بخش 9

11 . سفر برای زیارت قبور مسلمانان و سفر به مدینه برای زیارت دستاویز تحریم کنندگان سفر زیارت مساجد سبعه 12 . ساخت بنا بر روی قبور 1 . سیره سلف صالح در حفظ قبور پیامبران 2 . حفظ آثار ، حفظ اصالت ها است 3 . ترفیع خانه های پیامبران 4 . صیانت قبور ، نشانه مهر و محبت است 5 . اصحاب کهف و ساختمان بر قبور آنان دستاویز وهابیان برای ویرانی قبور الف : سند حدیث ب : دلالت حدیث حدیثی از امام صادق (علیه السلام) 13. نماز گزاردن نزد قبور اولیاء


196


11

سفر براي زيارت قبور

سؤال : آيا سفر كردن به قصد زيارت قبور مشروع است ؟

پاسخ : از پاسخ دو سؤال پيشين روشن شد كه زيارت قبور ، يك امر مستحب است ، و اسلام به خاطر آثار سازنده ، بر آن تأكيد دارد ، ولي آيا صحيح است فردي براي زيارت قبور انبيا و اوليا به سفر برود ، مثلاً براي زيارت قبر پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به مدينه سفر كند و يا براي زيارت سيدالشهدا (عليه السلام) به كربلا برود ؟ ، پاسخ كوتاه اين كه : اگر زيارت قبور مستحب است ، مقدمه آن كه سفر كردن است نمي تواند حرام باشد . اينك توضيح آن :

زيارت قبر پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از مستحبات مؤكّدي است كه همه علماي اسلام بر آن اتفاق نظر دارند . تقي الدين سبكي شافعي ( متوفاي756 ) يكي از فقيهان چيره دست قرن هشتم است . او در نقد انديشه ابن تيميه ( م738هـ ) كه استحباب زيارت قبر پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را منكر شده بود ، كتابي به نام « شفاء السقام في زيارة خير الأنام » نوشت و با پژوهشي گسترده آراي فقيهان اهل سنت را از قرن چهارم تا روزگار خويش در آن كتاب گرد آورده ، و روشن ساخته است كه استحباب زيارت قبر پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از مسلّمات فقه اسلامي است . ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. شفاء السقام، ص 65 تا 79.


197


علاّمه و محقق سخت كوش معاصر ، آيت اللّه اميني ( 1320ـ 1390 ) در كتاب شريف « الغدير » به تكميل موضوع پرداخته و نظريات بيش از 40دانشمند مسلمان اعم از فقيه و محدّث را در اين زمينه تا عصر خويش گرد آورده است . ( 1 )

علاقه مندان مي توانند براي آگاهي از نظرات اين بزرگان به دو كتاب ياد شده كه در دسترس همگان قرار دارد ، مراجعه كنند . ما در اينجا به نقل سه گفتار بسنده مي كنيم :

1 . محمد بن عبدالوهّاب مي گويد : زيارت پيامبر مستحب است ، ولي بايد سفر براي زيارت مسجد و نماز گزاردن در آنجا انجام گيرد . ( 2 )

2 . عبد الرحمن جزيري نويسنده كتاب « الفقه علي المذاهب الأربعة » كه در آن فتاواي فقهاي چهار مذهب را گرد آورده است ، مي نويسد : « زيارت قبر پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از بالاترين مستحبات بوده و در مورد آن احاديثي وارد شده است » . سپس به نقل شش حديث پرداخته و آداب زيارت را بيان مي كند . ( 3 )

از آنجا كه مؤلف الفقه علي المذاهب الأربعة ، تعليقه اي بر متن مذكور ننوشته ، اين حاكي از آن است كه مذاهب أربعه با آن موافق هستند .

3 . شيخ عبد العزيز بن باز مي گويد : كسي كه مسجد پيامبر را زيارت كرد مستحب است در روضه پيامبر دو ركعت نماز بگزارد ، سپس بر پيامبر سلام بگويد ، همچنانكه مستحب است به قبرستان بقيع برود و به شهيدان مدفون در آن ، سلام بگويد . ( 4 ) بدين ترتيب ، روشن گرديد كه زيارت قبر پيامبر اسلام (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مستحب است ، امّا سخن درباره سفر براي زيارت قبر پيامبر و ديگر ياران اوست ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الغدير:5/109ـ 125.

2. الهدية السنيّة، رساله دوم.

3.الفقه علي المذاهب الأربعة:1/590.

4. جريدة الجزيرة، مورخ 24 ذي قعدة الحرام 1411هـ، شماره 6826.


198


در اينجا اين سؤال مطرح است كه آيا سفر براي زيارت قبر پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مشروع است يا خير ؟ پاسخ آن روشن است ، زيرا سفر آنگاه كه مقدمه مستحب قرار بگيرد ، طبعاً مستحب و يا لااقل مباح خواهد بود ، علاوه بر اين دليل اصولي ، سيره مسلمانان جهان در چهارده قرن ، روشن ترين گواه بر جواز سفر به نيت زيارت قبر نبي اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است .

مسلمانان و سفر به مدينه براي زيارت

تاريخ اسلام نشان مي دهد كه پس از درگذشت پيامبر ، مسلماناني كه دور از مدينه مي زيستند ، براي زيارت مرقد شريف آن حضرت ، بار سفر مي بستند و به زيارت مرقدش مي شتافتند ، اينك نمونه هايي در اين مورد :

1 . بلال ، مؤذن و يار صميمي رسول خدا و مورد علاقه او بود . او پس از درگذشت پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) پاسداري از مرزهاي كشور اسلامي را برگزيد و از مدينه هجرت كرد . شبي در رؤيا رسول خدا را ديد كه به او مي گويد : اين بي مهري چيست اي بلال ! آيا و قت آن نرسيده است كه مرا زيارت كني ؟

بلال از خواب بيدار شد ، در حالي كه هاله اي از غم و اندوه ، روح و روان او را فرا گرفته بود ، مقدمات سفر را فراهم كرد و آهنگ مدينه نمود . وقتي وارد روضه پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) شد ، با صداي بلند گريه مي كرد وصورت خود را بر قبر آن حضرت مي ماليد . ناگهان دو ريحانه رسول خدا حسن وحسين (عليهما السلام) به سوي او آمدند ، او هر دو را در بغل گرفت و بوسيد ، به او گفتند : علاقمنديم اذان تو را بشنويم ، اذاني كه براي جدّمان رسول خدا مي گفتي .

او به هنگام سحر به بام مسجد رفت و در همان نقطه كه مي ايستاد و اذان مي گفت ، ايستاد و اذان گفت .

وقتي صداي تكبير او مدينه را فرا گرفت و گويي مدينه تكان خورد . وقتي شهادت به توحيد را بر زبان جاري كرد گريه مردم بلند شد و زماني كه شهادت به


199


رسالت پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را بر زبان جاري كرد ساكنان مدينه همگي از خانه بيرون ريخته و گريه سر دادند . چنانكه نوشته اند : بعد از رسول خدا مدينه چنين روز را از نظر گريه و شيون به خود نديده بود . ( 1 )

2 . عمر بن عبد العزيز افرادي را اجير مي كرد كه از شام به مدينه بروند و سلام او را به پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) برسانند .

سبكي مي نويسد : عمر بن عبدالعزيز گروهي را از شام به مدينه فرستاد تا به پيامبر سلام بگويند و باز گردند . ( 2 )

واقدي در فتوح الشام مي نويسد : آنگاه كه عمر با مردم بيت المقدس مصالحه كرد ، كعب الأحبار بر او وارد شد و اسلام آورد و خليفه از اسلام او خوشحال شد .

عمر به او گفت : آيا مي تواني با من به مدينه بيايي ، و قبر پيامبر را زيارت كني و از زيارت آن بهره بگيري ؟

پاسخ كعب به درخواست خليفه ، مثبت بود و در بازگشت ، همراه او بار سفر بست . وقتي عمر به مدينه رسيد ، ابتدا وارد مسجد شد و به رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) سلام داد . ( 3 )

البته ما نيازي به اين گونه استشهادهاي جزئي نداريم ، زيرا همه مسلمانان در طول چهارده قرن بر جواز سفر ، مُهر صحت نهاده وپيوسته كاروان ها از نقاط دور به زيارت قبر آن حضرت رهسپار مي شده اند .

