بخش 18
8 . غلوّ درباره اهل بیت (علیهم السلام) امامان و بهره گیری از اسباب طبیعی 9 . یورش به خانه وحی نشستی در سقیفه هتک حرمت خانه حضرت زهرا (علیها السلام) 2 . بَلاذُری و کتاب انساب الاشراف 3 . طبری و تاریخ او 10 . اهل بیت (علیهم السلام) عصر رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم ) عصر پس از پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم ) 1 . صیانت قرآن از اختلاف قراءات 2 . تفسیر قرآن 3 . حفظ حدیث پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم ) 4 . مسائل نوظهور 5 . مناظره با رهبران اهل کتاب 6 . جلوگیری از تحریف اسلام الگویی از حکومت اسلامی پس از پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم ) دوران تابعان شیعیان و تمدن اسلامی
8
غلوّ درباره اهل بيت (عليهم السلام)
سؤال : آيا عقيده شيعه درباره « اهل بيت » ، غلو آميز نيست ؟
پاسخ : « غلو » در فرهنگ عربي به معناي « تجاوز از حد و مرز » است ، مثلاً پزشك عمومي ، به عنوان متخصص قلب و عروق معرفي شود ، يا در ستايش زيبايي هاي ظاهري و معنوي فردي ، بيش از حدّ سخن گفته شود . و از آنجا كه غلو يك امر نكوهيده است ، خدا اهل كتاب را پند مي دهد كه در دين خود زياده روي نكنند ، چنان كه مي فرمايد :
« يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغلُوْا فِي دِينِكُم » . ( 1 )
« اي اهل كتاب ، در دين خود غلو و زياده روي نكنيد » ، ( چه غلوي بالاتر از اين كه بشر را خدا و فرزند خدا بدانند ) .
اميرمؤمنان ، رفتار و گفتار اهل بيت پيامبر را حد و مرز شريعت و عقيده معرفي مي كند و مي فرمايد :
« نَحْنُ النُمْرُقَةُ الْوُسْطي ، بِها يَلْحَقُ التّالِي ، وَإِلَيْها يَرْجِعُ الْغالي » . ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نساء/171، مائده/77.
2. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 109.
« ما جايگاه ميانه و حد وسط هستيم ، عقب ماندگان بايد به ما ملحق شوند ، و تندروانِ غلو كننده ، بايد به سوي ما بازگردند » .
متهم كردن پيروان اهل بيت به غلو ، انديشه باطلي است كه بر اثر ناآگاهي از عقايد آنان و يا مباني و دلائل آنها پديد مي آيد .
در قلمرو توحيد ، غالي كسي است كه امامان را از مقام عبوديت وبندگي فراتر برده و آنها را خدا و يا مصدر افعال خدا بينگارد ، مثلاً بگويد : آنان خالق زمين و آسمانند ( شرك در خالقيت ) يا معتقد باشد كه تدبير نظام آفرينش ـ پس از ايجاد ـ به دست آنها است و آنها « رازق » ، « محيي » و « مميت » مي باشند . ( شرك در تدبير ) .
يا بگويد : امر تشريع به آنان واگذار شده ، و تحريم و تحليل در دست آنها است ( شرك در تقنين ) .
پيروان اهل بيت در تمام مراتب توحيد كه برخي را يادآور شديم ، ذرّه اي از مرز توحيد حقيقي تجاوز نكرده ، تنها خدا را خالق و مدبر ، و مشرّع مي دانند و امامان را انسان هاي برتر و والا مي شمارند .
به عقيده شيعيان ، اگر در يك مورد خاص و در پرتو دعاي آنان ، تحولي در جهان آفرينش رخ دهد و يا بيماري شفا پيدا كند ، همگي به اذن خدا بوده و شبيه كارهاي معجزه آساي حضرت مسيح (عليه السلام) مي باشد .
