بخش 12
فصل پنجم : امامت در نزد شیعه مقدّمه آیاتی که امامت را مطرح می کنند : 1 . آیه ولایت 2 . آیه #171; أولوا الامر #187; 3 . آیه اکمال 2 . نام امامان در قرآن 1 . معرفی به نام 2 . معرفی با عدد 3 . معرفی با صفت معرفی به نام ، برطرف کننده اختلاف نیست 3. تفاوت امامت با نبوت
فصل پنجم :
امامت در نزد شيعه
امامت
مقدّمه
امامت يكي از اصول اسلامي است كه شيعيان به آن اعتقاد راسخ دارند و آنچه اين طايفه را از ديگر گروه ها جدا مي سازد ، اعتقاد به انتصابي بودن مقام امامت ، به سان انتصابي بودن مقام نبوت است . شيعيان معتقدند كه امامت يك مقام الهي و سماوي است و جانشين پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بايد از طريق وحي الهي به وسيله پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) تعيين گردد . عالمان شيعه امامت را جزء اصول اعتقادي مي شمارند ، ولي علماي اهل سنت ، امامت و خلافت را شاخه اي از مسأله امر به معروف و نهي از منكر مي دانند و معتقدند چون اجراي اين اصل نياز به وجود امام دارد ، بايد امّت امامي را براي اداره امور انتخاب كند ، تا بتواند به اين اصل ، جامه عمل بپوشاند .
نتيجه مي گيريم كه هر دو گروه به اصل وجود امام پس از پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اذعان قطعي دارند ، ولي در كيفيت تعيين امام دو نظر وجود دارد :
1 . نظريه انتصابي كه بر اساس آن بايد امام پس از پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از طريق خود او تعيين شود .
2 . نظريه انتخابي كه بر مبناي آن ، امام بايد از طريق مردم تعيين شود .
اكنون اين دو نظريه را ( پيش از طرح پرسش هاي مربوط به امامت ) با دليل مي سنجيم تا روشن شود كدام يك از اين دو نظر پذيرفته تر است .
بررسي تاريخ صـدر اسـلام و شـرايط منطقه و جهـان در زمـان رحلت
پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، به روشني ثابت مي كند كه حفظ مصالح اسلام و وحدت كلمه در گرو تعيين خليفه از جانب پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بود ، زيرا به هنگام درگذشت آن حضرت ، خطري سه گانه و مثلث وار آيين اسلام را تهديد مي كرد : يك ضلع اين مثلث امپراتوري روم ، ضلع ديگر آن را امپراتوري ايران ، و ضلع سوم را گروه منافقان داخلي تشكيل مي دادند .
در اهميت خطر ضلع نخست همين بس كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) تا آخرين لحظه از فكر آن فارغ نبود ، و به همين علت در همان روزها بلكه ساعت هاي آخر عمر خويش سپاه عظيمي را به رهبري اسامة بن زيد براي نبرد با روميان بسيج و اعزام كرد و متخلفان از آن را نيز نفرين نمود . ( 1 )
ضلع دوم نيز دشمن بد سرشتي بود كه نامه پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را پاره كرد و به فرماندار يمن نوشت كه آن حضرت را دستگير كند و يا سر ايشان را از تن جدا كرده براي او بفرستد .
و بالاخره در باره خطر سوم همين بس كه اين گروه پيوسته در مدينه يا بيرون از آن مزاحم پيامبر بودند و جز توطئه و تضعيف روحيه مسلمانان كار ديگري نداشتند . قرآن در سوره هاي مختلف درباره سنگ اندازي هاي آنان سخن گفته است ، تا آنجا كه سوره اي مستقل ، به نام آنها و در شرح افكار و اعمال سوء آنها نازل شده است .