سُبكي در مورد سير پياپي كاروان ها به سوي مدينه داد سخن داده و يادآور مي شود كه در تمام اعصار ، زائران خانه خدا به قصد زيارت قبر پيامبر ، راهي را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. ابن عساكر: مختصر تاريخ دمشق: 5/265; تهذيب الكمال:4/289.

2.سبكي: شفاء السقام به نقل از مناسك امام ابوبكر ابي عاصم النبيل:143.

3. الواقدي: فتوح الشام: 1/244.


200


برمي گزيدند كه به مدينه منتهي شود و احياناً به خاطر درك فيض زيارت آن حضرت ، دورترين راه را برمي گزيدند كه به اين فيض عظيم برسند . سپس مي گويد كساني كه مي پندارند هدف از اين سفر زيارت مسجد وگزاردن نماز در آن است ، سخت در اشتباهند ، و ضمير اين زائران وگفتارشان بر خلاف اين نظر گواهي مي دهد . هدف آنان ، چيزي جز زيارت قبر پيامبر و درود بر او نبوده و نيست .

به راستي اگر هدف از تحمل رنج اين سفر ، زيارت مسجد بود پس چرا بيشترين سفر را به مدينه اختصاص مي دادند ؟

چنانچه اجماع و اتفاق علما ومسلمانان گواه بر جوازِ شرعيِ يك عمل است ، اجماع امت در اين مورد بالاترين نوع اجماع است . ( 1 )

دستاويز تحريم كنندگان سفر

تا پايان قرن هفتم همه علما در اين مسأله اتفاق نظر داشتند كه سفر براي زيارت ، امري مباح بوده ومقدمه يك امر مستحبي ـ اگر خود مستحب نباشد ـ دست كم مباح و جايز خواهد بود . ولي در اوايل قرن هشتم ، « ابن تيميه » حديثي را كه ابوهريره آن را از پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل كرده دستاويز خود قرار داد و با اجماع علما به مخالفت برخاست . روايت مورد نظر ابن تيميه ، به سه صورت نقل شده است ، و آنچه به ظاهر مي تواند هدف او را تأمين كند ، دو صورت زير مي باشد :

1 . « لا تُشَدُّ الرِّحالُ إِلاّ إِلي ثَلاثَةِ مَساجِدَ : مَسْجِدي هذا ، وَمَسْجِدِ الحَرام ، وَمَسْجِدِ الأَقصي » . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. شفاء السقام:100ـ 101.

2. صحيح مسلم: 4/126، باب «لا تشد الرحال إلاّ إلي ثلاثة مساجد» از كتاب حجّ.صورت سوم حديث چنين است: تشد الرحال إلي ثلاث مساجد(صحيح مسلم:4/126). ناگفته پيداست اين لفظ كافي در اثبات مقصود ابن تيميه نيست زيرا اثبات جواز سفر بر اين سه، ملازم با تحريم آن به غير اين سه نيست.


201


« بار سفر بسته نمي شود مگر به سه مسجد : مسجد من ، مسجد الحرام ، مسجد الاقصي » .

2 . « إِنّما يُسافِرُ إِلي ثَلاثَة مَساجِد : مَسجد الكَعْبَة ، ومَسْجدي ، وَمَسْجد إيليا » . ( 1 )

ابن تيميه به ظاهر اين حديث تمسك جسته و مدعي شده است كه براي انجام كارهاي عبادي ، فقط در سه مورد مي توان سفر كرد ، و زيارت قبر پيامبر كه يك امر عبادي و مستحب است داخل در اين سه مورد نيست .

اين استدلال با كمترين دقت كاملاً فرو مي ريزد و روشن مي شود كه پايه درستي ندارد ، زيرا همگي مي دانيم كه جمله استثنائيه از دو بخش تشكيل مي يابد :

1 . جمله مُستَثني منه : « ما جاءني أحد » .

2 . جمله استثناء : « إلاّزيداً » .

حديث ياد شده از دوجمله تشكيل يافته :

1 . مستثني منه : « لا تشدّ الرحال » .

2 . استثناء « إلاّ إلي ثلاثة مساجد » .

از آنجا كه در جمله نخست ، « مستثني منه » صريحاً وارد نشده است ، به اقتضاي قواعد زبان عربي بايد كلمه اي را در آن مقدّر كنيم كه در اينجا دو احتمال بيشتر وجود ندارد :

1 . بگوييم مستثني منه ، « إلي مسجد » است .

2 . مسثتي منه ، « إلي مكان » است .

بنابر احتمال اوّّل ، مضمون حديث چنين خواهد بود « لا تشد الرحال إلي مسجد من المساجد إلاّ إلي ثلاثة » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيح مسلم: 4/126، باب «لا تشد الرحال إلاّ إلي ثلاثة مساجد» از كتاب حجّ.


202


اگر معني حديث اين باشد ، بايد گفت كه گفتار حضرت در نفي و اثبات ، بر محور مسجد قرار دارد و مفاد آن اين است كه براي اقامه نماز ، نبايد براي هيچ مسجدي رنج سفر را تحمل نمود ، مگر براي سه مسجد . در اين صورت ، سفر براي زيارت پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در مستثني منه « مسجد » داخل نبوده و موضوعاً از دايره كلام خارج خواهد بود و نهي شامل آن نمي گردد . امّا علت اين كه نبايد براي اقامه نماز در مسجدي ، سفر كرد آن است كه به استثناي سه مسجد ياد شده ، ديگر مساجد از ارزش يكساني برخوردار مي باشند ، ولذا در صورت امكان اقامه نماز در يكي از آنها ، سفر به مساجد مشابه كار لغو و بيهوده اي است . مثلاً شهري كه مسجد جامع دارد ، وجهي ندارد كه انسان براي اقامه نماز به مسجدِ جامعِ شهر ديگر برود ، زيرا پاداش دومي با پاداش اولي يكسان است ، و در اين صورت سفر وي بي ارزش خواهد بود . ولي سه مسجد ياد شده از اين قانون مستثني مي باشد ، زيرا نماز گزاردن در آنها از پاداش و ارزش والاتري برخوردار است .

با توجه به اين اصل كه حديث در جانب نفي وجانب استثنا پيرامون مساجد سخن مي گويد ، سفر به مراكز ديگر ، از دايره حديث بيرون بوده و نسبت به جواز و تحريم آن ساكت است .

امّا بنابر احتمال دوم ، معني حديث چنين خواهد بود :

« لا تشدُّ إلي مَكان مِنَ الأمكنةِ إلاّ إلي ثَلاثة » ( به هيچ نقطه نبايد سفر كرد مگر به سه مسجد ) .

برپايه اين احتمال ، استناد ابن تيميّه به حديث مزبور ، درست خواهد بود ، امّا استدلال به اين حديث براي تخطئه سيره عملي مسلمين و روايات متواتر در مورد استحباب زيارت مرقد رسول اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، به دلايل گوناگون مخدوش و نادرست است .

اوّلاً ـ چنانكه ديديم ـ ، در حديث مزبور ، احتمال ديگري نيز وجود دارد و بر


203


اساس آن ، هيچ تعارضي بين مفهوم حديث و سيره و اجماع مسلمين وجود نخواهد داشت . و با وجود احتمال نخست ، استدلال قطعيت خود را از دست مي دهد . خاصّه آنكه ، اين احتمال ( كه كلمه مقدّر : « مسجد » باشد ) با توجه به اين كه « مستثني » « مساجد » است ، قوي تر بلكه متعين به نظر مي رسد .

ثانياً ، چنانچه به احتمال دوم عمل كرده و كلمه مقدّر را « مكان » بگيريم ، حديث ، مفهوم ناصحيحي پيدا مي كند كه صدور آن از شخص خبير و حكيمي چون پيامبر ، محال مي نمايد . زيرا برپايه احتمال دوم ، از سفر به هر نقطه اي از جهان ـ به استثناي اين سه مسجد ـ نهي شده است . در حالي كه منطق اسلامي ، سفرهاي فراواني را جايز و مستحب مي شمارد . همچون : سفر براي تحصيل علم ، سفر براي تجارت ، سفر براي صله رحم ، سفر براي سياحت ، سفر براي جهاد و دهها سفر حلال ديگر .

