال اللهم اني اعيذه بك و ذريته من الشيطان الرجيم ثم قال ادخل باهلك علي اسم الله تعالي و بركاته».

«پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) به ام‏ايمن امر فرمود كه به طرف زهرا (سلام‏الله‏عليها) برود و به علي (عليه‏السلام) بگويد در عروسي عجله نكند تا اينكه من بيايم. پيامبر اسلام آمد و به ام‏ايمن فرمود: برادر من اين جا است؟ ام‏ايمن عرض كرد كه بلي برادر شما كه دخترت را به او تزويج نمودي اين جا است. پيامبر فرمود: بلي، و بعد پيامبر اسلام بر علي و فاطمه وارد شدند و به فاطمه‏ي زهرا فرمود: آبي براي من بياور، فاطمه‏ي زهرا ظرفي كه در آن آب بود خدمت پيامبر اسلام آورد و پيامبر مقداري آب را برداشت و مضمضه نمود و يا دست مبارك را در آن آب شستن و سپس آب را بر سر و سينه‏هاي زهرا پاشيد و گفت: خدايا من فاطمه را و ذريه و فرزندان وي را از شر شيطان رجيم به تو پناه مي‏دهم.

و بعد به علي (عليه‏السلام) فرمود: آبي براي من بياور، علي مي‏فرمايد: ظرف را پر از آب

 

[ صفحه 124]

 

كردم و خدمت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) آوردم، با آن مضمضه فرمود و يا دست مباركش را شست و مقداري از آن را بر سر من و مقداري ديگر را بر بين دو كتف من ريخت و گفت: خدايا او را و ذريه او را هم، از شر شيطان به تو پناه مي‏دهم و بعد فرمود: برو نزد همسرت به نام خداي تعالي و بركات خداوند».

ابوداود مي‏گويد: از احمد بن حنبل درباره‏ي اين حديث سؤال كردم، او گفت: سند اين حديث سعيد بن ابي‏يزيد المديني مي‏باشد و همين حديث را احمد بن حنبل در مناقب خود آورده و دعايي كه پيامبر اسلام براي علي و فاطمه‏ي زهرا (عليهماالسلام) فرمود: همان دعا است، ولي در آخر به فاطمه فرمود كه من تو را به نزديكترين و دوستترين اهل خودم تزويج نمودم» و در روايتي كه جمال الدين زرندي آورده است هيمن حديث است ولي در آخر دعاي پيامبر اين گونه است: «خدايا آن دو (علي و فاطمه) از من هستند و من از آنها هستم، خدايا همان طور كه از من پليدي و زشتي‏ها را پاك كردي، از آن دو هم پليدي را ببر و آن دو را پاك گردان... الي آخر دعا». [4] .

در كتاب الاصابه‏ي ابن حجر آمده است كه: سنان بن ثعله اوسي مي‏گويد: رسول خدا (صلي الله عليه و آله) از قول جبرئيل فرمود: وقتي كه خداوند فاطمه را به علي تزويج نمود، به رضوان بهشت امر فرمود كه به اهتزاز درآيد و درخت طوبي به بار آيد و ثمر بدهد، پس درخت طوبي به عدد دوستان اهل بيت من ثمر داد» و اين روايت را حافظ ابن مردويه هم روايت كرده است»

«ابوبكر خوارزمي در كتاب مناب خود از موسي بن علي قرشي و او از قنبر بن احمد و او از بلال بن حما (رضي‏الله‏عنه) روايت مي‏كند:

«قال علينا رسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم ذات يوم متبسما ضاحكا وجهه

 

[ صفحه 125]

 

كدائرة القمر ليلة البدر فقام اليه عبدالرحمن فقال يا رسول‏الله ما هذا النور الذي رأينا في وجهك المكرم قال بشارة اتتني من ربي في اخي و ابي عمي و في ابنتي بان الله تبارك و تعالي زوج عليا بفاطمة و امر رضوان خازن الجنان بهز شجرة طوبي فهزها فحملت رقاقا يعني صكاكا بعدد محبي اهل البيت و انشأالله تحتها ملائكة خلقها من النور و اصاب لكل ملك صك فاذا قامت القيمة نادت الملائكة في الخلائق فلا يبقي لاهل بيتي الا دفعت اليه الملائكة صكا فيه فكاكه من النار فصار ابن عمي و ابنتي سبب فكاك رقاب الرجال و النساء من امتي من النار».

