بخش 2
فصل اوّل : شیعه و تشیّع 1 ـ « شیعه » در لغت و اصطلاح 2 ـ واژه شیعه در قرآن و حدیث 3 ـ پیدایش مذهب شیعه نتیجه بحث 1 . جدایی و تمایز پیشگامان نص ( شیعه ) از دیگران همراه با استدلال های اهل سقیفه نیتجه کشمکش های سقیفه 2 . پیشگامان تشیع در صدر اسلام 4 ـ فرضیه های موهوم پیرامون پیدایش شیعه تشیع ، ساخته و پرداخته عبدالله بن سبا نظر محقّقان درباره این فرضیه عبدالله بن سبا ، یک افسانه تاریخی رنگ و ریشه ایرانی تشیّع 5 ـ اختلاف میان شیعه امامیه و فرقه های دیگر شیعی 6 ـ نقش شیعه در بنای تمدّن اسلامی
19 |
فصل اوّل
شيعه و تشيّع
1 ـ شيعه در لغت و اصطلاح
2 ـ واژه شيعه در قرآن و حديث
3 ـ پيدايش مذهب شيعه
الف ـ جدايي و تمايز پيشگامان نص ( شيعه ) از ديگران
ب ـ پيشگامان تشيّع در صدر اسلام
4 ـ فرضيه هاي موهوم پيرامون پيدايش شيعه
5 ـ اختلاف ميان شيعه اماميّه و فرقه هاي ديگر شيعي
6 ـ نقش شيعه در بناي تمدّن اسلامي
21 |
* ( 1 ) *
« شيعه » در لغت و اصطلاح
شيعه در لغت ، پيروان و ياوران يك شخص است و جمع آن شِيَع و اشياع است و گفته مي شود : از او پيروي كرد ، همچنان كه گفته مي شود : با او موالات و همبستگي نمود . ( 1 )
ابن فارس گفته است : شيعه دو معناي ريشه اي دارد ، يكي بر ياري دلالت دارد و ديگري بر پخش و گسترش . اينكه مي گويند فلاني وقتي بيرون رفت ، ديگري او را مشايعت كرد ، از معناي اوّل است . ( 2 )
سخنان ديگري از فرهنگ نگاران همه به يك معني اشاره دارد . نتيجه اين كه : « شيعه » جماعتي است كه پيرو رييس خودند و انديشه اي و احد دارند و در سايه اين فكر مشترك ، با هم ياري و معاضدت دارند .
اين ، معناي لغوي شيعه است ، امّا در اينجا معناي دوّم يعني آنچه ميان عالمان مصطلح است مهم است .
وقتي شيعه گفته مي شود ، مقصود از آن عبارت است از :
1 . كسي كه دوستدار علي ( عليه السلام ) و فرزندان اوست ، به اين اعتبار كه آنان خاندان پيامبرند و خداوند در قرآن مودّت آنان را واجب ساخته است : بگو از شما براي رسالت ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . لسان العرب ، ج8 ، ص188 ، واژه « تشيّع » .
2 . مقاييس اللغه ، ج3 ، ص235 ، واژه « شيع » .
22 |
مزدي نمي خواهم ، مگر مهرورزي نسبت به نزديكانم . ( 1 )
شيعه به اين معني ، جز بر نواصب كه دشمن علي ( عليه السلام ) و خاندان اويند ، به همه مسلمانان گفته مي شود . ريشه آن انديشه ( ناصبي گري ) به دوران معاويه بر مي گردد كه پايه گذار دشنام به علي ( عليه السلام ) بر فراز منبرها بود . جز آنان ، همه مسلمانان اهل بيت پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را احترام مي گذارند و دوست دارند و هر صبح و شام بر آنان درود مي فرستند . امام شافعي در شعر خود مي گويد :
« اي اهل بيت پيامبر خدا ، محبت شما واجبي از سوي خداوند است كه در قرآن آن را فرو فرستاده است . در افتخار بزرگ شما همين بس كه هر كس بر شما درود نفرستد ، نمازش كامل نيست » ( 2 ) .
2 . كسي كه علي ( عليه السلام ) را بر عثمان يا بر همه خلفا برتري مي دهد ، با اعتقاد بر اينكه او چهارمين خليفه است و دليل مقدم دانستن او روايات فراواني است كه درباره فضايل و مناقب او از پيامبر اعظم ( صلّي الله عليه وآله ) نقل شده و اصحاب حديث آن ها را در مجموعه هاي حديثي خود آورده اند و اين احاديث ، انسان را وا مي دارد كه باور كند آن حضرت برترين صحابه است . معتزله هاي بغداد و اندكي از اهل حديث اين عقيده را دارند . بسياري از كساني كه در موضوع رجال و شرح حال و فرقه ها كتاب نوشته اند ، بر مبناي همين اصطلاح ، گروهي اندك از صحابه و بسياري از تابعين را شيعه دانسته اند و آن را از اسباب ضعف شمرده اند و برتري خلفا را به علي ( عليه السلام ) اصلي از اصول دين دانسته اند كه از آن نمي توان گذشت ، با اينكه امامت نزد اهل سنّت يكي از فروع است ، تا چه رسد به درجات و رتبه خلفا كه از اصول دين باشد ؟ !
چه بسا بر كساني كه توجّهي به اين اصطلاح ندارند ، مسأله خلط مي شود و بين اين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ( قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي ) ( شوري ، آيه 23 ) .
2 . يا اهلَ بيتِ رسول الله حبّكم * * * فرض من الله في القرآن انزله
كفاكم من عظيم الفخر انكم * * * من لم يصلّ عليكم لا صلاة له
( الصواعق المحرقة : ص148 چاپ سوم 1385 هـ )
23 |
دو معني فرق نمي گذارند . ذهبي در « ميزان الاعتدال » و « سير اعلام النبلا » بيش از همه اين اصطلاح را به كار مي برد و بعضي از تابعين و راويان حديث را به « تشيّع » نسبت مي دهد و با اين وصف ، مي خواهد به ضعف آنان اشاره كند . ابو عبدالله حاكم نيشابوري مثل معتزليان بغداد به تشيع نسبت داده شده است و مقصود آن است كه اينان ، علي ( عليه السلام ) را بر ساير خلفا برتري مي دهند ، نه آنكه آن حضرت امامي باشد كه خلافتش مورد نصّ است .
3 . كسي كه از علي ( عليه السلام ) و فرزندان او پيروي مي كند ، به اعتبار اين كه آنان جانشينان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و پيشوايان مردم پس از اويند و آن حضرت ايشان را به فرمان خدا براي اين مقام نصب كرده و نام ها و ويژگي هاي آنان را ياد كرده است . در اينجا شيعه به اين معني است و مشهور بوده كه علي ( عليه السلام ) وصيّ است و اين از لقب هاي او گشته و شاعران در قصيده هايشان با همين عنوان از او ياد كرده اند . ( 1 )
امام علي ( عليه السلام ) در برخي خطبه هايش بر اين معني تأكيد فرموده است ، از جمله : « از اين امّت هيچ كس با آل محمّد ( صلّي الله عليه وآله ) مقايسه نمي شود و آنان كه نعمت آل محمد ( صلّي الله عليه وآله ) بر آنان جاري شده ، هرگز با آنان برابر نيستند . آنان پايه دين وستون يقين اند .
