بخش 6

فصل سوم : توسل به اولیای الهی مقدمه 1 . ارتباط با اولیاء الهی 1 . جهان آفرینش و علل و معالیل 2 . مرگ انسان پایان زندگی نیست 3 . قرآن و بقای ارواح 4 . ارتباط دوجهان با یکدیگر 1 . صالح (علیه السلام) 2 . شعیب (علیه السلام) 3 . پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم ) پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم ) 2 . توسل به اولیاء الهی 1 . انجام فرائض 2 . توسل به اسما و صفات خدا 3 . توسل به قرآن کریم 4 . توسل به دعای برادر مؤمن 5 . توسل به دعای پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم ) 6 . توسل به دعای پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم ) 7 . توسل به منزلت انسان های پاک و والا


123


فصل سوم :

توسل به اولياي الهي


125


مقدمه

هرگاه « حس كنجكاوي » انسان را به ژرف نگري در جهان آفرينش سوق مي دهد و « حس نيكوكاري » پشتوانه ارزش هاي اخلاقي است ، و « حس زيبايي » پديد آورنده انواع هنرها است ، در كنار اين سه حس :

« حس مذهبي » كه چهارمين بعد رواني او است ناخودآگاه او را به جهان دور از حسّ توجه داده ـ لذا ـ در سختي ها و دشواري ها به آنجا پناه مي برد .

علوم حسي و تجربي ، و كليه معرفت هاي عقلي و استدلالي ، ريشه در حس نخست ، يعني حس كنجكاوي دارند ، و كشش هاي دروني و جذبه هاي عرفاني به ماوراء حس كه فارغ از هر نوع دليل و برهان است از حس چهارم ، يعني حس مذهبي سرچشمه مي گيرد .

بيشترين درخشش اين حس موقعي است كه دست انسان از اسباب طبيعي كوتاه شده ، و اسباب و وسايل مادي از كار افتد ، علم و تجربه پاسخ گوي خواست او نباشد ، در اين شرايط انسان ندايي از غيب و سروشي از جهان فراتر از حس از درون مي شنود ، و او را به آن سو مي كشد .

اندر درون من خسته دل ، ندانم چيست * كه من خموشم و او در فغان و در غوغاست

عالي ترين جذبه هاي عرفاني و كشش هاي روحاني غير قابل توصيف دلباختگان كمال مطلق ، نتيجه بيداري اين حسّ ، و رشد به موقع او است ، حتي


126


افرادي كه در شرايط عادي مادي نگرند در اين شرايط عارف و دلباخته معنويت مي گردند .

اولياء الهي ، و عارفان وارسته ، آينه كمال و جمال مطلقند ، توسل به آنان ، در حقيقت توسل به قدرت مطلقه است كه اين آينه از آن حكايت مي كند ، نگرش به آئينه نگرش طريقي است نه موضوعي .

تفاوت نگرش وهابي كه مانع از توسل به اولياء الهي است ، با نگرش موحدان جهان در اين نقطه خلاصه مي شود ، وهابي به آنها از ديده موضوعي مي نگرد ، و به آنها اصالت مي بخشد و سرانجام در دام شرك مي افتد .

در حالي كه موحدان جهان ، به آنها از ديده طريقي مي نگرند و از اين گذرگاه از خدا مسئلت مي نمايند .

اميرمؤمنان (عليه السلام) دو نوع دنياخواهي را كه يكي ممدوح و ستوده ، وديگري ، مذموم و نكوهيده است ، در يك جمله بس زيبا و پرمغز بيان مي كند و مي فرمايد :

مَنْ أَبْصَرَ بِها بَصَّرَتْهُ ، وَمَنْ أَبْصَرَ إِلَيْها أَعْمَتْهُ . ( 1 )

تفاوت اين دو نگرش در « بها » و « إليها » خلاصه مي شود در يكي نگرش وسيله اي است ، در ديگري نگرش آمالي است .

دنيا در نگرش طريقي و راهبردي بسيار ممدوح است كه در حقيقت مقدمه حيات اخروي ، ولي در همان دنيا در نگرش موضوعي كه هدف و غايت باشد ، مايه كوردلي است .

عمر بن خطاب در يكي از سال هاي قطحي در ميان هزاران صحابي ، به عموي پيامبر ، عباس متوسل مي شود ، زيرا پيوند با پيامبر دارد كه او از بندگان مقرب خداست ، توسل به عمو و برادرزاده همگي طريقي است به سوي خدا ، و توسل به ذيل دامن الهي .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. نهج البلاغه، خطبه 82.


127


1

ارتباط با اولياء الهي

سؤال : بسياري از سنت هايي كه در ميان مسلمانان رايج است ، مانند توسل به اولياء الهي ، و طلب شفاعت و يا استمداد از آنان ، بر اين اساس استوار است كه ميان ما كه در اين جهان زندگي مي كنيم ، و اولياء خدا كه در جهان پس از مرگ به سر مي برند ، ارتباط برقرار است ، اكنون دليل آن را بيان فرماييد :

پاسخ : دلايل روشني ، امكان ارتباط ما و اولياء خدا; بلكه تحقق آن را ثابت مي نمايد ، و تفصيل اين مطلب در گرو بيان چند مقدمه است كه در ذيل به آنها اشاره مي كنيم :

1 . جهان آفرينش و علل و معاليل

جهان آفرينش بر اساس اسباب و مسبّبات استوار است ، و « نظام علت و معلول » بر آن حكم فرماست . هر پديده اي در جهان به دنبال سبب ويژه اي پديد مي آيد ، و در عين حال ، خود آن پديده نيز در پديده هاي ديگر اثر مي گذارد ، و تأثير سبب در مسبب ها به امر الهي و طبق مشيت او صورت مي پذيرد . خداي متعال اين نظام را آفريده و ميان پديده ها ، رابطه علّيت و معلوليت پديد آورده است .


