بخش 2
فصل نخست : پیرامون تاریخ تشیع و گسترش آن مقدمه 1 . تشیع در چه زمانی پدید آمده است ؟ ! رویکرد عقلانی در شیوه گزینش رهبر 1 . شیعه در کلمات رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم ) 2 . امامت ، همزاد نبوّت 3 . حدیث منزلت 4 . حدیث غدیر شکل گیری تشیع در پرتو این سفارش ها شیعه در عصر رسالت فرضیه های بی پایه و نادرست 1 . تشیع زاییده روز سقیفه است 2 . تشیع زاییده عبداللّه بن سبأ است 3 . تشیع زاییده جنگ جمل است پاسخ 4 . تشیع زاییده اندیشه ایرانیان است الف . ایرانیان تحت ستم در عراق ب . مهاجرت اشعریان یمنی به قم ج . مهاجرت امام رضا (علیه السلام) د . مهاجرت علویان به ایران
فصل نخست :
پيرامون تاريخ تشيع و گسترش آن
مقدمه
« شيعه » در لغت ، به معني تابع و پيرو است و لذا قرآن ابراهيم (عليه السلام) را شيعه نوح (عليه السلام) معرفي مي كند و مي فرمايد : « وَإِنَّ مِنْ شِيعَتهِ لإِبْراهيم » ( 1 ) ، و در محاورات عرفي ، پيروان و ياران شخص را شيعه مي گويند . ( 2 ) و از خصوصيات اين لفظ اين است كه بر مفرد و جمع يكسان اطلاق مي گردد ، يعني به يك نفر و ده نفر نيز شيعه گفته مي شود .
« تشيّع » به معني ادعاء پيروي از شخص و مقامي است .
ولي در اصطلاح متكلمان و فقيهان و مورخان « شيعه » كسي است كه علاوه بر مهر و مودت به علي و فرزندان او ، رهبري امت را در قلمرو سياسي و علمي از آن امام علي و فرزندان وي بداند ، و مسأله خلافت از پيامبر را تنصيصي تلقي كند نه انتخابي و شورايي .
اين اصل ركن تشيع و روح آن است امّا ديگر مسائل كلامي و فقهي از هسته تشيع بيرون بوده و چه بسا ممكن است همه فِرَق در آن مسائل نظري يكسان ، و يا انظار گوناگون داشته باشند ، و شيعه نيز از اين اصل مستثني نيست ، در بسياري از مسائل با تمام مسلمانان جهان وحدت نظر دارد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. صافات / 83 .
2. شيعة الرجل : أتباعه و أنصاره.
در مسائل اختلافي نيز متفرّد نيست ، اگر در مسأله اي با گروهي مخالف است ، ولي با گروه ديگر كاملاً موافق مي باشد و مطالعه كتاب هايي كه پيرامون « خلافيات » نوشته شده اين مطلب را روشن مي سازد . ( 1 )
شيعه يكي از بزرگ ترين فرق اسلامي است كه در عصر رسالت پي ريزي شده و پيرواني پيدا كرده و پس از رحلت آن حضرت ، به تدريج رشد نموده است ، در بناء تمدن اسلامي سهم عظيم و بزرگي دارد ، و در تمام مراحل مدنيت ، پيوسته فعال بوده است .
در اين فصل به پاسخ سه سؤال پيرامون تشييع مي پردازيم كه پرسش نخست از اهميت خاصي برخوردار است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. به كتاب خلاف ، شيخ طوسي مراجعه شود .
1
تشيع در چه زماني پديد آمده است ؟ !
سؤال : درباره پيدايش شيعه فرضيه ها و نظريات مختلفي مطرح شده است ، اكنون بفرماييد تشيع از چه زماني پديد آمده است ؟
پاسخ : معمولاً اين نوع پرسش ها درباره نحله هاي كلامي و فرقه هاي مذهبي مطرح مي شود كه پس از رحلت پيامبر اسلام پديد آمده اند ، مثلاً مي گويند : مذهب اشعري چگونه و از چه زماني پديد آمده است ؟ در پاسخ گفته مي شود : مذهب اشعري يك مكتب كلامي است كه ابوالحسن اشعري ( 260ـ 324هـ ) در آغاز قرن چهارم آن را پي ريزي كرد . در مقابل آن ، مذهب معتزله قرار دارد كه آن هم يك مذهب كلامي است و واصل بن عطا ( 80ـ 130هـ ) شاگرد حسن بصري ( م110هـ ) آن را بنيان نهاد .
در اين موارد ، مي توان براي پيدايش مذهب ، تاريخ مشخصي تعيين كرد ، اين گفته در خصوص مذاهب فقهي نيز صادق است . مذهب حنفي به وسيله ابوحنيفه ( 80ـ 150هـ ) و مذهب شافعي به وسيله محمد بن ادريس شافعي ( 150ـ 204هـ ) پديد آمد و همچنين ديگر مذاهب فقهي نيز تاريخ پيدايش مشخصي دارند .
امّا تشيع يك مذهب كلامي و فقهي نيست كه پس از پيدايش اسلام و
درگذشت رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) پديد آمده باشد ، تا درباره مبدأ آن به گفتگو بنشينيم .
تشيع ، با اسلام تاريخ يكسان دارد . در واقع تشيع همان اسلامي است كه پيامبر خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آورده و يكي از تعاليم آن ، استمرار رهبري و امامت به وسيله فردي است كه از جانب خدا تعيين و به وسيله پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) معرفي مي شود . اين اصل اساسي كه ضامن بقاي اسلام است و هويت تشيع را تشكيل مي دهد ، در زمان خود رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به وسيله آن حضرت اعلام شد و گروهي از صحابه پيامبر ، آن را پذيرفتند و پس از درگذشت رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بر همان پيمان باقي ماندند . اينان پيشگامان تشيع در عصر رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و پس از او بودند . امّا گروهي ديگر ، اين اصل را ناديده گرفته و رهبري را از آن ديگري دانستند .
تشيّع به اين معني ، تاريخي جز اسلام و واقعيتي جز اين آيين ندارد و اين اصل ، يعني تعيين رهبر و امام از جانب خداوند ، جزئي از تعاليم اسلام بوده و در زمان حيات پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اعلام شده است .
رويكرد عقلاني در شيوه گزينش رهبر
پيش از آن كه صفحات احاديث و تاريخ را ورق بزنيم ، نخست درباره شيوه حكومت اسلامي پس از رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) سخن مي گوييم . حاصل سخن اين كه آيا پيامبر اسلام (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) براي زعامت و اداره امور كشور پس از رحلت ، فردي را معين كرد ، يا اين كه آن را به مهاجرين و انصار واگذار نمود ، و به لقاء اللّه پيوست ؟
محاسبات اجتماعي به روشني ثابت مي كند كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فردي را براي زعامت معين كرد و در اين مورد ، به امر الهي ، « حكم خداوند » را بر « انتخاب امت » ترجيح داد ، زيرا به هنگام رحلت پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) سه دشمن قوي و نيرومند ، جامعه اسلامي را تهديد مي كرد . از جانب شرق مجوس آتش پرست ، از جانب غرب روميان مسيحي و در داخل ، ستون پنجم نفاق كه براي خود ، قدرت و ريشه هاي اجتماعي
داشت ، به گواه اين كه آيات فراواني درباره منافقان در سوره هاي مختلف نازل شده است . در چنين شرايط ، مصلحت جامعه اسلامي ايجاب مي كرد كه پيامبر فردي نيرومند و عالم و آگاه و زاهد و پارسا را براي زعامت معين كند ، تا پس از درگذشت او ، اين مسأله خاتمه يافته تلقي شود و همه نيروها تحت فرمان او براي حفظ اسلام و مقابله با مثلث فوق بكوشند ، در حالي كه اگر در اين مورد سكوت مي كرد ، علاوه بر سه مشكل ياد شده ، مشكل ديگري به نام اختلاف در درون مسلمانان پديد مي آمد و چه بسا به جنگ داخلي كشيده مي شد . با توجه به اين حقايق تاريخي ، احتمال انتصاب بر انتخاب اولويت مي يابد .
