بخش 13

منبع علمی و آگاهی امامان الف . نقل از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم ) ب . نقل از کتاب علی (علیه السلام) ج . استنباط از کتاب و سنت د . الهامات الهی 5 . امامان دوازدهگانه 6 . زمان اعتقاد به امامت دوازده تن 7 . امامان شیعه و مسند خلافت 8 . اعتبار سند ائمه اثناعشر 9 . امامت دوازده تن و عهدین 10 . وصایت امام علی (علیه السلام) وصایت بودن امام در شعر شعرای عصر رسالت 1 . عبداللّه بن ابی سفیان 2 . عبدالرحمن جعیل 3 . ابن التیهان از حاضران در جنگ بدر 11 . مقصود از اولی الأمر کیست ؟


301


4

منبع علمي و آگاهي امامان

سؤال : شيعيان ، بالأخص شيعه اماميه در حالي كه بخشي از عقايد و احكام را از قرآن و سنّت پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مي گيرند ، در بيشتر موارد به روايات امامان خود اعتماد مي كنند ، منبع آگاهي هاي امامان شيعه چيست ؟

پاسخ : اگر شيعه بر روايات امامان خود اعتماد كامل دارد ، بدان سبب است كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آنان را حجت دوم پس از كتاب خدا شمرده است و مي فرمايد :

« انّي تارك فيكم الثّقلين كتاب اللّه وعترتي » . ( 1 )

« من در ميان شما دو گوهر گرانبها به عنوان امانت مي گذارم كه عبارتند از كتاب خدا و عترتم » .

بنابراين ، كساني كه عقيده و شريعت را از اين دو چشمه زلال مي گيرند ، به تعبير پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) گمراه نخواهند بود ، و اگر امت به افراد ديگر مراجعه كنند ، با سخن او مخالفت كرده اند .

اكنون اين سؤال مطرح مي شود كه سرچشمه علوم اهل بيت (عليهم السلام) چيست ؟

در پاسخ بايـد گفـت كه امامـان شيعه از منـابعي بهـره مي گيرند كه عبارتند از :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. كنزالعمال، ج1، ص 165، حديث 945، چاپ دوم; صواعق محرقه، ص 148، چاپ محمدي و غيره.


302


الف . نقل از رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم )

پيشوايان معصوم (عليهم السلام) احاديث را ( بدون واسطه ، يا از طريق پدران بزرگوارشان ) از رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اخذ كرده و براي ديگران نقل مي كنند . اين نوع روايات ، كه هر امامي آن را از امام پيشين; تا برسد به رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل كرده است در احاديث شيعه اماميه فراوان است ، و اگر اين گونه احاديث اهل بيت (عليهم السلام) كه سند آنها متصل و منتهي به رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مي باشد ، يك جا جمع شود ، مُسند بزرگي را تشكيل مي دهد كه خود مي تواند گنجينه عظيمي براي محدثان و فقيهان مسلمان باشد ، زيرا رواياتي با چنين سند استوار ، در جهان حديث نظير ندارد . به يك نمونه از اين نوع احاديث ـ كه گفته مي شود نسخه اي از آن ، به عنوان حديث سلسلة الذهب ، از باب تبرك و تيمن ، در خزانه سلسله ادب دوست و فرهنگ پرور « سامانيان » نگهداري مي شده است ـ اشاره مي كنيم :

شيخ بزرگوار صدوق ( 381ـ306هـ ) در كتاب توحيد به واسطه دونفر از ابو الصلت هروي نقل مي كند كه مي گويد : من با علي بن موسي الرضا (عليهما السلام) همراه بودم كه از نيشابور عبور مي كرد . در اين هنگام جمعي از محدثان نيشابور مانند محمد بن رافع ، احمد بن حرب ، يحيي بن يحيي ، اسحاق بن راهويه و جمعي از دوستداران علم ، زمام مركب ايشان را گرفته و گفتند : تو را به حق پدران پاك ومطهرت سوگند مي دهيم كه براي ما حديثي نقل كني كه از پدرت شنيده اي . حضرت در اين حال سر خود را از كجاوه بيرون آورد و چنين فرمود :

« حدثني أبي العبد الصالح موسي بن جعفر (عليهما السلام) قال : حدثني أبي الصادق ، جعفر بن محمد (عليهما السلام) قال حدثني أبي أبو جعفر محمد بن علي باقر علمالأنبياء (عليهم السلام) قال حدثني أبي علي بن الحسين سيد العابدين (عليهما السلام) قال حدثني أبي سيّد شباب أهل الجنّة الحسين (عليه السلام) قال حدثني أبي علي بن أبي طالب (عليهما السلام) سمعت النبي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) يقول


303


سمعت جبرئيل يقول سمعت اللّه جلّ جلاله يقول : لا إله إِلاّ اللّه حِصني فَمَنْ دَخَلَ حِصْني أَمِنَ مِنْ عَذابي » . آنگاه مركب او به راه افتاد ، فرياد برآورد كه : « بشروطها و أنا من شروطها » . ( 1 )

بنابراين بخشي از علوم و دانش هاي آنان ، سينه به سينه از پيامبر خاتم در اختيار آنان قرار گرفته است .

