بخش 10

نذر بر اهل قبور

تبرك و استشفا به آثار اوليا <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

وهابيان تبرك به آثار اوليا را شرك مي‏دانند و كسي را كه محراب و منبر پيامبر را ببوسد مشرك مي‏خوانند، هر چند در آن به هيچ نوع الوهيت معتقد نباشد، بلكه مهر و مودت به پيامبر سبب شود كه آثار مربوط به او را ببوسد. بايد از آنان پرسيد: درباره پيراهن يوسف چه مي‏گويند كه گفت: «اِذْهَبُوا بِقَمِيصي هذا فَألْقُوُه عَلي وَجْهِ أبي يَأتِ بَصِيراً»؛[1]  «پيراهن مرا ببريد و بر ديدگان پدرم بيفكنيد، او بينايي خود را باز مي‏يابد»

يعقوب نيز پيراهن يوسف را، كه تافته جدا بافته‏اي نبود، بر ديدگان خود مي‏افكند و در همان دم بينايي خود را باز مي‏يابد. چنانكه مي‏فرمايد: «فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشيرُ ألْقاهُ عَلي وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيراً.»

اگر يعقوب چنين كاري را در برابر «نجدي»ها و پيروان «محمد بن عبدالوهاب» انجام مي‏داد، با او چگونه معامله مي‏كردند؟ و عمل پيامبر مصون از گناه و خطا را چگونه توصيف مي‏نمودند؟

حال اگر مسلماني خاك قبر و ضريح و مرقد خاتم پيامبران را بر ديده بگذارد و قبر و ضريح پيشوايان را به احترام ببوسد و يا به آنها تبرّك جويد و بگويد: خداوند در اين خاك چنين اثر گذارده است و در اين كار از يعقوب زمان پيروي نمايد، چرا بايد مورد سبّ و لعن و تكفير واقع شود.[2] .

كساني كه با تاريخ زندگاني پيامبر گرامي آشنايي داشته باشند، مي‏دانند كه ياران آن حضرت پيوسته در تبرّك با آب وضوي پيامبر به يكديگر سبقت مي‏جستند و در اين مورد كافي است كه به دو صحيح بخاري و مسلم كه اصح صحاح ششگانه به شمار مي‏روند مراجعه مختصري بنماييم. اينك برخي را به عنوان نمونه يادآور مي‏شويم:

1 - بخاري در سرگذشت «صلح حديبيّه» مي‏نويسد: هرگاه پيامبر وضو مي‏گرفت، ياران او براي ربودن قطرات آب وضوي آن حضرت بر يكديگر سبقت مي‏گرفتند.[3] .

2 - و نيز در «باب خاتم نبوت» از سائب بن يزيد نقل مي‏كند كه مي‏گفت: خاله‏ام مرا خدمت پيامبر برد و گفت فرزند خواهرم بيمار است، پيامبر وضو گرفت و از خدا براي من بركت خواست و زماني كه وضو گرفت من از آب وضويش نوشيدم.[4] .

3 - وي همچنين در باب «صفات پيامبر» از «وهب بن عبداللَّه» نقل كرده است كه مردم دستهاي پيامبر را به صورت خويش مي‏كشيدند و من نيز دست آن حضرت را گرفته، به صورت خود كشيدم و دست او خوشبوتر از مشك بود.[5] .

4 - و بالاخره بخاري در باب «صفات پيامبر» نقل مي‏كند: پيامبر در «ابطح» ميان خيمه‏اي بود كه بلال از خيمه بيرون آمد و مردم را به نماز دعوت كرد، آنگاه به درون خيمه رفت و باز مانده آب وضوي پيامبر را بيرون آورد و مردم هجوم آوردند و آب را گرفته و بدان تبرّك مي‏جستند.[6] .

5 - مسلم در صحيح خود از انس نقل مي‏كند كه پيامبر سر خود را مي‏تراشيد و يارانش در اطرافش بودند و هر تاري از موي او در دست يكي از ياران بود.[7] .

اينها نمونه‏هايي از علاقه صحابه به پيامبر و تبرّك جويي آنان به آثار رسول خدا است و گردآوري اين جريانها تأليف كتاب مستقلّي را مي‏طلبد. شما مي‏توانيد با مراجعه به صحيح بخاري، در اواخر كتاب جهاد و همچنين در باب: «زره، عصا، شمشير، ظروف، مهر، انگشتر، مو و كفنِ پيامبر با نمونه‏هاي بارزي از اين تبرّكها آگاه شويد.