اكنون اين پرسش مطرح مي شود كه آيا با وجود چنين مثلث خطرناك ، صحيح است كه پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) امت اسلامي و آيين اسلام را كه دشمن از هر سو در كمين آن نشسته بود ، بدون رهبر به حال خود رها سازد ؟ !
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. طبقات ابن سعد ابن سعد:2/190; تاريخ كامل ابن اثير:2/317; سيره حلبي:3/207; تاريخ طبري:2/295; تاريخ يعقوبي:2/61.
بي شك پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مي دانست كه زندگي عرب ، يك زندگي قبيله اي است و در ميان افراد قبايل ، تعصب نسبت به سران قبيله با جان آنان در آميخته است ، بنابر اين ، واگذاري تعيين رهبر به چنين مردمي مايه چنددستگي و نزاع قبايل خواهد بود و دشمن از اين اختلاف بهره گيري خواهد كرد . بر پايه همين حقيقت است كه شيخ الرئيس ابو علي سينا مي گويد : « تعيين جانشين از طريق نص پيامبر ، به واقع نزديكتر است ، چون با تعيين جانشين هر نوع نزاع و اختلاف ريشه كن مي گردد » . ( 1 )
با توجه به اين مقدمه كه ضرورت انتصابي بودن مقام امامت را براي حفظ اسلام تأييد مي كند ، به پاسخ پرسش هايي كه در مسأله امامت مطرح شده ، مي پردازيم :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. شفاء، الهيات، مقاله دهم، فصل پنجم، ص 564.
1
امامت در قرآن
سؤال : اگر امامت از اصول است ، چرا قرآن در اين مورد سخن نگفته است ؟
پاسخ : در اين كه مديريت جامعه پس از پيامبر گرامي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به شخصيت والايي نيازمند است ، جاي گفتگو نيست و خرد هر انسان منصفي بر اين اصل داوري مي كند ، و اتفاقاً قرآن ـ بر خلاف نظر پرسشگر ـ رهبري امّت ( امامت ) را به صورت كلي مطرح مي كند .
آياتي كه امامت را مطرح مي كنند :
1 . آيه ولايت
1 . « إِنّما وَلِيُّكُمُ اللّه وَرَسُولهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلوةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكاة وَهُمْ راكِعُون » . ( 1 )
« وليّ شما تنها خدا و پيامبر اوست و كساني كه ايمان آورده اند ، همان كساني كه نماز برپا مي دارند و در حال ركوع زكات مي دهند » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مائده/55.
شأن نزول آيه را بسياري از مفسران و اهل حديث چنين نقل كرده اند : « سائلي وارد مسجد شد و درخواست كمك كرد . كسي به او چيزي نداد ، امام علي (عليه السلام) در حالي كه در ركوع بود ، با انگشت خود كه انگشتري در آن بود به فقير اشاره كرد كه انگشتري را از دست او درآورد و رفع احتياج نمايد . او نيز جلو آمد و انگشتر را از دست امام درآورد و دنبال كار خود رفت » .
در اين هنگام خبر به پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) رسيد . وي از خدا چنين درخواست نمود : « پروردگارا همان طور كه براي موسي از خاندانش وزيري معين نمودي ، براي من نيز از اهل بيتم وزيري معين فرما » . در اين لحظه فرشته وحي فرود آمد و آيه ياد شده را براي پيامبر خواند .
اين شأن نزول را علاوه بر علماي شيعه ، 66 تن از محدثان و متكلمان بزرگ اهل سنت با مختصر تفاوتي ، در كتاب هاي خود آورده اند . محقق فرزانه علاّمه اميني مصادر آن را در كتاب شريف « الغدير » آورده است . ( 1 )
اكنون بايد ديد چگونه اين آيه مسأله امامت را مطرح مي كند :
توضيح اين كه : « وليّ » در آيه ياد شده به معني سرپرست و كسي است كه زمام امور را به دست گيرد ، لذا ، پدر و حاكم را وليّ مي خوانند و مي گويند : « الأب وليّ الطفل » ، و « الحاكم وليّ القاصر » . از آنجا كه محور سخن « ولي مؤمنان » است ، طبعاً ، مقصود از « وليكم اللّه » امام و حاكم آنها خواهد بود ، حتي قرائن موجود در آيه و شأن نزول آن ، روشن ترين گواه است كه مراد از « ولي » ، امامت و سرپرستي است .