ويژگي هاي حق ولايت براي آنان است و وصايت و وراثت در اين خاندان است . . . » . ( 2 )
فشرده سخن اينكه اين لفظ ، شامل هر كس مي شود كه به رهبري امّت از سوي علي ( عليه السلام ) پس از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) معتقد باشد و اينكه او جانشين پيامبر در همه اموري است كه به او مربوط است ، جز پيامبري و نزول وحي . همه اين ها بر اساس تصريح پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) است . بنابراين پايه اصلي تشيّع ، اعتقاد به وصايت و رهبري با همه شؤون آن براي امام ( عليه السلام ) است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . امام مجتبي ( عليه السلام ) پس از شهادت أميرمؤمنان ، در خطبه درخشان خويش فرمود : « من پسر پيامبر و پسر وصيّ هستم » ( مستدرك حاكم : 1 / 172 ) ابن ابي الحديد نيز اشعاري را ذكر كرده كه صحابه و تابعين ، امام علي ( عليه السلام ) را به وصايت ستوده اند ( ر . ك : شرح نهج البلاغة : ج1 ، ص143 ـ 150 باب اشعاري كه در وصايت علي ( عليه السلام ) نقل شده است ) .
2 . نهج البلاغة : خطبه 2
24 |
تشيع ، اعتقاد به اين است و جز اين ، چيزي پايه اصلي مفهوم تشيّع و محور اطلاق شيعه بر او نيست .
بي شك ، شيعه انديشه هاي كلامي خاصي در زمينه اصول و فروع دارد كه در برخي از آنها با ديگران مشترك اند و در برخي متفاوت ، ليكن اين انديشه ها از نشانه هاي خاص آنان نيست ، بلكه اصول و احكامي است كه بر اساس آيات و روايات و عقل آنها را پذيرفته اند .
25 |
* ( 2 ) *
واژه شيعه در قرآن و حديث
در قرآن كريم ، شيعه به معناي پيرو پيامبران و شخصيت هاي بزرگ به كار رفته است . خداوند ( در داستان موسي ( عليه السلام ) ) مي فرمايد : آنكه از پيروان او بود ، او را بر ضدّ آنكه از دشمنانش بود به فريادرسي خواست : ( فَاسْتَغاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَي الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ ) . ( 1 )
نيز مي فرمايد : و از جمله پيروان او ابراهيم است كه با قلبي سليم به پيشگاه پروردگارش آمد ( وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لاَِبْراهِيمَ . . . ) ( 2 )
به معناي پراكندگي و تفرقه و اختلاف هم به كار رفته است : ( مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكانُوا شِيَعاً ) ( 3 )
هرگاه در معناي تبعيت به كار رود به بُعد مثبت و ايجابي معني اشاره مي كند ( 4 ) ، امّا وقتي در معناي تفرقه و پراكندگي به كار مي رود به معناي منفي اشاره دارد ( 5 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . قصص : 15
2 . صافات : 83 ـ 84
3 . روم : 32
4 . مانند ( فَوَجَدَ فِيها رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شِيعَتِهِ وَهذا مِنْ عَدُوِّهِ ) ( قصص : 15 ) .
5 . مثل ( أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً . . . ) ( انعام : 65 ) .
26 |
امّا در حديث ، بي شك از آنجا كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) عرب اصيل است ، اين واژه را در معناي حقيقي آن ( پيرو ) به كار مي برد . وقتي آيه ( إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ ) ( 1 ) نازل شد ، حضرت در حال حيات خويش پيروان علي ( عليه السلام ) را شيعه توصيف كرد . به نقل محدثان و مفسّران ، در روايات متعددي آمده است كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) گروهي را كه نسبت به علي ( عليه السلام ) موالات و پيروي داشتند ، خير البريّه ( بهترين انسان ها ) ناميد .
برخي از اين احاديث چنين است :
1 . ابن مردويه از عايشه چنين نقل مي كند : گفتم يا رسول الله ، چه كساني نزد خدا گرامي ترين افرادند ؟ فرمود : اي عايشه ، مگر آيه ( إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ ) را نمي خواني ؟ ( 2 )
2 . ابن عساكر از جابر بن عبدالله نقل مي كند : نزد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بوديم كه علي ( عليه السلام ) آمد . پيامبر فرمود : سوگند به آنكه جانم در دست اوست ، اين و پيروانش در قيامت ، رستگارند . و آيه ( إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ ) نازل شد . از آن پس هرگاه علي ( عليه السلام ) مي آمد ، اصحاب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مي گفتند : ( خَيْرُ الْبَرِيَّةِ ) ( بهترين انسان ها ) آمد . ( 3 )
3 . ابن عدي و ابن عساكر از ابو سعيد روايت كرده اند كه : « علي ( عليه السلام ) خير البريه است » . ( 4 )
4 . ابن عدي از ابن عباس نقل مي كند :
چون آيه ( إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ ) نازل شد ، پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به علي ( عليه السلام ) فرمود : ( خَيْرُ الْبَرِيَّةِ ) ( بهترين انسان ) تو و پيروان تو در روز
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بينة : 7
2 . الدرّ المنثور : ج6 ، ص589 « تفسير آيه 7 سوره بينّه » .
3 . همان : ج6 ، ص589
4 . همان .
27 |
قيامت هستيد ، هم از خدا راضي هستيد ، هم او از شما راضي است . ( 1 )
5 . ابن مردويه از علي ( عليه السلام ) نقل مي كند كه : پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به من فرمود : آيا اين سخن خدا را نشنيده اي كه ( إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ ) ؟ آنان ، تو و پيروان تو هستيد ، وعدگاه من و شما كنار حوض است ، آنگاه كه امّت ها براي حسابرسي مي آيند ، شما خوانده مي شويد . ( 2 )
اين ها بخشي از رواياتي است كه از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نقل شده و لفظ شيعه بر پيروان علي ( عليه السلام ) اطلاق شده است . خواستاران تفصيل بيشتر به اين منابع رجوع كنند :
1 ـ تفسير طبري ، جزء آخر ( تفسير سوره بيّنه ) .
2 ـ الدرّ المنثور ، ج6 ص 589 ( تفسير سوره بيّنه ) .
اين متون فراوان كه بي نياز از بررسي سندي است ، نشان مي دهد كه علي ( عليه السلام ) در ميان اصحاب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، متمايز به اين بود كه شيعه و پيرواني دارد ، با اوصاف و ويژگي هايي كه در زمان پيامبر و پس از آن با اين نشانه ها شناخته مي شوند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الدر المنثور : ج6 ، ص589
2 . همان .
28 |
* ( 3 ) *
پيدايش مذهب شيعه
تشيع ، يك مسلك كلامي همچون اعتزال نيست ، تا از آغاز و علل پيدايش آن بحث كنيم ، از يكي از حوادث هم پديد نيامده است ، مثل خوارج ، بلكه تشيع ، عبارت است از اعتقاد به استمرار رهبري اسلامي در قالب « وصايت » براي امام علي ( عليه السلام ) و خاندان او . اين ، اساس وروح تشيع است . اعتقادات ديگر شيعه در اصول و فروع ، نقشي در صدق تشيع به صورت اثبات و نفي ندارد . بناي تشيع بر همان عقيده به تداوم رهبري اسلامي در قالب وصايت براي علي ( عليه السلام ) است .
