بخش 17
4 ـ جزء بودن بسم الله و آشکار گفتن آن 1ـ بسم الله ، جزء فاتحه 2ـ سبع المثانی همان سوره فاتحه است 3ـ فاتحة الکتاب با بسم الله هفت آیه است 4ـ لزوم بلند گفتن بسم الله أئمه اهل بیت ( علیهم السلام ) 5 ـ گفتن « آمین » پس از حمد 6 ـ قنوت در رکعت دوم 7 ـ سجود بر زمین 1ـ اختلاف فقها در شرایط آنچه بر آن سجده می شود 2ـ فرق مسجودٌ له و مسجودٌ علیه 3ـ سنت در سجود ، در زمان پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) مرحله اول : سجده بر زمین مرحله دوم : رخصت برای سجده بر حصیر و خُمره ( سجاده حصیری ) سجده بر لباس به خاطر عذر حاصل بحث راز استفاده از تربت پاک
400 |
* ( 4 ) *
جزء بودن بسم الله و آشكار گفتن آن
« بسمله » در لغت به معناي گفتنِ « بسم الله الرحمن الرحيم » است و چون گفته شود ، « اكثِر من البسمله » يعني زياد بسم الله بگو . ( 1 )
بسم الله نشان مسلمانان است و هيچ چيز را آغاز نمي كنند مگر پس از گفتن بسم الله الرحمن الرحيم ، كه آيه توحيد و سبب طرد مشركان است . خداي سبحان مي فرمايد : « چون به آنان گفته شود براي رحمان سجده كنيد ، مي گويند : رحمان چيست ؟ . . . » ( 2 )
شعار مشركان در عصر جاهليت ، « باسمك اللهم » بود و سخن خود را با آن آغاز مي كردند . در صلح حديبيه كه كار به نوشتن قرارداد صلح بين دو طرف انجاميد ، پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) دستور داد بنويسد : بسم الله الرحمن الرحيم . حضرت طبق دستور پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نوشت . سهيل نماينده قريش گفت : اين را نمي شناسم ، بنويس : باسمك اللهم . ( 3 ) پس بسمله ، مرز ميان اسلام و شرك و وجه تمايز مؤمن و كافر است و مسلمان در هيچ جا از آن جدا نمي شود .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . لسان العرب ، المصباح المنير ، واژه بسمله .
2 . الفرقان : 60
3 . سيره ابن هشام : ج2 ، ص317
401 |
1ـ بسم الله ، جزء فاتحه
بسمله جزئي از سوره فاتحه است . چند نكته بر آن دلالت مي كند :
اول : شافعي با سند خود روايت كرده كه معاويه به مدينه آمد و در آنجا نماز خواند و بسم الله نخواند و هنگام رفتن به ركوع و سجود هم تكبير نگفت . چون سلام نماز را گفت ، مهاجران و انصار ندا دادند : اي معاويه ، از نماز دزديدي ، بسم الله كو ؟ تكبير هنگام ركوع و سجود كو ؟ سپس نماز را همراه بسم الله و تكبير دوباره خواند .
شافعي گويد : معاويه حاكمي نيرومند و با شوكت بود و اگر آشكار گفتن بسم الله نزد همه مهاجران و انصار امري ثابت نبود ، نمي توانستند به سبب نگفتن بسم الله به او اعتراض كنند . ( 1 )
مي گوييم : اگر نه اينكه بسم الله جزء سوره فاتحه است ، مهاجران و انصار نسبت به نگفتن آن يا بلند نگفتن آن به او اعتراض نمي كردند . اين روايت هم بر جزء بودن بسم الله و هم بر لزوم بلند گفتن آن دلالت مي كند ، پس مي توان در هر دو مورد به آن استدلال كرد .
دوم : شافعي از مسلم ، از ابن جريج ، از ابن ابي مليكه ، از ام سلمه نقل مي كند كه گفته است : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) سوره فاتحه را خواند ، بسم الله را يك آيه به شمار آورد ، ( الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ ) را يك آيه ، ( الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ) را يك آيه ، ( مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ ) را يك آيه ، ( إِيّاكَ نَعْبُدُ وَإِيّاكَ نَسْتَعِينُ ) را يك آيه ، ( اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ ) را يك آيه ، ( صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلاَ الضّالِّينَ ) را هم يك آيه . ( 2 )
سوم : حاكم از ام سلمه روايت كرده كه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در نماز ، ( بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ) خواند و آن را يك آيه حساب كرد ، ( الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ ) را آيه دوم ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مسند شافعي : ص13 ؛ تفسير فخررازي : ج1 ، ص204 ، مستدرك حاكم : ج1 ، ص233
2 . المستدرك : ج1 ، ص232
402 |
( الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ) را سوم ، ( مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ ) را چهارم ، و همچنين ( إِيّاكَ نَعْبُدُ وَإِيّاكَ نَسْتَعِينُ ) را آيه پنجم و انگشتانش را جمع كرد . ( 1 )
چهارم : حاكم از ام سلمه نقل كرده است : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) : ( بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ . . . ) را مي خواند و حرف به حرف آنها را جدا مي كرد . حاكم مي گويد : اين حديث صحيح است و ذهبي بر صحت آن در تلخيص خود اقرار دارد . ( 2 )
پنجم : حاكم از نعيم مجمر نقل كرده است : پشت سر ابوهريره بودم ، بسم الله را با سوره حمد خواند تا رسيد به ولا الضالين ، گفت : آمين ، مردم هم گفتند : آمين و هر گاه سجده مي كرد تكبير مي گفت و چون سلام مي داد ، مي گفت : به خدايي كه جانم در دست اوست من در نماز ، شبيه ترين شما به پيامبر خدايم . حاكم گويد : اين حديث صحيح است و ذهبي در تلخيص خود آن را پذيرفته است . ( 3 )
ششم : حاكم از قتاده نقل كرده است : از انس بن مالك پرسيدند : قرائت پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) چگونه بود ؟ گفت : به صورت كشيده بود . سپس خواند : بسم الله الرحمن الرحيم و « رحيم » را مدّ داد . ( 4 ) ذهبي اين را نيز پذيرفته است .
هفتم : حاكم از ابن جريج از پدرش از سعيد بن جبير از ابن عباس در مورد آيه ( وَلَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِي ) ( 5 ) نقل كرده كه مقصود ، سوره فاتحة الكتاب است ، بسم الله الرحمن الرحيم . . . و سوره را خواند . ابن جريج گويد : به پدرم گفتم : آيا سعيد از ابن عباس خبر داده كه وي گفته است ، بسم الله الرحمن الرحيم . . . گفت : آري . حاكم اين حديث را صحيح مي داند ، هرچند بخاري و مسلم آن را نقل نكرده اند و تمام اين باب در كتاب الصلاة است . ( 6 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . المستدرك ، حاكم : ج1 ، ص232
2 . همان .
3 . همان .
4 . همان : ج2 ، ص233
5 . الحجر : 87
6 . المستدرك ، حاكم : ج1 ، ص551 تفسير سوره فاتحه .
403 |
هشتم : ثعلبي با سند خود از ابوهريره نقل كرده است كه : همراه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در مسجد بودم ، مردي وارد شد كه نماز بخواند . نماز را شروع كرد ، پس از گفتنِ ( اعوذ بالله . . . ) سوره حمد را از ( الحمد لله . . . ) خواند . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) شنيد و فرمود : اي مرد نماز را بر خويشتن بريدي ؟ مگر نمي داني ( بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ) از سوره حمد است ؟ هركس آن را ترك كند آيه اي را ترك كرده و هركس آيه اي را ترك كند نمازش را تباه كرده است . ( 1 )
نهم : ثعلبي از علي ( عليه السلام ) روايت كرده كه هرگاه در نماز سوره اي آغاز مي كرد . بسم الله مي خواند و مي فرمود : هركس خواندن آن را ترك كند كاسته است و مي گفت : آن مايه تماميّت سوره حمد است . ( 2 )
دهم : ثعلبي از طلحة بن عبيدالله نقل كرده است كه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : هركس بسم الله را ترك كند آيه اي از كتاب خدا را ترك كرده است و ( بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ) هم جزء سوره حمد بر من نازل شده است . ( 3 )
يازدهم : دار قطني ، نيز بيهقي در سنن از ابوهريره نقل كرده اند كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : هرگاه حمد را خوانديد ، ( بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ) را هم بخوانيد كه آن ام القرآن ، ام الكتاب و سبع المثاني است و بسم الله هم يكي از آيات اين سوره است . ( 4 )
دوازدهم : طبراني ، دار قطني و بيهقي از نافع نقل كرده اند كه پسر عمر هرگاه نماز آغاز مي كرد ، ( بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ) را در سوره فاتحه و سوره پس از آن مي خواند و مي گفت كه از پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) آن را شنيده است . ( 5 )
سيزدهم : ابوداود ، ترمذي ، دار قطني و بيهقي از ابن عباس نقل كرده اند كه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نمازش را با بسم الله آغاز مي كرد . ( 6 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الدرّ المنثور : ج1 ، ص21
2 . كنز العمال : ج2 ، ص297 ، شماره 4049
3 . همان : ج1 ، ص556 ، شماره 2494
4 . الدرّ المنثور : ج1 ، ص11 ؛ السنن الكبري : ج2 ، ص45
5 . المعجم الاوسط : ج1 ، ص257 ؛ السنن الكبري : ج2 ، ص48 ؛ مجمع الزوايد : ج2 ، ص109
6 . سنن ترمذي : ج1 ، ص155 ، حديث 245 ؛ سنن دارقطني : ج1 ، ص303 ؛ السنن الكبري : ج2 ، ص47
404 |
چهاردهم : دار قطني و بيهقي از ابوهريره روايت كرده اند كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) هرگاه در نماز جماعت قرائت مي كرد ، با ( بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ) آغاز مي كرد . ابوهريره گويد : اين آيه اي از كتاب خدا است ، اگر خواستيد سوره فاتحه را بخوانيد كه بسم الله آيه هفتم است . ( 1 )
پانزدهم : بيهقي از پسر عمر نقل كرده كه وي در نماز ( بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ) مي خواند ، چون سوره را ختم مي كرد ، آن را مي خواند و مي گفت : آنچه در مصحف نگاشته شده ، براي آن است كه خوانده شود . ( 2 )
2ـ سبع المثاني همان سوره فاتحه است
روايات فراواني از امام علي ( عليه السلام ) ، ابن مسعود و ديگران از صحابه و بسياري از تابعين نقل شده كه مقصود از « سبع المثاني » در قرآن ( حجر ، آيه 87 ) سوره فاتحه است . اين از يك سو ، از سوي ديگر آيات سوره حمد جز با شمردن بسم الله به عنوان آيه اي از اين سوره ، هفت تا نمي شود . اينك توضيحي در دو بخش :
رواياتي كه سبع المثاني را سوره حمد مي داند ، بدون تصريح به اينكه بسم الله هم جزء اين سوره است .