و في جواهر العقدين هذا الحديث مسطور بلفظه:

و في كنوز الدقايق للمناوي «ان الله امرني ان ازوج فاطمة بعلي و لو لم يخلق علي ما كان لفاطمة كفو».

و في المودة القربي «عن عباس بن عبدالمطلب رضي‏الله‏عنه قال قال رسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم ابشرك يا عماه ان الله ايدني بسيد الوصيين علي (عليه‏السلام) فجعله كفوا لفاطمة ابنتي».

«روزي پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) به نزد ما آمد در حالي كه تبسم مي‏نمود صورت مبارك پيامبر مثل ماه شب چهارده نوراني بود، عبدالرحمن بن عوف بلند شد و عرض كرد: اي رسول خدا اين نور كه در پيشاني و صورت مبارك شما مي‏بينم نور چيست؟ پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود مژده‏اي از نزد پروردگار من درباره‏ي برادر و پسر عمم و نيز دخترم آمده است كه خداوند تبارك و تعالي فاطمه را براي علي تزويج نموده و به رضوان و خازن بهشت امر نموده كه درخت طوبي را حركت دهد، سپس وي تكان داده است و درخت طوبي بارور شده به رقاق (يعني صكاك) به عدد دوستان اهل بيت من و خداوند ملائكه‏اي كه از نور خلق شده است در زير آن جمع كرده و به هر ملك يك صك رسيده است و زماني كه قيامت برپا شود، ملائكه به همه‏ي مردم ندا مي‏كنند و هيچ دوست و پيروي از اهل بيت باقي نمي‏ماند مگر اينكه ملائكه

 

[ صفحه 126]

 

يك صكي به وي مي‏دهند كه در آن آزادي وي از آتش جهنم نوشته شده است. و پسر عمو و دختر من سبب و علت آزادي مردان و زنان امت من از آتش گرديدند»

و در كتاب جواهر العقدين عين اين حديث آمده است. و نيز در كتاب كنوز الدقايق مناوي آمده است: «همانا خداوند به من امر نموده است كه فاطمه را به علي تزويج كنم و اگر علي خلق نمي‏شد كفو و هم شأن و همتاي براي فاطمه نبود».

و در كتاب مودة القربي از ابن عباس بن عبدالمطلب آمده است كه وي گفت: «پيامبر اسلام فرمود: مژده و بشارت مي‏دهم تو را اي عمو! همانا خداوند مرا به سيد الوصيين (علي) تأييد فرموده و علي را همتا و هم‏شأني براي فاطمه دخترم قرار داده است». [5] .

محب الدين طبري مي‏گويد:

«عن علي رضي‏الله‏عنه قال قال رسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم أتاني ملك فقال يا محمد ان الله تعالي يقرأ عليك السلام و يقول لك اني قد زوجت فاطمة ابنتك من علي بن أبي طالب في الملا الاعلي فزوجها منه في الارض». [6] .

«از علي (عليه‏السلام) نقل شده است كه پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: ملكي به نزد من آمد و گفت: يا محمد! خداي تبارك و تعالي سلام مي‏رساند و مي‏فرمايد: به تحقيق در ملكوت بالا فاطمه دخترت را براي علي بن ابي‏طالب تزويج نمودم و تو هم در زمين او را براي علي تزويج كن». [7] .

