بخش 6

طلب شفاعت از اولیای خدا

آثار سازنده زيارت قبور شخصيت‏هاي مذهبي <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

قبوري كه مورد توجه خداپرستان جهان، بخصوص مسلمانان است، غالباً مدفن گروهي است كه در اجتماعي داراي رسالتي بوده و آن را بگونه‏اي شايسته به انجام رسانده‏اند.

اين گروه عبارتند از:

1 - پيامبران و پيشوايان مذهبي كه رسالت الهي را به دوش گرفته و با دادن جان و مال و نثار خون عزيزان و تحمّل رنج و درد، به هدايت مردم همّت گماشتند.

2 - علما و دانشمندان بزرگ كه بسان شمع سوخته و اطراف خود را روشن ساخته‏اند و در محافل تحقيقاتي با قوت لايموتي ساخته و گنجينه بزرگي را به نام علم و دانش در اختيار بشر نهاده‏اند و او را با كتاب الهي، وكتاب طبيعت، و زبان آفرينش آشنا ساخته‏اند و علوم ديني و انساني و طبيعي را پي‏ريزي نموده‏اند.

3 - گروهي كه جام صبرشان از مظالم اجتماع و حق كشي‏هاي روز افزون و تبعيض‏هاي ناروا، لبريز شده و براي احياي حقوق انساني و عدالت اجتماعي، جان به كف، با حاكم ستمگر و خودخواه به نبرد پرداخته‏اند. و با خون خود مظالم حاكم جائر را از اجتماع شسته‏اند. (شهداي راه اسلام)

هيچ انقلاب و رفرمي در اجتماع بي‏بها نخواهد بود و بهاي انقلاب مقدسي كه مي‏خواهد كاخهاي ستمگران را فرو ريزد، و گلوي چروكيده آنان را بفشرد، خون مقدس آن گروه از رزمندگان است كه مي‏خواهند عدالت و دادگري و حرّيت و آزادي را به كشور باز گردانند. اين گروه‏ها هستند كه مردم به زيارت آنان مي‏روند و اشك شوقي، در كنار مرقد آنان مي‏ريزند و به ياد خدمات ارزنده و جانبازيهاي مقدس آنان مي‏افتند و با خواندن سوره‏اي از قرآن، روح آن عزيزان را نوازش مي‏دهند و با سرودن اشعاري درباره فداكاريها، و فضائل انساني، و ملكات اخلاقي آنان، خاطره و مكتب آنان را احيا و زنده مي‏سازند و توده‏ها را براي پيمودن راه آنان، دعوت مي‏نمايند.

زيارت قبور اين گروه از شخصيت‏ها نوعي سپاسگزاري و قدرداني از جانبازي و فداكاريهاي آنان است و يادآوري به نسل معاصر كه پاداش آن كس كه راه حق و فضيلت را برگزيند و در دفاع از عقيده و گسترش حريت وآزادي جان بسپارد، اين است كه هيچ گاه از خاطره‏ها محو نمي‏گردد و مرور زمان كه همه چيز را در دلهاي صاف و پاك، داغ‏تر و شعله‏ورتر مي‏سازد. پس چه بهتر نسل معاصِر و نسل‏هاي آينده نيز، راه آنان را بپيمايند؛ زيرا با ديدگان خود پاداش جانبازي رجال حق را ديده‏اند.

بررسي ياد شده، ما را از اهميت بزرگداشت شخصيت‏هاي بزرگ مذهبي و جانبازان راه حق و حقيقت، آگاه ساخت.

روي اين بيان بايد پيوسته در بزرگداشت اين افراد در حال ممات، بسان حال حيات بكوشيم و آثار و يادگاري‏هاي آنان را حفظ و صيانت بنماييم. ميلاد و زاد روز آنان را جشن بگيريم و روز وفات آنان را، روز سوگواري اعلام كنيم و با بر پا ساختن مجالس عظيم و سخنراني‏هاي مؤثر و مفيد، مردم را در آن روز به شناسايي مكتب آنان و حفظ و نگهداري آن در اعصار آينده، دعوت نماييم. مدفن و خاك آنان را محترم شمرده و از هر نوع اهانت و تحقير خودداري كنيم؛ زيرا احترام به خاك آنان، احترام به مكتب و دعوت آنها است، همچنانكه اهانت و تحقير مدفن و آثار آنان، اهانت به راه و رسم آنان به شمار مي‏رود.

