بخش 14
7 ـ سنت نبوی و عدالت صحابه الف . سردسته گروه تبهکار ب . نافرمانی نسبت به فرمان پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) ج . بازگشت به قهقرا پس از رحلت پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) 8 ـ موضع پیامبر الف . همه آمرزیده اند مگر . . . ب . خدایا از کرده خالد به درگاه تو برائت می جویم ج . پیشگویی از سرانجام ذوالخویصره د . در تو شعبه ای از کفر است هـ . نماز نخواندن پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) و . خبر دادن پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) ز . خلوت صحابی با یک زن ح . یک صحابی میان دو پای یک زن ط . صحابی قصاص می شود ی . نفرین پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) 9 ـ صحابه در آیینه تاریخ 10 ـ هدف از بررسی عدالت صحابه چیست ؟ 11 ـ آیا سخن صحابه ، از منابع تشریع است ؟ 12 ـ آیا خواب صحابی ، از منابع تشریع است ؟
331 |
* ( 7 ) *
سنت نبوي و عدالت صحابه
عدالت صحابه را در پرتو قرآن كريم بررسي كرده ، به اين نتيجه رسيديم كه صحابه نيز همچون تابعين اند ميان آنان عادل و فاسق و نيك و بد وجود دارد ، به بركت وجود بعضي باران مي بارد و برخي پايين تر از اينند . خوشبختانه سنت نبوي نيز اين موضع را تأييد مي كند ، به اقتضاي موقعيت شماري اندك را ياد مي كنيم .
الف . سردسته گروه تبهكار
مسلم از ابوسعيد نقل مي كند : كسي كه بهتر از من است ـ يعني ابوقتاده ـ مرا خبر داد كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در نبرد خندق ، وقتي عمار ياسر مشغول كندن خندق بود ، دست بر سر او مي كشيد و مي فرمود : بيچاره اي پسر سميه ! گروه تجاوزگر تو را مي كشند . ( 1 )
بخاري نيز از ابوسعيد روايت كرده است : ما يك خشت يك خشت مي برديم و عمار ، دوتا دوتا . پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) او را ديد ، خاك از او مي تكاند و مي فرمود : بيچاره عمار ! آنان را به بهشت فرا مي خواند و آنان او را به دوزخ فرا مي خوانند .
حُميدي گويد : در اين حديث ، افزوده مشهوري است كه بخاري آن را از طريق اين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . جامع الأصول : ج9 ، ص42 ، شماره 6580
332 |
حديث نقل نكرده است ، شايد به او نرسيده ، يا به خاطر غرضي آن را حذف كرده است . ابوبكر برقاني و ابوبكر اسماعيلي قبل از او آن را نقل كرده اند و به نظر اين دو ، حديث چنين است كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : بيچاره عمار ، گروه تجاوزگر او را مي كشند ، او آنان را به بهشت فرا مي خواند و آنان او را به دوزخ دعوت مي كنند . ( 1 )
حُميدي انگيزه بخاري را برملا ساخته است كه چه بسا با حديث بازي مي كند و براي هدف خاصّي بخشي از آن را حذف مي كند ، وي اين جمله را « گروه تجاوزگر او را مي كشند » حذف كرده ، تا معاويه را تبرئه و كارهاي او را توجيه كند .
از معتقدان به عدالت صحابه مي پرسيم : آن گروه تجاوزگري كه عمار را كشتند چه كساني بودند ؟ آيا در ميان آنان كساني از صحابه بودند كه موضع اين گروه را تأييد كنند ؟ ! بي شك ، معاويه سردسته اين گروه تجاوزگر بود و عمرو عاص هم وزير او در جنگ بود و پيروزي معاويه در جنگ صفين ، مرهون نيرنگ عمرو عاص بود . در ميان آن گروه تجاوزگر هم از صحابه كساني همچون نعمان بن بشير انصاري ، عُقبة بن عامر جهني و يسار بن سبع جهني و ديگران بودند .
ب . نافرماني نسبت به فرمان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) براي آوردن قلم و دوات
به نقل صحاح ، پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) دستور داد قلم و دواتي بياورند تا نوشته اي بنويسد كه پس از او هرگز گمراه نشوند . برخي از حاضران مانع اجراي اين دستور شدند . بخاري در چند جا از صحيح خود آن را نقل كرده است . از جمله از ابن عباس نقل مي كند :
چون بيماري پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) شدت يافت ، فرمود : « كاغذي بياوريد تا چيزي برايتان بنويسم كه پس از آن هرگز گمراه نشويد . »
عمر گفت : درد و بيماري بر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) چيره گشته ، كتاب خدا نزد ماست و براي ما بس است . اختلاف و گفتگو زياد شد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . جامع الاصول : ج9 ، ص44 ، شماره 6583
333 |
حضرت فرمود : « از پيش من برخيزيد ، سزاوار نيست نزد من نزاع كنيد . »
ابن عباس در حالي كه بيرون مي رفت ، مي گفت : همه مصيبت آن بود كه نگذاشتند پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) آنچه را مي خواست بنويسد . ( 1 )
سعيد بن جبير نيز از ابن عباس نقل كرده كه گفت : روز پنج شنبه ، و چيست روز پنج شنبه ؟ سپس گريست ، تا حدّي كه اشكش زمين را خيس كرد و گفت : روز پنج شنبه بيماري پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) شدّت يافت . فرمود : « كاغذي بياوريد تا چيزي برايتان بنويسم كه پس از آن هرگز گمراه نشويد . » حاضران به نزاع پرداختند ، در حالي كه سزاوار نيست در محضر پيامبر نزاع كنند و گفتند : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) هذيان مي گويد ! فرمود : مرا واگذاريد ، حالتي كه من دارم بهتر از چيزي است كه شما مرا به آن مي خوانيد . ( 2 )
