بخش 5

3 ـ نذر برای اولیا 4 ـ تبرک به آثار اولیا 1 . تبرّک به مقام ابراهیم ( علیه السلام ) 2 . پیراهن یوسف ( علیه السلام ) 3 . تابوت سکینه بنی اسرائیل 4 . تبرک به جایگاه اصحاب کهف 5 ـ زیارت قبور زیارت قبر پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) 6 ـ بنای بر قبور


105


* ( 3 ) *

نذر براي اوليا

نذر آن است كه انسان خود را ملزم و متعهد كند كه اگر حاجتش بر آورده شد ، كاري را انجام دهد . مثلاً بگويد : براي خداست برعهده من كه اگر در امتحان قبول شدم ، ختم قرآن كنم . اين همان نذر شرعي است و بايد نذر براي خداوند باشد و براي غير او جايز نيست .

گاهي در ضمن نذر ، متعهد مي شود كه ثواب آن كار را به يكي از نزديكانش مثل پدر و مادر ، يا اوليا و انبيا اهدا كند و مي گويد : براي خدا نذر مي كنم كه قرآن را ختم كنم و ثواب آن را به فلاني اهدا كنم . اينكه مي گويد « براي خدا » و آنكه مي گويد « به فلاني » با هم متفاوت است . در اوّلي هدف نذر مطرح است ، يعني تقرّب به خداوند ، در دوّمي بيانِ موردِ بهره مندي از نذر است .

اين گونه نذر ميان مسلمانان رايج است . كاري را براي خدا نذر مي كنند و ثواب آن را به يكي از اولياي خدا و بندگان صالح هديه مي كنند ، گاهي هم عبارت را مختصر مي كنند و مي گويند : اين گوسفند ، نذر پيامبر ، و مقصود جهت سود بردن از آن نذر است .

قرآن كريم هم پر است از هر دو گونه كاربرد نذر . خداوند از قول همسر عمران چنين حكايت مي كند :


106


( رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ ما فِي بَطْنِي مُحَرَّراً ) ( 1 ) « خداوندا آنچه را كه در رحم دارم براي تو نذر كردم كه آزاد براي خدمت خانه تو باشد . »

تعبير براي تو نذر كردم ، مثل آن است كه بگويد : براي خدا نماز خواندم ، براي خدا نذر كردم .

نيز خداوند مي فرمايد :

( إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَالْمَساكِينِ ) ( 2 ) « صدقات ( زكات ) براي فقيران و بينوايان است » براي فقرا يعني براي بهره مندي آنان . مثل آنكه هنگام نذر با تعبير كوتاه مي گوييم : اين براي پيامبر ، يا براي امام . سعد بن عباده هم وقتي چاهي كند ، آب آن را نذر مادرش كرد و گفت : اين براي ام سعد . پس با اين تفسير ، روشن مي شود كه نذر براي اوليا و صالحان مانعي ندارد .

براي روشن تر شدن مطلب ، سخن بعضي از متفكران و علماي اسلام را مي آوريم .

خالدي مي گويد : مسأله دائر مدار نيّت نذر كنندگان است و هر عملي به نيت است . اگر قصد نذر كننده ، خود مرده و تقرّب به اوست جايز نيست بالاتفاق . و اگر قصدش تقرّب به خداست ، ولي براي بهره بردن زندگان و ثوابش هم براي كسي كه به سود او نذر كرده است ، چه نوع خاصّي از نفع بردن را معين كرده باشد يا به طور مطلق گفته باشد و در عرف به نحوي باشد كه به مصرف خاصي يا براي نزديكان ميّت برگردد ، در اين صورت واجب است به چنين نذرهايي وفا شود . ( 3 )

غرامي گويد : هر كس از حال مسلماناني كه چنين نذرهايي مي كنند جويا شود ، مي بيند كه مقصود آنان از قرباني ها و نذرها براي اموات ، انبيا و اوليا ، صدقه از جانب آنان و اهداي ثوابش به آنان است . اجماع اهل سنّت بر اين است كه صدقه زندگان براي مردگان سودمند است و به آنان مي رسد . احاديث در اين مورد ، هم صحيح و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . آل عمران : 35

2 . توبه : 60

3 . صلح الإخوان ، خالدي : ص102 به بعد .


107


مشهور است . ( 1 )

ابوداود از ميمونه نقل مي كند كه پدرش به پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) گفت :

يا رسول الله ! نذر كرده ام كه اگر فرزند پسري برايم به دنيا آيد بالاي « بوانه » ، تعدادي شتر قرباني كنم . ( راوي گويد : چنين مي دانم كه گفت : پنجاه شتر ) .

پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : آيا چيزي از بت ها آنجا هست ؟

گفت : نه . فرمود : به آنچه براي خدا نذر كرده اي وفا كن . ( 2 )

از اين كه پيامبر از وجود بت ها در مكاني كه قرباني مي كنند مي پرسد ، معلوم مي شود كه نذر حرام ، آن است كه طبق عادت مردم دوران جاهليت براي بت ها نذر شود . خداوند هم مي فرمايد :

( وَ ما ذُبِحَ عَلَي النُّصُبِ . . . ذلِكُمْ فِسْقٌ ) ( 3 ) « حيواناتي كه در برابر بت ها ذبح مي شود حرام است ، اين فسق است . »

هر كس كه از وضع زائران عتبات مقدسه و حرم هاي اولياي الهي با خبر باشد مي داند كه آنان براي خدا و رضاي او نذر مي كنند و قرباني ها را با نام خداي متعال و با هدف بهره مندي صاحب قبر از ثواب آن و استفاده فقرا از گوشت قرباني ها ذبح مي كنند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فرقان القرآن : ص133

2 . سنن ابي داود : ج2 ، ص81

3 . مائده : 3


108


* ( 4 ) *

تبرك به آثار اوليا

تبرّك در لغت ، مشتق از « بركت » به معناي افزوني در نعمت است .

امّا در اصطلاح آن است كه موحّدان ، از رهگذر تبرّك به پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) و بندگان صالح خدا و تبرك به آثار باقي مانده از آنان ، درخواست افاضه نعمت و افزايش بركت كنند . معناي اين آن نيست كه تبرك جوينده ، راه ها و اسباب طبيعي را براي رسيدن به خواسته هايش به روي خود ببندد ، بلكه در همان حال كه به علل و اسباب طبيعي تكيه مي كند ، راه تبرك را در برابر خود باز مي گذارد ، تا از اين طريق ، به فيض الهي كه از اين مجرا نازل مي شود ، افزون بر آنچه از راه اسباب طبيعي مي رسد ، دست يابد .

مسلم است كه ميان آثار پيامبران و صالحان و خيراتي كه انسان از اين راه به دست مي آورد رابطه مادي وجود ندارد ، ليكن همانگونه كه گفته شد فيض هاي الهي بربندگان گاهي از غير مجراي طبيعي افاضه مي شود ، آنجا كه اراده الهي بر اين باشد كه حاجت هاي يك انسان مؤمن را از راه تبرّك به پيامبر يا آثار بازمانده از او برآورده سازد . آيات قرآن كريم و روايات فراواني بر اين حقيقت تأكيد دارد . افزون بر اينكه هيچ مانع عقلي نيست كه آثار پيامبر و صالحان در اجابت خواسته هاي انسان اثر گذار باشد . اينك برخي از آياتي كه در اين زمينه است :


109


1 . تبرّك به مقام ابراهيم ( عليه السلام )

خداوند ، بعضي از سرزمين هايي را كه بدن دعوتگران توحيد را لمس كرده ، عبادتگاه به شمار آورده است ، مثل آنكه « مقام ابراهيم » را نمازخانه قرار داده و فرموده است :

( وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَأَمْناً وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّي ) ( 1 )

« خانه كعبه را محل بازگشت مردم و مركز امن قرار داديم و از مقام ابراهيم ، عبادتگاهي براي خود انتخاب كنيد . »

بي شك ، نماز از بعد ذاتي فرقي نمي كند كه در اين جايگاه خوانده شود ، يا نقاط ديگر مسجد . ولي « مقام ابراهيم » به سبب وجود ابراهيم پيامبر ، امتياز ديگري يافته و جاي متبرّكي شده است . از اين رو نمازگزار به خاطر تبرك به آن مكان پاك ، نمازش را آنجا برگزار مي كند .

در جاي ديگري از قرآن ، خداوند متعال « مسعي » ـ مسافت ميان صفا و مروه ـ را محلّ عبادت مي شمارد و اين نيست مگر به سبب آنكه بانوي پاك و يكتا پرستي همچون « هاجر » ، با قدم هاي مبارك خود هفت بار اين زمين را در جستجوي آب ، لمس كرده است و اين مسأله علتي جز اين ندارد كه به اين سرزمين مقدس كه جزئي از بدن مادر حضرت اسماعيل را لمس كرده است ، تبرك جويند .

