تفسیر آیه #171;ا فمن کان على بینة من ربه و یتلوه شاهد منه...
تفسیر آیه «ا فمن کان على بینة من ربه و یتلوه شاهد منه...» بسم الله الرحمن الرحیم و صلى الله على محمد و آله الطاهرین و لعنة الله على اعدائهم اجمعین من الآن الى قیام یوم الدین و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم
تفسير آيه «ا فمن كان على بينة من ربه و يتلوه شاهد منه...»<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />
بسم الله الرحمن الرحيم
و صلى الله على محمد و آله الطاهرين
و لعنة الله على اعدائهم اجمعين من الآن الى قيام يوم الدين
و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم.
قال الله الحكيم فى كتابه الكريم:
افمن كان على بينة من ربه و يتلوه شاهد منه و من قبله كتاب موسى اماما و رحمة اولئك يؤمنون به و من يكفر به من الاحزاب فالنار موعده فلاتك فى مرية منه انه الحق من ربك و لكن اكثر الناس لا يؤمنون[228].
«پس آيا آن كسى كه داراى بينه از جانب پروردگار خود است و در كنار او شاهدى از اوست و قبل از او كتاب موسى است كه آن كتاب پيشواى هدايت مردم و رحمت است (مثل كسى است كه چنين نيست؟) اين افراد صاحب بينه به كتاب خدا قرآن كريم ايمان مىآورند و از احزاب و امتها هر كس به او كافر شود وعده او آتش است، پس اى پيغمبر در كتاب خدا شك و ترديد نياور، حقا قرآن از جانب پروردگار است و ليكن اكثريت از مردم ايمان نمىآورند».
در اين آيه مباركه مراد از صاحب بينه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و مراد از شاهد امير المؤمنين عليهالسّلام است، و روايات شيعه و عامه در اين موضوع بسيار است، و رواياتى كه عامه با اسناد خود روايت نمودهاند بيش از روايات خاصه است.علامه محدث بحرانى از طريق عامه بيست و سه حديث و از طريق خاصه يازده حديث ذكر كرده است [229].و لازم است كه قبل از اينكه وارد بحث و بيان روايات شويم اول بحث تفسيرى اين آيه را بنمائيم.
مروري اجمالي بر سوره مباركه هود
اين آيه در سوره هود واقع و سوره هود در مكه نازل شده است و ابتداى سوره با جمله
الر كتاب احكمت آياته ثم فصلت من لدن حكيم خبير
كه بيان درجات قرآن قرآن محكم و قرآن مفصل و يا به عبارت ديگر قرآنى كه در عوالم بالا داراى حقيقت واحد و در اين عالم داراى سورهها و آيات و احكام و معارف و قضاياى جدا جدا و متمايز از يكديگر استشروع مىشود، و در آيات بعد دعوت به عبادت خدا و توبه به ساحت مقدس او و بيان رجوع به سوى اوست، تا در آيه پنجم امتناع و اباء كفار قريش را از پذيرش آن بيان مىكند و سپس در آيات بعد مقام اراده و قيوميت پروردگار و خالقيت او را و بالاخره معاد و بازگشت موجودات را به نزد او و انكار منكران و حالات مؤمنين را در پايدارى و استقامت و حالات غير آنها را در تلون مزاج و ترديد روحى و ياس و كفران و افتخار و فرح بيجا ذكر مىنمايد، تا در آيه يازدهم مىفرمايد: اى پيغمبر مبادا در تبليغ و نشر بعضى از آيات ما كه به تو وحى شده است و سينهات را تنگ نموده - به جهت ايراد مشركين كه چرا بر وى گنجى از آسمان فرود نيامده يا با او از آسمان فرشتهاى نازل نشده است - خوددارى كنى و در بيان آنها دريغ نمائى (از اين سخنان غمگين مباش) وظيفه تو فقط بيم دادن بشر است (از عواقب وخيم شرك و ظلم) اما خداحافظ و حاكم و نگهبان هر چيزى است.بعد مىفرمايد: مشركين مىگويند: محمد صلى الله عليه و آله و سلم به خدا افترا بسته و قرآن را از نزد خود آورده است.بگو: شما هم برويد و از غير خدا از هر كس كه مىخواهيد كمك بگيريد و او را بخوانيد كه شما با آنها مجموعا سورهاى مثل سورههاى افترائى من بياوريد.و اى پيغمبر اگر در پاسخ فرو ماندند پس بدانيد كه قرآن از ناحيه علم خدا نازل شده و معبودى جز او نيست پس آيا در اين صورت تسليم حكم او خواهيد شد؟
و بعدا در دو آيه نتيجه اعمال دنياپرستان را بيان كرده و سپس مىفرمايد:
افمن كان على بينة من ربه و يتلوه شاهد منه و من قبله كتاب موسى اماما و رحمة اولئك يؤمنون به
«آيا كسى كه داراى بصيرت باطنى الهى است و پهلوى او شاهدى از او گواهى بر صدق دعواى او مىدهد و قبل از او تورات كه كتاب رحمت و هدايت است آمده (و هم تصديق دعواى او را نموده و هم از نقطهنظر بيان و دعوت مشابه اوست، مثل كسى است كه چنين نيست؟) اين افراد صاحب بصيرت به كتاب خداايمان مىآورند...و تو در حقانيت قرآن شك نياور».
