بخش 32
سرچشمه اختلافات
سرچشمه اختلافات <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />
پرسش 30: چراما شيعيان با «اهل تسنن» اختلاف پيدا كردهايم و سرچشمه اختلاف كجا و از چه زماني شروع شده است؟
پاسخ: سرچشمه اختلاف و زمان پيدايش آن بحسب ظاهر از آن وقتي است كه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم در بستر بيماري و در حال احتضار بود و عدّهاي از رجال كه در بين آنها عمر بن خطاب نيز بود، نزد آن حضرت جمع بودند.
در صحيح بخاري هفت روايت با اندك تفاوتي نقل شده كه: رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم در آن حال بيماري فرمود: بياييد و كاغذي بياوريد تا چيزي براي شما بنويسم كه بعد از آن هرگز گمراه نشويد، عمر بن خطاب گفت: درد بر رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم غلبه كرده است و كتاب خدا نزد ما موجود است و همان كتاب خدا ما را كفايت ميكند، همين كه عمر اين حرف را زد، بين حاضرين اختلاف افتاد و كار به نزاع و خصومت كشيد و هر كس چيزي ميگفت، برخي ميگفتند كاغذ بياوريم تا رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم بنويسد و برخي حرف عمر را ميزدند و همهمه و سر و صدا بالا گرفت، حضرت فرمود: «قُومُوا عَنّي» از نزد من برخيزيد و دور شويد، سزاوار نيست نزد من با هم نزاع كنيد، ابن عباس خارج شد و سخت گريه ميكرد و ميگفت: همه مصيبتها از اينجا شروع شد كه نگذاشتند رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم نامه بنويسد و بين او و نوشتن نامه حائل شدند.
اين روايت در صحيح بخاري در هفت مورد با كمي تفاوت آمده است.
1 - در كتاب «العلم» [1] با جمله: قال عمر: ان النبي صلي الله عليه وآله وسلم غلبه الوجع و عندنا كتاب اللَّه حسبنا، فاختلفوا... آمده است.
«عمرگفت درد بر پيامبر غلبه كرده و كتاب خدا نزد ما موجود است و كفايت ميكند ما را پس بين حاضرين اختلاف افتاد.»
2 - در كتاب «الجهاد و السير» [2] آمده است. در اين روايت است كه: «ابن عباس زياد گريه كرد بطوري كه ريگها از اشك چشم او تَر شد» نيز در اين روايت است كه حاضرين با هم نزاع كردند: «فتنازعوا».
3 - در كتاب «الجزية و الموادعة» [3] آمده و اين روايت شبيه روايت قبل است.
4 - در كتاب «المغازي» [4] آمده است اين روايت و روايت دوم با كمي اختلاف نقل شده است.
5 - در كتاب «المغازي» [5] آمده و شبيه روايت دوم است.
6 - در كتاب «المرض» [6] آمده و در اين روايت است كه:
«لمَّا حُضِرَ رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و في البيت رجال فيهم عمر بن الخطاب، قال النبي صلي الله عليه وآله وسلم «هَلُّمَ اكتب لكم كتاباً لاتضلّوا بعده» فقال عمر: ان النبي صلي الله عليه وآله وسلم قد غلب عليه الوجع و عندكم القرآن حسبنا كتاب اللَّه فاختلف اهل البيت فاختصموا...»
7. در كتاب «الاعتصام بالكتاب و السنة» [7] آمده است، اين روايت مانند روايت قبل است.
در اينجا از باب نمونه يكي از آن روايات را عيناً ميآورم.
عن ابن عباس قال: «لمَّا حُضِرَ النّبي صلي الله عليه وآله وسلم و في البيت رجال فيهم عمر بن الخطاب، قال: «هَلُّمَ اَكتُب لكم كِتاباً لَنْ تَضِلُّوا بَعدَه» قال عُمر: إنَّ النّبي صلي الله عليه وآله وسلم غَلَبَه الوَجَع و عِنْدَكُم القُرآنُ، فحسبُنا كتابُ اللَّه.