شفاعت آنان در روز رستاخيز هم به اذن خدا است و توسل به آنان ، به خاطر موقعيتي است كه آنان نزد خدا دارند . ذكر فضائل و مناقب آنان نيز نوعي اظهار مهر و مودت به خاندان رسالت است كه مورد تأكيد قرآن و سنت پيامبر مي باشد . حب عترت و مودت ذوي القربي از اصولي است كه قرآن و سنت بر آن تأكيد دارند . ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سنن ترمذي، كتاب مناقب، شماره هاي 3772 و 37751; مستدرك حاكم:3/177.
اعتقاد به آگاهي آنان از غيب نيز به معناي آن است كه آنان به اذن الهي و تعليم وي از غيب خبر مي دهند .
اميرمؤمنان پس از فتح بصره برفراز منبر رفت و از رويدادهاي بزرگي كه در آينده در شهر بصره رخ خواهد داد ، خبر داد .
فردي از ياران گفت : قد اُعطِيَت عِلمَ الغيب : آيا به شما علم غيب داده شده است ؟ امام خنديد و فرمود : آنچه گزارش مي دهم علم غيب نيست ، بلكه آموزشي از صاحب علم ( پيامبر ) است . ( 1 )
بنابراين « علم غيب » ذاتي ، ( نه اكتسابي و آموزشي ) از آن خدا است ، آگاهي ديگران از غيب به صورت اكتسابي و آموزشي است .
اگر قرآن ، علم غيب را از آن خدا دانسته و مي فرمايد :
« قُلْ لا يَعْلَمُ الْغَيب فِي السَّمواتِ وَالأَرْض إِلاّ اللّه » . ( 2 )
« بگو كساني كه در آسمان ها و زمين هستند ، غيب را نمي دانند جز خدا » .
مقصود ، علم غيب ذاتي و نامحدود است كه از آنِ آفريدگار هستي است ، و غير او در همه چيز نيازمند او مي باشد .
بنابراين به هيچ عنوان نمي توان اين عقايد را نشانه غلو و زياده روي درباره آنان دانست .
امامان ما پيوسته از غاليان تبري جسته ، و آنان را از ساحت خود طرد مي كردند .
امام هشتم (عليه السلام) ، در يكي از دعاهاي خويش ، از غاليان زمان خود تبري و دوري مي گزيند . آن حضرت در اين دعا از عقيده غاليان كه خلقت جهان و روزي دادن بندگان را به دست امامان مي دانستند ، تبري مي جويد . اين دعا حاكي است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نهج البلاغه، خطبه 128.
2. نمل/65.
كه برخي از كوته نظران با مشاهده امور خارق العاده از آنان ، انديشه هاي ناروا و غير صحيحي را به خود راه مي دادند ، ـ لذاـ امام براي تبري از انديشه هاي باطل ، دعايي به شرح زير دارد :
« پروردگارا ! من ازگفتار كساني كه در حق ما مطالبي را مي گويند كه ما نگفته ايم ، تبري مي جويم ، پروردگارا خلقت جهان و روزي بندگان از آن تو است ، تو را مي پرستيم و از تو كمك مي طلبيم . . . » .
« بارالها ! تو آفريدگار ما و آفريدگار پدران و فرزندان ما هستي ، پروردگارا ربوبيت و الوهيت شايسته تو است ، از كساني كه تصور مي كنند كه ما پروردگار آنها هستيم و يا مي انديشند كه خالق و رازق آنها هستيم ، برائت و بيزاري مي جوييم . بارالها ما اين سخنان را به آنان نگفته ايم ، ما را به گفتار آنان مؤاخذه نفرما ! » . ( 1 )
امام با اين راز و نياز ، به انتقاد از آن انديشه هاي باطل برخاسته و از كساني كه معتقدند سرپرستي و قيمومت جهان هستي به پيامبر و امامان تفويض شده و آنان از جانب خداوند ، آفريننده زمين و آسمان ، روزي دهنده بندگان و زنده كننده و ميراننده آنان در جهان و روز رستاخيز مي باشند ، بيزاري جسته است .