ب . نقل از كتاب علي (عليه السلام)

امير مؤمنان (عليه السلام) در تمام دوران بعثت پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) با ايشان همراه بود ، و بدين جهت توفيق يافت كه احاديث بسياري از رسول خدا را در كتابي گرد آورد ( در حقيقت ، پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) املا مي كرد وعلي (عليه السلام) مي نوشت ) . خصوصيات اين كتاب كه پس از شهادت امام در خانواده او باقي ماند ، در احاديث ائمه اهل بيت بيان شده است . امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد : طول اين كتاب هفتاد ذراع بوده ، وبه املاي رسول خدا و خط علي بن ابي طالب نگارش يافته است و آنچه مردم به آن نيازمندند در آن بيان شده است . ( 2 )

گفتني است كه اين كتاب پيوسته در خاندان علي (عليه السلام) دست به دست مي گشت و امام باقر و امام صادق (عليهما السلام) كـراراً از آن حديث نقل كرده و اصل كتاب را نيز به ياران خويش ارائه مي فرمودند ( 3 ) و هم اكنون نيز بخشي از احـاديث آن كتاب در جوامع حديثي شيعه بالأخص در « وسائل الشيعه » در ابواب مختلف موجود است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. توحيد شيخ صدوق، باب 1، احاديث 21، 22، 23.

2. بحارالأنوار:ج26، ص18ـ 66.

3. وسائل الشيعه،ج3، باب 12 از ابواب لباس مصلّي، حديث1.


304


ج . استنباط از كتاب و سنت

امامان معصوم قسمتي از احكام الهي را كه بر پيامبر گرامي نازل شده از كتاب خدا و سنت هاي موجود استنباط مي كردند . استنباطي كه ديگران را ياراي آن نبوده است . در اينجا نمونه اي را يادآور مي شويم تا روشن شود كه قسمتي از مصادر علوم آنان چنين استنباط هايي بوده است :

در دوران متوكل عباسي يك مرد مسيحي با زن مسلماني مرتكب عمل خلافي شد ، از آنجا كه اين شخص بر خلاف موازين ذمه عمل كرده بود ، خونش هدر و قتلش واجب بود . آنگاه كه خواستند حكم را جاري كنند او اسلام آورد تا به حكم « الإسلام يجبّ ما قبله » جان به سلامت ببرد . در اين شرايط فقيهان دربار عباسي به چند گروه تقسيم شدند : گروهي گفتند : او به حكم اين كه اسلام آورد ، پيوند او از گذشته قطع گرديده ، و حد از او ساقط شده است و گروهي ديگر گفتند : سه بار حد بايد در مورد او جاري شود و گروه سوم فتواي ديگري دادند .

متوكل عباسي ناگزير ، پاسخ اين مسأله را از امام هادي پرسيد ، امام هادي (عليه السلام) فرمود : اين فرد محكوم به مرگ است و علت آن اين است كه چنين ايماني در هنگام تنگنا و خوف و ترس فاقد ارزش است ، به گواه اين آيه :

« فلَمّا رَأََوا بَأْسَنا قالُوا آمَنّا بِاللّهِ وَحْدَهُ وَكَفَرْنا بِما كُنّا بِهِ مُشْرِكين * فَلَمْ يَكُ يَنْفعهُمْ إِيمانُهُمْ لَمّا رَأَوا بَأْسَنا سُنَّتَ اللّه الّتي قَدْ خَلَتْ فِي عِبادِهِ وَخَسِرَ هُنالِكَ الْكافِرُون » ( 1 ) . ( 2 )

« هنگامي كه عذاب شديد ما را ديدند گفتند هم اكنون به خداوند يگانه ايمان آورديم و به معبودهايي كه همتاي او مي شمرديم كافر شديم ، امّا هنگامي كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. غافر/85ـ 84.

2. وسائل الشيعه، ج18، باب 36 من ابواب حد الزنا، ص 408.


305


عذاب ما را مشاهده كردند ايمان آنها براي آنها سود نداشت اين سنت خداوند است كه همواره در ميان بندگانش اجرا شده و آنجا كه كافران زيان كار شدند » .

در ايـن آيه خـداونـد منـان بي ثمر بـودن ايمان حاصـل از خـوف عـذاب را ، از سنت هاي الهي شمرده است ، سنت هايي كه در آن تبديل و تغييري رخ نمي دهد .

همه فقيهان و مفسران ، اين آيه را خوانده و تفسير كرده بودند ، ولي توان دستيابي به چنين فهمي از آيه را نداشتند . اين برداشت هاي عميقانه و واقع گرايانه يكي از مواهب الهي است كه به ائمه اهل بيت داده شده و بخشي از علوم آنان را تشكيل مي دهد . از اين رو ، امام باقر (عليه السلام) مي فرمايد : « خداوند منان هيچ چيزي را كه امت اسلامي به آن نيازمندند ، فرو نگذارده مگر اين كه آن را در كتاب خود فرو فرستاده و براي رسول خود بيان كرده است » . ( 1 )

امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد :

« ما مِنْ شَيْء إِلاّ وَفِيهِ كِتابٌ وَسُنَّةٌ » . ( 2 )

« هيچ رخدادي نيست مگر آن كه قانون آن در كتاب و سنت پيامبر بيان شده است » .

