بخش 3

#171;تفسیر آیه و اذ بوانا لابراهیم مکان البیت‏#187;

«تفسير آيه و اذ بوانا لابراهيم مكان البيت‏»<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

 بسم الله الرحمن الرحيم

و صلى الله على محمد و آله الطاهرين

 و لعنة الله على اعدائهم اجمعين، من الآن الى قيام يوم الدين

 و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم

قال الله الحكيم فى كتابه الكريم:

و اذ بوانا لابراهيم مكان البيت ان لا تشرك بى شيئا و طهر بيتى للطائفين و القائمين و الركع السجود و اذن فى الناس بالحج‏ياتوك رجالا و على كل ضامر ياتين من كل فج عميق ليشهدوا منافع لهم و يذكروا اسم الله فى ايام معلومات على ما رزقهم من بهيمة الانعام فكلوا منها و اطعموا البائس الفقير ثم ليقضوا تفثهم و ليوفوا نذورهم و ليطوفوا بالبيت العتيق ذلك و من يعظم حرمات الله فهو خير له عند ربه و احلت لكم الانعام الا ما يتلى عليكم فاجتنبوا الرجس من الاوثان و اجتنبوا قول الزور. [188]

«(و ياد بياور اى پيغمبر) زمانى را كه ما مكان بيت الله الحرام را براى ابراهيم مهيا و آماده نموديم، اينكه هيچ چيزى را شريك من قرار مده! و اين بيت مرا براى طواف كنندگان و قيام كنندگان به نماز و براى ركوع كنندگان، سجده كنندگان پاك و پاكيزه گردان.

و در ميان مردم اعلان و اعلام حج كن، تا اينكه به سوى تو پيادگان و بر هرشتر لاغرى (كه از بعد سفر و رنج مسافت، ضعيف و لاغر شده است) رهسپار گردند، آن شترانى كه از راه دور و مسافت درازى مى‏آيند، به جهت اينكه مردم بهره‏ها و منفعت‏هاى خود را مشاهده كنند و در آنها حضور يابند، و اسم خدا را در ايام معلومه و مشخصه به ياد و زبان آورند، بر آنچه از چهار پايان غير قادر بر تكلم (شتر، گاو، گوسفند) روزى ايشان كرده است، پس شما از آن چهار پايان بخوريد! و به گرسنه فقير در شدت و سختى بخورانيد!

و سپس بايستى از احرام بيرون آيند، آلودگى‏ها و چرك و پليدى را از خود دور كنند، و بايد به نذرهاى خود وفا كنند، و بايد گرداگرد خانه و بيت الله قديمى طواف نمايند.

اينست اى پيامبر كه هر كس چيزهاى محترم خدا را بزرگ و معظم بدارد، براى او پسنديده است در نزد پروردگارش.و چهار پايان بر شما حلال شد، مگر آنچه را كه براى شما خوانده مى‏شود.پس بنابر اين از رجس و پليدى از بت‏ها دورى گزينيد! و از گفتار دروغ و كلام باطل و ناروا پرهيز كنيد» !

بارى، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم پس از انجام طواف و سعى و بيان حكم تمتع براى تمام كسانيكه با خود هدى نياورده بودند، با جميع متعلقان و دختر گرامى خود حضرت زهراء سلام الله عليها، و با اولاد صغار آن بى‏بى عالم كه در آن سفر در معيت مادر خود بوده‏اند: حضرت امام حسن و امام حسين و زينب و ام كلثوم عليهم السلام كه به ترتيب عمرشان در حدود هشت‏سال و هفت‏سال، و كمتر از اين مقدار بود، و با جنين او: حضرت محسن عليه السلام كه بر حسب قرائن در زمان حج، بى بى حامل به او بودند، به ابطح كه در مشرق مكه است آمدند، و اين چند روزى را كه تا زمان حج مانده است در آنجا توقف كردند.