چون آيات سابق بيان انكار مشركين را در حقانيت قرآن مىكرد اين آيه ناظر به آن آيات و در مقام استدلال و اقامه برهان بر لزوم ايمان به قرآن مجيد است، و استفهام انكارى است.در اينجا بايد ديد مراد از بينه چيست و معنى يتلو و معنى شاهد كدام است.
بينه در بعضى از آيات قرآن به معنى حجت آمده مثل
ليهلك من هلك عن بينة [230]
و در بعضى از جاها آيه و معجزه را بينه گويند،
قد جاءتكم بينة من ربكم هذه ناقة الله لكم [231]
و در بعضى از مواقع آن بصيرت خاص و نور مخصوصى را كه به انبياء داده شده استبينه گويند مثل قول نوح عليهالسّلام:
يا قوم ا رايتم ان كنت على بينة من ربى و آتانى رحمة من عنده [232] ليكن در بعضى از مواقع بينه به مطلق بصيرت الهى و نور باطنى گفته مىشود، مثل قول خداى تعالى
افمن كان على بينة من ربه كمن زين له سوء عمله و اتبعوا اهوائهم [233]
و مراد از بينه در آيه مورد بحث ما همين معناى اخير است چون بعدا به صيغه جمع مىفرمايد: اولئك يؤمنون به «آنها ايمان به قرآن مىآورند».و معلوم است كه همه مؤمنين بصيرت خاصه نبوت را ندارند گر چه مراد از صاحب بينه به حسب مورد همان رسول خداست ليكن چون بيان اين جمله مقدمهچينى براى جمله بعدى است كه مىگويد: فلاتك فى مرية منه «اى پيغمبر در قرآن شك نياور» بنابراين مراد از بينه همان بصيرت الهى مطلق است كه به پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم داده شده است و مراد قرآن نيست چون با جمله تفريع بعد فلاتك فى مرية سازش ندارد.
و از اين مطلب استفاده مىشود كه گفتار بعضى كه گفتهاند: مراد از صاحب بينه در اين آيه به حسب استعمال خصوص پيغمبر است صحيح نيست چون جمله جمع اولئك يؤمنون به بر آن مترتب مىگردد و اين لفظ جمع از همان مفاد من كان على بينه من ربه گرفته شده است.
و نيز گفتار بعضى كه گفتهاند: مراد اصحاب رسول خداست آن نيز صحيحنيست چون خود پيغمبر داراى بينه بوده و به حسب مورد نه به حسب استعمال آيه بر او منطبق است و خداوند مىخواهد به او بگويد كه تو كه داراى بينه الهيه و شاهد خارجى هستى و كتاب موسى هم از قبل آمده و تو را تاييد مىكند بايد به قرآن ايمان آورى و در آن شك و ترديد نداشته باشى و گفتار مشركين قريش كه از تو گنجيا نازل شدن ملك را تقاضا مىكنند تو را خسته نكند و در تبليغ و ارشاد خلق با ثبات قدم و ارادهاى متين قيام كنى.
