بخش 13

فصل نهم : صحابه و تابعین صحابه و تابعین 1 ـ تعریف صحابه و تابعین 2 ـ تأثیر همنشینی در جان ها 3 ـ عدالت ، ملکه تدریجیّ الحصول 4 ـ انواع صحابه در قرآن 5 ـ صحابه را صحابه بهتر می شناسند 6 ـ قرآن کریم و عدالت صحابه الف . خبردادن قرآن از ارتداد گروهی از صحابه ب . پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) ج . خیانت به سبب آمیزش پنهانی د . خیانت بعضی از بدریّون هـ . فاسقی فریبکار و . نزاع و تخاصم بر سر غنائم ز . شایستگی عذاب بزرگ ح . فرار از جنگ ط . نسبت فریب به خدا و پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) ی . منافقان نفوذی در بین صحابه


307


فصل نهم

صحابه و تابعين

1 . تعريف صحابه و تابعين

2 . تأثير همنشيني در جان ها

3 . عدالت ، ملكه تدريجيّ الحصول

4 . انواع صحابه در قرآن

5 . صحابه را صحابه بهتر مي شناسند

6 . قرآن كريم و عدالت صحابه

7 . سنت نبوي و عدالت صحابه

8 . موضع پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نسبت به صحابه ناشايست

9 . صحابه در آيينه تاريخ

10 . هدف از بررسي عدالت صحابه چيست ؟

11 . آيا سخن صحابه ، از منابع تشريع است ؟

12 . آيا خواب صحابه ، از منابع تشريع است ؟


309


صحابه و تابعين

اهل سنت همه صحابه را عادل مي دانند و هيچ نقد و بررسي را نمي پذيرند . در نظر آنان همه روايات صحابه حجت است ، بدون بررسي و تحقيق از حالات و رفتارشان در طول زندگي .

مي خواهيم به بررسي اين موضوع بپردازيم و اين كه آيا اين مسأله كليت دارد ، يا برخي از آنان عدالت نداشته اند ؟ حقيقت در ضمن بحث از چند مسأله روشن مي شود .


310


* ( 1 ) *

تعريف صحابه و تابعين

سخن علماي اهل سنت در تعريف صحابي مختلف است ، چون تعريف دقيق و جامع و مانعي از نظر وسعتِ دايره آن نكرده اند . برخي از سخنانشان چنين است :

1ـ سعيد بن مسيب گويد : صحابي كسي است كه يكي دو سال با پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بوده و در يكي دو جنگ با او شركت داشته است .

2ـ واقدي گويد : عالمان را ديده ام كه مي گويند : هر كس رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را ديده و مسلمان شده و دين را دريافته و پسنديده است ، در نظر ما صحابي است ، هر چند به مدت ساعتي از يك روز باشد ، ليكن صحابه بر اساس سابقه در اسلام طبقات مختلفي دارند .

3ـ احمد بن حنبل گويد : اصحاب پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) كسي است كه يك ماه يا يك روز ، يا يك ساعت با او همنشيني داشته يا او را ديده است .

4ـ بخاري گويد : هر كس با پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) همنشيني كرده يا او را ديده است ، از اصحاب اوست .

اما « تابعي » نيز طبق اختلافشان در مفهوم صحابي ، تعريف هاي مختلفي دارد . تابعي كسي است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را نديده ، ولي صحابه اي كه آن حضرت را ديده اند ، ديده است . پس مفهوم تابعي طبق مفهوم صحابي تعريف و مشخص مي شود .


311


* ( 2 ) *

تأثير همنشيني در جان ها

بدون شك همنشيني تأثير مي گذارد ، چه همنشين خوب ، چه همنشين بد . از اين رو مي بينيم كه گنهكار در قيامت آرزو مي كند كه كاش فلاني را دوست خود نگرفته بود . ( 1 ) قرآن در باره همنشيني و رفاقت مي فرمايد : « در روز قيامت ، دوستانِ دنيايي همه دشمن يكديگر مي شوند ، مگر متقين . » ( 2 )

پس همان طور كه همنشيني با بدان تأثير منفي بر شخصيت انسان مي گذارد ، همنشيني با نيكان نيز در دل ها و جان هاي مستعد و قابل ، اثر دارد و گاهي او را به مراتب بالا مي رساند ، اين حقيقتي ملموس براي هر انسان در زندگي عملي است .

بدون شك همنشيني با نيكان اثر سازنده دارد ، اما اندازه تأثير آن به اختلافِ اين سه عنصر ، متفاوت است : سنّ ، استعداد ، مدت همنشيني .

اما نخست ، بي شك وقتي انسان در چهارچوب تربيت قرار مي گيرد ، اگر نوجوان يا در ابتداي جواني باشد ، دل و جانش همچون زميني خالي است كه هر بذري در آن افشانده شود آن را مي روياند . همنشيني گاهي شخصيت كاملي به وجود مي آورد كه نمونه فضيلت و برتري است ، به خلاف آنجا كه سنّي از انسان گذشته و شخصيت روحي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ( يا وَيْلَتي لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيلاً ) ( فرقان : 28 ) .

2 . ( اْلأَخِلاّءُ يَوْمَئِذ بَعْضُهُمْ لِبَعْض عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقِينَ ) ( زخرف : 67 ) .