امامان و بهره گيري از اسباب طبيعي
هيچ يك از افراد بشر ، هر چند كه در مقام بالا قرار داشته باشد ، جانشين هيچ يك از وسايط فيض نمي گردد ، بلكه خود او فيض را از همان وسايط مي گيرد ، اشعه خورشيد ، ريزش برف و باران و شكفته شدن غنچه ها ، همگي تأمين كننده زندگي پيامبران و پيشوايان معصوم واولياي الهي است ، همچنانكه وحي را فرشته به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بحار الأنوار، ج25، ص 243.
پيامبر مي رساند ، و جان او را ملك الموت مي گيرد ( 1 ) و از روز نخست حافظان و نگهبانان براي حفاظت جان او و تكميل ملكات و فضايل اخلاقي او گمارده مي شوند . ( 2 )
بنابراين ، تمام افراد بشر ، حتي انسان هاي كامل ، از نظام علّي و معلولي گيتي بهره مند بوده و هرگز جانشين هيچ يك از وسايط فيض مادي و معنوي نمي گردند ، ولي اين حقيقت ، مانع از آن نيست كه آنان گاهي بنا بر مصلحت و به دور از هوي و هوس ، مبدأ كرامات و تصرفاتي در جهان گردند و به اشاره غيبي ، در جهان خلقت ، تصرفاتي انجام دهند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. در اين مورد قرآن كريم در سوره انعام آيه 61 چنين مي گويد:«وَيُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً حَتّي إِذا جاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا» : «نگهباناني بر شما مي گمارد و هنگامي كه اجل شما فرا رسيد مأموران ما جان او را مي گيرند».
2. اميرمؤمنان (عليه السلام) در نهج البلاغه خطبه 234(قاصعه) مي فرمايد«وَلَقَدْ قَرَنَ اللّهُ بِهِ مِنْ لَدُنْ أَنْ كانَ فَطيماً أَعْظَمَ مَلَك مِنْ مَلائِكَة يَسْلُكُ به ِ طَريقَ الْمَكارِمِ وَمَحاسِنَ أَخلاقِ العالَمِ»: از روزي كه پيامبر از شير گرفته شد، فرشته اي از جانب خدا مأمور گرديد كه او را به راه هاي بزرگواري و اخلاق نيكو رهبري كند».
9
يورش به خانه وحي
سؤال : آيا خبر يورش به خانه حضرت زهرا (عليها السلام) صحيح است ؟
پاسخ : اين رويداد تاريخي ، دلايل روشن و واضحي دارد كه نمي توان همه را در اين صفحات بازگو كرد ، ولي به صورت موجز به برخي از آنها ، اشاره مي كنيم . ابتدا به بررسي علل و ريشه هاي آن مي پردازيم :
نشستي در سقيفه
هنوز پيكر مطهر پيامبر گرامي بر روي زمين بود و مراسم تغسيل و تكفين آن حضرت آغاز نشده بود و ياران رسول خدا در محل دفن او گفتگو مي كردند . چشمها گريان و خردها حيران بود كه ناگهان دو نفر به نامهاي معن بن عُديّ و عُديم بن ساعدة ، از سقيفه بني ساعده خبر آوردند كه انصار گرد هم آمده و مي خواهند با سعد بن عباده به عنوان خليفه رسول خدا بيعت كنند ! اين خبر را آهسته به ابي بكر گفتند ، و او همراه عمر و ابو عبيده ، بدون اينكه كسي را از هدف خود آگاه سازند ، رهسپار محل اجتماع انصار شدند . آنان موقعي به سقيفه رسيدند كه سعد بن عباده ، رئيس قبيله خزرج ، مشغول سخنراني بود و خدمات انصار را به اسلام ، بازگو مي كرد .
