بخش 3
2 . اقلیت شیعه و اکثریت تسنن 3. آیا ابن علقمی و خواجه نصیرالدین طوسی 1 . دشمن بر دروازه و خلیفه مشغول . . . 2 . انگشت صلیبیان پشت پرده 3 . تدبیر خردمندانه وزیر علقمی و مخالفت دیگران 4 . شکست بغداد ، شکست نظامی بود نه سیاسی اتهام خواجه نصیر به همکاری با مغول خدمات فرهنگی خواجه
2
اقليت شيعه و اكثريت تسنن
سؤال : اگر شيعه حق است ، چرا در اقليّت مي باشد و اكثريت ، مذهب تسنّن را پذيرفته اند ؟
پاسخ : هيچگاه اكثريت نشانه حقانيت و اقليت نشانه خلاف آن نيست ، در طول تبليغ پيامبران ، از زمان حضرت نوح (عليه السلام) تا عصر حضرت خاتم (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مؤمنان در اقليّت بودند . قرآن آنگاه كه مبارزات پي گير انبيا را ياد مي كند ، پيوسته تذكر مي دهد : گروندگان و مؤمنان به آنان بسيار اندك بودند . درباره نوح كه نهصد و پنجاه سال ( 1 ) به تبليغ پرداخت ، مي فرمايد :
« وَما آمَنَ مَعَهُ إِلاّ قليل » . ( 2 )
« جز اندكي به همراه او ايمان نياوردند » .
در آيه ديگر مي فرمايد :
« وَقَليلٌ مِنْ عِبادي الشَّكُور » . ( 3 )
« اندكي از بندگان من سپاسگزارند » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. «فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَة إِلاّ خَمْسِينَ عامّاً» (عنكبوت/14).
2. هود/40.
3. سبأ/13.
قرآن درباره پيروي از اكثريت به پيامبر هشدار مي دهد و مي فرمايد :
« إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الأَرْض يُضِلّوك عَنْ سَبيلِ اللّه » . ( 1 )
« اگر از اكثـريت مردم روي زمين پيروي كنـي ، تو را از راه خدا گمراه مي كنند » .
و باز به پيامبر يادآور مي شود :
« وَما أَكْثَرُ النّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤمِنين » . ( 2 )
« هر چند بكوشي ، اكثريت مردم ايمان نمي آورند » .
بزرگترين جمعيت ها در جهان از آنِ كشورهايي چون چين با حدود يك ميليارد و سيصد مليون نفر و هند با بيش از يك ميليارد نفر جمعيت است كه اكثريت مردم آنها را مادي گرايان و بت پرست ها تشكيل مي دهند . اگر مجموع جمعيت مسلمانان را كه يك ميليارد و سيصد ميليون تخمين زده مي شود نسبت به جمعيت 6ميلياردي كره زمين ، بسنجيم ، از اكثريت برخوردار نيستند .
اميرمؤمنان علي بن ابي طالب (عليه السلام) در يكي از سخنان حكيمانه خود درباره شناخت حق و باطل ، بياني دارد كه يادآور مي شويم :
در جنگ جمل مردي از اميرمؤمنان سؤال كرد : آيا با طلحه و زبير نبرد مي كني ، در حالي كه آنان از برجسته ترين اصحاب پيامبرند ؟
امام در پاسخ فرمود : تو در اشتباهي . عظمت و بزرگي اشخاص ، نشانه حق و باطل نيست ، حق را بشناس تا اهل آن را بشناسي; و باطل را بشناس ، آنگاه اهل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. انعام/116.
2. يوسف/103.