128


شكي نيست كه خورشيد ، انرژي پخش مي كند; ماه ، نور مي افشاند ، آتش حرارت مي دهد و . . . هر يك از اين علل مادّي در اثري كه از خود نشان مي دهند ، مؤثرند و نوعي رابطه ميان خورشيد و ماه و آتش و آثار برخاسته از آنها موجود است . مجموع اثر و مؤثر نيز ، مخلوق خدا بوده و اوست كه اين پيوندها را ميان پديده ها ايجاد كرده و به همگي وجود بخشيده است ، به همين دليل ، گاه از باب « سبب سوزي » ، اسباب عادي را از كار مي اندازد; مثلاً آتش را بر حضرت ابراهيم (عليه السلام) گلستان مي سازد تا نشان دهد كه مسبّب و مؤثر اصلي و حقيقي ، اراده اوست .

از اين بيان نتيجه مي گيريم كه : هر پديده اي كه در جهان مشاهده مي كنيم در حالي كه نتيجه يك پديده مادي است و فعل آن شمرده مي شود ، فعل خدا نيز مي باشد و اين دو امر ، كوچك ترين منافاتي با يكديگر ندارند ، زيرا خداوند مؤثر « مستقل » و فاعل « خويشكار » و « خودبنياد » است ، در حالي كه پديده هاي مؤثر در جهان ، همگي ذاتاً « غير مستقل » و از حيث وجود و تأثير وابسته به خدايند .

2 . مرگ انسان پايان زندگي نيست

آيات قرآن به روشني گواهي مي دهد كه مرگ ، پايان زندگي نيست ، بلكه دريچه اي است براي يك زندگي نوين ، و انسان با عبور از اين رهگذر به حيات جديد و عالمي كاملاً نو ، گام مي نهد; عالمي كه برتر از جهان ماده و طبيعت است .

گروهي كه مرگ را فناي انسان مي دانند و معتقدند كه با مرگ او همه چيز از بين مي رود و نشانه اي از او جز يك جسد بي روح ـ كه پس از چند صباحي به خاك و ديگر عناصر تبديل مي شود ـ باقي نمي ماند ، ناخودآگاه از فلسفه ماديگري پيروي مي نمايند .

دانشمندان الهي معتقدند كه انسان علاوه بر بدن و سلسله اعصاب و


129


واكنش هاي متقابل مادي آن ، جوهري اصيل به نام روح و روان دارد كه مدتي با اين بدن ، همراه مي باشد و بعداً پيوند خود را از بدن بريده و در محيط ويژه خود ، با بدن لطيف تر به سر مي برد ، بقاي ارواح پس از مرگ انسان ، مسأله اي نيست كه بتوان آن را در اين صفحات ، ثابت و مبرهن نمود ، زيرا بقاي نفس و روح انسان ، با آيات قرآني ، و دلائل دقيق و فلسفي و تجارب يقين آفرين روحيّون امروز ، ثابت شده است . ما در اينجا فقط برخي از آيات قرآن را كه گواهي بر بقاي روح پس از مرگ مي دهند ، نقل مي كنيم :

3 . قرآن و بقاي ارواح

آيات قرآن به روشني بر بقاي ارواح پس از جدايي از بدن گواهي مي دهند و ما براي اختصار ، فقط متن آيه ها را يادآور مي شويم ، و تحليل را براي فرصت ديگر موكول مي كنيم :

شهيدان زنده اند

« وَلا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبيلِ اللّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ وَلكِنْ لا تَشْعُرُونَ » . ( 1 )

« به كساني كه در راه خدا كشته مي شوند ، نگوييد مرده اند ، بلكه آنان زندگانند ، ولي شما احساس نمي كنيد » .

« وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبيلِ اللّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ » . ( 2 )

« گروهي را كه در راه خدا كشته مي شوند ، مرده مپنداريد بلكه آنان زندگانند كه نزد خدايشان روزي مي خورند » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بقره/154.

2. آل عمران/169.


130


« فَرِحينَ بِما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ . . . » . ( 1 )

« آنان به آنچه خداوند از كرم خود به ايشان داده است ، خرسند و شادمانند و به كساني كه به آنها نپيوسته اند ، بشارت مي دهند . . . » .

« يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَة مِنَ اللّهِ وَفَضْل . . . » . ( 2 )

« به نعمت هاي الهي و فضل او ابراز خوشحالي مي كنند » .

ياور رسولان مسيح زنده است

« إِنّي آمَنْتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُون * قيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ * بِما غَفَرَ لِي رَبّي وَجَعَلَني مِنَ الْمُكْرَمينَ » . ( 3 )

« مردي كه رسولان حضرت عيسي را ياري كرد و به همين جهت كشته شد به هنگام مرگ چنين گفت : من به خداي شما ( فرستاده ها ) ايمان آوردم ( به خاطر همين ايمان ) به او گفته شد وارد بهشت شو ، گفت اي كاش قوم من مي دانستند كه خداي من مرا بخشيد و گرامي داشت » .

مقصود از بهشت كه به او گفته شد وارد آن شود ، بهشت برزخي است نه اخروي ، زيرا تا روز رستاخيز برپا نشود و عبور از صراط تحقق نپذيرد ، كسي وارد بهشت يا دوزخ نمي گردد و آيات قرآن بر اين مطلب گواهي مي دهند .

فرعونيان قبل از قيامت بر آتش عرضه مي شوند

« النّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدوّاً وَعَشِيّاً وَيَوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَونَ أَشَدَّ الْعَذابِ » . ( 4 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. آل عمران/170.

2. آل عمران/171.

3. يس/27ـ25.

4 . مؤمن/46.


131


« آل فرعون صبح و عصر بر آتش ، نشان داده مي شوند روزي كه آخرت برپا مي گردد ، حكم مي شود كه آل فرعون را بر سخت ترين عذاب وارد سازيد » .

آيه گواهي مي دهد كه آل فرعون ، پيش از رسيدن قيامت ، صبح و عصر بر آتش عرضه و نشان داده مي شوند ولي پس از رسيدن آن ، به سخت ترين عذاب وارد مي گردند .

اگر ذيل آيه ، « وَيَومَ تَقُومُ السّاعَةُ » نبود ، مفاد فراز نخست چندان روشن نبود ، ولي با توجه به ذيل آيه ، آشكار مي گردد كه مقصود ، همان دوران برزخ است و گرنه تقابل دو جمله صحيح نخواهد بود .

4 . ارتباط دوجهان با يكديگر

پس از اثبات حيات برزخي براي انسان ها ، نوبت به وجود رابطه ميان اين جهان و جهان برزخ مي رسد و اين كه برزخيان سخنان ما را مي شنوند و ميان ما و آنان ارتباط برقرار است .

