بخش 15
فصل دهم : وضو و نماز 1 ـ وضو وضو و کیفیت شستن دست ها وضو و مسح پاها یا شستن آنها ؟ سبب اختلاف چیست ؟ دو قرائت و مسح بر پا دو قرائت و شستن پاها کسره به خاطر مجاورت مسح بر پا در احادیث نبوی
355 |
فصل دهم
وضو و نماز
1 . وضو
2 . اذان و اقامه
3 . دست روي دست گذاشتن ، بدعت است يا سنت ؟
4 . جزء بودن بسم الله و بلند گفتن آن
5 . آمين گفتن بعد از سوره حمد
6 . قنوت در ركعت دوم
7 . سجده بر زمين
8 . نشستن بعد از سجده دوم
9 . چگونگي تشهد و سلام
10 . جمع بين دو نماز
357 |
* ( 1 ) *
وضو
وضو و كيفيت شستن دست ها
آيه وضو نازل شد تا چگونگي وضو و تيمم را به امت بياموزد . مخاطبان آن همه مسلمانان در طول قرون تا روز قيامت اند . چنين آيه اي بايد كاملاً روشن و مقصود از آن واضح باشد تا همه ، دور و نزديك و صحابي و غيرصحابي از آن بهره ببرند . پس از دو جهت بايد آيه بررسي شود :
اول : چگونگي شستن دست ها و اينكه بايد از بالا به پايين شست يا به عكس ؟
دوم : حكم پاها ، از نظر مسح كشيدن يا شستن .
ابتدا به بحث در مورد اول مي پردازيم . خداوند مي فرمايد :
( يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَي الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَي الْمَرافِقِ ) ( 1 ) ؛
« اي كساني كه ايمان آورده ايد ، هرگاه به نماز ايستاديد ، صورت ها و دست هايتان را تا آرنج بشوييد » .
فقها در كيفيت شستن دست ها اختلاف نظر دارند ، پيشوايان اهل بيت ( عليهم السلام ) و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مائده : 6
358 |
پيروانشان معتقدند دست ها از آرنج تا نوك انگشتان شسته شود و سنت همين است . دليلشان نيز ظاهر آيه است كه به نظر عرفي همين به ذهن مي آيد چون در موارد مشابه اين گونه تركيب ، شروع از بالا به پايين است . مثلاً اگر پزشك به بيمار بگويد : پايت را تا زانو با آب سرد بشوي ، بيمار آنچه را در عرف رايج است انجام مي دهد ، يعني شستن از بالا به پايين ، يا وقتي صاحب خانه به رنگ كار مي گويد : ديوارهاي اين اتاق را تا سقف رنگ آميزي كن ، آنچه در عرف معمول است انجام مي شود ، يعني رنگ كردن ديوارها از بالا به پايين و هرگز به ذهن رنگ كار يا بيمار اين نمي آيد كه صاحب خانه و پزشك كه گفته « تا » ، مقصودش بيانِ آخرِ محلّ رنگ زدن يا شستن است ، بلكه از كلمه « تا » مي فهمد كه صرفاً محدوده موردنظر را در رنگ زدن و شستن تعيين كرده است . در آيه وضو نيز چنين است ، وقتي آيه مي گويد دست ها را تا مرفق بشوييد ، بيان محدوده شستن موردنظر است نه چگونگي آن . و اين را به نظر معمول عرف واگذاشته و در عرف هم بدون ترديد ، آنچه راحت تر است ، شستن از بالا به پايين است .
آري ، آنچه اساس اختلاف است ، در اين است كه متعلقِ « تا آرنج » چيست . آيا يعني بشوييد تا آرنج . دست ها را تا آرنج بشوييد ؟ يعني « تا » قيد براي شستن است يا دست ها ؟ اگر قيد براي دست ها باشد ، از اين جهت براي تعيين محدوده دست است كه دست ، به انگشتان تا مچ ، مچ تا بازو هم گفته مي شود و آيه مي خواهد مقدار معين و مشخص دست را كه بايد شسته شود بيان كند و اگر دست بين مراتب ياد شده مشترك نبود ، نيازي به گفتنِ « تا » نبود و اين قيد براي بيان مقدار مشخص از دست است كه بايد شسته شود .
و اگر قيدِ « تا » براي شستن باشد ، شايد به ذهن چنين بيايد كه بايد از سر انگشت ها تا آرنج را شست ، گويا خداوند فرموده است ، دست ها را تا مرفق بشوييد . اما روشن است كه اين غير متعارف و مبهم است و در اين گونه موارد آنچه متعارف است يعني شستن از بالا به پايين عمل مي شود .
افزون بر اينكه بر فرضِ اينكه « تا » قيدِ شستن باشد ، چنين نيست كه انتهاي شستن را برساند ، بلكه احتمال دارد به معناي « با » باشد ( إلي به معناي مَعَ ) يعني دست ها را همراه با
359 |
آرنج بشوييد . اينگونه كاربردهاي لفظي در قرآن و ادبيات عرب وجود دارد . ( 1 ) در عرف نيز چنين است كه وقتي گفته مي شود فلاني ولايت كوفه تا بصره را برعهده دارد ، يعني با بصره . چنين تعبيراتي در اشعار عرب هم به كار رفته است . به هر حال ، دليل قاطع در چنين مواردي همان عرف رايج است كه از بالا به پايين مي شويند و از همين روش بايد تبعيت كرد .