آن را خواهي شناخت » . ( 1 )
گذشته از اين ، شيعه هر چند نسبت به جمعيت كل مسلمانان ، در اقليّت است ، ولي براي خود ، جمعيت عظيمي را در جهان تشكيل مي دهند و لذا در غالب نقاط جهان حضور مؤثر دارند . علاوه بر كشورهاي ايران و عراق و آذربايجان و بحرين و لبنان كه اكثريت آنها را شيعيان تشكيل مي دهند ، در تمام كشورهاي اسلامي ، اقليت قابل ملاحظه اي از شيعيان وجود دارد كه براي خود مساجد ، مؤسسات ، مدارس و برنامه هاي فرهنگي دارند . از آنجا كه در اين مبحث ، بناي پاسخ بر اختصار است ، به برخي از نقاط كه شيعه در آنها حضور مؤثر دارد با ذكر آمار تقريبي ، اشاره مي كنيم :
اينك ما در اينجا آمار شيعيان را در قسمتي از كشورهاي جهان بر اساس دائرة المعارف مسيحي جهان چاپ 1980م/1359ش نقل مي كنيم . البته اين آمار مربوط به سال 1359شمسي است بدون در نظر گرفتن رشد جمعيت در سال هاي بعدي ، زيرا هدف اين است كه حضور چشمگيري شيعه را در اين كشورها ترسيم كنيم . البته در كشورهاي ديگر نيز حضور چشمگيري دارد كه فعلاً از ذكر آنها خودداري مي كنيم .
و نيـز از ذكـر اين نكته ناگـزيريم كه در اينجـا آمـار مربوط به شيعه اثناعشري اسـت نــه ديگـر فــرق شيعــه ماننـد زيـديه و اسماعيليـه و ديگـر دوستـداران اهل بيت (عليهم السلام) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. إنّك لرجل ملبوس عليك....جاذبه و دافعه امام علي به نقل از كتاب علي و بنوه از دكتر طه حسين.
لازم به ذكر است كه پراكندگي جغرافيايي تشيع در جهان امروز همچنان با آنچه در قرن اوّل هجري قمري شكل گرفته و تثبيت گرديده بود ، مطابقت دارد . ( 1 )
اين جغرافياي تاريخي تشيع عمدتاً با گرايش كلي آمارها و ارقامي كه در مورد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. اطلس كيمبريج خاورميانه و شمال آفريقا، ص 39.
سرزمين هاي مختلف مسلمان ذكر شد ، مطابق است ، طرحي كلي از اين جغرافياي تاريخي ، يا پراكندگي جغرافيايي تشيع در جهان امروز ، در اطلس تاريخي اديان ، ويراسته مرحوم اسماعيل فاروقي عرضه شده است . ( 1 )
اصولاً بايد توجه كرد كه شيعه به عنوان اپوزيسيون و مخالف نظام حاكم شناخته مي شد و نظام هاي سياسي براي سركوب بلكه ريشه كن كردن آنها ، به آنان لقب « روافض » داده بودند . به عنوان نمونه ، سلطان محمود غزنوي پس از تسلط بر شرق خراسان ، به ريشه كن كردن دو گروه ، يكي شيعه و ديگري معتزله همت گمارد ، چندان كه آثار علمي و كتابخانه هاي آنان را از بين برد تا اثري از تشيع و معتزله باقي نماند . او پيوسته اهل حديث و كراميه را تقويت مي كرد ، و شيعه و معتزله را دشمن اصلي خود مي دانست . ( 2 )
صلاح الدين ايوبي ، پس از خيانت به فاطميان ، تصميم بر قتل عام شيعه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. منابع: به جز آنچه در متن آمده است، الشيعة في مصر، عثمان مرغي، 47ـ 59
An Atlas Introduction to shis Islam Moojan Momen,orldPopulation History,Colin ofBritannica Worldd McEveday
The Cambridge Atlas of the Middle East and of Data world
World al -Cultural Atlas of Islam, Ismael Ragi Africa, Faruqi
Religions,al- Faruqi and David Historial Atlas of the E.north
Islam,joseph Schacht and Bosworth Legacy of C.E.
The Muhmmadan World north Africa Middle East and, today
Muslim Minorities in and others edsS.M.zwemer the, The panguin today, M, Ali Kettani World Dictionary,john R, the Worlds Living Religions,Robert Hinnells(ed),Hume.