در اين نشست كه از طرف انصار تشكيل شده بود ، پيروزي از آن گروه مهاجر شد كه عده آنان از سه يا پنج تن تجاوز نمي كرد .
تشريح سرگذشت سقيفه و آن كه چگونه يك اقليت كوچك پيروز شدند ، مفصل و گسترده است و در اين مقال جاي بازگويي آن نيست . خلاصه اين كه جمعيت انصار را دو طائفه بزرگ به نام هاي « خزرج » و « اوس » تشكيل مي داد . نشست سقيفه به تدريج به سود « خزرج » پيش مي رفت . رئيس قبيله اَوْس براي ناكام گذاردن خزرجيان ، فوراً با ابوبكر بيعت كرد و در پي اين امر ، اقليت ناچيز مهاجرين حاضر در سقيفه ، به همين اندازه اكتفا كرده و سقيفه را به عزم مسجد ترك گفتند و در مسير خود به مسجد به بيعت گيري از افراد مشغول شدند و آنچه از خاطرها و يادها محو شد ، جنازه پيامبر و مراسم دفن و كفن و نماز بر آن حضرت بود !
اميرمؤمنان (عليه السلام) همراه عباس و گروهي از بني هاشم و مهاجرين ، پيكر مطهر پيامبر را به خاك سپردند ، و در ادامه ، شاهد صحنه بيعت گيري ها و مقام خواهي هاي گروه اقليت بودند .
و اي كاش به همين مقدار اكتفا مي ورزيدند ، امّا آنان اصرار داشتند كه با ارعاب و تهديد از علي (عليه السلام) بيعت بگيرند تا سرانجام بني هاشم نيز بيعت نمايند .
در اين موقع ، رويدادهاي تلخي رخ داد كه به صورت گذرا به آن اشاره مي كنيم :
هتك حرمت خانه حضرت زهرا (عليها السلام)
گروهي از مهاجرين در خانه زهرا (عليها السلام) متحصن شده بودند و خواهان خلافت علي (عليه السلام) بودند و تن به بيعت نمي دادند . دستگاه خلافت ناچار شد به هر قيمت اجتماع آنان را به هم زند و از آنان به اجبار بيعت بگيرد .
محدثان و مورخان در بيان واقعه هتك حرمت خانه حضرت زهرا (عليها السلام) دو راه را
در پيش گرفته اند . گروهي فقط تصميم خلافت را بر هتك حرمت نقل كرده و از عملي شدن آن چيزي نگفته اند . در رأس آنان ، ابن ابي شيبه مؤلف كتاب « المصنف » قرار دارد كه از مشايخ بخاري است .
ولي گروه ديگر ، با شهامت بيشتر سخن گفته و از حقايق پرده برداشته اند و به عملي شدن هتك حرمت تصريح كرده اند . اينك از هر دو گروه سخناني نقل مي كنيم :
1 . ابن ابي شيبه در كتاب المصنف ، رويداد پس از سقيفه را با سند صحيح چنين نقل مي كند :
انّهُ حينَ بُويِعَ لأَبي بكر بَعْدَ رَسُولِ اللّهِ (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) كانَ عَليٌّ وَالزُّبَير يَدْخُلانِ عَلي فاطِمَةَ بِنْتِ رَسُول اللّهِ ، فَيُشاوِرونَها وَيَرتَجِعُونَ في أَمْرِهِمْ .
فَلَمّا بَلَغَ عُمَرَ بنَ الْخَطاب خَرَجَ حَتّي دَخَلَ عَلي فاطِمَةَ ، فَقَالَ : يا بِنْتَ رَسُولِ اللّه (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) وَاللّهِ ما أَحَدٌ أَحبّ إِلَيْنا مِنْ أَبيكِ وَما مِنْ أََحد أَحبَّ إِلَيْنا بَعْدَ أَبِيكِ مِنْكِ ، وَأَيمُ اللّهِ ما ذاكَ بِمانِعي إِنِ اجْتَمَعَ هؤلاءِ النفرُ عِنْدَكِ ، إنِ أَمَرتهُمْ أَنْ يُحْرَقَ عَلَيْهِمُ الْبَيتُ .