312


و فكري او شكل گرفته باشد كه نفوذ و تأثيرگذاري بر چنين كساني و بر افكار و روحياتشان بسيار دشوار است و همنشيني تأثيري كمتر از گروه اول دارد .

اما دوم يعني اختلاف در استعداد نياز به توضيح ندارد . مردم همچنان كه در آموختن دانش متفاوتند ، در پذيرش هدايت الهي هم برابر نيستند . از اين رو دست پروردگان مكتب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در ايمان ، ايثار ، اخلاق و رفتار يكسان نيستند .

اما سوم يعني مقدار همنشيني نيز در اصحاب آن حضرت متفاوت بوده است ، برخي از آغاز بعثت تا لحظه رحلت آن حضرت ، همراهش بوده اند ، بعضي پس از بعثت و قبل از هجرت مسلمان شدند و بسياري از آنان پس از هجرت اسلام آوردند و چه بسا يك سال يا يك ماه يا روزها و ساعت هايي چند توفيق مصاحبت با او را داشته اند . آيا درست است كه بگوييم همنشيني اندك زمان ، همه آنچه را در دل و جان آنان بوده ريشه كن ساخته و اخلاق و افكار ناپسند را از آنان زدوده است و از آنان شخصيت هايي ممتاز و عالي ساخته ، به حدي كه فراتر از هر گونه نقد و انتقاد باشند ؟

سه عامل ياد شده نشان مي دهد كه تأثير همنشيني با پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به نحوي نبوده كه همه را از نظر ايمان و فضيلت و تقوا و ايثار و پارسايي و نيكي در يك حدّ قرار دهد ، تا اين گونه تفاوت ها در ميانشان بوده ، بعيد است كه همه را بتوان يكسان و در يك سطح ديد و در صفاي روحي و وارستگي از جلوه هاي دنيا مثل هم دانست . همنشيني صحابه با آن حضرت ، هرگز بيشتر و شديدتر از همنشيني همسر نوح و همسر لوط با آن دو مرد بزرگوار نبوده است . زنان اين دو ، شب ها و روزها با آن دو بوده اند ، ليكن متأسفانه هيچ فايده اي نداشته است . قرآن كريم زن نوح و زن لوط را به عنوان نمونه كافران ياد مي كند كه در كنار دو بنده صالح خدا بودند ، اما به آن دو خيانت كردند و اين همنشيني نتوانست آنان را از عذاب الهي برهاند و اهل دوزخ شدند . ( 1 )

افتخار همنشيني با پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، امتياز بيشتر و اثرگذارتر از افتخار همسري پيامبر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ( ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوح وَامْرَأَتَ لُوط . . . ) ( تحريم : 10 ) .


313


نيست . خداوند در باره همسران پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرموده است : « اي همسران پيامبر ! هر كدام از شما كار زشت آشكاري انجام دهد ، دو برابر عذاب خواهد شد . » ( 1 )

در جاي ديگر قرآن همسران پيامبر را ملامت مي كند كه چرا راز آن حضرت را فاش ساختند . ( 2 ) در اين عتاب ها به زمينه هاي تلاش بر ضدّ پيامبر در ميان برخي از همسران آن حضرت اشاره شده است و خداوند خبر مي دهد كه چون خدا و جبرئيل و مؤمنان صالح و فرشتگان ، پشتيبان پيامبرند ، آنان به خواسته هاي خود نمي رسند .

همه اين آيات نشان مي دهد كه صِرف همنشيني علّت تامّه تغيير همنشين به يك انسان عادل صالح خداترس نيست و مانع پرهيز از گناه كوچك يا بزرگ نمي شود . بلكه اگر كسي شايستگي هدايت و تصميم بهره گيري داشته باشد ، اين همنشيني و مصاحبت مي تواند زمينه ساز آن باشد ، پس همنشيني ها تأثيرهاي متفاوتي دارد و همه به يك شكل نيست .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ( يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَة مُبَيِّنَة يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ . . . ) ( احزاب : 30 ) .

2 . ( وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلي بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِيثاً . . . ) ( تحريم : 3 ـ 5 ) .


314


* ( 3 ) *

عدالت ، ملكه تدريجيّ الحصول

عدالت ، ملكه اي است مثل ملكات ديگر از جمله ملكه اجتهاد و شؤون علمي ديگر كه در طيّ تمرين ها و تلاش هاي مستمر و دراز مدت در انسان پديد مي آيد ، تا انسان به سطح بالايي از آن صفت برسد كه در وجود او ريشه بدواند و به آساني زايل نشود .

كسي كه دانشمند علم نحو است ، وقتي مدتي دراز با مسائل نحو سر و كار داشته باشد ، قدرت پاسخگويي و تحليل هر مسأله و سؤال نحوي كه پيش آيد مي يابد . عدالت هم چنين است ، ملكه اي نفساني يا خشيتي الهي است كه در دل انسان جا مي گيرد و او را از گناه و مخالفت با سنت ها و قوانين خدا باز مي دارد و اگر يك بار هم قواي حيواني بر او چيره شود ، فوري بر مي گردد و توبه مي كند و به اين زودي دوباره سراغ آن گناه نمي رود و به همين خاطر ، عادل ، با معصوم تفاوت دارد ، چون در معصوم ، هرگز در طول عمرش قواي حيواني بر او غلبه نمي كند . هرچند قدرت خلاف و گناه در او هست .