أئمه اهل بيت ( عليهم السلام ) ، وضوي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را اينگونه نقل كرده اند :
به نقل شيخ طوسي از بكير و زراره ، اين دو از امام باقر ( عليه السلام ) درباره وضوي پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) سؤال كردند . حضرت طشت يا ظرف آبي طلبيد ، كف دو دست را شست ، دست خود را در آب فرو برد و با مشت آبي صورت خود را شست و با دست چپ كمك گرفت بر شستن صورت . سپس كف دست چپ را در ظرف آب فرو برده ، آب برداشت و دست راستش را از آرنج تا انگشتان شست ، به نحوي كه آب به طرف آرنج ها برنگردد . بعد كف دست راست را پر از آب كرد و بر دست چپ ريخت و از آرنج تا كف دست شست به نحوي كه آب به طرف آرنج برنگردد ، مثل دستِ راست . سپس با همان آبي كه در دست ها بود ، سر و پاها را تا برآمدگي روي پا مسح كشيد ، بدون آنكه آب تازه اي بريزد . ( 2 )
وضو و مسح پاها يا شستن آنها ؟
گفتيم كه در آيه وضو از دو جهت بحث مي شود : يكي چگونگي شستن دست ها و ديگري حكم پاها كه بايد شست يا مسح كشيد . جهت اول بحث گذشت ، اما جنبه دوم بحث :
خداوند سبحان مي فرمايد :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مثل آيه 2 نساء ( وَلا تَأْكُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلي أَمْوالِكُمْ ) كه به معناي مَعَ است ، يعني اموال آنان را با اموال خود نخوريد ، يا آيه 52 آل عمران ( مَنْ أَنْصارِي إِلَي اللهِ ) كه به معناي مع الله است .
2 . تهذيب الأحكام : ج1 ، ص59 ، شماره 158
360 |
( يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَي الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَي الْمَرافِقِ وَامْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَي الْكَعْبَيْنِ وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضي أَوْ عَلي سَفَر أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ مِنْهُ ما يُرِيدُ اللهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَج وَلكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ) ( 1 ) ؛
« . . . اي كساني كه ايمان آورده ايد ، چون به نماز ايستاديد ، صورت ها و دست هايتان را تا آرنج ها بشوييد و سر و پاهايتان را تا برآمدگي پاها مسح كنيد و اگر جنب بوديد ، طهارت بجوييد و اگر بيمار يا در سفر بوديد يا يكي از شما از تخلّي آمد ، يا زنان را لمس ( آميزش ) كرديد و آب نيافتيد با زمين پاك تيمم كنيد پس چهره ها و دست هايتان را از آن مسح كنيد ، خداوند نمي خواهد بر شما سختي قرار دهد ، بلكه مي خواهد شما را ياري كند و نعمتش را بر شما كامل سازد ، باشد كه سپاس گوييد » .
اين آيه ، يكي از آيات الأحكام است كه احكام شرعي عملي از آنها استنباط مي شود كه به تنظيم افعال مكلّفين در مورد مسائل زندگي ديني و دنيوي مربوط مي شود . اينگونه آيات ، هم تعبيرات روشني دارد ، هم دلالتي گويا ، چون مخاطب اين آيات ، توده هاي مؤمني هستند كه مي خواهند رفتار خود را با آيات منطبق سازند . از اين رو با آيات مربوط به نكات دقيق توحيدي و عرفاني و معارف عقلي كه نگاه انديشمندان ژرف بين را به خود معطوف مي دارد متفاوت است ، به ويژه آيات مربوط به مبدأ و معاد .
وقتي انسان به اين گونه آيات كه عهده دار بيان وظيفه مسلمان است مي نگرد ، مثل وظيفه نمازهاي پنجگانه ، آنها را روشن ، استوار ، بي ابهام و گويا مي يابد كه خطابش به همه مؤمنان است و وظيفه آنان را هنگام نماز خواندن ترسيم مي كند . خطاب بايد از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مائده : 6
361 |
پيچيدگي و ابهام دور باشد ، همچنين تقديم و تأخير يا مقدّر بودن يك جمله يا كلمه نداشته باشد ، تا همه مسلمانان با همه اختلاف سطحي كه دارند مضمون آن را دريابند ، چه نكات دقيق قواعد ادبيات عرب را بدانند يا نه . پس كسي كه بخواهد آيه را به غير اين روش تفسير كند ، از جايگاه آيه غفلت كرده است ، همچنين كسي كه بخواهد آيه را بر اساس فتاواي فقهي پيشوايان فقه تفسير كند ، بيراهه رفته است .
حضرت جبرئيل ، اين آيه را بر قلب پيامبر اعظم ( صلّي الله عليه وآله ) فرود آورد ، آن حضرت هم آن را بر مؤمنان خواند ، آنان هم تكليف خود را در برابر آن به روشني و بدون ترديد و ابهام دريافتند و پيچيدگي در دوراني به آيه راه يافت كه تضارب آراء و پيدايش اجتهادها پيش آمد . هر كس اين آيه را با دقت بخواند ، در دل و با زبانش مي گويد : خدايا ! سخنت چه رسا و بيانت چه روشن است ، فريضه را روشن ساختي و وظيفه را در آنچه پيش از نماز بر مسلمانان واجب است بيان كردي و چگونگي وضو را بازگفتي كه يكي شستن صورت ها و دست ها تا آرنج است ، ديگر مسح سرها و پاها . نه اجمالي در كلام تو مانده و نه ابهامي در بيان توست . با اين بيان روشن راه اختلاف را بستي . اگر كتاب عزيز تو برتر از كتاب هاي آسماني ديگر است ، ( 1 ) قطعاً بر روايات نقل شده از پيامبرت هم حاكم است ، رواياتي كه برخي مي گويد پاها را بشوييد و برخي مي گويد مسح بكشيد .
با اين روايت هاي متناقض چه كنيم ، كه از كسي روايت شده كه سخنش بر اساس وحي است و در كلام خودش تناقض نيست . راهي نيست جز اينكه آنچه را در قرآن آمده بپذيريم . قرآن تو نيز در دو جمله كوتاه ، واقعيت اين فريضه را بيان مي كند كه وضو تركيبي است از دو شستن و دو مسح كشيدن ، شستن صورت و شستن دست ها ، مسح سر و مسح پاها .