باز هم محب الدين طبري مي‏گويد:

«عن انس رضي‏الله‏عنه قال بينما رسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم في المسجد اذ قال لعلي هذا جبرئيل يخبرني ان الله زوجك فاطمة و اشهد علي تزويجها اربعين الف

 

[ صفحه 127]

 

ملك و اوحي الي شجرة طوبي ان انثري عليهم الدر و الياقوت فنشرت عليهم الدر و الياقوت فابتدرت اليه الحور العين يلتقطن في اطباق الدر و الياقوت فهم يتهادونه بينهم الي يوم القيامة».

از انس بن مالك نقل شده است: با پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) در مسجد بوديم آن حضرت به علي (عليه‏السلام) فرمود: اين جبرئيل بود و مرا خبر داد: همانا خداوند فاطمه را به تو تزويج نموده است و بر تزويج فاطمه چهل هزار ملك گواه و حاضر بودند، آنگاه خداوند به درخت طوبي وحي فرمود كه بر ملائكه در و ياقوت نثار و پخش كند، سپس درخت طوبي بر ملائكه در و ياقوت پخش كرد و تمام حور العين به طرف درها ياقوت‏ها شتافتند و آن درها و ياقوت‏ها را پيدا كردند و تا روز قيامت نگاه مي‏دارند و به همديگر هديه مي‏كنند.». [8] .

باز محب الدين طبري مي‏گويد:

«عن عبدالله رضي‏الله‏عنه ان رسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم قال لفاطمة حين وجهها الي علي ان الله لما امرني ان ازوجك من علي و امر الملائكة ان يصطفوا صفوفا في الجنة ثم امر شجر الجنان ان تحمل الحلي و الحلل ثم امر جبرئيل فنصب في الجنة منبرا ثم صعد جبرئيل و اختطب فلما رغ نثر عليهم من ذلك فمن اخذ أحسن او اكثر من صاحبه افتخر به الي يوم القيامة يكفيك يا بنية هذا».

«از عبدالله بن مسعود نقل شده است: هنگامي‏كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فاطمه‏ي زهرا را با علي (عليهماالسلام) مواجه ساخت به او فرمود: خداوند به من امر نموده است كه تو را به علي تزويج كنم و ملائكه را امر نموده است كه در بهشت صفوف را آماده كنند و سپس درخت بهشت را امر نمود كه به حلي و حلل بارور شود و بعد جبرئيل را امر فرمود در بهشت منبري را نصب كند و جبرئيل بالاي منبر رفته و خطبه خواند وقتي كه از منبر فارغ شد از آن حليه و حلل بر ملائك پخش كند و بپاشد، پس

 

[ صفحه 128]

 

هر كسي خوبتر يا بيشتر را گرفته است تا روز قيامت افتخار مي‏كند؛ دخترم فاطمه اين مقام و منزلت تو را كفايت مي‏كند». [9] .

«و عن علي كرم الله وجهه قال قال رسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم «أتاني ملك فقال يا محمد ان الله تعالي يقول لك اني قد امرت شجرة طوبي ان تحمل الدر و الياقوت و المرجان و ان تنثره علي من قضي عقد نكاح فاطمة من الملائكة و الحور العين و قد سر بذلك سائر اهل السموات و انه سيولد بينهما ولدان سيدان في الدنيا و سيسودان علي كهول اهل الجنة و شبابها و قد تزين اهل الجنة لذلك فاقرر عينا يا محمد فانك سيد الاولين و الاخرين صلي الله عليه و سلم».

«از علي (عليه‏السلام) نقل شده است: پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: «ملكي به نزد من آمد و سپس گفت يا محمد! خداوند تبارك و تعالي به شما مي‏گويد همانا من به درخت طوبي امر كردم كه به در و ياقوت و مرجان بارور شود و آن در و ياقوت و مرجان را بر تمام ملائك و حورالعين و كساني كه در عقد نكاح فاطمه حاضر بودند پخش بكند و به اين عقد باقي اهل آسمان مسرور و خوشحال شدند و به زودي از آن دو، دو فرزند به وجود خواهد آمد كه سيد و آقا در دنيا هستند و زود است كه آن دو سيد و آقاي پيران و جوانان اهل بهشت خواهند بود و به تحقيق اهل بهشت مزين شدند به واسطه‏ي اين ازدواج و سپس ثابت و مقرر شده است كه، اي محمد همانا تو سيد و آقاي اولين و آخرين خواهي بود». [10] .