با توجه به اين واقعيت در ملكه عدالت ، چگونه مي توان نظريه عدالت صحابه را به مجرّد آنكه كسي يك بار يا يك روز و يك ماه يا بيشتر پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) را ديده است پذيرفت ؟ پس صحابه هم مثل مردم ديگر يا مثل تابعين اند ، ميان آنان خوب و بد و عادل و غيرعادل وجود دارد .


315


* ( 4 ) *

انواع صحابه در قرآن

قرآن كريم ، اصحاب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را به انواع مختلفي تقسيم مي كند ، بدون فرق بين بدري و غير بدري و بين آنكه قبل از حديبيه ايمان آورده باشد يا پس از آن ، قبل از فتح به مسلمانان پيوسته باشد يا پس از آن . چهره هاي اصلي اين گروه ها از اين قرار است :

1ـ منافقان شناخته شده ( منافقون : 1 )

2ـ منافقان نيرنگ باز ( توبه : 101 )

3ـ بيماردلان ( احزاب : 12 )

4ـ گوش سپردگان به فتنه گران دشمن ( توبه : 45 ـ 47 )

5ـ آميزندگان كار خوب و بد ( توبه : 102 )

6ـ افراد در آستانه ارتداد ( آل عمران : 154 )

7ـ تسليم شدگان غيرمؤمن ( حجرات : 14 )

8ـ مؤلفة القلوب ( توبه : 60 )

9ـ فاسق ( حجرات : 6 )

10ـ از جبهه گريزان در مقابل كفار ( انفال : 15 ـ 16 )

اين ده گروه از اصحاب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را نمي توان عادل و باتقوا شمرد و آياتِ ستايشگر اهل عدالت و تقوا هم شامل اينان نمي شود ، وگرنه در مفهوم آيات تناقض پيش مي آيد .


316


قرآن كريم از ارتداد گروهي از صحابه پس از رحلت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) خبر مي دهد :

( وَما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلي أَعْقابِكُمْ . . . ) . ( 1 ) اگرچه آيه ، لحنِ شرطي و اگري دارد ( آيا اگر پيامبر بميرد يا كشته شود به جاهليت بر مي گرديد ؟ ) و قضيه شرطيّه بر وقوعِ آن دلالت نمي كند ، ولي مضمون آن مي رساند كه در ميان صحابه پيامبر در زمان نزول آيه يعني در سال سوم هجري در جنگ اُحد ، كساني بودند كه رفتار و كارهايشان نشان مي داد كه ممكن است پس از رحلت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، مرتدّ شوند . پس چگونه مي توان همه اصحاب را ، حتي همه شركت كنندگان در نبرد اُحد را يكسان دانست ؟ تا چه رسد به آنان كه پس از اُحديون ايمان آوردند و پايين تر از آنان بودند !

وقتي اين آيات ، به آياتِ ستايشگر از مؤمنان ضميمه شود ، مفسّر به يك نتيجه روشن مي رسد و آن اين كه صحابه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، برخي صالح بودند و برخي ناصالح ، برخي چنان والا بودند كه به بركت وجود آنان باران مي باريد و بعضي ايماني داشتند كه به چيزي نمي ارزيد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . آل عمران : 144


317


* ( 5 ) *

صحابه را صحابه بهتر مي شناسند

كسي كه تاريخ صحابه را پس از رحلت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بررسي مي كند انبوهي از نزاع و كشمكش و تبادل دشنام و ناسزا ميان اصحاب مي بيند و گاهي هم جدال و خونريزي مشاهده مي كند . چه بسيار رزمندگان بدر و اُحد كه حرمتشان شكسته شد ، يا مورد شكنجه قرار گرفتند يا خونشان توسط صحابي ديگري ريخته شد .

در اين ها شكي نيست . نكته مهم اين است كه هر يك از دو طرف تخاصم و نزاع ، طرف مقابل را گمراه و شايسته كيفر و قتل مي دانست . اين باور ، حتي اگر از اجتهادشان هم سرچشمه گرفته باشد ، نشان مي دهد كه هر يك از دو گروه مخالف هم ، گروه ديگر را عادل نمي دانست . پس وقتي خود آن صحابي ها ، طرف مقابل خود را گمراه و منحرف از دين خدا و رسول مي دانستند و بر همين اساس بر ضدّ آنان شمشير مي كشيدند و آنان را مي كشتند ، چگونه بر ما جايز است كه همه آنان را پاك و عادل بشماريم و بر همه به طور يكسان جامه تقدس بپوشانيم و از هر خطا و انحرافي منزّه بدانيم ؟

مگر نه اين كه هر كس حال و روحيات خود را بهتر مي شناسد ؟ مگر نه اين كه صحابه ، انگيزه ها و حالات خودشان و افراد نسل خودشان را بهتر از ما نمي شناختند ؟ حرف هايي كه ميان آنان ردّ و بدل شده ، بيانگر اعتقاد آنان درباره يكديگر است .