و اختلفَ اَهْلُ البَيتِ. اخْتصَمُوا، فَمنهم من يقول: قَرِّبُوا يَكتب لكم رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم كتاباً لن تَضِلُّوا بَعْدَه، و منهم مَن يقولُ ما قالَ عُمر، فَلَمَّا اَكثَروا اللَّغَطَ [8] وَ الاخْتلافَ عند النَّبي صلي الله عليه وآله وسلم قال: «قُومُوا عَنّي» قال عُبيدُ اللَّه: فكان اِبْنُ عَبَّاسٍ يَقولُ: اِنَّ الرَّزيَّةَ كُلَّ الرَّزيَّةِ ما حالَ بَينَ رَسُول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و بَيْنَ اَنيكتُب لَهُم ذلكالْكِتابَ مِنْ اِخْتِلافِهِم ولَغَطِهِم.» [9] .
ابن عباس گفت: وقتي رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم در حال احتضار بود، و در خانه [آن حضرت] مرداني بودند و در بين آنها عمر بن الخطاب نيز حضور داشت، رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: بياييد بنويسم براي شما نوشتهاي كه بعد از آن گمراه نشويد، عمر گفت: درد بر رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم غلبه كرده و نزد شما قرآن هست، پس كتاب خدا ما را كفايت ميكند، و كساني كه در خانه بودند اختلاف كردند، با هم خصومت و دشمني كردند، پس برخي ميگفتند: بياوريد تا رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم كتابي بنويسد، كه بعد از آن گمراه نشويد، و برخي حرف عمر را ميزدند، پس وقتي همهمه و سر و صدا را زياد كردند ونزد آنحضرتاختلاف نمودند، رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: «از نزد من برخيزيد» عبيداللَّه [راوي حديث]گويد: پس ابن عباس ميگفت: بدرستي كه مصيبت و همه مصيبتها آن است كه حائل شد بين رسولاللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و بين اينكه براي آنها آن نوشته را بنويسد از جهت اختلاف آنها و همهمه و سر و صداي آنها.
اين روايات در صحيحترين كتابهاي اهل تسنن موجود است. [10] و به چند مطلب بسيار مهمّ و غير قابل انكار دلالت دارند:
اول اينكه: رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم كساني را كه دور بسترش جمع بودند و همه مسلمانان را در معرض ضلالت و گمراهي ميديد و به حاضرين خطاب كرد و فرمود: بنويسم تا شما هرگز گمراه نشويد. «لن تضلّوا ابداً».
دوم اينكه: وقتي نامه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم نوشته نشد، قهراً حاضرين يعني كساني كه گرد بسترش جمع بودند از ضلالت و گمراهي مصون نماندند، چون آنچه طبق فرموده آن حضرت آنها را از گمراهي نجات ميداد همان نامه بود كه نوشته نشد.
سوم اينكه: اختلاف در همان جلسه و از همان زمان شروع شد. «فاختلفوا».
چهارم اينكه: نزاع و كشمكش و خصومت و دشمني از همان موقع و در همان جلسه شروع شد.
پنجم اينكه: حرف عمر و سر و صداها پس از آن، چنان رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم را با آن حال بيماري، ناراحت كرد كه فرمود: از نزد من برويد و آنان را طرد كرد، «قُومُوا عنّي».
ششم اينكه: ابن عباس كه خود حاضر و ناظر ماجرا بود و از سويي اهميّت آن نوشته را ميدانست و ميفهميد شديداً از وضع پيش آمده گريه ميكند و از حوادث تلخ و تأسف باري كه بعدها دامن گير اسلام و مسلمانان ميشود ناراحت است و تصريح ميكند كه همه گرفتاريها، همه مصيبتها از حائل شدن بين رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و نوشتن آن حضرت بوجود آمد.
بنابراين به نظر ميرسد، سرچشمه همه اختلافات و خصومتها، كه بين مسلمانان رخ داد از همينجا سرچشمه گرفته است.
>به اين مناظره توجه فرماييد
>مناظره ديگر
[1] باب كتابة العلم، ص 25، ح 114.