در اين ايّام وقتي انسان به قبرستان بقيع گام مي‏نهد و قبور پيشوايان اسلام و صحابه عزيز پيامبر را مي‏بيند كه با آن همه تلاش و فداكاري و سخت كوشي، اينك به صورتي در معرض اهانت قرار گرفته‏اند، سخت تكان مي‏خورد، و از سنگ دلي گروه وهابيان، كه خود را مروج آيين اسلام مي‏دانند! سخت در شگفت مي‏ماند؛ زيرا از يك طرف نام پيشوايان دين و صحابه پيامبر را بالاي منابر، با احترام ياد مي‏كنند و از سوي ديگر، وقتي به قبور آنان مي‏رسند، كمترين احترام نمي‏كنند، و حتي از اين كه حيوانات، حول و حوش مدفن آنان را آلوده كنند، ابداً بيم و هراس ندارند و لفظ «شرك» و «مشرك» را دستاويز خود قرار داده، هر نوع احترام و تعظيم اوليا را تحت اين عنوان مي‏كوبند و آن چنان انسان را در مورد بزرگداشت اوليا محدود مي‏كنند و انديشه و زبان و گوش و چشم را به زنجير مي‏كشند، كه حركت انسان را به پاس خدمات اوليا، شرك و انجام دهنده را مشرك مي‏نامند. تو گويي آنان با اولياي الهي نوعي عداوت دارند كه از هر نوع احترام به آنان، سخت ناراحت مي‏شوند.

 

>زيارت قبر پيامبر

>گواهي از قرآن

>گواه ديگر

>گواهي از احاديث و روايات

>دلائل وهابيان در تحريم سفر براي زيارت قبور

 

زيارت قبر پيامبر

در اين جا دلائل قرآني و حديثي خود را منعكس نموده و از خواننده گرامي مي‏خواهيم كه در اين قسمت دقت بيشتر كند.

 

 

گواهي از قرآن

قرآن مجيد، به افراد گنهكار دستور مي‏دهد كه حضور پيامبر خدا برسند و از او درخواست كنند كه درباره آنان، از خدا طلب آمرزش نمايد زيرا دعاي پيامبر درباره آنان مستجاب مي‏گردد. چنانكه مي‏فرمايد:

«وَلَوْ اَنَّهُمْ اِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاءوك فَاسْتَغْفَرُوا اللَّه وَاستَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوّاباً رَحيماً»[1] .

«اگر آنان وقتي بر نفس خويش ستم كردند، حضور تو برسند، هم خود توبه كنند و هم رسول خدا درباره آنان طلب آمرزش كند، خدا را توّاب و رحيم مي‏يابند.»

اگر ما بوديم و تنها همين يك آيه، مي‏گفتيم: آيه مربوط به روزي است كه پيامبر در ميان مردم باشد. ولي روي جهاتي مي‏توان، از اين آيه يك حكم كلّي كه مخصوص به زمان حيات دنيوي نباشد استفاده كرد؛ زيرا:

الف - آيات قرآني، براي انبيا و اوليا بلكه براي گروههايي، حيات برزخي قائل است و آنان را در آن جهان بينا و شنوا معرفي مي‏كند كه اين بخش از آيات كريمه در بحث «توسل به ارواح مقدسه» خواهد آمد.

ب - احاديث و روايات، به روشني گواهي مي‏دهند كه فرشتگان پيام‏هاي افراد را به خاتم پيامبران مي‏رسانند و اين احاديث در صحاح وارد شده است؛ مانند:

«إنَّ رَسُولَ اللَّهِ قالَ: ما مِنْ أَحَدٍ يُسَلِّمُ عَليَّ إلاّ رَدَّ اللَّهُ عَلَيَّ رُوحي حتي اَرُدَّ عليهِ السَّلامَ»[2] .

«پيامبر گرامي فرمود: هيچ كس نيست بر من سلام كند، مگر اين كه خداوند سلام او را به روح من مي‏رساند و من پاسخ او را مي‏گويم.»

و فرمود:

«صَلُّوا عَلَيَّ فَاِنَّ صَلاتَكُم يَبْلُغُنِي حَيْثُ كُنتُم»[3] .

«بر من درود بفرستيد؛ زيرا درود شما بر من مي‏رسد.»