و نيز گفتار كسانيكه گويند مراد از بينه قرآن استيا حجت عقل است نيز تمام نيست چون اين مقدمه براى دعوت به قرآن و امر به تمسك به آن استيعنى كسى كه داراى بصيرت باطنى و نور الهى استبه قرآن ايمان مىآورد تو نيز اى رسول ما كه داراى چنين بينهاى هستى در قرآن شك مياور.و معنى ندارد كسى كه داراى قرآن باشد او را امر به ايمان به قرآن نموده و از ريب و شك در آن بر حذر داشت.
و اما حجت عقلى به علت آنكه بينهاى كه در پيغمبر است از حجت عقلى قويتر است لذا معنى ندارد اين بينهاى را كه در وجود خود حضرت ختمى مرتبت موجود است منحصر در دليل عقل بدانيم.و اما مراد از يتلو پهلو و كنار درآمدن است نه معناى قرائت و تلاوت، چون صحيح نيست كه بگوئيم: آن شاهد، پيغمبر را يا نور بصيرت رسول خدا را مىخواند، و گفتيم بينه به معناى قرآن نيست تا تلاوت آن درستباشد.
و اما مراد از معناى شاهد معلوم است كه اداى شهادت است نه تحمل آن چون تحمل آن حجتى براى مشركين نخواهد بود بلكه آنچه حجتبر آنها و بلكه موجب تقويت رسول و تاييد بصيرت الهيه و نور ربانيه آن مىگردد اداى شهادت است، و بنابراين مراد از شاهد كسى است كه به حقانيت رسالت پيغمبر اعتراف دارد و با بصيرت الهيه رسالت او را تاييد مىنمايد و ايمان به او آورده است. چون شهادت شخص صاحب يقين و بصيرت هر گونه شبهه و شك را مىزدايد و استيحاش و ترس از تنهائى را از بين مىبرد، چون طبعا كسانى كه در يك امر يا يك جهتى متفرد و تنها هستند چه بسا در مقابل مشكلات سخت و پيشآمدهاى ناگوار دچار تزلزل مىگردند به خلاف آنكه كسى با سر آنان با آنها كمك نموده و در آن امر آنها را تنها نگذارد در اين صورت وحشت از بين مىرود و دل قوى مىگردد.در اينجا نيز در مقابل هجوم مشركين و حمله سخت آنها خدا مىفرمايد: اى پيغمبر كسى كه داراى بينه الهى است و شاهد خارجى هم معين و ياور اوست ايمان به قرآن مىآورد و در شك و تزلزل قرار نمىگيرد و چنين فردى بدون شك و شبهه على بن ابيطالب است كه از روز اول نبوت، اسلام آورده و در مشكلات رسالت، آن حضرت را يارى كرده و در آيه و انذر عشيرتك الاقربين [234]دعوت رسول الله را پذيرفته و در حديث عشيره يك تنه قيام و براى هر گونه مشكلات نبوت و مصائب بار سنگين رسالت، پيغمبر را معين و وزير و يار و مددكار بوده است.و بنابر آنچه گفته شد مراد انطباقى آيه منحصر مىگردد در وجود مبارك آن حضرت عليهالسّلام.
پاورقي
[178] تفسير فخر ج19 ص70.
[179] غايه المرام ص357 حديث دوم، و ينابيع الموده ص102 باب 30، و شواهد التنزيل ص 308.
[180] غايه المرام ص357 حديث پنجم، و تفسير ابوالفتوح ج6 ص 504، و ينابيع الموده ص102 باب 30.
[181] غايه المرام ص358 حديث ششم و الميزان ج11 ص 427.
[182] غايه المرام ص358 حديث نهم.
[183] غايه المرام ص358 حديث ششم مكرر، و ينابيع الموده ص102 باب 30.
[184] تفسير الميزان ج1 ص427.
[185] ينابيع الموده ص102 باب 30، و غايه المرام ص 357 حديث اول، و شواهد التنزيل حسكاني ص308، و تفسير ابو الفتوح ج6 ص 504، و تفسير الميزان ج11 ص 427.
[186] شواهد التنزيل ص 307.
[187] شواهد التنزيل ص310.
[188] همان مصدر.
[189] ينابيع الموده باب 30 ص 104.
[190] غايه المرام ص 357 حديث سوم، و در ينابيع الموده باب 30 ص 103 از مناقب ابن شهر آشوب نقل كرده است، و تفسير برهان.
[191] غايه المرام ص 357 ذيل حديث سوم و در ينابيع الموده باب 30 ص 103.