دايرة المعارف تشيع، ماده تشيع در جهان امروز.
2. يكي از مردم خراسان موسوم به عبداللّه بن كرام به زهد ريايي و حيله و تزوير،جمعي كثير را تابع مذهب خود گردانيد كه از جمله اتباع او يكي سلطان محمود بود كه بلاي عظيمي براي شيعه و اهل كلام شد (يادداشت هاي قزويني، حواشي، ج7، ص 60) به نقل از لغت نامه دهخدا.
گرفت و گروه بي شماري از آنان را كشت . ( 1 )
در دوران حكومت عثماني ، در زمان سلطان سليم به خاطر فتواي يك فقيه حنفي به نام نوح ، 000 ، 40شيعه در تركيه فعلي سر بريده شدند . ( 2 )
در دوران حكومت جزّار در لبنان ، در جبل عامل حمام خون به راه افتاد و نسل كشي شيعه صورت گرفت ، به گونه اي كه كتاب هاي آنان مدت ها به جاي هيزم در تنور نانوايان مي سوخت . ( 3 )
با توجه به اين كشتارهاي دسته جمعي ، بقاي شيعه در جهان ، آن هم با يك فرهنگ قوي و جامع و داشتن علما و دانشمندان مبرز در تمام رشته هاي اسلامي و علمي ، يكي از معجزات الهي است كه در پرتو عنايتش ، مظهر اسلام راستين بدون تحريف تا قرن پانزدهم به جاي مانده و خوشبختانه روز به روز نور آن راه گروه بيشتري از انسان ها را روشن نموده و پرده هاي جهل و تعصب را از چهره تاريخ كنار مي زند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. اعيان الشيعة، ج 3، ص 30، مظفر، تاريخ الشيعة، ص 192.
2. البلاد العربية والدولة العثمانية، حصري، ص 40، چاپ :136م; اعيان الشيعة، ج1،ص 30ـ 13 (او به جاي 000،40، عدد 000،70 را آورده است; شرف الدين عاملي، الفصول المهمة، ص 140، چاپ نجف.
3. دائرة المعارف اللبنانية، فؤاد البستاني،در شرح حال ابراهيم يحيي.
3
آيا ابن علقمي و خواجه نصيرالدين طوسي
با مغول همكاري داشته اند ؟ !
سؤال : برخي از مؤرخان مي نويسند : خلافت عباسي ، به وسيله وزير شيعي المعتصم به نام مؤيدالدين ابن العلقمي سقوط كرد و خواجه نصير را نيز در اين جريان شريك مي دانند . در نظر آنان ، اين عالم شيعي با آن وزير سبب سقوط خلافت عباسي و تسلّط مغول بر بغداد شدند .
پاسخ : اتهام اين دو نفر به همكاري با هلاكو در سقوط خلافت عباسي از ابن تيميه ( 1 ) شروع شده ، و تاريخ نگاران سني ، يكي پس از ديگري اين تهمت را تكرار كرده اند ، در حالي كه جز تشيع وزير علقمي و خواجه نصير ، كوچك ترين دليل و نشاني در اين مورد ارائه ننموده اند . اينك ما اين تهمت را در باره هر دو مورد بررسي قرار مي دهيم .
نخست درباره وزير علقمي سخن مي گوييم كه بيش از خواجه مورد اتهام است . در اين مورد لازم است ابن علقمي را معرفي كنيم تا با شناخت كامل از او
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. ابن تيميه، مجموعة الرسائل، قاهره، 1905، ص 97.
بهتر قضاوت كنيم .