قَالَ : فَلَمّا خَرَجَ عُمَر جاؤوها ، فَقَالَتْ : تَعْلَمُونَ أَنَّ عُمَر قَدْ جاءَني ، وَقَدْ حَلَفَ بِاللّهِ لَئِنْ عُدْتُمْ لَيَحْرِقَنَّ عَلَيْكُمُ الْبَيْتَ ، وَأَيْم اللّهِ لَيُمْضيّن لِما حَلَفَ عَلَيْه .
هنگامي كه مردم با ابي بكر بيعت كردند ، علي و زبير در خانه فاطمه با او به گفتگو و رايزني مي پرداختند . زماني كه اين مطلب به گوش عمر بن خطاب رسيد ، به خانه فاطمه آمد و گفت : اي دختر رسول خدا ، به خدا قسم محبوبترين فرد نزد ما پدر تو است ، و بعد از پدر تو خود شما ، ولي به خدا سوگند اين محبت ، مانع از آن نيست كه اگر اين افراد در خانه تو جمع شوند ، دستور دهم خانه را بر سر آنها به آتش بكشند .
اين جمله را گفت و بيرون رفت . وقتي علي و زبير به خانه بازگشتند دخت گرامي پيامبر (عليها السلام) به علي (عليه السلام) و زبير گفت : عمر نزد من آمد و سوگند ياد كرد كه اگر تجمع شما در اين خانه تكرار شود خانه را بر سر شماها خواهد سوزاند . به خدا سوگند ! او آنچه را كه قسم خورده انجام مي دهد . ( 1 )
اين گزارش در كتاب « المصنف » با سندي صحيح نقل شده است و تمام راويان خبر ، از نظر علما و رجال ثقه و عادلند .
علاوه بر ابن أبي شيبه ، گروهي ديگر نيز همين راه را در پيش گرفته و تنها تصميم بر هتك را نقل كرده اند ، نه عملي شدن آن را . اينك به برخي از آنان اشاره مي شود :
2 . بَلاذُري و كتاب انساب الاشراف
احمد بن يحيي جابر بغدادي بلاذري ( متوفاي 270 ) نويسنده معروف و صاحب تاريخ بزرگ ، رويداد تاريخي فوق را در كتاب « انساب الاشراف » به گونه زير نقل مي كند :
« إنّ أَبابَكر أَرْسَلَ إِلي عَليّ يُريدُ البَيْعَةَ فَلَمْ يُبايِع ، فَجاءَ عُمَرُ وَمَعَهُ فَتِيلَةٌ ، فَتَلقته فاطِمَةُ عَلَي الْباب .
فَقالَتْ فاطِمَة : يابْنَ الْخَطاب ، أَتُراك مُحَرِّقاً عَليَّ بابِي ؟ قَالَ : نَعَمْ ، وَذلِكَ أَقوي فِيما جاءَ بِهِ أَبُوك . . . » . ( 2 )
ابوبكر به دنبال علي (عليه السلام) فرستاد تا بيعت كند ، ولي علي (عليه السلام) از بيعت با او امتناع ورزيد . سپس عمر همراه با فتيله ( آتشزا ) حركت كرد و با فاطمه در مقابل در خانه روبرو شد . فاطمه گفت : اي فرزند خطاب ، آيا در صدد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مصنف ابن ابي شيبه:8/572.
2. انساب الأشراف1/586، ط دار معارف، قاهره.
سوزاندن خانه من هستي ؟ عمر گفت : بلي ، اين كار كمك به امري است كه پدرت براي آن مبعوث شده است !