[192] غايه المرام ص 357 حديث ششم.
[193] غايه المرام ص357 حديث چهارم.
[194] غايه المرام ص357 حديث اول، و الميزان ج11 ص 427.
[195] غايه المرام ص 358 حديث سيزدهم، و تفسير مجمع البيان ج3 ص 103.
[196] غايه المرام ص 358 حديث هشتم، و ينابيع الموده باب 30 ص 103، و در مجمع البيان ج3 ص 301 آورده است.
[197] غايه المرام ص 358 حديث دوازدهم، و ينابيع الموده باب 30 ص 103 مرفوعا".
[198] غايت المرام ص 357 حديث دوم مكرر، و ذيل اين حديث را در مجمع البيان ج3 ص 301 آورده است، و كافي كتاب الحجه ج1 ص257.
[199] سوره نمل 27 – آيات 38 تا 40.
[200] ينابيع الموده باب 30 ص103.
[201] ينابيع الموده باب 30 ص 103.
[202] «غاية المرام» ص 358 حديث هجدهم.
[203] ينابيع الموده باب 30 ص 103.
[204] غايه المرام ص 358 حديث سوم.
[205] «ينابيع المودّة» باب 30، ص 103.
[206] «رجال» برقي ص 2.
[207] «رجال» ابن داود، ص 205.
[208] «تنقيح المقال» ج 2، ص 185.
[209] همان مصدر.
[210] «قاموس الرجال» ج 5، ص 471.
[211] «استيعاب» ج 3، ص 922.
[212] «اسد الغابة» ج 3، ص 176.
[213] «الدّرّ المنثور» ج 4، ص 69.
[214] «الدّرّ المنثور» ج 4، ص 69.
[215] «ينابيع المودّة» باب 30، ص 104 نقلاً از كتاب «سليم بن قيس هلالي»، و اصل اين روايت مفصّلاً و مشروحاً در كتاب سليم از صفحة 199 تا صفحة 201 موجود است.
[216] اين قسمت جزء آيه نيست.
[217] «ينابيع المودّة» باب 30، ص 104.
[218] مجمع البيان» ج 3، ص 301.
[219] همان مصدر.
[220] اين حديث را احمد حنبل از حديث زيد بن ثابت به دو طريق طحيح اوّل در اوّل صفحة 182 و دوّم در آخر صفحة 189 در جزء پنجم از «مسند» خود به اين طريق نقل ميكند: قَالَ النَّبِي صَلّي الله عَليه وآلهِ وسلَّم: إنِّي تارِكٌ فيكُمُ الثَّقَلِينِ كِتابَ اللهِ وَ اَهلَ بَيْتِي وَ أَنَّهُمَا لَن يَقْتَرِفا حَتَي يَرِدا عَلَّي الحَوْضَ. و در تفسير «الدّرّ المنثور» ج 2 صفحه 7 گويد: واخرج الترمذي و حسنه و ابن الاتباري في المصاحف عن زيد بن ارقم رضي الله عنه قال: قال رسول الله صلّي الله عليه وآله وسلّم: انّي تارك فيكم ما ان تمسّكتم به لن تضلّوا بعدي، أحدهما أعظم من الا´خر كتاب الله حبلٌ ممدودٌ من السماء إلي الارض و عترتي أهل بيتي و لن يفترقا حتّي يردا عليّ الحوض فانظروا كيف تخلفوني فيهما. و در «غاية المرام» از ص 11 به بعد، از طريق عامّه سي و نه حديث، و از طريق خاصّه هشتاد و دو حديث روايت ميكند.
[221]. «الدّرّ المنثور» ج 4، ص 69.
[222]«مناقب» ابن شهرآشوب ج 1، ص 259.
[223] همان مصدر.
[224] «مناقب ج 1، ص 258.
[225] همان مصدر.
[226] همان مصدر.
[227] «نهج البلاغة» ج 1، ص 29.
[228] سوره هود 11 – 17.
[229] غايه المرام از صفحه 359 تا 361
[230] سوره انفال 8- آيه 42.
[231] سوره اعراف 7- آيه 73.
[232] سوره هود 11- آيه 28.
[233] سوره محمد ص 47- آيه 14.
[234] سوره شعراء 26- آيه 214.