و آيا جز كتاب و كلام تو ، داوري راه گشا هست ؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ( مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَمُهَيْمِناً عَلَيْهِ ) ( مائده : 48 ) .
362 |
سبب اختلاف چيست ؟
اگر آغاز اختلاف به زمان خليفه سوم بر مي گردد ، سؤال اين است كه پس از گذشت نزديك بيست سال از وفات پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ، چه عاملي سبب اين اختلاف شد ؟ در پاسخ بايد گفت ، چند جهت و احتمال وجود دارد :
1ـ اختلاف قرائت
گاهي تصور مي شود منشأ اختلاف در آن عصر ، اختلاف قرائت است . بعضي « وارجُلكُم » را با اعرابِ جرّ خوانده اند كه عطف به « رؤوس » باشد و مقتضاي آن وجوب مسح پاهاست . بعضي با فتحه لام خوانده اند كه عطف به « وجوهَكم » باشد كه مسلتزم شستن آنهاست . اين وجه درست نيست . يك عرب زبان اگر بدون پيشداوري و سابقه ذهني آيه را بخواند ، « ارجُل » را عطف به « رؤوس » مي داند ، چه به فتحه بخواند چه به كسره و اصلاً عطف به « وجوه » به ذهنش خطور نمي كند تا منشأ اختلاف باشد .
كسي كه در پي تفسير آيه و فهم مدلول آن است ، بايد خود را چنان تصور كند كه در عصر نزول آيه حاضر است و آن را از دهان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) يا اصحاب او مي شنود . آنچه را با اين شرايط بفهمد ، بين خود و خدايش همان حجت است و نبايد به وجوه و احتمالات مختلفي كه بعد از آن زمان پيدا شده توجه كند . اگر اين آيه را به يك عرب زبان دور از اين فضاهاي فقهي و اختلافات مسلمين در كيفيت وضو عرضه كنيم و از او بخواهيم آنچه را مي فهمد بازگو كند ، به روشني خواهد گفت : « وضو دو شستن دارد و دو مسح » بدون آن كه بينديشد كلمه « ارجُل » ( پاها ) عطف به « رؤوس » است يا « وجوه » ، او مي فهمد كه آيه دو جمله دارد كه در آنها دو حكم به صراحت بيان شده است : يكي شستن صورت و دست ها تا آرنج ، ديگري مسح سر و پاها . يعني حكم صورت و دست يكي است و حكم سر و پاها هم يكي و تفكيك حكم سر از پاها نه تنها محتمل نيست ، بلكه خلاف ظاهر آيه است .
2ـ تمسّك به رواياتِ شستنِ نسخ شده
از تعدادي روايات بر مي آيد كه شستن پاها سنتي بوده كه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) مدتي از
363 |
عمر شريفش به آن دستور داده بود و پس از نزول سوره مائده كه در آن آيه وضو و دستور مسح پاها به جاي شستن آمده است ، پس از مدتّي بعضي از كساني كه ناسخ را از منسوخ نمي شناختند به آيه منسوخ عمل كردند و اختلاف پديد آوردند ، غافل از آنكه در اين مورد بايد به قرآن و به آيه اي كه ناسخ سنت است عمل كند ، قرآني كه سوره مائده در آن است و آخرين سوره اي است كه بر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نازل شده است .
ابن جرير از انس نقل كرده است : قرآن بر مسح نازل شده و سنت بر شستن . ( 1 ) مقصود او از سنت ، عمل پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) پيش از نزول قرآن است و روشن است كه قرآن ، حاكم و ناسخ است . ابن عباس نيز گفته است : مردم به شستن عمل مي كنند ، ولي من در كتاب خدا جز مسح نمي يابم . ( 2 ) اينگونه مي توان ميان آنچه از عمل پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نقل شده يعني شستن و ظاهر آيه اي كه مسح را مي گويد جمع كرد و گفت كه شستن پيش از نزول آيه بوده است .
نظير اين را در مسح بر چكمه مي بينيم . در روايتي نقل شده است كه : قرآن بر چكمه سبقت دارد . ( 3 ) از ابن عباس هم نقل شده است ، معنايش اين است كه اگر از پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در دوره اي از عمرش مسح بر روي چكمه صادر شده ، در قرآن بر خلاف آن حكم آمده و آن را نسخ كرده ، چون فرموده است : به سرها و پاهايتان مسح كنيد ، يعني روي پوست پا مسح كنيد ، نه روي كفش و چكمه و جوراب . ( 4 )
3ـ اشاعه شستن از طرف حكومت
حاكمان اصرار بر شستن پاها به جاي مسح داشتند و مردم را به آن وادار مي كردند ، چرا كه زير پاها كثيف بود و بخش عمده اي از مردم پابرهنه بودند ، به نظرشان بهتر اين آمد كه به جاي مسح ، پاها را بشويند . اين نكته در برخي نقل ها آمده است ، از جمله :
1ـ ابن جرير از حميد نقل مي كند ما نزد موسي بن انس بوديم كه گفت : اي اباحمزه !
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الدرّ المنثور : ج3 ، ص1
2 . همان : ص4
3 . مصنّف ابن ابي شيبه : ج1 ، ص213 ، باب 217
4 . همان .
364 |
روزي در اهواز همراه حجاج بوديم ، خطبه خواند و ياد از وضو كرد و گفت : صورت ها و دست هايتان را بشوييد و سرها و پاها را مسح كنيد ، از آدميزاد ، هيچ جايش همچون كف پا آلوده نيست ، زير و روي پا و پشتِ آن را بشوييد .