كليه كساني كه درباره شخصيت اين وزير به نام محمد بن احمد بن علقمي به بحث پرداخته اند ، او را به علم و فضل و دانش و تدبير و سياست ستوده اند و كافي است كه در اين مورد ، گوش به سخنان ابن طقطقي كه از مورخان معروف است بسپاريم . او مي گويد : « ابن علقمي از قبيله بني اسد و جدّ او كسي است كه نهر معروف به علقمه را حفر كرد . او در دوران كودكي به ادب اشتغال ورزيد و در اين عرصه ، به مرتبه والايي رسيد . او خطي زيبا و انشاي رسا داشت و مرد فاضل ، عاقل ، كريم و بخشنده ، وزين و متين بود . وي با ابزار و ادوات سياست ، كاملاً آشنا بودو اهل ادب را دوست داشت . به دانشمندان احترام مي گذاشت . كتابخانه عظيمي را بنيان نهاد كه متجاوز از ده هزار جلد كتاب را در خود جاي داده بود . شخصيت هاي علمي ، كتاب هاي خود را به نام او نوشته و به وي اهدا مي كردند . « صاغاني » لغوي ، « العباب » را كه كتاب بزرگي در لغت است ، به نام او نوشت .
او نسبت به اموال دولت ملتزم به قوانين بود ، آنگاه كه بدرالدين فرماندار موصل ، هديه گرانبهايي براي او فرستاد ، او همه آنها را به محضر خليفه برد و او را از جريان آگاه ساخت ، و گفت : من شرم دارم كه هديه را به فرماندار برگردانم . شما اين هديه را بپذيريد . خليفه نيز پذيرفت و در مقابل براي فرماندار موصل دوازده هزار دينار به عنوان پاداش ارسال كرد . ( 1 )
از اين نوع سخنان در تمجيد و تعريف از مقام علمي و تدبير فوق العاده وي در نوع تواريخ آمده است . اكنون برگرديم و ببينيم آيا چنين فردي كه تمام شخصيت او در وزارت آن هم در پرتو بقاي خلافت خلاصه مي شود ، مي تواند تصميم بگيرد كه ريشه خلافت را بزند و خود نيز سرنگون گردد ، در حالي كه او اين وزارت را چهارده سال برعهده داشت ؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الفخري، ص 337، 339، چاپ دارصادر، بيروت.
ما با دلايل روشن ثابت مي كنيم كه سقوط خلافت اسلامي در آن زمان ، يك جبر تاريخ بود ، و هرگز شخص معيني در اين مورد مقصر نبود . نظام خلافت به جايي رسيده بود كه ديگر براي آن بقايي در برابر هجوم دشمنان تصور نمي شد . در بيان اين مطلب ، توجه به نكات ذيل ضروري است :
1 . دشمن بر دروازه و خليفه مشغول . . .
ابن كثير كه خود ، يكي از پيروان ابن تيميه است در تاريخ خود مي نويسد :
سربازان مهاجم مغول دارالخلافه بغداد را محاصره كردند و پيوسته با پرتاب تير ساكنان آن را هدف قرار مي دادند ، حتي تيري به يكي از كنيزان خليفه كه مشغول رقص در برابر وي بود ، اصابت كرد و او را كشت . اين كنيز بسيار مورد علاقه خليفه بود . وقتي كنيز درگذشت ، خليفه سخت ناراحت شد ، و فرياد كشيد . ( 1 )
كشوري كه زمامدار آن در سخت ترين لحظات ، از دشمن غفلت ورزد و خود را با رقص كنيزي مشغول سازد ، جز سقوط سرنوشتي نخواهد داشت و منظور از اين كه سقوط خلافت عباسي يك جبر تاريخ بوده ، اين است كه عوامل سقوط آن به دست خود افراد فراهم شده بود .
مطالعه تاريخ مسلمانان در قرون پيش از تسلّط مغول نشان مي دهد كه پيوسته ترك تازي و غلبه اميري بر امير ديگر كشور را فرا گرفته بود ، گويي اميران كشور و فرمانروايان تحت امر خليفه ، هدفي نداشتند جز اين كه مناصب و پست هاي كشور را از دست يكديگر بربايند ، بدون اين كه در فكر دشمن خارجي باشند ، كه يكي پس از ديگري در كمين اسلام نشسته بودند و خليفه نيز مشغول عيش و نوش بود .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. البداية والنهاية، ابن كثير، ج13، ص 200 به بعد.