اصـل وجـود رابطـه ميـان اين جهـان وجهـان برزخ از اهميت والايي برخوردار است ، زيرا ممكن است تصور شود كه بين اين دو نوع زندگي ، حائلي استـوار و فاصله بسيار وجود دارد كه مـانع از مشاهده و استماع سخنان يكديگر مي شود .

در اثبات اين اصل ، از تجربيات غربيان در باره ارواح صرف نظر مي كنيم ، چه ، ممكن است برخي از آن آزمون ها ، قابل اعتماد نباشد ، از اين رو فقط مسأله را از دريچه وحي و روايات رسول خاتم (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بررسي مي كنيم .

آيات قرآني از وجود رابطه بين ما و كساني كه در جهان برزخ به سر مي برند ، پرده برمي دارند و ما در اينجا برخي از اين آيات را مطرح مي كنيم تا روشن شود چگونه ميان اين دو نوع زندگي ، رابطه وجود دارد و كساني كه از پل مرگ عبور كرده و گام


132


در جهان ديگر نهاده اند هنوز پيوند خود را با ما قطع نكرده اند ( و اگر هم اين حكم قانون كلي نباشد ، درباره گروهي قطعي و ثابت است ) .

1 . صالح (عليه السلام) با ارواح قوم خود سخن مي گويد

از آياتي كه گواهي مي دهد كه ارتباط بشر با گذشتگان ، باقي و برقرار است ، آيه مربوط به مذاكره صالح (عليه السلام) با هلاك شدگان از قوم خود مي باشد :

« فَعَقَرُوا النّاقَةَ وَعَتَوا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَقالُوا يا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنتَ مِنَ المُرْسَلين » .

« شتر را ( كه معجزه صالح بود ) پي كردند و از دستور پروردگار خود سرپيچيدند و گفتند : اي صالح ! اگر پيامبر هستي ، عذابي كه به ما وعده مي دهي بياور » .

« فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دارِهِمْ جاثِمين » .

« پس زلزله اي ( بر اثر صيحه آسماني ) آنان را فرا گرفت ( 1 ) و در خانه هاي خويش بي جان افتادند » .

« فَتَولّي عَنْهُمْ وَقالَ يا قَومِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رَسالَةَ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلكِنْ لا تُحِبُّونَ الناصِحين » . ( 2 )

« آنگاه از آنان دوري نمود و گفت : اي قوم ، من پيام هاي خداوند را به شما رسانيدم و شما را اندرز دادم ، ولي شما ناصحان را دوست نمي داريد » .

در مفاد آيات سه گانه دقت كنيد :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. در برخي از آيات علت نابودي آنان صيحه آسماني (هود/6) و در برخي ديگر صاعقه (فصلت/17) و در اين آيه زلزله معرفي شده است و جمع آيات به اين طريق است كه صيحه شديد آسماني، با صاعقه و زلزله همراه بوده است.

2. اعراف/77ـ79.


133


آيه نخست ، حاكي از آن است كه قوم صالح ، از او عذاب الهي درخواست كردند . آيه دوم بيان مي كند كه عذاب الهي فرا رسيد و همه آنان را نابود كرد . و سرانجام ، آيه سوم حاكي است كه حضرت صالح پس از مرگ و نابودي آنان را با جمله « يا قَوم » مورد خطاب قرار داد و گفت : من پيام هاي الهي را رسانيدم ولي شما نصيحت گويان را دوست نمي داريد .

گواه روشن بر اينكه حضرت صالح پس از نابودي با آنان سخن گفت ، سه چيز است :

1 . چينش و ترتيب آيات به شكلي كه گفته شد .

2 . حرف « فا » در لفظ « فَتَولي » كه دالّ بر ترتيب است ، يعني پس از نابودي آنان ، از آنها روي برتافت و به آنان چنين گفت : من پيام هاي پروردگارم را به شما رساندم الخ .

3 . جمله « ولكن لا تحبُّون الناصحين » مي رساند كه آنان چندان در عناد و شقاوت فرو رفته بودند كه پس از مرگ نيز افراد پند ده و اندرزگو را دوست نمي داشتند .

ظاهر آيه اين است كه او با ارواح امت خود به طور جدّي سخن مي گويد و آنان را مورد خطاب قرار مي دهد و از عناد مستمرّ آنان كه پس از مرگ نيز با آنان همراه بود خبر مي دهد ، و مي گويد : هم اكنون نيز ناصحان را دوست نمي داريد .

2 . شعيب (عليه السلام) با ارواح قوم خود سخن مي گويد

« فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دارِهِمْ جاثِمين » . ( 1 )

« زمين لرزه آنان را فرا گرفت ، و در خانه هاي خود هلاك شدند » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. اعراف/91.


134


« الّذِينَ كَذَّبُوا شُعَيْباً كَأنْ لَمْ يَغْنَوا فِيهَا الّذينَ كَذَّبُوا شُعَيْباً كانُوا هُمُ الَخاسِرينَ » . ( 1 )

« گروهي كه شعيب را تكذيب كردند ، تو گويي در آن ديار نبودند . گروهي كه او را تكذيب كردند ، زيانكاران بودند » .

« فَتَولّي عَنْهُمْ وَقالَ يا قَومِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ فَكَيْفَ آسي عَلي قَوم كافِرينَ » . ( 2 )

« از آنان روي برتافت و گفت : اي قوم من ، من پيام هاي خدايم را به شما رسانيدم و شما را نصيحت كردم . چگونه بر گروهي كه كافرند ، اندوه بخورم ؟ » .

شيوه استدلال در اين آيه با آيه هاي مربوط به قوم صالح يكي است .

3 . پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) با ارواح انبياء سخن مي گويد

« وَسْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا أَجَعَلْنا مِنْ دونِ الرَّحْمنِ الِهَةً يُعْبَدُونَ » . ( 3 )

« از پيامبران پيشين بپرس آيا غير از خداي رحمان ، خدايي قرار داديم كه مورد پرستش قرار گيرد ؟ » .

ظاهر آيه اين است كه پيامبر مي تواند با پيامبران گذشته ، كه در جهان ديگر به سر مي برند ، تماس گرفته و از آنان موضوع وارد در آيه را بپرسد ، از طرفي ، تا زماني كه دليل عقلي بر امتناع سؤال از آنان گواهي ندهد ، ما حق نداريم دست از اين ظاهر برداريم .