انس گفت : خدا راست گفت و حجاج دروغ گفت ، خداوند مي فرمايد : سرها و پاهايتان را مسح كنيد ، انس هرگاه پاهايش را مسح مي كشيد ، آنها را مرطوب مي كرد . ( 1 )
2ـ از جمله آنچه دلالت مي كند كه تبليغات رسمي از شستن پشتيباني مي كرد و معتقدان به مسح را مؤاخذه مي كرد و اينان همواره از اظهار عقايد خود بيمناك بودند و تنها در پنهاني به آن تصريح مي كردند ، روايت احمد بن حنبل از ابي مالك اشعري است كه وي به قوم خود گفت : جمع شويد تا مثل پيامبر براي شما نماز بخوانم . چون گرد آمدند ، گفت : آيا ميان شما غريبه هست ؟ گفتند : نه ، تنها خواهرزاده ما هست . گفت : خواهرزاده خودي است . پس ظرفي طلبيد كه در آن آب بود . وضو گرفت ، مضمضه و استنشاق كرد و صورت خود را سه بار شست ، سه بار هم دست خود را شست ، به سر و روي پاهايش مسح كشيد ، سپس نماز خواند . ( 2 )
اين سه وجه براي توجيه شستن به جاي مسح وجود دارد ، با آنكه قرآن بر مسح دلالت مي كند و مسح به نظر نزديك تر مي آيد ، سپس وجه سوم .
عامل در « ارجلكم » چيست ؟
دليل قطعي بر وجوب و كيفيت وضو ، آيه وضو است ، آيه اي است روشن كه براي بيان تكليف نمازگزار پيش از نماز نازل شده است ، طبعاً بايد آيه اي باشد روشن و بي ابهام و اجمال .
براي تشخيص اينكه پاها را بايد شست يا مسح كشيد ، بايد ديد عامل در لفظِ « ارجلكم » چيست ؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تفسير القرآن ، ابن كثير : ج2 ، ص25 ؛ تفسير القرآن ، طبري : ج6 ، ص82
2 . مسند احمد : ج5 ، ص342 ؛ المعجم الكبير : ج3 ، ص280 ، شماره 3412
365 |
در آيه مباركه ، دو عامل و دو فعل هست كه در نگاه اول هر كدام مي تواند عامل در « ارجلكم » باشد . ولي طبق ذوق ادبيات عرب ، عامل كدام است ؟ آيا فاغسلوا » يا « وامسحوا » ؟ طبق اولي بايد پاها را شست و طبق دومي بايد مسح كشيد . معيار ، آن است كه عامل معيّن شود . دقت در آيه بدون پيشداوري و بدون توجه به آنچه ميان مسلمانان رايج است مي رساند كه عامل ، « وامسحوا » است كه نزديك تر به « ارجلكم » است ، يعني « وارجلكم » عطف به نزديك ( رؤوس ) است ، نه دور ( وجوه ) . اما توضيح :
اگر كسي بگويد من زيد و عمرو را دوست دارم و بر خالد و بكر گذشتم و براي « بكر » اعراب نگذارد ، حكم مي كنيم كه بكر معطوف به خالد است و عامل در آن فعل دوم ( گذشتم ) است . علماي ادب گفته اند حق عطف آن است كه به نزديك تر باشد نه دورتر و اين اصلي است كه جز با وجود قرينه لفظي از آن عدول نمي كنيم . وگرنه موجب اشتباه مي شود ، مثلاً اگر رئيسي به خادمش بگويد : زيد و عمرو را احترام كن و بكر و خالد را بزن ، بين دو جمله تشخيص مي دهد و مي داند كه عمرو ، عطف به زيد است و خالد عطف به بكر و بر خلاف اين به ذهنش نمي آيد .
فخررازي گويد : عامل نصب در « ارجلكم » مي تواند فعلِ « وامسحوا » باشد و مي تواند « فاغسلوا » باشد ، ولي وقتي دو عامل بر سر يك معمول جمع شوند ، آنكه نزديك تر است عمل مي كند ، پس بايد عامل در « ارجلكم » ، فعل « وامسحوا » باشد و مسح به پاها واجب گردد . ( 1 ) پس وقتي در كلمات عادي قاعده اين است و نمي توان از قواعد عدول كرد ، در كلام خداي سبحان به طريق اولي بايد مراعات كرد . مثال هاي بسياري مي توان زد كه مشابه آيه باشد . پس اگر آيه را به يك عرب خالص كه خود را از مذهب مورد اعتقادش خالي كند عرضه كني و معناي آيه را از او بپرسي ، خواهد گفت :
اعضايي هست كه بايد شست ، يعني صورت و دست ها و اعضايي هم هست كه بايد مسح كشيد ، مثل سر و پاها . و اصلاً به ذهن او خطور نمي كند كه حكم سر و پا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . التفسير الكبير : ج11 ، ص161
366 |
متفاوت باشد .
پس وقتي روشن شد كه مدلول آيه ، كدام يك از شستن و مسح است ، نيازي به چيز ديگر نيست . نظر موافق ، با مضمون آيه تأييد مي شود و مخالف بايد فكري كند و راهي بجويد ، بهتر آن است كه بگويد آيه نسخ شده است .
دو قرائت و مسح بر پا
اختلاف قرّاء در اينكه « ارجلكم » را به فتح يا كسره بخوانند ، تأثيري در دلالت آيه بر وجوب مسح ندارد و هر دو قرائت بدون اشكال بر مسح منطبق مي شود .