و به ديگر سخن ، در شيوه حكومت دو نظر بيش نيست ، نظريه تنصيص و نظريه گزينش ، آن هم به وسيله مهاجرين و انصار . در اين مورد ، موضع پيامبر را از نزديك بررسي مي كنيم ، زيرا مسأله از سه فرض بيرون نيست :
1 . اصولاً پيامبر درباره شيوه حكومت پس از خويش سخني نگفته باشد .
2 . پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) درباره شيوه حكومت ، موضع گرفته و آن را به شورا واگذار كرده باشد .
3 . فرد لايقي را از ميان تربيت يافتگان خود براي رهبري برگزيده باشد .
فرضيه نخست ، با كامل بودن دين و استمرار آن تا روز رستاخيز سازگاري ندارد ، زيرا اسلام يك آيين فردي نيست و تعاليم آن منحصر به عبادات شخصي و نيايش هاي فردي نمي باشد ، بلكه يك دكترين جامع است كه بشر را از هرگونه تقنين و تشريع بي نياز مي كند و به صورت خودكفا تا پايان جهان پيش خواهد رفت . آورنده چنين آييني نمي تواند نسبت به مسائل حكومت كه ضامن بقاي دين است ، سكوت اختيار كند و بي تفاوت باشد . و موضع انفعالي داشته باشد .
نظريه دوم تا حدي نظريه مقبولي است و آن اين كه پيامبر ، موضع مثبت داشته و نسبت به مسائل حكومتي بي تفاوت نبوده ، ولي اگر شيوه حكومت بر اساس شورا
بود ، بايد پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در كلمات خود به اين امر اشاره فرموده ، و شرايط و ضوابط شورا را به نحو دقيق تبيين نمايد ، و براي آموزش دادن مسلمانان ، آن را در طول زندگي خود به صورت هاي عملي پياده كند تا مسلمانان پس از درگذشت او دچار حيرت و سرگرداني نشوند ، در حالي كه در كلمات پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و احاديث و تاريخ زندگاني او ، نص صريحي بر اين كه نظام حكومت ، نظام شورايي است ، ديده نمي شود ، حتي بعد از خليفه اوّل شيوه تعيين خليفه غالباً بر اساس شورا نبوده ، بلكه با تعيين خليفه قبلي ، فردي زمام امور را به دست مي گرفته است .
حكومت در اسلام ، فصلي كوتاه و گذرا نيست كه با يك جمله « وَأَمْرُهُمْ شُوري بَيْنَهُمْ » ( 1 ) پايان پذيرد ، بلكه بخش هاي گسترده اي از احكام و امور را دربر مي گيرد ، كه عنايت پيامبر را براي تبيين جزئيات و شرايط ، مي طلبد .
طبعاً نظريه سوم ، بيش از دو نظريه ديگر قابل پذيرش است ، و اتفاقاً احاديث رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و تاريخ حيات پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به روشني آن را ثابت مي كند .
پس از يك تحليل اجتماعي اكنون به پاسخ پرسش از نظر حديث و تاريخ مي پردازيم .
1 . شيعه در كلمات رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم )
نامگذاري پيروان علي (عليه السلام) به شيعه ، از زمان خود پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آغاز شده و روايات فراواني حاكي از آن است كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اين نام را بر پيروان علي (عليه السلام) نهاده است . محدثان و مفسران ، نقل مي كنند آنگاه كه آيه « إِنَّ الّذينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحات أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيّة » ( 2 ) فرود آمد ، پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) رو به علي (عليه السلام) كرد و فرمود :
« هُوَ أَنْتَ وَشيعَتُكَ يَومَ القِيامَةِ راضِينَ مَرضيّينَ » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1.شوري/38.
2. آنان كه ايمان آورده و عمل نيكو انجام داده اند، آنان بهترين مردم هستند.(بينه، 7).
« مقصود از اين عبارت ، تو و شيعيانت مي باشيد كه روز قيامت خشنود و پسنديده هستيد » .
در حديث ديگر فرمود :
« أنْتَ وَشِيعَتُكَ وَمَوعِدي وَمَوعِدُكُمُ الْحَوضُ ، إذا جَاءَتِ الأُمَمُ لِلْحِسَابِ تُدعَونَ غُرّاً مُحَجَّلِينَ » .
« تو و پيروانت مقصود هستيد ، وعده من و شما در روز قيامت نزد حوض كوثر است آنگه كه امت ها براي حسابرسي به آنجا مي آيند ، شما را فرا مي خوانند در حالي كه نور از چهره و پيشاني شما تابان است » .
روايات مربوط به نزول اين آيه در حق شيعيان علي (عليه السلام) و اين كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) پيروان علي (عليه السلام) را شيعه ناميد ، در كتاب هاي مختلف وارد شده است ، براي نمونه به مدارك زير مراجعه شود . ( 1 )
بنابراين نامگذاري پيروان علي (عليه السلام) به شيعه ، از جانب رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) انجام شده و اين خود مبنايي در تعيين شيوه حكومت پس از پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به شمار مي رود .
2 . امامت ، همزاد نبوّت
شكي نيست كه مقام امامت با مقام نبوت تفاوت دارد . پيامبر گيرنده وحي و پايه گذار دين است ، در حالي كه امام نه دريافت كننده وحي است و نه پايه گذار دين ، بلكه وظايفي كه رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در قلمرو بيان احكام و اجراي آنها برعهده داشت ، پس از وي برعهده امام مي باشد . امام مرجع بيان احكام و عقايد اسلامي و مدير امور كشور است . با توجه به اين اصل ، و بنابر روايات ، روزي كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الدر المنثور، ج6، ص 589; الصواعق المحرقه، ص 161; نهايه ابن اثير، ماده قمح، ج4، ص 106; مناقب ابن مغازلي، ص 293; و غير آن. البته سيوطي در الدرالمنثور اين احاديث را از تفسير طبري و تاريخ ابن عساكر نقل كرده است.
نبوت خود را براي بني هاشم بيان كرد ، جانشيني و رهبري علي (عليه السلام) را نيز اعلام نمود ، و اين حاكي از آن است كه نبوت و امامت همزاد بوده و دارنده هر دو منصب از جانب خدا به وسيله وحي الهي معين مي شوند . اين مسأله در منابع تاريخي چنين آمده است :
پيامبر گرامي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) سه سال دعوت پنهاني داشت . آنگاه كه خدا او را با آيه « وَأَنْذِرْ عَشيرتَكَ الأَقْرَبين » ( 1 ) مخاطب ساخت ، او بيش از چهل تن از بستگان خود را كه همگي از شخصيت هاي بني هاشم بودند ، براي ضيافت ناهار دعوت كرد . پس از صرف غذا ، پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) سخنان خود را چنين آغاز كرد :
« هيچ كس از مردم براي كسان خود چيزي بهتر از آنچه من براي شما آورده ام ، نياورده است . من خير دنيا و آخرت را براي شما آورده ام ، خدايم به من فرمان داده كه شما را به توحيد و يگانگي وي و رسالت خويش ، دعوت كنم ، چه كسي از شما مرا در اين راه كمك مي كند تا برادر و وصي و جانشين من در ميان شما باشد ؟ » .