اين احاديث بي‏پايگي فرهنگ وهابيت را، كه براي جلوگيري از تبرك به ضريح رسول خدا گروهي را استخدام كرده و با ضرب و شتم و ايجاد حادثه، مسلمانان را از اظهار علاقه باز مي‏دارند، واضح و آشكار مي‏سازد. در حالي كه چنين عملي در عصر رسول خدا و در محضر او نيز رواج داشته است.

مسأله جلوگيري از تبرّك به آثار رسول گرامي و تقبيل و بوسيدن ضريح و منبر آن حضرت، از مظاهر بزرگ وهابيگري است كه دولت وهابي سعودي براي جلوگيري از انجام آن، مأموراني را در لباس «آمران به معروف و ناهيان از منكر» در اطراف ضريح شريف مستقر ساخته است و آنان نيز با كمال خشونت و بي‏رحمي با زائران قبر شريف رفتار مي‏كنند و چه بسا در اين مورد خونهاي پاكي ريخته مي‏شود و عرض و ناموس گروه كثيري لطمه و آسيب مي‏بيند، و ريشه انديشه آنان اين است كه بوسيدن ضريح، عبادت و پرستش صاحب قبر است. گويي «هر احترامي عبادت است!»

اين بيچارگان دور از معارف اسلام، چون نتوانستند عبادت را به صورت منطقي تعريف كنند، سرانجام در وادي حيرت گيج شدند و هر نوع تعظيم از «ميت» را پرستش تلقّي كردند و ما در فصل آينده براي عبادت، حدّ و مرز دقيقي ترسيم خواهيم كرد، آنچه فعلاً مهم است، آگاهي از سيره مسلمين در اين مورد است كه به مختصر و فشرده‏اي از مطالب انبوه در اين زمينه بسنده مي‏كنيم:

1 - دخت گرامي پيامبر، پس از درگذشت و دفن پدر بزرگوارش، كنار قبر وي ايستاد و مقداري از خاك قبر را برداشت و بر صورت نهاد و گريه كرد و اين دو بيت را سرود:

 

ما ذا عَلَي مَنْ شَمَّ تُربَة أَحْمَدَا 

أَنْ لا يَشُمَّ مَدْيَ الزَّمانِ غَواليا

 

«چه مي‏شود بر آن كسي كه خاك قبر احمد را ببويد و ديگر تا زنده است مشگ‏هاي گران قيمت را نبويد.»

 

صُبَّتْ عَلَيَّ مَصائِبُ لَوْ أنَّها 

صُبَّتْ عَلَي اْلأيَّامِ صِرْنَ لَيالِيا

 

«مصيبت‏هايي بر من وارد شد كه اگر به روزهاي روشن وارد مي‏شد، به شب تار تبديل مي‏شدند.»[8] .

2 - صحابي جليل، بلال حبشي كه به عللي مدينه را ترك گفت و در نواحي شام به امر مرز باني اشتغال جست، در خواب ديد كه پيامبر به او فرمود: اين چه جفايي است اي بلال، آيا وقت آن نرسيده است كه ما را زيارت كني؟ وي با حالت اندوه از خواب بيدار شد و بر مركب خود سوار گشته، آهنگ مدينه كرد. وقتي كنار قبر پيامبر آمد، شروع به گريه كرد و صورت خود را بر قبر مي‏ماليد و وقتي حسن و حسين را ديد، هر دو را بوسيد.[9] .

3 - اميرمؤمنان علي - ع - مي‏گويد: سه روز از دفن پيامبر گذشته بود كه عربي بياباني آمد و خود را بر قبر پيامبر افكند و خاك قبر او را بر سَر خود پاشيد و شروع به سخن گفتن با پيامبر كرد و گفت: اي پيامبر خدا، سخن گفتي ما نيز شنيديم، حقايق را از خداوند گرفتي ما نيز از تو گرفتيم از جمله چيزهايي كه خداوند برتو نازل كرده، اين است كه: «وَلَوْ أَنّهم إذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُم»، حال من بر خويشتن ستم كرده‏ام، از خدا برايم طلب آمرزش فرما! ناگهان ندايي شنيد كه: «گناهان تو بخشوده شد!»