توضيح : نافع ، ابن عامر و عاصم به روايت حفص ، ارجلَكم ( با نصب ) خوانده اند و همين قرائت مشهور در قرآن هاي رايج در هر دوره و نسل بوده است . ابن كثير ، حمزه ، ابوعمرو و عاصم به روايت ابوبكر به كسره خوانده اند ، ما مي گوييم : بي شك هر دو قرائت بر مسح تطبيق مي كند . قرائت به كسره قوي ترين گواه بر اين است كه عطف به « رؤسكم » است ، چون جز اين راه ديگري ندارد . پس بايد پاها را مسح كشيد . اما قرائت به فتحه بنابراين است كه به محلّ « برؤسكم » عطف شود ، چون محلاً منصوب است تا مفعول باشد ، پس تنها پاها را بايد مسح كرد و عطف به محل ، در ادبيات عرب رواج دارد و در قرآن هم آمده است ( مثل آيه 3 سوره توبه كه رسول ، عطف به محل « الله » شده كه مرفوع است ) ( 1 ) پس اختلاف قرائت ها تأثيري در تعيّن مسح ندارد . بعداً باز به اين دو قرائت در مورد شستن خواهيم پرداخت .
گروهي از علماي اهل سنت نيز تصريح كرده اند كه آيه دلالت بر مسح مي كند و « ارجلكم » را عطف به « رؤسكم » دانسته اند و گفته اند عاملش « وامسحوا » است . اكنون به چند نمونه اشاره مي كنيم :
1ـ ابن حزم گويد : در مورد دوپا ، قرآن بر مسح نازل شده است ، چه لام در « ارجلكم » را مكسور بخوانيم يا مفتوح ، به هر حال عطف به « رؤوس » است ، يا عطف به لفظ آن يا به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ( أَنَّ اللهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ ) .
367 |
محلش و جز آن روا نيست . ( 1 )
رازي گويد : قرائت به كسره اقتضا دارد كه « ارجل » عطف به « رؤوس » باشد و پا را هم مثل سر بايد مسح كشيد . امّا قرائت به فتحه نيز گفته اند كه موجب مسح است ، چون « وامسحوا برؤوسكم » در محلّ نصب است ، ولي به وسيله « با » مجرور شده است ، پس اگر بتوان « ارجل » را بر « رؤوس » عطف كرد ، مي توان « ارجل » را مفتوح خواند تا عطف به محلّ « رؤوس » باشد و با كسره عطف به ظاهرش ، اين مشهور نظر نحويان است . ( 2 )
2ـ شيخ سندي حنفي پس از آنكه ظاهر قرآن را دالّ بر مسح مي داند ، مي گويد : از اين جهت مسح ظاهر قرآن است كه قرائت به كسره در آن ظهور دارد و قرائت به فتح در صورتي است كه عطف به محلّ بدانيم . ( 3 )
شايد همين مقدار از نقل ها كافي باشد تا تبيين كند كه هر دو قرائت ، تنها مسح را تأييد مي كنند و بدون اشكال بر آن منطبق اند .
دو قرائت و شستن پاها
روشن شد كه اختلاف در قرائت ، تأثيري در اينكه بايد معتقد به مسح شد ندارد ، سخن در اين است كه آيا مي توان قول به شستن را بر دو قرائت مشهور منطبق ساخت ؟ و آيا با دو قرائت و قواعد عربي هماهنگ است ؟ روشن خواهد شد كه تحميل شستن بر آيه ، به هم زدن قواعد عربي است . اما توضيح :
اگر بگوييم كه آيه بر شستن پاها دلالت مي كند ، ناچار عامل آن بايد « اغسلوا » در جمله قبلي باشد و « ارجل » عطف به « وجوهَكم » باشد . لازمه آن فاصله شدن يك جمله بيگانه بين معطوف و معطوفٌ عليه است . يعني « وامسحوا برؤوسكم » ، با اينكه ميان معطوف و معطوفٌ عليه ، يك كلمه فاصله نمي شود ، تا چه رسد به جمله اجنبي و چنين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . المحلّي : ج2 ، ص56
2 . التفسير الكبير : ج11 ، ص161
3 . شرح سنن ابن ماجه : ج1 ، ص8
368 |
شيوه اي در سخن فصيح عربي هم شنيده نشده است .
ابن حزم و ابوحيان گفته اند نمي توان « ارجلكم » را بر « وجوهكم » عطف كرد ، چون جمله اي ميان معطوف و معطوف عليه فاصله مي شود ( 1 ) اين سخن را شيخ حلبي هم در تفسير اين آيه گفته است . ( 2 ) شيخ سندي هم گفته است : قرائت به فتح بنابر عطف به محل ، نزديك تر است و رواج هم دارد ، به علاوه بين معطوف و معطوف عليه هم فاصله نمي شود ، پس ظاهر قرآن مسح است . ( 3 ) و سخنان ديگري كه تصريح دارد كه قرائت به فتح و استفاده شستن ، متوقف بر نقض يك قاعده نحوي يعني جدايي بين معطوف و معطوف عليه است .
اما قائلين به شستن پاها ، قرائت به فتحه را مستند به وجهي ساخته اند كه ضعيف و ناهماهنگ با قواعد عربي است ، ولي چون به قرائت به كسره واقف شده و آن را دليل بر مسح ديده اند نه شستن ، در توجيه اين قرائت با قول به شستن درمانده اند و دليلي بر آن نيافته اند مگر اينكه بگويند كسره به خاطر مجاورت است ، يعني قاعدتاً « ارجلَكم » بايد به فتحه باشدچون عطف بر « وجوهكم » است ، ولي چون درهمسايگي « برؤوسكم » قرار گرفته كه كسره دارد ، از او كسبِ حركت كسره كرده است . ولي آيا اين قاعده ( كسره به خاطر مجاورت ) در لغت فصيح آمده ؟ و اگر هست ، آيا شرايط آن مهيّا است ، بايد بررسي شود .