2 . پيراهن يوسف ( عليه السلام ) و بينايي يعقوب ( عليه السلام )

يعقوب پيامبر ، مدتي طولاني در رنج هجران فرزند عزيزش يوسف ( عليه السلام ) بود و در آن مدّت آن قدر گريست كه به تعبير قرآن كريم ، چشمانش سفيد ( و نابينا ) شد : ( وَ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ ) ( 2 ) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بقره : 125

2 . يوسف : 84


110


اراده الهي بر آن شد كه به واسطه پيراهن فرزندش يوسف ، بينايي يعقوب را به او برگرداند . خداوند از زبان يوسف ( عليه السلام ) چنين نقل مي فرمايد :

( اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هذا فَأَلْقُوهُ عَلي وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً ) . ( 1 )

« اين پيراهن مرا ببريد و به صورت پدرم بيندازيد ، بينا مي شود . »

شكي نيست كه پيراهن يوسف ، از جهت موّاد و شكل ، با پيراهن هاي ديگر فرقي ندارد ، ولي خواست خدا آن بود كه فيض الهي از اين راه به بنده اش يعقوب برسد . قرآن با صراحت اين حقيقت را چنين بيان مي كند :

( فَلَمّا أَنْ جاءَ الْبَشِيرُ أَلْقاهُ عَلي وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيراً ) ( 2 )

« چون مژده دهنده آمد ، آن پيراهن را به صورت او افكند ، پس او بينا شد . »

3 . تابوت سكينه بني اسرائيل

حضرت موسي ( عليه السلام ) در اواخر عمر شريفش ، الواح مقدّس را كه در بردارنده شريعت او بود ، همچنين زره ، سلاح و آثار ديگرش را در صندوقي گذاشت و صندوق را به وصيّ خود « يوشع بن نون » سپرد . از همين جا آن صندوق نزد بني اسرائيل اهميت ويژه اي يافت . در جنگ هايي كه ميان آنان و دشمنانشان پيش مي آمد ، آن صندوق را به عنوان تبرك با خود مي بردند و به سبب آن از خداوند نصرت مي طلبيدند و تا وقتي كه آن صندوق ميان آنان بود ، با عزّت مي زيستند . امّا وقتي كه در دين سست شدند و تأثير عامل بازدارنده اخلاقي در ميان ايشان كم شد ، دشمنانشان توانستند آنان را شكست دهند و آن صندوق مقدس را هم به غارت ببرند .

چون خداي سبحان پس از مدتي طالوت را به عنوان پادشاه و فرمانده بني اسرائيل برگزيد ، پيامبرشان به ايشان گفت : نشانه صدق او و اينكه طالوت از سوي خداوند به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . يوسف : 93

2 . همان : 96


111


فرماندهي تعيين شده است ، آن است كه صندوق را نزد شما مي آورد . قرآن در اشاره به اين داستان مي فرمايد :

( وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ التّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَبَقِيَّةٌ مِمّا تَرَكَ آلُ مُوسي وَآلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِكَةُ إِنَّ فِي ذلِكَ لاَيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ ) ( 1 )

« پيامبرشان به آنان گفت : نشانه فرمانروايي او آنست كه تابوت را براي شما مي آورد ، در آن مايه آرامشي از سوي خداست و بازمانده اي از آنچه خاندان موسي و خاندان هارون برجا گذاشته اند . آن صندوق را فرشتگان حمل مي كنند . به يقين در اين موضوع ، نشانه اي است ، اگر اهل ايمان باشيد . »

دقت در آيه مي رساند كه قرآن كريم ، از زبان پيامبر نقل مي كند كه بني اسرائيل به آن صندوق تبرك مي جستند و آن قدر ارزش و شرافت داشته كه فرشتگان آن را حمل مي كردند . اينك مي پرسيم : اگر اين كار ، با اصول توحيد ، ناسازگار است ، چگونه آن پيامبر ، اين خبر را به صورت يك مژده به آنان نقل مي كند ؟

4 . تبرك به جايگاه اصحاب كهف

وقتي مؤمنان و يكتاپرستان ، مخفي گاه جوانمردانِ « اصحاب كهف » را يافتند ، با خود مي انديشيدند كه چه كنند ؟ همه اتفاق نظر داشتند كه بر قبور آنان مسجدي بسازند تا محلّ عبادت باشد و وسيله اي براي تبرك جستن به عبادت در كنار آن پيكرهاي مطهّر گردد . قرآن كريم چنين نقل مي كند :

( قالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلي أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً ) ( 2 )

« آنان كه از راز آنان آگاه شدند ، گفتند : برمدفن آنان مسجدي مي سازيم . »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بقره : 248

2 . كهف : 21


112


مفسران مي گويند هدف از ساختن مسجد ، برپايي نماز و تبرك به اجساد مطهّر آنان بوده است .