اينك قرائن :
1 . اگر مقصود از « وليّ » در « وليّكم » غير از ولايت و زعامت ديني و مقام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الغدير، ج 3، ص 156 تا 162.
سرپرستي باشد ، مثلاً گفته شود مقصود از آن « محبّ » و « ناصر » است ، در اين صـورت منحصـر كردن مقـام به سه فـرد ، بي جهـت خواهد بود ، زيرا همه افراد با ايمـان ، محب و دوست و ناصـر و يار يكديگـرند و اختصاص به اين سه نفر ندارد .
2 . ظاهر آيه اين است كه تنها اين سه تن بر جامعه مسلمانان ولايت دارند ، در اين صورت بايد گروهي كه ولايت دارند ، غير از گروهي باشند كه تحت ولايت هستند . اگر وليّ را به معني رهبر و سرپرست امور مسلمانان بگيريم ، طبعاً اين دو گروه از هم جدا و متمايز مي شوند ، امّا اگر آن را به معني دوست و ياور بگيريم ، اين دو گروه ، يكي مي شوند ، زيرا همه افراد ، محب و دوست يكديگر و ناصر و ياور هم هستند .
3 . هرگاه مقصود دوستي و نصرت باشد ، مي بايست تنها به « الّذينَ آمَنُوا » اكتفا شود و ديگر به آوردن اين جمله كه « در حال ركوع زكات مي دهند » ، نيازي نمي باشد ، زيرا در جامعه با ايمان همه افراد با يكديگر دوست و ياور هم هستند ، خواه در حالت ركوع زكات بدهند يا نه .
از اين رو مفاد آيه ، همان است كه پيامبر گرامي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، در يكي از سخنانش فرموده است :
« يا عَلِيُّ أَنْتَ وَلِيُّ كُلِ مُؤْمِن مِنْ بَعْدي » . ( 1 )
« اي علي ! تو پس از من وليّ هر فرد با ايمان هستي » .
لفظ « بعدي » گواه بر اين است كه مقصود از « وليّ » همان مقام رهبري و حكومت و سرپرستي در امور ديني و دنيوي است ، نه محبت و دوستي ، زيرا اگر دوستي بود ، به زمان درگذشت پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اختصاص نداشت .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مستدرك حاكم، ج 3، ص 111; مسند احمد، ج4، ص 437.
2 . آيه « أولوا الامر »
آيه پيشين تنها آيه اي نيست كه امامت و ولايت را به صورت يك اصل مطرح مي كند ، بلكه آيه اطاعت « اولو الامر » نيز نمونه اي ديگر است ، چنان كه مي فرمايد :
« يا أَيُّها الّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللّهَ وَأَطيعُوا الرَّسُول وَأُولي الأمْرِ مِنْكُمْ . . . » . ( 1 )
« اي كساني كه ايمان آورده ايد ، خدا را اطاعت كنيد و از پيامبر و اولياي امر خود فرمان بريد . . . » .