در اين صورت چاره اي نداريم كه به احتمال اوّل گردن نهاده و واژه « مسجد » را در تقدير بگيريم و سفر براي زيارت را موضوعاً از دايره مضمون حديث خارج شمريم .

علاوه بر اينها ، اصولاً در صحتِ اساس اين حديث ، حتّي بنابر احتمال نخست ، شك و ترديد جدّي وجود دارد . زيرا حديث از زبان رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ادعا مي كند كه سفر به هيچ مسجدي جز مساجد سه گانه جايز نيست ، در حاليكه محدثان نقل مي كنند كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در روزهاي شنبه پياده و گاهي سواره براي نماز گزاردن به مسجد قبا مي رفت و در آنجا دو ركعت نماز مي گزارد و مسجد قبا در زمان پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در دوازده كيلومتري مدينه قرار داشت . ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيح بخاري: 2/72، صحيح مسلم، سنن نسائي يا شرح شيوطي 372.


204


زيارت مساجد سبعه

در گوشه و كنار « مدينه منوره » مراكزي به نام « مساجد سبعه » است كه زائران خانه خدا پس از استقرار در مدينه ، به زيارت آنها مي شتابند ، و اگر « مسجد ردّ الشمس » و « بلال » و « اجابه » را بر آنها بيفزاييم ، شمار آنها از هفت تجاوز مي كند .

زائران در اين مساجد ، دو ركعت نماز گزارده و بيش از همه به « مسجد امام علي (عليه السلام) » عنايت مي ورزند ، اكنون سؤال مي شود اگر ثوابِ گزاردن نماز در اين مساجد فزونتر از ديگر مساجد در جهان نيست ، پس چرا زائران به زيارت اين مساجد مي روند و در آنجا نماز مي گزارند ، در حالي كه چنين دستوري در شرع انور وارد نشده است و در نتيجه سفر براي زيارت آنها « بدعت » خواهد بود .

پاسخ اين پرسش روشن است :

سفر براي ديدار اين مساجد ، از اين نظر نيست كه در شرع دستوري در اين مورد وارد شده است ، يا گزاردن نماز در اين مساجد ، فضيلت بيشتري دارد بلكه انگيزه سفر يكي از دو چيز است :

1 . يادآوري خاطره مسلمانان صدر اسلام كه در سخت ترين شرايط ( جنگ خندق ) آنها را ساخته اند و در آنها نماز گزارده و به جهاد ادامه داده اند زيرا برخي از اين مساجد در نقاطي ساخته شده كه مسلمانان در آن نقطه ، با سپاه شرك و يهود به نبرد پرداخته و با كشتن قهرمان شرك به نام « عمرو بن عبدود » به حكومت طاغوت پايان بخشيده اند . حضور در اين مراكز و همانند آنها ، آن خاطره ها را تجديد مي كند و پيوند ما را با آنان مستحكم مي سازد .

2 . انگيزه ديگر ، قصد تبرك از زيارت اين نقاط است ، زيرا خون شهيدان راه توحيد در اين نقاط ريخته شده و اين سرزمين شاهد پايمردي شهيدان راه حق ، ويا محل رفت وآمد بزرگان اسلام بوده است .

اين دو انگيزه آنان را به زيارت اين مساجد برمي انگيزد و سفر به اين نقاط و


205


امثال آنها ، مانند سرزمين خيبر و فدك ، از يكي از اين دو انگيزه نشأت مي گيرد .

وامّا نماز گزاردن پس از ورود به اين مساجد ، به خاطر امتثال يك حكم الهي درباره كليه مساجد است ، زيرا مستحب است پس از ورود به هر مسجد ، دو ركعت نماز تحيت در آن به جا آورد و هرگز هدف از سفر اين نيست كه بروند در آنجا نماز بگزارند ، بلكه اين انگيزه پس از ورود به مسجد پديد مي آيد .


206


12

ساخت بنا بر روي قبور

سؤال : آيا بنا ، بر روي قبور جايز است ؟

پاسخ : مشروعيت بنا ، بر قبور پاكان را از راه هاي گوناگون مي توان ثابت كرد ، اينك به آنها اشاره مي كنيم :

1 . سيره سلف صالح در حفظ قبور پيامبران

تاريخ گواهي مي دهد كه ساخت و حفظ بنا بر روي قبور اوليا و انبيا يك سنت ديرينه انساني بوده ، و قبل از طلوع ستاره اسلام ، قبور انبياي بني اسرائيل و غيره ، همگي داراي بنا بوده است ، و روزي كه مسلمانان اين مناطق را در فلسطين و اردن و شام فتح كردند ، در حفظ و صيانت آنها كوشيدند و تا به امروز به همان حالت باقي مانده است . مسلمانان نه تنها خدشه اي بر اين بناها وارد نكردند ، بلكه در تعمير و نوسازي آنها و گماردن افرادي براي خدمت و حفاظت ، اهتمام ورزيدند .

2 . حفظ آثار ، حفظ اصالت ها است

اصولاً در حفظ آثار ، خصوصاً آثار پيامبر گرامي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، مانند مدفن وي و قبر


207


همسران و فرزندان و صحابه و ياران او ، و خانه هايي كه در آنجا زندگي كرده و مساجدي كه در آنها نماز گزارده ، فايده عظيمي است كه طي مقدمه اي به آن اشاره مي كنيم .

امروز پس از گذشت بيست قرن از ميلاد مسيح ، وجود مسيح (عليه السلام) و مادر او مريم و كتاب او انجيل و ياران و حواريون او ، در غرب به صورت افسانه تاريخي درآمده است كه گروهي از شرق شناسان در وجود چنين مرد آسماني ، به نام مسيح كه مادرش مريم و كتاب او انجيل است ، تشكيك كرده و آن را افسانه اي به سان « مجنون عامري » و معشوق وي « ليلي » ، تلقي مي كنند كه زائيده پندارها و انديشه هاست ، چرا ؟ به خاطر اين كه يك اثر واقعي ملموس از مسيح در دست نيست ، مثلاً به طور مشخص ، نقطه اي كه او در آن متولد گرديد و خانه اي كه زندگي كرده ، و جايي كه در آن به عقيده نصاري به خاك سپرده شده است ، معلوم و روشن نيست . كتاب آسماني او نيز دستخوش تحريف گرديده و اين اناجيل چهارگانه ، كه در آخر هر كدام جريان قتل و دفن عيسي آمده است ، به طور مسلم مربوط به او نيست و بي ترديد پس از وي تدوين شده اند . از اين جهت بسياري از محققان آن ها را از آثار ادبي قرن دوم ميلادي دانسته اند . ولي اگر تمام خصوصيات مربوط به او محفوظ مي ماند ، به روشني بر اصالت او گواهي مي داد ، و براي اين خيالبافان و شكاكان جاي تشكيك باقي نمي گذارد .

ولي مسلمانان آشكارا خطاب به مردم جهان مي گويند : هزار و چهارصد سال قبل در سرزمين حجاز مردي براي رهبري جامعه بشري برانگيخته گرديد و در اين راه موفقيت بزرگي به دست آورد; و تمام خصوصيات زندگي او محفوظ است ، بي آن كه كوچك ترين نقطه ابهامي در زندگي آن بزرگ مرد مشاهده گردد ، حتي خانه اي كه او در آن متولد شده مشخص است ، و اين كوه حراء است كه وحي در آنجا بر او نازل مي گرديد ، و اين مسجد او است كه در آن نماز مي گزارد ، و اين


208


خانه اي است كه در آنجا به خاك سپرده شد ، و اينها خانه هاي فرزندان و همسران و بستگان او است ، و اين قبور فرزندان و اوصياء و خلفا و همسران او مي باشد و . . . .

اكنون اگر همه اين آثار را از ميان ببريم ، طبعاً علايم وجود و نشانه هاي اصالت او را از برده ايم و زمينه را براي دشمنان اسلام آماده ساخته ايم .