در اينجا نكته اي است كه خواننده بايد به آن توجه كند و آن اينكه كار پيامبر را ( درخواست كاغذ و قلم ) در صورت اول به غلبه بيماري نسبت داده شده و از گوينده سخن يعني عمر ياد شده است و در نقل دوم كه نسبت هذيان گويي به پيامبر خداست ، اسم گوينده را نياورده اند و به جاي كلمه « عمر » ، لفظِ « گفتند » آمده است و چون نقل او سبك تر و كم اهميت تر از دومي است ، آنجا نام گوينده را آورده اند ، در حالي كه گوينده سخن در همه نقل ها يكي است . در جاي ديگر مطلب را به صورت ديگر نقل كرده و گفته است : بيماري پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) شدت يافت و فرمود : استخواني بياوريد تا بر آن نوشته اي براي شما بنويسم كه پس از آن هرگز گمراه نشويد . نزد او نزاع كردند ، در حالي كه سزاوار نيست نزد پيامبر نزاع كنند . آنگاه گفتند : چه شده كه هذيان مي گويد ؟ فرمود : مرا واگذاريد ، آنچه من در آن هستم ، بهتر از چيزي است كه مرا به آن فرا مي خوانيد . ( 3 )
نقل چهارمي است كه : بعضي گفتند : بيماري بر پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) غلبه كرده است ، قرآن نزد شماست ، قرآن براي ما بس است ( حسبنا كتاب الله ) . اهل خانه اختلاف و نزاع كردند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحيح بخاري : ج1 ، ص38 ، شماره 114
2 . همان : ج2 ، ص287 ، شماره 3053
3 . همان : ص321 ، شماره 3168
334 |
بعضي مي گفتند : كاغذ و قلم بياوريد كه نوشته اي برايتان بنويسد تا پس از آن گمراه نشويد ، برخي هم حرف هاي ديگري مي گفتند . چون بيهوده گويي ها و اختلاف زياد شد ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : برخيزيد . ( 1 )
شما را به خدا ، آيا كسي كه با فرمان الزام آور پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مخالفت كند و سخن حضرت را بر غلبه بيماري يا هذيان حمل كند ، مي تواند صاحب ملكه اي باشد كه او را از ارتكاب حرام ها باز دارد ؟ اين حرف ها كجا و توصيف پيامبر از زبان خدا كجا كه در قرآن كريم مي فرمايد :
( ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْيٌ يُوحي ) ؛ ( 2 )
« از روي هوس سخن نمي گويد ، بلكه كلام او وحي الهي است » .
آن صحابي چگونه مي گويد قرآن براي ما بس است ؟ اگر اين سخنِ درستي باشد ، پس چرا مسلمانان صحاح و سنن و مسانيد ( كتاب هاي حديثي ) نوشتند ؟
ج . بازگشت به قهقرا پس از رحلت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله )
1ـ بخاري از ابوحازم نقل مي كند كه گويد : شنيدم سهل بن سعد مي گفت : از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) شنيدم كه مي فرمود : من پيشتر از شما بر حوض كوثر وارد مي شوم . هركس بر آن وارد شود از آن مي نوشد و هر كه از آن بنوشد پس از آن هرگز تشنه نخواهد شد . گروه هايي بر من وارد مي شوند كه آنان را مي شناسم ، آنان هم مرا مي شناسند ، سپس ميان من و آنان فاصله مي افتد .
ابوحازم گويد : من كه اين سخن را نقل مي كردم ، نعمان بن ابي عيّاش هم شنيد و گفت : آيا از سهل اينگونه شنيدي ؟ گفتم : آري ، گفت : من هم گواهي مي دهم كه اين را از ابوسعيد خدري شنيدم ، با اين اضافه كه : پيامبر گويد : آيا از منند . گفته مي شود : نمي داني
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحيح بخاري : ج3 ، ص132 ، شماره 4432 ؛ و نيز : ج4 ، ص10 ، شماره 5669 و 7366
2 . النجم : 3ـ4
335 |
پس از تو چه تغييراتي دادند ! پس مي گويم : دور باد آنان كه پس از من تبديل كردند . ( 1 )
2ـ بخاري از مغيره نقل مي كند : از ابووائل شنيدم ، از عبدالله ، از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) كه فرمود : من پيش از شما بر حوض وارد مي شوم ، برخي از مردان شما از آن جلوگيري مي شوند ، سپس نزد من دچار آشفتگي مي گردند . مي گويم : خدايا اينان اصحاب منند . گفته شود : نمي داني پس از تو چه بدعت ها پديد آوردند . ( 2 )
3ـ بخاري از انس از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نقل مي كند كه فرمود : گروهي از اصحابم را از ورود به حوض كوثر باز مي دارند . تا آنكه من آنان را بشناسم و نزد من آشفته مي شوند . من مي گويم : آيا اصحاب مرا مانع مي شوند ؟ گويند : نمي داني پس از تو چه كردند ! ( 3 )
4ـ بخاري از سهل بن سعد از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نقل مي كند كه فرمود : من پيش از شما بر حوض وارد مي شوم . هر كه بر من بگذرد مي نوشد و هر كه نوشيد ، هرگز تشنه نمي شود . گروهي را هم جلوگيري مي كنند كه آنان را مي شناسم ، آنان هم مرا مي شناسند و ميان من و آنان فاصله مي افكنند . ( 4 )
5ـ بخاري از ابوهريره نقل مي كند كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : گروهي از اصحابم روز قيامت بر منوارد مي شوند وآنان را از حوض كوثر محروم مي كنند و من مي گويم : خدايا ، اصحابم ! مي گويد : تو نمي داني پس از تو چه كردند ، آنان به جاهليت و به عقب برگشتند . ( 5 )
6ـ بخاري از ابو مسيب از اصحاب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نقل مي كند كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : مرداني از اصحابم كنار حوض كوثر بر من وارد مي شوند ، اما آنان را جلوگيري مي كنند . مي گويم : خدايا اصحابم ! مي گويد : نمي داني پس از تو چه كردند ، آنان به عقب و قهقرا برگشتند . ( 6 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحيح بخاري : ج4 ، ص355 ، شماره 7050 و 7051
