خشم او موجب خشم پیامبر

خشم او موجب خشم پیامبر   1- بخاری [1]  به نقل از مسور بن مخرمه می‏نویسد: رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: فاطمه پاره‏ی تن من است، هر که او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است. حدیث فوق را جماعت دیگری نیز نقل کرده‏اند از جمله: متق

خشم او موجب خشم پيامبر <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

 

1- بخاري [1]  به نقل از مسور بن مخرمه مي‏نويسد: رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله و سلم فرمود:

فاطمه پاره‏ي تن من است، هر كه او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است.

حديث فوق را جماعت ديگري نيز نقل كرده‏اند از جمله: متقي در كنزالعمال [2]  به نقل از ابن ابي‏شيبه و نسائي در خصائص [3]  و مناوي در فيض‏القدير. [4] .

مناوي همچنين مي‏نويسد: سهيلي با تمسك به همين روايت گفته است: كسي كه به فاطمه عليهاالسلام دشنام دهد، كافر است، چون او را به خشم مي‏آورد و نيز فاطمه برتر از عمر و ابوبكر است.

 

[ صفحه 68]

 

2- بخاري [5]  به نقل از مسور بن مخرمه مي‏نويسد: رسول خدا فرمود:

همانا فاطمه پاره‏ي تن من است، هر چه او را ناراحت كند، مرا ناراحت مي‏كند و هر چه او را آزار دهد، مرا آزار مي‏دهد.

روايت فوق را ابوداود [6]  و احمد بن حنبل [7]  و ابونعيم [8]  نيز نقل كرده‏اند.

3- مسلم [9]  به نقل از مسور بن مخرمه روايت مي‏كند كه:

رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله و سلم فرمود:

همانا فاطمه پاره‏ي تن من است، آنچه او را آزار دهد مرا آزار داده است.

فخر رازي نيز در تفسيرش ذيل آيه‏ي 23 و 24 از سوره‏ي شوري آورده است:

آنچه او را آزار دهد مرا آزار مي‏دهد.

و در ذيل آيه‏ي 13 از سوره‏ي معارج آورده است:

فاطمه پاره‏ي تن من است.

 

[ صفحه 69]

 

4- مسلم [10]  به نقل از مسور بن مخرمه حديثي نقل مي‏كند كه در ضمنش آمده است: رسول خدا فرمود:

همانا دخترم- فاطمه عليهاالسلام پاره‏ي تن من است، آنچه او را ناراحت كند مرا ناراحت مي‏كند و هر چه او را آزار دهد، مرا آزار مي‏دهد.

ترمذي [11]  نيز اين حديث را نقل كرده است.

5- ترمذي [12]  به نقل از عبدالله زبير ضمن حديثي آورده است: رسول خدا فرمود:

همانا فاطمه پاره‏ي تن من است، هر چه او را آزار دهد، مرا آزار مي‏دهد و هر چه او را برنجاند، مرا مي‏رنجاند.

حاكم نيز حديث را نقل كرده، مي‏نويسد: با توجه به شرائط مسلم و بخاري اين حديث صحيح است. احمد [13]  نيز اين روايت را نقل كرده است.

6- حاكم [14]  به نقل از مسور مي‏نويسد:

حسن بن حسن كسي را براي خواستگاري نزدم فرستاد. گفتمش: به او بگو مغرب به ملاقاتم آيد، او آمد. بعد از

 

[ صفحه 70]

 

حمد و ثناي خداوند گفتم: به خدا سوگند هيچ خويشاوندي و وصلتي نزدم خوش‏آيندتر از خويشاوندي و وصلت با شما نيست، اما رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله و سلم فرمود:

فاطمه پاره‏ي تن من است، آنچه او را غمناك كند مرا غمناك مي‏كند و آنچه او را شاد كند مرا شاد مي‏كند و نيز فرمود: «همه‏ي خويشي‏ها روز قيامت قطع شود مگر خويشي و پيوند با من.» دختر فاطمه نزد توست اگر من دخترم را به همسري تو درآورم او ناراحت و گرفته مي‏شود.