بنابراين ويران كردن آثار رسالت و خاندان عصمت ، علاوه بر اين كه يك نوع هتك و بي احترامي است ، مبارزه با مظاهر اصالت اسلام و اصالت رسالت پيامبر نيز مي باشد .

آيين اسلام ، آيين ابدي و جاوداني است و تا روز قيامت آيين هدايت براي انسان ها مي باشد . نسل هايي كه پس از هزاران سال مي آيند ، بايد به اصالت آن ، اذعان كنند . لذا براي تأمين اين هدف ، بايد پيوسته تمام آثار و نشانه هاي صاحب رسالت را حفظ كنيم و از اين طريق گامي در راه بقاء دين در اعصار آينده برداريم و كاري نكنيم كه نبوت پيامبر اسلام (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به سرنوشت آيين حضرت عيسي (عليه السلام) دچار گردد .

3 . ترفيع خانه هاي پيامبران

قرآن مجيد ، در آيه معروف به آيه « نور » ، نور خدا را به چراغي پرفروع تشبيه مي كند كه به سان ستاره فروزان مي درخشد ، آنگاه در آيه بعدي جايگاه اين مشعل فروزان را بيوتي مي داند كه در آنها مرداني وارسته ، صبح و شام خدا را تسبيح مي گويند ، آنجا كه مي فرمايد :

« في بُيُوت أَذِنَ اللّه أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيها اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيها بِالغُدُوّ وَالآصال . . . » . ( 1 )

« [ اين چراغ فروزان ] در خانه هايي روشن است كه خدا رخصت داده كه قدر و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. نور/37.


209


منزلت آنها والا گردد و نام او در آنها ياد شود ، در آن خانه ها بامدادان و شامگاهان تسبيح خدا مي گويند » .

اكنون بايد ديد مقصود از آن بيوت چيست ؟ مسلّماً بيت غير از مسجد است ، زيرا بيت از بيتوته به معني شب را به پايان رساندن » گرفته شده است ، و اگر به مسكن انسان بيت مي گويند ، از آن روست كه انسان در آنجا شب را به صبح مي رساند .

قرآن ، هر جا كه درباره معبد و پرستشگاهِ جمعيِ مسلمانان سخن مي گويد ، لفظ « مسجد » يا « مساجد » را به كار مي برد ، و لذا اين واژه در قرآن 28بار به صورت جمع و مفرد به كار رفته است ، در حالي كه هرگاه قرآن از « مسكن » و « مأوي » سخن به ميان آورد ، از واژه « بيت » به صورت جمع يا مفرد بهره مي گيرد . لذا اين واژه 66بار در قرآن در همين مورد به كار رفته است . نتيجه اين كه در زبان قرآن « بيت » و « مسجد » ، مصداقاً يكي نبوده ، و يكي شمردن آن دو ، مدعايي بي دليل است .

به طور مسلّم ، مقصود از اين بيوت ، بيوت انبيا و اوليا و انسان هاي وارسته است كه در آنها ، صبح و شام ، خدا را تسبيح مي گويند . جلال الدين سيوطي ، از انس بن مالك نقل مي كند : زماني كه رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آيه « في بُيُوت أَذِنَ اللّه أَنْ تُرفَعَ » را در مسجد تلاوت كرد ، فردي از ياران رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به پا خاست و پرسيد : مقصود از اين خانه ها چيست ؟ پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود : خانه هاي پيامبران ، در اين هنگام ابوبكر برخاست و گفت : اي پيامبر خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اين خانه ( اشاره به خانه علي و فاطمه (عليهما السلام) ) از همين خانه هاست كه خدا رخصت بر رفعت و بالا بردن منزلت آنها داده است ؟ پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود : آري از برترين آنهاست » . ( 1 )

تا اين جا روشن شد كه مقصود از بيوت خانه هاي پيامبران است نه مساجد ، اكنون بايد ديد مقصود از رفع چيست ؟ در اينجا دو احتمال است :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الدر المنثور:6/203.


210


1 . مقصود از رفع ، رفع حسي است .

2 . مقصود از رفع ، رفع معنوي است .

بنابر احتمال اوّل ، مقصود ، بالا بردن ديوارها و زدن سقف است ، چنان كه در آيه مي فرمايد : « رَفَعَ سَمْكَها فَسوّاها » ( 1 )

ولي چون قرآن درباره بيوتي سخن مي گويند كه ديوار و سقف دارند طبعاً مقصود از « ترفيع » ، رفع معنوي است ، يعني رفعت و منزلت و بزرگداشت آنها و يكي از مظاهر ترفيع اين بيوت آن است كه از هر نوع آلودگي حفظ شوند و به هنگام فرسودگي تعمير شوند .

اين ويژگي ها به پاس حضور مردان بزرگي است كه در آن خانه ها به راز و نياز پرداخته و خدا را ياد مي كنند و داد و ستد ، آنان را از برپاداشتن نماز و پرداخت زكات باز نمي دارد . به پاس وجود اين شخصيت ها ، خدا اذن داده است كه به اين آثار ، از ديده تعظيم و تكريم نگريسته شود و از ويراني و آلودگي صيانت گردد .

همگي مي دانيم كه پيامبر گرامي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در خانه خود به خاك سپرده شد ، يعني در آن نقطه اي كه خدا را ياد مي كرد و ستايش مي نمود . خانه وي ، به حكم اين آيه ، داراي ارج و احترام بوده و هر نوع ايجاد ويراني و تخريب و ايجاد آلودگي در آن ، دور از شأن آن و بر خلاف دستور قرآن است .

بلكه بخشي از بيوت مدينه مدفن و آرامگاه شخصيت هاي بزرگي است :

وبنابر روايت صحيح ( 3 ) حضرت زهرا (عليها السلام) در خانه خود كه تاكنون نيز موجود است به خاك سپرده شد .

حضرت هادي (عليه السلام) و حضرت عسكري (عليه السلام) نيز در خانه هايي كه خدا را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. نازعات/28.

2. «سقف آن را برافراشت و آن را منظم ساخت».نازعات/28.

3. كافي:1/461.


211


پرستش مي كردند به خاك سپرده شدند . در اين صورت اين خانه ها به تصريح آيه ، داراي منزلت و رفعت هستند و تخريب آنها با مفاد اين آيه ناسازگار است .

در محله بني هاشم مدينه ، تا چندي قبل خانه هاي حسنين (عليهما السلام) و مدرسه امام صادق (عليه السلام) برپا بود ، و نگارنده خود در سال 1335هـ . ش به زيارت اين بيوت تشرف يافت ، ولي متأسفانه به عنوان توسعه مسجد نبوي همه اين آثار نابود گشت ، در حالي كه توسعه مسجد النبي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، با حفظ اين آثار منافاتي نداشت .

4 . صيانت قبور ، نشانه مهر و محبت است

دوستي پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و خاندان او از اصول مؤكد اسلام است ، و آيات و رواياتي بر اين مورد گواهي مي دهد ، پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود :

« ثَلاثٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ وَجَدَ حَلاوَةَ الإيمانِ وَطَعْمَه ، أَنْ يَكونَ اللّهُ وَرَسُولُهُ أحبَّ إليهِ مِمّا سِواهُما . . . » . ( 1 )

« سه چيز است كه هر كس آن را دارا باشد ، مزه شيرين ايمان را مي چشد ، يكي از آنها اين است كه خدا و پيامبر او ، نزد انسان از همه چيز محبوب تر باشند . . . » .

مهر ورزيدن به پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، روش هاي گوناگوني دارد كه به برخي اشاره مي كنيم :

نشر سخنان و برنامه هاي آنها .

حفظ و صيانت آثار و يادگارهاي آنان .

بناي يادبود بر قبور آنان .

همه اين امور ، نوعي مهرورزي به آنان شمرده مي شود .

ترمذي در سنن خود نقل مي كند كه :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. جامع الاصول:1/37، حديث 22(به حديث هاي 21 و 20 نيز مراجعه شود).