اين تفكّر ، به دست مبارك پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در حال حياتش پي نهاده شد ، گروهي از مهاجران و انصار نيز در زمان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آن را پذيرفتند و پس از رحلت آن حضرت نيز بر همان عقيده باقي ماندند . گروهي ديگر از تابعين هم به آنان اقتدا كردند و اعتقاد به اين اصل ، از همان زمان هاي گذشته تا كنون تداوم يافته است .
بنابراين ، تشيع تاريخي جز تاريخ اسلام و مبدأيي جز آغاز ظهور اسلام ندارد و اسلام و تشيع دو سوي يك حقيقت اند و دو همزادند كه با هم به دنيا آمده اند .
دليل بر اين حقيقت به نحو اختصار عبارت است از :
أ . بيان فضايل علي ( عليه السلام )
پيامبر اعظم ( صلّي الله عليه وآله ) در طول زندگي خويش بارها و در مناسبت هاي مختلف از فضايل و
29 |
مناقب امام علي ( عليه السلام ) و از رهبري او براي امت اسلامي پس از پيامبر سخن گفته است و تاريخ مدوّن گواه اين ادّعاست .
اينگونه اشاره به فضايل آن حضرت ، سبب شد تا در زمان پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) گروهي از اصحاب برگرد امام علي ( عليه السلام ) فراهم آيند و از او به عنوان برترين الگو براي فضايل برجسته و مناقب نيك پيروي كنند .
ب . حديث آغاز دعوت
پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) براي هدايت مردم از بت پرستي به توحيد بر انگيخته شد . ابتدا سال ها دعوت سرّي و تبليغ پنهاني داشت ، تا آنكه آيه ( وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ اْلأَقْرَبِينَ ) ( 1 ) ( خويشاوندان نزديك تر خود را بيم بده ) نازل شد . پيامبر خدا چهره هاي سرشناس بني هاشم را دعوت كرد و پيامبري خويش را بر آنان عرضه نمود و فرمود :
« كدام يك از شما به من ايمان مي آوريد و در اين هدف ياريم مي كنيد ، تا برادر ، جانشين و وصّي من باشيد ؟ »
جز علي ( عليه السلام ) كسي بر نخاست . دعوت خويش را دوباره و سه باره تكرار كرد ، در هر بار كسي دعوتش را اجابت نمي كرد و تنها علي ( عليه السلام ) بود كه برمي خاست و آمادگي خويش را براي پشتيباني پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) اعلام مي كرد . آنگاه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود :
« اين ، برادر ، وصيّ و جانشين من در ميان شماست ، از او بشنويد و فرمانبرداري كنيد . » ( 2 )
ج ـ حديث منزلت
تاريخ نگاران و راويان آورده اند : پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) همراه مردم به جنگ تبوك عزيمت كرد . علي ( عليه السلام ) عرض كرد : من هم همراه شما بيايم ؟ فرمود : نه . علي ( عليه السلام ) گريست . پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به او فرمود :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . شعراء : آيه 214 .
2 . مسند احمد : ج1 ، ص111 ، تاريخ طبري : ج2 ، ص62 ـ 63 ، تاريخ ابن اثير : ج2 ، ص40 ـ 41 و منابع فراوان ديگر .
30 |
« آيا نمي خواهي نسبت به من ، همچون هارون نسبت به موسي باشي ، جز اينكه پس از من پيامبري نيست ؟ سزاوار نيست من بروم ، مگر آنكه تو جانشين من باشي » ( 1 ) .
استثناي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مي رساند كه جز نبّوت ، همه منصب هايي كه هارون داشته است ، براي علي ( عليه السلام ) ثابت است .
د . اعلان برائت از مشركين
چون آياتي از سوره توبه نازل شد كه در آن ها امان از مشركان برداشته شده بود ، پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) آن آيات را به ابو بكر آموخت و او را همراه چهل مرد به سوي مكه فرستاد تا آنها را روز عيد قربان به گوش مردم برساند . امّا جبرئيل بر آن حضرت نازل شد و عرض كرد : « آنها را از سوي تو ، جز خودت يا مردي از خاندانت ابلاغ نمي كند . »
و اين سبب شد كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از علي ( عليه السلام ) بخواهد كه اين مسئووليت را بر عهده گيرد و فرمود :
« خود را به ابو بكر برسان و آيات را از دست او بگير ، و با آن ها عهد و پيمان مشركان را به سويشان بيفكن » يعني آيات برائت را بر مردمي كه از اطراف حجاز مي آيند بخوان . ( 2 )
هـ . مشاركت در مباهله
چون مسيحيان نجران از پرداخت جزيه امتناع كردند ، با پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) توافق كردند كه مباهله كنند . از سوي خدا فرمان انجام مباهله فرود آمد :
( فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَكُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَكُمْ وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللهِ عَلَي الْكاذِبِينَ ) ( 3 ) « بگو بياييد فراخوانيم فرزندانمان و فرزندانتان را ، زنانمان و زنانتان را و خودمان وخودتان را پس مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم . »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحيح بخاري : ج5 ، باب فضائل اصحاب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، باب مناقب علي ( عليه السلام ) ، ص 24
2 . تفسير طبري : ج10 ، ص47 ، تفسير در المنثور : ج4 ، ص122 و منابع ديگر .
3 . آل عمران : 60
31 |
پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) علي و فاطمه و حسن وحسين ( عليهم السلام ) را فراخواند و فرمود : « خدايا ، اينان خاندان من اند » و در آن لحظه خطير ديگران را شركت نداد و به سوي ديگران روي نياورد ، گويا بر روي زمين كساني جز آنان شايسته آمين گويي به دعاي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نبودند .
و . حديث غدير
حديث غدير از احاديث متواتر است كه صحابه و تابعين در هر عصر و نسل آن را نقل كرده اند . اكنون در صدد ذكر منابع و اثبات تواتر آن نيستيم ، بلكه مي خواهيم بگوييم آن حادثه مهم در تاريخ اسلام و سخن پيامبر بزرگوار ( صلّي الله عليه وآله ) برفراز جهاز شتران كه فرمود :
« مَن كنت مَولاه فهذا علي مولاه » ( هر كه را من مولا و سرپرست بودم ، علي مولاي اوست ) ، سبب شد كه گروهي از مهاجران و انصار برگرد علي ( عليه السلام ) به عنوان محور هدايت و رهبري پس از پيامبر گرد آيند .
حسّان بن ثابت ، شاعر زمان پيامبر نيز سخن پيامبر را در شعر خود آورد . ( 1 )
نتيجه بحث
اين حوادث مهم در زندگي علي ( عليه السلام ) نشان مي دهد كه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) او را به خاطر شايستگي ها و توانمندي هاي منحصر به فردش ، انساني شايسته رهبري حكيمانه پس از رحلت خويش مي شناخت از همين رو ، جمعي از مهاجران و انصار ، به و يژه آنان كه در دل كينه اي از او نداشتند ، پيرو او شدند و اين گروه با عنوان « شيعه علي » شناخته شدند .
بنابراين ، تشيع همان اسلام و روي ديگري از آن است و اشاره به يك اصل اسلامي دارد و آن اينكه رهبري حكيمانه و هدايت علمي ، با نصب پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در وجود علي ( عليه السلام ) متمركز است . هر كس اين حقيقت را درك كند ، شيعه و پيرو علي ( عليه السلام ) مي شود . آنان در زمان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به عنوان شيعه علي ( عليه السلام ) شناخته شدند و پس از وفات پيامبر هم بر همين باور باقي ماندند و گروه هايي از تابعين و تابعانِ تابعين پيرو آنان شدند تا به امروز .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . وقال له قم يا عليّ فانّني * * * رضيتكَ مِن بعدي اماماً وهادياً .