« اولو الامر » در آيه كه به معناي « فرمانروايان » است ، حاكي از فرمانروايي گروهي است كه اطاعت آنان در كنار اطاعت خدا و رسول ، قرار گرفته است . فخررازي در تفسير خود ، بيان شيوايي دارد و مي گويد : از اين كه اولوالامر در كنار خدا و رسول ، قرار گرفته ، بايد گفت كه صاحبان اين منصب ، معصوم از گناه و پيراسته از خطا بودند ، زيرا ( گذشته از اين كه در كنار دو فرد معصوم ( خدا و پيامبر ) واقع شده اند و بايد با آن دو همگون باشند ) ، از اين كه اطاعت « اولو الأمر » بدون قيد و شرط لازم شمرده شده ، بايد گفت اين فرمانروايان ، انسان هاي معصومي هستند كه پيراسته از گناه و خطا مي باشند و اگر غير آن بود ، حتماً بايد حدود اطاعت آنها محدود گردد ، در حالي كه قرآن ، بدون حدّ و مرز اطاعت آنها را لازم شمرده است . ( 2 )
اين دو آيه ( آيه هاي ولايت و اولو الامر ) مسأله امامت را به طور مستقل مطرح مي كند ، در حالي كه برخي از آيات هر چند مسأله امامت را مطرح نمي كند ولي شأن نزول آن حاكي است كه در اين مورد نازل شده است ، مانند آيه « اكمال » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نساء/59.
2. مفاتيح الغيب معروف به تفسير رازي:10/144.
3 . آيه اكمال
« اَلْيَومَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَرَضيتُ لَكُمُ الإسْلامَ دِيناً . . . » . ( 1 )
« امروز دين شما را براي شما كامل ساختم و نعمت خويش را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دين براي شما پسنديدم . . . » .
مفسران و گروهي از محدّثان ، نزول اين آيه را در حجة الوداع در ـ روز غدير خم ـ روزي كه علي (عليه السلام) به مقام امامت منصوب گشت ، يادآور شده اند . ( 2 )
با توجه به اين سه آيه پاسخ سؤال روشن مي شود كه مسأله امامت و ولايت در قرآن مطرح است ، و هرگز قرآن آن را ناگفته نگذاشته است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مائده/3.
2. الدرالمنثور، ج2، ص 298; فتح القدير، ج2، ص 57; ينابييع المودة، ص 120; تفسير المنار، ج6، ص 463; مرحوم علامه اميني در كتاب الغدير، نزول اين آيه را در روز غدير از مدارك بسياري نقل كرده است(الغدر، ج1، ص 447ـ 458 از 16 منبع نقل كرده است.
2
نام امامان در قرآن
سؤال : چرا نام امامان دوازدهگانه در قرآن مجيد نيامده است ؟
پاسخ : روش آموزشي قرآن بيان كليات و اصول عمومي است ، تشريح مصاديق و جزئيات غالباً برعهده پيامبر گرامي مي باشد . رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نه تنها مأمور به تلاوت قرآن بود ، بلكه در تبيين آن نيز مأموريت داشت ، چنان كه مي فرمايد :
« وَأَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْر لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون » . ( 1 )
« قرآن را بر تو فرستاديم تا آنچه براي مردم نازل شده است ، براي آنها بيان كني و آشكارسازي ، شايد آنان بينديشند » .
در آيه ياد شده دقت كنيد ، مي فرمايد : « لتُبَيّن » و نمي گويد : « لتقرأ » يا « ليتلو » و اين نشانه آن است كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) علاوه بر تلاوت ، بايد حقايق قرآني را روشن كند . بنابراين انتظار اين كه مصاديق و جزئيات در قرآن بيايد ، همانند اين است كه انتظار داشته باشم همه جزئيات در قانون اساسي كشور ذكر شود . اينك برخي از روش هاي قرآني را در مقام معرفي افراد بيان مي كنيم :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نحل/44.
1 . معرفي به نام
گاهي شرايط ايجاب مي كند كه فردي را به نام معرفي كند ، چنان كه مي فرمايد :
« وَمُبَشّراً بَرَسُول يَأْتِي مِنْ بَعْدي اسْمُهُ أَحْمَد » . ( 1 )
( « عيسي مي گويد : ) من به شما مژده پيامبري را مي دهم كه پس از من مي آيد و نامش احمد است » .
در اين آيه ، حضرت مسيح ، پيامبر پس از خويش را به نام معرفي مي كند و قرآن نيز آن را از حضرتش نقل مي نمايد .