به اين چهار آيه بسنده مي كنيم . دقت در اين آيات ما را از يك اصل علمي و قرآني روشن آگاه مي كند و آن اينكه گاهي خواست الهي بر اين مي شود كه نعمت ها ، مواهب مادي و معنوي را از خلال اسباب و عوامل طبيعي به بشر افاضه كند ، بدون آنكه ميان امور مادي و معنوي تفاوتي باشد ، مثل آنكه اراده الهي تعلّق گرفته تا بشر را از راه اسباب طبيعي هدايت كند ، از اين رو پيامبران را به عنوان بشارت دهنده و بيم دهنده فرستاده است . ولي در همان حال ، گاهي نيز اراده خدا بر اين تعلّق مي گيرد كه فيض خويش را از راه ها و اسباب غيرطبيعي جاري سازد . تبرّك يكي از آن راه هاي غيرطبيعي است كه انسان به آن روي مي آورد تا فيض الهي و نعمت پروردگار را به دست آورد .

براساس همين روش ، مسلمانان به آثار پيامبر اعظم ( صلّي الله عليه وآله ) و به موي شريف او و به قطرات آب وضوي آن حضرت و به جامه و ظرف و لمس بدن مطهّرش تبرك مي جستندكه نمونه هاي آن در روايت ها آمده است . پس تبرّك ، سنتي شد كه صحابه به آن عمل مي كردند و تابعان و صالحان بعدي نيز از آنان پيروي كردند .

ابن هشام ، در بخش مربوط به صلح حديبيّه مي گويد : قريش ، عروة بن مسعود ثقفي را نزد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرستادند . او در برابر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نشست و چون آگاهي يافت كه پيامبر قصد دارد به سوي مكّه برود ، نزد قوم خود بازگشت و آنچه را ميان او و پيامبر گذشته بود ، گزارش داد ، سپس افزود : محمّد وضو نمي گيرد مگر آنكه اصحابش براي برگرفتن آب وضوي او مي شتابند و از موي حضرت چيزي نمي افتد مگر آنكه آن را برمي دارند . سپس گفت : اي قريش ! من كسري و قيصر و نجاشي را در دوران زمامداري شان ديده ام ، به خدا سوگند هرگز پادشاهي را ميان مردم خود ، همچون محمد در ميان اصحابش نديده ام ، گروهي را ديدم كه هرگز او را در برابر هيچ چيز تسليم نمي كنند . پس ببينيد


113


چه مي كنيد ! ( 1 )

تعدادي از علماي اسلام ، كتاب هايي در زمينه موارد تبرّك اصحاب به آثار پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) تأليف كرده اند كه عنوان آنها چنين است :

« التبرك بتحنيك الأطفال » ،

« التبرّك بالمسح والمسّ » ،

« التبرّك بفضل وضوئه وغسله » ،

« التبرك بِسؤر شرابه وطعامه » .

تبرّك اصحاب تنها به موارد ياد شده ( مسح و لمس ، آب وضو و غسل ، نيم خورده آب و غذا ) منحصر نمي شد ، بلكه به آبي كه آن حضرت دست مبارك خود را در آن وارد مي كرد و آبي كه از ظرفي مي نوشيد ، به موي او ، عرق او ، ناخن او ، ظرفي كه از آن مي نوشيد ، جاي دهان مباركش ، منبر او ، دينارهايي كه عطا مي كرد ، و به قبر او تبرك مي جستند . عادت مسلمانان بر تبرك به قبر شريف او و صورت بر آن نهادن و گريستن در كنار قبرش بود .