3 . طبري و تاريخ او
محمد بن جرير طبري ( متوفاي 310 ) ، فقيه و تاريخ نگار برجسته اهل سنت در تاريخ خود رويداد فجيع هتك حرمت به خانه وحي را چنين بيان مي كند :
أَتَي عُمَرُ بنُ الْخَطّاب مَنْزِلَ عَليّ وَفِيهِ طَلْحَةَ وَالزُّبَيْرُ وَرِجالٌ مِنَ الْمُهاجِرينَ ، فَقَالَ وَاللّهِ لأُحُرِقَنَّ عَلَيْكُمْ أَوْ لَتُخَرجُنّ إِلي البَيْعَةِ ، فَخَرَجَ عَلَيْهِ الزُّبَيرُ مُصلِتاً بِالسَّيْفِ فَعَثَرَ فَسَقَطَ السَّيْفُ مِنْ يَدِهِ ، فَوَثَبُوا عَلَيْهِ فَأَخَذُوهُ . ( 1 )
عمر بن خطاب به در خانه علي آمد ، در حالي كه گروهي از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند . وي رو به آنان كرد و گفت : به خدا سوگند ، خانه را به آتش مي كشم مگر اين كه براي بيعت بيرون بياييد . زبير از خانه بيرون آمد در حالي كه شمشيري بر دست داشت ، ناگهان پاي او لغزيد و شمشير از دست او بر زمين افتاد . در اين موقع ديگران بر او هجوم آورده و شمشير را از دست او گرفتند .
اين صحنه تاريخي ، بازگو كننده دو چيز است :
1 . اخذ بيعت براي خليفه اوّل ، با تهديد و ارعاب صورت گرفته و آزادي و انتخابي در كار نبوده است . حال ، آيا اين نوع بيعت ارزشي دارد ؟ خواننده بايد درباره آن داوري نمايد .
2 . سوزاندن خانه دخت گرامي پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، براي دستگاه خلافت چندان مهم نبود .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. تاريخ طبري:2/443، چاپ بيروت.
ما به نقل اين سه نفر كه با اسناد صحيح اين رويداد را نقل كرده اند بسنده مي كنيم ، هر چند مدارك اين واقعه فزونتر از آن است كه در اين جا نقل شود .
* * *
از ميان بازگو كنندگان واقعه هتك حرمت ، گروهي ديگر كه از حرّيت و آزادي بيشتري برخوردار بودند ، بر اصل تصميم اكتفا نكردند و هتك حرمت و يورش به خانه وحي را نيز نقل كرده اند كه در اين ميان مي توان از افراد زير نام برد :
1 . ابوعبيد در كتاب الأموال ، ص 195 .
2 . محمد بن سعد در كتاب الطبقات الكبري ، ج8 ، ص 27 .
3 . ابن عبد ربه در العقد الفريد ، ج4 ، ص 263 .
4 . مسعودي در مروج الذهب ، ج2 ، ص 301 .
5 . ابن عساكر در مختصر تاريخ مدينة دمشق ، ج13 ، ص 222 ، چاپ دارالفكر .
6 . شمس الدين ذهبي در تاريخ الاسلام ، ج3 ، ص 117ـ 118 .
و . . . .
از آنجا كه غالباً سخنان آنان تكرار يك رويداد است ، اينك به ترجمه سخنان ابوعبيد در كتاب الأموال اكتفا مي كنيم :
او از عبدالرحمن بن عوف چنين نقل مي كند : « در بيماري ابوبكر براي عيادتش وارد خانه او شدم . او پس از گفتگوي زياد ، به من گفت : آرزو مي كنم كاش سه چيز را كه انجام داده ام ، انجام نداده بودم . همچنين آرزو مي كنم كاش سه چيز را كه انجام نداده ام ، انجام مي دادم . همچنين آرزو مي كنم اي كاش سه چيز را از پيامبر پرسيده بودم .
امّا آن سه چيزي كه انجام دادم و اي كاش انجام نمي دادم :
1 . كاش به خانه فاطمه بي احترامي نمي كردم و او را به حال خود مي گذاشتم ، هر چند بستن در آن خانه نشانه جنگ بود . . . .