و بنا بر آنكه در روز يكشنبه چهارم ذوالحجة وارد مكه شده باشند، چهار شب ديگر در مكه توقف كردند، [189] و در روز هفتم كه آن را يوم الزينة گويند به جهت زينت كردن شترهاى هدى به روپوش‏ها، خطبه‏اى خواندند [190] ، و در روز هشتم كه روزترويه است نيز خطبه‏اى ايراد كردند و مردم را به كيفيت عمل به مناسكشان آگاه كردند [191] ، و در روز پنجشنبه هشتم كه ترويه است قبل از زوال شمس و يا بعد از آن به طرف منى حركت كردند، و دستور دادند كه در همين روز تمتع كنندگان، به احرام حج از مكه محرم شوند و لبيك گويان به جانب منى بروند.[192] 

و بنا بر اين غير از خود حضرت رسول اكرم و حضرت امير المؤمنين عليهما السلام و كسانى كه با خود هدى آورده بودند، جميع تمتع كنندگان از روز چهارم كه به دستور آن حضرت از احرام بيرون آمده بودند تا روز هشتم (ترويه) محل بودند، و در اين روز محرم شده و به صوب منى رهسپار شدند.

رسول خدا به منى آمدند، و نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را در منى بجاى آوردند، و تا به صبح در منى توقف كردند، و نماز صبح روز نهم را كه روز عرفه است نيز در منى بجاى آوردند، و سپس عازم عرفات شدند، و در اين مسئله هيچ خلافى نيست كه رسول خدا اين پنج نماز را در منى انجام دادند.و حتى كسانى كه تصريح كرده‏اند كه رسول خدا بعد از زوال شمس در روز ترويه حركت كردند، نيز تصريح كرده‏اند كه نماز ظهر را در منى بجا آوردند. [193]

و بر همين اساس و بر اصل رواياتى كه از اهل البيت عليهم السلام وارد است، مستحب مؤكد است كه حجاج از مكه يكسره به عرفات نروند، بلكه شب عرفه را در منى بيتوته كنند، و صبح روز عرفه به جانب عرفات رهسپار گردند.

صبح روز عرفه پس از آنكه آفتاب طلوع كرد، آن حضرت به جانب عرفات حركت كردند، و دستور داده بودند كه چادرشان را در نمرة [194] برافرازند.

قريش چون خود را اهل حرم مى‏دانستند، فلهذا در حال حج از مشعر الحرام كه داخل حرم است‏بيرون نمى‏رفتند، و وقوف خود را در مشعر مى‏گذاردند، و مى‏گفتند: وقوف به عرفات كه خارج از حرم است‏براى غير قريش است، و روى اين‏مبنى چون رسول خدا از منى حركت كردند، هيچ شكى نداشتند در اينكه رسول خدا كه از قريش است در مشعر وقوف خواهد نمود، ولى اين پندارشان غلط در آمد، و رسول خدا يكسره از منى به عرفات آمدند و در قبه و چادر خود كه از مو بود و در نمرة سرزمين عرفات نصب شده بود وارد شدند [195] و طبق آيه قرآن:

ثم افيضوا من حيث افاض الناس و استغفروا الله ان الله غفور رحيم[196] آيه 199، از سوره 2: بقره).

«و سپس افاضه كنيد، و كوچ كنيد از همانجائى كه مردم كوچ مى‏كنند، و از خدا طلب غفران و آمرزش كنيد! كه خداوند آمرزنده و مهربان است‏» ، وقوف را در عرفات قرار داده و از آنجا به مشعر الحرام و سپس به منى براى انجام مناسك منى حركت كردند.

خطبه حضرت رسول درعرفات

بارى، رسول خدا در عرفات در چادر خود بودند تا موقع زوال شمس فرا رسيد، ناقه قصواء [197] خود را طلبيده، و بر آن سوار شدند و تا وسط وادى عرفات آمدند، و مردم را مخاطب قرار داده و اين خطبه را ايراد كردند:

ان دماءكم و اموالكم حرام عليكم، كحرمة يومكم هذا، فى شهركم هذا، فى بلدكم هذا، الا كل شى‏ء من امر الجاهلية موضوع تحت قدمى، و دماء الجاهلية موضوعة، و ان اول دم اضع من دمائنا دم ابن ربيعة بن الحارث - و كان‏مسترضعا فى بنى سعد فقتله هذيل -.