تـا اين جـا ، محـور استدـلال آيات قرآني بود ، اكنون وقت آن رسيده است كـه از دريچه روايـات بـه اين موضوع بنگـريم و در ايـن قسمـت به يك رويـداد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. اعراف/92.

2. اعراف/93.

3. زخرف/45.


135


متواتر بسنده مي كنيم .

پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) با كشته شدگان بدر سخن مي گويد

جنگ بدر به پايان رسيد ، و كفّار قريش با دادن هفتاد كشته و هفتاد اسير پا به فرار نهادند . پيامبر گرامي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اسلام دستور داد كشته هاي مشركان را در چاهي بريزند و وقتي اجساد آنان در ميان چاه ريخته شد ، پيامبر آنان را يك يك به نام صدا زد و گفت : اي عُتْبه ، اي شَيْبه ، اي اميّه ، اي ابو جهل و . . . آيا آنچه را كه پروردگار شما وعده داده بود ، حق و پابرجا يافتيد ؟ ! من آنچه را كه پروردگارم وعده كرده بود ، حق و حقيقت يافتم . در اين موقع گروهي از مسلمانان به پيامبر گفتند : آيا كساني را كه مرده اند ، صدا مي زنيد ؟ ! پيامبر فرمود : شما از آنان شنواتر نيستيد ، لكن آنان قدرت بر جواب ندارند .

ابن هشام مي گويد : پيامبر در خطاب خود به مقتولين و كشته شدگان كفار قريش چنين فرمود :

ـ چه بستگان بدي براي پيامبر بوديد ؟ ! مرا تكذيب كرديد ، در حالي كه ديگران مرا تصديق نمودند; مرا از زادگاهم بيرون كرديد ، در حالي كه مردم ديگر پناهم دادند; با من به جنگ برخاستيد ، ولي ديگران مرا كمك كردند . آيا آنچه را كه پروردگار وعده كرده بود ، حق و پا برجا يافتيد ؟ !

هيچ جمله اي نمي تواند صريح تر از اين باشد كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود : شما از آنان شنواتر نيستيد ، منتها آنان قدرت بر پاسخ ندارند : « ما أنتُم بأسمعَ مِنْهُم » . هيچ بياني نمي تواند گوياتر از اين باشد كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آنان را يك يك به نام هاي مخصوص خويش صدا زند و با آنان به سان دوران حياتشان سخن گويد .

هيچ مسلماني حق ندارد اين فصل مسلّم از تاريخ اسلام را به علت يك پيشداوري غلط انكار كند و بگويد چون اين امربا عقل قاصر مادي من سازگار


136


نيست ، پس صحت ندارد ! در اينجا ، متن عربي قسمتي از اين مكالمه را نقل مي كنيم تا افرادي كه به زبان عربي آشنايي دارند ، ببينند كه عبارت پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در اين قسمت چقدر گويا و روشن است :

« فَلَمّا أَلْقاهُمْ فِي الْقَليبِ وَقَفَ عَلَيْهِمْ رَسُولُ اللّهِ (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فَقَالَ : يا أَهْلَ قَليب هَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَكُمْ رَبُّكُمْ حَقّاً فَإِنّي قَدْ وَجَدْتُ ما وَعَدَني رَبّي حَقّاً ، فَقَالَ لَهُ أَصْحابهُ يا رَسُولَ اللّهِ أُتُكَلِّمُ قَوْماً مَوتي ؟ ! فَقَالَ لَهُمْ : لَقَدْ عَلِمُوا أَنَّ ما وَعَدَهُمْ رَبُّهُمْ حَقّاً . . . » . ( 1 )

با توجه به اصول مذكور :

1 . جهان آفرينش بر اساس علل و معاليل استوار است .

2 . مرگ انسان ، پايان زندگي نيست .

3 . قرآن به بقاي ارواح گواهي مي دهد .

4 . ميان ما انسان ها در اين جهان ، و اولياء الهي در حيات برزخي ارتباط برقرار است;

امكان ارتباط با اولياء الهي كه در جهان ديگر زنده اند ، مبرهن و ثابت مي شود ، بنابراين صحت سنت هايي كه بر اين اصول استوار است مانند : توسل ، طلب شفاعت ، و استمداد و استعانت از اولياء الهي نيز به اثبات مي رسد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سخن گفتن پيامبر گرامي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) با سران شرك كه اجساد آنان در چاهي ريخته شده بود از مسلّمات تاريخ و حديث است، از ميان محدثان گروهي آن را نقل كرده اند كه به برخي اشاره مي كنيم:

صحيح بخاري، ج5، در سرگذشت جنگ بدر، ص 97، 98 و110; صحيح مسلم، ج4، كتاب «جنت»، ص 77; سنن نسائي، ج4، ص 89 و 90; مسند امام احمد، ج2، ص 131; سيره ابن هشام، ج1، ص 639; مغازي واقدي، ج1، غزوه بدر; بحار الأنوار، ج19، ص 346.


137


2

توسل به اولياء الهي

سؤال : آيا توسل به اولياء الهي صحيح و مشروع است و ريشه در كتاب خدا و سنت پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) دارد ؟

پاسخ : توسل به اولياء الهي نوعي تمسك به « وسيله » است كه در قرآن به آن دعوت شده است و قرآن پيوسته به جامعه با ايمان و با تقوا دستور مي دهد كه به دنبال وسيله بروند ، چنان كه مي فرمايد :

« يا أَيُّها الَّذينَ آمَنُوا اتَّقوا اللّه وابتَغُوا إِليهِ الوَسيلَة وجاهِدُوا في سَبيلهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون » . ( 1 )

« اي افراد با ايمان ، تقـواي الهي را پيشـه كنيـد و براي رسيدن به او وسيله اي فـراهـم آوريد ( توسل جوييد ) و در راهش جهاد كنيد باشد كه رستگار شويد » .

اكنون بايد ديد مقصود از تحصيل وسيله چيست ؟ تدبّر در آيه مي رساند كه مقصود از آن ، سبب تقرّب و وسيله نزديكي به خداست . براي تقرّب به خدا وسائل گوناگوني هست كه به برخي از آنها اشاره مي كنيم :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مائده/35.