آن حضرت اين جمله را گفت و اندكي درنگ كرد تا ببيند كدام يك از آنان به نداي او پاسخ مثبت مي دهند ، در آن لحظات ، سكوتي مطلق و آميخته با بهت و تحير بر مجلس سايه گسترده بود و همگي سر به زير افكنده و در فكر فرو رفته بودند .
ناگهان علي (عليه السلام) كه سن او در آن روز از 15 سال تجاوز نمي كرد ، سكوت را درهم شكست و برخاست و رو به پيامبر كرد و گفت :
« اي پيامبر خدا ! من تو را در اين راه ياري مي كنم » ، سپس دست خود را به سوي پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) دراز كرد تا دست او را به عنوان پيمان فداكاري بفشارد ، در اين موقع پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) دستور داد كه علي (عليه السلام) بنشيند ، بار ديگر پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) گفتار خود را تكرار
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بستگان نزديك خود را از عذاب الهي بيم ده!(شعراء، 224).
نمود ، باز علي برخاست و آمادگي خود را اعلام كرد ، اين بار نيز پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به وي دستور داد بنشيند ، در مرتبه سوم نيز مانند دفعات پيشين ، كسي جز علي (عليه السلام) بر نخاست و تنها او بود كه پشتيباني خود را از اهداف مقدس پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اعلام كرد . در اين موقع پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) دست خود را بر دست علي (عليه السلام) زد و جمله تاريخي خود را در مجلس بزرگان بني هاشم درباره علي (عليه السلام) بيان فرمود و گفت :
« هان اي خويشان و بستگان من ! علي برادر و وصي و خليفه من در ميان شماست » . ( 1 )
اين حديث به روشني تاريخ تشيع و همزاد بودن نبوت وامامت را به معنايي كه يادآور شديم بيان مي كند . البته اين تنها موردي نيست كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) رهبر مسلمانان پس از خود را تعيين مي كند ، بلكه در موارد ديگري نيز بر اين مطلب تصريح فرمودند كه به صورت گذرا به آنها اشاره مي كنيم .
3 . حديث منزلت
حديث منزلت از احاديث معروفي است كه محدّثان و تاريخ نگاران نقل كرده اند ، و اجمال آن چنين است :
آنگاه كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) راهي نبرد با روميان در سرزمين تبوك گرديد ، علي (عليه السلام) را همراه خود نبرد ، زيرا وجود او در مدينه براي جلوگيري از فتنه گري منافقان ، لازم و ضروري بود ، ولي دشمنان به شايعه پردازي دست زدند ، و گفتند : روابط پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) با علي (عليه السلام) به تيرگي گراييده ، لذا او را به همراه خود نبرده است . علي (عليه السلام) خود را به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. «إنّ هذا أخي ووصيي وخليفتي فيكم فاسمعوا له وأطيعوا» تاريخ طبري، ج2، ص 319ـ 321، چاپ دارالمعارف مصر; تاريخ كامل ابن اثير، ج2، ص 62ـ 36چاپ دارصادر بيروت; سيره حلبي، ج71 ص 311، چاپ البهية در مصر; تاريخ ابن عساكر، ج1، ص 65، حديث 139ـ 140ـ 141، چاپ بيروت، تفسير خازن، علاء الدين شافعي، ج 3، ص 371، چاپ مصر و غيره.
لشگرگاه اسلام رساند و اين شايعه را بازگو نمود . پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در پاسخ فرمود :
« كَذَبُوا وَلكِنّي خَلَفْتُكَ لَما تَرِكتُ وَرائي ، فَارجِع وَاخْلُفْ في أهْلي وَأهْلِكَ ، أَفَلا تَرضي يا عَلِيُّ أَنْ تَكُونَ مِنّي بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسي إِلاّ أَنّهُ لا نَبِيَّ بَعْدِي » . ( 1 )
« آنان دروغ گفته اند ، من تو را براي حفظ خانه و خانواده ام جانشين خويش ساخته ام ، پس بازگرد و جانشين من در خانواده من و خانواده خودت باش ، آيا خوش نداري كه براي من آن گونه باشي كه هارون براي موسي بود ، با يك تفاوت كه پيامبري پس از من نيست » .
اين حديث به روشني بيانگر آن است كه علي (عليه السلام) تمام صلاحيت ها و اختيارات هارون (عليه السلام) را جز نبوت دارا بوده است ، يكي از مناصب هارون ، وزارت او براي موسي (عليه السلام) بوده است ، چنان كه مي فرمايد :
« وَاجْعَلْ لِي وَزيراً من أَهْلِي * هارُونَ أَخي » . ( 2 )
« هارون را كه از خاندان من است ، وزير من قرار ده ! » .
استثناي نبوت در كلام رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) حاكي از آن است كه كليه مسئوليت هاي هارون را علي نيز دارا بود ، واين جانشيني تنها به جنگ تبوك اختصاص نداشت ، بلكه يك ضابطه كلي بود كه جانشيني در غزوه تبوك يكي از مصاديق آن به شمار مي آمد ، و اگر مقصود جانشيني در خصوص اين سفر بود ، نيازي به اين ضابطه كلي و استثناي نبوت نبود .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. صحيح بخاري، (غزوه تبوك)، ج6، ص 3، چاپ 1314; صحيح مسلم، باب فضائل علي، ج7، ص 120; سنن ابن ماجه، (باب فضائل اصحاب پيامبر)، ج1، ص 55; سيره ابن هشام، ج2، ص 519ـ 520.
2. طه/29ـ 30.
4 . حديث غدير
از ميان دلايل فراوان كه بيانگر زعامت علي (عليه السلام) پس از پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است ، ما در اين بحث به سه دليل بسنده مي كنيم . حديث « يوم الدار » در آغاز رسالت ، حديث « منزلت » در اثناي رسالت و حديث غدير در اواخر عمر رسول خدا . اينك اجمالي از تعيين جانشين در آخرين روزهاي رسالت :
پيامبر اسلام (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در سال دهم هجرت براي انجام فريضه حج و تعليم مناسك آن به مسلمانان در قالب يك جمعيت ده هزار نفري حركت كرد و در روزهاي عرفه و مني سخنراني هاي جامع و ارزنده اي ايراد فرمود .
مراسم حج به پايان رسيد ، همگان به قصد وطن ، مكه را ترك كردند ، چون كاروان ها به نزديك بركه آبي به نام غدير خم رسيدند ، پيك وحي فرود آمد و پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را فرمان توقف داد ، خدا به رسول گرامي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) چنين فرمان داده بود :
« يا أَيُّها الرّسول بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالتهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ » . ( 1 )
« اي پيامبر ! آنچه را از پروردگارت بر تو فرود آمده به مردم برسان و اگر چنين نكني ، رسالت خداي را به جا نياورده اي ، و خداوند تو را از گزند مردم حفظ مي كند » .
در اين لحظات حساس طنين اذان سراسر بيابان را فرا گرفت سپس پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) خطبه اي به شرح زير ايراد كرد :
« ستايش از آن خداست و به او ايمان داريم ، از او ياري مي خواهيم و بر او توكل مي كنيم ، و از شر خويشتن و بدي كردارهايمان به خدايي پناه مي بريم كه گمراهان جز او راهنمايي ندارند . خدا هر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مائده/67.