و ربا الجاهلية موضوع، و اول ربا اضع ربانا ربا العباس بن عبد المطلب فانه موضوع كله. [198]

و اتقوا الله فى النساء فانكم اخذ تموهن بامانة الله و استحللتم فروجهن بكلمة الله، و لكم عليهن ان لا يوطئن فرشكم احدا تكرهونه، فان فعلن ذلك فاضربوهن ضربا غير مبرح! و لهن عليكم رزقهن و كسوتهن بالمعروف.

و قد تركت فيكم ما لن تضلوا بعدى ان اعتصمتم به: كتاب الله [199] !

و انتم تسالون عنى فما انتم قائلون؟ !

قالوا: نشهد انك قد بلغت و اديت و نصحت!

فقال باصبعه السبابة، يرفعها الى السماء و ينكتها على الناس: اللهم اشهد! اللهم اشهد! اللهم اشهد! ثلاث مرات. [200]

«همانطوريكه امروز شما كه روز عرفه است روز محترمى است، و اين ماه ذى الحجه شما ماه محترمى است، و اين شهر و بلده شما كه مكه است‏شهر محترمى است، و حرام است در اين روز و اين ماه و اين شهر محرمات الهيه، همينطور خون‏هاى شما، و مال‏هاى شما بر شما محترم است، و ريختن خونهايتان و بردن مالهايتان بر يكديگر حرام است! آگاه باشيد! تمام امور و سنت‏هاى جاهليت را من در زير گام خود نهادم، و خون‏هائى كه در جاهليت ريخته شده، همگى زير قدم نهاده شده، و قصاص ندارد.و اولين خونى را كه من قصاصش را ساقط كردم از خون‏هاى ما كه در جاهليت ريخته شد، خون پسر ربيعة بن حارث بن عبد المطلب است، - و او رفته بود تا از طائفه بنى سعد دايه‏اى طلب كند، او را طائفه هذيل به قتل رسانيده‏اند - (و چون مسلمان نبوده است قصاص ندارد گرچه پسر عموى پيغمبر بوده است) و رباهائى كه در جاهليت تعهد به آن شده است، همگى را از اعتبار انداختم، و اولين ربا و منفعت پولى را كه از اعتبار انداختم و زير قدم خود قرار دادم، رباهائى است كه عموى من عباس بن عبد المطلب از مردم مى‏خواهد، تمام اين منفعت پول‏ها و رباها را ساقط كردم.

اى مردم تقواى خدا را پيشه سازيد درباره نگاهدارى و حمايت از زنان! زيرا كه شما به امانت‏خدا آنها را به حباله نكاح خود در آورديد! و به نام خدا و كلمه خدا آميزش و مواقعه با آنان را بر خود حلال كرديد!

و حق شما بر ايشان آن است كه هيچكس را كه شما ناپسند داريد، در منزل و خوابگاه شما وارد نسازند، و اگر چنين كردند، بزنيد آنها را زدنى كه آنان را به تعب و مشقت و اذيت‏شديد نيفكند. [201]

و حق ايشان بر شما آن است كه طعام و لباس آنها را به طور پسنديده و شايسته بدهيد!

و من در ميان شما باقى گذاردم چيزى را كه اگر به آن تمسك كنيد گمراه نخواهيد شد، و آن كتاب خداست.

و شما درباره من مورد سئوال و پرسش قرار خواهيد گرفت! پس شما چه خواهيد گفت؟ !

مخاطبان به خطبه گفتند: ما شهادت مى‏دهيم كه تو تبليغ رسالات خدا را كردى، و ابلاغ نمودى، و تكاليف خود را ادا كردى و به تعهد خود عمل نمودى، وامت را به نصيحت و ارشاد هدايت فرمودى!

در اين حال رسول خدا، انگشت‏سبابه خود را به آسمان بلند كرده، و به طرف مردم سه بار پائين آورده، و با اشاره به آنها گفت: خداوندا گواه باش! خداوندا گواه باش! خداوندا گواه باش‏» !