رواياتي كه سبع المثاني را سوره حمد مي داند ، و تصريح مي كند كه بسم الله جزء اين سوره است .
بخشي از روايات دسته اول را براي نمونه و پرهيز از تفصيل مي آوريم :
1ـ طبري از عبد خير از علي ( عليه السلام ) نقل مي كند : سبع المثاني فاتحة الكتاب است . ( 3 )
2ـ طبري از ابن سيرين نقل مي كند كه از ابن مسعود درباره سبع المثاني پرسيدند ، گفت : فاتحة الكتاب است . ( 4 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . السنن الكبري : ج2 ، ص47 ؛ سنن دارقطني : ج1 ، ص305
2 . شعب الايمان : ج2 ، ص439 ـ 440 ، حديث 2336
3 . تفسير طبري : ج14 ، ص37
4 . همان .
405 |
3ـ طبري از حسن در مورد آيه ( وَلَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِي ) ( 1 ) نقل مي كند كه گفت : سوره فاتحه است . نيز از سعيد بن جبير از ابن عباس هم نقل كرده كه گفته مقصود سوره فاتحه است .
4ـ طبري از ابوفاخته درباره اين آيه نقل مي كند كه گفته مقصود ، فاتحة الكتاب است . ( 2 )
5ـ طبري از ابي العاليه درباره اين آيه نقل مي كند كه گفته است : فاتحة الكتاب هفت آيه دارد . گويد به ربيع گفتم : مي گويند : مقصود هفت سوره طولاني است . گفت : وقتي اين آيه نازل شد هنوز از آن سوره هاي طولاني چيزي نازل نشده بود .
6ـ طبري از ابي العاليه نقل مي كند كه مقصود سوره فاتحه است و از اين جهت به آن مثاني گفته شده چون دو بار خوانده مي شود ، هرگاه قرآن خوانده شود آن هم خوانده مي شود . به او گفتند : ضحّاك بن مزاحم مي گويد : مقصود هفت سوره طولاني است . گفت : اين سوره سبع المثاني وقتي نازل شد كه هيچ كدام از آن سوره هاي طولاني نازل نشده بود .
7ـ طبري از عبدالله بن عبيد بن عمير نقل مي كند كه مقصود از آن سوره فاتحه است .
8ـ طبري از ابن جريج از ابن مليكه نقل مي كند كه گفته مقصود از آن فاتحة الكتاب است و سوره فاتحه براي پيامبر شما ياد شده ، نه براي پيامبري پيش از او .
9ـ طبري از ابوهريره از اُبيّ نقل مي كند كه : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : آيا به تو سوره اي بياموزم كه مانند آن نه در تورات ، نه در انجيل ، نه در زبور و نه در قرآن نازل شده است ؟ گفتم : آري . فرمود : اميد دارم از اين در بيرون نروي تا آنكه آن را فراگيري . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) برخاست ، من نيز همراه او برخاستم . دست او در دستم بود و با من حرف مي زد ، من كندكند مي رفتم كه مبادا پيش از آنكه آن را به من بياموزد بيرون رود . چون نزديك در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الحجر : 87
2 . تفسير طبري : ج14 ، ص38
406 |
شديم گفتم : يا رسول الله ، آن سوره كه وعده دادي چه شد ؟ فرمود : وقتي نماز را آغاز مي كني چگونه مي خواني ؟ آنگاه سوره فاتحه را خواند و فرمود : اين همان است ، همان سبع المثاني است كه خداوند فرموده به من عطا كرده است . ( 1 )
حاكم در مستدرك هم اين را نقل كرده است .
10ـ طبري از ابوهريره از پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نقل كرده كه فرمود : اين همان امّ الكتاب و فاتحة الكتاب است و سبع المثاني است . ( 2 )
11ـ طبري از ابوهريره از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) درباره فاتحة الكتاب نقل كرده كه : همان فاتحة الكتاب ، همان سبع المثاني و قرآن عظيم است . ( 3 )
اما آنچه سبع المثاني را به سوره فاتحه تفسير مي كند و بسم الله را اولين آيه آن مي داند :
12ـ ابن جرير ، ابن منذر ، طبراني ، ابن مردويه ، حاكم و بيهقي در سنن خويش از ابن عباس نقل مي كند كه از او درباره سبع المثاني پرسيدند . گفت : فاتحة الكتاب است ، خدا آن را براي امت محمد استثنا كرده ، آن را در ام الكتاب بالا برده و براي آنان ذخيره ساخته تا آنكه براي آنان بيرون آورده است و به كسي پيش از آنان عطا نكرده است . پرسيدند : پس آيه هفتم كجاست ؟ گفت : ( بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ) . ( 4 )
13ـ طبري از سعيد بن جبير درباره اين آيه نقل كرده كه گفت : مقصود سوره فاتحه است . پس آن را با شش آيه خواند . سپس گفت : بسم الله آيه هفتم است . سعيد گويد : ابن عباس هم بر من همان گونه خواند كه بر تو خوانده است ، سپس گفته : آيه هفتم ( بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ) است . ( 5 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تفسير طبري : ج14 ، ص40
2 . همان : ص41
3 . همان .
4 . الدرّ المنثور : ج5 ، ص94
5 . تفسير طبري : ج14 ، ص38
407 |
14ـ طبري از سعيد بن جبير نقل كرده كه ابن عباس به من گفت : پس آغاز كرد ، سپس فاتحة الكتاب را خواند ، سپس گفت : مي داني آيه « سبعاً من الثاني » چيست ؟
در جمله « آغاز كرد و آنگاه سوره فاتحه را خواند » هيچ گواهي بر اين نيست كه بسم الله از جوهره اين سوره بيرون است ، زيرا بسم الله در آغاز عموم سوره ها نبوده و با تعبير « آغاز كرد » به بسم الله اشاره دارد و با تعبير « سپس فاتحة الكتاب را خواند » اشاره به آيات ديگر اين سوره كه از ساير سوره ها متمايز است .
با اين توضيح ، حديث بعدي هم روشن مي شود :
15ـ طبري از ابوسعيد بن معلّي نقل كرده است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) او را در حالي كه نماز مي خواند صدا كرد . او نمازش را خواند و نزد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) رفت . پيامبر پرسيد : چرا جوابم ندادي ؟ گفت : نماز مي خواندم . گفت : مگر خدا نفرموده است : اي مؤمنان ! هرگاه خدا و رسول شما را به چيزي فرا مي خوانند كه شما را زنده مي كند اجابت كنيد ؟ ( 1 ) سپس پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : به تو بزرگترين سوره را در قرآن مي آموزم . گويا كه آن را بيان كرده است ، يا فراموش كرده است ، گفتم : يا رسول الله ، چه شد آنچه فرموديد ؟ فرمود : ( الحمد لله رب العالمين . . . ) اين سبع المثاني و قرآن عظيمي است كه به من داده اند . ( 2 )
16 ـ دار قطني و بيهقي از ابوهريره نقل كرده اند : پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) هرگاه در نماز جماعت قرائت مي كرد ، با بسم الله آغاز مي كرد ، ابوهريره گفت : آيه اي از قرآن است ، اگر خواستيد سوره فاتحه بخوانيد ، بسم الله آيه هفتم است . ( 3 )
17ـ دار قطني و بيهقي در سنن با سند صحيح از عبد خير نقل كرده اند : از علي ( عليه السلام ) درباره سبع المثاني پرسيدند . فرمود : ( الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ . . . ) گفتند : اين شش آيه است ، فرمود : ( بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ) هم يك آيه است . ( 4 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . انفال : 24 ( اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ . . . ) .
2 . تفسير طبري : ج14 ، ص41
3 . السنن الكبري : ج2 ، ص47 ؛ سنن دارقطني : ج1 ، ص305
4 . همان ، ص45 ؛ همان ، ص311
408 |
18ـ ابن الأنباري در مصاحف از ام سلمه نقل كرده كه گفته است : پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) قرائت كرد : ( بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ، الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ . . . ) تا ( وَ لاَ الضّالِّينَ ) و فرمود : اين هفت است اي امّ سلمه . ( 1 )
3ـ فاتحة الكتاب با بسم الله هفت آيه است
اگر بسم الله را جزئي از سوره فاتحه بدانيم ، اين سوره هفت آيه مي شود . از اين رو در مصحف هاي معروف ، بسم الله را يك آيه از سوره فاتحه به شمار مي آورند ، هر چند در ساير سوره ها آن را به شمار نمي آورند . به هر حال ، تعداد آيات اين سوره هفت تاست به اين شكل : ( بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ، الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ . . . ) ( تا آخر سوره ) .