ج - جامعه اسلامي از همان روزهاي نخست از اين آيه يك معناي وسيع و كلّي، كه موت پيامبر مانع از آن نيست، فهميده و بر طبق آن عمل كرده‏اند و پس از درگذشت پيامبر، گروهي از عرب‏ها، با اذهان صاف و غير آلوده به مناقشات كلامي، به زيارت قبر پيامبر مي‏آمدند و اين آيه را مي‏خواندند و از پيامبر مي‏خواستند كه درباره آنان استغفار نمايد.

تقي الدين سبكي در كتاب «شفاء السقام» و سمهودي در كتاب «وفاء الوفا» نمونه‏هايي را آورده‏اند:

سفيان بن عنبر كه از مشايخ شافعي است از «عتبي» نقل مي‏كند كه در كنار قبر پيامبر بودم عربي آمد و گفت:

«السَّلام عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللَّهِ سَمِعْتُ اللَّه يقولُ: «وَلَوْ أَنَّهُم إذْ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفرُوا اللَّهَ وَاسْتَغفرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدوا اللَّه توّاباً رحيماً» وَقَدْ جِئتُكَ مُسْتَغْفِراً مِنْ ذَنْبي مُسْتَشْفِعاً بِكَ إلي رَبّي»

سپس گريه كرد و شعري سرود و استغفار كرد و حرم پيامبر را ترك گفت:

 

يا خَيْرَ مَن دُفِنتْ بالقاع اَعظُمُه 

فَطابَ مِنْ طِيْبِهنَّ القاعُ والاكُمُ

 

نفسي الْفِداءُ بِقَبْرٍ أنْتَ ساكِنُه 

فيه الْعِفافُ وَفيه الْجُودُ والْكَرَمُ[4] .

 

سه روز از دفن پيامبر گذشته بود، عربي آمد و خود را روي قبر پيامبر افكند و خاك قبر را بر سر ريخت و گفت: «پيامبر خدا! تو گفتي و ما نيز شنيديم، از خدا گرفتي آنچه ما از تو گرفتيم، از جمله آنچه كه از جانب خدا نازل شده است آيه «وَلَوْ أنَّهُمْ اِذْ ظَلَمُوا....» است، من بر نفس خويش ستم كردم و آمدم درباره من طلب آمرزش كني.»

اين اعمال گواهي مي‏دهند، اين مقام و رتبه كه به حكم اين آيه به پيامبر گرامي داده شده است، به حال حيات او اختصاص نداشته و در حال برزخي نيز اين مقام براي او ثابت است.

بطور مسلّم، مسلمانان آياتي را كه در مورد احترام پيامبر وارد شده است مخصوص به حيات او نمي‏دانند. در هنگام دفن جنازه حسن بن علي برخي در كنار قبر، سر و صدايي به راه انداختند، فوراً حسين بن علي براي ساكت نمودنِ آنان، اين آيه را خواند:

«يا اَيُّها الَّذيِنَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبي»[5] .

«اي افراد با ايمان، از صداي خود بكاهيد، و بلندتر از پيامبر سخن نگوييد.»

هيچ كس، حتي امويان نگفتند كه اين آيه مخصوص دوران زندگي پيامبر است. هم اكنون همين گروه «وهابي» پيش روي قبر پيامبر اين آيه را نوشته و بر ديوار زده‏اند و با اين عمل مي‏خواهند بگويند كه بايد از صداي خويش بكاهيم و بلند سخن نگوييم. روي اين جهات، مي‏توان از آيه معنايي وسيع فهميد و آن اين است كه اكنون مسلمانان مي‏توانند به حضور پيامبر برسند و از او درخواستِ طلب آمرزش از خدا كنند و زيارت پيامبر اسلام مفادي جز مفاد اين آيه و مشابه آن ندارد.

اين آيه بر دو مطلب دلالت دارد:

1 - پس از رحلت پيامبر، مي‏توان حضور او رسيد و از او درخواست كرد كه درباره انسان، از خدا طلب آمرزش كند و اين مطلبي است كه بعدها پيرامون آن، تحت عنوان «توّسل به اولياي خدا» بحث خواهيم كرد.

2 - اين آيه گواه است بر مشروع بودن زيارت پيامبر گرامي؛ زيرا حقيقت «زيارت» جز «حضور زائر نزد زيارت شونده» چيز ديگري نيست، اگر جايز است كه در كنار قبر پيامبر قرار گيريم و از او درخواست كنيم كه از خدا براي ما طلب آمرزش كند، در حقيقت دو كار انجام داده‏ايم:

الف - از او درخواست كرده‏ايم كه در حق ما «طلب آمرزش از خدا» كند.