[2] باب جوائز الوفد، ص 504، ح 3053.
[3] باب اخراج اليهود، ص 527، ح 3168.
[4] باب مرض النبي صلي الله عليه وآله وسلم و وفاته، ص 754، ح 4431.
[5] باب مرض النبي صلي الله عليه وآله وسلم و وفاته، ص 754، ح 4432.
[6] باب قول المريض، قوموا عنّي ص 1004، ح 5669.
[7] باب كراهة الاختلاف، ص 1266، ح 7366.
[8] اَللَّغَط: همهمه و سر و صداي مبهم، (اقرب الموارد).
[9] صحيح بخاري، كتاب الاعتصام بالكتاب و السنة، باب كراهية الاختلاف، ص 1266، ح 7366.
[10] در مقدمه صحيح بخاري نوشتهاند: صحيح بخاري بعد از كتاباللَّه، اجلّ كتب اسلام است «هو اجلّ كتب الاسلام بعد كتاب اللَّه اطلاقاً واعظمها شأناً». و محمد نزار تميم و هيثم نزار تميم از تنظيمكنندگان صحيح بخاري (چاپ بيروت) در مقدمه اين كتاب گفتهاند: «هو من اعظم الكتب المصنفة في الاسلام بعد كتاب اللَّه عزوجل» و از قول نووي از علماي بزرگ اهل سنت نقل كردهاند كه: صحيحترين كتب اهل سنت صحيح بخاري است.
به اين مناظره توجه فرماييد
روزي يك نفر از سلفيها بطور اهانتآميزي خطاب به اين جانب گفت: همه شما در ضلالت و گمراهي هستيد و تقصير با علما و بالخصوص شيخ كليني صاحب اصول كافي و مجلسي صاحب بحار است.
گفتم: از رحمت خدا دور باد كسي كه باعث ضلالت و گمراهي مسلمانان شد. بعد گفتم: تو حاضري كسي را كه سبب ضلالت و گمراهي مسلمانان شد بشناسي و از او بيزاري بجويي؟
گفت: البته كه حاضرم.
گفتم: صحيح بخاري را قبول داري و تمام روايات او را صحيح ميداني؟ گفت: بلي ما صحيح بخاري را بعد از قرآن صحيحترين كتابها ميدانيم و همه روايات آن درست و صحيح است.
گفتم: به صحيح بخاري مراجعه كن، هفت روايت نقل كرده مبني بر اينكه رسول اللَّهصلي الله عليه وآله وسلم در همان بيماري كه از دنيا رفت، به عدّهاي كه دور بسترش جمع بودند فرمود: كاغذ بياوريد تا چيزي بنويسم كه بعد از آن گمراه نشويد، يك نفر از حاضرين گفت: درد بر رسول اللَّهغلبه كرده است و قرآن براي ما كفايت ميكند و اين حرف سبب شد بين حاضرين اختلاف و نزاع بوجود آمد و سرانجام رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: برخيزيد برويد و نامه نوشته نشد، گفتم: آيا حاضر هستي اين شخص را كه در اين روايات معرفي و نام برده شده شناسايي و از او تبرّي جويي؟ آيا طبق اين روايات سبب ضلالت جمعي از مسلمانان همان شخص نشد؟ آيا رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم در صدد نبود چيزي بنويسد كه امتش در ضلالت و گمراهي نيفتند؟ او ساكت ماند و حرفي نزد، گفتم: برو كتاب صحيح بخاري را مطالعه كن تا بر تو معلوم شود منشأ ضلالت چه كسي بوده است. آيا مرحوم كليني يا مرحوم مجلسي يا ديگر علماي شيعه هستند يا آن كسي است كه شما به او دل بستهايد. گفت: رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم ميتوانست بعد از رفتن آن عدّه، كاغذ بطلبد و نامه را بنويسد چرا چنين نكرد؟
گفتم: آن كس كه گفت: درد بر رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم غلبه كرده و مانع نوشتن نامه شد، بذر شبهه را پاشيد و بر فرض كه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم بعد از رفتن آن عدّه، نامهاي مينوشت، ميگفتند نامه و نوشته اعتبار ندارد و رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم اين نامه را در حال عادي «و العياذ باللَّه» در كمال عقل ننوشته است و نميگذاشتند به آن عمل شود.