مي بيني كه هر آيه جمله اي تام دارد ، اما كسي كه بسم الله را جزء سوره نداند ، ( صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ ) را يك آيه قرار مي دهد و ( غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلاَ الضّالِّينَ ) را آيه ديگر ، معنايش اين است كه بدل را يك آيه و مُبدلٌ منه را آيه ديگري قرار دهد و اين با ذوق سليم ناسازگار است . همچنين كساني كه كوشيده اند ( إِيّاكَ نَعْبُدُ ) را يك آيه و ( وَإِيّاكَ نَسْتَعِينُ ) را آيه ديگري به شمار آورند بيراهه رفته اند ، چون هر دو جمله به هم پيوسته اند و بر توحيد در عبادت و استعانت تأكيد دارند و جدا كردن آن دو بي معناست .
اين ها بخشي از رواياتي بود كه از اهل سنت يافتيم و دلالت داشت كه بسم الله جزء سوره فاتحه است ، دو موضوع ديگر نيز بر اين حقيقت دلالت مي كند ، يكي اينكه پيامبر و اصحاب او بسم الله را بلند مي گفتند ( خواهد آمد ) ، ديگر اينكه بسم الله جزئي از هر سوره است .
4ـ لزوم بلند گفتن بسم الله
بحث گذشته ثابت كرد كه بسم الله جزء سوره فاتحه و از متن آن است و سوره جز با
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الدرّ المنثور : ج1 ، ص12
409 |
قرائت آن تمام نيست ، اما حكم بلند گفتن آن مثل ساير بخش هاي اين سوره است . اگر نماز از نمازهاي جهري باشد ، بايد آن را بلند گفت ، مگر آنكه دليل خاصّي بر آهسته گفتن آن باشد ، افزون بر اينكه روايات فراواني لزوم بلند گفتن آن را مي رساند . از جمله اين روايات اينهاست :
1ـ حاكم از ابوهريره نقل مي كند : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بسم الله را بلند مي گفت . ( 1 )
2ـ حاكم از انس بن مالك نقل مي كند : شنيدم رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بسم الله را بلند مي گفت . وي مي افزايد : راويان اين حديث ، ثقه اند و ذهبي هم در « تلخيص » آن را پذيرفته است . ( 2 )
3ـ حاكم از محمد بن ابي السري عسقلاني نقل مي كند : من بيشمار پشت سر معتمر بن سليمان نماز صبح و مغرب خوانده ام ، او بسم الله قبل از سوره فاتحه و پس از آن را بلند مي گفت و شنيدم كه معتمر مي گفت : كوتاهي نمي كنم كه به نماز پدرم اقتدا كنم ، پدرم نيز گفته است : كوتاهي نمي كنم كه به نماز انس بن مالك اقتدا كنم ، انس هم مي گفت : از اقتدا به نماز پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) كوتاهي نمي كنم . راويان اين حديث ، همه موثّق و مورد قبول ذهبي در تلخيص اند . ( 3 )
4ـ حاكم از حُميد طويل ، از انس چنين نقل كرده است : پشت سر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و ابوبكر و عمر و عثمان و علي ( عليه السلام ) نماز خوانده ام ، همه بسم الله را بلند مي گفتند .
سپس گفته است :
در اين مورد احاديثي از عثمان ، علي ، طلحة بن عبيدالله ، جابر بن عبدالله ، عبدالله بن عمر ، حكم بن عمير ثمالي ، نعمان بن بشير ، سمرة بن جندب ، بريده اسلمي ، عايشه نزد من وجود دارد كه همه صحيح است و براي رعايت اختصار ذكر نكردم و تنها آنچه مناسب اين باب است آوردم ، در اين باب نيز ، كساني را كه از صحابه و تابعين و پيروانِ تابعين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مستدرك : ج1 ، ص232
2 . همان .
3 . همان .
410 |
بسم الله را بلند مي گفتند ذكر كردم . ( 1 )
از آنجا كه سخن اخير كه مدعي اجماع همه پيشوايان بر جهر در بسم الله در نمازهاست ، مخالف مذهب امام ذهبي است ، خشمگين شده و ادعا كرده كه نسبت جهر به اينان دروغ محض است و براي اثبات مدعاي خود قسم خورده است ، در حالي كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرموده است : « مدعي بايد دليل بياورد و بر منكر است كه قسم بخورد » .
پس كسي كه مدعي دروغ بودن اينهاست ، بايد دليل بياورد نه آنكه قسم بخورد ، وگرنه هركس مي تواند حديثي را كه مخالف مذهب يا گرايش اوست ، دروغ پندارد و قسم بخورد !
5ـ امام شافعي در مسند خود روايت كرده كه معاويه به مدينه آمد ، نماز خواند و ( بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ) نگفت . مهاجران و انصار اعتراض كردند كه : اي معاويه ! از نماز ما دزديدي ، پس بسم الله كو ؟ شافعي بر اين روايت حاشيه مي زند كه : اگر نبود اينكه بلند گفتن بسم الله ، امري ثابت نزد همه صحابه از مهاجرين و انصار بود ، نمي توانستند به سبب ترك بسم الله بر معاويه اعتراض كنند .
6ـ حاكم روايت پيشين را به نحو ديگري آورده است . وي از انس بن مالك چنين نقل مي كند : معاويه در مدينه نماز صبح خواند ، قرائت را بلند خواند ، بسم الله سوره فاتحه را خواند و بسم الله سوره بعدي را نگفت تا آنكه قرائت به پايان رسيد . چون سلام نماز را گفت ، كساني از مهاجرين و انصار كه آن را شنيده بودند ، از هر طرف ندا دادند : آيا از نماز دزديدي يا فراموش كردي ؟ بعد از آن چون نماز خواند ، بسم الله را در سوره پس از حمد گفت و چون به سجده مي رفت تكبير گفت .
حاكم گويد : اين حديث به شرط مسلم صحيح است و به عبدالمجيد بن عبدالعزيز هم احتجاج شده است ، راويان ديگر هم عادل اند و ذهبي هم در تلخيص خود آن را پذيرفته است .
7ـ در تفسير رازي است : بيهقي در سنن خود ، بلند گفتن بسم الله را از عمر بن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مستدرك : ج1 ، ص232
411 |
خطاب و ابن عباس و ابن عمر و ابن زبير روايت كرده است . سپس فخر رازي گويد : اما علي بن ابي طالب به تواتر ثابت شده كه بسم الله را بلند مي گفت و كسي كه در دين خود به علي بن ابي طالب اقتدا كند هدايت يافته است .
گويد : دليل آن ، سخن پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) است كه : خدايا حق را با علي بچرخان ، هرجا كه او بگردد و بچرخد . ( 1 )
بزار ، دار قطني و بيهقي در « شعب الايمان » از طريق ابي الطفيل نقل كرده كه شنيدم علي بن ابي طالب و عمار را كه مي گفتند : رسول خدا در نمازهاي واجب ، بسم الله را در سوره فاتحه بلند مي گفت . ( 2 )
9ـ دار قطني از عايشه نقل كرده كه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بسم الله را بلند مي گفت . ( 3 )
10ـ دار قطني از نعمان بن بشير نقل كرده كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : جبرئيل كنار كعبه بر من امامت كرد و ( بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ) را بلند گفت . ( 4 )
11ـ دار قطني از علي بن ابي طالب نقل مي كند : پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بسم الله را در هر دو سوره بلند مي گفت . ( 5 )
12ـ دار قطني ، حاكم و بيهقي از ابوهريره نقل كرده اند : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بسم الله را در نماز بلند مي گفت ، بيهقي افزوده است : ولي مردم آن را ترك كردند . ( 6 )
13ـ دار قطني از عبدالله بن عمر نقل مي كند : پشت سر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و ابوبكر و عمر نماز خواندم ، آنان بسم الله را بلند مي گفتند . ( 7 )
14ـ ثعلبي از علي بن زيد بن جدعان نقل كرده است كه : عبدالله ها ( عبدالله بن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تفسير كبير : ج1 ، ص204
2 . سنن دارقطني : ج1 ، ص302 ؛ شعب الايمان : ج2 ، ص436 ، حديث 2322 ؛ الدر المنثور : ج1 ، ص21 ، 22
3 . الدرّ المنثور : ج1 ، ص23
4 . سنن دارقطني : ج1 ، ص309 ؛ الدرّ المنثور : ج1 ، ص22
5 . همان ، ص302 ؛ همان .
6 . همان ، ص306 ؛ مستدرك حاكم : ج1 ، ص208 ؛ السنن الكبري : ج2 ، ص47
7 . همان ، ص305 ؛ الدرّ المنثور : ج1 ، ص22
412 |
عباس ، عبدالله بن عمر ، عبدالله بن زبير ) قرائت را با بسم الله آغاز مي كردند . ( 1 )
15ـ بيهقي از زهري نقل مي كند : از سنت نماز آن است كه بسم الله را بخواني و اولين كسي كه بسم الله را در مدينه آهسته گفت ، سعيد بن عاص بود كه مردي خجالتي بود . ( 2 )
16ـ دار قطني از ابوهريره نقل مي كند : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : جبرئيل نماز را به من آموخت ، ايستاد و براي ما تكبير گفت ، سپس بسم الله را در هر ركعت با صداي بلند گفت . ( 3 )
17ـ دار قطني از حكم بن عمير كه بدري بود نقل مي كند : پشت سر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نماز خواندم ، او در نماز بسم الله را بلند مي گفت ، نيز در نماز شب ، نماز صبح و نماز جمعه . ( 4 )
فخر رازي براي لزوم بلند گفتن بسم الله در نمازهاي جهري به همان نكته اي استدلال كرده كه در آغاز بحث اشاره كرديم ، كه حكم جزء سوره مثل حكم همه سوره است و تبعيض ميان كلّ و جزء صحيح نيست ، مگر دليل قطعي باشد ، تعبير رازي چنين است :
دليل آورديم كه بسم الله آيه اي از سوره فاتحه است ، پس از ثبوت اين مي گوييم : استقراء نشان مي دهد كه يك سوره يا همه اش بايد آهسته خوانده شود ، يا همه اش بلند . اما اينكه بخشي از آن بلند و بخشي آهسته خوانده شود ، چنين سوره اي نداريم . وقتي اين ثابت شد ، پس بلند گفتن بسم الله در قرائت نماز جهري مشروع است . ( 5 )
5 ـ أئمه اهل بيت ( عليهم السلام ) و جهر به بسم الله
روايات أئمه اهل بيت در مورد بلند گفتن بسم الله فراوان است ، سيره امام علي ( عليه السلام ) و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الدرّ المنثور : ج1 ، ص21
2 . همان .