2 . همان : ص227 ، شماره 6576
3 . همان : ص228 ، شماره 6582
4 . همان ، شماره 6583
5 . همان : شماره 6585
6 . همان : شماره 6586
336 |
7ـ بخاري از ابن عباس در ضمن حديثي نقل مي كند : . . . سپس گروهي از اصحابم را به چپ و راست مي برند ، مي گويم : اصحاب من ، گفته مي شود : آنان از لحظه اي كه از ايشان جدا شدي به عقب برگشتند و من سخني را مي گويم كه بنده صالح ، حضرت عيسي گفت :
( وَكُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً ما دُمْتُ فِيهِمْ . . . الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ) ( 1 ) ؛
« خدايا ! تا زماني كه من در ميان آنان بودم ، مراقب و گواهشان بودم ، ولي هنگامي كه مرا از ميانشان برگرفتي ، تو خودت مراقب آنان بودي و تو بر هر چيز گواهي ، اگر عذابشان كني ، آنان بنده تو هستند و اگر آنان را ببخشايي ، همانا تو قدرتمند و حكيمي . »
8ـ بخاري از علاء بن مسيب نقل مي كند : براء بن عازب را ديدم ، گفتم : خوش به حالت كه با پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) مصاحبت داشتي وزير درخت با او بيعت كردي . گفت : اي برادرزاده ! نمي داني پس از او چه ها كرديم ! ( 2 )
9ـ ابن ابي شيبه از ابي بكره نقل مي كند كه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : مرداني از اصحابم كه مرا ديده اند ، در كنار حوض بر من وارد مي شوند ، تا اينكه وقتي نزد من مي آيند ، جلو آنان را مي گيرند و آشفته حال مي شوند . من مي گويم : خدايا اصحابم ! گفته مي شود : نمي داني پس از تو چه كردند ! ( 3 )
10ـ مسلم از اسماء دختر ابي بكر نقل مي كند كه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : من كنار حوض ، به كساني از شما كه بر من وارد مي شوند مي نگرم ، جلوي ورود كساني را مي گيرند . مي گويم : پروردگارا ، اينان از من و از امت منند . گفته مي شود : آيا نمي داني پس از تو چه كردند ؟ به خدا پس از تو چيزي نگذشت كه به عقب و جاهليت برگشتند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مائده : 117 ـ 118 ؛ صحيح بخاري : ج2 ، ص402 بخش احاديث الانبياء ، شماره 3447
2 . صحيح بخاري : ج3 ، ص64 ؛ كتاب المغازي ، شماره 4170
3 . مصنف ابن ابي شيبه : كتاب الفضائل ، شماره 35 ؛ مسند احمد : ج5 ، ص48
337 |
گويد : ابن ابي مليكه مي گفت : پروردگارا پناه بر تو كه به عقب برگرديم و از دين خود منحرف شويم . ( 1 )
سند اين روايات ، به كساني همچون : سهل بن سعد ، ابووائل ، انس بن مالك ، ابوهريره ، ابن مسيب ، براء بن عازب ، ابي بكره و اسماء دختر ابوبكر مي رسد و ما تنها به آنچه بخاري نقل كرده بسنده كرديم . اينها را مسلم و ديگران هم آورده اند . چه مي پنداري درباره حديثي كه بخاري روايت مي كند و در بخشِ « فِتَن » و « باب الحوض » برخي از آنها را نقل مي كند .
ناچار بايد در دو مورد سخن گفت :
اول : كساني كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از ارتداد آنان پس از رحلت خود خبر داده ، كيستند ؟
دوم : مقصود از ارتدادشان چيست ؟
اما نخست : قرائن قطعي دلالت مي كند كه مقصود ، بعضي از اصحابند كه با او زيسته اند و آن حضرت آنان را مي شناخته ، آنان هم او را مي شناخته اند و مدتي با او بوده اند و آنان جز گروهي از اصحاب او نبوده اند . دليل اين سخن ، كلماتي است كه در متون اين روايات آمده است ، از قبيل :
1ـ اقوامي بر من وارد خواهند شد كه مي شناسمشان ، آنان هم مرا مي شناسند ( شماره 1 ) .
2ـ من پيش از شما بر حوض وارد مي شوم و مرداني از شما بالا برده مي شوند ( شماره 2 ) .
3ـ تا آن كه آنان را بشناسم و نزد من آشفته مي شوند ( شماره 3 ) .
4ـ مي گويم : پروردگارا ، اصحابم ( شماره 3 ، 5 ، 6 )
5ـ تشبيه آنان به اصحاب حضرت عيسي و استشهاد به آيه ( وَكُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً ) ( 2 ) كه صراحت دارد كه مقصود ، كساني است كه معاصر پيامبر بودند ( شماره 7 ) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . شرح صحيح مسلم ، نووي : ج15 ، ص61 ، شماره 2293
2 . مائده : 117
338 |
6ـ گواهي براء بن عازب كه صحابه پس از رحلت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، كارهايي كردند ( شماره 8 ) .
7ـ توصيف پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از آنان با تعبير « از كساني كه با من مصاحبت داشته و مرا ديده » ( شماره 9 ) .
8ـ پناه جويي ابن ابي مليكه به خدا از اينكه به جاهليت برگردد ، كه دلالت مي كند كه مقصود از آنان ، صحابه اند ( شماره 10 )
وقتي از نشانه هاي آنان اين باشد كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را مي شناختند و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) هم آنان را مي شناخت و ايشان از مردان زمان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بودند نه از نسل هاي آينده ، پس آنان اصحاب آن حضرت بوده اند كه در عصر رسالت با او زيسته اند و شايسته اين بوده اند كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) هنگام استغاثه به درگاه خدا فرمود : پروردگارا ، اصحابم !