138


1 . انجام فرائض

انجام واجبات يكي از اسباب تقرب به درگاه الهي است ، اميرمؤمنان (عليه السلام) در يكي از سخنان خود چنين مي گويد :

« إنَّ أَفْضَلَ ما تَوَسَّلَ بِهِ الْمُتَوسِّلُونَ إِلَي اللّهِ تَعالي الإِيمانُ بِهِ وَبِرَسُولِهِ وَالجهادُ في سَبِيلِهِ وَإِقامُ الصَّلاةِ فَإِنَّها الْمِلَّة وَإِيتاءُ الزَّكاةِ » . ( 1 )

« بهترين چيزي كه متوسّلان به خدا بدان توسل مي جويند ، ايمان به خدا و به رسول و جهاد در راه خدا و به پاداشتن نمازـ كه اساس طريقه و شريعت استـ و دادن زكات مي باشد » .

2 . توسل به اسما و صفات خدا

يكي از اقسام توسل ، خواندن خداوند به اسما و صفات اوست . اين نوع توسل در روايات ، بالأخص در ادعيه اهل بيت (عليهم السلام) ، فوق العاده بارز و چشمگير است .

در اين مورد به دو حديث بسنده مي كنيم :

الف . ترمذي در سنن خود از « بريده » نقل مي كند ، پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) شنيد مردي چنين مي گويد :

« اللّهُمَّ إِنّي أَسْأَلُكَ بِانّي أَشْهَدُ أَنّكَ أَنْتَ اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ انْتَ ، الأَحَدُ ، الصَّمَدُ ، الّذِي لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَد ، وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ » .

« خدايا من از تو درخواست مي كنم به گواهي ام بر اين كه تو آن خدايي هستي كه جز تو خدايي نيست ، تو احد و صمد هستي كه نه مي زايد و نه زاييده شده است و نه براي او مانندي يافت مي شود » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. نهج البلاغه، خطبه 110.


139


فقال النبي : لَقَدْ سَألتَ اللّهَ بِاسْمِهِ الأَعْظَمِ الّذي إِذا دُعِيَ بِهِ أَجابَ ، وَإِذا سُئِلَ بِهِ أَعْطي . ( 1 )

پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود : تو خدا را به وسيله اسم اعظم او خواندي ، كه اگر او به آن اسم خوانده شود ، اجابت مي كند و اگر از او چيزي خواسته شود ، عطا مي نمايد .

ب . در دعايي از امام باقر و صادق (عليهما السلام) ( معروف به دعاي سمات ) چنين وارد شده است :

« اللّهُمَّ إِنّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ العَظِيمِ الأَعْظَمِ ، الأعَزِّ الأَجَلِّ الأَكْرَمِ الَّذي إِذا دُعِيتَ بِهِ عَلي مَغالِقِ أَبْوابِ السَّماءِ لِلْفَتْحِ بِالرَّحْمَةِ انْفَتَحَتْ ، وإِذا دُعِيتَ بِهِ عَلي مَضايِقِ أَبْوابِ الأَرْضِ لِلْفَرجِ انْفَرَجَتْ ، وَإِذا دُعِيتَ بِهِ عَلي العُسْرِ لِلْيُسْرِ تَيَسَّرَت » . ( 2 )

« خدايا من از تو سؤال مي كنم به نام بزرگ و بزرگتر ، گرامي تر و برترت ، نامي كه اگر به آن نام براي باز شدن درهاي بسته آسمان خوانده شوي باز مي شود ، واگر به آن نام بر گشايش درهاي زمين خوانده شوي گشوده مي گردد ، و اگر به آن نام براي آساني خوانده شوي آسان گردد » .

دعاي جوشن كبير نمونه اي بارز از اين نوع توسل است كه در شب هاي قدر مي خوانيم .

3 . توسل به قرآن كريم

يكي از راه هاي توسل اين است كه انسان قرآن را بخواند و به وسيله آن از خدا حاجت بطلبد . در حقيقت ، اين نوع توسل ، توسل به فعل خدا است ، زيرا قرآن ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سنن ترمذي:5/515، شماره 3475.

2. طوسي، مصباح المتهجد:374.


140


كلام خداست كه بر قلب رسول اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نازل شده است .

احمد بن حنبل از عمران بن حصين نقل مي كند كه از پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) شنيدم مي فرمود :

اِقْرؤُا الْقُرآنَ وَاسْأَلُوا اللّهَ تَبارَكَ وَتَعالي بِهِ قَبْلَ أَنْ يَجئ قَومٌ يَسْألُونَ بِِهِ النّاسَ » . ( 1 )

« قرآن را بخوانيد و از خدا به وسيله آن سؤال كنيد ، پيش از آنكه گروهي بيايند به وسيله آن از مردم سؤال كنند » .

دقت و امعان نظر در حديث فوق نكته اي را روشن مي سازد ، و آن اينكه : توسل به هر موجودي كه نزد خدا منزلت و كرامت داشته باشد جايز است ، لذا در شب هاي قدر مستحب است انسان قرآن را باز كند واين دعا را بخواند :

« اللّهُمَّ إِنّي أَسْألُكَ بِكِتابِكَ الْمُنْزَلِ وَما فِيهِ ، وَفِيهِ اسْمُكَ الأَكْبَرُ وَأَسْماؤُكَ الْحُسْني . . . » . ( 2 )

« پروردگارا من از تو به وسيله اين كتابي كه فرو فرستاده اي ، و آنچه در آن است سؤال مي كنم . پروردگارا نام بزرگت و اسماي زيبايت در اين كتاب هست . . . » .

4 . توسل به دعاي برادر مؤمن

يكي از اسباب توسل و جلب مغفرت خدا ، اين است كه انسان از برادر مؤمن خود بخواهد در حق او دعا كند ، و اين نوع توسل مورد اتفاق همه موحدان جهان است و در اين مورد كافي است كه بدانيم حاملان عرش الهي درباره افراد با ايمان ، طلب مغفرت مي كنند « يَسْتَغْفِرونَ لِلّذينَ ا مَنُوا » . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مسند احمد بن حنبل:4454.

2. ابن طاووس: اقبال:41.

3. غافر/7.