علامه محقق ، محمد طاهر بن عبدالقادر از علماي مكه ، كتابي به نام « تبرّك الصحابه » تأليف كرده و در آن گفته است : همه اصحاب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) اجماع بر تبرك به آثار پيامبر خدا و كوشش در گردآوري آن ها داشتند و آنان هدايت يافتگان و پيشگامان صالح بودند ، به موي پيامبر ، به آب وضو و عرق و جامه و ظرف و بدن شريف او و آثار ديگر آن حضرت تبرك مي جستند . تبرك به بعضي از آثار او در زمان حياتش اتفاق افتاده و حضرت آن را پذيرفته و ردّ نكرده است . اين به روشني دلالت بر مشروعيّت آن دارد و اگر مشروع و جايز نبود ، حتماً از آن نهي مي كرد و برحذر مي داشت . اخبار صحيح و اجماع اصحاب ، هم دلالت بر مشروعيت آن مي كند ، هم گواه ايمان استوار تبرك جويندگان و شدّت علاقه آنان به پيامبر اعظم ( صلّي الله عليه وآله ) و پيروي از اوست . همچون سخن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سيره نبويه ، ابن هشام : ج2 ، ص314


114


شاعري كه گفته است :

من به ديار و سرزمين ليلي گذر مي كنم ،

اين ديوار و آن ديوار را مي بوسم ،

محبتِ سرزمين نيست كه دلم را برده است ،

بلكه محبّتِ آنكه ، ساكن اين ديار است . ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تبرك الصّحابه : ص50 ( امرّ علي الديار ، ديار ليلي . . . )


115


* ( 5 ) *

زيارت قبور

زيارت قبور پيامبران و اوليا ، آثار تربيتي و اخلاقي مهمي دارد ، چرا كه ديدار گورستان هايي كه در بردارنده شمار بسياري از افرادي است كه در اين دنيا زيسته ، سپس به سراي آخرت كوچيده اند ، جلوي طمع و حرص بر دنيا را مي گيرد و چه بسا رفتار انسان را عوض مي كند ، در نتيجه ظلم و زشتي را رها كرده به خدا و آخرت روي مي آورد . از اين رو پيامبر اعظم ( صلّي الله عليه وآله ) مي فرمايد : « زُوروا القبورَ فانّها تُذَكِّركُم بالآخرة » ( 1 ) ، قبرها را زيارت كنيد ، چون شما را به ياد آخرت مي اندازد .

البته از برخي روايات بر مي آيد كه روزي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از ديدار قبرها نهي كرد ، سپس اجازه داد و شايد آن نهي ، ملاك ديگري داشته و آن اين كه بيشتر مردگان آن روز ، از مشركان بودند و پيامبر خدا هم از زيارت آنان نهي كرد ، و چون مسلمانان زياد شدند ، به اذن خداوند آن را اجازه داد و فرمود : پيشتر شما را از زيارت قبور نهي كرده بودم ، پس اينك آن ها را زيارت كنيد ، چون شما را نسبت به دنيا بي رغبت مي كند و يادآور آخرت است . ( 2 )

عايشه گويد : پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) اجازه داد كه قبرها زيارت شود . و گويد : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شفاء السّقام : ص107

2 . سنن ابن ماجه : ج1 ، ص117


116


فرمود : پروردگارم به من فرمان داد تا به بقيع بروم و برمردگان آن ديار استغفار كنم . گفتم : يا رسول الله هنگام زيارت بقيع چه بگويم ؟ فرمود بگو :

« السلام علي اهل الدّيار مِن المؤمنين و المؤمناتِ ، يَرحم اللهُ المُستَقدمين منّا والمستأخرينَ ، اِنّا انْ شاء اللهُ بِكم لاحِقون » ( 1 )

در كتب حديثي اهل سنّت ، صورت زيارت نامه هايي كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آن را هنگام زيارت بقيع گفته ، آمده است . مؤلف كتاب « الفقه علي المذاهب الاربعه » گويد :

زيارت قبور براي پندگيري و ياد آخرت مستحب است و روز جمعه مؤكد است . سزاوار است كه زائر ، به دعا و نيايش مشغول باشد ، از مردگان عبرت بگيرد و براي مرده قرآن بخواند ، كه طبق قول صحيح تر ، اين [ خواندن قرآن ] براي مرده سودمند است و هنگام ديدن قبور بگويد :

« السّلام عليكم دار قوم مؤمنين و انّا ان شاء الله بكم لاحقون »

و در اين زيارت فرقي نيست كه گورستان ها نزديك باشد يا دور ( 2 ) ، بلكه سفر براي ديدار قبور مردگان ، به ويژه مزار صالحان مستحب است .