32 |
گروهي از مؤلفان نيز به اين حقيقت تصريح كرده اند . نوبختي مي گويد :
شيعه ، پيروان علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) هستند كه به « شيعه علي » ناميده مي شوند ، چه در زمان پيامبر و چه پس از او ، و با پيوستگي به آن حضرت و عقيده به امامت او معروفند . ( 1 )
ابو الحسن اشعري گويد : از اين رو به آنان « شيعه » گفته شده كه پيرو علي ( عليه السلام ) اند و او را بر اصحاب ديگر پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) مقدم مي دارند . ( 2 )
شهرستاني گويد : شيعه آنانند كه به خصوص پيرو علي اند و بر اساس نصّ و وصيت ، معتقد به امامت و خلافت اويند . ( 3 )
گرد آمدن عده اي از مهاجران و انصار ـ كه خداوند دلشان را براي تقوا آزمود ـ پيرامون علي ( عليه السلام ) پس از شنيدن اين روايات برانگيزاننده و مشهور شدن جمعي به « شيعه علي » در عصر رسالت ، در پي آن توصيفاتي كه درباره علي ( عليه السلام ) بود ، امري طبيعي است و شگفت نيست كه اسلام و تشيع ، دو همزاد به شمار آيند كه با هم زاده شدند و تا پايان جهان نيز با هم خواهند بود .
دو نكته قابل بحث و بررسي مانده است :
1 . جدايي شيعه از ديگران
2 . پيشگامان تشيع در صدر اسلام
اينك به بررسي اين دو موضوع مي پردازيم :
1 . جدايي و تمايز پيشگامان نصّ ( شيعه ) از ديگران
از آنچه گذشت ، روشن شد كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بود كه بذر تشيع را افشاند و هسته اوليه آن را در حال حيات خويش كاشت و با سخن و عمل خويش آن را پروراند و فضايل و مناقب علي ( عليه السلام ) را شناساند و در نتيجه جمعي از اصحاب برگرد علي ( عليه السلام ) فراهم آمدند . پس از رحلت رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) مسلمانان دو گروه شدند :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . فرق الشيعه : ص17
2 . مقالات الاسلاميين : ج1 ، ص65
3 . الملل والنحل : ج1 ، ص131
33 |
اوّل : آنان كه بر عقيده خود در زمان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) باقي ماندند ، يعني اينكه منصب رهبري حكيمانه اسلامي در دو عرصه سياسي وعلمي منحصر در علي ( عليه السلام ) است و با حديث غدير و جز آن با ديگران احتجاج كردند . به آنان شيعه و مواليان علي ( عليه السلام ) و خاندان او مي گفتند . بر اين باور پايدار ماندند و جدا شدن خلافت از اهل بيت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و افتادن به دست ديگران تأثيري بر اعتقادشان نداشت .
دوم : آنان كه مصلحت هاي پنداري را بر تصريح پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ترجيح دادند و تجمّعي در سقيفه بني ساعده داشتند كه تنها متشكل از انصار بود و مهاجران را مطّلع نكردند ، زيرا آنان مشغول امور دفن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بودند . چون عمر و ابو بكر از تجمع انصار در سقيفه اطلاع يافتند ، عمر به ابو بكر گفت : بيا نزد برادران انصاري خويش برويم و ببينيم چه تصميم دارند . وارد جمع آنان شدند ، در حالي كه بعضي از مهاجران نيز مثل ابو عبيده جرّاح با آن دو بودند . سعد بن عباده ، سخنگو و بزرگ انصار ، مشغول سخن بود و آنان را تشويق مي كرد كه خلافت را به دست گيرند ، چرا كه آنان بودند كه پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) را وقتي قريش او را بيرون كردند ، پناه دادند و در راه او همه گونه فداكاري و جانفشاني كردند .
پس از سخنان او ابوبكر آغاز سخن كرد و با استناد به اينكه خويشاوندان و قبيله پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به خلافت شايسته ترند ، زيرا با شرافت ترين خاندان عرب بودند ، دست عمر و ابو عبيده جرّاح را گرفت و براي بيعت نامزد كرد .
همراه با استدلال هاي اهل سقيفه
بر حاضران در سقيفه لازم بود كه :
1 . با عمل به آيه ( وَ ما كانَ لِمُؤْمِن وَلا مُؤْمِنَة إِذا قَضَي اللهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ ) ( 1 )
وقتي خدا وپيامبرش حكمي كردند ، براي هيچ مرد و زن مؤمني اختيار نيست . كلام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . احزاب : 36
34 |
پيامبر را بر ارزش هاي قبليه اي مقدم بدارند . ولي آنان عادت داشتند كه مصالح خود را بر سخن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مقدم بدارند و اين اولين بار نبود و ريشه هايي در زمان حيات پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) داشت كه پيامدهاي فراواني فراهم آورد و چه بسا موارد آن به بيش از شصت بار و مورد مي رسيد .
2 . بر فرض كه آنان ، مصلحت را در به فراموشي سپردن نصّ پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ديدند ، لازم بود در جستجوي كسي باشند كه از همه به كتاب و سنت داناتر و در راه خدا از همه تواناتر و با صلابت تر و در ايمان و مسلماني از همه با سابقه تر باشد ، آنگونه كه از قرآن و حديث برمي آيد . خداي سبحان مي فرمايد : ( الَّذِينَ إِنْ مَكَّنّاهُمْ فِي اْلأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّكاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَلِلّهِ عاقِبَةُ اْلأُمُورِ ) ( 1 ) « آنان كه اگر در روي زمين به آنان قدرت بدهيم ، نماز را بر پا مي دارند و زكات مي پردازند و امر به معروف و نهي از منكر مي كنند و فرجام كارها از آن خداست . »
امام علي ( عليه السلام ) فرمود : « اي مردم ! سزاوارترين مردم به اين كار ( خلافت ) كسي است كه بر آن تواناتر و به امر خدا داناتر باشد » . ( 2 )
امام حسين ( عليه السلام ) نيز فرمود : « امام وپيشوا نيست مگر آنكه بر اساس قرآن حكومت كند ، به دين حق گردن نهد ، عدالت را برپا دارد و خود را و قف راه خدا كند » . ( 3 )
اين معيار و ضابطه ها كجا ؟ و آنچه در احتجاج هاي مهاجران و انصار آمده است كجا ؟ !
نيتجه كشمكش هاي سقيفه
نزاع بين آن دو گروه شعلهور بود ، تا آنكه عمر بن خطاب به ابو بكر گفت : اي ابوبكر دستت را بگشاي . او هم دستش را گشود و عمر با وي بيعت كرد ، سپس سه نفر از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . حج : 41
2 . نهج البلاغة : خطبه 173
3 . روضة الواعظين : ص206
35 |
مهاجران كه آنجا حاضر بودند بيعت كردند و اين وسيله اي شد تا رئيس قبيله اوس هم با او بيعت كند ، تا مبادا سعد بن عباده رئيس قبيله خزرج به پيروزي برسد . مهاجران به همين اندازه از بيعت بسنده كردند و در حالي كه مردم را به بيعت ابو بكر فرا مي خواندند ، از سقيفه بيرون آمدند .