سماعه ، فقيه عصر امام موسي بن جعفر (عليه السلام) از امام سؤال مي كند : آيا همه چيز در كتاب خدا و سنت پيامبر او است يا چيزي را از پيش خود مي گوييد ؟ او در پاسخ مي گويد : « بَلْ كُلُّ شَيْء فِي كِتابِ اللّهِ وَسُنَّةِ نَبِيّهِ » . ( 3 )

امام باقر (عليه السلام) در سخنان خود ، اغلب به آيات قرآن مجيد استناد نموده از كلام خدا شاهد مي آورد و مي فرمود : هر مطلبي گفتم ، از من بپرسيد كه در كجاي قرآن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1و2و3. اصول كافي، ج1، ص 59، باب الرد إلي الكتاب والسنة.


306


است تا آيه مربوط به آن موضوع را معرفي كنم . ( 1 )

بنابراين امامان معصوم در حوزه معارف و احكام ، غالباً نوآوراني نبوده اند كه گفته هاي آنان ريشه در كتاب و سنت نداشته باشد ، بلكه استخراج كنندگان احكام الهي از كتاب و سنت بوده اند و ديگران را ياراي چنين فهم و دقتي نيست .

د . الهامات الهي

علوم ائمه اهل بيت (عليهم السلام) سرچشمه ديگري دارد كه مي توان از آن با عنوان « الهام » ياد كرد . الهام اختصاص به پيامبران نداشته و در طول تاريخ گروهي از شخصيت هاي والاي الهي از آن بهره مند بوده اند . قرآن از افرادي خبر مي دهد كه با اينكه پيامبر نبودند ، اسراري از جهان غيب بر آنها الهام مي شد و قرآن به برخي از آنها اشاره دارد . چنانكه درباره مصاحب موسي ( خضر ) كه چند صباحي او را آموزش داد ، چنين مي فرمايد :

« آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَعَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنّا عِلماً » . ( 2 )

« او مورد رحمت خاص ما قرار داشته و از خزانه علم خويش به وي دانشي ويژه عطا كرده بوديم » .

نيز درباره يكي از كارگزاران سليمان ( آصف بن برخيا ) يادآور مي شود :

« قالَ الّذي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ » . ( 3 )

« آن كس كه دانشي از كتاب نزد او بود چنين گفت . . . » .

اين افراد علم خود را از طريق عادي نياموخته بلكه به تعبير قرآن داراي « علم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. طبرسي، الإحتجاج، ص 176.

2. كهف/65.

3. نمل/40.


307


لدنّي » بوده اند : « عَلّمْناهُ مِنْ لَدُنّا عِلْماً » . بنابر اين ، نبيّ نبودن ، مانع از آن نيست كه برخي از انسانهاي والا مورد خطاب الهام الهي قرار گيرند . در احاديث اسلامي كه فريقين نقل كرده اند ، اين گونه افراد را « محدَّث » مي گويند ، يعني كساني كه بدون اينكه پيامبر باشند ، فرشتگان با آنها سخن مي گويند .

بخاري در صحيح خود از پيامبر نقل مي كند كه فرمود :

« لَقَدْ كانَ فيمَن كانَ قَبلَكُمْ مِنْ بني إسرائيلَ يُكَلَّمونَ مِنْ غير أَنْ يكونُوا أنبياءَ . . . » ( 1 ) :

« قبل از شما در بني اسرائيل كساني بـودند كه ( فرشتگـان ) با آنها سخن مي گفتند ، بدون اينكه پيامبر باشند » .

بر اين اساس ، ائمه اهل بيت (عليهم السلام) نيز كه مرجع امت در تبيين معارف الهي و احكام ديني مي باشند ، برخي از سؤالات را كه پاسخ آن در احاديث مرويّ از پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) يا كتاب علي (عليه السلام) وجود نداشت ، از طريق الهام و آموزش غيبي پاسخ مي دادند . ( 2 )

از اين بيان مي توان نتيجه گرفت كه كساني كه الهام را با وحي تشريعي يكسان مي پندارند و تصور مي كنند كه هر فردي مورد الهام قرار گيرد ، نبي خواهد بود ، سخت در اشتباهند . محدَّث بودن يكي از مقامات انسان هاي والاست كه در عين حال كه فرشتگان با او سخن مي گويند ، ولي پيامبر نيستند . چنان كه يادآور شديم ، مصاحب موسي به تعبير قرآن علم لدني « وَعلّمناهُ من لدُنّا عِلماً » داشت ، ولي نبي نبود .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيح بخاري:ج2، ص149.

2. درباره محدَّث و حدود آن به كتاب ارشاد الساري في شرح صحيح البخاري:ج6، ص99 و غيره مراجعه شود.