اين داستان را بسياري از نويسندگان تاريخ و سيره آورده‏اند؛ از آن جمله «سمهودي در وفاء الوفا، ج 2، ص 612 و شيخ داود خالدي (متوفاي 1299) در صلح الاخوان و غيره.

4 - حاكم در مستدرك نقل مي‏كند: مروان بن حكم وارد مسجد شد و ديد مردي صورت بر قبر نهاده است، گردن او را گرفت و گفت مي‏داني چه مي‏كني؟ او وقتي سر برداشت معلوم شد كه ابو ايوب انصاري است و خطاب به مروان گفت: من نزد سنگ نيامده‏ام، نزد پيامبر آمده‏ام. اي مروان از پيامبر شنيدم كه فرمود: آنگاه كه دين را صالحان رهبري كنند بر آن گريه نكنيد آنگاه گريه نماييد كه نا اهلان رهبر باشند (يعني تو و بيت اموي تو).[10] .

اين بخش از تاريخ ريشه بازداري از تبرك به قبر پيامبر را به دست مي‏دهد و مي‏رساند كه صحابه گرامي پيامبر پيوسته به قبر شريف پيامبر تبرّك مي‏جستند، اين مروان بن حكم‏ها بودند كه آنان را از اين عمل مشروع باز مي‏داشتند.

در اين مورد سرگذشتهاي تاريخي به قدري زياد است كه نقل آنها مايه اطاله و درازي سخن است. علاقمندان مي‏توانند افزون بر كتاب «تبرك الصحابه» به كتاب ارزنده «الغدير»، ج 5، ص 146-156 مراجعه فرمايند.

در پايان از تذكر نكته‏اي ناگزيرم و آن اين كه: اين همه نقلهاي تاريخي هيچگاه نمي‏تواند دروغ و بي‏اساس باشد، حالا فرض كنيم كه همگي بي‏پايه و دروغ است، ولي باز بر مقصود ما گواهي مي‏دهند؛ زيرا اگر چنين كارهايي شرك، بدعت و يا نامشروع و حرام به شمار مي‏رفت هرگز دروغ پردازان آنها را به شخصيتهاي اسلامي نسبت نمي‏دادند، زيرا افراد دروغگو در زمينه‏هايي دروغ پردازي مي‏كنند كه مورد پذيرش جامعه باشد تا مردم سخن آنها را بپذيرند و باور كنند و هرگز كاري را كه شرك و بدعت و يا حرام و نامشروع است، به صالحان نسبت نمي‏دهند؛ زيرا در اين صورت با مقاومت و عدم پذيرش مردم روبرو مي‏شوند و تير آنان به سنگ مي‏خورد و به هدف پست خود نمي‏رسند.

[1] يوسف: 92.

[2] از زمان پيامبر گرامي تا امروز همه مسلمانان جهان، جز وهابي‏ها، به آثار رسول اكرم تبرك مي‏جستند و شيخ محمد طاهر مكي با شواهد قطعي تاريخي اين مطلب را در رساله‏اي كه در سال 1385 چاپ كرده، ثابت نموده است و نام رساله «تبرك الصحابه به آثار رسول اللَّه - ص -» و اين رساله به زبان فارسي نيز برگردان شده است.

[3] صحيح بخاري، ج 3، ص 255.

[4] صحيح بخاري، ج 4، ص 227 و صحيح مسلم باب خاتم النبوه.

[5] صحيح بخاري، ج 4، ص 226.

[6] صحيح بخاري، ج 4، ص 231.

[7] صحيح مسلم، ج 4، كتاب فضائل الصحابه.

[8] بسياري از نويسندگان محقق، اين جريان را نقل كرده‏اند، مانند شبرواي در الإتحاف، ص 9 و سمهودي در وفاء الوفا، ج 2، ص 444 و خالدي در صلح الإخوان، ص 57 و غيره.

[9] اين داستان را گروهي نقل كرده‏اند، مانند سبكي در شفاء السقام به نقل از تاريخ شام ابن عساكر و ابن اثير در اسد الغابه، ج1، ص 28.

[10] مستدرك حاكم، ج 4، ص 515.

 

 

 

 


| شناسه مطلب: 74549