بررسي آنچه از ضرب و شتم در سقيفه گذشت و نيز تحليل حوادث تلخي كه پس از آن رخ داد ، نيازمند نگارش كتابي جداگانه است كه اكنون در صدد آن نيستيم . در بيان آن تنها به سخن عمر بن خطاب اكتفا مي كنيم كه پرده از بسياري از آنچه تا مدتي پس از آن پيش آمد بر مي دارد . وي گفت :
« بيعت ابو بكر ، اشتباهي بود كه جاهليت آن را بر عهده داشت و خداوند ، مسلمانان را از شرّ آن نگه داشت » .
يا « بيعت ابو بكر اشتباهي بود كه سامان يافت و اينگونه بود ، جز اينكه خداوند از شرّ آن نگه داشت . پس هر كس با فردي بدون مشورت با مسلمانان بيعت كند ، بيعتش بي ارزش است . » ( 1 )
2 . پيشگامان تشيع در صدر اسلام
روشن شد كه عنصر اساسي تشيع ، اين عقيده است كه رهبري حكيمانه اسلامي در دو زمينه تعليم و سياست ، منحصر در علي ( عليه السلام ) و خاندان اوست . اين اصل فراگير ميان شيعه ، مانند ستون فقرات در ميان مسايل اصولي ديگر است . براي آشنايي با پيشگامان تشيّع و معتقدان به اين عقيده ، نام شماري از صحابه شيعه از بني هاشم و ديگران را ياد مي كنيم :
1 . عبدالله بن عباس 2 . فضل بن عباس
3 . عبيدالله بن عباس 4 . قثم بن عباس
5 . عبدالرحمن بن عباس 6 . تمام بن عباس
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سيره نبوي ، ابن هشام : ج2 ، ص658 ؛ تاريخ طبري : ج2 ، ص446
36 |
7 . عقيل بن ابي طالب 8 . ابو سفيان بن حرث بن عبدالمطلب
9 . نوفل بن حرث 10 . عبدالله بن جعفر بن ابي طالب
11 . عون بن جعفر 12 . محمد بن جعفر
13 . ربيعة بن حرث بن عبدالمطلب 14 . طفيل بن حرث
15 . مغيرة بن نوفل بن حارث 16 . عبدالله بن حرث بن نوفل
17 . عبدالله بن ابي سفيان بن حرث 18 . عباس بن ربيعه بن حرث
19 . عباس بن عتبة بن ابي لهب 20 . عبدالمطلب بن ربيعه بن حرث
21 . جعفر بن ابي سفيان بن حرث .
اينان از نام آوران بني هاشم اند . امّا از غير بني هاشم ، نام گروهي از آنان از اين قرار است :
22 . سلمان فارسي 23 . مقداد بن اسود
24 . ابو ذر غفاري 25 . عمار ياسر
26 . حذيفة بن يمان 27 . خزيمة بن ثابت
28 . ابو ايوب انصاري ( مهمان كننده پيمامبر ) 29 . ابو الهيثم مالك بن تيهان
30 . أبيّ بن كعب 31 . سعد بن عباده
32 . قيس بن سعد بن عباده 33 . عديّ بن حاتم
34 . عبادة بن صامت 35 . بلال حبشي
36 . ابو رافع ( غلام پيامبر ) 37 . هاشم بن عتبه
38 . عثمان بن حنيف 40 . حكيم بن جبله عبدي
41 . خالد بن سعيد بن عاص 42 . ابن الحصيب اسلمي
43 . هند بن ابي هاله تميمي 44 . جعدة بن هبيره
45 . حجر بن عدي كندي 46 . عمرو بن حمق خزاعي
47 . جابر بن عبدالله انصاري 48 . محمد بن ابي بكر
49 . ابان بن سعيد بن عاص 50 . زيد بن صوحان عبدي .
37 |
اين پنجاه نفر صحابي ، از طبقه اوّل شيعه اند . هر كه خواهان زندگي نامه تفصيلي آنان و تشيع شان است ، به كتاب هاي رجالي مراجعه كند ، ليكن با چشمي باز و بصيرتي نافذ .
در پايان ، سخن محمد كرد علي را در كتابش « خطط الشام » مي آوريم كه گفته است : در زمان پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) گروهي از بزرگان صحابه به موالات علي ( عليه السلام ) شناخته مي شدند ، مثل سلمان فارسي كه مي گفت : با پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بر اين اساس بيعت كرديم كه خيرخواه مسلمانان و پيرو امامت علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) و ولايت او باشيم .
ومثل ابو سعيد خدري كه مي گفت : مردم به پنج چيز مأمور شدند ، به چهار تا عمل كردند و يكي را واگذاشتند . و چون از آن چهار تا سؤال شد ، گفت : نماز ، زكات ، روزه ماه رمضان و حج .
گفتند : پس آن يكي كه رهايش كردند چه بود ؟
گفت : ولايت علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) .
گفتند : آيا اين هم همراه آن ها واجب است ؟
گفت : آري ، اين نيز با آن ها واجب است .
ومثل ابو ذر غفاري ، عمار ياسر ، حذيفة بن يمان ، خزيمة بن ثابت ذي الشهادتين ، ابو ايوب انصاري ، خالد بن سعيد و قيس بن سعد بن عباده . ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . خطط الشام : ج5 ، ص251
38 |
* ( 4 ) *
فرضيه هاي موهوم پيرامون پيدايش شيعه
روشن شد كه پيدايش مذهب تشيع ، پيامد بحث و جدل هاي كلامي يا سياست روزگار نبود ، بلكه با پيدايش اسلام پديد آمد ، چون كه پيامبر اكرم حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله ) بذرافشان نخستينِ آن بود ، چرا كه تشيع و اسلام ، دو روي يك حقيقت است . ولي گروهي از تاريخ نگاران و مقاله نويسان ، چنين ترسيم كردند كه تشيع ، موضوعي است كه بر جامعه اسلامي پديد آمد ، از اين رو در پي يافتن ريشه و آغاز آن بر آمدند . هم اينك برخي از فرضيه هاي مهم را يك به يك مورد بحث و پاسخگويي قرار مي دهيم .
فرضيه نخست :
تشيع ، ساخته و پرداخته عبدالله بن سبا
طبري درباره اين توهّم ساختگي مي نويسد :
« يك يهودي به نام عبدالله بن سبا ( ابن سوداء ) در صنعا ، در زمان عثمان اظهار مسلماني كرد و در بين مسلمانان نفوذ نمود و شروع به رفت و آمد در شهرها و مراكز مسلمانان همچون شام ، كوفه ، بصره ومصر كرده و بشارت مي داد كه پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) هم مانند عيسي بن مريم باز خواهد گشت و علي ( عليه السلام ) وصيّ محمد ( صلّي الله عليه وآله ) است ، آنگونه كه هر پيامبر را جانشيني است . و علي خاتم اوصياست ، آن سان كه حضرت محمد خاتم
39 |
پيامبران است و عثمان حق اين وصيّ را غصب كرده و در حق او ستم نموده است ، پس بايد با او مبارزه كرد تا حق به حقدار برسد .