212


« إنّ النَّبِي أَخَذَ بِيَد الحَسَنَ وَالْحُسَينَ وَقالَ : مَنْ أَحَبَّنِي وَأَحبَّ هذَيْنِ الغُلامَيْنِ وَأَبَاهُما وَأُمَّهُما كانَ مَعي في دَرَجَتي يَوْمَ القِيامَة » . ( 1 )

« پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) دست حسن و حسين (عليهما السلام) را گرفت و فرمود : هر كس مرا و اين دو كودك و پدر و مادر آنها را دوست بدارد ، روز رستاخيز با من هم درجه خواهد بود » .

همگي مي دانيم سبط اكبر پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در سرزمين بقيع و سبط اصغر وي در كربلا به خاك سپرده شده اند و مرقدشان پيوسته زيارتگاه مسلمانان بوده و خواهد بود . ساختن هر نوع سايبان براي حفاظت از تربت پاك آنان نوعي ابراز محبت به دو سبط بزرگوار پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است و اين عمل همان پاداش را خواهد داشت كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در روايت فوق متذكر شده است .

امروز ، ملل زنده جهان ، سعي مي كنند كه ياد شخصيت هاي ملي و مذهبي خويش ( سران نظامي ، سياسي و اصلاح گران عرصه فرهنگ ) را به اشكال گوناگون زنده نگه دارند ، و بدين خاطر پيكر آنان را با عظمت ، تشييع مي كنند و در محلي با صفا تحت بناي مجلّلي به خاك مي سپارند ، تا آيندگان نيز همچون نسل حاضر ، شخصيت هاي مزبور را همواره مد نظر داشته و گرامي بدارند ، ما مسلمانان نيز بايستي با شيوه هاي گوناگون ( ساختن آرامگاه ، بناي يادبود و غيره ) شخصيت هاي برتر و بي نظير خويش را پاس بداريم .

5 . اصحاب كهف و ساختمان بر قبور آنان

آنگاه كه سرگذشت اصحاب كهف پس از سيصد و اندي سال بر مردم كشف شد ، همه مردم آن منطقه دور غار آنان را فرا گرفته و به دو گروه تقسيم شدند :

گروهي گفتند : برروي قبر ، بناي يادبودي بسازيم وآرامگاه آنان را با اين بنا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. جامع الاصول:9/157، حديث شماره 6706.


213


گرامي بداريم .

گروهي ديگر گفتند : برروي غاري كه اجساد آنان در آن نهفته است ، مسجد بسازيم .

قرآن اين حقيقت را چنين بيان مي كند :

« فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمُ بُنْيَاناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الذَّينَ غَلَبُوا عَلي أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً » . ( 1 )

از اين آيه استفاده مي شود كه درآن زمان هم ، بنا بر روي قبر امري رائج بود و هم مسجد سازي روي قبر ، چيزي كه هست نظريه نخست مربوط به غير مؤمنين و نظريه دوم ، مربوط به موحدان بوده است . ( 2 )

گواه بر اينكه پيشنهاد دوم از آن موحدان بوده است ، تاريخ معروفي است كه در باره زندگاني اصحاب كهف در كتب تفسير وتاريخ موجود است و آن اينكه ، آنان وقتي از خواب بيدار شدند ، فردي را روانه شهر كردند ، و او وضع شهر را دگرگون ديد و گرايش هاي مردم به مسيح را مشاهده كرد و تعجب كرد كه چگونه اين شهر كه مركز مشركان بود ، بلكه وجود موحدان درآن غير قانوني به شمار مي رفت به چنين حالت و وضعي در آمده است ( 3 ) ، گويا براي تبيين يك چنين دگرگوني در اوضاع ديني مي فرمايد :

« قَالَ الَّذينَ غَلبَوُا عَلي أمْرِهمْ . . . » يعني كساني كه بر گروه نخست پيروز شده بودند و مقصود اين است كه ازنظر فكر وانديشه وايدئولوژي پيروز شده بودند نه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. كهف/21.

2. طبري ، تفسير 15/225 ونيز به تفسير قرطبي وكشاف زمخشري وغرائب القرآن نيشابوري ، ذيل همين آيه مراجعه فرمائيد همگي متفقند كه پيشنهاد اول مربوط به مشركان وپيشنهاد دوم مربوط به موحدان بوده است.

3.طبري، تفسير ،15/225.


214


از نظر سياسي ، و پيشنهاد مسجد سازي گواه بر اين است كه پيشنهاد دهندگان مردم متدين بودند و از اين نظر ، بر گروه ديگر غلبه كرده بودند ، نه اينكه اهل قدرت و سلطه بودند تا گفته شود : گفتار چنين گروه ، شايسته پيروزي نيست . ( 1 )

بنا براين آيه از دو جهت مي تواند سند ما باشد :

الف . از اينكه قرآن ، بنا بر مدفن اصحاب كهف را از زبان گروهي نقل مي كند ، بدون اينكه آن را نقد كند ، و اين خود نشانه مشروع بودن آن است ، زيرا در غير اين صورت ، آن را نقد مي كرد . شما اگر به آيات قرآن نظري بيفكنيد آنجا كه گفتاري را از ديگران نقل مي كند ، در صورت غير صحيح بودن به نقد آن مي پردازد ـ مگر اين كه بي پايگي آن روشن باشد ـ ، مثلاً فرعون به هنگام غرق شدن در امواج دريا اظهار ايمان كرد وگفت :

« آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ الَّذيِ آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إسْرائيلَ وَأنَا مِنَ المُسْلِمِيِنَ » . ( 2 )

« من ايمان آوردم كه خدايي جز آنكه بني اسرائيل به او ايمان آورده اند ، نيست ومن از مسلمانان هستم . »

قرآن ، براي اينكه ديگران نپندارند كه ايمان درچنين لحظاتي نافع وسودمند است ، فوراً نقد مي كند ومي فرمايد :

« الآنَ وقَدْ عَصَيْت من قَبْلُ وَكُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ » . ( 3 )

« آيا اكنون ( ايمان مي آوري ) در حالي كه در گذشته عصيان كردي و از مفسدان بودي » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. نويسنده كتاب « تحذير الساجد » ناصرالدّين الباني براي ناديده گرفتن دلالت آيه ، آن را به گروه سلطه و زور تفسير كرده است.در حالي كه به گواهي تفسير طبري،مقصود گروهي است كه بر آيين شرك غلبه كرده بودند.

2. يونس/90.

3. يونس/91.


215


ب . قرآن ، اين ديدگاه ( بناي بر قبور به صورت مسجدسازي ) را از جمعيت پيروز بر مشركان نقل مي كند ، و اين خود حاكي از آن است كه اين گروه چنين پيشنهادي را به عنوان حكم شريعت خود مطرح مي كردند و همگي مي دانيم كه شرايع سماوي از نظر اصول و قواعد كلي يكسانند واختلاف ، در كيفيت ها وجزئيات است ( 1 ) ، از اين جهت فقها مي گويند احكام ثابت در شرايع پيشين براي ما حجت است ، مگر اينكه دليل محكمي بر منسوخ شدن آن داشته باشيم .

با توجه به اين ادله پنج گانه :

الف . سيره سلف صالح در حفظ قبور انبياي پيشين .

ب . صيانت آثار ، حفظ اصالت ها است .

ج . حفظ ابنيه مربوط به اوليا نوعي ترفيع بيوت آنها است .

د . حفظ آثار اوليا مظهر مهر و مودّت آنها است .

هـ . بناي يادبود يا مسجد بر قبور اصحاب كهف;

براي احدي جاي شك و ترديد باقي نمي ماند كه بناي بر قبور ، نه تنها مشكل شرعي ندارد ، بلكه امري مطلوب و مرغوب است .

تنها چيزي كه باقي مانده است ، تفسير روايتي است كه دستاويز وهابيان قرار گرفته است .

دستاويز وهابيان براي ويراني قبور

دلايل گرامي داشت مزار پاكان را از ديدگاه قرآن و سنت و سيره عملي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. وبه تعبير قرآن : «وَلِكُلّ جَعَلْناشِرْعَةً وَمِنْهَاجاً » (مائده/47)

(براي هريك از امت ها آيين (طريق ) وروشي قرار داديم) . بنابراين ، فيض الهي به عنوان شريعت از نظر روح واصول ، يكي است واختلاف در صورت ها ولباس ها وطرقي است كه مارا به آن مي رساند.گذشته بر كمالي كه شريعت پسين بايد دارا باشد تا پيروي از آن متعين گردد.