اين ها سخنان فقهاي مذاهب چهارگانه پيرامون زيارت قبور است . ( 3 )

زيارت قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله )

همه آنچه گفته شد ، درباره زيارت قبور مسلمانان بود . امّا زيارت قبر پيامبر و امامان و شهدا و شايستگان ، بي شك نتايج سازنده اي دارد كه به آن اشاره مي كنيم . و نيز احاديثي را ياد مي كنيم كه درباره زيارت قبورشان است ، تا بحث هم آميخته به تحليل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صحيح مسلم : ج2 ، ص64 : سلام بر مردان وزنان مؤمن اهل اين ديار . رحمت خدا بر ما و چه آنان كه پيشتر رفتند ، چه آنان كه از پي مي آيند ، ما به خواست خدابه شما خواهيم پيوست .

2 . مگر حنبلي ها كه مي گويند اگر قبور دور باشد ، زيارت آن ها مباح است ، نه مستحب .

3 . الفقه علي المذاهب الاربعه : ج1 ، ص540


117


باشد ، هم همراه دليل .

امّا تحليل : زيارت قبور اين شخصيت ها نوعي سپاس و تقدير از فداكاري هاي آنان است ، واعلام به نسل حاضر است تا بدانند كه اين ، پاداش كساني است كه راه حق و هدايت و فضيلت و دفاع از عقيده را مي پويند . اين هدف ، نه تنها ما را به زيارت قبورشان برمي انگيزد ، بلكه به ماندگاري نام و خاطره هاي آنان و حفظ آثار و برپايي جشن ها و مراسم به ياد ميلادشان مي انجامد و برپايي مجالس و ايراد سخنراني هاي سودمند در ايام رحلتشان را در پي دارد و اين نكته بر هر عاقل هوشياري روشن است .

از همين جاست كه ملت هاي زنده ، به زيارت مدفن پيشوايان و شخصيت هاي خود مي شتابند كه جان و مالشان را در راه نجات مردم و آزادي آنان از چنگال استعمارگران و ستمگران فداكرده اند و براي زنده نگه داشتن ياد آنان مجالس برپا مي كنند و بر ذهن هيچ كدامشان نمي گذرد كه اينگونه بزرگداشت ها پرستش آنان است . بزرگداشت خاطره شخصيت ها كجا و پرستش آنان كجا ؟ اين بزرگداشت ، ارج نهادن به تلاش هاي آنان است ، ولي عبادت ، خدا شمردن و ربّ گرفتن آنان است ، آيا كسي از ما يا ديگران هست كه اين دو را در هم آميزد ؟ هرگز ، به شرط آنكه در مقوّمات و مفهوم اصلي عبادت و تعريف آن كه در دو بخش گذشته بود ، نيك بنگرد .

اينك كه آثار سازنده زيارت قبور به نحو مطلق و زيارت قبور اوليا و نيكان روشن شد ، به رواياتي مي پردازيم كه به زيارت پيامبر اعظم ( صلّي الله عليه وآله ) تشويق مي كند : پيشوايان مذاهب چهارگانه و راويان و حديث نگاران آنان در مجموعه هاي حديثي ، روايات فراواني درباره زيارت قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نقل كرده اند كه به پاره اي از آنها اشاره مي شود : ( 1 )

1 . عبدالله بن عمر روايت كرده است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : هركس قبر مرا زيارت كند ، شفاعتم براي او واجب مي شود .

2 . عبدالله بن عمر : هركه مرا زيارت كند و جز زيارت من انگيزه اي نداشته باشد . بر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اين احاديث به صورت مرفوعه ، از قول پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نقل شده است .


118


من است كه او را روز قيامت شفيع باشم .

3 . عبدالله بن عمر : هركس حج گزارد و قبر مرا پس از وفاتم زيارت كند ، همچون كسي است كه مرا در حال حياتم زيارت كرده است .

4 . عبدالله بن عمر : هركه خانه خدا را زيارت كند و مرا زيارت نكند به من جفا كرده است .

5 . عمر : هر كس قبر مرا يا مرا زيارت كند ، شفيع او يا گواه او خواهم بود .

6 . حاتم بن ابي بلتعه : هركس پس از وفاتم مرا زيارت كند ، گويا مرا در حال حياتم ديدار كرده است .

7 . ابوهريره : هركس پس از وفاتم مرا زيارت كند ، گويا مرا در حال حيات زيارت كرده است و هركه مرا زيارت كند ، روز قيامت شفيع يا شاهد و گواه او خواهم بود .

8 . انس بن مالك : هركس در مدينه به خاطر خدا مرا زيارت كند ، شفيع او خواهم بود .

9 . انس بن مالك : هركس مرا در حال ممات زيارت كند ، گويا مرا در حال حيات ديدار كرده است و هركس قبر مرا زيارت كند ، شفاعت او در روز قيامت بر عهده من است و هيچ كس از امتم كه وسعت و توان مالي داشته باشد ولي مرا زيارت نكند ، معذور نيست .