ابوعبيد هنگامي كه به اين جا مي رسد به جاي جمله « اي كاش به خانه فاطمه بي احترامي نمي كردم . . . » مي نويسد : « چنين و چنان . . . » و مي گويد : نمي خواهم عين جملات او را بياورم .
اگر ابوعبيد به هرعلتي به كنايه اكتفا كرده ، خوشبختانه محققان كتاب « الأموال » در پاورقي توضيح داده اند كه جمله هاي حذف شده فوق در كتاب « ميزان الاعتدال » به صورت كامل آمده است ، و ديگران نيز مانند طبراني در معجم خود و ابن عبدربه در العقد الفريد و . . . آن را به طور كامل و به همان صورت كه ذكر شد ، آورده اند .
طبراني در معجم كبير در اين باره چنين آورده است :
ابوبكر به هنگام مرگ آرزو كرد كه : اي كاش سه چيز را انجام نمي دادم و اي كاش سه چيز را انجام مي دادم و اي كاش سه چيز را از رسول خدا پرسيده بودم .
سپس درباره آن سه چيزي كه ابوبكر آرزو مي كرد كاش انجام نمي دادم ، چنين مي گويد :
« فَأمّا الثَّلاثُ الّذي وَدَدْتُ أَنّي لَمْ أَفْعلَهُنَّ ، فَوَدَدْتُ أََنّي لَمْ أَكُنْ كَشَفْتُ بَيْتَ فاطِمَة وَتركتُهُ » . ( 1 )
« امّا آن سه چيزي كه آرزو مي كنم كه انجام نمي دادم ، يكي از آن ها خانه فاطمه است ، كه اي كاش هتك حرمت نمي كردم و رها مي كردم » .
ما در اين جا از ترجمه ديگر مدارك خودداري مي كنيم و به نقل كلام دانشمند خبير و شهير مصري عبدالفتاح عبدالمقصود در كتاب « الإمام علي (عليه السلام) » اكتفا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. طبراني، المعجم الكبير:1/62، شماره حديث 62، تحقيق حمدي عبدالمجيد سلفي.
مي ورزيم :
او در كتاب ارزشمند خود با قلم اديبانه چنين مي نويسد :
عمر گفت : قسم به كسي كه جان عمر در دست اوست ، بيرون بياييد و گرنه خانه را با ساكنانش به آتش مي كشم . گروهي كه از خدا مي ترسيدند و حرمت پيامبر را در نسل او نگاه مي داشتند ، گفتند : اي اباحفص ! فاطمه در اين خانه است ! او بي پروا فرياد زد : باشد ! عمر نزديك آمد و در زد ، سپس با مشت و لگد به در كوبيد تا به زور وارد شود .
سپس در را كوبيد و وارد شد ، علي را يافت ، در اين هنگام ناله زهرا در آستانه خانه بلند شد ، اين ناله چيزي جز صداي شكوه و شكايت زهرا (عليها السلام) به پدرش نبود كه از دست يكي از يارانش به وي كه در نزديكش خفته بود ، شكايت مي برد . . . . ( 1 )
جاي تأسف است كه محمد حافظ ابراهيم قصيده عمريه خود كه آن را در مدح عمر بن خطاب سروده تصميم بر هتك خانه زهرا (عليها السلام) را از فضايل عمر مي شمرد ، و مي گويد : ( 2 )
وَقَولة لِعَليّ قالَها عُمَرُ
حَرَّقْتُ دارَكَ لا أَبقيش عَلَيْكَ بِها
ما كانَ غيْرُ أَبي حَفْص يفُوهُ بِها
أكْرِمْ بِسامِعِها أَعْظِمْ بِمُلقيها
إِنْ لَمْ تُبايِعْ وَبنتُ الْمُصْطَفي فِيها
أَمامَ فارِسِ عَدنان وَحامِيها ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الإمام علي بن أبي طالب، ج4، ص 274. 2. ديوان محمد حافظ ابراهيم:1/82.