اتهام يكديگر به دروغ و نفاق و فحش و ناسزا از ساده ترين كارهاي رايج ميان آنان


318


بوده است . سعد بن عباده رئيس قبيله خزرج ، سعد بن معاذ را كه رئيس قبيله اوس بود دروغگو مي دانست . عايشه مي گويد : سعد بن عباده بزرگ خزرجيان به سعد بن معاذ گفت : به خدا قسم دروغ مي گويي ! اُسيد بن حضير كه پسرعموي سعد بن معاذ بود به او گفت : به خدا تو دروغ مي گويي ، او را خواهيم كشت ، تو منافقي هستي كه از منافقان دفاع مي كني . دو گروه به جان هم افتادند و نزديك بود كه با هم پيكار كنند ، در حالي كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بر منبر بود و پيوسته آنان را به سكوت و آرامش فرا مي خواند تا آنكه آرام شدند . ( 1 )

از اين نمونه ماجراها ده ها نمونه در كتب صحاح و مسندهاي اهل سنت و كتب تاريخ آمده است . آنچه ذكر شد تنها يك نمونه بود . در بحث هاي آينده نمونه هاي ديگري از سخنان و رفتارهايشان كه گوياي اعتقادشان در باره مخالفان خويش است خواهد آمد . آيا شگفت نيست كه در محضر حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) ، يك صحابي صحابي ديگر را به دروغگويي و نفاق نسبت دهد ، در حالي كه هر دو از چهره هاي برجسته انصارند ؟ ولي آنان كه بعدها آمدند ، همه صحابه را به عدالت و تقوا و پارسايي و زهد ستودند ، چه دايه هاي مهربان تر از مادر !

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صحيح بخاري : ج3 ، ص245 ؛ كتاب التفسير : ح 4750


319


* ( 6 ) *

قرآن كريم و عدالت صحابه

قرآن كريم در سوره ها و آيه هاي مختلف ، حرف ها و عمل هاي صحابه را به روشني نقد مي كند و در برخي از آيات ، گروهي را مي ستايد . درست نيست كه گروهي را در نظر بگيريم و از گروهي چشم بپوشيم . در اين فصل ، برخي آيات را كه به نقد افعال و آراي آنان پرداخته است بررسي مي كنيم .

الف . خبردادن قرآن از ارتداد گروهي از صحابه

قرآن خبر مي دهد كه ممكن است پس از رحلت پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) گروهي از صحابه مرتد شوند . در جنگ اُحد كه عده اي از مسلمانان كشته شدند و عده اي گريختند ، به نقل ابن كثير شيطان ندا در داد : « محمد كشته شد » . اين سخن در دل عده اي اثر گذاشت و پنداشتند كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) كشته شده است ، سست شدند و از جنگ دست كشيدند . مردي از مهاجران بر مردي از انصار گذشت كه به خون خود آغشته بود . به او گفت : فلاني ، مي داني پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) كشته شد ؟ گفت : اگر هم محمد كشته شده ، پيام خود را ابلاغ كرده است ، شما از دينتان دفاع كنيد . خداوند اين آيه را نازل فرمود :

( وَما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ


320


عَلي أَعْقابِكُمْ . . . ) ( 1 ) ؛

« محمد جز فرستاده نيست ، همچون فرستادگان پيشين . آيا اگر بميرد يا كشته شود ، به عقب و جاهليت بر مي گرديد ؟ »

ابن قيم جوزيه گويد : واقعه اُحد مقدمه و هشداري براي پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بود و مردم را خبر داد و توبيخ كرد كه اگر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بميرد يا كشته شود ، از دين بر مي گردند . ( 2 ) ظاهر ارتداد ، اعم است از ارتداد و برگشتن از دين آن گونه كه برخي منافقان آشكارا مي گفتند و ارتداد از عمل و جهاد و مبارزه با دشمنان و ياري حق و فراموش كردن سفارش پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) .

اين آيه خبر مي دهد كه بازگشت از دين پس از رحلت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، امكان دارد . پس آيا مي توان كساني را كه چنين احتمالي در باره آنان مي رود ، به عدالت كامل كه هم مرز با عصمت است توصيف كرد ؟ از اين روست كه آنان راضي نمي شوند آراء و سخنان صحابه نقد شود !

ب . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را در حال سخنراني ترك كردن

در حالي كه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) خطبه نماز جمعه را مي خواند ، كاروان تجارتي وارد مدينه شد . اصحاب پيامبر به سوي آن شتافتند و جز دوازده نفر كسي با او نماند . پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : سوگند به آنكه جانم در دست اوست ، اگر همه شما رفته بوديد و هيچ كس نمانده بود ، اين وادي براي شما پر از آتش مي شد . آيه 11 سوره جمعه نازل شد : ( وَإِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها . . . ) .

ابن كثير گويد : خداوند آنچه را مردم انجام دادند و از خطبه روز جمعه به سوي كاروان تجارتي كه به مدينه آمده بود رفتند و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را ايستاده گذاشتند ، نكوهش كرده و مي فرمايد ، ( وَإِذا رَأَوْا تِجارَةً . . . ) . ديگران نيز اين گونه نقل كرده اند ، همچون

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تفسير ابن كثير : ج1 ، ص409 ( آل عمران : 144 ) .

2 . زاد المعاد : ص253


321


ابوالعاليه ، حسن ، زيد بن اسلم و قتاده از تابعين .