10 . ابن عباس : هركس مرا در حال مرگم زيارت كند ، چونان كسي است كه مرا در حال حيات ديدار كرده است و هركس مرا زيارت كند تا آنجا كه به قبر من برسد ، روز قيامت ، شاهد يا شفيع او خواهم بود .

اين ده حديث را حديث نگاران روايت كرده اند و اسناد همه را تقيّ الدين سبكي ( متوفاي 756 هـ ) در كتاب « شفاء السقام » خود آورده و آن ها را صحيح دانسته است . هركه جوياي تفصيل است به آنجا رجوع كند . ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شفاء السّقام في زيارة خير الأنام ، باب اول ، احاديث زيارت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) . نيز ر . ك : وفاء الوفا بأحوال دار المصطفي : ج4 ، ص1336


119


* ( 6 ) *

بناي بر قبور

مقصود از قبور ، قبرهاي پيامبران ، شهدا ، امامان و اولياي الهي است كه در دل مؤمنان جايگاه والا دارند . آيا بناي بر اين قبور جايز است يا نه ؟

اين مسأله نيز همچون دو موضوع گذشته ، ارتباطي با عقيده اسلامي ندارد تا معيار توحيد و شرك باشد ، بلكه از مسايل فقهي است و حكم آن يا اباحه ، يا كراهت ، يا استحباب يا غير آن است . براي يك مسلمان آگاه ، درست نيست كه آن را وسيله اي براي تكفير و نسبت شرك دادن قرار دهد . چه بسيار مسايل فقهي كه سخن فقيهان درباره آن ها متفاوت است و خوشبختانه در اين مسأله فقهاي مذاهب چهارگانه تسنن و فقهاي مذهب شيعه اختلاف ندارند و دليلشان بر جواز بناي بر قبور آن شخصيت ها ، سيره عملي مسلمانان از زمان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) تا امروز است .

الف . مسلمانان پيكر مطهر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را در همان اتاق سقف دار خودش دفن كردند و نسبت به آن بقعه شريف هم عنايت ويژه اي داشتند كه در كتاب هاي تاريخ مدينه به ويژه در كتاب « وفاء الوفاء » سهمودي آمده است . ( 1 )

بناي كنوني روضه نبوي در سال 1270 هـ ساخته شده و الحمدلله همچنان پابرجاست

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . وفاء الوفا بأخبار دار المصطفي : ج2 ، ص458 فصل 9


120


و به خواست خدا از ويراني محفوظ خواهد ماند . اگر بناي بر قبور حرام بود ، مسلمانان پيكر آن حضرت را در جايي وسيع و بي سقف به خاك مي سپردند .

ب . بناي بر قبور از زمان صحابه تا كنون ، سيره رايج ميان مسلمانان بوده است . سفرنامه ها توصيف قبور موجود در مدينه را كه بر روي آن ها قبه هايي بوده و روي قبرها سنگ نوشته هايي حاوي نام هاي آنان بوده ياد مي كند . برخي از آن ها را در اينجا مي آوريم :

1 . مسعودي ( متوفاي 445 هـ ) درباره حرم ها و قبه هاي بقيع مي نويسد :

روي قبور آنان در اين نقطه از بقيع ، سنگي است كه بر آن نوشته است :

بسم الله الرحمن الرحيم ، ستايش از آن خداي از بين برنده امت ها و احياگر استخوان هاست . اين قبر فاطمه دختر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) است كه سرور زنان عالم است و قبر حسن بن علي و علي بن حسين و محمد بن علي و جعفر بن محمد است . ( 1 )

2 . سبط ابن جوزي ( متوفاي 654 هـ ) در تذكرة الخواص ، ص311 شبيه آن را نوشته است .

3 . تلمساني مدينه منوّره و بقيع را در قرن چهارم توصيف مي كند و مي نويسد :

وقتي كه از درگاه آن بالا رفتي ، سمت راست تو قبر حسن بن علي است كه بر روي آن نوشته است : اين قبر حسن بن علي است كه كنار مادرش فاطمه ( عليها السلام ) به خاك سپرده شد . ( 2 )

4 . محمد بن محمود بن نجار ( متوفاي 643 هـ ) در « اخبار مدينة الرسول » مي نويسد : در يك قبه بلند بزرگ و قديمي ساز در اول بقيع كه دو در دارد و يكي از درها هر روز جهت زيارت آنان گشوده مي شود . ( 3 )

5 . جهانگرد پرآوازه ، ابن جبير ( متوفاي 614 هـ ) در سفرنامه خويش در وصف بقيع مي نويسد : در مقابل قبر مالك ، قبر ابراهيم پسر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) قرار دارد كه روي آن قبه اي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مروج الذّهب : ج2 ، ص288

2 . مجلة العرب ، شماره 5 ـ 6 ، مورّخه 1393هـ .