عبدالله بن سبا دعوتگران خود را در مناطق اسلامي پخش كرد و به آنان گفت كه امر به معروف و نهي از منكر كنند و از فرمانروايان انتقاد كنند . گروه هايي از مسلمانان به او گرويدند كه از صحابه بزرگوار يا تابعين شايسته بودند ، مثل ابوذر ، عمار ياسر ، محمد بن حذيفه ، عبدالرحمن بن عديس ، محمد بن ابي بكر ، صعصعة بن صوحان ، مالك اشتر و مسلمانان نيكو وشايسته ديگر . پيروان او در اجراي نقشه پيشواي خود ، مردم را بر ضدّ حاكمان مي شوراندند ونامه هايي در نكوهش از فرمانروايان نوشته به شهرهاي ديگر مي فرستادند . در نتيجه ، عده اي از مسلمانان با تحريك آنان قيام كردند و به مدينه آمدند و عثمان را در خانه اش محاصره كرده و كشتند . همه اين ها با رهبري و اقدام پيروان عبدالله بن سبا بود .
مسلمانان با علي ( عليه السلام ) بيعت كردند ، طلحه و زبير بيعت را شكسته به بصره رفتند . پيروان ابن سبا چون ديدند سران دو سپاه در حال تفاهمند و اگر تفاهمي صورت گيرد ، آنان را به خاطر خون عثمان پيگيري خواهند كرد ، شبانه گرد آمدند و تصميم گرفتند كه ميان دو سپاه نفوذ كنند و بي آنكه كسي بفهمد ، جنگ را بر افروزند . آنان در اجراي اين نقشه موفق شدند و پيش از آنكه دو لشكر متخاصم بفهمند ، سياستمداران دو جبهه را نسبت به يكديگر بد بين كرده و به جان هم انداختند . جنگ بصره اينگونه رخ داد بي آنكه سران دو سپاه ، نظر يا علمي داشته باشند » . ( 1 )
داستان پيروان عبدالله بن سبا ، بر اساس آنچه طبري در حوادث سال 30 ـ 36 هجري در كتاب خود نوشته ، تا اينجا به پايان مي رسد . تاريخ نگاران و مقاله نويسان بعدي آن را به عنوان يك حقيقت پذيرفته و نقل كرده اند و همه افكار و نظريه ها را بر اين پايه نهاده اند و در طول قرن ها و نسل ها در گمان اينان ، شيعه زاييده پيروان عبدالله بن سبا به شمار آمده است . نيازي نيست نام كساني را كه داستان طبري را مبناي ادعاي خود قرار داده اند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تاريخ طبري : ج3 ، ص378
40 |
ذكر كنيم .
اين وضع مسلماناني است كه درباره شيعه نوشته اند . امّا خاورشناساني كه طفيلي سر سفره مسلمانان اند در بررسي هاي خود همين فرضيه نادرست را پيروي كرده اند .
نظر محقّقان درباره اين فرضيه
1 . داستاني را كه طبري آورده است ، با چشم پوشي از ناشناخته هايي كه در سند آن است ، به افسانه و خرافات شبيه تر است ؛ زيرا باور كردني نيست كه يك يهودي در زمان خلافت عثمان از صنعاء بيايد و مسلمان شود و بزرگان صحابه و تابعين را بفريبد و همه جا بگردد و هسته هاي ضدّ عثمان تشكيل دهد و آنان را به مدينه آورده و بر ضدّ خلافت اسلامي بشوراند ، آنگاه در برابر ديدگان صحابه و تابعين به خانه خليفه يورش آورند و او را به قتل برسانند . عقل اين را نمي پذيرد ، هرچند آماده پذيرفتن پديده هاي عجيب و غريب باشد !
اين قصّه كرامت مسلمانان و صحابه و تابعين را نيز زير سؤال مي برد و آنان را به صورت گروهي ساده ترسيم مي كند كه فريب يك يهودي نيرنگ باز را كه تظاهر به مسلماني مي كند بخورند ، بي آنكه او را بشناسند ، در حالي كه ميان مسلمانان ، بزرگان و آگاهان و انديشمندان حضور داشتند .
2 . بررسي سيره عثمان و معاويه نشان مي دهد كه آنان هرگز اجازه نمي دادند كه مخالفانشان در مناطق اسلامي بگردند و تبليغات عليه آنان انجام دهند . گواه اين نكته اين است كه :
أ : چون ابوذر با عثمان مخالفت كرد ، او را از مدينه به ربذه تبعيد نمود ، زيرا كه در مورد تقسيم غنايم و بيت المال ميان عمو زادگانش ، به عثمان اعتراض كرد .
ب : عثمان ، عمار ياسر را چنان زد كه فتق او پاره شد و عوامل عثمان يكي از دنده هاي او را شكستند . ( 1 ) و حوادث ديگري كه عليه مخالفان خلافت و معترضان پيش
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . استيعاب : ج2 ، ص422
41 |
آمد و از وطن خود تبعيد شدند .
چرا با عبدالله بن سبا مثل ديگران برخورد نشد ؟
علامه اميني مي گويد : اگر فتنه انگيزي و تفرقه افكني « ابن سبا » به اين حدّ رسيده بود و زمامداران از او و فسادهايش خبر داشتند و گزارش آن به خليفه رسيده بود چرا او را دستگير و مؤاخذه نكرده مورد توهين و ضرب و زندان قرار ندادند يا با اعدام او امّت را از شرش آسوده نساختند ، آنگونه كه در مورد انسان هاي صالحي كه امر به معروف و نهي از منكر مي كردند عمل مي شد ؟ در حالي كه اين پيام قرآن در گوش ها طنين انداز بود كه :
( إِنَّما جَزاءُ الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي اْلأَرْضِ فَساداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلاف أَوْ يُنْفَوْا مِنَ اْلأَرْضِ ذلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيا وَلَهُمْ فِي الاْخِرَةِ عَذابٌ عَظِيمٌ ) ( 1 )
« كيفر آنان كه با خدا و پيامبرش مي جنگند و درروي زمين اقدام به فساد مي كنند ، آن است كه اعدام شوند ، يا به دار آويخته شوند ، يا دست ها و پاهاي آنان به عكس يكديگر بريده شود ، يا از سرزمين خود تبعيد گردند . اين رسوايي آنان در دنياست . و در آخرت عذاب عظيمي دارند . »
چرا خليفه با كشتن او ريشه اين فتنه ها را نخشكاند ؟ آيا خشونت و سختگيري او فقط مخصوص نيكان از امت محمد ( صلّي الله عليه وآله ) بود كه هر چه مي خواست بر سر آنان آورد ؟ ( 2 )
3 . روايت طبري از كساني نقل شده كه استناد به آنان درست نيست . از جمله :
أ . سري . شخصي به نام سري كه طبري از او نقل مي كند ، بين دو نفر مردّد است ، يكي سري بن اسماعيل همداني كه يحيي بن سعيد او را دروغگو مي داند و تني چند نيز او را تضعيف كرده اند ، ( 3 ) ديگري سري بن عاصم بن سهل همداني كه طبري در بخشي از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مائده : 33
2 . الغدير : ج9 ، ص219 ـ 220
3 . ميزان الاعتدال : ج2 ، ص117
42 |
حيات او بوده است . او را نيز گروهي از علما درغگو و اهل جعل شمرده اند . ( 1 )
ب . شعيب . مقصود از او شعيب بن ابراهيم كوفي است كه مجهول است . ابن عدي گفته است : شناخته شده نيست . ذهبي گفته است : روايتگري كتاب هاي سيف از اوست و ناشناخته است . ( 2 )
ج . سيف بن عمر . اين ريشه فتنه است . ابن حبّان گفته است : سيف بن عمر راوي مجعولات است . گفته اند خودش نيز جعل حديث مي كرد و به كفر متّهم شد ( 3 ) و سخنان ديگري كه نشان دهنده بدسرشتي وفساد عقيده وبي پروايي اونسبت به جعل و دروغ است .