ابن حبان پنداشته كه كاروان متعلق به دحية بن خليفه بوده ، كه پيش از آنكه مسلمان شود طبل مي زده . مردم پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را در حال ايستاده بر منبر رها كرده به طرف آن رفتند ، مگر اندكي از آنان و اين خبر ، صحيح است . امام احمد از ابن ادريس ، از حصين بن سالم از جابر نقل مي كند كه يك بار كاروان به مدينه آمد و رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در حال خطبه بود ، مردم بيرون رفتند ، مگر دوازده نفر . اين آيه ( وَإِذا رَأَوْا . . . ) نازل شد . ( 1 )

آيا كسي كه لهو و داد و ستد را بر ياد خدا مقدم مي دارد و پيامبر را سبك مي شمارد ، داراي آن ملكه نفساني است كه او را از گناهان باز دارد ؟ چگونه داوري مي كنيد ؟

ج . خيانت به سبب آميزش پنهاني

خداوند روزه ماه رمضان را واجب ساخت و آميزش شبانه را بر روزه دار حرام كرد . گروهي از مسلمانان مخفيانه آميزش مي كردند ، در حالي كه بر آنان حرام بود .

ابن كثير گويد : در آغاز اسلام چنان بود كه كسي كه روزه خود را افطار مي كرد ، خوردن و آشاميدن و آميزش تا وقت عشاء براي او حلال بود و اگر پيش از آن مي خوابيد ، هر گاه مي خوابيد ، يا نماز عشاء را مي خواند ، خوردن و آشاميدن و آميزش تا شب آينده بر او حرام بود . بعضي از مسلمانان در ماه رمضان پس از عشاء غذا خوردند و با زنان آميزش كردند كه عمر بن خطاب هم از آنان بود . در اين مورد شكايت نزد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) آوردند . خدا هم اين آيه را نازل فرمود :

( أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيامِ الرَّفَثُ إِلي نِسائِكُمْ . . . ) ( 2 ) ؛

« آميزش با زنانتان در شبِ روزه داري بر شما حلال شد . آنان پوشش شمايند ، شما هم پوشش آنانيد . خداوند دانست كه شما به خود خيانت مي كنيد ، بر شما

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تفسير ابن كثير : ج4 ، ص378 ؛ صحيح بخاري : ج1 ، ص316 ؛ صحيح مسلم : ج2 ، ص590

2 . همان : ج1 ، ص219 ؛ همان : ج4 ، ص1639 ، بقره : 187


322


توبه كرد و از شما گذشت ، اكنون با آنان مي توانيد آميزش كنيد و در پي چيزي باشيد كه خداوند بر شما واجب ساخته است » .

آيا كساني را كه با ارتكاب حرام بر خودشان خيانت كردند ، مي توان عادل و داراي ملكه بازدارنده از گناهان كبيره و اصرار بر صغيره دانست ؟ يا آنكه بيشتر آنان اين ملكه را نداشتند و درجه متوسّطي از ايمان و تقوا داشتند و دنيا دوستي و لذت هاي دنيا گاهي بر آنان غلبه مي كرد .

د . خيانت بعضي از بدريّون

خداوند مي فرمايد :

( وَما كانَ لِنَبِيّ أَنْ يَغُلَّ وَمَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِما غَلَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ ثُمَّ تُوَفّي كُلُّ نَفْس ما كَسَبَتْ وَهُمْ لا يُظْلَمُونَ ) ( 1 ) ؛

« براي پيامبر هرگز روا نيست كه خيانت كند ، و هر كس خيانت كند ، خيانتش را در روز قيامت به همراه مي آورد ، سپس هر كس پاداش آنچه را كرده كامل دريافت مي كند و به آنان ستم نمي شود » .

ابن كثير گويد : آيه در باره يك قطيفه سرخي نازل شد كه در روز بدر گم شد . بعضي از مردم گفتند : شايد پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) آن را برداشته است ! در اين باره زياد حرف زدند . اين آيه ( وَما كانَ لِنَبِيّ . . . ) نازل شد و دامن آن حضرت را از هر گونه خيانت در اداي امانت و تقسيم غنيمت پاك دانست ، سپس تأكيد دارد كه برخي از اصحابش خيانت كرده اند . ( 2 )

آيه ، از ميزان خوش گماني و اعتقاد آنان به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) خبر مي دهد ، تا حدّي كه آن حضرت را به خيانت در امانت و تقسيم اموال متهم نمودند ، سپس بيان مي كند كه بعضي اصحاب خيانت كردند ، آنان كه نسبت به جايگاه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نادان بودند ، يا آنان كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . آل عمران : 161

2 . تفسير ابن كثير : ج1 ، ص421 ؛ تفسير طبري : ج4 ، ص155 و منابع ديگر .


323


در اموال مسلمانان خيانت كردند ، نمي توانند عادل باشند . اين ، حال بدريّون است ، نه باديه نشينان يا طُلقاء و فرزندانشان و نه منافقين . تا چه رسد به آنان كه پس از ايشان بودند . كسي كه اين آيات و آنچه را پيرامون آنها وارد شده و احاديث و سخنان را بخواند ، سپس باز هم بدون تحقيق بر عدالت همه صحابه اصرار ورزد ، هم به خود ظلم كرده است ، هم به امتِ خود .