گمان نمي كنم اگر كسي اين روايات را به نحو مستقل بررسي كند ، در ذهنش خطور كند كه مقصود از آنان كه به گذشته خود برگشتند ، امتي باشند كه پس از او آمدند و در نسل هايي دورتر از عصر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) زيستند كه از آن حضرت اثري نبود ، چون اگر مقصود آنان بودند ، كي با پيامبر زيستند و او را شناختند و او هم آنان را شناخت ؟ و كي با او بودند و مصاحبت داشتند و « مرداني از شما » بر آنان تطبيق مي كرد ؟
اين ستم بر حقيقت است كه گفته شود همه امت اصحاب پيامبرند ، همچنان كه نمي توان گفت همه مقلدان شافعي اصحاب اويند . اين تفسير و تعبير درست نيست ، اصحاب شافعي كساني اند كه به دست او تربيت يافتند و پيرامون او بودند و از دانش او بهره بردند . اما آنان كه پس از وي آمدند و هرگز او را نديدند ، آنان پيروان اويند نه اصحابش . اگر هم به آنان اصحاب گفته شود ، كاربردي مجازي است نه حقيقي .
درباره پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نيز چنين است . صحابه آنانند كه مدتي با پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بوده يا او را ديده و مسلمان شده بودند ، يا تعريفات ديگري كه در مورد صحابه آمده است . ( 1 ) اين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اسد الغابه : ج1 ، ص11 ـ 12
339 |
مورد هم مثل موارد ديگري است كه در آن كلمه صحابه نقل شده است ، مثل آنچه از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) روايت شده كه فرمود : « اصحاب مرا دشنام ندهيد » يا « اصحاب من همچون ستارگانند » و . . . كه مراد از همه اينها همان معناي مصطلح است . شماري از دانشمندان رجال ، كتاب هايي درباره صحابه تأليف كرده اند . همچون « استيعاب » ابن عبدالبرّ ، « الإصابة في تمييز الصحابه » ابن حجر و . . موارد ديگر كه كلمه صحابه را به كار برده اند و مقصودشان كساني بوده كه با پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بوده و زيسته اند .
از تعابير روايات نقل شده مثل ( نمي داني پس از تو چه كردند و . . . ) بر مي آيد كه آنان با پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بوده اند ، اما پس از پيامبر و با فاصله اندكي اين جرايم را مرتكب شده اند ، در حالي كه از آنان كه خورشيد رسالت را ديده و از فروغ آن بهره مند شده بودند ، انتظار بود كه از دين و شريعت او پيروي كنند و سرمويي از راه او برنگردند ، اما متأسفانه به عقب و جاهليت برگشتند .
اينها همه درباره نكته اول بود ، يعني اينكه آن مرتدان و تغيير يافتگان چه كساني بودند .
اما نكته دوم : آيا مقصود از ارتداد ، خروج از دين است ، يا اعم از خروج از دين يا رفتار برخلاف سفارش پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در موارد متعدد است ؟ شايد مقصود ، دومي باشد ، چرا كه آن حضرت مردم را به ثقلين ( قرآن و عترت ) و اهل بيت خود سفارش كرده بود ، اما آنان با وصيت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مخالفت كردند ، همچنان كه در بسياري از احكام نيز مخالفت كرده اند كه در جاي خود ذكر شده است . آنان اجتهاد خود را بر نصّ و مصلحتِ پنداري را بر فرمان آن حضرت مقدم داشتند و بدين گونه بدعت هايي در دين او پديد آوردند كه هيچ ريشه اي در قرآن و سنت نداشت .
340 |
* ( 8 ) *
موضع پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نسبت به صحابه ناشايست
موضع پيامبر نسبت به صحابه ناشايست
رواياتي كه گذشت ، از شخص خاصي نام نبرده بود . رواياتي هم هست كه برخي از صحابه را نام مي برد كه همراه خوبي براي حضرت نبودند و بدعاقبت شدند و از كارهاي بد آنان خبر مي دهد . چند نمونه اندك از آن بسيار را مي آوريم :
الف . همه آمرزيده اند مگر . . .
جابر بن عبدالله مي گويد : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : هر كس از تپه مُرار بالا رود از او آمرزيده است ، آنچه كه از بني اسرائيل آمرزيده شد ، گويد : اولين گروهي كه از آن صعود كرد ، گروه ما خزرجيان بود ، سپس مردم ديگر در پي آمدند . رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « همه شمابخشوده شده ايد ، مگر صاحب آن شتر سرخ » . پيش او رفتيم و گفتيم بيا تا پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) درباره تو آمرزش بطلبد . گفت : به خدا قسم اگر گمشده ام را پيدا كنم برايم محبوب تر است از اينكه رفيق شما ( پيامبر ) برايم آمرزش بخواهد ! واو دنبال گمشده اش مي گشت . ( 1 )
گرچه مسلم اين را در بخش صفات منافقين از كتاب خود آورده ، ولي دليلي وجود ندارد كه او از منافقان باشد ، بلكه از سست ايمانان يا بيمار دلان يا گوش به دشمن سپردگان بود ، يا از گروه هاي ديگري كه در صحابه پيامبر فراوان بودند ، شارحان گفته اند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحيح مسلم : ج8 ، ص123 ، صفات و احكام منافقين .
341 |
كه نام او جدّ بن قيس انصاري بود .
مسلم پس از اين حديث ، از انس بن مالك نقل كرده كه گفت : مردي از بني نجار كه از ما بود و سوره بقره و آل عمران را هم خوانده بود و كاتب پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) هم بود ، فرار كرد و به اهل كتاب پيوست ، به او مقامي دادند و مي گفتند كه او كاتبِ محمد بوده است و برايشان اعجاب آور بود . . .