ب - نزد او حاضر شده و با او به سخن پرداخته‏ايم و زيارت حقيقتي جز اين ندارد و غالباً مضامين زيارت از همين مسائل تشكيل يافته است.

از اين جهت اين آيه گواه بر هر دو مطلب است.

[1] نساء: 64.

[2] سنن ابي‏داود، ج 1، كتاب الحج، باب زيارة القبور - صص 470 و 471.

[3] التاج الجامع للاصول في احاديث الرسول - ص - تأليف شيخ منصور علي ناصف، ج 2، ص 189.

[4] وفاء الوفا، ج 4، ص 1361.

[5] حجرات: 2.

 

گواه ديگر

اتفاق و اجماع مسلمانان در اعصار گوناگون بر حكمي از احكام، روشن‏ترين گواه بر صدق و استواري آن است، اتفاق بر زيارت قبر پيامبر گرامي، يكي از مصاديق روشن اين قاعده است. با مراجعه به كتابهاي حديث و فقه و اخلاق و تاريخ، بخصوص مربوط به مناسك حج، حقيقت اين مطلب روشن مي‏گردد.

مرحوم علامه اميني، از چهل و دو منبع اسلامي، استحباب زيارت قبر پيامبر را نقل كرده است. ايشان در كتاب الغدير، ج 5، ص 106 - 129 نصوص و كلمات آنان را، با كمال دقت نقل كرده است. و از كتابهايي كه ما به آنها مراجعه كرده‏ايم، عبارتند از:

1 - «شفاء السقام، في زيارة خير الأنام» نگارش تقي الدين سبكي شافعي (متوفاي 756). وي در اين كتاب بخشي از نصوص و عبارات علما را نقل كرده است.

2 - «وفاء الوفا» تأليف سمهودي (متوفاي 911). وي در اين كتاب، نصوص و كلمات علما را كه جملگي حاكي از استحباب مؤكد مي‏باشد، نقل كرده است.

3 - «الفقه علي المذاهب الأربعه» كه به قلم چهار تن از علماي مذاهب چهارگانه و بيانگر افكار چهار امام اهل تسنن است و همگان از افكار و آراء آنان پيروي مي‏كنند.

آنان همگي مي‏گويند:

«زيارة قبرِ النَّبي أفْضَلُ الْمَنْدُوباتِ، ورَد فيها أحادِيثُ»[1] .

[1] الفقه علي المذاهب الأربعه، ج 1، ص 590.

 

گواهي از احاديث و روايات

احاديث درباره زيارت پيامبر گرامي، از طريق محدثان سني، به اندازه‏اي است كه ما را از دقت در اسناد و روايات بي‏نياز مي‏سازد و حافظان از بزرگان اهل سنت در هر فرقه‏اي، آنها را در كتابهاي خود نقل كرده‏اند و اين حاكي است كه زيارت قبر پيامبر يكي از مسلّمات در ميان آنان بوده است. نقل همه اين احاديث از مدارك اصيل اسلامي، مايه گستردگي سخن است. بنابر اين تنها به چند نمونه از آن مي‏پردازيم:

1 - «عَن عَبْدِاللَّه بن عُمَرَ: «مَنْ زارَ قَبْري وَجَبَتْ لَهُ شَفاعَتي.»

«هر كس قبر مرا زيارت كند از شفاعتم بي‏بهره نخواهد بود.»

حديث مذكور در كتاب «الفقه علي المذاهب الأربعه»، ج 1، ص 590 آمده و علماي مذاهب چهارگانه اهل سنت بر طبق آن فتوا داده‏اند.[1] .

بديهي است چنين حديثي كه علما و حفاظ آن را از نيمه قرن دوم تا كنون در كتابهاي خود ضبط كرده‏اند، هرگز نمي‏تواند بي‏اساس باشد.

و براي تكميل مطلب، تقي الدين علي بن عبدالكافي سبكي (متوفاي سال 756) در كتاب ارزنده خود بنام «شفاء السقام...»[2]  در طرق حديث (در صفحات 11-13) به بحث و تحقيق پرداخته و صحت و استواري طرق حديث را ثابت كرده است.