2 . معرفي با عدد
و گاهي شرايط ايجاب مي كند كه افرادي را با عدد معرفي كند ، چنان كه مي فرمايد :
« وَلَقَدْ أَخَذَ اللّه مِيثاقَ بَني إِسرائيلَ وَبَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَي عَشَرَ نَقِيباً . . . » . ( 2 )
« و خدا از فرزندان اسرائيل پيمان گرفت و از آنان دوازده سرگروه برانگيختيم » .
3 . معرفي با صفت
بعضي اوقات شرايط ايجاب مي كند كه فرد مورد نظر را با اوصاف معرفي كند ، چنان كه پيامبر خاتم را در تورات و انجيل ، با صفاتي معرفي كرده است .
« الّذينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُول الأُمّي الّذي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدهُمْ فِي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. صف/6.
2. مائده/11.
التَّوراةِ وَالإِنْجِيل يَامُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ ويُحِلُّ لَهُمُ الطَّيّبات وَيُحَرّمُ عَلَيْهِمُ الخَبائِث وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلالَ الّتي كانَتْ عَلَيْهِمْ . . . » . ( 1 )
« كساني كه از رسول و نبي درس ناخوانده اي پيروي مي كنند كه نام و خصوصيات او را در تورات و انجيل نوشته مي يابند ، كه آنان را به نيكي دعوت كرده و از بدي ها بازشان مي دارد ، پاكي ها را براي آنان حلال كرده و ناپاكي ها را تحريم مي نمايد و آنان را امر به معروف و نهي از منكر مي كند و بارهاي گران و زنجيرهايي كه بر آنان بود ، از ايشان برمي دارد . . . » .
با توجه به اين روش ، انتظار اين كه اسامي دوازده امام با ذكر نام و اسامي پدر و مادر در قرآن بيايد ، يك انتظار بي جا است ، زيرا گاهي مصلحت در معرفي به نام است و گاهي معرفي به عدد و احياناً معرفي با وصف .
اگر اين اصل را بپذيريم و بگوييم خدا بايد كليه مسائل اختلاف آفرين را در قرآن ذكر كند ، تا مسلمانان دچار تفرقه نشود; در اين صورت بايد صدها مسأله كلامي و عقيدتي ، و فقهي و تشريعي در قرآن ذكر شده باشد ، مسائلي كه قرن ها مايه جنگ و جدل و خونريزي در ميان مسلمانان شده است ، ولي قرآن درباره آنها به طور صريح و قاطع ـ كه ريشه كن كننده نزاع باشد ـ سخن نگفته است ، مانند :
1 . صفات خدا عين ذات اوست يا زايد بر ذات ؟
2 . حقيقت صفات خبري مانند استواي بر عرش چيست ؟
3 . قديم يا حادث بودن كلام خدا .
4 . جبر و اختيار .
اين مسايل و امثال آنها هر چند از قرآن قابل استفاده است ، ولي آن چنان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. اعراف/157.
شفاف و قاطع كه نزاع را يك سره از ميان بردارد ، در قرآن وارد نشده است و حكمت آن در اين است كه قرآن مردم را به تفكر و دقت در مفاد آيات دعوت مي كند ، بيان قاطع همه مسائل ، به گونه اي كه همه مردم را راضي سازد ، بر خلاف اين اصل است .
معرفي به نام ، برطرف كننده اختلاف نيست
پرسشگر تصور مي كند كه اگر نام امام و يا امامان در قرآن مي آمد ، اختلاف از بين مي رفت ، در حالي كه اين اصل كليت ندارد ، زيرا در موردي تصريح به نام شده ولي اختلاف نيز حاكم گشته است .