2 . انگشت صليبيان پشت پرده
جنگ هاي صليبي از سال 491 تا 616 آغاز گرديد و سرانجام پس از دادن تلفاتي ، بيشتر صليبيان منطقه را ترك گفتند ، ولي شيطان ، شاخ خود را از مشرق زمين از سال 616 به درآورد و چنگيزخان در صدد فتح كشورهاي اسلامي برآمد . ( 1 )
چندان بعيد نيست كه ميان صليب غربي و صنم شرقي يك نوع همفكري در كار بوده ، چرا كه پس از خاتمه يافتن جنگ صليبي در همان سال به بهانه اين كه خوارزمشاه ، سفيران چنگيز را كشته است ، حمله مغول آغاز شد . مغولان بي محابا ، مسير خود را از شرق اسلامي در پيش گرفتند و با قتل و تخريب و نابودي شهرها همچنان پيش رفتند و در كمتر نقطه اي مقاومتي در برابر آنان صورت مي گرفت .
زمينه ديگري نيز در فرو كشيدن خلافت عباسيان مؤثر بود و آن ، وجود تحريكات و تمايلات بودائيان و مسيحيان در دستگاه هلاكو بود . استاد دكتر صفا مي نويسد :
هنگامي كه هولاكو به ايران مي آمد ، اگر چه خود و فرزندانش بر دين بودايي بودند ، ليكن به سبب آن كه مادر و زنش هر دو كيش ترسايي داشتند ، و لشكرش اكثر از اقوام عيسوي نايمان و كرائيت و اويغور تشكيل مي يافت ، طبعاً علاوه بر دين خود ، به دين عيسوي نيز توجه داشت و به همين سبب عيسويان بغداد براي برانداختن خليفه با او از درِ اتّحاد درآمده و باب مكاتبه را با وي مفتوح ساخته بودند . مادر هولاكو و زنش « دوقوز خاتون » هر دو از شاهزادگان قوم كرائيت بودند و "دوقوز خاتون" « به جهت آن كه اقوام كرائيت در اصل عيسوي اند ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. تاريخ مختصر الدول، ص 203.
همواره تقويت ترسايان كردي و آن طايفه در عهد او قوي حال شدند و هولاكوخان مراعات خاطر او را ، تربيت و اعزاز آن طايفه فرمودي ، تا آن غايت كه در تمامت ممالك ، كليساي محدّث ساختند و بر درِ اردوي "دوقوز خاتون "همواره كليسا زده و ناقوس زدندي » . ( 1 )
هجوم مغولان از سالي آغاز شد كه هنوز مؤيدالدوله ابن علقمي دوران كودكي را مي گذراند ، و اين نبرد برق اسا از شرق اسلامي و ماوراء النهر آغاز شد و از خراسان عبور كرد و به ري رسيد . آنگاه اصفهان و همدان را در نورديد و تا موصل ادامه يافت . همان عاملي كه سبب شكست در ديگر شهرها گرديد ، سقوط بغداد را نيز موجب شد . دشمنان شيعه چشم خود را فقط به سقوط بغداد دوخته و بر آنچه از آغاز جنگ تا سقوط بغداد ( 616ـ 656 ) روي داده ، ديده فرو مي بندند .