2 - «مَنْ جاءَ ني زائِراً (لاتَحْمِلُه) اِلاَّ زِيارَتي كَانَ حقاً عَلَيَّ اَنْ أَكُونَ شَفِيعاً يومَ الْقِيامَةِ»

«هر كس به قصد زيارت به سوي من آيد، شايسته است بر من كه در روز قيامت شفيع او باشم.

اين حديث را شانزده حافظ و محدث در كتابهاي خود آورده‏اند و تقي الدين سبكي (متوفاي سال 756) در كتاب «شفاء السقام...» (در صحفه 13) در طرق حديث بحث و گفتگو نموده است و نيز مراجعه كنيد به «وفاء الوفا»، ج4، ص 1340

3 - «مَنْ حَجَّ فَزارَ قَبْري بَعْد وَفاتِي، كانَ كَمَنْ زارَني فِي حَياتي»

«هر كس خانه خدا و آنگاه قبر مرا زيارت كند، مثل آن است كه مرا در حال حيات زيارت كرده است.»

اين حديث را بيست و پنج تن از محدثان و حفاظ مشهور در كتابهاي خود ضبط كرده‏اند و تقي الدين سبكي در كتاب «شفاء السقام»، صفحات 12 تا 16 در سند حديث بطور گسترده سخن گفته است و نيز مراجعه كنيد به وفاء الوفا، ج 4، ص 1340

4 - «مَنْ حَجَّ الْبَيْتَ ولَمْ يَزُرْني فَقَد جَفاني»

«هر كس خانه خدا را زيارت كند و مرا زيارت ننمايد، بر من ستم كرده است.»

اين حديث بوسيله نه تن از مشايخ و حفاظ حديث نقل شده است. رجوع كنيد به وفاء الوفا، ج 4، ص 1342

5 - «مَنْ زارَ قَبْرِي (أو مَنْ زارَني) كُنْتُ لَهُ شَفِيعاً»

«هر كس قبر مرا زيارت كند، من شفيع او مي‏گردم.»

اين حديث به وسيله سيزده تن از محدثان و حفاظ نقل شده است. رجوع كنيد به «وفاء الوفا» ج4، ص1347

6 - «مَنْ زارَني بَعْدَ مَوْتي فَكَأَنَّما زارَني في حَياتي.»

«هر كس پس از مرگم مرا زيارت كند، مثل اين است كه مرا در حال حيات زيارت كرده است.»

اينها نمونه‏هايي است از احاديث فراواني كه در آنها، پيامبر خدا - ص - مردم را به زيارت قبر خود دعوت كرده است و تعداد اين احاديث مطابق تتبّع و بررسي الغدير به 22 مي‏رسد و سمهودي در كتاب وفاء الوفا، ج 4، صفحات 1338 تا 1346 هفده روايت گرد آورده و در اسناد آنها به اندازه كافي بحث نموده است.

اگر پيامبر گرامي مردم را به زيارت قبر خويش دعوت كرده است، به خاطر يك رشته فوايد مادي و معنوي است، كه در زيارت شخصيت‏هاي بزرگ اسلامي نهفته است.

مردم در پرتو زيارت قبر پيامبر، با مركز نشر آيين اسلام آشنا شده و از حوادثي كه در آن مي‏گذرد آگاه مي‏گردند، و علوم و احاديث صحيح را از آنجا دريافت نموده، به اطراف و اكناف جهان پخش مي‏كنند.

[1] براي اطلاع از مدارك آن، نك: «وفاء الوفا»، ج 4، ص 1336.

[2] بهترين كتابي است كه از طرف نويسندگان اهل تسنن در رد فتواي «ابن تيميه» پيرامون تحريم سفر براي زيارت قبر پيامبر نوشته شده است.

 

دلائل وهابيان در تحريم سفر براي زيارت قبور

وهابيان به حسب ظاهر، اصل «زيارت» پيامبر را تجويز مي‏كنند ولي هرگز «مسافرت براي زيارت قبور» را جايز نمي‏دانند. محمّد بن عبدالوهاب در رساله دوم از رسائل «الهدية السنيّه» چنين مي‏نويسد:

«تُسَنُّنْ زيارَةُ النَّبِي إلاّ أَنَّه لايُشدُّ الرَّحلُ إلاّ لِزيارَةِ الْمَسْجِدِ والصَّلاةِ فِيهِ»

«زيارت پيامبر مستحب است، ولي مسافرت جز براي زيارت مسجد (الحرام) و نماز در آنجا، جايز نيست.»