ب . خدايا از كرده خالد به درگاه تو برائت مي جويم
بخاري از سالم از پدرش نقل مي كند : پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ، خالد بن وليد را به سوي بني خزيمه فرستاد . او هم آنان را به اسلام فراخواند اما خوب نتوانستند بگويند « اسلمنا » ( مسلمان شديم ) و به جاي آن « صبأنا » مي گفتند ، خالد هم شروع كرد به كشتن و اسير گرفتن آنان و به هر يك از ما اسيري را سپرد . روزي هم به ما دستور داد كه هركس اسير خود را بكشد . گفتم : به خدا اسيرم را نمي كشم و ياران من نيز اسير خود را نمي كشند . تا آنكه به حضور پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) رسيديم و ماجرا را گفتيم . رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) دست خود را بلند كرد و دوبار فرمود : « خدايا ، من از آنچه خالد انجام داده ، به پيشگاه تو برائت مي جويم » . ( 1 )
تازه اين شمشير اسلام و قهرمان اسلام است كه بي گناهان را يكي پس از ديگري مي كشد ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) هم از جنايت او بيزاري مي جويد . ولي همو پس از رحلت حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) ، مردي نيكوكار و تيغِ بي نيام پيامبر به شمار مي آيد . هرچند مالك بن نويره را كشته و با زن او زنا كرده باشد . حال ديگران روشن است !
ج . پيشگويي از سرانجام ذوالخويصره
بخاري از ابوسعيد خدري نقل مي كند : در حضور پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بوديم و او چيزي را تقسيم مي كرد . ذوالخويصره كه مردي از بني تميم بود آمد و گفت : يا رسول الله ، عدالت كن . فرمود : واي بر تو ، اگر من به عدالت رفتار نكنم پس دادگر كيست ؟ اگر به عدل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحيح بخاري ، كتاب المغازي ، بخش اعزام خالد بن وليد به سوي بني خزيمه ، حديث 4339
342 |
رفتار نكنم ، دچار زيان و خسران شده ام . عمر گفت : يا رسول الله ، اجازه بده گردنش را بزنم . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : او را واگذار . او را ياراني است كه هر يك از شما نماز و روزه اش را در برابر نماز و روزه آنان ناچيز مي شمارد . آنان قرآن مي خوانند ، ليكن قرآن از حنجره آنان فراتر نمي رود . از دين بيرون خواهند رفت ، آنگونه كه تير از كمان مي جهد . ( 1 )
د . در تو شُعبه اي از كفر است
ابوهريره ، مردي را در مورد وضع مادرش در جاهليت دشنام داد . آن مرد نزد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از ابوهريره شكايت و دادخواهي كرد . حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) به ابوهريره فرمود : در تو شعبه اي از كفر است . ابوهريره هم قسم خورد كه از آن پس مسلماني را دشنام ندهد . ( 2 )
هـ . نماز نخواندن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بر يكي از صحابه
زيدبن خالد جهني نقل مي كند : مردي از اصحاب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در روز نبرد حنين يا خيبردرگذشت . پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بر او نماز نخواند ، چرا كه در راه خدا خيانت و سرقت كرده بود ، متاع اورا گشتند ، يكي از خر مهره هاي يهود را كه دو درهم نمي ارزيد در آن يافتند . ( 3 )
و . خبر دادن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از فرجام سياه بعضي صحابه
ابوهريره نقل مي كند ، در نبرد خيبر حضور داشتيم . پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به مردي از همراهانش كه ادعاي مسلماني داشت فرمود : « او اهل دوزخ است » . چون جنگ درگرفت ، آن مرد سرسختانه مي جنگيد و زخم بسيار برداشت ، تا آنجا كه بعضي به ترديد افتادند . او كه از سوزش زخم مي ناليد ، دست برد و از تيردان خود تيرهايي درآورد و با همان ها خود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحيح بخاري ، ج4 ، ص179 ؛ باب علامات نبوت در اسلام ، بحار الأنوار ج33 ، ص335 ، حديث 579
2 . مجمع الزوايد : ج8 ، ص86 . كتاب الأدب .
3 . مستدرك حاكم : ج2 ، ص127 ؛ مسند احمد : ج4 ، ص114
343 |
را كشت . مرداني از مسلمانان هيجان زده گفتند : يا رسول الله ، سخن تو درست از آب درآمد ، فلاني خودكشي كرد . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود :
« فلاني ، برخيز و اعلام كن كه جز مؤمن كسي وارد بهشت نمي شود ، خداوند همواره اين دين را به وسيله مرد فاجر تأييد مي كند » . ( 1 )
ز . خلوت صحابي با يك زن
ابن كثير در تفسير آيه ( إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ ) ( 2 ) نقل مي كند كه امام ابوجعفر با سند خود از كعب بن عمرو انصاري چنين روايت مي كند :
زني نزد من آمد تا با يك درهم از من خرما بخرد . گفتم : در خانه خرمايي بهتر از اين هست . وارد خانه شد . دلم هوس كرد و او را بوسيدم . نزد عمر رفته حكم آن را پرسيدم . گفت : از خدا بترس و اين را پوشيده دار و به كسي مگو . نتوانستم صبر كنم . پيش ابوبكر رفته و پرسيدم . او نيز گفت : از خدا بترس و اين را پوشيده نگه دار و به كسي مگو . بازهم نتوانستم خويشتن داري كنم ، نزد پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) رفتم و به او خبر دادم . فرمود : « آيا در نبودِ مردي كه در راه خدا به جهاد رفته ، با خانواده اش چنين مي كني ؟ » پنداشتم كه من از اهل آتشم و آرزو كردم كاش آن لحظه مسلمان شده بودم . پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) مدتي سرش را پايين انداخته بود ، جبرئيل نازل شد ، آنگاه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) اين آيه را بر من تلاوت فرمود : ( وَأَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ وَزُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ ذلِكَ ذِكْري لِلذّاكِرِينَ ) ( 3 ) ( دو طرف روز نماز به پادار و نيز بخشي از شب ، همانا نيكي ها گناهان را از بين مي برد ، اين ياد و پندي براي يادآوران است ) . كسي گفت : يا رسول الله ، اين براي اوست يا براي همه ؟ فرمود : براي همه مردم است . ( 4 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحيح بخاري ، ج3 ، ص73 ، شماره 4203
2 . هود : 114
3 . همان .