بني اسرائيل ، از پيامبر خود خواستند فرمانروايي براي آنان از جانب خدا تعيين كند تا تحت امر او به جهاد بپردازند و زمين هاي غصب شده خود را بازستانند و اسيران خود را آزاد سازند . آنجا كه گفتند :
« إِذْ قالُوا لِنَبِيّ لَهُمُ ابْعَث لَنا مَلِكاً نُقاتِلْ فِي سَبيلِ اللّه » . ( 1 )
« آنان به يكي از پيامبران خود گفتند : براي ما فرمانرواي معين كن تا به جنگ در راه خدا بپردازيم . . . » .
پيامبر آنان به امر الهي فرمانروا را به نام معرفي كرد و گفت :
« إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلكاً . . . » . ( 2 )
« به راستي كه خدا طالوت را به فرمانروايي شما برگزيده است » .
با وجودي كه نام فرمانروا به صراحت گفته شد ، آنان زير بار نرفتند و به اشكال تراشي پرداختند و گفتند :
« أَنّي يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤتَ سَعَةً مِنَ المالِ . . . » . ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بقره/246.
2و3. بقره/247.
« از كجا مي تواند فرمانرواي ما باشد ، حال آن كه ما به فرمانروايي از او شايسته تريم ، و او توانمندي مالي ندارد ؟ . . . » .
اين امر ، دلالت بر آن دارد كه ذكر نام براي رفع اختلاف كافي نيست ، بلكه بايد شرايط جامعه ، آماده پذيرايي باشد .
چه بسا ذكر اسامي پيشوايان دوازده گانه ، سبب مي شد كه آزمندان حكومت و رياست به نسل كشي بپردازند تا از تولد آن امامان جلوگيري كنند ، چنان كه اين مسأله درباره حضرت موسي رخ داد و به قول معروف :
صد هزاران طفل سر ببريده شد * تـا كليـم اللّه مـوسي زنـده شـد
درباره حضرت مهدي (عليه السلام) كه اشاره اي به نسب و خاندان ايشان شد ، حساسيت هاي فراواني پديد آمد و خانه حضرت عسكري (عليه السلام) مدتها تحت نظر و مراقبت بود تا فرزندي از او به دنيا نيايد و در صورت تولد ، هر چه زودتر به حيات او خاتمه دهند .
در پايان يادآور مي شويم : همان طوري كه گفته شد ، قرآن به سان قانون اساسي است . انتظار اين كه همه چيز در آن آورده شود ، كاملاً بي مورد است . نماز و روزه و زكات كه از عالي ترين فرائض اسلام است به طور كلي در قرآن وارد شده و تمام جزئيات آنها از سنت پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) گرفته شده است .
3
تفاوت امامت با نبوت
سؤال : امامت با نبوت و يا امام با نبيّ چه تفاوتي دارد كه پيامبر اسلام را « نبيّ » و علي و فرزندان او را « امامان » خود مي دانيد ؟
پاسخ : ابن خلدون ، مؤرخ معروف متوفاي 808 هجري قمري در مقدّمه تاريخ خود به تشريح مفهوم امامت از ديدگاه تسنن و تشيع پرداخته است ، هر چند درباره مفهوم نبوت سخني نگفته است . چه بسا علت آن اين است كه فريقين در مفهوم « نبي » وحدت نظر دارند ، و لذا تنها به تبيين مفهوم امامت پرداخته است ، ولي ما به خاطر سؤال ياد شده ، به تبيين هر دو مي پردازيم .
« نبّي » بر گرفته از « نبأ » است كه به خبر بزرگ و قابل توجه مي گويند ، و در اصطلاح ، آن انسان والايي است كه از غيب خبر مي دهد و يا از غيب آگاه است . ( 1 )
البته هر خبر غيبي منظور نيست ، بلكه خبري كه مربوط به بيان وظايف مردم در قلمرو عقيده و شريعت باشد .