وقتي سند اين نقل چنين است ، چگونه مي توان در تحليل پيدايش جمعيت عظيمي از مسلمانان كه يك پنچم يا يك چهارم آنان را تشكيل مي دهند ، به چنين داستاني تكيه كرد ؟ پس اعتماد به اين نقل ، فريب و گمراهي است .
عبدالله بن سبا ، يك افسانه تاريخي
تا كنون فرض كرديم كه عبدالله بن سبا وجود خارجي داشته و وضع را براي مسلمانان آشفته مي ساخته است . نمي توان پذيرفت يك يهودي حيله گر و متظاهر به اسلام ، بتواند تا اين حدّ قدرت داشته باشد كه بر ضدّ خلافت آشوب برانگيزد و افراد خود را در شهرها بپراكند ، با ديگران نامه نگاري داشته باشد ، تا به آنجا كه كار به كشتن خليفه بيانجامد و در نتيجه ، دو سپاه در بصره روي هم قرار گيرند و آنان را هم به جان هم اندازد و از اين ميان مذهبي به نام شيعه پديد آيد . . .
اكنون به حقيقت ديگري بر مي گرديم كه پژوهشگران معاصر پرده از آن برداشته اند و آن اين است كه شواهد و قراين نشان مي دهد كه عبدالله بن سبا نيز مثل « مجنونِ » بني عامر و بني هلال است ، اينگونه چهره ها و قهرمان ها همه ساخته و پرداخته قصّه گويان و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ميزان الاعتدال : ج2 ، ص117 ، لسان الميزان : ج3 ، ص12
2 . همان : ج2 ، ص275 ، همان : ج2 ، ص145
3 . همان : ج1 ، ص438 ، تهذيب التهذيب : ج4 ، ص255
43 |
افسانه سرايان است ، تا وسيله سرگرمي حرمسراها و ناز پروردگان باشد ، و گرنه روي زمين وجود خارجي نداشته اند . دكتر طه حسين در كتاب « الفتنة الكبري » به اين نكته رسيده است ، خاورشناساني چند نيز از او پيروي كرده اند . علاقة مندان به نتيجه پژوهش اين بزرگان درباره عبدالله بن سبا به منابع پاورقي رجوع كنند . ( 1 )
فرضيه دوم :
رنگ و ريشه ايراني تشيّع
براي پيدايش شيعه در جامعه اسلامي ، فرضيّه دوّمي مطرح است كه اختراع خاورشناسان است . آنان مثل پژوهشگران ديگر معتقدند تشيع ، پديده اي است كه پس از رحلت پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) پيدا شده است ، از اين رو درپي علّت و سبب پيدايش آن بر آمده اند ، تا رسيده اند به اين كه تشيّع ، رنگ و ريشه ايراني دارد .
اين فرضيه را « دوزي » خاورشناس ابداع كرده و خلاصه اش اين است كه مذهب شيعي يك گرايش ايراني است ، زيرا عرب معتقد به آزادي بود و ايرانيان معتقد به پادشاهي و وراثت بودند و معناي انتخاب را نمي دانستند . چون پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در گذشت و فرزندي نداشت ، گفتند : پس از او علي ( عليه السلام ) به خلافت شايسته تر است . به تعبير خلاصه تر : هماهنگي فكري ميان ايرانيان و شيعه ـ يعني موروثي بودن خلافت ـ دليل آن است كه تشيع ، مولود ايرانيان است .
اين فرضيه در ضعف و سستي شبيه به فرضيه سابق است و ادّعايي بي دليل است ، بلكه ادعايي است كه دلايل فراواني كه براي تشيع ، ريشه عربي را ثابت مي كند ، دروغ بودن آن را ثابت مي كند .
دلايل عربي بودن ريشه تشيع عبارت است از :
اول : آنگونه كه پيشتر روشن شد ، تشيع در عصر پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) آشكار شد و پيروان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اصل الشيعة واصولها ، كاشف الغطاء ، ص 73 ، الفتنة الكبري ، طه حسين ، ص134 بخش ابن سبا .
الغدير ، ج9 ص 220 ، عبدالله بن سبا ، سيد مرتضي عسكري ، نظريّة الامامة ، أحمد محمود صبحي ، ص37
44 |
علي ( عليه السلام ) را شيعه مي گفتند و در زمان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و پس از او وجود داشتند ، تا زماني كه هنوز هيچ ايراني بجز سلمان مسلمان نشده بود .
پيشگامان تشيع در زمان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) همه عرب بودند و جز سلمان محمدي كسي از ايرانيان در ميان آنان نبود .
دوم : امام علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) در ايام خلافتش با سه جنگ درگير بود : جنگ جمل ، صفين و نهروان و همه سپاهش عرب خالص عدناني و قحطاني بودند . گروه هايي از قريش ، اوس و خزرج و از قبايل مذحج ، همدان ، طيّ ، كنده ، تميم و مضر به سپاه او پيوسته بودند و فرماندهان سپاه او از سران همين قبايل بودند ، همچون هاشم مرقال ، مالك اشتر ، صعصعة بن صوحان و برادرش زيد ، قيس بن سعد بن عباده ، عبدالله بن عباس ، محمد بن ابي بكر ، حجر بن عدي ، عدي بن حاتم و امثال اينان . اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) با همين سپاه و همين فرماندهان بصره را فتح كرد ، با قاسطين ( معاويه و سپاه او ) در صفين نبرد كرد و با همين ها مارقين را از بين برد . پس در اين سپاه و فرماندهان ، ايراني ها كجايند ، تا احتمال دهيم كه آنان شالوده تشيع اند ؟ ! به علاوه تنها ايرانيان نبودند كه اين مذهب را داشتند ، بلكه ترك ها ، هندي ها وغير عرب هاي ديگري هم شيعه بودند .
شمار فراواني از خاورشناسان پژوهشگر و ديگران به اين حقيقت گواهي داده اند كه به يك نمونه بسنده مي كنيم :
« ولهاوزن » خاورشناس گفته است : همه ساكنان عراق ، به ويژه كوفيان در عهد معاويه شيعه بودند ، اين اختصاص به افراد نداشت ، بلكه قبايل و سران عرب را نيز در برمي گرفت . ( 1 )
سوم : اسلام ميان ايرانيان نيز مثل ملّت هاي ديگر منتشر مي شد و ايران به تشيع معروف نبود ، تا آنكه گروهي از شيعيان اشعري به قم و كاشان كوچ كردند و بذر تشيع را در آنجا افشاندند . اين در اواخر قرن نخست بود ، در حالي كه ايرانيان در زمان خليفه دوم يعني از سال 17 هجري مسلمان شده بودند . معناي اين سخن آن است كه ده ها سال
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الخوارج والشيعة : ص241 ـ 248
45 |
گذشت كه اثري از تشيع ميان آنان نبود .
سيد محسن امين مي گويد : ايرانياني كه مسلمان شدند ، در آغاز كار جز اندكي شيعه نبودند ، و بيشتر دانشمندان اهل سنّت همچون بخاري ، ترمذي ، نسائي ، ابن ماجه ، و حاكم نيشابوري و كساني ديگر كه در طبقه بعد آمدند ، ايراني بودند .