4 . تفسير ابن كثير : ج2 ، ص463
344 |
ح . يك صحابي ميان دو پاي يك زن
عبد الرزاق از يحيي بن جعده نقل مي كند : مردي از اصحاب پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) از زني ياد كرد ، در حالي كه همراه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نشسته بود . سپس از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) براي كاري اجازه خواست ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) هم اجازه داد . آن مرد در پي آن زن بيرون رفت ولي او را نيافت . در حال برگشتن بود تا مژده آمدن باران را به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بدهد ، آن زن را كنار بركه اي يافت . به سينه او زد و خواست تا با وي درآميزد ليكن نتوانست . آنگاه پشيمان برخاست و نزد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آمد و آنچه را كرده بود بازگفت . رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : از پروردگارت آمرزش بخواه و چهار ركعت نماز بخوان . سپس آيه ( وَأَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ . . . ) را بر او تلاوت كرد . ( 1 )
ط . صحابي قصاص مي شود
حارث بن سويد بن صامت كه در جنگ بدر حضور داشت ، ولي چون مِجذَر بن زياد را در جنگ اُحد به خاطر انتقام يك خون در زمان جاهليت كشته بود ، به دستور پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) قصاص شد .
ابن اثير گويد : ترديدي نيست كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، او را در مقابل كشتن مجذر بن زياد كشت ، چون كه او مجذر را در روز اُحد غافلگيرانه كشته بود . ( 2 )
ي . نفرين پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بر مُحلم بن جثامه
محلم بن جثامه همراه گروهي از مسلمانان كه ابوقتاده هم در ميان آنان بود ، براي جهاد بيرون رفته بودند . چون به واديِ « اضم » رسيدند ، عامر بن اضبط اشجعي سوار بر شتر بر آنان گذشت و به عنوان مسلماني سلام داد . اما محلم بن جثامه به خاطر اختلافي كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تفسير ابن كثير : ج2 ، ص463 ، سوره هود : 114
2 . اسد الغابه : ج1 ، ص332
345 |
از پيش با وي داشت بر او حمله كرد و او را كشت و شتر و وسايل او را برداشت . چون نزد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بازگشتند و خبر را بازگو كردند ، اين آيه درباره آنان نازل شد :
( يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللهِ فَتَبَيَّنُوا وَلا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقي إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً ) ( 1 ) ؛
« اي كساني كه ايمان آورده ايد ، هرگاه در راه خدا بيرون رفتيد ، تحقيق كنيد و به كسي كه به شما سلام مي دهد نگوييد كه مؤمن نيستيد .
در تفسير ابن كثير است كه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به او فرمود : خدا تو را نيامرزد . ( 2 )
اينها نمونه هايي از اصحاب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) است كه در زمان پيامبر مرتكب گناه شدند و پيامبر هم از آينده شوم آنان خبر داد ، يا به خاطر كارشان آنان را نكوهش كرد ، وگرنه اصحابي كه مورد اشكالند ، خيلي بيش از اينهايند و در نقض موجبه كليّه ( اينكه : همه صحابه عادلند ) يك مورد جزئي هم كافي است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اسد الغابه : ج4 ، ص309 ؛ نساء : 94
2 . تفسير ابن كثير : ج1 ، ص539
346 |
* ( 9 ) *
صحابه در آيينه تاريخ
تاريخ ، نام گروهي از صحابه را ثبت كرده كه در صحابه بودن رفتار مطلوبي نداشته اند . نام گروهي از آنان را مي آوريم كه قطعاً از منافقين نبودند جز يك نفر ، با اين حال رفتار ناپسندي داشتند كه نمي توان از اين تاريخ چشم پوشيد :
1ـ جدّ بن قيس انصاري ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) درباره او فرمود : همه شما آمرزيده ايد ، مگر صاحب شتر سرخ . ( 1 )
2ـ عبدالله بن اُبيّ بن سلّول . او از بيعت كنندگان زير درخت ( در بيعت رضوان ) بود ، هر چند كه منافق بود .
3ـ حرقوص بن زهير سعدي . در بيعت رضوان حضور داشت ، بعدها از سران خوارج گشت ، هم او كه به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) گفته بود : اي محمد ! به عدالت رفتار كن .
4ـ حارث بن سويد بن صامت . در جنگ بدر حضور داشت ، اما در جنگ اُحد مجذر بن زياد را به خاطر خوني در جاهليت كشت ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) هم دستور داد قصاص شود .
5ـ عرني ها كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آنان را به كيفر آنكه بعضي از چوپانان را كشته و شترها را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحيح مسلم : ج8 ، ص123
347 |
دزديده بودند كشت ، با آنكه قبل از حديبيه از صحابه بودند .
6ـ محلم بن جثامه ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) درباره وي فرمود : خدايا محلم بن جثامه را نيامرز ، چرا كه او عمداً يك صحابي را كشته است .
7ـ مقيس بن صبانه . مؤمن بي گناهي را كشته بود ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) خونش را هدر دانست ، در فتح مكه كشته شد .
8ـ عبدالله بن خطل . صحابي بود ، سپس مرتد شد و به مكه گريخت و در فتح مكه كشته شد .