3 . سنن دارقطني : ج1 ، ص305 ؛ الدرّ المنثور : ج1 ، ص20 ، 21
4 . همان ، ص308 ؛ همان ، ص22 ، 23
5 . تفسير كبير : ج1 ، ص204
413 |
امامان پس از او چنين بود . چند نمونه را مي آوريم :
18ـ ابوالفتوح رازي در تفسيرش از امام رضا ( عليه السلام ) ، از پدرش ، از امام صادق ( عليه السلام ) نقل مي كند : آل محمد ( صلّي الله عليه وآله ) در بلند گفتن ( بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ) اجتماع دارند . ( 1 )
19ـ در تفسير علي بن ابراهيم از ابن اُذينه از امام صادق ( عليه السلام ) روايت شده است : ( بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ) شايسته ترين چيزي است كه به جهر گفته شود و آيه اي است كه خداوند فرموده است :
« هرگاه پروردگارت را در قرآن ياد كني ، مشركان از روي بيزاري به عقب بر مي گردند » . ( 2 )
20ـ صدوق با سند خود از اعمش ، از امام صادق ( عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود : بلند گفتن بسم الله در نماز ، واجب است . ( 3 )
21ـ صدوق با سند خود از فضل بن شاذان نقل كرده است ، در آنچه امام رضا ( عليه السلام ) در بيان اسلام خالص براي مأمون نوشت ، آمده است : بلند گفتن بسم الله در همه نمازها سنت است . ( 4 )
22ـ از امام رضا ( عليه السلام ) روايت است كه در همه نمازهاي روز و شب خود ، بسم الله را بلند مي گفت . ( 5 )
23ـ كليني از صفوان جمّال نقل كرده است : روزهايي پشت سر امام صادق ( عليه السلام ) نماز خواندم ، در نمازهايي كه جهري نبود ، ( بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ) را در هر دو سوره بلند مي گفت . ( 6 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . روض الجنان : ج1 ، ص50 ؛ مستدرك الوسائل : ج4 ، ص189 ، شماره 4456
2 . تفسير قمي : ج1 ، ص28 ( آيه 46 اسراء ) .
3 . خصال : ج2 ، ص604 ، ابواب صد به بالا ، شماره 9
4 . عيون اخبار الرضا : ج2 ، ص122 ، باب 35
5 . همان : ص181 ، باب 44 ، شماره 5
6 . كافي : ج3 ، ص315 ، حديث 20
414 |
24ـ عياشي از خالد مختار نقل مي كند : شنيدم امام صادق ( عليه السلام ) مي فرمود : آنان را چه مي شود كه نسبت به عظيم ترين آيه در كتاب خدا يعني ( بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ) مي پندارند كه اگر بلند و آشكار گفته شود بدعت است . ( 1 )
25ـ كليني از يحيي بن ابي عمران همداني نقل مي كند : به محضر امام جواد ( عليه السلام ) نامه نوشتم : فدايت شوم ، درباره كسي كه نمازش را هنگام خواندن سوره فاتحه با بسم الله آغاز مي كند ، اما در سوره هاي ديگر بسم الله را نمي گويد چيست ؟ عباسي مي گويد عيبي ندارد .
حضرت به خط مباركش علي رغم گفته عباسي ، نوشت اعاده مي كند ، اعاده مي كند . ( 2 )
آنچه ذكر كرديم كافي است براي كسي كه جوياي حقيقت باشد !
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تفسير عياشي : ج1 ، ص21 ، حديث 16
2 . كافي : ج3 ، ص313 ، حديث 2
415 |
* ( 5 ) *
گفتن « آمين » پس از حمد
از اختصاصات شيعه است كه لازم است پس از قرائت فاتحه ، « آمين » گفته نشود ، برخلاف مذاهب ديگر كه آن را سنت مي دانند . ( 1 )
شيخ طوسي در « خلاف » گويد : گفتن آمين ، نماز را باطل مي كند ، چه آهسته باشد چه بلند ، در آخر حمد باشد يا قبل از آن ، از سوي امام باشد يا مأموم در هر حال .
ابوحامد اسفرايني گفته است : اگر امام ، پيش از مأمومين حمد را بخواند ، براي آنان جايز نيست آمين بگويند و اگر گفتند بايد حمد را دوباره بخوانند ، برخي از شافعيان نيز بر اين عقيده اند . ( 2 )
دليل بر اينكه آمين نه جزء نماز است و نه امري مستحب است ، رواياتي است كه پيشتر آورديم ، و در بحثِ دست روي دست نهادن كه كيفيتِ نماز پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را بيان مي كرد ، در تمام آن از اين لفظ خالي بود . در روايت ابوحميد ساعدي بود : چون به نماز بايستد ، دستانش را تا نزديك شانه ها بالا آورد ، تكبير بگويد ، پس از استقرار اعضاي بدن ، فاتحه بخواند ، سپس تكبير گويد ، دست ها را تا محاذي شانه ها بالا آورد ، سپس
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . انتصار : ص144
2 . الخلاف : ج1 ، ص333
416 |
ركوع كند و كف دست ها را بر زانو بنهد . ( 1 )
مي بيني كه در اين روايت اشاره اي به آمين گفتن و چيزي كه خارج از قرائت است نيست و لفظ قرائت هم حاكي از آن نيست .
و نيز نقل شده كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود :
« چون به نماز ايستادي ، رو به قبله بايست ، تكبير بگو ، بعد آنچه از قرآن مي تواني بخوان . » ( 2 )
در اين هم اشاره اي به آمين گفتن نيست و آمين داخل در « آنچه از قرآن همراه توست » نيست .
در حديث عايشه در مورد وصف نماز پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بود : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نماز را با تكبير و قرائت سوره حمد آغاز مي كرد و هنگام ركوع ، سر خود را جلو مي آورد . ( 3 )
در ساير روايات هم كه بيانگر چگونگي نماز پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بود ، هيچ اشاره اي به آمين نبود .
كسي كه آمين را جايز مي داند ، استدلال مي كند كه آمين نسبت به دعاي قبلي است ( اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ ) .
چند نكته گفتني است :
اول : دعا يك امر قصدي است ، كسي كه سوره فاتحه مي خواند ، به قصد تلاوت قرآن مي خواند نه به قصد دعا . و مردم مأمورند اين سوره را بخوانند ، چون حديث است كه هيچ نمازي جز با فاتحة الكتاب درست نيست .
دوم : بر فرض كه آمين نسبت به دعاي قبلي باشد ، ولي بسياري از نمازگزاران به خصوص غيرعرب ها هرگز به ذهنشان نمي رسد كه در آيات سوره فاتحه دعايي است كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سنن بيهقي : ج2 ، ص72 ، 73 ، 101 ، 102 ؛ سنن ابي داود : ج1 ، ص194 ، حديث 730 ، 736
2 . بلوغ المرام : 92 ، شماره 2 / 250
3 . همان : 99 ، شماره 8 / 257
417 |
به آن آمين بگويند .
سوم : بر فرض كه آمين نسبت به دعاي قبلي باشد ، ولي واجب است تفصيل دهيم ( مثل سخن ابوحامد اسفراييني ) ميان آنجا كه اگر امام جماعت ، زودتر از مأمومين حمد را بخواند جايز نيست و مثل آنجا كه پس از آنكه امام از ( اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ ) گذشت ، مأمومي وارد نماز شود .
اين بر اين اساس است كه « آمين » را كلام آدمي ندانيم ، وگرنه نماز را باطل مي كند ، از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) روايت شده كه « در اين نماز ، هيچ سخني از كلام آدميان يا از كلام مردم شايسته نيست » . ( 1 )
همه اين ها بررسي طبق قواعد است . ليكن ائمه اهل بيت ( عليهم السلام ) يكي از « ثقلين » اند كه از كتاب خدا جدا نيستند و آنان گفتن آمين را حرام و مبطل نماز دانسته اند .
محمد حلبي گويد : از امام صادق ( عليه السلام ) پرسيدم : وقتي از خواندن سوره حمد فارغ مي شوم ، آمين بگويم ؟ فرمود : نه . ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحيح مسلم : ج1 ، ص381 ، شماره 537
2 . وسائل الشيعه : ج4 ، باب 17 از ابواب قرائت نماز ، حديث 3
418 |
* ( 6 ) *
قنوت در ركعت دوم
فقهاي شيعه معتقدند در هر نمازي قنوت و دعا در آن به آنچه نمازگزار بخواهد ، مستحب است . شافعي نيز در كتاب اختلاف همين را گفته است : شخص مي تواند در هر نماز هنگام نياز مسلمين به دعا ، قنوت بگيرد . ( 1 )
شيخ طوسي گفته است : قنوت در هر دو ركعت از همه نمازها ، چه واجب چه مستحب ، پس از قرائت و قبل از ركوع مستحب است . اگر نماز واجب چهار ركعتي باشد ، يك قنوت در ركعت دوم مي خواند و اگر نماز جمعه است ، دو قنوت بر امام است ، در ركعت اول پيش از ركوع و در ركعت دوم پس از ركوع و قنوت در نماز وتر هم در طول سال مستحب است .