البته گاهي براي ايراني بودن ريشه تشيع ، به اين استدلال مي شود كه تشيع و ايرانيان در موروثي بودن خلافت هم عقيده بودند . در دوره ساسانيان و ديگران چنين بود . ولي اين دليلي نادرست است ، چون خلافت از نظر شيعه موروثي نيست ، بلكه موضوعي تابع نصّ و تعيين است ، نهايت آنكه خداي متعال ، نور امامت را در خاندان ويژه اي قرار داده كه هر امامي ، امام پس از خود را تعيين مي كند . خداوند در نسل ابراهيم ( عليه السلام ) هم نبوّت را قرار داد و هر پيامبري از پيامبر پيشين و هر وصيّي از وصيّ قبل ، اين منصب را ارث مي برد ، خداوند مي فرمايد :
( وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً وَإِبْراهِيمَ وَجَعَلْنا فِي ذُرِّيَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَالْكِتابَ ) ( 1 )
« ما نوح و ابراهيم را فرستاديم و در فرزندان آن دو نبوت و كتاب قرار داديم » .
وقتي نبوت ، در ذرّيه ابراهيم ( عليه السلام ) موروثي باشد ، چرا امامت چنين نباشد ؟
چهارم : هر كس تاريخ ايران و زندگي دانشمندان ايراني و ورودشان به تسنّن و تشيّع را مطالعه كند ، در مي يابد كه تا اوايل قرن دهم ، تسنّن در ايران رواج داشت ، تا آنكه در دوره صفوي تشيّع بر ايرانيان غلبه يافت .
البته ري ، قم و كاشان ، پايگاه شيعه بودند ، ليكن اين شهرها در مقايسه با شهرهاي ديگر ايران ، بسيار كوچك بودند .
بروكلمان مي گويد : چون شاه اسماعيل صفوي بر الوند پيروز شد ، روي به سوي تبريز نهاد . علماي شيعه در تبريز به او اعلام كردند كه دو سوّم ساكنان شهر كه شمارشان به 000/300 مي رسيد ، سنّي اند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . حديد : 26
46 |
اينها بعضي از فرضيه هايي است كه گروهي از پژوهشگران كه تشيع را پديده اي عارضي بر پيكره امت اسلامي مي دانند بيان كرده اند و اين فرضيه ها را در علّت پيدايش شيعه گفته اند . امّا ما گفتيم كه جوهر تشيع يك اصل بيشتر نيست و آن اين است كه رهبري پس از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در دو زمينه دانش و سياست ، از آن علي ( عليه السلام ) و سپس جانشينان اوست . پس تشيع هم مثل اسلام ، زادگاه و منشأ آن حجاز است و عرب ، مدّتي طولاني به آن گرويد سپس به تدريج كم كم ميان امت اسلامي گسترش يافت . امّا فرضيه هاي ديگر اصلاً ارزش آن را ندارد كه به بررسي آن بپردازيم .
47 |
* ( 5 ) *
اختلاف ميان شيعه اماميه و فرقه هاي ديگر شيعي
شيعه پس از رحلت پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) مجموعه يكپارچه اي بودند كه از علي ( عليه السلام ) و خاندان او پيروي مي كردند ، تا آنكه حادثه كربلا پيش آمد و امام حسين ( عليه السلام ) به دست تبهكاران اموي به شهادت رسيد و فرقه كيسانيه كه به امامت محمد حنفيّه معتقدند پديد آمد . سپس فرقه هاي ديگري در پي برخي حوادث بروز كرد ، همچون زيديّه ( پيروان زيد بن علي ) مغيريّه ، محمديّه ، ناووسيه ، اسماعيليه ، سميطيه ، فطحيّه ، واقفيه ، خطّابيّه ، نصيريه ومفوّضه .
اينها فرقه هاي شيعي بنا به نوشته مؤلّفان فرقه شناسي است كه بيشتر اين فرقه ها از بين رفته و انديشه هايشان پراكنده در لابه ي اسناد تاريخ است و تنها سه فرقه باقي مانده است : اماميه ، زيديّه ، واسماعيليه .
از اين رو توضيحي پيرامون دو فرقه زيديه و اسماعيليه و تفاوت اساسي آن دو با مذهب شيعه اماميه مي آوريم .
زيديّه و اسماعيليه
زيديه و اسماعيليه ، مثل اماميه از فرقه هاي شيعي است . هر سه فرقه شيعه معتقدند پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و صايت و خلافت را براي علي ( عليه السلام ) قرار داد و به تمسّك به قرآن و عترت
48 |
فرمان داد و اينكه از اين دو به چيز ديگري برنگردند .
نقطه اساسي فرق مذهب زيدي با مذهب امامي در اين است كه زيّديه ، امامت را تنها براي علي ( عليه السلام ) و امام حسن و امام حسين ( عليهما السلام ) مي دانند ، نه امامان ديگر و به نظر آنان ، رهبري پس از آن بزرگواران از آنِ هر هاشمي است كه قيام مسلّحانه كند و به امامتِ خودش دعوت كند . ولي اماميه ، امامت را بر اساس نصّ نبوي براي دوازده جانشين پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مي دانند اولين آنان علي ( عليه السلام ) و آخرينشان مهدي ( عليه السلام ) است .
اسماعيليه نيز نزديك به آنانند ، امامت را تا امام صادق ( عليه السلام ) قبول دارند و پس از او به امامت فرزندش اسماعيل معتقدند و استمرار آن را در فرزندان او مي دانند . هر يك از زيديه و اسماعيليه نيز فرقه هايي دارد كه با هم تفاوت هايي دارند و بايد در كتاب هاي مربوط به موضوع بخوانيد .
49 |
* ( 6 ) *
نقش شيعه در بناي تمدّن اسلامي
شيعه در بناي تمدّن عظيم اسلامي نقشي دارد كه بيشتر در عرصه پايه گذاري علوم اسلامي است . از ميان شيعه طلايه داران علوم لغت و دين پديد آمده است ، مثل علوم تفسير قرآن ، علم حديث ، فقه ، رجال . در زمينه علوم طبيعي مثل جغرافي ، تاريخ ، طبّ ، شيمي ، رياضي ، هندسه و . . . پيشگاماني از آنان درخشيده اند و تاريخ ، از شخصيت هاي شيعي و تلاش هاي شايسته و تأليفات گرانسنگ و مشهور آنان پر بار و سرشار است كه همه جا خوانده مي شود .
اين تلاش هاي بزرگ در راه دانش و فرهنگ كه از قرن اوّل هجري آغاز شد و تا كنون ادامه دارد و به خاطر همين ها حوزه ها ، مدارس ، دانشگاه ها و مراكز فراواني تأسيس شده است ، به دست عالمان و شخصيت هاي شيعه سامان يافته است و هرگز لحظه اي اين خدمت علمي به بشريت و تمدّن اسلامي و انساني دچار و قفه نگشته است .
كتاب هاي زندگينامه ها و فهرست ها پر از ياد بزرگان شيعه در ميدان هاي مختلف علوم است و فرقي بين فقه ، اصول ، قرآن ، حديث و علوم قرآن و حديث ، لغت و ادبيات نيست . همچنين شيعه ، نقش عمده اي در تأسيس دانشگاه ها و مراكز علمي در شرق و غرب جهان اسلام داشته است .
جويندگان اطلاعات بيشتر ، تاريخ شيعه و تمدن اسلامي را بخوانند .