كسره به خاطر مجاورت
چون قائلين به شستن پا ، قرائت كسره را به خاطر مجاورت با مجرور مي دانند ( جرّ بالجوار ) سخن بزرگان ادب را در اين موضوع مي آوريم تا ميزان درستيِ جرّ به جوار يا كسره به خاطر مجاورت روشن گردد و اينكه بر فرض درستي آن ، چه شرايطي دارد ؟
1ـ زجّاج گويد : بعضي « وارجلِكم » را به خاطر مجاورت ، باكسره مي خوانند ، چون
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تفسير النهر الماد : ج1 ، ص558 ؛ والمحلي : ج2 ، ص56
2 . غنية المتملّي : ص16
3 . شرح سنن ابن ماجه : ج1 ، ص88
369 |
در كنار رؤوس قرار گرفته است . اين درست نيست ، چون به اتفاق ادباي عرب ، اِعراب به مجاورت شاذّ و اندك است و بدون ضرورت نمي توان قرآن را بر آن حمل كرد . ( 1 )
2ـ علاء الدين بغدادي در تفسير خود به نام « خازن » گفته است : كساني كه « ارجل » را به سبب مجاورت مكسور مي خوانند و به مثل معروفِ « جُحر ضبّ خرِب » استدلال مي كنند به دو جهت مناسب نيست : يكي اينكه كسره به خاطر مجاورت ، براي ضرورتِ شعري يا جايي است كه از اشتباه ايمن باشيم ، مثل همان مَثل معروف كه روشن است « خرب » صفت ضبّ نيست بلكه صفت جُحر است . ديگر آنكه كسره به خاطر مجاورت وقتي است كه بدون واو عطف باشد ، اما با حرف عطف ، در كلام عرب نيست . ( 2 )
3ـ سيرافي و ابن جنّي هم كسره براي مجاورت را انكار كرده اند و در مورد آن مَثَل هم تأويلي دارند كه خرب را صفت ضبّ مي دانند . ( 3 )
4ـ ابن هشام نيز كسره به جوار را نمي پذيرد چون حرف عطف را مانع مجاورت مي شمرد . ( 4 )
از كلماتي كه به ايجاز نقل كرديم ، چند نكته به دست مي آيد :
اول : كسره به مجاورت در كلام فصيح نيامده است .
دوم : كسره به جوار اگر هم ثابت باشد ، يا براي ضرورت شعري است ، يا جايي است كه طبع انسان هماهنگي دو لفظ مجاور را بپسندد و در اين مورد هر دو جهت منتفي است ، نه ضرورت شعري در كار است و نه پسنديده طبع است كه « ارجلكم » را از اعراب واقعي اش جدا كنيم و اعراب مجاورش را به آن بدهيم .
سوم : كسره به جوار ، وقتي است كه اشتباه پيش نيايد ، مانند آن مَثل . اما در اينجا اگر به كسره خوانده شود اشتباه پيش مي آيد و اگر در واقع ، حكم پاها شستن باشد ، با كسره
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . معاني القرآن و اعرابه : ج2 ، ص153
2 . تفسير الخازن : ج2 ، ص16
3 . تفصيل آن در مغني اللبيب ، باب 8 ، قاعده 2 ، ص 359
4 . همان .
370 |
خواندن « ارجل » سبب مي شود كه حكم آن مسح باشد و عطف به « رؤوس » شود ، بي آنكه مخاطب متوجه شود كسره به خاطر مجاورت است . پس دليلي ندارد كه چنين كسره اي به كلمه بدهيم كه ظاهرش در تضادّ با مراد گوينده است .
چهارم : كسره به جوار تنها در مورد صفت و بدل و امثال آن است نه در معطوف كه در اين آيه است .
نتيجه اين بحث مفصل آن است كه قول به مسح ، بدون كمترين تأويل و مشكلي بر هر دو قرائت منطبق است ، بر خلاف قول به شستن كه نه با قرائت فتحه هماهنگ است ، نه با قرائت كسره .
مسح بر پا در احاديث نبوي
از دلالت آيه روشن شد كه واجب در مورد پاها مسح است و چون اين آيه در اواخر عمر شريف پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نازل شده و پس از آن هم نسخ نشده است ، خودش كافي است كه مقصود را برساند . جز اينكه براي تأكيد مطلب آنچه را از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و اصحاب وي در مورد مسح بر پا نقل شده مي آوريم و بدون ذكر سندها به جهت اختصار تنها متن احاديث را ذكر مي كنيم .