308


5

امامان دوازدهگانه

سؤال : چرا عدد امامان 12 تاست ، نه كمتر و نه بيشتر ؟

پاسخ : از آنجا كه مسأله امامت در منطق شيعه به امّت واگذار نشده است ، همه مسائل آن مربوط به خدا و ابلاغ از طرف پيامبر است . طبعاً علت حصر امامان به دوازده تن از جمله مسائلي است كه فلسفه آن براي ما روشن نيست و نظائر آن در شرايع آسماني كم نيست ، اينك به نمونه هايي اشاره مي كنيم :

1 . پيامبران اولوالعزم از پنج تن تجاوز نمي كنند . مقصود پيامبراني هستند كه داراي شريعت بوده و ديگر پيامبران ، مأمور به ترويج آنها بودند ، اسامي چهار نفر از آنان در قرآن مجيد در سوره شوري آيه 13 آمده است ، و فرد پنجم همان كسي است كه خطاب « أَوحَيْنا إِليك » متوجه او است ، و او كسي جز پيامبر اسلام نيست .

« شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصّي بِهِ نُوحاً وَالّذِي أَوحَيْنا إِلَيْكَ وَما وَصَّيْنا بِِه إِبراهيم وَمُوسي وعيسي » . ( 1 )

« آييني را براي شما تشريع كرد كه به نوح توصيه كرده بود و آنچه را كه به تو وحي كرديم و آنچه را كه ابراهيم و موسي و عيسي را بدان سفارش كرده بوديم » .

2 . نقباي بني اسرائيل 12تن بودند ، چنان كه مي فرمايد :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.شوري/13.


309


« وَلَقَدْ أَخَذَ اللّه مِيثاقَ بَني إِسْرائيل وَبَعَثْنا مِنْهُم اثْنَي عَشَرَ نَقِيباً » . ( 1 )

« خداوند از بني اسرائيل پيمان گرفت و از ميان آنان دوازده سرپرست برانگيختيم » .

3 . خلفا از نظر اهل سنت 4نفر هستند ، نه كمتر و نه بيشتر .

آيا فلسفه اين ارقام واعداد براي همگان روشن است ؟ !

اصولاً علت اين كه شماره امامان در 12محصور مي باشد ، روايات پيامبراكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است كه آنان را به همين عدد معرفي كرده است .

مسلم در صحيح خود از جابر بن سمره نقل مي كند كه : « سمعت رسول اللّه يقول : لا يَزالُ الإسلامُ عَزيزاً إلي اثني عَشَرَ خَليفَة » .

و نيز نقل مي كند كه آن حضرت فرمود :

« لا زالَ هذَا الدِّينُ عَزيزاً مَنيعاً إِلي اِثني عَشَرَ خَليفَةً كُلّهِمْ مِنْ قُرَيْش » . ( 2 )

حاصل اين دو حديث اين است كه اين دين ـ اسلام ـ تا زمان رهبري دوازده تن از خلفاي پيامبر ، نيرومند و آسيب ناپذير خواهد ماند .

روايات با اين مضمون در ديگر صحاح و مسانيد نيز وجود دارد . وابو داود ( 3 ) و ترمذي ( 4 ) در سنن و احمد در مسند ( 5 ) خود ، و حاكم در مستدرك ( 6 ) آنها را نقل كرده اند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مائده/12.

2. صحيح مسلم، ج6، ص 3و 4.

3. سنن ابوادود، كتاب مهدي، ص 207، چاپ مصر.

4. سنن ترمذي، ج2، ص 45، چاپ سال 1342.

5. مسند احمد، ج5، ص 86ـ 106.

6. مستدرك حاكم، كتاب معرفت صحابه، ج 3، ص 617، چاپ هند.


310


بنابراين ، اگر شيعه پيشوايان معصوم خود را در 12تن محصور مي داند و يكي از ادله عقيده آنان همين روايات اثناعشر خليفة است ، البته براي ديگر خصوصيات اين خلفاي دوازده گانه ، ادله ديگري است كه در محل خود به تفصيل بيان شده است .

امّا مسأله ولايت فقيه مربوط به زمان غيبت نيست ، بلكه در زمان حضور نيز فقيهان جامع الشرايط ، داراي منصب افتاء و قضاوت و رفع خصومت هستند ، زيرا به خاطر گستردگي جهان اسلام ، شيعيان نمي توانستند در هر زمان مستقيماً به امامان مراجعه كنند ، طبعاً مجتهد مسلّم كه اسلام را درست شناخته باشد ، جانشين آنان در هر برهه از زمان مي باشد ، خواه در زمان غيبت ، و خواه در عصر حضور .


311


6

زمان اعتقاد به امامت دوازده تن

سؤال : آيا اعتقاد به امامت دوازده تن در عهد رسالت وجود داشته يا پس از وفات امام عسكري (عليه السلام) پيدا شده است ؟

پاسخ : اعتقاد به خلافت دوازده تن از قريش ـ يا از بني هاشم ـ در عصر پيامبر مطرح بوده ، ولي آشنايي به اسامي و هويت آنان به تدريج انجام گرفته است ، زيرا هر امامي ، به وصي و امام بعدي معين و معرفي مي نمود ، توضيح اين كه : دلايل قاطع نشان مي دهد كه پيامبر اسلام (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) امامت و رهبري علي (عليه السلام) را در مواقع مختلف وبالأخص در روز غدير اعلام كرد ، و تشيع به معني رهبري علي (عليه السلام) به صورت يك اصل اعتقادي درآمد ، همچنان كه امامت و پيشوايي دو نور ديده خود ، حسن و حسين (عليهما السلام) را نيز در عصر خود مطرح كرده و فرموده است :

« اَلْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ إِمامانِ قاما أَوْ قَعَدا » . ( 1 )

« حسن و حسين هر دو پيشواي امتند ، خواه زمام امور را رسماً به دست بگيرند ، و خواه خانه نشين باشند » .