عظمت مصيبت و گرفتاري در طول اين سال ها به پايه اي بود كه ابن اثير در الكامل ، درباره حوادث سال 630 مي نويسد : مصيبت به اندازه اي بزرگ بود كه خامه و زبان از بيان و ترسيم آن ناتوان است ، و هرگز مسلماني نمي تواند اين حوادث را بشنود يا پاره اي از آن را بخواند ، سپس مي نويسد : من سال ها از نگارش حوادث اين دوره خودداري كردم و نمي توانستم درباره آنها چيزي بنويسم . اي كاش مادرم مرا نمي زاد يا پيش از اين رويداد مي مردم . . . . ( 2 )
3 . تدبير خردمندانه وزير علقمي و مخالفت ديگران
تاريخ حمله مغول به ايران نشان مي دهد كه در هر منطقه اي كه مردم با تقديم هدايا مغولان را از كشتار مردم باز مي داشتند ، اين اقدام مؤثر واقع مي شد ، اتفاقاً ابن كثير ، شاگرد ابن تيميه مي نويسد : وزير علقمي به خليفه پيشنهاد كرد مقداري
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. تاريخ ادبيات در ايران، ص 114. آنچه در گيومه آمده روايت جامع التواريخ است.
2. الكامل، ابن اثير، ج12، ص 358ـ 361.
هداياي سنگين براي هولاكو بفرستيم تا او را از تصرف بغداد منصرف سازيم ، ولي وزير رقيب او به نام « ابن دويدار » يا ( دواتدار ) خليفه را از اين تصميم منصرف كرد و گفت : وزير مي خواهد با ارسال هدايا خود و اهل بيت خود را از شر آنان خلاص كند ، و اگر بناست خليفه چيزي ارسال كند ، به هداياي كمتر اكتفا ورزد . اتفاقاً وقتي هداياي كم ارزش به حضور هلاكو برده شد ، هلاكو سخت برآشفت ، و لذا بغداد را محاصره كردند ، در حالي كه سپاهيان كم تعداد و ناتوان بودند و تعداد آنان از ده هزار سواره نظام تجاوز نمي كرد . ( 1 )
4 . شكست بغداد ، شكست نظامي بود نه سياسي
شكست بغداد يك شكست سياسي نبود ، بلكه شكست نظامي بود ، زيرا فرماندهي كل سپاه خليفه برعهده ابن دويدار وزير سني و رقيب ابن علقمي بود ، و اگر كوتاهي و قصوري در اين قسمت رخ داده باشد ، مربوط به فرمانده نظامي است ، نه وزير سياسي ، و به تصريح مورّخان شكست آنان مربوط به ناكار آمدي ارتش عباسي و فزوني سپاه مغول و تجهيزات و روحيه بالاي تهاجمي آنان بوده است .
اگر به راستي يك توطئه سرّي بين وزير و هلاكو در جريان بود ، بايد شيعيان بغداد از اين حمله ، جان به سلامت ببرند . در حالي كه پس از ورود به بغداد ، حمله به جمعيت غير نظامي شهر آغاز شد . تخريب و آتش زدن آغاز گشت و هر چه توانستند ، كشتند و خون از ناودان هاي شهر سرازير شد ، فقط يهود و نصاري از اين يورش جان به سلامت بردند . ( 2 )
سخن در اين مورد فزون از آن است كه در اين چند صفحه جاي گيرد ، لذا به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. ابن كثير، البداية والنهاية، حوادث سال 656.
2. البداية والنهاية، ص 200ـ 213.
همين مقدار بسنده مي كنيم . البته مورخان محقق در سده اخير نوشته هاي ارزنده اي در تبرئه خواجه و وزير خليفه دارند كه علاقه مندان مي توانند به آنها مراجعه كنند ، مرحوم سيد محسن امين جبل عاملي در اعيان الشيعه به تفصيل اين جريان را بررسي نموده و سرافراز بيرون آمده است . ( 1 )
اتهام خواجه نصير به همكاري با مغول
علاوه بر مؤيدالدين علقمي ، شخصيت بزرگواري مانند خواجه نصيرالدين طوسي ( 597ـ 672 ) ، كه جهان در برابر دانش او خاضع است نيز به همكاري با مغول متهم شده و ساده لوحان و احياناً مغرضان در اشاعه اين تهمت كوشيده اند .