9ـ مغيرة بن شعبه . روش او پس از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) روشن است .
10ـ مدعم . غلام پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) كه از غنائم خيبر دزدي كرد .
11ـ كركرة . غلام پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، او نيز از غنائم خيبر دزدي كرد .
12ـ سمرة بن جندب كه رفتارش پس از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بد شد ، شراب مي فروخت ، بشر مي كشت و معاويه را خرسند مي ساخت .
13ـ عبيدالله بن جحش اسدي كه از پيشگامان اسلام و مهاجران حبشه بود ، ليكن در حبشه مسيحي شد .
14ـ حارث بن ربيعة بن اسود ، كه در مكه دچار فتنه شد و مرتد گرديد .
15ـ ابوقيس بن وليد بن مغيره ، كه در مكه از دين برگشت .
16ـ علي بن امية بن خلف كه در مكه از دين برگشت .
17ـ عاص بن منبه بن حجاج كه در مكه از دين برگشت و در جنگ بدر همراه مشركين كشته شد . ( 1 )
بر اين نكته اين را بيفزاي كه چگونه ممكن است قرآن كريم كساني از قبيل : معاوية بن ابي سفيان ، وليد بن عقبه ( كه قرآن او را فاسق مي داند ) ، بسر بن ابي ارطاة ، ابوالأعور
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نويسنده معاصر مصري حسن فرحان المالكي در كتاب خود ( الصحبة والصحابه ) فصلي گشوده است ، با عنوان « كساني كه صحابه خوبي نبودند » و نام 71 صحابي را آورده است . ما نيز نام هاي ياد شده را از آن فهرست بر گرفتيم ( ر . ك : ص 180 ـ 184 ) .
348 |
اسلمي و ديگران را مورد ستايش قرار دهد ؟
اينان با علي ( عليه السلام ) و عمار و ده ها بدري و صدها رضواني كه در زمان خلافت علي ( عليه السلام ) با آن حضرت بودند جنگيدند و به آنان دشنام دادند ، اينان و امثال ايشان از دايره آياتي كه مدح كننده اصحاب است بيرونند ، بر فرض اينكه آيات شامل آنان بشود !
349 |
* ( 10 ) *
هدف از بررسي عدالت صحابه چيست ؟
هدف از بررسي عدالت صحابه ، همان هدف بررسي عدالت صحابه و راويان قرن هاي پس از آنان است و هدف در همه اينها شناخت شايسته از ناشايسته است ، تا پژوهشگر بتواند دين را از صالحان فراگيرد و از فاسدان بپرهيزد . اگر كسي با اين هدف به بررسي حالات آنان بپردازد جاي ملامت نيست .
از همين جا سستي آنچه خطيب از ابي زرعه رازي نقل كرده آشكار مي شود كه گفته است :
هر گاه ديدي كسي به عيب جويي يكي از اصحاب پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) مي پردازد ، بدان كه او زنديق است ، چرا كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) حق است و قرآن هم حق است و آنچه آورده حق است و همه اينها را صحابه به ما رسانده اند و اينان مي خواهند گواهان ما را نقد كنند تا قرآن وسنت را باطل سازند ، نقدوجرح بر خودشان سزاوارتر است و آنان زنديق هستند . ( 1 )
مي گوييم : رازي به برادر مسلمان خود بدگمان شده است و برخي از گمان ها به تعبير قرآن گناه است . اگر به جاي آن سخن چنين گفته بود :
« هر گاه ديدي كسي درباره اصحاب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بررسي مي كند تا راست و دروغ او را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الإصابه : ج1 ، ص17
350 |
و خير و شرّ او را بشناسد تا دين خود را از نيكان راستگو فراگيرد و از غير آنان بپرهيزد ، بدان كه او از محقّقان در دين و از حقيقت جويان است » بهتر و شايسته تر بود ، بلكه درست هم همين است .
درست نيست كه دانشمند ، كسي را كه مي خواهد در امور دين تحقيق كند ، به كفر متهم سازد و بگويد كه او مي خواهد گواهان مسلمين را خراب كند تا قرآن و سنت را باطل سازد . گواهان مسلمين هزاران نفر از اصحاب پيامبرند ، پس نقد و جرح عده اي و عادل شمردن عده ديگر ، زياني به قرآن و سنت نمي زند و دين وابسته به اين گروه مخدوش نيست و اين راه درستِ ارزيابي و قضاوت نيست .
351 |
* ( 11 ) *
آيا سخن صحابه ، از منابع تشريع است ؟
پيشوايان سه مذهب غير از ابوحنيفه ، سخن صحابي را از منابع تشريع مي شمارند . از او نيز خلاف اين نظر نقل مي شود ، ليكن معروف است كه وي قول صحابي را حجت نمي شمرد . مهم آن است كه محل نزاع و موضوع آن را تبيين كنيم ، چون در سخن آنان روشن نيست .