سرش را به زير انداخت و حرفي نزد.
مناظره ديگر
با دو نفر ديگر صحبت از اختلاف مسلمانان و آثار سوء آن شد و من اشاره به همين روايت كردم و گفتم: شما اهل تسنن ما «شيعيان» را رافضي و گمراه ميدانيد اما نميگوييد و از بزرگانتان سؤال نميكنيد كه چه كسي بذر گمراهي و اختلاف را پاشيد، چه كسي از نوشتن نامه توسط رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم جلوگيري كرد؟
گفتند: چنين نيست و نفرين كردند كسي را كه در بين مسلمانان بذر اختلاف بپاشد. اينجانب نيز آمين گفتم، سپس گفتم: پس به صحيح بخاري باب «قول مريض» «قوموا عني» و غير آن مراجعه كنيد و ببينيد در كنار بستر رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم چه كساني بودند و چه گفتند و چه كسي سبب شد رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم نامهاي كه ميخواست بنويسد، ننوشت و چرا ابن عباس گريه كرد؟
در اينجا متوجه قضيه شدند و گفتند: بالاخره مسلمانان بايد به كتاب خدا و به سنّت رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم عمل كنند و اينها هم در اختيار ما است.
گفتم: اولاً ما «شيعيان» همين حرف را ميزنيم و ميگوييم و معتقديم كه بايد به كتاب خدا و به سنت رسول خدا - كه از طريق اهل بيت آن حضرت ثابت و محرز شده - عمل كرد، ولي اين حرف بر خلاف حرف عمر است كه گفت «حسبنا كتاب اللَّه» كتاب خدا ما را كفايت ميكند، يعني نيازي به نوشته رسول اللَّهصلي الله عليه وآله وسلم نداريم.
ثانياً اگر حرف عمر درست بود و كتاب خدا كفايت ميكرد پس چرا اختلاف بوجود آمد؟ چرا مسلمانان بلكه خود صحابه گرفتار جنگ با يكديگر شدند؟ مگر علي ابن ابيطالبعليه السلام از صحابه و خليفه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم نبود؟ مگر طلحه و زبير و معاويه از صحابه نبودند؟ مگر عايشه همسر رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم نبود؟ مگر رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم قرآن را همراهش برد؟ علاوه بر اينها اگر كتاب خدا - قرآن - كفايت ميكرد، پس چرا شما خود را اهل سنت ميدانيد؟
گفتند: بالاخره هر چه بوده و هر چه واقع شده ما فعلاً نبايد به مسلمانان صدر اسلام بد بگوييم چون آنها مسلمان و گوينده لا اله الا اللَّه محمد رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم بودهاند.
گفتم: اگر بدگويي به گوينده لا اله الا اللَّه محمد رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم جايز نيست پس چرا شما اهل تسنن به اندك چيزي به شيعه بد ميگوييد، به محض اينكه ميخواهند طبق فقه خودشان بر چيزي كه سجده صحيح است، سجده كنند آنان را مشرك ميخوانيد، آنان را كه ايراني هستند مجوسي ميخوانيد؟
گفتم: شما نبايد به برخي از اعمال شيعه نگاه كنيد كه طبق مذهبتان جايز نيست و نبايد فوراً حكم به شرك و كفر شيعه بكنيد، بعد گفتم: برخي اعمال است كه در فقه شيعه جايز است، برخي حتي مستحب است، مانند نماز خواندن در كنار قبور ائمه معصومينعليهم السلام ولي طبق فقه و نظر برخي از شما جايز نيست، شما چرا بدون بررسي و به محض اينكه چنين اعمالي را از شيعه ديديد، آنان را مشرك و كافر ميخوانيد؟ چرا در مدارس شما به بچهها و جوانها تعليمات ضد شيعه ميدهند، بطوري كه وقتي ما را ميبينند با چشم دشمني و بغض و كينه بما نگاه ميكنند، چرا در اين موارد كه برخي اعمال از شيعه و خصوصاً از ايرانيها ميبينيد دليل و وجه آنرا سؤال نميكنيد؟
در اينجا احساس شرمندگي كردند و گفتند: جايز نيست به مسلمان تهمت زد و در فهم آيات هم بايد به شأن نزول آنها مراجعه كرد.