خواجه در سال 597 در طوس ديده به جهان گشود ، ايام كودكي را در طوس گذراند ، سپس جهت تكميل معلومات به نيشابور مهاجرت كرد . پس از بهره گيري از دانشمندان و بزرگان نيشابور ، تصميم گرفت براي كسب دانش بيشتر از شهري به شهري برود و از نزديك با شخصيت هاي علمي آشنا گردد ، از اين جهت چند ماهي در ري و مدتي در قم و اصفهان بسر برد ، سپس عازم عراق شد و فقه را نزد معين الدين سالم بدران مصري آموخت و به دريافت اجازه موفق گرديد . ( 2 )
او در عراق بود كه مغول جنايت خود را از سال هاي 616 ، از جانب خراسان آغاز كرد و . . . در مشرق اسلامي فجايعي پديد آورد كه تاريخ نظير آن را ياد ندارد . خواجه تصميم گرفت به زادگاه خود برگردد ، در مسير خود از نيشابور به طوس آمد ، به منزلي كه در آنجا بزرگ شده بود ، رفت ، ولي كسي در را به رويش باز نكرد ، پيرمردي او را از انتقال خاندانش به قائن خبر داد ، او به سمت قائن رفت و موقعيت خاصي پيدا كرد و در سال 628 ازدواج نمود .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. اعيان الشيعة، ج9، ص 82ـ 101.
2. رجوع شود به مقدمه غنية النزوع، ج1، نشر مؤسسه امام صادق، كه متن اجازه در آنجا آمده است.
مدت زيادي نگذشته بود كه از طرف محتشم « قهستان » ( 1 ) به نام ناصرالدين عبدالرحيم بن ابي منصور به آنجا دعوت شد ، او نيز پذيرفت و در قلعه قهستان كه با قائن فاصله زيادي نداشت ، كتاب طهارة الاعراق ابن مسكويه را به فارسي برگردانيد . ولي از آنجا كه اهل قلعه و در رأس آنان ناصرالدين ، اسماعيلي مذهب بودند ، خواجه تصميم گرفت كه با مساعدت ابن علقمي وزير شيعه « خليفه عباسي » به عراق برود و در آنجا زندگي كند . در اين مورد نامه اي به او نوشت ، ولي متأسفانه نامه به دست ناصرالدين افتاد ، از اين جهت خواجه به وسيله مأموران اسماعيلي دستگير و به قلعه « الموت » قزوين كه محكم ترين قلعه هاي اسماعيليان بود ، منتقل شد و حدود26سال در آنجا به صورت يك زنداني محترم به سر برد و از كتابخانه هاي اسماعليان در تأليف و نگارش بهره برد . او ناراحتي خود را در آخر كتاب « شرح اشارات » بيان كرده و پس از سخناني به شعر شاعر تمثل مي جويد :
به گرداگرد خود چندان كه بينم * بـلا انگشتـريّ و مـن نـگينـم ( 2 )
وقتي قلعه « الموت » در سال 654 به دست مغولان سقوط كرد و حاكم اسماعيلي به قتل رسيد ، خواجه از اسارت آزاد گرديد و چون هلاكو از مقام علمي خواجه و تبحر او در نجوم و فلكيات آگاه بود ، وي را مجبور به همراهي در سفر نمود ، تا اين كه بغداد در سال 656 سقوط كرد و شد آنچه نبايد بشود و همان طور كه گفتيم ، عامل مهم سقوط بغداد ، سستي و بي تدبيري خلفاي عباسي بود . درست چهل سال بود كه آتش جنگ و ويراني از خراسان آغاز شده بود ، ولي آنان هرگز در فكر ترميم لشكر و مقابله با سپاه مغول نبودند ، گويي مي گفت : « بغداد براي ما كافي است » .
« مستعصم عباسي آخرين خليفه اين سلسله كه از عادات و رسوم او خونريزي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. جنوب خراسان شامل قائن، فردوس و طبس و بجستان.
2. شرح اشارات، ج 3، ص412.