ظاهر اين عنوان كه « مذهب صحابي از منابع تشريع است » مي رساند كه در كنار قرآن و سنت و اجماع و عقل و منابع ديگر ، مذهب صحابي هم از منابع تشريع است . گاهي هم از مذهبِ صحابي با تعبير سنت صحابي ياد مي كند كه مي رساند صحابي هم در عرض سنت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، سنتي دارد ، اگر مقصود اين باشد ، با سخن غزالي مردود است كه گفته است :
« كسي كه در او احتمال خطا و اشتباه مي رود و عصمت او از خطا ثابت نشده است ، سخن او حجت نيست ، چگونه مي توان به سخن آنان استناد كرد ، در حالي كه احتمال خطا مي رود ؟ و چگونه بدون دليل متواتر ، ادعاي عصمت براي آنان مي شود و چگونه مي توان قومي را تصوّر كرد كه اختلافشان جايز باشد ؟ و چگونه ممكن است دو معصوم با هم اختلاف داشته باشند ؟ در حالي كه همه صحابه اتفاق نظر دارند كه مي توان با صحابه مخالفت كرد . چرا ابوبكر و عمر
352 |
نمي پذيرند كه كسي بر اساس اجتهاد ، مخالف آنان باشد ، بلكه در مسائل اجتهادي بر هر مجتهد واجب مي دانند كه از اجتهاد خودش پيروي كند ؟ » ( 1 )
شوكاني به ظاهرِ عنوانِ « منابع تشريع » اعتراض كرده و گفته كه حجت نيست ، چون خداوند جز حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله ) را به سوي اين امت برنيانگيخته و ما جز يك پيامبر و يك كتاب آسماني نداريم و همه امت مأمورند كه از كتاب خدا و سنت پيامبرش اطاعت كنند و در اين مورد فرقي ميان صحابه و ديگران نيست . همه مكلف به تكاليف ديني و پيروي از كتاب و سنت اند . پس هر كس بگويد پس از قرآن و سنت پيامبر و آنچه به اين دو بر مي گردد ، حجتي ديگر در دين خداوند است ، در دين خدا حرف نادرستي گفته است . ( 2 )
به هر حال ، آنچه حجت است ، قرآن و سنت پيامبر و اجماع مسلمين و عقل استوار است و سخن صحابي اگر مستند به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نباشد قطعاً حجت نيست ، اما نظري كه از منابع شرعي استنباط مي كند براي خودش و مقلدانش حجت است نه بر ديگران يعني مجتهدان و غير مقلدان .
آري ، در اينجا حقيقتي تلخ است و آن اينكه تأكيد بر حجت بودن قول صحابي براي آن است كه اگر از فقه اهل سنت حذف شود ، پايه هاي بناي فقهي كه برافراشته اند فرو مي ريزد و بخش عظيمي از فتواهايشان تغيير يافته ، فتواهاي ديگري جايگزين آن مي گردد و چه بسا فقه جديدي در پي داشته باشد كه با آن مأنوس نيستند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . المستصفي : ج1 ، ص135
2 . ارشاد الفحول : ص214
353 |
* ( 12 ) *
آيا خواب صحابي ، از منابع تشريع است ؟
در بخش دوم گذشت كه توحيد در قانونگذاري از مراتب توحيد است و تشريعي جز تشريع خدا نيست و پيامبر اعظم ( صلّي الله عليه وآله ) نيز بيانگر تشريع خداست . بنابراين ، سخن و روش و نظر صحابي تا وقتي مستند به سخن و عمل و تقرير پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نباشد از مصادر تشريع نيست و بدتر از اين ، آن است كه خواب صحابي منبع تشريع باشد . متأسفانه در صحاح و سنن اهل سنت رواياتي است كه حكايت از آن مي كند كه خواب صحابي از منابع تشريع است ، به عنوان مثال چند نمونه را مي آوريم .
پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در انديشه بود كه مردم را چگونه براي نماز جمع كند ؟ گفتند : هنگام نماز ، پرچمي نصب كن تا با ديدن آن مردم به يكديگر خبر دهند ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) اين را نپسنديد . بعضي شيپور را پيشنهاد كردند ، زياد گفت : شيپور يهود ، حضرت نپسنديد و فرمود : اين از كار يهوديان است ، ناقوس را يادآوري كردند ، فرمود : آن مربوط به مسيحيان است .
عبدالله بن زيد بن عبدربه برگشت ، در حالي كه در فكر چيزي بود كه ذهن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را مشغول ساخته بود ، در خواب ، اذان را به او نشان دادند . صبح نزد پيامبر آمد و خبر داد و گفت :
اي پيامبر خدا ، من بين خواب و بيداري بودم كه كسي نزد من آمد و اذان را به من
354 |
ياد داد . عمر بن خطاب هم پيشتر چنان خوابي ديده بود ، ولي بيست روز آن را نهان داشته بود . سپس به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) خبر داد ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) پرسيد : چرا به من خبر ندادي ؟ گفت : عبدالله بن زيد زودتر گفت ، من خجالت كشيدم . رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : اي بلال ، برخيز و ببين عبدالله بن زيد هر چه مي گويد اجرا كن . بلال هم اذان گفت . ابوبشر گويد : ابوعمير مرا خبر داد كه انصار مي پندارند اگر عبدالله بن زيد آن روز مريض نبود ، پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) او را مؤذّن قرار مي داد . ( 1 )
اين روايت و نظاير آن با مقام نبوت سازگار نيست ، زيرا خداوند ، پيامبرش را برانگيخته است تا در اوقات مختلفي با مؤمنان نماز برپا بدارد ، طبع حال اقتضا دارد كه چگونگي تحقق اين آرمان را هم به او بياموزد ، معني ندارد كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، روزهاي طولاني سرگردان بماند و نداند مسؤوليتي را كه بر دوش او نهاده شده چگونه انجام دهد !
نماز و روزه از امور عبادي است نه از امور طبيعي و عادي تا پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) با اصحاب خود درباره آنها مشورت كند . آيا اين مايه وهن در امر دين نيست كه خواب هاي اشخاص عادي ، منبع براي يك موضوع عبادي بسيار مهم مثل اذان و اقامه باشد ؟ اين نكته ما را وامي دارد كه بگوييم منبع بودن خواب براي دين ، امري دروغ و ساختگي است و دروغگويان وابسته به خاندان عبدالله بن زيد اين دروغ را پخش كرده اند تا به منزلت و مقامي برسند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سنن ابي داود : ج1 ، ص134 ـ 135 ؛ شماره 498 ـ 499 ؛ سنن ابن ماجه : ج1 ، ص232 ـ 233 ؛ باب آغاز اذان ، شماره 706 و 707 ؛ سنن ترمذي : ج1 ، ص358 ؛ باب آغاز اذان ، شماره 189