پس مسور عذرخواهانه از او جدا شد.

حاكم مي‏نويسد: سند اين حديث صحيح است.

روايت فوق را ابن‏حنبل [15]  با دو سند مختلف و بيهقي [16]  به نحو اختصار و همچنين ابونعيم به اختصار، نقل كرده‏اند. ابونعيم اضافه مي‏كند كه: اين حديث از علي بن الحسين و ابن ابي‏مليكه از مسور بن مخرمه نقل شده و مورد اتفاق است.

7- ابونعيم [17]  به نقل از انس در كتاب خود آورده است كه:

رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: براي زنان چه چيز بهتر است؟ ما ندانستيم چه بگوئيم. علي عليه‏السلام سوي فاطمه رفت و سؤال را برايش نقل كرد.

 

[ صفحه 71]

 

فاطمه گفت: چرا پاسخ ندادي كه براي آنها بهتر است كه نه مردي را ببينند و نه مردي آنها را.

علي عليه‏السلام بازگشت و همان جواب را براي آن حضرت گفت.

رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: از كه آموختي؟

گفت: فاطمه.

فرمود: او پاره‏ي تن من است.

ابي‏نعيم مي‏نويسد: سعيد بن مسيب نيز از علي عليه‏السلام همين مضمون را آورده است.

8- متقي [18]  به نقل از طبراني از مسور روايت مي‏كند كه: رسول خدا فرمود:

همانا فاطمه شاخه‏اي از وجود من است، مرا شاد مي‏كند آنچه او را شادمان كند و مرا غمگين مي‏كند آنچه او را غمناك كند.

حاكم نيز در مستدرك [19]  اين حديث را آورده و مي‏نويسد سند آن صحيح مي‏باشد.

9- متقي به نقل از حسن بصري مي‏نويسد كه علي عليه‏السلام گفت: رسول اكرم روزي به ما فرمود:

 

[ صفحه 72]

 

چه چيز براي زن بهتر است؟

ما پاسخي نداشتيم. وقتي سوي فاطمه بازگشتم، گفتم: اي دخت محمد صلي اللَّه عليه و آله و سلم! رسول خدا از ما سؤالي كرد و ما ندانستيم چگونه پاسخ دهيم.

گفت: از چه پرسيد؟

گفتم: چه چيز براي زن بهتر است؟

گفت: جوابش را ندانستيد؟

گفتم: نه.

گفت: براي زن بهتر از اين نباشد كه مردي را نبيند و مردي نيز او را نبيند.

شب هنگام كه در جوار رسول خدا نشسته بوديم، گفتم: اي رسول خدا، از ما سؤالي كرديد و ما پاسخ آن را نگفتيم، براي زن بهتر از اين نيست كه مردي را نبيند و مردي هم او را نبيند.

فرمود: پاسخ از كيست؟

گفتم: فاطمه.

فرمود: راست گفت، همانا او پاره‏ي تن من است.

اين روايت را حاكم از الافراد نقل مي‏كند و در همان صفحه از بزار و ابونعيم نيز آن را نقل مي‏كند.

10- نسائي [20]  به نقل از مسور بن مخرمه روايت مي‏كند كه: بعد از بلوغم بود كه شنيدم رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله و سلم وقتي بر همين منبر خطبه مي‏خواند فرمود:

 

[ صفحه 73]

 

فاطمه پاره‏ي تن من است.

11- ابن‏حجر [21]  در الصواعق المحرقه مي‏نويسد:

روزي عبدالله بن الحسن بن الحسن كه جواني خردسال با موهاي بلند بود بر عمر بن عبدالعزيز وارد شد، عمر از جا برخاسته و به استقبالش شتافت. عمر كه مورد ملامت اطرافيان واقع شده بود گفت: شخص موثقي برايم روايت كرد- گويا از خود رسول اكرم مي‏شنوم- فاطمه پاره‏ي تن من است، آنچه او را شادمان كند مرا نيز مسرور مي‏كند. من مي‏دانم اگر فاطمه زنده بود از آنچه با فرزندش كردم، مسرور مي‏گشت.