كس را راهنمايي كند ، او ديگر گمراه نمي شود و گواهي مي دهيم كه خدايي جز او نيست و محمد (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بنده و فرستاده اوست .
هان ! اي مردم ! نزديك است كه من دعوت حق را لبيك گويم و از ميان شما بروم . من مسئولم و شما نيز مسئول هستيد . . . هان اي مردم هر كس من مولا و رهبر او هستم ، علي نيز مولا و رهبر اوست » . ( 1 )
پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) جمله آخر را سه بار تكرار كرد و فرمود :
« پروردگارا هر كس علي را دوست دارد ، تو او را دوست بدار و هر كس با او دشمني كند تو با او دشمن باش ، هر كس او را ياري كند ، تو ياور او باش . و هر كس او را تنها گذارد ، تو نيز او را تنها گذار ! لازم است حاضران به غايبان خبر دهند و آنها را از اين امر مطلع سازند » .
هنوز اين اجتماع با شكوه پايان نيافته بود كه فرشته وحي فرود آمد و پيامبر گرامي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را بشارت داد كه خداوند امروز دين خود را تكميل كرد و نعمت خويش را بر مؤمنان به كمال رسانيد . ( 2 )
حديث غدير از احاديث متواتر است . كافي است كه بدانيم 120 صحابي آن را از پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل كرده اند و از تابعان 89 نفر به نقل آن پرداخته اند و در مجموع 14 قرن ، 360 تن عالم و دانشمند سنّي آن را روايت كرده اند ، و اگر راويان و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ.
2. «اَلْيَوْم أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِيناًً»(مائده/3).
در اين لحظه صداي تكبير پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بلند شد و فرمود: خدا را سپاسگزارم كه دين خود را كامل كرد و نعمت خود را به پايان رسانيد از رسالت من و ولايت علي (عليه السلام) پس از من خشنود شد. پيامبر از جايگاه خود فرود آمد و ياران او گروه گروه به حضرت علي (عليه السلام) تبريك گفتند و او را سرور خود و سرور هر مرد و زن مؤمني خواندند.
عالمان شيعي را به آنان ضميمه كنيم خواهيم ديد كه حديث در بالاترين حدّ تواتر قرار مي گيرد . ( 1 )
شكل گيري تشيع در پرتو اين سفارش ها
ما به همين سه حديث قطعي بسنده مي كنيم ، اين سفارش ها سبب شد كه در عصر رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) گروهي گرد علي را بگيرند و به پيروي از او مشهور شوند ، محقق معروف آقاي محمد كردعلي در كتاب « خطط الشام » مي نويسد :
« در زمان خود پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) گروهي از بزرگان صحابه به دوستي و موالات علي (عليه السلام) معروف بودند ، مانند سلمان فارسي كه مي گفت : ما با پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بيعت كرديم بر دو اصل : خيرخواهي براي مسلمانان ، و اقتدا به علي بن ابي طالب (عليه السلام) و ولايت وي . ابوسعيد خدري مي گويد : مردم به پنج چيز دعوت شدند ولي چهارتا را گرفتند ، و يكي را رها كردند ، سؤال شد : آن چهار تا را كه گرفتند چيست ؟ گفت : نماز ، زكات ، روزه ماه رمضان و زيارت خانه خدا . گفته شد : آن يكي كه رها كردند كدام است ؟ گفت : ولايت علي بن ابي طالب (عليه السلام) . از وي سؤال شد : آيا ولايت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. ترمذي، صحيح، ج5، ص 297; ابن ماجه، سنن، ج1، ص 45، حديث 121; الحاكم النيسابوري، المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 110; احمد بن حنبل، مسند، ... حديث 961، ج1، ص 88، ج2، ص 672; و غيره، نسائي، خصائص، ص 94، 95، 50; ابن ابي شيبه، المصنف، ج12، ص78، حديث 12167 ، مشكاة المصابيح، ج 3، ص 246; محب الدين طبري، الرياض النضرة، ج2، ص 169، چاپ خانجي، ما به همين مقدار بسنده مي كنيم، كساني كه علاقمند به آگاهي از حالات راويان از صحابه و تابعان و دانشمندان باشند، مي توانند به كتاب هايي كه پيرامون حديث غدير نوشته شده مراجعه كنند. از ميان آنها مطالعه دو كتاب را پيشنهاد مي كنيم:
1. عبقات الأنوار، تأليف ميرحمد حسين هندي (متوفاي 1306هـ).
2. الغدير، تأليف محقق عاليقدر عبدالحسين اميني(1320ـ 1390هـ).
علي همانند آن چهار مورد ، لازم و واجب است ؟ گفت : بلي به سان آنها لازم و واجب است . و از همين افرادند : ابوذر غفاري ، عمار ياسر ، حذيفة بن يمان ، ذوالشهادتين خزيمة بن ثابت ، ابوايوب انصاري ، خالد بن سعيد و قيس بن سعد بن عباده » . ( 1 )
شيعه در عصر رسالت
سفارش هاي مؤكد پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ـ كه نمونه هاي آن را يادآور شديم و قسمت مهم آن در كتاب هاي حديث و تفسير وارد شده است ـ سبب شد كه بذر تشيع در سرزمين اسلام پاشيده شود و به تدريج رشد كند . گروهي در عصر رسالت ، ولايت علي را به دل بگيرند و به عنوان شيعه علي (عليه السلام) مشهور شوند و با پايمردي تمام پيمان خود را با امام پس از عصر رسالت نيز حفظ كنند . اين گروه هسته تشيع را در صدر اسلام تشكيل مي دادند . سپس تشيع در طول زمان با توجه به شناخت هاي صحيح از مسأله امامت و جانشيني علي (عليه السلام) راه خود را باز كرد و پيوسته در حال گسترش بود .
تشيع از حجاز آغاز گرديد . سرزمين حجاز زادگاه تشيع است و آنگاه كه امام (عليه السلام) مقرّ خلافت را به عراق منتقل كرد ، تشيع رشد بيشتري داشته و پيوسته در نقاط مختلف جهان گسترش يافته است .
در اينجا اسامي شيعيان بارز علي (عليه السلام) را كه همگي از اصحاب پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بودند ، در دو بخش نام مي بريم . بخش نخست آن مربوط به بني هاشم و بخش ديگر از آنِ غير بني هاشم است . با مراجعه به زندگاني اين گروه ، اخلاص و تشيع آنها يعني پيوستن به علي (عليه السلام) و بريدن از غير او آشكار مي شود . از ميان بني هاشم مي توان افراد زير را نام برد :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. محمد كردعلي، خطط الشام، ج5، ص 251.
1 . عبداللّه بن عباس ، 2 . فضل بن عباس ، 3 . عبيداللّه بن عباس ، 4 . قثم بن عباس ، 5 . عبدالرحمن بن عباس ، 6 . تمام بن عباس ، 7 . عقيل بن أبي طالب ، 8 . ابوسفيان بن حرث بن عبدالمطلب ، 9 . نوفل بن حرث ، 10 . عبداللّه بن جعفر بن ابي طالب ، 11 . عون بن جعفر ، 12 . محمد بن جعفر ، 13 . ربيعة بن حرث بن عبدالمطلب ، 14 . طفيل بن حرث ، 15 . مغيرة بن نوفل بن حارث ، 16 . عبداللّه بن حرث بن نوفل ، 17 . عبداللّه بن أبي سفيان بن حرث ، 18 . عباس بن ربيعة بن حرث ، 19 . عباس بن عتبة بن ابي لهب ، 20 . عبدالمطلب بن ربيعة بن حارث ، 21 . جعفر بن ابي سفيان بن حرث و . . . .