141


اين تنها فرشتگان نيستند كه درباره آنان طلب آمرزش مي نمايند ، بلكه مؤمنان نيز درباره گذشتگان نيز چنين كار انجام مي دهند « رَبّنا اغْفِرْ لَنا وَلإِخوانِنا الَّذين سَبَقُونا بِالإِيمان » ( 1 ) ، « پروردگارا ، بر ما و بر آن برادرانمان كه در ايمان آوردن بر ما پيشي گرفته اند ببخشاي » .

پيامبر گرامي از امت اسلامي مي خواهد كه در حق او دعا كنند و مي فرمايد :

« ثُمَّ سَلُوا [ لِيَ ] الْوَسِيلَةَ فَإِنَّها مَنزِلَةٌ فِي الْجَنَّةِ لا تَنْبَغي أَنْ تَكُونَ [ إِلاّ ] لِعَبْد مِنْ عِبادِ اللّهِ وَأَنَا أَرْجُو أَنْ أَكُونَ أَنَا هُوَ فَمَنْ سَأََلَ لِيَ الوَسِيلَةَ حَلَّتْ لَهُ الشَّفاعَةُ » . ( 2 )

« براي من از خدا وسيله بطلبيد و آن مقامي است در بهشت كه جز بر يكي از بندگان خدا شايسته نيست و اميدوارم كه من همو باشم ، هر كس براي من چنين مقامي بطلبد ، شفاعت من بر او حلال مي گردد » .

5 . توسل به دعاي پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در زمان حيات

رسول گرامي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) شريف ترين و گرامي ترين انساني است كه خدا آفريده است . آيات قرآني به مقام و منزلت پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اشارات فراواني دارند كه نقل آنها در اين مختصر نمي گنجد .

در منزلت پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) كافي است كه بدانيم خدا او را مايه مصونيت مردم از عذاب مي شمارد و تصريح مي كند كه تا او در ميان مردم است خدا آنان را با نزول عذاب مجازات نمي كند :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. حشر/10.

2. مستدرك بحارالأنوار، ج4، ص 61.


142


« وَما كانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فيهِمْ وَمَا كانَ اللّهُ مُعذِّبَهم وهُمْ يَسْتَغْفرون » . ( 1 )

« هرگز تا تو در ميان آنان هستي خدا آنان را مجازات نمي كند ، هم چنان كه ايشان را تا زماني كه طلب آمرزش مي كنند ، عذاب نمي كند » .

در عظمت پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) كافي است كه خدا نام او را در كنار نام خود و اطاعت او را در كنار اطاعت خويش قرار داده است :

« وَمَنْ يُطِعِ اللّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْفازَ فَوزاً عَظيماً » . ( 2 )

اين آيات وآيات ديگر همگي از كرامت و منزلت آن حضرت حكايت مي كند; منزلتي كه براي آن نظيري در عرصه آفرينش نيست . براي همين مقام قدسي پيامبر در پيشگاه خدا ، دعاي او رد نمي شود ، لذا به گنهكاران دستور داده شده كه به محضر پيامبر بروند و از او درخواست كنند كه در حقّ آنان استغفار كند :

فراتر از اين ، حتي خودداري از طلب استغفار از پيامبر را نشانه نفاق مي داند . ( 3 )

« وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ جاؤُوكَ فَاستَغْفَرُوا اللّه وَاستَغفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّاباً رَحِيماً » . ( 4 )

« هرگاه آنان زماني كه بر خويش ستم كرده اند نزد تو بيايند و از خدا طلب مغفرت كنند ، و پيامبر نيز براي آنان طلب مغفرت كند ، خدا را توبه پذير و رحيم خواهند يافت » .

از برخي آيات استفاده مي شود كه امت هاي پيامبران پيشين نيز از آنان درخواست استغفار مي كردند . به عنوان نمونه فرزندان يعقوب آنگاه كه خطاي آنان آشكار گشت به پدر گفتند :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. انفال/33.

2. احزاب/71.

3. منافقون/5.

4. نساء/64.


143


« يَا أَبانَا استَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنّا كُنّا خاطِئين * قالَ سَوفَ استَغْفِرُ لَكُمْ رَبّي انَّهُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحيم » . ( 1 )

« پدرجان براي مغفرت گناهان ما از خداوند طلب آمرزش كن; ما خطاكار بوديم . [ يعقوب ] گفت : ( سوف ) از پروردگارم طلب مغفرت خواهم كرد ، همانا او آمرزنده و رحيم است » .

در جواز اين نوع توسل ، جاي هيچ بحث و گفتگويي نيست و مخالفتي با آن ، به چشم نمي خورد . چيزي كه مهم است آگاهي از سبب استجابت دعاي پيامبران است و آن ، منزلت و جايگاه قدسي آنهاست .

6 . توسل به دعاي پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) پس از رحلت

با توجه به اصول چهارگانه كه در سؤال مربوط به امكان ارتباط مطرح گرديد ، ثابت شد كه انسان هاي والا در جهان برزخ ، حيّ و زنده هستند ، و ارتباط ما با آنان برقرار است ، در اين صورت درخواست دعا از آنان در هر دو حالت; حيات دنيوي و برزخي ، كاملاً منطقي خواهد بود و آيه مربوط به درخواست استغفار ، هر دو حالت را دربرمي گيرد ، آنجا كه مي فرمايد :

« وَلَو أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ جاؤوكَ فَاسْتََغفروا اللّه وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُول لَوَجَدُوا اللّه تَوّاباً رَحيماً » . ( 2 )

« و اگر آنان هنگامي كه بر خود ستم كرده اند به نزد تو بيايند ، و خود از خدا آمرزش بخواهند و پيامبر نيز براي آنان طلب آمرزش كند ، خدا را توبه پذير و مهربان خواهند يافت » .

مسلّماً ريشه استجابت دعاي پيامبر را بايد در روح پاك و نفس كريم و قرب

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. يوسف/97ـ 98.

2. نساء/64.


144


ايشان نسبت به خداوند جستجو كرد . به پاس اين كرامت معنوي است كه خداوند دعاي او را مي پذيرد ، زيرا دعاي برخاسته از روح پاك و قلب مملوّ از مهر الهي ، بدون چون و چرا به هدف اجابت مي رسد ، و در اين مورد ، فرقي بين حيات مادّي و حيات برزخي نيست .