انبيا بر دو دسته اند :
1 . گروهي از طريق وحي ، پايه گذار شريعت و آورنده قوانين حيات بخش در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. علّت ترديد اين است كه اگر نبي، متعدي باشد به معني خبر ده و گزارشگر از غيب و اگر لازم باشد، معني آگاه و خبردار از غيب است.
زندگي فردي و اجتماعي انسان ها هستند ، مانند شريعت نوح و ابراهيم و موسي و عيسي (عليهم السلام) و حضرت محمد (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) .
2 . گروهي ديگر از طرف خدا مأمورند كه شريعت موجود را ترويج كند ، مثلاً انبياي بني اسرائيل كه همگان مروّجان شريعت حضرت موسي بودند .
نتيجه اين كه پيامبر ، مخاطب وحي تشريعي است ، خواه به صورت تأسيس ، يا به صورت ترويج . فرشته بر او فرود مي آيد و او را در جريان امور تشريعي و ديني قرار مي دهد و او مأمور است آنها را به مردم برساند . با آمدن آخرين حلقه از سلسله پيامبران آسماني ، باب وحي تشريعي منقطع شده و ديگر پيامبري نخواهد آمد تا پيام هاي ديني را كه قبلاً بازگو نشده است ، تبيين كند .
اكنون ببينيم امام كيست ؟ ابن خلدون مي گويد : امامت از نظر اهل تسنّن از امور عامّه است كه به خود امّت بستگي دارد . هر كس را امت تعيين كند ، او پيشوا خواهد بود .
از نظر شيعه امامت پايه دين و زيربناي اسلام است و هرگز براي پيامبر جايز نيست آن را ناديده بگيرد يا به امّت بسپارد ، بلكه بر او لازم است امام را معين كند . امامي كه از گناهان صغيره و كبيره پيراسته باشد . ( 1 )
با تقدير از تلاش ابن خلدون ، يادآور مي شويم كه امام از نظر شيعه كليه وظايف پيامبر را برعهده دارد ، جز آن كه وحي تشريعي بر او نازل نمي شود و فرشته اي در اين مورد بر او فرود نمي آيد . به تعبير ديگر ، « نبي » آن انسان والايي است كه وحي الهي را دريافت مي كند و دين از طريق او به مردم ابلاغ مي شود; و « امام » آن انسان وارسته اي است كه از طرف پيامبر ، مأمور پاسداري از دين پيامبر و رهبري امت پس از اوست .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مقدمه ابن خلدون، چاپ مكتبه تجارتي مصر، ص 196.
نتيجه اين كه پيامبر ، پايه گذار دين است و امام حافظ و پاسدار آن .
از آنجا كه كليه وظايف « نبي » به جز وحي تشريعي كه فقط بر پيامبر فرود مي آيد ، برعهده امام است ، وي بايد دو شرط مؤثر را داشته باشد تا بتواند وظايف خود را انجام دهد :
1 . از همه افراد امت ، به اصول وفروع اسلام ، اعلم و داناتر باشد ، تا بتواند مبيّن اصول و فروع اسلام و برطرف كننده كليه نيازهاي علمي و معنوي امت باشد كه با وجود او ، امّت به كسي ديگر نيازمند نگردد .
2 . در برابر گناهان مصونيت ( عصمت ) داشته باشد ، زيرا بدون پيراستگي از گناهان نمي تواند اعتماد مردم را به گفتار و رفتار خود جلب كند و الگويي براي مردم باشد ، همچنان كه بدون مقام عصمت نمي تواند در قلوب و نفوس مردم نفوذ كند . بنابراين امام به دو جهت بايد از تمام لغزش هاي عمدي و سهوي مصون باشد :
1 . براي جلب اعتماد مردم .
2 . براي نفوذ در افكار و انديشه هاي آنان ( الگو شدن ) .
البته متكلمان شيعه درباره لزوم اين دو شرط بحث هاي گسترده اي دارند كه مي توان براي آگاهي از آنها به كتاب هاي كلامي مراجعه كرد .