شافعي گويد : قنوت تنها در نماز صبح پس از ركوع مستحب است و اگر فراموش كند دو سجده سهو بر اوست و اين مثل تشهد اول مستحب است و در نمازهاي ديگر گفته است اگر حادثه و بلايي نازل شده باشد به يك قول جايز است وگرنه به دو قول . در « أمّ » گفته است مي تواند و در « الإملاء » گفته : اگر خواست قنوت بگيرد و اگر خواست نگيرد .
طحاوي گويد : قنوت در نمازهاي ديگر را جز شافعي كسي نگفته است . شافعي گفته
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . انتصار : ص152 ؛ كتاب الأمّ : ج1 ، ص130 و 238 ؛ بداية المجتهد : ج1 ، ص134
419 |
است اين مذهب را چهار پيشواي صحابه ، ابوبكر ، عمر ، عثمان و علي ( عليه السلام ) و نيز انس بن مالك معتقدند و حسن بصري و مالك و اوزاعي و ابن ابي ليلي هم همين را گفته اند ، قنوت در نماز وتر در نيمه دوم ماه رمضان نيز چنين است و نه در غير آن . ( 1 )
أئمه اهل بيت ( عليهم السلام ) كه يكي از ثقلين اند ، به استحباب آن در هر نمازي فتوا داده اند . صدوق با سند خود از امام باقر ( عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود : قنوت در همه نمازهاست . ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الخلاف : ج1 ، ص379 ، 380
2 . وسائل الشيعه : ج4 ، باب 1 از ابواب قنوت ، حديث 1 و نيز روايات ديگر اين باب .
420 |
* ( 7 ) *
سجود بر زمين
شايد سجود ، از روشن ترين مظاهر بندگي و فروتني و تسليم بنده در برابر خالق باشد و بدين وسيله مؤمن بندگي خود را در پيشگاه خدا ابراز مي كند ، خداوند نيز اين فروتني و طاعت را براي بنده اش ارج مي نهد و فيض خويش را بر بنده ساجدش مي رساند ، از اين رو در برخي روايات است :
نزديك ترين حالت نزديكي بنده به پروردگارش حالت سجود است .
از آنجا كه نماز از ميان عبادت ها معراجي است كه به سبب آن مؤمن از كافر باز شناخته مي شود و سجود يكي از اركان نماز است ، براي اعلام بندگي و فروتني در برابر خدا ، چيزي مانند سجده بر خاك و رمل و سنگ و سنگريزه نيست ، چون در اينها فروتني بيشتر و آشكارتر نسبت به حصير و بورياست ، تا چه رسد به سجود بر لباس هاي فاخر و فرش هاي نفيس و طلا و نقره . گرچه همه اينها سجود است ، ليكن عبوديت در سجده بر خاك و زمين بيشتر متجلّي است .
شيعه به سجده بر زمين در سفر و حضر متعهّد است و از آن عدول نمي كنند مگر به سجده بر آنچه از زمين مي رويد ، به شرط اينكه خوردني و پوشيدني نباشد و سجده بر غير زمين و غير آنچه را از زمين روييده است درست نمي دانند و اين پيروي از سنّتي است كه به صورت متواتر از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و اهل بيت ( عليهم السلام ) و اصحاب او نقل شده است . بعداً
421 |
روشن خواهد شد كه سجده بر زمين يا آنچه از زمين مي رويد ، سنت رايج ميان اصحاب بوده و عدول از آن در زمان هاي بعد پديد آمده است . حقيقت موضوع در ضمن بيان چند امر آشكار مي شود .
1ـ اختلاف فقها در شرايط آنچه بر آن سجده مي شود
مسلمانان اتفاق نظر دارند كه در نماز ، در هر ركعت دوبار سجده واجب است ، در اينكه براي چه كسي سجده مي شود نيز اختلافي ندارند ، چون همه سجده ها براي خدايي است كه زمين و آسمان و همه هستي برايش سجده مي كنند . ( 1 )
اختلاف در چيزي است كه بر آن سجده مي شود و پيشاني بر آن نهاده مي گردد . شيعه اماميه معتقد است كه بايد بر زمين يا روييدني هاي زمين كه خوراكي و پوشاكي نيستند مثل حصير و امثال آن سجده كرد ، مذاهب ديگر در اين مسأله با شيعه اختلاف دارند . اينك نقل آراء :
شيخ طوسي ( 2 ) كه بيانگر آراي فقهاست مي گويد : سجود جز بر زمين يا آنچه از زمين مي رويد از آنچه كه خوردني و پوشيدني مثل پنبه و كتان نباشد جايز نيست و در اين مسأله با فقهاي اهل سنت كه سجده بر پنبه ، كتان ، مو ، پشم و . . . را جايز مي دانند مخالف است . تا آنجا كه مي گويد : سجده بر چيزي كه انسان آن را حمل مي كند جايز نيست ، مثل گوشه عمامه ، لبه ردا و آستين پيراهن . شافعي نيز چنين گفته و اين از علي ( عليه السلام ) و ابن عمر ، عبادة بن صامت ، مالك و احمد بن حنبل نقل شده است .
ابوحنيفه و اصحاب او گويند : اگر بر چيزي سجده كند كه خودش حامل آن است ، مثل جامه ، كفايت مي كند . و اگر بر چيزي سجده كند كه از او جدا نمي شود ، مثل آنكه دستش را بگسترد و بر آن سجده كند كافي است ، ولي مكروه است . اين از حسن بصري
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . رعد : 15 ؛ فصلت : 37
2 . از بزرگان شيعه در قرن پنجم و داراي تأليفات فراوان ( 385 ـ 460 ق ) از شاگردان شيخ مفيد ( 336 ـ 413ق ) و سيد مرتضي ( 355 ـ 436 ق ) .
422 |
هم روايت شده است . ( 1 )
علامه حلّي ( 2 ) در بيان آراي فقها در مورد سجده مي گويد : سجده بر چيزي كه زمين يا از روييدني هاي زمين نيست ، مثل پوست و پشم ، نزد همه علماي ما جايز نيست ، ولي جمهور علماي سنت آن را جايز مي دانند . ( 3 )
در اين مسأله شيعه از امامان خويش كه همتايان قرآن كريم در حديث ثقلين اند پيروي مي كند . در اينجا به گوشه اي از آنچه از ائمه روايت شده اكتفا مي كنيم .
صدوق با سند خود از هشام بن حكم نقل مي كند كه از امام صادق ( عليه السلام ) پرسيد : سجده بر چه چيز جايز است و بر چه چيز جايز نيست ؟ حضرت فرمود : سجود جز بر زمين يا آنچه از زمين برويد جايز نيست ، مگر آنكه خوردني يا پوشيدني باشد . پرسيد : فدايت شوم علت آن چيست ؟ حضرت فرمود : چون سجود ، خضوع براي خداي متعال است ، پس سزاوار نيست بر آنچه خوردني و پوشيدني است سجده شود ، چون مردم دنيا بنده چيزي هستند كه مي خورند و مي پوشند . ساجد در سجودش خدا را مي پرستد ، سزاوار نيست در سجود پيشاني خود را بر چيزي بگذارد كه معبود فرزندان دنيا و فريفتگان آنند . ( 4 )
امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : هرچيز كه غذاي انسان و خوراك و پوشاك او باشد سجده و نماز بر آن جايز نيست ، مگر آنكه از روييدني هاي زمين و غير ميوه باشد ، پيش از آنكه بافته و رشته شود ، اگر رشته و بافته شد نماز بر آن جايز نيست مگر در حال ضرورت . ( 5 )
پس ملامتي بر شيعه نيست اگر متعهدند بر زمين يا آنچه از زمين مي رويد سجده كنند ، تا وقتي كه خوردني و پوشيدني نباشد ، و به امامان خويش اقتدا مي كنند . به علاوه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الخلاف : ج1 ، ص357 ـ 358 ، مسأله 112 ، 113 كتاب الصلاة .
2 . حسن بن يوسف بن مطهّر حلّي ( 648 ـ 726 ق ) پيشواي شيعه در قرن هفتم و هشتم .
3 . تذكره : ج2 ، ص434 ، مسأله 100
4 . وسائل الشيعه : ج3 ، باب 1 از ابواب ما يسجد عليه حديث 1 . روايات ديگري هم در همانجا هست كه همه مي رساند هدف از سجود ، فروتني است و اين تنها در سجده بر زمين فراهم مي آيد .
5 . همان : حديث 11
423 |
آنچه اهل سنت در اين مورد روايت مي كنند ، نظريه شيعه را تقويت مي كند . در بحث هاي آينده روشن خواهد شد كه سجده بر زمين سنت بوده ، سپس رخصت داده شده كه بر حصير و بوريا هم سجده كنند و رخصت سومي ثابت نيست ، بلكه منع آن ثابت است ( بعداً خواهد آمد ) .