عمرو بن خارجة گويد: عتاب بن اسيد براى حاجتى در روز عرفه مرا به سوى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرستاد، آن حضرت در عرفات وقوف داشت، من حاجتش را معروض داشتم، و سپس در زير ناقه آن حضرت ايستادم و بطورى نزديك بودم كه آب دهان ناقه بر سر من مى‏ريخت، و شنيدم كه مى‏گفت:

ايها الناس! ان الله ادى الى كل ذى حق حقه، و انه لا يجوز وصية لوارث، و الولد للفراش، و للعاهر الحجر، و من ادعى الى غير ابيه، او تولى غير مواليه فعليه لعنة الله و الملائكة و الناس اجمعين، لا يقبل الله له صرفا و لا عدلا. [202]

«اى مردم! خداوند حق هر ذى حقى را به او رسانيده است: جايز نيست كسى براى وارث خود وصيت كند (بطورى كه حق ورثه ديگر ضايع شود) [203] بچه‏اى را كه زنى مى‏زايد، تابع نكاح صحيح است، و به صاحب فراش و پدر ملحق مى‏شود، و شخص زناكار در اين فراش نصيبى از بچه ندارد، بلكه نصيب او به جرم عمل قبيح زنا سنگباران شدن است.

هر كس، فرزندى خود را به غير پدر خود نسبت دهد، و هر بنده‏اى كه خود را بنده غير مولاى خود بداند، لعنت‏خداوند و فرشتگان و تمام افراد بشر بر او خواهد بود.و خداوند از او هيچگونه توبه و عوضى را نمى‏پذيرد، (و يا هيچ واجب و مستحبى را از او قبول نمى‏كند)».رسول خدا خطبه را انشاء مى‏كردند و ربيعة بن امية بن خلف كه مرد جهورى الصوت و بلند صدائى بود، كلمات رسول الله را براى مردم با صداى بلند حكايت مى‏كرد، و رسول خدا به او مى‏گفتند: بگو: اى مردم! رسول خدا چنين مى‏گويد... [204]

پس از خطبه رسول الله بلال اذان گفت، و سپس اقامه گفت، و رسول خدا نماز ظهر را بجاى آوردند، و بدون فاصله بلال اقامه گفت، و رسول خدا نماز عصر را بجاى آوردند

پاورقي

[173] _ «تفسير الميزان» ج 2، ص 92.

[174]_ تفسير الدّرّ المنثور» ج 1، ص 217، و «تفسير الميزان» ج 2، ص 90.

[175]- «تفسير الدّرّ المنثور» ج 1، ص 216، و «تفسير الميزان» ج 2، ص 91.

* _ «سيرة حلبيّه» ج 3، ص 298.

[176] _ «تفسير الميزان» ج 2، ص 90.

*- همان مصدر

[177] _ «تفسير الميزان» ج 2، ص 93.

[178] _ «سيرة حلبية» ج 3 ص 296، و «طبقات ابن سعد» ج 2 ص 178 و 188، و «سنن بيهقي» ج 5 ص 95.

[179] _ «تفسير الدّرّ المنثور» ج 1، ص 216، و «تفسير الميزان» ج 2، ص 91.

[180] _ «تفسير الدّرّ المنثور» ج 1، ص 214، و تفسير الميزان»، ج2، ص 94.

[181] _ «تفسير الميزان» ج 2، ص 91.

[182] _ «تفسير الميزان» ج 2، ص 90 و ص 91

[183] _ «تفسير الدّرّ المنثور» ج 1، ص 216، و «تفسير الميزان» ج 2 ص 96.

[184] _ «تفسير الدّر المنثور» ج 1، ص 216.

[185] _ «شرح نهج البلاغه» ابن أبي الحديد، طبعدار احياء الكتب العربيّه، ج 1 ص 194.

[186] _ «تفسير الدّرّ المنثور» ج 1، ص 216 و ص 217

[187] _ «اصل الشيعه و اصولها» طبع دهم، ص 178.

[188]  ـ آيات‌ 26 تا 30، از سورة‌ حجّ: بيست‌ و دوّمين‌ سوره‌ از قرآن‌ كريم‌.

 [189]ـ «البداية‌ و النّهاية‌» ج‌ 5، ص‌ 166.