پس از شهادت حسين بن علي (عليهما السلام) و رسوايي خلافت امويان ، ديدگان امّت متوجه فرزند وي امام سجاد (عليه السلام) شد ، و پس از وي ، امام باقر و امام صادق (عليهما السلام) احياگر سنّت پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و پيشواي محدّثان و فقيهان گشتند ، و به همين ترتب ، هر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الرسالة في نصيحة العامة، نگارش ابواسعد، المحسن بن كرامة بيهقي، ص 18 و 68; احقاق الحق:26/48.


312


امامي در عصر خود ، با وجود تمامي خفقان ها و تنگناها ، وظيفه خود را در حد امكان انجام داد و شيعيان نيز به امامت آنان اعتقاد راسخ داشتند .

تصور اين كه اعتقاد به امامت امامان در دوران حضرت عسكري (عليه السلام) شكل گرفته باشد ، ناشي از ناآگاهي از تاريخ تشيع است و در فصل نخست در اين باره به صورت گسترده سخن گفتيم . علاقه مندان به توضيح بيشتر به فصل نخست از اين كتاب مراجعه كنند .


313


7

امامان شيعه و مسند خلافت

سؤال : درست است كه جابر بن سمره از پيامبر گرامي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) خلافت دوازده تن را نقل كرده است ، ولي گفتار پيامبر شامل دوازده امام شيعه نمي شود ، زيرا آنان هيچگاه بر مسند خلافت تكيه نزده اند .

پاسخ : وظيفه پيامبران اين است كه مردم را به وظايف خود آشنا كنند ، خواه مردم بپذيرند يا نپذيرند ، حضرت موسي ، برادر خود هارون را به عنوان خليفه خويش معرفي كرد ، و فرمود :

« وقالَ مُوسي لأخيهِ هارُونَ اخْلُفْني فِي قَومِي وَأَصْلِحْ وَلا تَتَّبِعْ سَبِيلَ المُفْسِدين » . ( 1 )

« آنگاه موسي به برادرش هارون گفت : جانشين من در مردم باش و آنان را اصلاح كن و از روش مفسدان پيروي ننما » .

ولي در عين حال قوم موسي ، به چنين خليفه اي ارج ننهاده و با او به مخالفت برخاستند ، تا جايي كه نزديك بود او را بكشند ، چنان كه مي گويد :

« إِنَّ الْقَوم استَضْعَفُوني وَكادُوا يَقْتُلُونَني » . ( 2 )

« مردم مرا ناتوان ساختند و نزديك بود مرا بكشند » .

اگر مشروعيت خلافت هر خليفه مشروط به پذيرش مردم باشد ، مي توان اين اشكال را درباره نبوت انبيا و رسالت رسولان نيز مطرح نمود ، زيرا در طول تاريخ كمتر پيامبري موفق شد به رسالت خود ، جامه عمل بپوشاند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. اعراف/142.

2. اعراف/150.


314


8

اعتبار سند ائمه اثناعشر

سؤال : آيا سند حديث جابر بن سمره كه عدد امامان را دوازده تن مي داند ، ضعيف نيست ؟

پاسخ : احاديث دوازده خليفه را ، بخاري و مسلم در « صحيح » خود ، و ابوداود و ترمذي در « سنن » خود و احمد در مسند و حاكم در مستدرك ( 1 ) آورده اند . روايات صحيحين يعني بخاري و مسلم نزد اهل سنت ، از اعتبار بالايي برخوردار است و هر نوع خدشه را در سند و مضمون آن ناروا مي دانند . شعار دانشمندان سني اين است : كلّ ما في صحيح البخاري صحيحٌ ، بنابراين چگونه مي توان سند روايات جابر بن سمره را ضعيف دانست ؟

ابن حجر در مقدمه كتاب « فتح الباري » كه شرح صحيح بخاري است ، يادآور مي شود كه كليه روايات صحيح بخاري معتبر است ، آنگاه برخي مناقشات را مطرح مي كند و به آنها پاسخ مي دهد . ( 2 )

ممكن است گفته شود : خبر جابر بن سمره ، خبر واحد است و چنين خبري در مورد عقايد حجت نيست .

ولي پاسخ آن روشن است كه اگر دليل امامت آنان ، به روايت جابر سمره منحصر بود ، اين اعتراض محل داشت ، ولي ادله امامت پيشوايان معصوم به اندازه اي است كه بر هر فرد منصف يقين افرين مي باشد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. به منابع حديث «اثنا عشر خليفة» در پاسخ به سؤال پنجم اشاره شد.

2.هدي الساري فتح البخاري، ص 11، اين كتاب به عنوان مقدمه بر كتاب فتح الباري في شرح البخاري نوشته شده است.


315


9

امامت دوازده تن و عهدين

سؤال : آيا نظريه امامت دوازده امام از عهدين اقتباس نشده است ؟

پاسخ : پيامبر گرامي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آنگاه كه امامان دوازده گانه را معرفي مي كند ، چنين مي فرمايد :

« يَمْلِكُ هذِه الأُمّةُ اثنا عَشَرَ خَليفَةً كَعَدَدِ نُقَباءِ بَني إِسْرائِيل » . ( 1 )

« زمام امور اين امت را دوازده جانشين من به دست مي گيرند كه تعداد آنان با تعداد نقباء بني اسرائيل برابر است » .