3 . اخبار مدينة الرسول ، به كوشش صالح محمد جمال ، مكه مكرمه ، سال 1366هـ .


121


سفيد است و سمت راست آن قبر پسر عمر خطاب و در برابر آن قبر عقيل بن ابي طالب و عبدالله بن جعفر و در مقابل آن مقبره همسران پيامبر قرار دارد و در آنجا بقعه كوچكي است كه مدفن سه تن از فرزندان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) است و مقبره عباس بن عبدالمطلب ، حسن بن علي ( عليه السلام ) كه بارگاه بلندي است قرار گرفته كه نزديك در بقيع است ، طرف سر امام حسن نزديك پاي عباس است و قبر اين دو از سطح زمين بالاتر و پوشيده از سنگ هاي زيبا و چسبيده و ميخكوبي شده و خوش منظره است . قبر ابراهيم پسر پيامبر نيز همين گونه است . نزديك اين قبه عباسي ، اتاقي است منسوب به فاطمه دختر پيامبر كه به « بيت الأحزان » معروف است . . . و در آخر بقيع ، قبر عثمان ذوالنورين است كه قبه كوچك و مختصري بر روي آن است و نزديك آن قبر فاطمه بنت اسد مادر علي بن ابي طالب قرار دارد . ( 1 )

6 . بلاذري روايت مي كند : چون زينب دختر جحش در سال بيست درگذشت . عمر بر او نماز خواند . دفن او در يك روز تابستاني بود ، عمر خيمه اي بر روي قبر او برپا كرد . ( 2 ) بر پا كردن آن خيمه ، براي آسان سازي كار دفن نبود ، بلكه تسهيلي براي خانواده او بود تا در سايه آن خيمه بنشينند و براي او قرآن و دعا بخوانند .

7 . سمهودي ( متوفاي 911هـ ) در وصف بقيع گويد : در بقيع ، بقعه هايي ساخته شده است ، از جمله بقعه اي منسوب به عقيل بن ابي طالب و همسران پيامبر كه در بردارنده قبر عباس و حسن بن علي . . . است و برروي قبر آنان قبه با شكوهي است . ابن نجّار گويد : . . . آن بقعه ، بسيار بزرگ و بلند و قديمي است ، دو در دارد كه يكي هر روز گشوده مي شود . مطري گويد : آن را خليفه « ناصر احمد بن مستضيئي » ساخته است . و قبر عباس و حسن بن علي از زمين بالاتر و بزرگ و پوشيده از سنگ هايي است به رنگ زرد كه به بهترين شكل ، چسبانده و ميخ كاري شده و نمايي بس نيكو دارد . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . رحلة ابن جبير ، چاپ بيروت ، ابن جبير مدينه منوره را در سال 578 هـ ديدار كرده است .

2 . أنساب الأشراف : ج1 ، ص436 .

3 . وفاء الوفا : ج3 ، ص916 ـ 929


122


جهانگردان ديگري نيز كه مدينه منوره را زيارت كرده اند ، آن مزارها و بقعه ها و قبه هاي بلند را توصيف كرده و با نگاه رضايت و محبت به آنها نگريسته اند ، نه نگاه خشم و ناراحتي .

چنين اتفاق نظر و اجماع از سوي علماي اسلام در طول قرن ها ، قوي ترين گواه بر جواز بنا بر روي قبور شخصيت هاي اسلامي است كه در دل ها جايگاه و منزلتي دارند . و چه نيكو سروده است مرحوم سيد محسن امين :

قرن ها گذشت و اين قبه ها استوار و برپا بود و مردم يا سازنده يا بازسازنده آنها بودند . در هر دوره ، اهل حلّ و عقد ، هرگز چنين بناسازي بر قبور را نفي و انكار نكردند . ما نيز به سيره مستمر مسلمانان در هر عصر ، استدلال و اقتدا مي كنيم . ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مضتِ القرون و ذي القباب مُشيّده * * * والناس بين مؤسّس و مجدّد . . .

( كشف الارتياب : ص395 ) .



| شناسه مطلب: 74624