از غير بني هاشم به عنوان نمونه :
22 . سلمان محمدي ، 23 . مقداد بن اسود كندي ، 24 . ابوذر غفاري ، 25 . عمار بن ياسر ، 26 . حذيفة بن يمان ، 27 . خزيمة بن ثابت ، 28 . ابوايوب انصاري ، ميزبان پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در مدينه ، 29 . ابوهيثم مالك بن تيهان ، 30 . ابي بن كعب ، 31 . سعد بن عباده ، 32 . قيس بن سعد بن عباده ، 33 . عدي بن حاتم ، 34 . عبادة بن صامت ، 35 . بلال بن رباح حبشي ، 36 . ابورافع غلام آزاد شده رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، 37 . هاشم بن عتبه ، 38 . عثمان بن حنيف ، 39 . سهل بن حنيف ، 40 . حكيم بن جبله عبدي ، 41 . خالد بن سعيد بن عاص ، 42 . ابن حصيب أسلمي ، 43 . هند بن أبي هاله تميمي ، 44 . جعدة بن هبيره ، 45 . حجر بن عدي كندي ، 46 . عمرو بن حمق خزاعي ، 47 . جابر بن عبداللّه انصاري ، 48 . محمد بن ابي بكر ، 49 . ابان بن سعيد بن عاص ، 50 . زيد بن صوحان عبدي .
براي آگاهي از شرح حال و زندگي نامه كامل اين افراد مي توان به كتاب هايي كه در اين زمينه نوشته شده است ، مراجعه نمود . خوشبختانه برخي از محققان به اين موضوع اهميت داده و كتاب هايي در اين مورد نوشته اند . نمونه اي از اين كتاب ها
عباتند از :
1 . سيدعلي خان مدني كتابي با عنوان « الدرجات الرفيعة في طبقات الشيعة الإمامية » نوشته و در آن ، طبقه نخست را به صحابه شيعي ، و باب اوّل آن را به بني هاشم و باب دوم را به غير بني هاشم اختصاص داده است ، سپس در طبقه دوم از تابعاني كه به پيروي از علي معروف بودند ، نام برده است ، آنگاه به ترتيب قرون ، به شرح حال شيعيان نامدار پرداخته است . خوشبختانه اين كتاب به زيور طبع آراسته شده و مي توان از آن در اين زمينه بهره گرفت .
2 . شرف الدين عاملي ( 1290ـ 1377ق ) اسامي شيعيان را در ميان صحابه پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) گِرد آورده ، ولي به شرح زندگاني آنان نپرداخته و آرزو نموده كه پس از وي گروهي به شرح زندگاني آنان بپردازند . ( 1 )
3 . شيخ محمدحسين كاشف الغطاء ( 1294ـ 1373ق ) در كتاب « اصل الشيعة واصولها » كه به عنوان نقد بر كتاب « فجر الإسلام » نوشته ، گروهي از صحابه شيعه را نام برده و نمونه هايي را ذكر كرده است . مدرك او براي اثبات تشيّع آنها دو كتاب معروف « الاستيعاب » ، نگارش ابن عبدربه; و « الاصابة » نگارش ابن حجر است . ( 2 )
4 . خطيب سخنور دكتر شيخ احمد وائلي در كتاب ارزشمند خود به نام « هوية التشيّع » از 130صحابي شيعه نام مي برد كه همگان معترف به وصايت علي (عليه السلام) و خلافت او بوده اند ، آنگاه نتيجه مي گيرد نخستين كسي كه بذر تشيع را در سرزمين اسلام پاشيد ، شخص پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بود و سفارش هاي او درباره علي (عليه السلام) موجب گرايش آن عده از اصحاب به علي (عليه السلام) بوده است .
5 . نگارنده نيز در گذشته به تدريس زندگي گروهي از شيعيان علي (عليه السلام) در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الفصول المهمة في تأليف الأمة، ص 79ـ 190.
2. اصل الشيعة واصولها، ص 53ـ 54.
عصر رسالت به ترتيب حروف تهجي پرداخته و خلاصه بحث ها در دو مجلد به قلم دانشمند محترم مهدي پيشوايي نگارش يافته و چاپ و منتشر گرديده و سپس به وسيله دانشمند محترم آقاي خوشنويس به زبان عربي ترجمه شده است .
فرضيه هاي بي پايه و نادرست
گروهي كه از تاريخ شيعه و نحوه پيدايش آن اطلاعاتي ندارند ، يا خود را بي اطلاع نشان مي دهند ، كوشيده اند براي آن علل و فرضيه هايي مطرح كنند كه به برخي اشاره مي كنيم :
1 . تشيع زاييده روز سقيفه است
عده اي چنين تصور كرده اند كه در سقيفه گروهي به خلافت ابي بكر رأي داده و گروهي از صحابه پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از بيعت با وي سرباز زدند و گفتند : ما جز با علي (عليه السلام) با كسي بيعت نمي كنيم ( 1 ) و در همين روز تشيع در مقابل تسنن پديد آمد .
سرگذشت سقيفه يك تراژدي غم انگيز است كه در اين مبحث نمي توان حق مطلب را درباره آن ادا نمود . هنوز پيكر مطهر پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بر زمين بود و بني هاشم و گروهي ديگر در خانه پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مشغول غسل و كفن كردن آن حضرت بودند كه دو قبيله اوس و خزرج دور هم گرد آمدند تا گوي خلافت بربايند ، وقتي ابوبكر و عمر از جريان آگاه شدند ، جسد پيامبر را ترك نموده و همراه سه نفر ديگر به سقيفه رفتند و درباره خلافت و رهبري امت سخن گفتند . قبيله اوس به خاطر اين كه قبيله خزرج برنده خلافت نباشد ، با ابي بكر بيعت كردند و خزرجيان نيز عكس العمل نشان دادند و گفتند : لا نبايع إلاّ عليّاً ، سرانجام گروه نخست با پيروزي از سقيفه بيرون آمدند ، و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. طبري، ج2، ص 443ـ 444.
در نيمه راه و در مسجد مردم را به بيعت دعوت كردند . در همين هنگام ، گروهي در خانه علي (عليه السلام) يا نقطه ديگر اعتصاب نموده ، و همگان خواهان امامت و پيشوايي علي (عليه السلام) بودند و از همان روز تشيع پديد آمد .
پاسخ
بايد توجه نمود كه اعتصاب آنان انديشه خلق الساعه اي كه نتيجه وقايع آن روز باشد ، نبود ، آنها به سابقه سفارش هاي پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بر خلافت علي (عليه السلام) اصرار ورزيدند و خواستار پياده شدن وصيت پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) درباره او بودند .