محدّث نوري از دعائم الاسلام از امام صادق ( عليه السلام ) ، از پدرانش از علي ( عليه السلام ) روايت كرده كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : زمين نسبت به شما نيكوكار است ، در زندگي دنيا بر آن تيمم مي كنيد و نماز مي خوانيد و هنگام مرگ شما را در بر مي گيرد و نعمتي از خداست و براي اوست سپاس . پس برترين چيزي كه نمازگزار بر آن سجده مي كند زمين پاك است . ( 1 )
از امام باقر ( عليه السلام ) نيز روايت شده كه فرمود : سزاوار است نمازگزار پيشاني خود را بر زمين و صورت خود را بر خاك بگذارد ، چون جلوه اي از فروتني در برابر خداست . ( 2 )
عبدالوهاب بن احمد انصاري مصري ( معروف به شعراني ، از بزرگان قرن دهم ) گفته است : مقصود ابراز خضوع با سر است ، تا صورت را كه شريف ترين اعضاست بر زمين بگذارد ، چه صورت و چه بيني را . بلكه نزد بعضي بر خاك نهادن بيني بهتر است ، چون وقتي بيني را بر زمين مي نهد ، در برابر خدا از آن بزرگي و غرور كه دارد بيرون مي آيد ، چون كسي كه ذره اي تكبر دارد ، حرام است به محضر الهي وارد شود ، چون حضور الهي بهشت واقعي است و رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرموده است : هر كس ذره اي تكبر در دلش باشد وارد بهشت نمي شود . ( 3 )
امام مغربي مالكي روداني ( متوفاي 1049 ق ) از ابن عباس نقل كرده است : كسي كه در سجود ، پيشاني و بيني خود را بر زمين نچسباند ، نمازش مجزي نيست . ( 4 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مستدرك الوسائل : ج4 ، باب 10 از ابواب ما يسجد عليه ، حديث 1
2 . همان ، حديث 2
3 . اليواقيت والجواهر في عقائد الأكابر : ج1 ، ص164 ، چاپ اول .
4 . جمع الفوائد من جامع الأصول ومجمع الزوائد : ج1 ، ص214 ، شماره 1515
424 |
همچنان كه اصل عبادت امري توقيفي است ، شرايط و احكام آن نيز چنين است و بايد از سوي صاحب شريعت و مبيّن و مبلّغ آن يعني رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) توضيح داده شود ، زيرا آن حضرت به نصّ قرآن كريم ، اسوه اي است كه قرآن را بيان مي كند و مسلمانان بايد احكام دين و جزئيات شريعت را از آن حضرت بياموزند . ( 1 )
2ـ فرق مسجودٌ له و مسجودٌ عليه
بسيار تصوّر مي شود كه تعهد به سجود بر زمين يا آنچه از زمين مي رويد ، بدعت است و پنداشته مي شود تربتي كه بر آن سجده مي شود بت است . اينان فرقي ميان « مسجودٌ له » و « مسجودٌ عليه » نمي گذارند و مي پندارند سنگ يا تربتي كه در برابر نمازگزار نهاده مي شود بتي است كه نمازگزار آن را با نهادن پيشاني بر آن مي پرستد . ولي شيعه را چه باك ، اگر مخالفش كوتاه بين است و بين اين دو نكته فرق نمي گذارد و مي پندارد آنچه بر آن سجده مي شود همان كسي است كه براي او سجده مي شود و كار موحّد را با مشرك قياس مي كند ، تنها به اين دليل كه ظاهر كارشان مثل هم است و او ظاهر را مي بيند ، با اينكه معيار ، توجه به درون و باطن است ، بت پرست ، بت را مي پرستد و براي آن سجده مي كند و جلوي خود مي گذارد و در برابر آن ركوع و سجود مي كند ، ليكن موحّدي كه مي خواهد تا نهايت مراتب بندگي را ابراز كند ، براي خداي سبحان خضوع و سجود مي كند و پيشاني بر خاك و سنگ و سنگريزه مي نهد ، تا با اين كار ، خاكساري و بي قدري خود را اظهار كند و بگويد : خاك كجا و آفريدگار املاك كجا ؟
آري ، سجده كننده بر تربت ، آن را نمي پرستد ، بلكه با سجود بر آن در پيشگاه خدا كرنش مي كند و كسي كه اين را درك نكند كودن است و همه نمازگزاران را مشرك خواهد پنداشت و طبق اين نگاه ، بايد آنكه بر فرش و پارچه و جز اينها سجده مي كند نيز عبادتگر اينها باشد . شگفتا !
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ر . ك : احزاب : 21 ( لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ ) ؛ حشر : 7 ( ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا ) .
425 |
آمِدي از علي ( عليه السلام ) روايت كرده است كه فرمود : سجود جسماني بر خاك نهادن اعضاي شريف است . ( 1 )
3ـ سنت در سجود ، در زمان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و پس از او
پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) و اصحاب او مدّتي طولاني بر زمين سجده مي كردند و سختي زمين ريگزار و غبار خاك و رطوبت گِل را سال ها تحمّل مي كردند و آن روز كسي بر پارچه و گوشه عمامه يا بر حصير و بوريا و خُمره ( 2 ) سجده نكرد . نهايت كاري كه براي آزرده نشدن پيشاني مي كردند ، آن بود كه با دست هايشان سنگريزه ها را كمي خنك مي كردند ، آنگاه پيشاني بر آن مي نهادند . يكي از شدت گرما بر پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) شكايت كرد ، حضرت جوابش نداد ، چون نمي تواست از پيش خود فرمان الهي را تغيير دهد ، تا آنكه رخصت آمد كه مي توانند بر بوريا يا حصير سجده كنند ، يعني تا حدّ محدودي به مسلمانان توسعه و رخصت داده شد .
پس دو مرحله بر مسلمانان در آن زمان گذشته است :
1ـ مرحله اي كه بر مسلمانان واجب بود تنها بر زمين ، با انواع مختلفش سجده كنند ، مثل خاك و رمل و حصير و گل و اجازه اي براي غير آن نبود .
2ـ مرحله اي كه رخصت داده شد بر گياهان زمين مثل بوريا و حصير و خُمره سجده كنند ، به جهت آسان سازي و رفع مشقّت ، و بيش از اين آنگونه كه برخي ادّعا مي كنند هيچ توسعه اي براي مسلمانان داده نشد . اينك توضيح مطلب :
مرحله اول : سجده بر زمين
1 . به روايت شيعه و اهل سنت ، پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « جُعِلَت ليَ الأرض مسجِداً
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . غرر الحكم : ج1 ، ص107 ، شماره 2234
2 . خُمره : چيزي كه از گياه و حصير به اندازه صورت و سجده گاه مي بافتند و بر آن سجده مي كردند ، « سجاده اي حصيري » .
426 |
وطَهُوراً » ( 1 ) « زمين براي من سجده گاه و پاك كننده قرار داده شده است . »
آنچه از حديث به ذهن مي آيد اين است كه هر بخشي از زمين سجده گاه و پاك كننده است ، مي توان بر آن سجده و بر آن تيمم كرد . پس زمين از دو جهت مورد توجه قرار مي گيرد : سجود و تيمم . اما تفسير روايت به اينكه عبادت و سجود براي خدا مخصوص جايي نيست ، بلكه همه جاي زمين براي مسلمانان مسجد است ، بر خلاف ديگران كه تنها كليسا و كنيسه براي آنان معبد است ، اين معني مغاير آنچه گفتيم نيست ، چون وقتي زمين ، نمازخانه نمازگزار باشد ، لازمه اش آن است كه همه جاي زمين شايسته عبادت است . آنچه گفته شده ، معناي التزامي آن است كه گفتيم و نشان مي دهد كه مقصود از « طهور » كه پس از « مسجد » آمده ، همان است و اينكه هر دو مفعولِ « جُعلت » باشد ، نتيجه مي دهد كه زمين دو صفت دارد : يكي مسجد بودن ، يكي طهور بودن . اين همان است كه جصّاص فهميده و گفته است : آنچه زمين را مسجد قرار داده ، همان نيز زمين را طهور قرار داده است . ( 2 ) مراد از طهور ، چيزي است كه بر آن تيمم مي شود چون كه خاك يكي از دو طهور است . شارحان ديگر حديث هم همين گونه گفته اند .
خنك كردن سنگريزه ها براي سجود بر آنها :
2ـ جابر بن عبدالله انصاري گويد : همراه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نماز ظهر مي خواندم ، از شدت گرما مشتي از سنگريزه ها را برداشته در كف دستم نگه داشته ، سپس به كف دست ديگرم مي ريختم تا سرد شود ، سپس آن را براي نهادن پيشاني و سجود بر آنها بر زمين مي گذاشتم . ( 3 )
بيهقي بر اين روايت تعليقه زده كه شيخ گفته است ؛ اگر سجده بر جامه متصل جايز بود ، اين از سرد كردن سنگريزه ها با دست براي سجده بر آنها آسان تر بود . ( 4 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحيح بخاري : ج1 ، ص91 ؛ كتاب التيمم ، حديث 2 ؛ سنن بيهقي : ج2 ، ص433 و صحاح ديگر .
2 . احكام القرآن ، جصاص : ج2 ، ص389 ، چاپ بيروت .
3 . مسند احمد : ج3 ، ص327 ؛ سنن بيهقي : ج1 ، ص439
4 . سنن بيهقي : ج2 ، ص105
427 |
مي گوييم : اگر سجود بر مطلق جامه ، چه متّصل و چه جدا جايز بود ، آسان تر از خنك كردن سنگريزه ها بود و مي شد دستمال يا چيز مشابهي را براي سجده بر آن با خود داشت .
3ـ به روايت انس : در شدت گرما با پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بوديم ، يكي از ما سنگريزه در دستش مي گرفت و چون خنك مي شد ، آن را مي نهاد و بر آن سجده مي كرد . ( 1 )
4ـ خبّاب بن ارت گويد : از شدت گرماي زمين بر پيشاني و كف دست هايمان نزد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) شكايت كرديم ، آن حضرت توجه نفرمود . ( 2 )
ابن اثير در معناي حديث گفته : آنان چون از آن ناراحتي به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) شكايت كردند ، حضرت به آنان اجازه نداد كه به كنار لباس هايشان سجده كنند . ( 3 )
اين روايات نشان مي دهد كه در نماز ، سنت بر آن جاري بوده كه تنها بر زمين سجده كنند . پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) هم به مسلمانان اجازه نداد به لباس هاي متصل يا جدا از نمازگزار سجده كنند و با آنكه نسبت به مؤمنان مهربان بود ، بر آنان واجب ساخت كه پيشاني هايشان بر زمين نهاده شود ، هرچند از شدت گرما ناراحت شوند .