هـ . فاسقي فريبكار

قرآن مي فرمايد :

( يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَة فَتُصْبِحُوا عَلي ما فَعَلْتُمْ نادِمِينَ ) ( 1 ) ؛

« اي كساني كه ايمان آورده ايد ، اگر فاسقي براي شما خبري آورد ، تحقيق كنيد ، مبادا از روي جهالت سراغ قومي برويد ، سپس بر آنچه انجام داده ايد پشيمان شويد » .

خداوند دستور مي دهد در خبر فاسق تحقيق شود و احتياط مراعات گردد ، تا طبق سخن او حكم نشود و در واقعِ امر ، دروغگو يا خطاكار باشد .

ابن كثير گويد : بسياري از مفسّران گفته اند آيه در باره وليد بن عقبه نازل شد ، آنگاه كه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) براي جمع آوري زكات از بني المصطلق نزد حارث بن ضرار فرستاد كه رئيسشان بود تا زكاتي را كه جمع شده و نزد او بود تحويل بگيرد . چون وليد ، بخشي از راه رفت ، ترسيد و پيش پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آمد و گفت : يا رسول الله ، حارث به من زكات نداد و مي خواست مرا بكشد . پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) خشمگين شد و گروهي را نزد حارث فرستاد . حارث با همراهانش مي آمدند كه با گروه اعزامي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) روبرو گشتند كه از مدينه خارج شده بودند . به آنان گفتند : اين حارث است . وقتي به هم رسيدند ، حارث پرسيد : به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . حجرات : 6


324


كجا اعزام شده ايد ؟ گفتند : به سوي تو . گفت : براي چه ؟ گفتند : پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) وليد بن عقبه را نزد تو فرستاده ، او مي گويد تو زكات نداده اي و مي خواستي او را بكشي .

گفت : قسم به آنكه محمد ( صلّي الله عليه وآله ) را به حق مبعوث كرد ، من هرگز وليد را نديده ام و پيش من نيامده است . حارث وقتي خدمت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) رسيد ، حضرت پرسيد : زكات نداده اي و مي خواستي فرستاده مرا به قتل برساني ؟ گفت : نه به خدا قسم ، من او را نديده ام و پيش من نيامده است . من خودم چون ديدم مأمور دريافت زكات از سوي پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) نيامد ، ترسيدم مبادا خدا و رسول از من خشمگين شوند ، آنگاه اين آيه ( إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإ فَتَبَيَّنُوا ) نازل شد . ( 1 )

و . نزاع و تخاصم بر سر غنائم

اصحاب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) پس از پيروزي بر مشركان در جنگ بدر بر اموال آنان تسلط يافتند و در باره آن به نزاع پرداختند ، تا حدّ درگيري . آنان كه غنائم را جمع آوري كرده بودند ، گفتند : چون ما اين ها را يافته و گرد آورده ايم ، پس كسي در آن ها سهمي ندارد . آنان كه به تعقيب دشمن رفته بودند گفتند : شما از ما سزاوارتر نيستيد . ما بوديم كه دشمن را تعقيب كرده و فراري داديم . آنان كه حلقه حفاظتي دور پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ايجاد كرده بودند گفتند : شما از ما سزاوارتر به اين اموال نيستيد . ما دور پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را گرفته بوديم ، چون مي ترسيديم دشمن غافلگيرانه بر او حمله كند و سرگرم آن بوديم و به غنائم نرسيديم . اين آيه نازل شد :

( يَسْئَلُونَكَ عَنِ اْلأَنْفالِ قُلِ اْلأَنْفالُ لِلّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللهَ وَأَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ وَأَطِيعُوا اللهَ وَرَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ ) ( 2 ) ؛

« از تو در باره انفال مي پرسند . بگو انفال از آنِ خدا و رسول است ، پس از خدا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تفسير ابن كثير : ج4 ، ص209

2 . انفال : 1


325


بترسيد و ميان خودتان را اصلاح كنيد و اگر مؤمن هستيد ، از خدا و رسول او فرمانبرداري كنيد » .

ابن كثير گويد : ابواثامه از عباده در باره انفال پرسيد . گفت : آيه در باره ما اصحاب بدر نازل شد ، آنگاه كه در باره انفال اختلاف كرديم و اخلاقمان ناپسند شد ، خدا آن را از ما گرفت و به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) سپرد ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) هم آن را يكسان ميان مسلمانان تقسيم كرد . ( 1 )

در آيه هم اشاراتي به بداخلاقي اصحاب است ، آنجا كه خداوند آنان را موعظه كرده و به سه چيز فرمان مي دهد :

1ـ تقواي الهي در كارها و اصلاح ميان خود و پرهيز از خصومت و مشاجره ، چرا كه آنچه از هدايت و دانش خدا به شما عطا كرده ، بهتر از چيزي است كه به سبب آن خصومت مي كنيد .

2ـ اصلاح ميان خود و ناسزا نگفتن .