دليل مهم آنان براي تحريم زيارت، حديث زير است كه در صحاح نقل شده است و راوي حديث ابوهريره است كه مي‏گويد، پيامبر فرمود:

«لاتُشَّدُ الرِّحالُ إلاّ إلي ثلاثَةِ مساجدَ: مَسجدي هذا، وَمَسْجِد الحرامِ، ومسجِد الأقصي»

«بار سفر بسته نمي‏شود مگر براي سه مسجد؛ مسجد خودم، مسجد الحرام و مسجد اقصي.»

متن اين حديث بگونه ديگر هم نقل شده است:

«إنّما يُسافَر إلي ثلاثِة مَساجدَ، مَسْجِدِ الكعبة، ومسجدي، ومسجد ايليا».

اين حديث بگونه سوم نيز نقل شده است:

«تُشَدُّ الرِّحالُ اِلي ثَلاثة مَساجِدَ...»[1] .

در اين كه اين حديث در كتابهاي صحاح وارد شده، سخني نيست و هيچگاه مناقشه نمي‏كنيم كه «راوي آن ابو هريره است»، ولي مهم «فهم مفاد» حديث است.

فرض كنيم متن حديث چنين است، «لاتُشَدُّ الرِّحالُ اِلاّ اِلي ثَلاثَةِ مَساجِدَ...» بطور مسلم، لفظ «اِلاّ» استثنا است و «مستثني منه» لازم دارد و بايد در تقدير گرفت و پيش از مراجعه به قرائن، مي‏توان مستثني منه را دو جور در تقدير گرفت:

1 - «لاتُشدُّ اِلي مسجدٍ مِنَ الْمَساجِدِ إلاّ ثلاثةُ مَساجِدَ...»

2 - «لاتُشَدُّ اِلي مَكانٍ مِنَ الأَمْكِنَةِ الاّ اِلي ثلاثةِ مَساجِدَ...»

براي درك مفاد حديث بستگي دارد كه يكي از اين دو تقدير را برگزينيم.

هرگاه مفاد حديث، فرض اول باشد، در اين صورت بايد بگوييم: به هيچ مسجدي از مساجد، بار سفر بسته نمي‏شود مگر به اين سه مسجد، نه اين كه «شد رحال» براي هيچ مكاني، ولو مسجد نباشد جايز نيست و هرگاه كسي براي زيارت پيامبران و امامان و انسان‏هاي صالح، بار سفر ببندد هرگز مشمول نهي حديث نخواهد بود؛ زيرا موضوع بحث، عزم سفر براي مساجد است و از ميان تمام مساجد، اين سه مسجد استثنا شده است و اما عزم سفر براي زيارت مشاهد كه از موضوع بحث بيرون است، داخل در نهي نمي‏باشد.

هرگاه مفاد حديث فرض دوم باشد، در اين صورت تمام سفرهاي معنوي، جز سفر به اين سه نقطه ممنوع خواهد بود، خواه سفر براي زيارت مسجد باشد، يا براي زيارت نقاط ديگر.

ولي با قرائن قطعي، روشن و ثابت مي‏كنيم كه مفاد حديث بر فرض صحت سند، همان اوّلي است:

الف - مستثني، «مساجد سه گانه» است، از آنجا كه استثنا، استثناي متصل است به يقين مستثني منه لفظ «مساجد» خواهد بود نه «مكان»[2] .

ب - اگر هدف ممنوع ساختن تمام مسافرتهاي معنوي باشد، حصر صحيح نخواهد بود؛ زيرا در اعمال حج، انسان براي «عرفات»، «مشعر» و «منا»، شد رحل كرده و بار سفر مي‏بندد، اگر مسافرت مذهبي جز براي غير اين سه مورد جايز نيست، پس چرا سفر به اين نقاط سه گانه جايز است؟!

ج - مسافرت براي جهاد در راه خدا و آموزش علم و دانش و صله رحم و زيارت والدين؛ از جمله مسافرتهايي است كه در آيات و روايات بدانها تصريح شده؛ مانند اين آيه كه مي‏فرمايد:

«فَلَوْلا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ اِذا رَجَعُوا اِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ»[3] .

«چرا از هر قبيله‏اي گروهي كوچ نمي‏كنند كه دين را بياموزند وقبيله خود را پس از بازگشت، بترسانند شايد آنان بترسند.»