از جمله آنچه تعهد مسلمانان بر سجده بر زمين و اصرار پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) به نهادن پيشاني بر زمين نه بر لباس متصل مثل گوشه عمامه يا جدا مثل دستمال و سجاده را نشان مي دهد ، رواياتي است كه دستور به خاك آلود كردن پيشاني مي دهد . برخي از آنها را مي آوريم :
امر به خاكي كردن پيشاني
5ـ خالد جهني گويد : پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) صهيب را ديد كه سجده مي كرد ، به نحوي كه گويا از خاك پرهيز داشت . فرمود : اي صهيب ، چهره ات را بر خاك بگذار . ( 4 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . السنن الكبري : ج2 ، ص106
2 . سنن بيهقي : ج2 ، ص105
3 . النهايه : ج2 ، ص497 ماده « شكا » .
4 . كنز العمال : ج7 ، ص465 ، شماره 19810
428 |
ظاهر حديث مي رساند كه صهيب به وسيله سجده بر جامه متصل يا جدا يا حداقل با سجده بر حصير و بوريا و سنگ هاي صاف ، پرهيز مي كرد كه صورتش به خاك آلوده شود ، به هر حال حديث گواه آن است كه سجده بر خاك ، بهتر از سجده بر سنگريزه است ، زيرا گذشت كه سجده بر سنگريزه در مقابل سجده بر غير زمين ، جايز است .
6ـ امّ سلمه روايت كرده است : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) جواني به نام افلح را ديد كه هنگام سجده ، زمين را فوت مي كند ، فرمود : اي افلح ، چهره بر خاك بگذار . ( 1 )
7ـ در روايتي است : اي رباح ! چهره ات را خاكي كن . ( 2 )
8ـ ابوصالح روايت مي كند : بر امّ سلمه وارد شدم ، برادرزاده اش هم وارد شد و در خانه او دو ركعت نماز خواند . چون سجده كرد ، محلّ سجده را فوت كرد تا خاك ها برود . امّ سلمه گفت : برادرزاده ام ، فوت نكن ، از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) شنيدم به جواني به نام يسار كه فوت مي كرد گفت : چهره ات را براي خدا خاكي كن . ( 3 )
دستور به كنار زدن عمامه از پيشاني
9ـ روايت شده است : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) هرگاه سجده مي كرد ، عمامه را از پيشاني خود كنار مي زد . ( 4 )
10ـ از امير المؤمنين ( عليه السلام ) روايت شده كه فرمود : « هرگاه يكي از شما نماز مي خواند ، عمامه را از صورتش كنار بزند » يعني تا سجده بر روي گوشه عمامه نكند . ( 5 )
11ـ صالح بن حيوان سبائي روايت كرده است : پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) مردي را ديد كه به پهلوي صورت سجده مي كند و عمامه را بر روي پيشاني اش بسته است ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) عمامه را از پيشاني او كنار زد . ( 6 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كنز العمال : ج7 ، ص459 ، شماره 19776
2 . همان : شماره 19777
3 . همان : ص465 ، شماره 19810 ؛ مسند احمد : ج6 ، ص301
4 . الطبقات الكبري : ج1 ، ص151 ؛ السجود علي الأرض : حديث 41
5 . منتخب كنز العمال « چاپ شده در حاشيه مسند » : ج3 ، ص194
6 . السنن الكبري : ج2 ، ص105
429 |
12ـ عياض بن عبدالله قرشي گويد : پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) مردي را ديد كه بر گوشه عمامه اش سجده مي كند ، با دستش اشاره فرمود : « عمامه ات را كنار بزن » و به پيشاني اش اشاره كرد . ( 1 )
اين روايات نشان مي دهد كه مسلمانان آن روز تكليفي جز سجود بر زمين نداشتند و هيچ رخصتي جز خنك كردن سنگريزه نبود و اگر ترخيصي بود چنان نمي كردند و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) دستور به خاكي كردن پيشاني و كنار زدن عمامه از پيشاني نمي داد .
مرحله دوم : رخصت براي سجده بر حصير و خُمره ( سجاده حصيري )
رواياتي كه در كتب حديث است ، همه نشان مي دهد كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و اصحاب او متعهد بودند بر زمين با همه انواعش سجده كنند و از آن عدول نكنند ، هر چند كار دشوار باشد و هوا گرم . ليكن رواياتي هست كه نشان مي دهد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) با وحي الهي رخصت داد تا بر آنچه از زمين مي رويد سجده شود و بدين گونه كار سجده را بر آنان آسان ساخت و در گرما و سرما و هنگام تر بودن زمين سختي و مشقت را از آنان برداشت . اينك شماري از اين روايات :
1ـ انس بن مالك گويد : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بر خُمره سجده مي كرد . ( 2 )
2ـ ابن عباس گويد : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بر خمره نماز مي خواند ، در عبارت ديگري است كه : بر خمره سجده مي كرد . ( 3 )
3ـ عايشه گفته است : پيامبر بر خمره نماز مي خواند . ( 4 )
4ـ ام سلمه گويد : پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بر خمره نماز مي خواند . ( 5 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . السنن الكبري : ج2 ، ص105
2 . اخبار اصبهان : ج2 ، ص141 ( خُمره حصيري كوچك به اندازه سجاده است ) .
3 . مسند احمد : ج1 ، ص269 ، 303 ، 309 و 358
4 . همان : ج6 ، ص179
5 . همان : ص302
430 |
5ـ از ميمونه نقل شده است : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بر خُمره نماز مي خواند ، پس سجده مي كرد . ( 1 )
6ـ اُمّ سليم گويد : پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بر خمره نماز مي خواند . ( 2 )
7ـ عبدالله بن عمر گويد : پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بر خمره نماز مي خواند . ( 3 )
نماز خواندن بر خُمره ملازم است با سجود بر آن ، چرا كه به خاطر گرما خمره را به عنوان زير انداز استفاده مي كردند .
سجده بر لباس به خاطر عذر
دو مرحله پيشين را شناختي . اگر مرحله سومي بود ، مرحله جواز سجده بر غير زمين و آنچه از زمين مي رويد به خاطر عذر و ضرورت بود . به نظر مي رسد اين رخصت پس از دو مرحله ياد شده بوده ، چون رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به شكايت اصحاب نسبت به گرما توجهي نمي كرد و او و اصحابش با تحمّل گرما و رنج بر زمين سجده مي كردند ، ليكن خداوند براي رفع حرج اجازه داد به خاطر عذر يا ضرورت بر جامه سجده كنند . اينك برخي از روايات اين مسأله :
1ـ انس بن مالك گويد : هرگاه با پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نماز مي خوانديم و يكي از ما نمي توانست پيشاني بر زمين بگذارد ، لباس خود را پهن كرده ، بر آن سجده مي كرد .
2ـ در صحيح بخاري است : با پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نماز مي خوانديم ، از شدت گرما يكي از ما كنار لباسش را زير پيشاني مي گذاشت ، هر گاه يكي نمي توانست پيشاني خود را بر زمين بگذارد ، لباسش را پهن مي كرد .
3ـ در تعبير ديگري است : وقتي با پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نماز مي خوانديم ، بعضي از ما از شدت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مسند احمد : ج6 ، ص331 و 335
2 . همان : ص377
3 . همان : ج2 ، ص92 ـ 98
431 |
گرما لبه لباس خود را در محل سجده مي گسترد . ( 1 )
اين روايت را كه منابع حديثي نقل كرده اند ، حقيقت نقل هاي ديگر را در اين زمينه نسبت به جواز سجود بر لباس در حالت اختيار نيز روشن مي كند ، زيرا روايت انس تصريح دارد كه آنان در حال ضرورت چنين مي كردند ، پس قرينه مي شود بر اينكه اين روايت هاي مطلق هم در موارد ضرورت است . اينك برخي روايات اين موضوع :
1ـ عبدالله بن محرز از ابوهريره نقل مي كند : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بر گوشه عمامه اش سجده مي كرد . ( 2 )
اين روايت با آنكه معارض با روايتي است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از سجده بر آن نهي كرده ، بر صورتِ عذر و ضرورت حمل مي شود . بيهقي در سنن خود به اين تصريح كرده و گفته است : شيخ گويد : آنچه در اين مورد از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) روايت شده كه بر گوشه عمامه سجده مي كرد ، چيزي را ثابت نمي كند و بهترين روايت در اين مورد چيزي است كه حسن بصري از اصحاب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) حكايت كرده است . ( 3 )
از ابن راشد روايت شده است كه گفت : مكحول را ديدم بر عمامه اش سجده مي كرد . گفتم چرا بر آن سجده مي كني ؟ گفت : جلوي سرما را نسبت به دندان هايم مي گيرم . ( 4 )
2ـ از انس نقل شده است : با پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نماز مي خوانديم و بعضي از ما بر لباسش سجده مي كرد . ( 5 )
اين روايت به قرينه آنچه از او نقل كرديم و آنچه از بخاري روايت شده ، بر صورت عذر حمل مي شود . آنجا گويد : در شدت گرما با پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نماز مي خوانديم ، هرگاه يكي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحيح بخاري : ج1 ، ص101 ؛ صحيح مسلم : ج2 ، ص109 ؛ مسند احمد : ج1 ، ص100 ، السنن الكبري : ج2 ، ص106
2 . كنز العمال : ج8 ، ص130 ، شماره 22238
3 . سنن بيهقي : ج2 ، ص106
4 . المصنف ، عبدالرزاق : ج1 ، ص400 ، و نيز در سيرتنا و سنّتنا ، فصل سجده بر تربت : ص93
5 . السنن الكبري : ج2 ، ص106
432 |
از ما نمي توانست صورت خود را بر زمين بگذارد ، لباس خود را پهن مي كرد و بر آن سجده مي كرد . ( 1 ) آنچه نسائي روايت كرده نيز مؤيد آن است : هرگاه در نيمه هاي روز پشت سر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نماز مي خوانديم ، براي گريز از گرما بر لباس هايمان سجده مي كرديم . ( 2 )
روايات ديگري هم هست كه دلالتي ندارد ، چون بيش از اين نمي رساند كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) روي پوست نماز خوانده ، اما اينكه بر آن سجده كرده ، دلالتي بر آن ندارد .