3ـ اطاعت از خدا و رسول و مخالفت با پيامبر نداشتن و نهي از مشاجره . ( 2 )

دقت در آياتِ نازل شده در باره آن نزاع كنندگان و رواياتي كه در تفسير اين آيه آمده ، شكّي باقي نمي گذارد كه گروهي از شركت كنندگان در جنگ بدر ، به مرحله ممتازي نرسيده بودند ، بلكه همچون ديگران بودند و بر سر مال و زينت دنيا با هم نزاع مي كردند ، بي آنكه در آن مورد با پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مشورت كنند و حكم انفال را از او بپرسند . آيا اين نزاع كنندگان بر سر مال دنيا ، مي توانند سرمشق فضيلت و كرامت روح و پاكي جان باشند ؟

ز . شايستگي عذاب بزرگ

سنت جاري در پيامبران گذشته آن بود كه چون با دشمنان جنگيده ، بر آنان پيروز مي شدند ، آنان را نابود مي ساختند ، تا عبرت ديگران گردند و دست از دشمني با خدا و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تفسير ابن كثير : ج2 ، ص283

2 . همان : ص285


326


فرستاده او بردارند و اسير نمي گرفتند ، تا وقتي كه دينشان ميان مردم استقرار يابد ، آنگاه اسير گرفتن مانعي نداشت و پس از آن يا منّت گذاشته آزاد مي كردند ، يا فديه مي گرفتند .

خداوند در آيه ديگري مي فرمايد :

« هرگاه با كافران برخورد كرديد ، گردن بزنيد تا آنجا كه دشمن را درهم بكوبيد ، آنگاه اسيران را محكم ببنديد ، يا منت نهاده آزاد كنيد ، يا در برابر آزادي آنان فديه بگيريد » . ( 1 )

پس اجازه اسير گرفتن داده ، اما پس از قوّت و استقرار يافتن و سامان گرفتن كارها . اما گروهي از صحابه به پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) اصرار مي كردند كه پيش از استقرار در زمين ، اسيراني را كه مي گرفتند عفو كنند و از آنان فديه بگيرند . آيه در باره نكوهش آنان نازل شد و آنان را مستحق عذاب بزرگ دانست ، اما تقدير و اراده خدا را بر عذاب نكردن آنان بيان كرد . ( 2 )

از اين آيات دو نكته استفاده مي شود :

اول : انگيزه مهم بيشتر آنان يا گروهي از ايشان ، دست يافتن به متاع دنيا بود ، نه آخرت ( تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا وَاللهُ يُرِيدُ الاْخِرَةَ ) . ( 3 )

دوم : زشتي كار آنان به حدي بود كه شايسته عذاب بودند ، اما خداوند نخواسته بود كه عذابشان كند ( . . . لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ ) . ( 4 ) اين عذاب بزرگ ، گوياي گناه بزرگي است كه مرتكب شده و به خاطر آن مستحق عذاب شده بودند . آيا ممكن است كسي كه به جاي آخرت ، دنبال متاع دنيا باشد و مستحق عذاب گردد ، داراي آن ملكه نفساني باشد كه او را از ارتكاب كبائر و اصرار بر صغائر باز دارد ؟ هرگز !

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ( فَإِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ . . . ) ( محمد : 4 ) .

2 . ( . . . لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ ) ( انفال : 67 ـ 68 ) .

3 . انفال : 67

4 . همان : 68


327


ح . فرار از جنگ

در جنگ احد ، اوضاع بر ضد مسلمانان آشفته گشت ، چرا كه فرمان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را مخالفت كردند و به طمع غنيمت ، موقعيت خود را بر تنگه احد رها كردند و دچار هزيمتي شدند كه در كتب سيره و تاريخ آمده است . آنان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را در ميدان نبرد تنها گذاشتند و جز تني چند از صحابه ، همراه آن حضرت نماندند و هر چه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) آنان را به بازگشت به ميدان و ياري فراخواند ، در آن لحظات دشوار او را رها كرده به كوه ها پناه بردند تا از آسيب دشمن مصون بمانند . قرآن كريم از اين فرار زشت ياد مي كند : ( إِذْ تُصْعِدُونَ وَلا تَلْوُونَ عَلي أَحَد . . . ) ( 1 ) .

خطاب اين آيه به كساني است كه در روز اُحد گريختند و ترس آنان از مشركين و فرارشان از جبهه را توصيف مي كند كه به كسي توجه نداشتند و دعوت هاي پيامبر را اجابت نكردند ، در حالي كه رسول خدا از پشت سر آنان را صدا مي زد : « بندگان خدا ! نزد من آييد ، منم پيامبر خدا » ، با اين حال ، كسي از فراريان پاسخش نداد .

آيه تفرقه و گريز آنان را توصيف مي كند كه برخي نزديك پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بودند و بعضي دورتر ، ولي هيچ كدامشان دعوت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را اجابت نكردند و آن حضرت را در ميان انبوه مشركان رها كردند و توجهي به اين كه پيامبر كشته ، اسير يا مجروح شود نداشتند .

البته گروهي هم بودند كه پيرامون حضرت ماندند و شرّ دشمنان را دفع كردند ، همانان كه خداوند از آنان با تعبير ( سَيَجْزِي اللهُ الشّاكِرِينَ ) ( 2 ) ياد مي كند . سپس خداوند ، پشت كردن به جبهه و فرارشان از جهاد را لغزشي مي داند كه با فتنه شيطان پيش آمد : ( إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ بِبَعْضِ ما كَسَبُوا ) ( 3 ) ؛ « آنان منافق نبودند ، چرا كه منافق بخشوده نمي شود و آنان را خدا بخشود ، بلكه از اصحابِ عادل بودند » !