216


مسلمانان ، بررسي كرديم ، وقت آن رسيده است كه دليل مخالفان را كه عمدتاً روايت « ابي الهياج اسدي » است ، مورد بررسي قرار دهيم و عيار صحت آن را با محك نقد بسنجيم .

مسلم در صحيح خود از ابي الهياج نقل مي كند كه :

« قَالَ لي عَليّ بن أبي طالب ألا أُبْعِثُكَ عَلي ما بَعثَني عَلَيْهِ رَسُولُ اللّهِ ، أَنْ لا تَدَع تِمْثالاً إلاّ طَمَسْتَهُ وَلا قَبْراً مُشْرِفاً إلاّ سَوّيتَهُ » . ( 1 )

« علي بن ابي طالب به من گفت : آيا نمي خواهي تو را به مأموريتي كه پيامبر مرا براي آن اعزام كرد ، اعزام كنم ، اين كه : هيچ تصوير ( ذي روحي ) را ترك مكن مگر آنكه آن را محو كني ، و نيز هر قبر بلندي را كه ديدي آن را مساوي و برابر ساز » .

مخالفان بناي قبور ، اين حديث را دليل بر حرمت ساختن آرامگاه مي گيرند و در شوال 1344هـ . ق كه قبور ائمه بقيع ويران گرديد ، همان روز در روزنامه « ام القري » پرسش و پاسخي انتشار يافت و در لزوم تخريب گنبد و بارگاه به اين حديث استدلال شد .

براي روشن شدن ميزان صحت استدلال به اين حديث ، آن را از نظر سند و دلالت مورد بررسي قرار مي دهيم :

الف : سند حديث

راويان حديث به قرار زيرند : 1 . وكيع ، 2 . سفيان الثوري ، 3 . حبيب بن ابي ثابت ، 4 . ابو وائل ، 5 . ابو الهياج الأسدي .

درباره راوي نخست ( وكيع ) همين بس كه احمد بن حنبل ، استاد حديث ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيح مسلم:13/61، كتاب الجنائز; سنن ترمذي:2/256، باب ما جاء في تسوية القبور; سنن النسائي: 4/88، باب تسوية القبر.


217


درباره او مي گويد : وكيع در 500 حديث خطا كرده است . ( 1 ) و نيز مي گويد : او حديث را نقل به معني مي كرد و آشنايي كافي با آن نداشت . ( 2 )

درباره راوي دوم ( سفيان ثوري ) كافي است بدانيم كه ابن حجر او را مدلّس شمرده و از « ابن مبارك » نقل مي كند كه : سفيان ثوري نقل حديث مي كرد ، و من كه رسيدم ديدم او در نقل خود تدليس مي نمايد; همين كه مرا ديد از كار خود خجالت كشيد . ( 3 )

تدليس ، به هر صورت تفسير شود ، با ملكه عدالت سازگار نمي باشد . ( 4 )

درباره راوي سوم ( حبيب بن ابي ثابت ) ، ابن حِبّان از عطا نقل مي كند : او در حديث تدليس مي كرد ، و از احاديث او پيروي نمي شود . ( 5 )

راوي چهارم ( ابووائل ) كه نام او شقيق بن سلمه اسدي كوفي است ، با علي بن ابي طالب (عليه السلام) سرسنگين بوده است ابن ابي الحديد مي گويد : وي از مخالفان اميرمؤمنان علي (عليه السلام) بوده است وقتي از او پرسيدند علي را دوست داري يا عثمان را گفت : روزگاري علي را ، ولي اكنون عثمان را . ( 6 )

درباره راوي پنجم يعني « ابو الهياج اسدي » كه نام او حيّان بن حصين است ، هر چند تضعيفي درباره او در كتب رجال مشاهده نمي شود ، ولي ترمذي از نقل احاديث وي خودداري كرده و صحاح شش گانه نيز ، جز همين روايت ، روايتي ديگر از وي نياورده اند . ( 7 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1و2. ابن حجر عسقلاني: تهذيب التهذيب:11/125 و131.

3. تهذيب التهذيب: 4/115.

4.تدليس، پنهان كردن عيب سند است، تيسير مصطلح الحديث، ص 78.

5. تهذيب التهذيب:2/178.

6. تهذيب التهذيب:4/362.

7.تهذيب التهذيب: 3/67; شرح صحيح مسلم، نووي: 7/41.در نقد اين راويان، «ذهبي» نيز در ميزان الاعتدال مطالبي نقل كرده است كه به خاطر اختصار از ذكر آنها خودداري شد.


218


ب : دلالت حديث

وضع سند حديث ابوالهيّاج ، از آنچه گفتيم ، روشن شد . پيداست با حديثي چنين كه راويانش به خطاي در نقل و تدليس در روايت متهم هستند ، نمي توان بر حكمي شرعي استدلال كرد . خاصّه آنكه ، با فرضِ چشم پوشي از قدح راويان حديث فوق ، دلالت آن بر مدّعا نيز ضعيف و مخدوش است . براي روشن شدن اين مسئله ، ضروري است دو واژه كليدي در فهم حديث را بررسي كنيم : 1 . قبراً مشرفاً ، 2 . إلاّ سوّيته .

درباره واژه اول ( مشرفاً ) يادآور مي شويم : « مشرف » از مادّه « شرف » به معني علوّ و بلندي گرفته شده است . و كساني كه از نژاد والايي برخوردارند ( همچون فرزندان پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ) « شريف » ناميده مي شوند و به كوهان شتر نيز كه از ساير اعضاي بدن وي ، ارتفاع چشمگيري دارد « شرف » گفته مي شود .

در تاج العروس آمده است : « الشرف : العلوّ والمكان العالي ، ومن البعير سنامه ، وشُرفات القصر أعاليه » : « شرف به معني بلندي و مكان بلند است . كوهان شتر را شرف مي نامند و نقاط بلند و مرتفع كاخ ها ، و احياناً بلندي هاي روي ديوار نيز « شرفه » ناميده مي شود » . ( 1 )

آيا مقصود از « مشرفاً » هر نوع بلندي است يا بلندي خاصي همچون بلندي شبيه به كوهان شتر يا بلندي پشت ماهي ؟ ! با توجه به مفهوم واژه دوم « سوّيته » خواهيم ديد كه بلندي خاصي مورد نظر است .

درباره واژه دوم ( سوّيته ) نيز يادآور مي شويم : فعل « سوَّيتَه » در حديث ، از مادّه « تسويه » گرفته شده كه در لغت عرب ، دو كاربرد دارد :

1 . برابري چيزي با چيزي ، در اندازه ، چگونگي و غيره ، مانند مساوات دو

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.تاج العروس، ج23، ماده شرف.


219


خط متوازي در طول ، يا برابري دو سيب از نظر وزن .

در اين كاربرد ، فعل « سَوّي » به دو مفعول نياز دارد و مفعول دوم نيز بايد با حرف جرّ ( مانند « با ) » همراه باشد . مانند : سوّي هذا بهذا : اين دو شيء را با هم يكسان كرد . ( 1 )

2 . از بين بردن ناهمواري ها و زدودن كجي ها و پستي و بلندي ها از پيكره يك شيء . در اين كاربرد ، فعل « سَوّّي » يك مفعولي بوده و نيازي به مفعول دوم نخواهد داشت . مثلاً هرگاه نجّار ، ناهمواري هاي چوبي را با تراشيدن آن از بين ببرد ، گفته مي شود : سوّي الخشب . ( 2 )

تفاوت ميان دو كاربرد روشن است : در كاربرد نخست ، « مساوات » وصفي است قائم به دو شيء ، در حالي كه در دومي وصفي است قائم به يك شيء ( به اعتبار زدودن ناهمواري هاي مثلاً چوب ، بدون اينكه مقايسه اي در كار باشد ) .

اكنون كه مفهوم هر دو لفظ ( « مشرفاً » و « سوّيته ) » براي ما روشن شد ، بايد گفت حديث درباره كيفيت خود قبر سخن مي گويد ( به دليل يك مفعولي بودن آن در حديث ) نه در مقايسه آن با زمين ، والاّ لازم بود بفرمايد : « إلاّ سَوَّيتَه بالأرض » .