روايات پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) درباره مسح پا
1ـ بسر بن سعيد گويد : عثمان آمد و آب براي وضو طلبيد ، مضمضه و استنشاق كرد ، سپس سه بار صورتش را و سه بار دستانش را شست ، سر و پاهايش را سه بار مسح كشيد سپس گفت : ديدم كه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) اينگونه وضو مي گرفت ، اي جماعت ، آيا همين طور است ؟ گروهي از اصحاب پيامبر كه نزد او بودند ، گفتند : آري . ( 1 )
2ـ حمران گويد : عثمان آب طلبيد ، وضو گرفت ، سپس خنديد ، سپس گفت : نمي پرسيد چرا مي خندم ؟ گفتند : براي چه مي خندي ؟ گفت : ديدم كه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مسند احمد : ج1 ، ص109 ، حديث 489
371 |
همين گونه وضو گرفت ، مضمضه و استنشاق كرد و صورت و دستهايش را سه بار شست و سرش و روي پايش را مسح كشيد . ( 1 )
3ـ در مسند عبدالله بن زيد مازني است : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) وضو گرفت ، صورت خود را سه بار و دستانش را دو بار شست و سر و پاهايش را دو بار مسح كشيد . ( 2 )
4ـ ابومطر گويد : در مسجد همراه علي ( عليه السلام ) نشسته بوديم كه مردي نزد او آمد و گفت : وضوي پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را به من نشان بده . امام ، قنبر را طلبيد و فرمود : ظرف آبي بياور . حضرت سه بار دست ها و صورتش را شست ، انگشت در دهان برد و سه بار استنشاق كرد ، سه بار دستان خود را شست ، يك بار سرش را و پاهايش را تا برآمدگي روي پا مسح كشيد ، در حالي كه آب از محاسنش به سينه اش مي چكيد ، پس از وضو نفسي بالا كشيد و فرمود : كجاست آنكه از وضوي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مي پرسيد ؟ وضوي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) اين چنين بود . ( 3 )
5ـ عباد بن تميم از پدرش نقل مي كند : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را ديدم كه وضو گرفت و آب را بر محاسن و پاهايش كشيد . ( 4 )
6ـ علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) فرمود : من چنين مي ديدم كه زير پاها براي مسح كشيدن سزاوارتر از روي پاهاست . تا اينكه ديدم رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) روي پاها را مسح مي كشيد . ( 5 )
7ـ رفاعة بن رافع گويد : شنيد كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) مي فرمود : نماز هيچ كدامتان جايز نيست تا آنكه وضوي كامل آنگونه كه خدا فرموده بگيرد ، صورتش و دستانش را تا آرنج ها بشويد و سر و پاهايش را تا روي پا مسح بكشد . ( 6 )
8ـ عبدالله بن عمرو گويد : در يكي از سفرها كه با پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بوديم ، آن حضرت از ما
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كنز العمّال : ج9 ، ص436 ، حديث 26863
2 . همان : ص451 ، حديث 26922
3 . همان ، ص448 ، حديث 26908
4 . همان : ص429 ، حديث 26822
5 . مسند احمد : ج1 ، ص153 ، شماره 739 و ص 183 ، شماره 91
6 . سنن ابن ماجه : ج1 ، ص156 ، شماره 460 ؛ سنن نسائي : ج2 ، ص226
372 |
عقب افتاده بود ، به ما رسيد ، وقت نماز نزديك بود و ما وضو مي گرفتيم و به پاهايمان مسح مي كشيديم . حضرت دو سه بار با صداي بلند فرمود : واي بر آيندگان از آتش . ( 1 )
9ـ عباد بن تميم مازني از پدرش نقل مي كند : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را ديدم كه وضو مي گرفت و بر پاهايش آب را مي كشيد . ( 2 )
10 ـ اوس بن ابي اوس ثقفي گويد : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را ديده كه سراغ قمقمه آب قومي در طائف رفت و وضو گرفت و بر پاهايش مسح كشيد . ( 3 )
11ـ رفاعة بن رافع گويد : نزد پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نشسته بودم ، مردي وارد مسجد شد و نماز خواند . پس از نماز ، خدمت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آمد و بر او و ديگران سلام داد . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : برگرد و نماز بخوان ، چون نماز نخوانده اي . مرد شروع كرد به نماز و ما به او مي نگريستيم و نمي دانستيم نمازش چه اشكالي دارد . خدمت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آمد و بر او و حاضران سلام داد . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) سلامش را پاسخ داد و فرمود : برگرد نماز بخوان ، نماز نخوانده اي ، همام گويد : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) او را دو يا سه بار دستور داد نمازش را بخواند . مرد به آن حضرت گفت : نمي دانم كجاي نمازم عيب دارد ؟
رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : نماز هيچ يك از شما كامل نيست تا آنكه وضوي كامل آنگونه كه خدا فرموده است بگيرد ، صورت و دستانش را تا آرنج ها بشويد و سر و پاهايش را تا برآمدگي روي پا مسح كند ، سپس خدا را تكبير و ثنا گويد ، سوره حمد و آنچه مأذون و ميسّر است بخواند ، سپس تكبير گويد ، ركوع كند و دست ها را بر زانو بگذارد تا مفصل ها آرام بگيرد ، سپس بگويد : « سمع الله لمن حمده » ، پس بايستد تا قامتش راست شود ، باز تكبير گفته به سجود رود و چهره بر خاك نهد تا اندامش آرام گيرد . باز تكبير بگويد و بنشيند و پشتش صاف شود . . . و نماز را همين طور تا چهار ركعت توصيف كرد تا پايان ، آنگاه فرمود : نماز هيچ كدامتان كامل نيست تا اينكه چنين كند . ( 4 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحيح بخاري : ج1 ، ص23 ، حديث 1
2 . سنن ابن ماجه : ج1 ، حديث 460
3 . تفسير طبري : ج6 ، ص86 ، المعجم الكبير : ج1 ، ص221 شماره 603
4 . المستدرك حاكم : ج1 ، ص241
373 |
12ـ ابن عباس گويد : نزد عمر ، سعد و عبدالله بن عمر سخن از مسح بر پاها شد . عمر بن خطاب گفت : سعد از تو فقيه تر است . سپس گفت : اي سعد ، ما انكار نمي كنيم كه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) مسح بر پاها كرد ، ولي آيا پس از نزول سوره مائده هم مسح كرد ؟ سوره مائده كه آخرين سوره بود قبل از برائت ، همه چيز را تبيين كرده است . ( 1 )
13ـ از عروة بن زبير روايت است كه چون در آغاز بعثت ، جبرئيل بر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نازل شد ، با اعجاز چشمه آبي جوشاند و وضو گرفت در حالي كه محمد ( صلّي الله عليه وآله ) به او نگاه مي كرد . صورت و دستهايش را تا آرنج شست و بر سر و پاهايش مسح كشيد . حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله ) هم همانگونه انجام داد كه ديد جبرئيل انجام مي دهد . ( 2 )
عبدالرحمان بن جبير نقل مي كند از پدرش ، كه ابوجبير همراه با دخترش كه پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) با او ازدواج كرده بود خدمت پيامبر آمد . رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) آبي طلبيد ، دستانش را شست و تميز كرد ، سپس دهانش را مضمضه كرد و آب استنشاق نمود ، سپس صورت و دستانش را تا آرنج سه بار شست و سر و پاهايش را مسح كشيد . ( 3 )
تا اينجا رواياتي از پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) بود كه به آنها برخورديم كه همه دلالت دارد بر اينكه سخن و عمل آن حضرت بر مسح بوده است ، نه شستن .