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . آل عمران : 153

2 . همان : 144

3 . همان : 155


328


ط . نسبت فريب به خدا و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله )

نبرد احزاب ، از جنگ هاي مشهور در اسلام است . مشركان و يهود براي شكست اسلام همدست شدند و ده هزار مسلّح بودند كه مدينه را محاصره كردند . مسلمانان براي جلوگيري از هجوم دشمن ، دور مدينه خندق كندند و محاصره حدود يك ماه طول كشيد . در اين جنگ ، اصحاب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) امتحان سختي شدند و استوار و متزلزل از هم باز شناخته گشتند . اصحاب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) دو گروه بودند :

يك گروه مؤمناني بودند با شعار ( هذا ما وَعَدَنَا اللهُ وَرَسُولُهُ . . . ) ( 1 ) كه وعده هاي خدا را راست مي دانستند و بر ايمان و تسليم آنان افزوده شد .

گروه ديگر منافقان و بيماردلان بودند و شعارشان اين بود كه : خدا و پيامبر به ما وعده دورغ داده است ( ما وَعَدَنَا اللهُ وَرَسُولُهُ إِلاّ غُرُوراً ) ( 2 ) .

مؤمنان سست ايمان مي پنداشتند كه خداوند به آنان وعده دروغ داده است . آيا آنان را مي توان عادل و پاك دانست ؟ البته آنان غير از منافقاني بودند كه اظهار مسلماني مي كردند ، ولي در دل ، كافر بودند ، به دليل اين كه در آيه ، بيماردلان را عطف به منافقان مي كند .

كسي كه در آيات مربوط به غزوه احزاب دقت كند ، در مي يابد كه بسياري از صحابه در برابر آن سيل بنيان كن ، تا چه حدّ مقاومت كردند ! بسياري از آنان از پبامبر ( صلّي الله عليه وآله ) اجازه مي خواستند كه به بهانه اين كه خانه هايشان بي حفاظ است به مدينه برگردند ، خداوند مي فرمايد : خانه هايشان بي حفاظ نيست ، بلكه مي خواهند فرار كنند ، با اين كه با خدا عهد بسته بودند كه نگريزند و عهد خدا مورد سؤال خواهد بود . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . احزاب : 22

2 . همان : 12

3 . ( وَما هِيَ بِعَوْرَة إِنْ يُرِيدُونَ إِلاّ فِراراً . . . ) ( همان : 13 ) .


329


ي . منافقان نفوذي در بين صحابه

از وقتي كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به مدينه آمد ، نفاق ميان صحابه شيوع يافت . قرآن كريم بر مجموعه اي از منافقان تأكيد كرده ، انگيزه هاي آنان و صفاتشان را برملا ساخت و در سوره هاي بقره ، آل عمران ، مائده ، توبه ، عنكبوت ، احزاب ، محمد ، فتح ، حديد ، مجادله ، حشر و منافقون آنان را تهديد كرد .

اين دلالت مي كند كه منافقان گروه مهمي در جامعه اسلامي بودند ، برخي به نام نفاق شناخته مي شدند ، برخي با عنوان دروغ و كساني هم ناشناخته بودند ، چون نقاب ايمان و علاقه به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بر چهره زده بودند . اگر منافقان گروه اندك و بي اهميتي بودند ، قرآن كريم تا اين اندازه به آنان نمي پرداخت . گروهي از محققان در باره نفاق و منافقين كتاب نوشته اند و برخي آيات مربوط به آنان را شمرده اند كه تا حدود يك دهم قرآن مي شود .

با اين حال ، آيا مي توان همه اصحاب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را عادل دانست ؟

آري ، منافقان جزء اصحاب نبودند ، بلكه خود را لا به لاي صحابه پنهان كرده بودند و چه بسا يك صحابي صادق با يك منافق اشتباه مي شد و منافق و مؤمن شناخته نمي شدند ، حتي گاهي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بعضي از آنان را نمي شناخت . خداوند مي فرمايد :

« برخي از اهل مدينه به نفاق پاي بندند كه تو آنان را نمي شناسي و ما مي شناسيمشان » ؛ ( وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَي النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ ) ( 1 ) .

اين نكته سبب مي شود كه يك پژوهشگر ، وقتي مي خواهد بر اساس گفته هاي صحابه فتوا دهد ، حال آن صحابي را بررسي كند و منافق را از غير منافق بازشناسد . اگر حال و وضع ، مشتبه شود ، قول و روايت آن فرد مشكوك حجت نخواهد بود .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . توبه : 101


330


اين ها ، برخي از داوري هاي قرآن در باره صحابه بود و هرگز در پي استقصا و شمارش كامل نيستيم و گروه هايي از صحابه كه عدالت نداشتند ، بيش از آنند كه ياد كرديم ( 1 ) و تفصيل بيش از اين مناسب اين كتاب نيست .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . از قبيل سمّاعون ( توبه : 45 ـ 47 ) ؛ آميزندگان كار نيك و بد ( توبه : 102 ) ؛ تسليم شدگان غيرمؤمن ( حجرات : 14 ) .



| شناسه مطلب: 74632