گواه بر اين كه آيه ياد شده اختصاص به زمان حيات رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ندارد ، اين است كه مسلمانان جهان از عصر صحابه و تابعان تا به امروز ، عملاً اين باب رحمت را باز مي دانند و زائران روضه مطهّر هم اينك پس از تقديم سلام و درود به پيشگاه ارجمند پيامبر ، آيه ياد شده را تلاوت مي كنند و ضمن استغفار به درگاه الهي ، از پيامبر نيز مي خواهند كه براي آنان طلب آمرزش كند ، و هر فردي در هر زماني كه به حرم آن حضرت مشرف شود ، زائران را در اين حالت مي يابد .

اينك نمونه هايي از گفتار بزرگان اهل سنّت ، درباره اين آيه و درخواست دعا و توسّل به آن حضرت ، پس از رحلت ايشان را ذكر مي كنيم :

1 . محيي الدين نووي كه از محدثان عالي مقام اهل سنت و شارح صحيح مسلم است ، مي نويسد : زائر رو به رسول خدا كند و درباره خويش به او متوسل شود ، و به وسيله او به سوي خدا شفاعت جويد ، و از زيباترين چيزها همان است كه ماوردي ، قاضي ابوالطيب ، و ديگر اساتيد ما از عتبي نقل كرده اند .

عتبي مي گويد : روزي كنار قبر رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بودم ، مردي از بيابان آمد و گفت : « السلام عليك يا رسول اللّه سمعت اللّه يقول : « وَلَو أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ جاؤوكَ فَاسْتََغفروا اللّه وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُول لَوَجَدُوا اللّه تَوّاباً رَحيماً » و قد جئتك مستغفراً من ذنبي مستشفعاً إلي ربّي » . ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. نووي، مجموع، شرح مهذب شيرازي و شرح بر صحيح مسلم، ج8، ص 256، چاپ مكتبة الارشاد.


145


« سلام بر تو اي رسول خدا ، شنيدم كه خداوند مي فرمايد : « هرگاه آنان بر خويش ستم كنند و نزد تو بيايند و از خدا طلب آمرزش كنند و رسول خدا نيز براي آنان درخواست مغفرت كند ، خدا را توبه پذير و مهربان خواهند يافت . اي رسول خدا ، اينك به نزد تو آمدم ، از گناهم استغفار مي كنم و تو را شفيع به نزد پروردگارم قرار مي دهم » .

2 . ابن قدامه حنبلي صاحب كتاب « مغني » در آداب زيارت پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ضمن طرح اين مطلب كه زيارت پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مستحب است ، از پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل مي كند كه فرمود : هر كس به من سلام كند ، من پاسخ سلام او را مي گويم ، سپس از « عتبي » سرگذشت عرب ياد شده را كه از « نووي » آورديم ، نقل مي كند ، و هدف وي از نقل اين داستان آن است كه زيارت آن حضرت ، به اين شيوه مستحبّ است .

3 . سمهودي از كتاب « المستوعب » نگارش محمد بن عبد اللّه سامري حنبلي ، كيفيت زيارت آن حضرت را چنين نقل مي كند :

السّلام عليك يا رسول اللّه ، السّلام عليك يا نبي اللّه . . . اللّهمّ إنّك قلت في كتابك لنبيّك (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) : « وَلَو أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنفُسَهُـمْ جاؤوكَ » وانّي قد أتيت نبيّك مستغفراً ، فأسألك أن توجـب لي المغفـرة كما أوجبتهـا لمـن أتاه في حياتـه ، اللّهـمّ إنّي أتـوجّه إليـك بنبيّك (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) » . ( 1 )

« سلام بر تو اي رسول خدا ، درود بر تو اي پيامبر خدا . . . پروردگارا ، تو در كتابت خطاب به پيامبرت چنين گفتي : « هرگاه آنان بر خويش ستم كنند و نزد تو بيايند . . . » .

پروردگارا ، من در حال استغفار به حضور پيامبرت رسيدم و از تو مي خواهم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. وفاء الوفاء:4/1376، تحقيق محمد محيي الدين عبد الحميد.


146


مغفرتت را نصيبم كني ، همان طور كه در حال حيات پيامبر نصيب اصحاب وي مي فرمودي . پروردگارا ، من با وسيله قرار دادن پيامبرت ، به سوي تو روي مي آورم » .

4 . غزالي ( متوفاي 505 ) در بخش مربوط به فضيلت زيارت مدينه ، كيفيت زيارت آن حضرت را به تفصيل نقل كرده و مي گويد :

« پس از به پايان رساندن درودها ، رو به قبر پيامبر ايستاده خدا را حمد و ثنا بگويد و درود فراواني به پيامبر بفرستد . سپس آيه « ولو انّهم . . . » را تلاوت كند وبگويد : اللّهم انّا قد سَمِعْنا قولك وأطَعْنا أمْرَك وقَصَدْنا نبيّك ، متشفعين به إليك من ذنوبنا ، وقد أثقل ظهورنا من أوزارنا . . . . ( 1 )

پروردگارا ، سخن تو را شنيديم و امر تو را اطاعت كرديم و نزد پيامبر تو آمديم ، در حاليكه او را شفيع خود نزد تو براي آمرزش گناهانمان قرار داده ايم و پشت ما از بار گناهان ، سنگين است » .

علاوه بر عالمان بزرگ اهل سنت كه شيوه زيارت آن حضرت را به نحو ياد شده مورد تأكيد قرار مي دهند ، گروهي ديگر نيز در اين مورد ، با آنان همصدا مي باشند كه براي رعايت اختصار ، از نقل آنها خودداري شد .

7 . توسل به منزلت انسان هاي پاك و والا

تا اينجا محور سخن ، توسل به دعاي پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در زمان حيات و پس از رحلت بود ، ولي دامنه توسّل گسترده تر از آن است ، بلكه طبق احاديث صحيح ، انسان مي تواند به وجود پاك و والاي اولياي الهي توسّل جويد ، و شخصيت ارزنده آنان را بين خود و خدا واسطه سازد ، مثلاً چنين بگويد :

خدايا به عزيزان درگاهت .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. احياء العلوم:1/259، چاپ دارالمعرفة.


147


به قرب و منزلت اولياي گرامي ات .