 [190]ـ«البداية‌ و النّهاية‌» ج‌ 5، ص‌ 169، و «طبقات‌ ابن‌ سعد» ج‌ 25، ص‌ 173.

 [191]ـ «البداية‌ و النّهاية‌» ج‌ 5، ص‌ 169.

[192]«البداية‌ و النّهاية‌» ج‌ 5، ص‌ 169.

 [193]ـ «البداية‌ و النّهاية‌» ج‌ 5، 170

 [194]ـ  تَمِرَة‌:  به‌ فتح‌ نون‌ و كسر ميم‌ ـ ناحيه‌اي‌ است‌ در عرفات‌ كه‌ رسول‌ خدا در آنجا وارد شدند. و گفته‌ شده‌ است‌ كه‌ حَرَمَ از راه‌ طائف‌ در كنار عرفات‌ در يازده‌ ميلي‌ نمره‌ قرار دارد. (معجم‌ البلدان‌).

 [195]ـ «البداية‌ و النّهاية‌» ج‌ 5، ص‌ 170. و «السيرة‌ الحلبيّة‌ش‌ ج‌ 3، ص‌289. و «الوفاء بأحوال‌ المصطفي‌» ج‌ 1، ص‌ 211.

 [196]ـ در «سيرة‌ حلبيّه‌» ج‌ 3، ص‌ 289 از كلام‌ ابن‌ جوزي‌ نقل‌ كرده‌ است‌ كه‌: رسول‌ خدا قبل‌ از نبوّت‌ و بعد از آن‌ حجّهايي‌ كه‌ انجام‌ داده‌اند كه‌ مقدارش‌ معلوم‌ نيست‌، يعني‌ قبل‌ از نبوّت‌ هم‌ در عرفات‌ وقوف‌ مي‌كردند و از آنجا به‌ مزدلفه‌ كوچ‌ مي‌كردند. به‌ توفيقي‌ كه‌ خداوند به‌ آن‌ حضرت‌ داده‌ بود، بر خلاف‌ قريش‌، چون‌ آنها از حرم‌ بيرون‌ نمي‌رفتند و مي‌گفتند: ما فرزندان‌ ابراهيم‌ عليه‌ السّلام‌ هستيم‌، و اما اهل‌ حرم‌ و پاسداران‌ بيت‌ الله‌ و معتكفين‌ در مكّه‌ مي‌باشيم‌؛ و عليهذا هيچ‌ كس‌ از عرب‌ مقام‌ و منزلت‌ ما را ندارد، و اگر در حال‌ حجّ از حرم‌ خارج‌ شوند و به‌ عرفات‌ روند، ديگر عرب‌ به‌ آنها به‌ ديدة‌ حقارت‌ مي‌نگرد، و آن‌ عظمت‌ و احترامي‌ كه‌ در حرم‌ دارند در حِلّ نخواهند داشت‌، و بايد در موسم‌ حجّ از حرم‌ بيرون‌ نرويم‌، تا پيوستخ‌ احترام‌ ما در حلّ مانند حرم‌ باشد، و مي‌گفتند: ما مردم‌ استوار و متين‌ و شجاع‌ هستيم‌، فلهذا وقوف‌ به‌ عرفات‌ را براي‌ غير قريش‌ مي‌دانستند، و خودشان‌ وقوف‌ به‌ عرفات‌ وكوچ‌ را به‌ مزدله‌ ترك‌ مي‌كردند.

 [197]ـ  قَصواء  به‌ فتح‌ قاف‌ و مدّ است‌، و بعضي‌ كه‌ ضمّ قاف‌ و قصر خوانده‌اند:  قُصوي‌  اشتباه‌ است‌، و اين‌ ناقه‌ غير از  ناقة‌ غصباء  و  جَدعاء است‌. و نيز بعضي‌ كه‌ اين‌ اسامي‌ را براي‌ ناقة‌ واحدي‌ عَلم‌ دانسته‌اند اشتباه‌ است‌. (سيرة‌ حلبيّه‌، ج‌ 3، ص‌ 298).

 [198]ـ بسياري‌ از فقرات‌ اين‌ خطبه‌ را در تاريخ‌ «الكامل‌» ج‌ 2، ص‌ 302 ابن‌ اثير نقل‌ كرده‌ است‌.