و لهو و لعب بود ، نه تنها كاري براي مسلمين انجام نداد ، بلكه عده اي از شيعيان بغداد به دست پسرش « ابوبكر » به خاك و خون كشيده شدند و اموال آنان به غارت رفت . محدّث قمي مي نويسد :
« چون مستعصم آخرين خليفه عباسي بر سرير سلطنت مستقر شد ، تدبير مملكت را با وزير خويش مؤيدالدين علقمي قمي واگذاشت و خود مشغول كبوتر بازي و لهو و لعب و لذّت شد ، و هم در آن ايّام پسر مستعصم « ابوبكر » محلّه « كرخ بغداد » را كه مسكن شيعيان بود ، غارت كرد و جماعتي بسيار از سادات را اسير كرد » . ( 1 )
زماني كه هلاكو خان از همدان پيامي براي خليفه فرستاد كه اگر از حكومت ايلخاني پوزش طلبد و سازش كند ، ممكن است از آمدن به بغداد خودداري كنم . خليفه از عهده اين سياست برنيامد و دائم با جواب هاي سست و تهديدات واهي به مغول سر خود را گرم كرده و مغول را به شوخي گرفته بود و زماني از خواب خرگوشي بيدار شد كه دير شده بود . در وقايع بغداد ذكر كرده اند زماني كه هلاكوخان خليفه را احضار كرد و ذخاير و گنج هاي مخفي را از او طلب نمود ، خان مغول به خليفه گفت چرا به فكر ملت خود نبودي و با اين اموال سلاح تهيه نكردي تا نگذاري ما از رود جيحون عبور كنيم ؟ و چرا ملت هاي مسلمان ديگر را كه مي كشتيم ، به كمك آنان نيامدي ؟ ( 2 )
خدمات فرهنگي خواجه
خواجه از هر نوع خدمت نظامي براي اسلام مأيوس بود ، ولي مي دانست از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. المنتهي، ص 373، محدّث قمي.
2. خواجه نصير آسمان هنر و آفتاب زمين، ص203، به نقل از جهانگشاي جويني ذيل خواجه نصير، ج 3، ص 280.
نظر فرهنگي مي تواند به اسلام خدمت كند . هلاكو به خاطر اعتمادي كه به خواجه داشت ، دو درخواست او را پذيرفت :
1 . افتتاح مدارسي در بغداد براي علوم فلسفه و نجوم و طب ، فقه و حديث ، كه هزينه اين مراكز از اوقاف اسلامي تأمين شد .
2 . تأسيس رصدخانه عظيمي در مراغه و دعوت علما و دانشمندان براي همكاري در بهره گيري از آن .
در اين هنگام ، دانشمنداني كه هر كدام در گوشه اي پنهان شده بودند ، در اين شهر گرد آمده و چراغ علم و دانش را برافروختند و كتابخانه اي تأسيس گرديد كه در آن روز ، چهارصدهزار كتاب را در خود جاي مي داد .
محقق طوسي براي اين هدف فخرالدين مراغي را به اطراف و نقاط مختلف گسيل داشت تا دانشمندان را به مهاجرت به مراغه دعوت و تشويق كند و به قول استاد مصري عبدالمتعال صعيدي ، خواجه توانست آنچه را كه مغول پايمال كرده بودند ، بار ديگر احيا كند .
علاوه بر اينها ، خواجه با دانش خود ، قلوب اميران مغول را براي پذيرش اسلام گشود . پس از مرگ هلاكو و زمامداري فرزند اوّل وي ، فرزند دوم او اسلام آورد ، و همه امراء و سپاهيان در پيروي از او اسلام آوردند . ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. اعيان الشيعة، بخش مستدرك:1/197ـ 206. در مورد پيراستگي خواجه از اين تهمت به منابع زير كه به تفصيل سخن گفته اند مراجعه شود:
1. جامع التواريخ رشيدي، 2. جهان گشاي جويني،3. خواجه نصيرالدين طوسي آسمان هنر و آفتاب زمين، 4. خواجه نصير ياور وحي و عقل، 5. تاريخ ادبيات ايران، دكتر صفا.