به حق پيامبر و آل پاكش .

در اين تعبييرها و مانند آن ، مايه قرب و وسيله كارساز ، شخص انسان والا ، و صفات برجسته اوست ، و درباره اين نوع توسل ، افزون بر رواج و گسترش آن در ميان مسلمانان ، روايت صحيحي به نام « حديث ضرير » وارد شده و گروه مخالف نيز بر صحت و استواري آن اعتراف مي نمايد .

از آنجا كه صحت استدلال در گرو نقل حديث با تمام خصوصيات آن مي باشد ، در اين بخش ، متن و ترجمه آن را نقل مي كنيم :

عثمان بن حنيف گويد : إِنَّ رَجُلاً ضَريراً أَتَي النَّبِيَّ ، فَقالَ : ادعُ اللّهَ أَنْ يُعافِيني ؟

فقال (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) : إن شئتَ دعوتُ ، وإن شئتَ صبرتَ وهو خير ؟

قال : فادْعُه ، فأمره (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) أَنْ يَتَوضّأَ فيُحسِنَ وضوءَه ويصلِّي ركعتين ويدعوَ بهذا الدعاء : « اللهمّ إنّي أسألك وأتوجّه إليك بنبيّك محمّد ، نبي الرحمة ، يا محمد إنّي أتوجّه بِكَ إلي ربّي في حاجَتي لِتُقضي ، اللّهمّ شفّعه فيّ » .

فقال ابن حنيف : « فَوَاللّهِ ما تَفرّقْنا وَطَالَ بنا الحديثُ حتّي دخلَ علينا كَأَن لم يكن به ضُرّ » . ( 1 )

عثمان بن حينف گويد : « نابينايي خدمت پيامبر آمد ، و گفت : دعا كن خدا به من شفا دهد .

پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود : اگر بخواهي دعا مي كنم ، و اگر مي تواني صبر كن و آن بهتر است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سنن ترمذي:5، كتاب دعوات، باب119، شماره 3578; سنن ابن ماجه:1/441 شماره 1385; مسند احمد:4/8138


148


نابينا گفت : خدا را بخوان ، دعا كن !

در اين موقع پيامبر فرمود : وضوي نيكو بگير و دو ركعت نماز بخوان و پس از آن چنين دعا كن :

پروردگارا ! من از تو مسألت مي كنم و به واسطه پيامبرت « محمد » كه پيامبر رحمت است ، به سوي تو روي مي آورم .

اي محمد من به وسيله تو به پروردگارم رو آورده تا حاجتم برآورده شود . پروردگارا ! شفاعت او را در حقّ من بپذير .

ابن حنيف مي گويد : ما در محضر رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بوديم ، طولي نكشيد كه اين پيرمرد بر ما وارد شد ، گويي اصلاً نابينا نبوده است » .

بايد دقت نمود كه پيامبر گرامي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) چگونه به او آموزش داد كه به شخص وي ( نه به دعاي او ) و اوصاف برجسته اش توسل جويد و چنين بگويد :

أ . أَسْأَلُكَ بِنَبِيّكَ .

ب . أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيّكَ .

ج . مُحَمَّد نَبّيِ الرَّحْمَةِ .

اين جمله ها حاكي از آن است كه فرد نابينا ، شخص پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را كه مظهر رحمت است ، واسطه قرار داده است .

ممكن است برخي از خوانندگان علاقه مند باشند كه از صحت حديث مطمئن شوند ، يادآور مي شويم اين حديث از احاديث صحيح است كه ترمذي آن را نقل كرده و مي گويد : اين حديث ، نيكو و صحيح است . ( 1 )

ابن ماجه صاحب كتاب سنن نيز مي گويد : حديث صحيح است . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. ترمذي، سنن، ابواب الأدعية; مسند احمد بن حنبل، ج4، ص 138; مستدرك حاكم، ج1، ص 313; جامع الصغير، ص 59; التاج الجامع للاصول، ج1، ص 8286

2. ابن ماجه، سنن، ج1، ص 441، انتشارات داراحياء الكتب العربية، ترمذي.


149


شگفت اينجاست كه حتي ابن تيميه رهبر فكري وهابيان نيز بر صحت حديث اعتراف نموده است . وي در كتاب خود به نام « مجموعة الرسائل والمسائل » مي گويد : ابوجعفر كه نامش در سند ذكر شده ، ابوجعفر خطمي است كه ثقه است . ( 1 )

رفاعي ، يكي از نويسندگان وهابي معاصر مي گويد : شكي نيست كه اين حديث صحيح و مشهور است . ( 2 )

لازم به ذكر است كه اين جريان بار ديگر ، در عصر عثمان تكرار گشت و مشكل مرد حاجتمندي با توسّل به اين دعا حل شد ، با اين تفاوت كه در رويداد اوّل شخص پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) معلم آن نابينا بود ، ولي در رويداد دوم ، عثمان بن حنيف ، صحابي عالي مقام ، مرد حاجتمند را آموزش داد .

تفصيل ماجرا چنين بود كه مردي در زمان حكومت عثمان چند بار براي انجام كارش نزد عثمان رفت ، ولي موفق نشد . روزي عثمان بن حنيف را ديد و جريان را با او در ميان نهاد . وي گفت : برو وضو بگير و دو ركعت نماز بگزار و بگو :

« اللّهُمَّ إِنّي أَسْأَلُكَ وَأَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيّنا مُحَمَّد نَبِيّ الرَّحْمَةِ ، يا مُحَمَّدُ إِنّي أَتَوَجَّهُ بِكَ إِلي رَبِّكَ لِتُقضي حاجَتِي » .

« پروردگارا ! من تو را مي خوانم و به وسيله پيامبر رحمت « محمد » ، به سوي تو روي مي آورم ، اي پيامبر رحمت ، من به وسيله تو رو به خداي تو آوردم ، تا حاجتم برآورده شود » .

وي اين كار را انجام داد و پيش خليفه رفت و حاجت او برآورده شد ، سپس با عثمان بن حنيف ملاقات كرد و سند دعا را خواست ، وي گفت : من با گروهي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مجموعة الرسائل والمسائل، ج1، ص813

2. التوصل إلي حقيقة التوسل، ص 158.

3.طبق نقل ترمذي:«بنبيّك».



| شناسه مطلب: 74667