از ابن مسعود سؤال شد : چند نفر زمام امور اين امت را به دست مي گيرند ؟ او در پاسخ گفت : ما اين موضوع را از پيامبر خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) پرسيديم . حضرت فرمود : « اثنا عشر كعدة نقباء بني اسرائيل » . ( 2 )

بنابراين منشأ اين عدد خود پيامبر است و بسيار جاي تأسف است كه انسان براي اثبات عقيده خود ، ميراث فرهنگي خود را تخطئه كند و بگويد عدد امامان از عهدين گرفته شده است . در اين صورت بايد بگوييم بخاري و مسلم نيز احاديث خود را از عهدين گرفته اند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. منتخب كنزالعمال، در حاشيه مسند احمد، ج5، ص 312.

2. تاريخ الخلفاء، سيوطي، ص 10.


316


10

وصايت امام علي (عليه السلام)

سؤال : چرا علي (عليه السلام) را وصيّ پيامبر مي دانيد ؟

پاسخ : امام علي در دو مرحله ، وصي پيامبر گرامي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بوده است .

1 . مرحله تجهيز : پيامبر در بخش هاي پاياني از زندگاني خود كه در بستر بيماري افتاده بود ، به علي (عليه السلام) سفارش كرد كه مراسم تغسيل و تكفين و دفن او را برعهده بگيرد و بدهي هاي او را بپردازد . لذا اميرمؤمنان (عليه السلام) پيش از انجام اين اعمال ، دست به هيچ كاري نزد .

وصايت به اين معني را احدي انكار نكرده و همگان بر آن اتفاق نظر دارند . ( 1 )

2 . جانشيني از جانب پيامبر : پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در مسائل مربوط به زعامت و سرپرستي مسلمين علي (عليه السلام) را خليفه و جانشين خود قرار داد و اگر با ديده انصاف و بي طرفي و بدون تعصب بر مسأله بنگريم ، خواهيم ديد كه خلافت و جانشيني امام علي (عليه السلام) از جانب پيامبر ، در همان دوره نيز مسأله اي واضح و آشكار بود ، تا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. تاريخ ابن عساكر شافعي:2/487، حديث 1006، مستدرك حاكم:1/362، مسند احمد:1/260، ط مصر.


317


آنجا كه واژه « وصيّ » يكي از القاب امام به شمار مي رفت و اين لقب در نظم و نثر آن زمان فراوان به چشم مي خورد .

مفسران در تفسير آيه « وَأَنْذِرْ عَشيرَتكَ الأَقْرَبين » ( 1 ) و محدثان در بيان شأن نزول آن ، چنين نقل مي كنند : وقتي آيه ياد شده ـ كه به پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمان مي دهد تا نزديكان خود را به آيين اسلام دعوت كند ـ نازل گرديد ، پيامبر از بزرگان بني هاشم دعوت به عمل آورد و آيين خود را بر آنها عرضه كرد ، آنگاه فرمود : اي فرزندان عبدالمطلب ! من براي شما خوبي هاي دنيا و آخرت را آورده ام ، خدايم مرا مأمور كرده كه شماها را به آن دعوت نمايم :

« فأيُّكم يُوازرني علي أمري هذا علي أن يكونَ أخي ووصييّ وخليفَتي فيكُم » .

« كدام از شما مرا در اين امر ياري مي كند تا او وصي و جانشين من در ميان شما باشد » .

كسي دعوت پيامبر را پاسخ نگفت ، جز علي كه كوچك ترين آنها بود ، در اين هنگام پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود :

« إنّ هذا أخي و وصييّ وخليفتي فيكُم فاسمَعوا له وأطيعوه » :

« او برادر و وصي و جانشين من در ميان شماست ، سخن او را بشنويد و او را اطاعت كنيد » .

اين حديث ، به « حديث يوم الدار » معروف است و بسياري از محدثان و سيره نگاران آن را نقل كرده اند . ( 2 ) دلايل مسأله وصايت امام به آنچه گفته شد منحصر نمي شود ، بلكه حديث « ثقلين » ، « سفينه » و « غدير » همگي گواه بر وصايت او است

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. شعراء/214.

2. تاريخ طبري:2/319ـ 321، ط دار المعارف مصر، تاريخ كامل ابن اثير:12/62ـ 63، منتخب كنز العمال در حاشيه مسند احمد:5/41ـ 42.


318


كه براي اختصار از ذكر آنها خودداري مي كنيم :

امير مؤمنان در يكي از سخنان خود درباره « اهل بيت پيامبر » مي فرمايد : « وَفِيهِمُ الوَصيّةُ وَالوِراثَة » ( 1 ) پيامبر درباره آن وصيت نموده و آنان وارثان پيامبر هستند .