محققان بزرگ، حديث را به گونه‏اي كه گفتيم، تفسير كرده‏اند: غزالي در كتاب «احياء العلوم» مي‏گويد:

«قسم دوم از مسافرت اين است كه براي عبادت مسافرت كند؛ مانند مسافرت براي جهاد و حج و زيارت قبور پيامبران و صحابه و تابعان و اوليا. زيارت هر كس در حال حيات مايه تبرك باشد، در حال ممات نيز تبرّك است و شدّ رحال براي اين اغراض اشكالي ندارد و با حديثي كه شدّرحل را به‏غير از سه‏مسجد جايز نمي‏داند، منافاتي ندارد. زيرا موضوع در آنها مساجد است و چون ديگر مساجد از نظر فضيلت يكسان مي‏باشد، گفته شده است كه مسافرت براي آنها جايز نيست و اگر از مساجد صرفنظر كنيم، زيارت انبيا و اوليا فضيلت دارد، هر چند داراي درجات و مراتب مي‏باشند.»[4]

بنابر اين آنچه مورد نهي است، «شدّ رحال» به مسجدي غير از مساجد سه گانه است، نه شدّ رحال براي زيارت و يا امور معنوي ديگر.

تذكر نكته‏اي را ناگزيريم و آن اين كه اگر پيامبر گرامي مي‏فرمايد: «به غير آن سه مسجد بار سفر بسته نمي‏شود»، مقصود اين نيست كه «شدّ رحال» براي غير آنها حرام است، بلكه مراد اين است كه آنها ارزش آن را ندارند كه انسان براي آنها بار سفر ببندد و رنج را بر خود هموار سازد و به زيارت آنها برود، زيرا غير اين سه مسجد، از نظر فضيلت چندان تفاوت چشم گيري ندارند و مساجد جامع جهان يا مساجد محله، و يا مساجد قبيله همه از نظر ثواب، رتبه مساوي دارند، ديگر «لزومي ندارد» كه انسان با بودن مسجد جامع در نقطه نزديك، بار سفر براي مسجد جامع در نقطه دور ببندد. نه اينكه اگر يك چنين كاري انجام داد، كار او «حرام و معصيت» است.

گواه مطلب فوق اين است كه نويسندگان صحاح و سنن نقل كرده‏اند: پيامبر گرامي و صحابه روزهاي شنبه به مسجد قبا مي‏آمدند، و در آن مكان مقدس نماز مي‏گزاردند. صحيح بخاري نقل كرده:

«إنّ النَّبِيّ كانَ يَأتي مَسْجِدَ قباءَ كُلَّ سَبتٍ ماشِياً وَراكباً وإنَّ اِبْنَ عُمَر كانَ يفْعَلُ كَذلِك»[5] .

«پيامبر گرامي، در هر شنبه، پياده و سواره براي زيارت مسجد قبا مي‏آمدند و فرزند عمر نيز چنين مي‏كرد.»

طي مسافت براي گزاردن نماز، در يكي از مساجد، آن هم بدون كوچكترين شائبه ريا، چگونه مي‏تواند حرام و منهي عنه باشد؟ اگر نماز گزاردن، در مسجد مستحب باشد، پس بايد مقدمه آن نيز همان رنگ و خصوصيت را به خود بگيرد.»

[1] اين سه متن را «مسلم» در صحيح خود، ج 4، كتاب حج، باب «لاتشّد الرحال»، ص 126 نقل كرده است؛ سنن ابي داود، ج1، كتاب الحج، ص469؛ سنن نسائي بشرح سيوطي، ج2، ص37، نيز آورده‏اند.

[2] اگر كسي بگويد: «ما جائني الاّزيد»، بايد گفت مستثني منه، لفظ انسان و مشابه او است، مانند قوم و غيره، نه معناي وسيع و جامع به نام «شي‏ء» و «موجود»، خواه انسان باشد و خواه غير او.

[3] توبه: 122.

[4] احياء العلوم، كتاب آداب السفر، ج 2، ص 247 ط - دارالمعروفه بيروت و نيز به الفتاوي الكبري، ج 2، ص 24 مراجعه شود.

[5] صحيح بخاري، ج 2، ص 76؛ صحيح مسلم، بشرح النووي، ج 9، ص 169 - 171؛ سنن نسائي، بشرح سيوطي، ج 2، ص 37.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


| شناسه مطلب: 74545