مسعودي در مروج الذهب در حوادث پس از درگذشت پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مي نويسد : امام علي (عليه السلام) و گروهي از شيعيان او در منزل وي نشستند و حاضر به بيعت با ابي بكر نشده و خواهان پيشوايي علي (عليه السلام) بودند . ( 1 ) گروهي از صحابه وقتي از بيعت عده اي با ابي بكر مطلع شدند ، زبان به اعتراض گشودند ، مثلاً سلمان برخاست و گفت : به دنبال سالخوردگان رفتيد ، و از سرچشمه علم غافل شديد ، هرگاه خلافت را در اهل بيت پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) قرار مي داديد ، حتي دو نفر هم بر سر آن اختلاف پيدا نمي كردند . ( 2 )
ابوذر وارد مدينه شد و از بيعت سقيفه آگاه گشت ، رو به صحابه پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نمود و به اعتراض گفت : به فرد پايين تر راضي شديد و پيوند رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را ناديده گرفتيد ، اگر از اهل بيت او پيروي مي كرد ، دو نفر با شما اختلاف نمي كرد . ( 3 )
اينها نمونه هايي است از كلمات صحابه كه از بيعت سقيفه انتقاد كرده اند و خواهان پيشوايي علي (عليه السلام) شدند . اين نوع طرز تفكر زاييده روز سقيفه نبود ، بلكه نتيجه آگاهي هاي آنان از سفارش هاي پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و پيام هاي او درباره پيشوايي علي (عليه السلام) بود .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. كتاب الوصية، ص 121.
2. شرح نهج البلاغه، ابن أبي الحديد، ج6، ص 43.
3. ابن قتيبه، الامامة والسياسة، ج71 ص 12.
2 . تشيع زاييده عبداللّه بن سبأ است
برخي از افراد متعصب كه مايلند تشيع را لكه دار سازند و آن را يك تفكر وارداتي از جانب يك فرد يهودي معرفي كنند ، بيشتر به دنبال ترويج اين فرضيه هستند كه يكي از يهوديان يمن به نام عبداللّه بن سبأ ملقب به « ابن الامة السوداء » در زمان عثمان تظاهر به اسلام كرد و پيوسته در بلاد مختلف اسلامي چون شام و بصره و كوفه و مصر به گردش پرداخت ، و مردم را به امامت علي دعوت مي كرد و مي گفت كه علي وصي پيامبر است ، و او خاتم الاوصياست ، چنان كه محمد (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) خاتم پيامبران است و عثمان ، خليفه غاصب مقام خلافت است و اين مقام را از علي (عليه السلام) باز ستانده است . او با اين انديشه در شهرهاي مختلف ، به سير و سياحت پرداخت و توانست گروهي از صحابه و تابعان مانند ابي ذر غفاري ، عمار ياسر ، محمد حذيفه ، محمد بن ابي بكر ، صعصعة بن صوحان عبدي و مالك اشتر را با خود همراه سازد . او گروه كثيري را فريب داد و مقدمات قتل عثمان را در خانه خودش فراهم ساخت و علي (عليه السلام) را به خلافت نشاند . ( 1 )
اين فرضيه بي پايه نوعي برداشت از نقل طبري است و گروهي از مورخان آن را به پيروي از طبري در كتاب هاي خود آورده اند ، بدون آن كه در سند و مضمون آن دقت كنند .
نظر محققان درباره اين فرضيه
آنچه طبري در اين جا نقل كرده ، از جهاتي مردود است :
1 . چگونه ممكن است يك فرد يهودي گمنام تظاهر به اسلام كند ، آنگاه يك تنه با گردش در بلاد اسلامي گروهي از صحابه و تابعان را با خود همفكر و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. طبري، تاريخ، ج 3، ص 378.
همراه سازد ، تا آنجا كه در مقابل ديدگان صحابه پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) وارد مدينه شوند و خليفه وقت را به قتل برسانند و علي را به عنوان وصي او معرفي كنند ؟ ! اين مطلب هرگز با محاسبات تاريخي سازگار نيست و بايد علّت قتل خليفه در مدينه را از بررسي تاريخ حيات او به دست آورد .
2 . سيره عثمان و معاويه گواهي مي دهد كه آنان هرگز اجازه اعتراض به كارهاي خود را نداده و معترضان را به سخت ترين مجازات كيفر مي دادند ، چنان كه ابوذر به خاطر انتقاد از زراندوزي عثمان مورد خشم او قرار گرفت و به ربذه تبعيد شد و در آنجا رحلت كرد .
عمار ياسر نيز كه يكي از معترضان سيره عثمان بود ، مورد خشم قرار گرفت . غلامان عثمان او را چنان كتك زدند كه يكي از دنده هاي او شكست . همچنين ديگر مخالفان مانند عبداللّه بن مسعود نيز در دوران خلافت عثمان مورد ضرب و شتم واقع شدند . در چنين شرايطي ، آيا ممكن است خلافت اسلامي با آن قدرت ، به يك فرد يهودي اجازه دهد كه در شهرها و سرزمين هاي مختلف جهان اسلام به آشوب دست بزند و شام و مصر و بصره و كوفه را زير پا نهد و با ارتشي وارد مدينه شود و خليفه را از منصب قدرت به زير كشد و خليفه ديگري را نصب نمايد ؟
3 . گروهي كه به اين بخش از تاريخ طبري دل بسته اند ، بايد بدانند كه در صورت صحت اين مطلب ، يكي از اساسي ترين عقايد آنان متزلزل مي گردد ، زيرا از نظر اهل سنت صحابه پيامبر عادل و وارسته اند و هيچ نوع جرح و تعديل در حق آنها روا نيست . اكنون چگونه ممكن است كه شخصيت هايي از صحابه و تابعان مانند ابوذر و عمار و محمد بن حذيفه و گروهي از اكابر تابعان ، فريب يك فرد يهودي را بخورند و آشوبي به راه اندازند كه نتيجه آن قتل خليفه گردد ؟
4 . فراتر از اين همه تحليل ها ، سندي را كه طبري اين حادثه را بر مبناي آن نقل كرده و گروهي مغرض نيز چشم بسته آن را پذيرفته اند ، بررسي مي كنيم :
طبري اين حادثه را از گروهي نقل مي كند كه هرگز نمي توان به آنها اعتماد كرد :
سريّ از شعيب از سيف ، از عطيه ، از يزيد فقعسي نقل كرده است كه . . . » . ( 1 )
اكنون بايد ديد اين افراد چه اندازه از وثاقت و اعتبار برخوردارند ؟
1 . سريّ : در رجال اهل سنت دو نفر با اين نام معروفند .
الف . سريّ بن عبداللّه همداني : يحيي بن سعيد ، رجال شناس اهل سنت او را كذاب و ضعيف مي شمرده است . ( 2 )
ب . سريّ بن عاصم بن سهل همداني ، ساكن بغداد ، متوفاي 258 كه بخشي از حيات او را نويسنده تاريخ طبري درك كرده است . كافي است كه بدانيم كه رجال شناسان درباره او مي گويند : او كذّاب و سارق حديث است . ( 3 )
2 . شعيب بن ابراهيم كوفي ، وي فردي است مجهول الحال . ذهبي مي گويد : اين مرد ، راوي كتاب هاي سيف بن عمر است ، ولي براي ما شناخته نيست .
3 . سيف بن عمر ، ضعف اين سند بيشتر به اين مرد باز مي گردد . ابن حبّان مي گويد : سيف بن عمر احاديث و تاريخ مجعول را به شخصيت هاي معروف نسبت مي داد و حديث جعل مي نمود و به زندقه ( بي ديني ) متهم است . ابن عديّ مي گويد : تمام روايات او ناشناخته و غير قابل قبول است . ( 4 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. طبري، تاريخ، ج 3، ص 378.
2. ميزان الاعتدال، ج2، ص 117.
3. همان، ج2، ص 117; لسان الميزان، ج 3، ص 145.