وصايت بودن امام در شعر شعراي عصر رسالت

وصي بودن امام در عصر رسالت و پس از آن ، از شهرت بسيار بالايي برخوردار بود ، تا آنجا كه شاعران عصر نخست ، « وصيّ » را يكي از القاب امام دانسته و در اشعار خود او را به اين لقب خوانده اند ، اينك چند نمونه از سروده هاي آنان را در اين مورد ذكر مي كنيم :

1 . عبداللّه بن ابي سفيان

وَصِيُّ النّبِيّ المُصْطَفي وَابْنُ عَمّهِ * فَمَنْ ذا يُدانِيهِ وَمَنْ ذا يُقارِبُهُ

او وصي پيامبر برگزيده و پسر عموي او * كيسـت كسـي كـه در رديف او قرار گيرد ؟ !

2 . عبدالرحمن جعيل

عَلِيّاً وَصِيُّ الْمُصْطَفي وَابنُ عَمّهِ * وَأوّلُ مَنْ صَلّي أَخا الدِّين وَالتُّقي

علي وصي ( نبي ) مصطفي و پسر عموي او نخستين كسي كه نمازگزارد ديندار و پرهيزگار است

3 . ابن التيهان از حاضران در جنگ بدر

إِنَّ الوَصـيَّ إِمامُنـا وَوَلِيُّنـا * بَرِحَ الخِفاءُ وَباحَتِ الأَسْرارُ

وصي امام و سرپرست ما است آنچه مخفي بود آشكار ، و رازها بازگو شد

ابن ابي الحديد در اين فصل ، اشعار زيادي نقل كرده كه در آنها ، شعراي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. نهج البلاغه، خطبه2.


319


عصر رسالت و پس از وي ، امام علي (عليه السلام) را به عنوان وصي معرفي كرده اند . ( 1 )

تنها سخني كه ممكن است مطرح شود ، اين است كه اشخاصي به عايشه مراجعه كرده و درباره وصايت امام از وي مي پرسيدند ، او در پاسخ مي گفت كه پيامبر در خانه من جان سپرد و به كسي وصيت نكرد . ( 2 )

مراجعات مكرر به عايشه خود حاكي از اشتهار اين مطلب در آن اعصار بود ، ولي استدلال كاملاً بي پايه است ـ زيرا بر فرض اين كه پيامبر در خانه عايشه و در كنار او جان سپرده و در آن حالت به كسي وصيت نكرده باشد ، ولي گفته او دليل بر نفي وصايت نمي شود ، چه بسا ممكن است پيامبر در زمان صحت و عافيت و يا اوائل بيماري كه در خانه ديگران بود ، علي را وصي خود قرار داده باشد .

آيا ممكن است پيامبر به مردم بگويد : « ما حَقُّ امرئ مُسْلِم لَهُ شَيْءٌ يُوصي فِيهِ يَبيتُ لَيْلَتَين إِلاّ وَوَصِيّتُهُ مَكْتُوبَةٌ عِنْدَهُ » . ( 3 )

« بر فرد مسلمان شايسته نيست ـ كه در موردي كه بايد وصيت كند ـ دو شب بخوابد مگر اين كه وصيت او مكتوب در نزد او باشد » .

ولي خود اصلاً وصيت نكند ؟ !

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد:1/143ـ150 چاپ مصر.

2. صحيح بخاري، 1، كتاب وصايا، حديث2741.

3. صحيح بخاري، كتاب وصايا، حديث 2738.


320


11

مقصود از اولي الأمر كيست ؟

سؤال : چرا « اولي الأمر » در آيه مباركه « يا أَيُّها الّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللّهَ وَأَطيعُوا الرَّسُول وأُولي الأَمْرِ مِنْكُمْ » ( 1 ) به افراد خاص تفسير مي شود ؟ !

پاسخ : در اين كه مقصود از « اولي الامر » چيست ، دو نظر وجود دارد :

1 . مقصود ، فرماندهان سپاه اسلام است .

2 . منظور ، علما و دانشمندان است .

گروهي به خاطر ظاهر لفظ « الامر » كه به « فرمان » تفسير مي شود ، به معني اوّل گرويده و مي گويند : مقصود فرماندهان نظامي است; در حالي كه اين تفسير از دو نظر صحيح نيست :

1 . اوّلاً احتمال دارد لفظ « الأمر » به معني « شأن و منزلت » باشد كه در اين صورت با تفسير دوم كاملاً سازگار خواهد بود .

2 . آيه مورد بحث ، زمينه ساز آيه بعدي است كه متن و ترجمه آن را بعداً مي آوريم و شأن نزول آن ، با تفسير نخست سازگار نيست ، بلكه قول دوم را تأييد مي كند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. نساء/59.


321


مفسران درباره شأن نزول آن مي گويند : فردي به ظاهر مسلمان با يك مرد يهودي بر سر موضوعي اختلاف پيدا كردند ، فرد يهودي گفت : موضوع را نزد « محمد » ببريم ، زيرا او مي دانست كه وي رشوه نمي پذيرد ، امّا آن مرد به ظاهر مسلمان ( منافق ) گفت : حَكَم ميان من و شما كعب بن الاشرف يهودي باشد ، زيرا مي دانست كه او رشوه مي گيرد و به نفع رشوه دهنده داوري مي كند . ( 1 )

در اين ماجرا آيه اولي الامر و آيه پس از آن نازل گرديد . متن اين دو آيه چنين است :

« يَا أَيُّها الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللّهَ وَأَطيعُوا الرَّسُولَ وَأُولي الأمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيء فَرُدُّوهُ إِلَي اللّهِ وَالرَّسُولَ إِنْ كُنْتُمْْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْويلاً » .

« اي كساني كه ايمان آورده ايد اطاعت كنيد خدا را ، اطاعت كنيد پيامبر خدا را و اولي الامر را هرگاه در چيزي نزاع داشتيد ، آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد [ از او داوري بطلبيد ] اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد ، اين كار براي شما بهتر و عاقبت و پايان آن نيكوتر است » .

« أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُريدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَي الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ وَيُريدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلاَلاً بَعيداً » .

« آيا نديدي كساني را كه گمان مي كنند به آنچه [ از كتابهاي آسماني ] بر تو و به آنچه پيش از تو نازل شده ايمان آورده اند ولي مي خواهند براي داوري به نزد طاغوت و حاكمان باطل گرا بروند با اين كه فرمان داده شده اند كه به طاغوت كفر ورزند ، اما شيطان مي خواهد آنها را گمراه كند و به بيراهه هاي دوردستي بيفكند » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مجمع البيان:2/264.


322


با توجه به آنچه گفته شد ، نظر دوم متعين است ، زيرا مسائل قضائي مربوط به عالمان ديني است ، نه فرماندهان . ولي سخن اين جا است كه آيا مقصود ، همه علما و دانشمندان است يا گروه خاصي كه خطا بر آنها راه ندارد ، پاسخ اين سؤال را مي توان از خود آيه استنباط كرد .

1 . لفظ « أولي الامر » بر لفظ « الرسول » عطف شده ، و عامل نصب در هر دو يك فعل است ، چنان كه فرمود : « أَطيعُوا الرسول واولي الامر منكم » واين حاكي است كه معطوف ( اولي الامر ) ، در مرحله قضاوت و داوري ، قرين « رسول » است ، يعني همان طور كه رسول اعظم (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در قضا و داوري دچار گناه و خطا نمي گردد ، « اولي الامر » نيز از اين جهت همانند او هستند . در اين صورت مقصود ، عالماني خواهند بود كه از گناه و خطا معصوم باشند .

2 . آيه مورد بحث ، اطاعت « اولي الامر » را مطلقا و بدون قيد و شرط الزامي مي داند ، بدون اين كه آن را محدود سازد و مثلاً بگويد : « اطاعت كنيد ، به شرط اين كه امر به گناه و خلاف شرع نكنند يا دچار اشتباه و خطا نشوند » . از اين الزام بي قيد و شرط ، استنباط مي شود كه قضاوت و داوري آنان هيچ گاه بر خلاف شرع نبوده و آنان هرگز دچار اشتباه نمي شوند و لازمه آن ، عصمت اين گروه از هر نوع گناه و خطا است .

خدا اطاعت والدين را محدود ساخته و مي فرمايد :

« وَوَصّينا الإِنْسانَ بِوالدَيهِ حُسْناً وان جاهَداكَ لِتُشْركَ بي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما » . ( 1 )

« به انسان سفارش كرديم كه به پدر و مادر نيكي كند و اگر [ آن دو مشرك باشند و ] تلاش كنند كه براي من همتايي قائل شوي ، در حالي كه به آن علم مداري ، از آنها پيروي مكن » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. عنكبوت/8.


323


اطاعت پدر و مادر در اين آيه مطلق و بي قيد و شرط نيست ، در حالي كه اطاعت « اولي الامر » در آيه مورد بحث كاملاً مطلق و فاقد هر نوع قيد است .

از سوي ديگر ، مي دانيم كه اطاعت مخلوق در موردي كه فرمان به خلاف شرع دهد ، حرام است .

رسول گرامي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مي فرمايد : « لا طاعَةَ لِمَخْلُوق فِي مَعْصِيَةِ الْخالِق » ( 1 ) خوشبختانه مفاد اين حديث در قرآن نيز آمده است چنان كه مي فرمايد : « إِنّ اللّهَ لا يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ » . ( 2 )

با توجه به اين دو مطلب :

الف : اطاعت اولي الامر در آيه بدون قيد و شرط لازم و واجب شمرده شده است .

ب : اطاعت شخصي آنگاه كه بر خلاف شرع دستور دهد حرام است;

نتيجه مي گيريم افرادي كه قرآن از آنها به « اولي الامر » ياد مي كند ، معصوم بوده و هيچ گاه بر خلاف شرع دعوت ننموده و در كار خود مرتكب خطا نمي شوند و جز ائمه اثناعشر ، كسي مصداق اولي الامر نيست ، زيرا به اتفاق همه مسلمانان ، جز اين افراد ، كسي معصوم نبوده و پيراسته از خطا نمي باشند .

علاوه بر مضمون آيه ، متجاوز از سي حديث به صورت مسند و مرسل در تفسير « اولي الامر » وارد شده و آن را به امامان معصوم تفسير مي كنند . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.وسائل الشيعة،ج 8، باب 59 ، ابواب وجوب الحج، حديث 7.

2.اعراف/28.

3. تفسير برهان، ج1، ص381ـ 386.



| شناسه مطلب: 74674