غرض آن حضرت اين بود كه ابي الهيّاج هر قبري را كه در آن ناهمواري و بلندي و پستي ( مانند كوهان شتر ، و يا پشت ماهي ) وجود دارد ، صاف كند و به صورت مسطّح دربياورد ، و حديث گواه بر اين است كه بايد روي قبر مسلمان ، مسطح باشد ، نه مسنَّم ، مانند پشت ماهي .

در آن زمان سطح قبور هموار نبود ، و وسط آن ها مانند كوهان شتر ارتفاع داشت ، ويا به صورت پشت ماهي بود ، امام (عليه السلام) دستور داد كه ابي الهياج قبور را از اين حالت بيرون آورد . اين سخن چه ارتباطي به ويران كردن قبر از اساس و يا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مانند آيه : «إِذْنُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعالَمين» (شعراء/98).

2. مانند آيه: «الَّذي خَلَقَ فَسَوّي» (اعلي/2).


220


تخريب ابنيه روي آن دارد ؟ !

اتفاقاً ناقلان حديث و شارحان آن ، حديث را به نحوي كه گفتيم ، تفسير كرده اند .

1 . مسلم نويسنده « صحيح » اين روايت را تحت اين عنوان آورده است : « باب الأمر بتسوية القبر » و معني اين عنوان چنين است : « بابي كه در آن روايت مربوط به صاف كردن قبر وارد شده است » . و اين حاكي از آن است كه نويسنده حديث نيز از « مُشرف » ضدّ مسطح ، و از « تسويه » تسطيح آن را فهميده است .

2 . مسلم در آغاز بابي كه اين حديث در آنجا آورده است نقل مي كند كه : فضالة بن عبيد با گروهي در سرزمين روم بود . يك نفر از ياران وي درگذشت و او پس از دفن ، قبر وي را مسطح كرد و گفت : از پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) شنيده ام كه قبرها را مسطّح و مساوي سازيد .

همه اين قراين گواهي مي دهد كه مقصود از « مشرفاً » ، بلندي سطح قبر از زمين نيست ، بلكه بلندي خاصي در خود قبر ، مدّ نظر مي باشد ( اعم از آنكه با زمين مساوي ، و يا بلندتر و پست تر از آن باشد ) .

3 . نووي در توضيح اين حديث مي گويد : قبر نبايد از زمين بلندتر يا سطح آن مسنَّم ( پشت ماهي ) باشد ، بلكه بايد يك وجب از زمين بلندتر و روي آن مسطّح باشد . ( 1 )

4 . قُرطبي در تفسير خود ، حديث ياد شده را نقل كرده و مي گويد : از حديث برمي آيد كه مسطّح بودن سنت ، و مسنّم بودن بدعت است . ( 2 )

5 . ابن حجر عسقلاني ضمن بيان استحباب مسطّح بودن روي قبر ، مي نويسد : مقصود از حديث ابي الهياج آن نيست كه قبر با زمين از نظر سطح يكسان باشد ، بلكه مقصود آن است كه روي قبر ، صاف و مسطّح گردد ، هر چند

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. نووي، شرح صحيح مسلم:7/41. 2. قرطبي، تفسير: 2/380، تفسير سوره كهف.


221


خود قبر بلندتر از زمين باشد . ( 1 )

چنانچه همه اين سخنان را نيز ناديده بگيريم ( فرض كنيم كه حديث مي گويد قبر را بايد با زمين يكسان كرد ) ، باز استدلال به اين حديث در تخريب بناء قبور ، دو اشكال جدّي دارد :

اوّلاً : برابري قبر با زمين ، بر خلاف اتفاق آراي همه فقهاي اسلام است ، زيرا همگي اتفاق دارند كه قبر بايد يك وجب از زمين بلندتر باشد . ( 2 )

ثانياً : اگر تفسير ياد شده را بپذيريم وبگوييم حديث ناظر به لزوم برابري قبر با زمين است ، بايد قبر را تخريب كرد و آن را با زمين يكسان نمود ، نه بنايي را كه روي قبر ساخته شده است . اساساً حديث ، ناظر به بناي روي قبر نبوده و محور سخن در آن ، خود قبر است ، نه بنا و سايبان روي آن !

حديثي از امام صادق (عليه السلام) در تعمير قبور اولياء

امام صادق (عليه السلام) فرمود : پدرم از پدرش و او از حسين بن علي و او از علي بن أبي طالب (عليهم السلام) نقل كرد كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود : اي علي ! تو را در سرزمين عراق مي كشند و در آنجا به خاك سپرده مي شوي ، علي (عليه السلام) مي گويد : به پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) عرض كردم : كساني كه قبرهاي ما را زيارت كنند و در آبادي آن بكوشند و پيوسته به آنجا رفت و آمد نمايند ، چه پاداشي دارند ؟

پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود : اي ابالحسن ! خدا مرقد تو و مرقد فرزندان تو را بخشي از سرزمين بهشت و قسمتي از خاك آن قرار داده است ، و خدا دل هاي انسان هاي برزگوار و برگزيده از بندگان خود را به شما علاقه مند ساخته است . آنان اذيت و آزار را در راه شما پذيرا مي شوند ، قبور شما را آباد مي كنند و آن هم براي تقرب به خدا و اظهار دوستي به پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.ارشاد الساري:2/468.

2.الفقه علي المذاهب الأربعة: 1/420.

3. شيخ طوسي، تهذب الاحكام:6/22، حديث50; وسائل الشيعة:10 از ابواب مزار، باب26، حديث 1. لطفاً دنباله حديث را مطالعه بفرماييد.


222


13

نماز گزاردن نزد قبور اولياء

سؤال : آيا نماز و دعا در كنار قبر انبيا و اوليا مشروع است ؟

پاسخ : از جمله مسائلي كه وهابيان به آن حساسيت خاصي دارند ، دعا نزد قبور اوليا و نماز خواندن در آن مكان ها است . مدتي اين مسأله به عنوان عمل مكروه در ميان آنان تلقي مي شد ، و مي گفتند : « الصلاة في المساجد والبيوت أفضل منها عند قبور الأولياء والصالحين » . ( 1 )

اين مسأله به مرور زمان از مرحله مكروه به مرحله ممنوع سپس به مرحله شرك رسيده است ، اكنون اين مسأله را بر قرآن وسيره مسلمين عرضه مي كنيم تا حكم آن روشن شود .

1 . قرآن به زائران خانه خدا دستور مي دهد كه در مقام ابراهيم نمازبگزارند و مي فرمايد :

« وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وأمْنَاً واتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إبْراهيِمَ مُصَلًّي . . . » . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. رسالة زيارة القبور، ص 160.

2. بقره/125.


223


« آنگاه كه كعبه را زيارتگاه مردم و جايگاهي امن قرار داديم ، واز مقام ابراهيم ، نمازگاهي براي خود برگزينيد » .

اكنون سئوال مي شود : چرا خدا فرمان مي دهد كه از مقام ابراهيم نمازگاهي براي خود انتخاب كنند . آيا مطلب جز اين است كه مي خواهد از جاي آن معلّم توحيد ، تبرك جوييم ؟

در اين صورت آيا ميان مقام ابراهيم و مقام پيامبر اسلام ، تفاوتي هست ؟ ويا ميان مقام پيامبران و آرامگاه آنان كه اجساد آنان را در برگرفته ، فرقي هست ؟

2 . طبق احاديث ، پيامبر گرامي در شب معراج ، در مدينه و طور سينا و بيت لحم فرود آمد و در آنجا نماز خواند جبرئيل به او گفت : اي پيامبر خدا ! مي داني كجا نماز خواندي ؟ تو در « طيبه » نماز خواندي كه به آنجا هجرت خواهي كرد . و در طور سينا نماز گزاردي كه خدا در آنجا با موسي سخن گفته است; و در بيت لحم نماز گزاردي كه عيسي در آنجا متولد شده است . ( 1 )

آيا با توجه به اين حديث مي توان بين زادگاه و آرامگاه تفاوتي قائل شد ؟ يا اين كه آن آيه و اين روايت همگي به يك ضابطه كلي اشاره مي كنند و آن اينكه زميني كه با بدن رجال توحيد و مردان خدا در تماس بوده و هست ; جاي مباركي است و چه بهتر كه انسان در آن نقطه خدا را عبادت كند ، و همه مي دانيم ، پرستش در اين جايگاه ها ، عبادت انسان ها نيست ، بلكه پرستش خدا در اماكن متبرك است .