باز هم مي‏گويد:

«عن ابن عباس رضي‏الله‏عنهما قال: كانت الليلة التي زفت فيها فاطمة الي علي عليهما السلام كان النبي صلي الله عليه و سلم امامها و جبرئيل عن يمينها و ميكائيل عن يسارها و سبعون الف ملك من خلفها يسبحون الله و يقدسونه حتي طلع الفجر».

 

[ صفحه 129]

 

«از ابن عباس روايت شده است: در شبي كه در آن زفاف فاطمه زهرا (سلام‏الله‏عليها) و علي (عليهماالسلام) بود وقتي كه فاطمه را به خانه علي مي‏بردند پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) جلوي فاطمه بود و جبرئيل در طرف راست فاطمه و ميكائيل در طرف چپ فاطمه هفتاد هزار ملك هم در پشت سر فاطمه بودند و خداوند را تسبيح و تقديس مي‏كردند تا طلوع فجر و صبح صادق». [11] .

[ صفحه 133]

[1] سنن ابي‏داود و ينابيع المودة، باب 55، ص 174 و مناقب احمد بن حنبل، كنز العمال، ج 2، ص 99.

[2] ينابيع الموده، باب 55، ص 174 و همين روايت را نسايي آورده و گفته سند روايت عبدالكريم مقبول است و بريده ثقه است و رويايي در مسند خود آورده و دولابي در كتاب الذريعه الطاهره آورده است و ذخائر العقبي، ص 33 و نور الابصار، ص 53 و الاصابه، ج 8، حرف الفاء و اعلام النساء، كلمه‏ي فطم و تذكرة الخواص، ص 279.

[3] ينابيع الموده، باب 55، ص 175 و ذخائر العقبي، ص 31 و نظم درالسمطين و ابوالخير قزويني، آورده است و الاصابه، ج 8، حرف الفاء و اسد الغابة و اعلام النساء، ج 4، كلمه‏ي فطم و مسند احمد بن حنبل و جامع، ترمذي ج 5، فضائل فاطمة الزهرا و الصواعق المحرقه، فضائل فاطمه الزهرا و البداية و النهاية ابن كثير و تاريخ دمشق ابن عساكر.

[4] ينابيع المودة، باب 55، ص 175 و 176 و سنن ابي‏داود، فضائل فاطمه الزهرا و مناقب اهل البيت احمد بن حنبل و مسند احمد بن حنبل و نور الابصار، ص 53 و الاصابه، ج 8، الحرف الفاء و اعلام النساء ج 4، كلمه‏ي فطم و جامع الترمذي، ج 5 و كنز العمال، ج 12، از ص 5 الي آخر و تذكرة الخواص، حالات فاطمه الزهرا، ص 275 و ذخائر العقبي، ص 29 و فرائد السمطين، ج 2 و صواعق المحرقه، ص 80.

[5] ينابيع الموده، باب 55، ص 176 و ذخائر العقبي، ص 31 و الاصابه، ج 8، حرف الفاء، القسم الاول و الاعلام النساء، ج 4، كلمه‏ي فطم.

[6]  ذخائر العقبي، ص 31 و 32.

[7] ذخائر العقبي: ص 31 و 32.

[8] ذخائر العقبي، ص 32.

[9] ذخائر العقبي، ص 32. و ينابيع الموده، باب 55 ص.

[10] ذخائر العقبي، ص 32.

[11] ذخائر العقبي، ص 32 و نور الابصار، ص 53 و الاصابه، ج 8، و اعلام النساء ج 4 و البداية النهاية و تذكرة الخواص.

 

 

 

 

 


| شناسه مطلب: 74417