4. ميزان الاعتدال، ج2، ص 275; لسان الميزان، ج73 ص 145ـ ميزان الاعتدال، ج1، ص 438.
ما در نقد سند اين تاريخ به همين مقدار بسنده مي كنيم ، هر چند سخن درباره سند بيش از آن است كه گفته شود ، و لذا محققان بزرگ تاريخ مانند دكتر طه حسين و غيره در شخصيت ابن سبأ تشكيك كرده و آن را يك افسانه تاريخي قلمداد نموده اند ، و پس از او ديگر محققان در اين مورد سخن بسيار گفته اند كه جاي بازگويي آنها نيست . ( 1 )
محقق معاصر جناب آقاي عسگري با نگارش كتاب عبداللّه بن سبأ پرده از چهره اين افسانه تاريخي برداشته و به روشني ثابت كرده است كه اين مرد وجود خارجي نداشته و اين داستان ، ساخته و پرداخته جاعلان تاريخ و حديث مانند سيف بن عمر تميمي است .
صبحي صالح در كتاب خود به نام « نظرية الإمامة » يادآور مي شود : بعيد نيست كه يك فرد يهودي فتنه انگيزي كند ، ولي آنچه قابل پذيرش نيست ، اينكه يك فرد يهودي چنين تأثير عظيمي در عقايد مسلمانان بگذارد و آنان را به دو گروه سني و شيعه تقسيم كند . ( 2 )
در كتب رجالي شيعه آمده است : فردي به نام عبداللّه بن سبأ اظهار غلوّ كرد و اميرمؤمنان او را به خاطر غلوّ مجازات نمود . ( 3 ) ولي اعتراف به وجود چنين فردي ، غير از اعتراف به عبداللّه بن سبأ است ، كه جهان اسلام را به آشوب كشاند .
3 . تشيع زاييده جنگ جمل است
مستشرق آلماني به نام ولهاوزن در كتاب « الخوارج والشيعة » ، شيعه را ساخته و پرداخته روز جمل پس از قتل عثمان دانسته و مي گويد : با قتل عثمان ، مسلمانان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1.جهت مطالعه بيشتر ر.ك: الفتنة الكبري، ص 134; اصل الشيعة، ص 73; الغدير، ج9، ص 220ـ 221.
2. نظرية الامامة، ص 37.
3. رجال كشي، ص 98، شماره 48.
به دو گروه به نام حزب علي و حزب معاويه تقسيم شدند . شيعه علي در مقابل شيعه معاويه قرار گرفت ، آنگاه كه معاويه حكومت را قبضه كرد ، واژه شيعه فقط در اتباع علي به كار مي رفت . ( 1 )
پاسخ
جنگ جمل ، سرآغاز پيدايش تشيع نيست ، بلكه تاريخ ظهور ابعاد سياسي و نظامي شيعه در آن عصر است ، اميرمؤمنان (عليه السلام) در دوران خلفاي سه گانه مصلحت را در سكوت مي ديد و در عين حال ، خلفا را ارشاد و ياري مي كرد ، البته ايشان پيوسته از مقام و موقعيت خود نام مي برد ، امّا شرايط موجود ، اجازه مخالفت نمي داد و مصلحت اسلام را در سكوت مي ديد ، از اين جهت علي و ياران او بروز و ظهوري نداشتند ، ولي آنگاه كه پس از قتل عثمان ، صحابه حاضر در مدينه ، علي را براي خلافت برگزيدند و حجت به وسيله پشتيباني مردم تمام گشت ، گروهي مانند طلحه و زبير فريب وعده هاي معاويه را خوردند و با پشتيباني مالي امويان براي كارشكني تشويق شدند . آن دو فرد ساده لوح به اميد خلافت ، بصره را پايگاه خود قرار دادند و استاندار علي (عليه السلام) را پس از ضرب و شتم از بصره بيرون راندند و براي خود يك نوع حكومت خودمختار درست كردند . در اين شرايط كه مي رفت حكومت اسلامي آسيب ببيند و هرج و مرج جهان اسلام را فرا گيرد ، علي وظيفه اي جز تعقيب متخلفان نداشت . در اين جهاد كه صحابه پيامبر از علي پشتيباني مي كردند ، مسأله تشيع به معناي خلافت بلافصل علي (عليه السلام) مطرح نبود . آنچه محور كار بود ، حفظ نظام اسلامي از طريق حاكم رسمي بود ، نه پديد آمدن مكتبي به نام تشيع و گروهي به نام شيعه ; و خوشبختانه فتنه در مدتي كمتر از يك روز ريشه كن شد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الخوارج والشيعة، ص 146.
4 . تشيع زاييده انديشه ايرانيان است
بي پايه ترين فرضيه اين است كه گاهي گفته مي شود چون ايرانيان ملي گرا ، مخالف گسترش اسلام و سلطه اعراب بودند ، اين انديشه را اختراع كردند ، و پيروي علي و اولاد علي (عليه السلام) را به عنوان يك مذهب پديد آوردند تا از سلطه اعراب رهايي يابند .
اين فرضيه به قدري بي پايه است كه طراح آن كوچك ترين اطلاعي از تاريخ شيعه در ايران ندارد . همان طور كه يادآور شديم ، تشيع در عصر رسول خدا پي ريزي گرديد ، بذر آن در مدينه پاشيده شد و در همانجا رشد نمود و سپس در دوره حكومت اميرمؤمنان در عراق گسترش يافت ، در حالي كه هنوز در ايران شيعه اي وجود نداشت .
پس از فتح ايران به دست مسلمانان ، ساليان درازي اين سرزمين تحت سيطره امويان و عباسيان قرار داشت و غالب ايرانيان را اهل تسنن تشكيل مي دادند ، اگر چه در برخي از نقاط ، شيعه وجود داشت .
گسترش تشيع در ايران ، پديده اي مقطعي و بي مقدمه نيست ، بلكه محصول عوامل گوناگون در دراز مدت بوده و در خلال ده قرن صورت گرفته است . اينك به برخي از اسباب گسترش تشيع در ايران به صورت گذرا اشاره مي كنيم :
الف . ايرانيان تحت ستم در عراق
در جنگ قادسيه حدود چهارهزار نفر ايراني ، از لشكر ايرانيان گسسته و به سپاه اسلام پيوستند و اسلام را از صميم دل پذيرفتند ، به اين شرط كه پس از پايان جنگ هر كجا خواستند بروند ، و يا با هر قبيله اي كه خواستند پيمان ببندند و مانند ديگر مسلمانان سهمي از غنائم داشته باشند . متأسفانه پس از پيروزي اسلام بر سپاه ايران ، تمام قراردادها زير پا نهاده شد و تحقير آنان آغاز گرديد و به اصطلاح امروز ،
ايرانيان شهروند درجه دوم شناخته شدند و به عنوان موالي معروف گشتند . پست ترين و كم درآمدترين كارها به آنها واگذار مي شد . ( 1 ) خليفه دوم در طواف شنيد دو نفر با هم به زبان فارسي سخن مي گويند . گفت به زبان عربي سخن بگوييد ، زيرا سخن گفتن به زبان فارسي مروت را از ميان مي برد ! ( 2 )
ولي آنگاه كه زمام خلافت به دست علي (عليه السلام) افتاد ، او به همگان يكسان مي نگريست . وقتي به ايشان اعتراض شد ، در پاسخ فرمود : در كتاب خدا فرقي بين فرزندان اسماعيل و غيره نمي بينم . ( 3 )
همين يكسان نگري مايه گرايش آنان به علي و خاندان او گشت ، به ويژه آن كه تحقير موالي در دوران امويان به اوج خود رسيد و تاريخ ، تمام اين تحقيرها و بي عدالتي ها را به ثبت رسانده است .