 [199]ـ در «سيرة‌ ابن‌ هشام‌» ج‌ 4، ص‌ 1023 آورده‌ است‌:  كتاب‌ الله‌ و سنّة‌ نبيّه‌.  و در «تاريخ‌ يعقوبي‌» طبع‌ بيروت‌ 1379، ج‌ 2، ص‌ 111 آورده‌ است‌ :  كتاب‌ الله‌ و عترتي‌ أهل‌ بيتي‌ . و بنابراين‌ به‌ ظنّ قوي‌ در تمام‌ روايات‌  و عترتي‌ أهل‌ بيتي‌  بوده‌ است‌، غاية‌ الامر در كتب‌ مذكوره‌ بكلّي‌ اين‌ جمله‌ حذف‌ شده‌ است‌: و در «سيرة‌ ابن‌ هشام‌» به‌  و سنّة‌ نبيّه‌  تبديل‌ و تحريف‌ شده‌ است‌.

 [200]ـ «البداية‌ و النّهاية‌» ج‌ 5، ص‌ 170، و «سيرة‌ ابن‌ هشام‌» ج‌ 4، ص‌ 1022 و ص‌ 1023، و «سيرة‌ حلبيّه‌» ج‌ 3، ص‌ 298 و ص‌ 299 و «بحار الانوار» ط‌ كمپاني‌ ج‌ 6، ص‌ 668 از كتاب‌ «منتقي‌» ؛ و «روضة‌ الصّفاء» ج‌ 2، حجّة‌ الوداع‌، و «تاريخ‌ طبري‌» ج‌ 3، ص‌ 150 و ص‌ 151 از طبع‌ دوّم‌ دار المعارف‌، و «الوفاء باحوال‌ المصطفي‌» ج‌ 1، ص‌ 212 و «الكامل‌ في‌ التاريخ‌» ج‌ 2، ص‌ 302 و محمّد حسين‌ هيكل‌ در كتاب‌ «حياة‌ محمّد» از ص‌ 461 تا ص‌ 463 آورده‌ است‌.

 [201]ـ  ضَرْباً غَيْرَ مُبَرِّحِ: بَرَّحَ به‌ الامْرُ : أتعبه‌ و جَهد و أذاه‌ أذيّ شَديداً.

 [202]ـ «البداية‌ و النّهاية‌» ج‌ 5، ص‌ 171، از محمّد بن‌ اسحاق‌ و ترمذي‌ و نسائي‌ و ابن‌ ماجه‌ روايت‌ كرده‌ است‌، و «سيرة‌ حلبيّه‌» ج‌ 3، ص‌ 300 و «طبقات‌ ابن‌ سعد» ج‌ 2، ص‌ 183.

 [203]ـ شاهد بر اين‌ معني‌، عبارتي‌ است‌ كه‌ در «طبقات‌ ابن‌ سعد» ج‌ 2، ص‌ 183 آورده‌ است‌ كه‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ در اين‌ خطبه‌ فرمود:  إنَّ الله‌ فَسَّم‌ لكُلِّ إنسانِ نصيبّة‌ من‌ الميراث‌، فلا يَجوزُ لوارثِ وصيَّة‌ . خداوند براي‌ هر شخصي‌ نصيب‌ و سهم‌ او را از ميراث‌ معيّن‌ و مشخّص‌ نموده‌ است‌، بنابراين‌ جايز نيست‌ كسي‌ براي‌ وارث‌ خود وصيّتي‌ كند كه‌ كوجب‌ از بين‌ رفتن‌ حق‌ ساير ورّاث‌ گردد. و امّا وثيّتي‌ كه‌ موجب‌ تضييع‌ حق‌ آنان‌ نشود مانند وصيّت‌ از مقدار ثلث‌ خود كه‌ در آن‌ مجاز است‌ اشكال‌ ندارد.

 [204]ـ «البداية‌ و النّهاية‌» ج‌ 5، ص‌ 171، و «سيرة‌ حلبيّه‌» ج‌ 2، ص‌ 299.

 


| شناسه مطلب: 74497