ابن‏حجر در جاي ديگري [22]  با كمي اختلاف اين روايت را از ابوالفرج اصفهاني نقل مي‏كند.

12- ابن‏قتيبة در الامامة والسياسة [23]  مي‏نويسد:

... پس فاطمه عليهاالسلام به ابي‏بكر و عمر گفت:

اگر حديثي از رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله و سلم برايتان بگويم آن را بياد مي‏آوريد و به آن عمل مي‏كنيد؟

گفتند: آري.

گفت: شما را به خدا سوگند مي‏دهم، آيا نشنيديد كه

 

[ صفحه 74]

 

رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله و سلم مي‏گفت: رضاي فاطمه از رضاي من و خشم او از خشم من است، پس هر كه فاطمه دخترم را دوست بدارد مرا دوست داشته، و هر كه فاطمه را خشنود سازد مرا خشنود ساخته و هر كه او را خشمگين كند مرا خشمگين نموده است.

گفتند: آري از رسول خدا شنيديم.

گفت: خداوند و ملائكه‏اش را شاهد قرار مي‏دهم كه شما مرا خشمگين كرديد و خشنودم نساختيد و اگر رسول گرامي صلي اللَّه عليه و آله و سلم را ملاقات كنم، شكايت شما را خواهم كرد. ابوبكر گفت: به خدا پناه مي‏برم از خشم او و خشم تو اي فاطمه. آنگاه ابوبكر چنان ناله و گريه‏اي سر داد كه نزديك بود بميرد، و فاطمه مي‏گفت: به خدا سوگند بعد از هر نمازي كه مي‏خوانم نفرينت مي‏كنم.

ابوبكر مجلس را ترك گفت و مردم دورش جمع شدند. به آنها گفت: هر كدام از شما شب را در آغوش خانواده با خوشي مي‏گذرانيد و مرا با گرفتاريهايم تنها مي‏گذاريد، من نيازي به بيعت شما ندارم، آن را بر هم زنيد.

[ صفحه 75]

[1] صحيح بخاري، كتاب بدءالخلق، باب: مناقب قرابة رسول‏الله صلي اللَّه عليه و آله و سلم و منقبة فاطمه عليهاالسلام.

[2] كنزالعمال، ج 6، سص 220

[3] خصائص اميرالمؤمنين، ص 35.

[4] فيض القدير، ج 4، ص 421.

[5] صحيح بخاري، كتاب النكاح، باب: ذب الرجل عن ابنته.

[6] صحيح ابي‏داود، جمله 12، باب: ما يكره ان يجمع بينهن من النساء.

[7] مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 328.

[8] حليةالاولياء، ج 2، ص 4.

[9] صحيح مسلم، كتاب فضائل الصحابة، باب: فضائل فاطمه عليهاالسلام

[10] صحيح مسلم، كتاب فضائل الصحابة، باب: فضائل فاطمه عليهاالسلام

[11] صحيح الترمذي، ج 2، ص 319، في فضل فاطمة بنت محمد صلي اللَّه عليه و آله و سلم

[12] صحيح الترمذي، ج 2، ص 319.

[13] مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 5.

[14] مستدرك الصحيحين، ج 3، ص 158.

[15] مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 323 و 332.

[16] سنن بيهقي، ج 7، ص 64.

[17] حليةالاولياء، ج 2، ص 40.

[18] كنزالعمال، ج 6، ص 219.

[19] مستدرك الصحيحين، ج 3، ص 154.

[20] خصائص اميرالمؤمنين، ص 36.

[21] الصواعق المحرقه، ص 107.

[22] الصواعق المحرقه، ص 138.

[23] الامامة والسياسة، ص 14، تحت عنوان: كيف كانت بيعة علي بن ابي‏طالب.

 

 

 

 

 


| شناسه مطلب: 74444