صحابه و تابعين و مسح پاها
15ـ صفيان گويد : علي ( عليه السلام ) را ديدم كه وضو گرفت و روي پاها را مسح كشيد . ( 4 )
16ـ حمران گويد : عثمان را ديدم كه آب طلبيد ، سه بار دستهايش را شست ، مضمضه و استنشاق كرد ، سه بار صورتش را و سه بار دو ذراع خود را شست و سر و پشت پايش را مسح كشيد . ( 5 )
17ـ عاصم احول از انس نقل مي كند : قرآن به مسح نازل شده و سنت به شستن ، و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الدرّ المنثور : ج3 ، ص29
2 . الخصائص الكبري : ج1 ، ص94
3 . اسد الغابه : ج5 ، ص156
4 . مسند احمد : ج1 ، ص200 ، حديث 1018
5 . كنز العمال : ج5 ، ص106
374 |
سند اين حديث صحيح است . ( 1 )
18ـ عكرمه از ابن عباس نقل مي كند : وضو ، دو شستن است و دو مسح . ( 2 )
19ـ عبدالله عتكي از عكرمه نقل مي كند : پا شستن ندارد ، آنچه درباره پاها نازل شده است مسح است . ( 3 )
20ـ جابر از حضرت باقر ( عليه السلام ) نقل مي كند : بر سر و پاهايت مسح بكش . ( 4 )
21ـ ابن علية بن داود از عامر شعبي نقل مي كند كه گفت : مسح بر پاهاست ، آيا نمي بيني در تيمم ، اعضاي شستن مسح دارد و اعضاي مسح كردني حكمي ندارد . ( 5 )
22ـ عامر شعبي گويد : آنچه در وضو شسته مي شود ، در تيمم بايد مسح كشيده شود و آنچه در وضو مسح مي شود يعني سر و پاها ، در تيمم حكمي ندارد . ( 6 )
23ـ عامر شعبي گويد : آنچه با آب بايد شسته شود ، در تيمم امر شده كه بر خاك مسح شود و آنچه مأمور به مسح به آب بوده ، تكليفي ندارد . ( 7 )
24ـ يونس گويد : كسي كه همراه عكرمه بود تا واسط برايم نقل كرد كه نديدم او را كه پاهايش را بشويد ، بلكه بر آنها مسح مي كشيد تا از آنجا بيرون آمد . ( 8 )
25ـ قتاده در تفسير آيه ( فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ . . . ) گفته است : خدا دو شستن و دو مسح را واجب ساخته است . ( 9 )
26ـ موسي بن انس به ابي حمزه گفته است : با حجاج بوديم كه در اهواز براي ما خطبه خواند و سخن از وضو گفت و افزود : صورت و دستهايتان را بشوييد و سرها و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تفسير طبري : ج6 ، ص82
2 . همان .
3 . همان .
4 . همان .
5 . همان .
6 . همان .
7 . همان .
8 . همان .
9 . همان .
375 |
پاهايتان را مسح كنيد . چيزي از آدمي زاده كثيف تر از پاهايش نيست . پس زير و روي پاها و پشت آنها را بشوييد . انس گويد : خدا راست فرموده و حجّاج دروغ گفته است . خدا مي فرمايد : سرها و پاهايتان را مسح بكشيد . هرگاه انس پاهايش را مسح مي كشيد ، آنها را خيس مي كرد . ابن كثير هم سند اين حديث را صحيح دانسته است . ( 1 )
27ـ شعبي گويد : جبرئيل مسح را آورده است ، آيا نمي بيني كه در تيمم ، آنچه شستني است مسح مي شود و آنچه مسح كشيدني است رهاست ؟ ( 2 )
28ـ اسماعيل گويد : به عامر شعبي گفتم : بعضي مي گويند جبرئيل ، شستن پاها را نازل كرده است ، گفت : جبرئيل ، مسح را آورده است . ( 3 )
29ـ نزال بن سبره گويد : علي ( عليه السلام ) آبي طلبيد ، وضو گرفت ، سپس روي كفش ها و قدم هايش مسح كشيد ، سپس وارد مسجد شد ، كفش هايش را درآورد سپس نماز خواند . ( 4 )
30 ـ ابو ظبيان گويد : علي ( عليه السلام ) را ديدم كه شلواري زرد و جامه اي راه راه پوشيده بود و در دستش نيزه اي بود . كنار ديوار زندان آمد ، سپس فاصله گرفت ، وضو ساخت و بر كفش و قدم هايش مسح كشيد ، سپس وارد مسجد شد ، كفش هايش را در آورد و نماز خواند . ( 5 )
اينها اندكي از بسيار بود ، هر كه منابع حديثي را كاوش كند به نمونه هايي بيش از آنچه ما در اين نگاه گذرا برخورديم ، بر مي خورد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . جامع البيان : ج6 ، ص82 ؛ محاسن التأويل : ج6 ، ص111 ؛ تفسير القرآن العظيم : ج2 ، ص27
2 . تفسير القرآن العظيم : ج2 ، ص27
3 . همان : ص25
4 . كنز العمال : ج9 ، ص435 ، شماره 26856
5 . همان : ج5 ، ص126