گاهي تلاش هاي يك انسان صبور و يك زن باايمان ، سبب مي شود كه جاي پاي او ، عبادتگاه شود و انسان ها در آن نقطه خدا را پرستش كنند ، مانند هاجر مادر اسماعيل كه چون در راه خدا صبر كرد و رنج ها را تحمل نمود ، خدا جاي پاي او را محل عبادت قرار داد ، و فرمان داد كه زائران خانه خدا ، بين صفا و مروه سعي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. جلال الدين سيوطي، خصائص كبري،1/154.


224


كنند ، همچنان كه هاجر سعي كرده بود . اگر صبر وبردباري اين بانوي بزرگ سبب شده است كه جايگاه قدم هاي او متبرك و محل عبادت زائران خدا گردد ، چرا جايگاهي كه پيكر مطهر نبي أعظم (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را در برگرفته ، مبارك و مقدس نباشد ، در حالي كه او بيش از « هاجر » در راه خدا متحّمل مصائب و مشكلات شده است !

شگفت اينجاست كه ابن القيم ، شاگرد ابن تيميه ، ناخود آگاه به اين حقيقت اعتراف كرده است . وي مي گويد : سرانجام ، بردباري هاجر و فرزند او بر دوري و تنهائي ، و آمادگي مادر براي ذبح فرزند ، به اينجا منتهي شد كه اثر پاي مادر و فرزند ، مركز عبادت مردان و زنان مؤمن قرار گرفت ، اين سنت خداست كه به هر كسي از مخلوقات كه بخواهد ، رفعت مي بخشد . ( 1 )

3 . مسلمانان جهان ، چهارده قرن است كه در كنار قبر پيامبر به پرستش خدا مي پردازند . اگر نماز در كنار قبور پيامبران ، مكروه و يا حرام و باطل است ، پس چرا احدي از صحابه و تابعان و علما بر اين مطلب اعتراض نكرده اند ؟ و اگر كسي در مسجد پيامبر در قسمت صفه نماز بگزارد ، قبر پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) پيش روي او قرار خواهد گرفت . آيا مي توان گفت : چنين نمازي باطل و يا مكروه است ؟

4 . همگي با مقام والاي دخت پيامبر گرامي آشنا هستيم . او بانوي بزرگي است كه پيامبر در حق او فرمود :

« فاطمةُ بَضْعَةٌ مِنّي فَمَنْ أغْضَبَها أغْضَبَني » ( 2 ) .

« فاطمه پاره تن من است پس كسي كه او را خشمگين كند مرا خشمگين كرده است » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. ابن القيم، زاد المعاد:1/17،چاپ قاهره، افست، دارالفكر، و متن عبارت او چنين است:«إنّ عاقبة صبر هاجر وابنها علي البعد والوحدة والغربة والتسليم إلي ذبح الولد آلت إلي ما آلت إليه من جعل آثارهما ومواطئ أقدامهما مناسك لعباده المؤمنين ومتعبدات لهم إلي يوم القيامة وهذه سنته تعالي فيمن يريد رفعه من خلقه ».

2. بخاري، صحيح، ج 5، باب مناقب قرابة رسول اللّه (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، حديث 3714.


225


همين دخت پيامبر گرامي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) روزهاي جمعه به زيارت قبر عموي خود حمزه مي رفت ، نماز مي گزارد و در كنار قبر او اشك مي ريخت . ( 1 )

5 . همسر پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) عايشه ، سالياني دراز پس از آن حضرت زندگي كرد و در حجره اي كه بدن پيامبر را در آن به خاك سپرده بودند ، نماز مي گزارد وخدا را عبادت مي كرد واحدي به او چنين اعتراضي نكرد .

سمهودي در وفاء الوفا ياد آور مي شود كه عايشه گفت : تا روزي كه عمر را در حجره من به خاك سپردند ، فاصله اي ميان من و قبور سه گانه نبود ، ولي از آن به بعد ، ديواري ميان من و قبور ساخته شد . ( 2 )

اين مسأله نشان مي دهد كه همسر پيامبر قريب پانزده سال در كنار قبر رسولخدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نماز گزارده و هرگز در هيچ تاريخي ذكر نشده كه وي براي اقامه نماز از حجره خارج مي شده است .

6 . همگي مي دانيم كه « حجر إسماعيل » آرامگاه هاجر و فرزند او ، اسماعيل است و احدي از فقها فتوا نداده است كه نماز در حجر اسماعيل ، مكروه ويا باطل است .

اما اين گروه ، نه تنها نماز در كنار قبور شهدا را تحريم مي كنند ، بلكه معتقدند به هنگام دعا نبايد به حجره پيامبر نگريست ، بلكه بايد رو به قبله ايستاد و دعا كرد ، درحالي كه ابو جعفر منصور در حرم پيامبر از فقيه مدينه ، مالك بن انس پرسيد : آيا من روبه قبله بايستم و دعا كنم ، يا به قبر پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) رو كنم و خدا را بخوانم ؟ مالك در پاسخ گفت : چرا از پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) روي مي گرداني ، در حالي كه او وسيله نجات تو وپدرت آدم است . به سوي پيامبر رو كن و از او شفاعت بخواه .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بيهقي، سنن، 4/78، حاكم، مستدرك الصحيحين،1/377.

2. سمهودي، وفاء الوفا، ج2، ص544.


226


خدا او را شفيع تو قرار ميدهد . ( 1 )

با توجه به اين دلايل ششگانه ، ديگر دليلي ندارد كه مشاهد انبيا و اوليا را حتي از زمين هاي موات هم بي ارزش تر بدانيم ، در حالي كه نماز در آن اماكن صحيح ومقبول است .

در پايان ، ياد آور مي شويم كه وهابيان ، روشن كردن چراغ را در شب و در كنار قبور تحريم مي كنند و به حديث ذيل استناد مي جويند :

« لَعَنَ رسولُ اللّه ِ زائرات القُبُور والمُتَّخِذِين عَلَيهاَ المساجدَ والسرجَ » . ( 2 )

« پيامبر خدا زنان زائر قبرها وكساني كه آرامگاه پيامبران را عبادتگاه خويش ساخته اند ودرآن چراغ روشن مي كنند; لعنت فرمود » .

چنين حديثي شايسته استدلال نيست ، زيرا نمي توان پذيرفت كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) زنان زائر قبور را لعن كرده باشد ، در صورتي كه خود ، همراه همسرش عايشه به زيارت قبور مي رفت .

هر انساني نسبت به پدر و مادر و عزيزان خود ، علاقه خاصي دارد . قطع اين علاقه پس از مرگ آنها ، با فطرت انساني در تعارض است و لذا همه انسان ها به حكم فطرت خويش ، خواهان تكريم عزيزان خود ، و لو با حضور در آرامگاه آنها هستند .

امكان دارد مقصود از جمله « والمتخذين عليها المساجد » ، نماز گزاردن در كنار قبور انسان هاي عادي باشد ، نه شخصيت هاي الهي ، از اين رو نماز گزاردن در قبرستان ها مكروه است . با توجه به ادله پيشين ، آرامگاه انبيا و اوليا حساب

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سمهودي، وفاء الوفاء، ج4، ص1376.

2. نسائي، سنن، 3/77ـ چاپ مصر.


227


ديگري دارد و اگر پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) روشن كردن چراغ را كاري ناشايست مي شمارد ، مربوط به آن صورتي است كه ازاين روشنائي ، استفاده نشود ، وإلاّ اگر روشن كردن چراغ ، براي قرائت قرآن و دعا و توجه به خدا صورت گيرد ; چرا بايد حرام باشد ؟

اتفاقاً شارحان حديث نيز همين نكته را ياد آور شده اند . ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. نسائي، سنن،3/77و4/95 چاپ بيروت وشرح جامع صغير 2/198.



| شناسه مطلب: 74670