ب . مهاجرت اشعريان يمني به قم
فرزندان سعد بن مالك به نامهاي عبداللّه و احوص ، از شيعيان علي (عليه السلام) در يمن بودند . آنان از ستم هاي امويان به ستوه آمدند . آنگاه كه زيد بن علي در سال 121هجري قيام كرد ، احوص ، فرماندهي سپاه زيد را برعهده گرفت . چون سپاه زيد مغلوب گشت ، او دستگير شد و به زندان افتاد . پس از چند سال آزاد شد و با برادر خود عبداللّه تصميم گرفتند عراق را به قصد قم ترك كنند و همگي با خانواده هاي خود وارد قم شدند و از همان زمان ، قم به عنوان مركز تشيع در ايران شناخته شد . به تدريج بستگان آنان كه همگي از قبيله اشعري بودند ، به قم آمدند و يك مركز حديثي و علمي و پايگاه شيعي را پديد آوردند . توضيح بيشتر را در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. العقد الفريد، ج 3، ص 413.
2. ابن تيميه، اقتضاء الصراط المستقيم، ص 25.
3. ابن هلال تفقي، الغارات: 46.
تاريخ قم بخوانيد . ( 1 )
تنها اشعريان نبودند كه از ستم امويان عراق ، به قم مهاجرت كردند ، بلكه نياي سوم احمد بن محمد بن خالد نيز پس از انقلاب زيد ، وارد « برق رود » قم شد و در آنجا سكني گزيد . ( 2 )
ج . مهاجرت امام رضا (عليه السلام) به خراسان
مهاجرت امام هشتم (عليه السلام) يكي از علل گسترش تشيع در ايران گرديد . استقبال با شكوه محدثان نيشابور از ايشان ، و درخواست استماع حديث از آن حضرت ، نشانه عظمت اهل بيت (عليهم السلام) در قلوب مردم خراسان بود . آن حضرت حديثي را از آبا و نياكان خود ، به نقل از رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بيان كرد كه خداوند متعال مي فرمايد :
« كَلِمَةُ لا إِلهَ إِلاّ اللّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذابِي » .
« شهادت به يگانگي من دژ استوار من است . هر كس به آن درآيد از عذاب من در امان است » .
آن حضرت پس از چند لحظه سر از كجاوه بيرون آورد و فرمود : « بِشُرُوطِها وَأَنَا مِنْ شُرُوطِها » يعني تنها گفتن لاإلهَ إلاّ اللّهُ كافي نيست ، بلكه شروطي دارد و اعتقاد به امامت من ، از آن شروط است . ( 3 )
روح اين حديث ، تبليغ تشيّع از زبان انساني است كه وارث علوم اهل بيت (عليهم السلام) است و سخن پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را از يك چشمه زلال و دور از آلودگي نقل مي كند .
ورود آن حضرت به طوس و مناظرات وي با دانشمندان يهود و نصاري و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1.حسن بن محمد بن حسن قمي، تاريخ قم، تحقيق سيد جلال الدين تهراني، ص 247; رجال نجاشي، شماره 196.
2. رجال نجاشي، ج1، شماره110.
3. صدوق، عيون اخبار الرضا (عليه السلام) ،ج2، ص 148.
محدثان اهل سنت و حتي با طبيعي ها و مادّي ها ، سبب تفوق علمي آن حضرت بر ديگران شد ( 1 ) و جاذبه هايي را در منطقه خراسان براي خاندان رسالت پديد آورد . بدين ترتيب تشيع در منطقه خراسان گسترش يافت . مطالعه كتاب احتجاج و زندگاني امام رضا (عليه السلام) اين مطلب را به روشني ثابت مي كند . مأمون از گرايش مردم به امام رضا (عليه السلام) هراسان شد و لذا آن حضرت را با دسيسه خاصّي مسموم كرد و سپس در سوگ او اشك تمساح ريخت . ( 2 )
د . مهاجرت علويان به ايران
پس از مهاجرت امام هشتم و پذيرش ولايت عهد ، گروهي از علويان از نقاط مختلف حجاز و عراق به ايران مهاجرت كردند . مردم نيز به دليل اين كه آنها فرزندان پيامبرند ، احترام خاصي براي آنان قائل بودند . يحيي بن عبداللّه بن حسن بن حسن ، پس از قيام حسين بن علي ( شهيد فخ ) و شكست او با گروهي از كوفيان به ديلم آمد و هجرت او به اين نقطه سبب گسترش تشيع گشت . علاوه بر منطقه ديلم ، طبرستان و مازندران امروز نيز مدتها زير نفوذ علويان قرار داشت و غالباً تشيع زيدي بر آنجا حاكم بود . نگاهي به جغرافياي ايران نشان مي دهد كه در غالب نقاط اين كشور امامزاده هايي به چشم مي خورد كه غالباً فرزندان ائمه اهل بيت (عليهم السلام) هستند كه در ايران پراكنده شدند و با گفتار و رفتار خود ، تشيع را تبليغ مي كردند . به عنوان مثال در طبرستان 76 ، در ري 66 و در قم 23 امامزاده وجود دارد كه حاكي از وسائل گسترش تشيع در ايران است . ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. همان، ج2، ص 139ـ 158.
2. مفيد، ارشاد، ج2، ص 269.
3. براي آگاهي از علويان مدفون در طبرستان و ديلمان و گيلان به كتاب «اخبار ائمة الزيدية في طبرستان وديلمان وجيلان» ويلفرد مادلونگ، چاپ انتشارات فرانتزاشتاينر، بيروت، 1987 و«تاريخ تشيع در ايران » مراجعه شود.
رشد تشيع در ايران ، به قوّت و ضعف خلافت عباسي در بغداد بستگي داشت . در قرن چهارم ، حكومت بغداد از هر جهت تضعيف شده بود ، تا آنجا كه در سال 325منطقه اي جز بغداد تحت سيطره خلافت عباسي نبود . ( 1 ) اين سبب شد كه آل بويه حكومت خود را از شيراز تا بغداد گسترش دهند و بيش از يك قرن بر اين منطقه حكومت كنند و چون تمايلات شيعي داشتند ، دست شيعه را در تبليغ باز گذاشتند و به تدريج نهال تشيع در اكثر نقاط ايران ، حتي سيستان و بلوچستان ، رشد كرد .
در قرن هفتم اسلامي ، مغولان با سركوب خلافت عباسي ، قدرت را به دست گرفتند . و يكي از نوادگان چنگيز به نام سلطان محمد خدابنده ، تشيع را برگزيد و مذهب شيعه به سان ديگر مذاهب از رسميت برخوردار شد ، با اين كه اكثريت جمعيت را سنيان تشكيل مي دادند ، هسته هاي شيعي در غالب نقاط ايران ، از شرق تا غرب رو به رشد نهاد ، ولي رسميت مذهب تشيع و انزواي ديگر مذاهب ، در عصر صفوي ها از آغاز قرن دهم شروع شد .
با توجه به سير اجمالي تشيع در ايران ، مي توان به بي پايگي اين نظريه كه ايرانيان براي انتقام جويي از اعراب سني ، تشيع را برگزيدند ، پي برد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. منتظم، ابن جوزي، ج6، ص 288.