گفتم: پس بدانيد اگر بنا باشد به ظاهر نگاه كرد و قضاوت نمود ما هم ميتوانيم به ظاهر نگاه كنيم و حرف بزنيم.
سپس گفتم: در صحيح مسلم است كه:
وقتي سوره مباركه جمعه نازل شد و رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم اين آيه را قرائت فرمود:
وَ آخَرينَ مِنهُم لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِم [1] .
و [نيز بر جماعتهايي] ديگر از ايشان كه هنوز به آنها نپيوستهاند.
مردي از حاضرين گفت: يا رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم مراد از آخرين، در اين آيه چه كساني هستند؟ آن حضرت جواب او را نداد، باز سؤال كرد، حضرت جواب نداد، باز سؤال كرد، حضرت فرمود: سلمان فارسي حاضر است؟ پس دست مبارك خود را بر سلمان گذارد و فرمود: اگر ايمان در ثريّا باشد مرداني از اينها به آن دست مييابند
«فوضع النبي صلي الله عليه وآله وسلم يده علي سلمان ثم قال: لو كان الايمان عند الثريّا لناله رجال من هولاء.» [2] .
علاوه بر اين آيه، در همين كتاب از ابو هريره نقل كرده كه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم فرمود:
«لو كان الدين عند الثريا لذهب به رجل من فارس (او قال) من ابناء فارس حتّي يتَناوَلَهُ»
اگر دين نزد ثريا باشد مردي از فارس (يا) از فرزندان فارس به آن دست مييابد [3] .
گفتم: صحيح مسلم كه اين دو روايت را نقل كرده چاپ رياض و در عربستان منتشر شده و در هتل موجود است اگر قبول نداريد بروم كتاب را بياورم، گفتند: قبول داريم و صحيح است.
گفتم: پس ايرانيها نه تنها مذموم نيستند بلكه ممدوح و مورد تأييد خداوند و رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم هستند خنديدند و گفتند: همه اينها صحيح است اما ايرانيها كارهايي ميكنند كه در دين نيست ونبايد انجام دهند مانند: گنبد و بارگاه روي قبور ساختن، در كنار قبور نماز خواندن، شمع روشن كردن، دخيل بستن و...
گفتم: اوّلاً اين كارها شرك و كفر نيست، بلكه برخي از اين اعمال در فقه شيعه مستحب است، ثانياً اين قبيل اعمال اختصاص به شيعيان ندارد، مسلمانان مصر كه اهل تسنن هستند روي قبور بزرگان دين، ساختمان ساختهاند مسلمانان شام، لبنان، عراق و غير اينها همه يا اكثر آنها اهل تسنن هستند و چنين اعمالي را دارند و انجام ميدهند، چرا شما همه حملهها و تهمتها را متوجه شيعه و ايرانيها نمودهايد؟
گفتند: در واقع تقصير با بزرگان ما است كه حقايق را آنطور كه هست نميگويند و تنها همين كارهاي شيعه را كه تنها در فقه گروهي خاص بدعت و حرام است به مردم ميگويند و ما تقصير نداريم و با عذر خواهي خداحافظي كردند و بعد هم هر وقت آنها را ميديدم سلام و تعارف ميكرديم و با گرمي برخورد داشتيم و الحمد للَّه.
[1] سوره جمعه / 3.
[2] صحيح مسلم، كتاب فضائل الصحابة، ص 1090، باب فضل فارس، ح2546.
[3] صحيح مسلم، كتاب فضائل الصحابه، ص 1090، باب فضل فارس، ح2547.