3ـ مغيرة بن شعبه گويد : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بر حصير و پوست دبّاغي شده نماز مي خواند . ( 3 )
اين روايت با آنكه به خاطر يونس بن حرث ضعيف است ، نمي تواند با روايات مربوط به دو مرحله پيشين هم برابري و مقابله كند .
حاصل بحث
كسي كه در روايات تأمل كند ، بي ترديد مي يابد كه مسأله سجده در نماز دو يا سه مرحله داشته است . در مرحله اول ، واجب بوده بر زمين سجده كنند و مسلمانان مجاز به سجده بر غير آن نبودند . در مرحله دوم رخصت سجده بر روييدني هاي زمين آمد . پس از اين دو مرحله ، مرحله ديگري نبود مگر سجود بر لباس به خاطر عذر يا ضرورت . پس آنچه از روايات در مورد سجده بر پوست و امثال آن بر مي آيد در صورت ضرورت است ، يا اصلاً دلالتي بر سجود بر آن ندارد ، بلكه تنها مي رساند كه روي آن نماز مي خواند .
از اينجا به روشني معلوم مي شود آنچه شيعه به آن پايبند است ، همان چيزي است كه در سنت نبوي بوده و سرانگشتي از آن منحرف نشده است . شايد فقيهان اين را بهتر از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحيح بخاري : ج2 ، ص64 ، كتاب الصلاة .
2 . جامع الأصول : ج5 ، ص468 ، شماره 3660
3 . سنن ابي داود : باب نماز بر خمره ، شماره 331
433 |
ديگران بدانند ، چون امين رسالت و راهنماي راه شريعت اند و ما به اندكي تأمل فرامي خوانيم ، تا حق ثابت شود و از بدعت ها پرهيز گردد .
راز استفاده از تربت پاك
در اينجا سؤالي است كه برادران اهل سنت بسيار مي پرسند كه چرا شيعه تربت پاكي را در سفر و حضر همراه دارد و هميشه بر آن سجده مي كند نه بر چيز ديگر ؟ چه بسا آنطور كه پيشتر هم گفتيم ، افراد ساده بپندارند شيعه براي آن سجده مي كند نه بر آن و سنگ و تربت را مي پرستد ! اين بدان جهت است كه اين بيچاره ها بين سجده بر تربت و سجده براي تربت فرقي نمي گذارند !
به هر حال ، جواب اين سؤال روشن است . نزد شيعه اين نيكوست كه خاك پاك و پاكيزه اي كه طهارتش مورد يقين است همراه باشد ، از هر زمين كه باشد و از هر جاي جهان كه باشد ، در اين مسأله همه جا يكسان است . اين تعهّد و التزام ، مثل التزام نمازگزار به پاكي لباس و بدن و محلّ نماز است . اما اينكه چرا تربت بر مي دارند براي اطمينان از پاكي است ، چون نمي توان به طهارت هر زميني كه انسان فرود مي آيد و نماز مي خواند يا سجده مي كند اطمينان يافت ، به خصوص كه افراد گوناگوني از بشر ، مسلمان يا غير مسلمان ، مواظب پاكي و نجسي يا بي توجه به آن همه جا در تردّدند و مسلمان در نمازش دچار زحمت مي شود . ناچار خاك پاكي كه به طهارت آن اطمينان دارد با خود بر مي دارد و هنگام نماز بر آن سجده مي كند ، تا ندانسته بر چيزهاي نجس و كثيف سجده نكند ، چون با سجده بر اينها نه مي توان به خدا تقرّب جست و نه سجده بر آن جايز است و نه عقل سليم آن را مي پذيرد ، به خصوص با آن همه تأكيد كه نسبت به پاكي اعضا و لباس نمازگزار شده و از خواندن نماز در جاهايي مثل مزبله ، قربانگاه ، سرِراه ، دستشويي و حمام و خوابگاه شتر و . . . نهي شده و دستور است كه مساجد را پاك و خوشبو سازند . ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سيرتنا وسنتنا : ص158 ـ 159
434 |
اين قاعده نزد پيشينيان صالح ، ثابت بوده ، هرچند تاريخ از نقل آن غفلت كرده است . روايت شده كه تابعيِ فقيه ، مسروق بن اجدع ( متوفاق 62 هجري ) در سفرهايش پاره خشتي از مدينه با خود همراه مي برد و بر آن سجده مي كرد . اين را ابي شيبه هم در كتابش « المصنّف » در باب كسي كه در كشتي چيزي با خود بردارد كه بر آن سجده كند آورده ، و با دو سند نقل كرده كه مسروق بن اجدع چون با كشتي سفر مي كرد ، پاره خشتي براي سجده بر آن همراه خود بر مي داشت . ( 1 )
تا اينجا روشن شد كه تعهد شيعه نسبت به سجده بر خاك ، تنها براي سهولت كار بر نمازگزار در سفر و حضر است ، چون بيم آن مي رود كه زمين پاك يا حصير پاكي كه بر آن سجده كند نيابد و كارش مشكل شود . اين مثل ذخيره كردن خاك پاك از سوي يك مسلمان براي تيمم بر آن است .
اما راز اينكه شيعه سجده بر تربت سيدالشهدا را مستحب مي داند ، اين است كه از هدف هاي متعالي آن است كه نمازگزار وقتي پيشاني بر خاك كربلا مي گذارد ، به ياد فداكاري آن امام بيفتد كه جان خود و اهل بيت و ياران برگزيده اش را در راه خدا و عقيده و مبارزه با ستم و فساد فدا كرد . از آنجا كه سجده بزرگترين ركن نماز است و طبق حديث ، نزديك ترين حالت بنده به پروردگار است ، مناسب است با سجده بر اين تربت پاك ، به ياد كساني باشد كه بدن هاي خود را قرباني حق كردند و روح هايشان به ملكوت اعلا پركشيد ، تا خضوع و خشوع پيش آيد و اين تواضع براي آنان رفعت آورد و اين دنياي فريبنده و جلوه گر در نظر نمازگزار بي جلوه گردد . شايد مقصود از حديثي كه مي گويد سجده بر تربت سيدالشهدا حجاب هاي هفتگانه را كنار مي زند همين باشد ، در اين حالت است كه سجود ، رمز عروج از خاك تا آفريدگار افلاك مي گردد . ( 2 )
علامه اميني گويد : ما قطعه هاي درخشاني از تربت كربلا براي سجده بر آن بر مي گزينيم ، آنگونه كه فقيه پيشين ، مسروق بن اجدع ، پاره خشتي از تربت مدينه منوره با
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . المصنّف : ج2 ، ص172 ، دار الفكر ، چاپ 1409 هـ .
2 . الأرض والتربة الحسينية : ص24
435 |
خود بر مي داشت و بر آن سجده مي كرد ، در حالي كه او شاگرد خلافتِ راشده ، فقيه مدينه و معلم سنت در آن شهر بود و حاشا كه او اهل بدعت باشد . پس در اين كار ، هيچ جاي ناراحتي و نگراني نيست و چيزي مخالف قرآن كريم و سنت خدا و رسول ( صلّي الله عليه وآله ) ، يا خروج از حكم عقل و منطق نيست . اينكه شيعه ، تربت كربلا را به عنوان سجده گاه قرار مي دهد ، نه واجب شرعي و ديني است و نه از الزامات مذهب است و هيچ شيعه اي از روز نخست ، در اينكه مي توان بر خاك كربلا سجده كرد ، ميان آن و خاك هر جاي ديگر زمين فرقي نمي بيند ، بر خلاف آنچه بي خبران از شيعه و آراء آنان مي پندارند . اين كاري است كه شيعه آن را استحسان عقلي مي شمارد و چيزي را براي سجود انتخاب مي كند كه از نظر عقل و منطق و حساب ، اولويت دارد ، همين . بسياري از مردمان اين مذهب در سفرها همراه خودشان غير از تربت كربلا ، چيزي مثل حصير پاك و تميز كه اطمينان به پاكي آن دارند ، يا سجاده اي بافته شده از حصير بر مي دارند و در نمازهايشان بر آن سجده مي كنند . ( 1 )
اين نگاهي اجمالي به اين مسأله فقهي بود ، تفصيل آن در جاي خود است . آنچه بزرگان عصر درباره اين موضوع نگاشته اند ، ما را از تفصيل بيشتر بي نياز مي كند . به چند نمونه اشاره مي شود :
1ـ « الأرض والتربة الحسينية » ، مصلح بزرگ ، شيخ محمدحسين كاشف الغطاء ( 1295 ـ 1373 ق ) .
2ـ « سيرتنا و سنّتنا » ، علامه بزرگوار ، شيخ عبدالحسين اميني صاحب الغدير ( 1320 ـ 1390 ق ) .
3ـ « السجود علي الأرض » ، مرحوم علامه شيخ علي احمدي ( 1304 ـ 1379 ش ؛ 1345 ـ 1421 ق ) كه تتبع و تحقيق شايسته اي انجام داده است .
آنچه در اين مختصر گفتيم ، بهره گيري از فروغ دانش هاي آنان بود ، خداوند علماي گذشته ما را رحمت كند و ماندگان را نگاه دارد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سيرتنا و سنتنا : ص166 ـ 167 چاپ نجف .