3. سخني كه عمر به علي گفت، چه شنونده گرانقدر و چه گوينده بزرگواري داشت!
گفت: خانه ات را به آتش مي كشم ، و تو را زنده نمي گذارم اگر بيعت مكني هر چند دختر پيامبر در اين خانه است.
جز ابوحفص ـ عمر ـ كسي نمي تواند اين سخنان ، را در برابر يكه سوار عدنانيان و پاسدار آنان ـ علي ـ به زبان آورد.
10
اهل بيت (عليهم السلام) و تمدن اسلامي
سؤال : ائمه اهل بيت (عليهم السلام) و پيروان آنها چه خدماتي به اسلام انجام داده اند ، در حالي كه صحابه با جهاد خود اسلام را در جهان منتشر ساخته اند ؟
پاسخ : پيش از آن كه به نقش ائمه در پيشرفت اسلام و صيانت آن از تحريف اشاره كنيم ، نكته اي را يادآور مي شويم :
جهاد يكي از درهاي بهشت است كه خداوند جهان آن را به روي بندگانش گشوده است ( 1 ) ، ولي در عين اهميّت اين موضوع بايد توجه نمود كه همه وظايف در جهاد خلاصه نمي شود ، در كنار نبرد با دشمنان و رفع موانع براي انتشار اسلام ، كارهاي فرهنگي ، و تربيتي و حفظ مسلمين از انحراف ، و ساختن يك جامعه صد در صد اسلامي از اهمّ وظايف است ، در اين صورت نبايد خدمات ارزشمند فرهنگسازان و مربيان و معلمان واقعي را ناديده گرفت و تنها چشم به شمشير جهادگران دوخت .
با توجه به اين اصل ، اكنون نقش ائمه را در دوره هاي مختلف تاريخ اسلام ، به صورت موجز بيان مي كنيم :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. اقتباس از خطبه امير مؤمنان (عليه السلام) درباره جهاد، نهج البلاغه، خطبه 27.
عصر رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم )
در عصر رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اميرمؤمنان علي (عليه السلام) كه امام نخستين شيعيان است ، در كنار رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بوده و نخستين فردي است كه به او ايمان آورده ( 1 ) ، و در 27غزوه كه رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيز در آن شركت داشت ، اميرمؤمنان مشاركت كرده و با قدرت هر چه تمام تر دشمن را تار و مار مي ساخت .
در نبرد خندق ، آن گاه كه نعره هاي خشمگين قهرمان شرك ، عمرو بن عبدود لرزه بر اندام سپاه اسلام انداخته بود و او پياپي مبارز مي طلبيد ، تنها علي (عليه السلام) بود كه به نداي او پاسخ گفت و با ضربت خود ، شر اين دشمن را از سر مسلمانان كوتاه كرد و در شأن اين جهاد بود كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود :
« لَمُبارَزَةُ عَليّ بن أبي طالِب لِعَمْرو بنِ عَبدَوُدّ أفضلُ مِنْ أَعْمالِ أُمّتي إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ » . ( 2 )
« پيكار علي بن ابي طالب در جنگ خندق با عمرو بن عبدود از اعمال امت من تا روز قيامت ارزشمندتر است » .
قلعه هاي خيبر داراي استحكامات بسيار و تجهيزات دفاعي فراوان بود و مردان جنگي يهود ، به شدت از آنها دفاع مي كردند ، ولي متأسفانه پرچمداران اسلام كه براي فتح قلعه مأمور شدند ، يكي پس از ديگري پا به فرار نهاده و به ستاد سپاه اسلام بازگشتند . تحمل اين وضع براي رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بسيار سنگين بود . حضرت با مشاهده اين وضع فرمود : « فردا پرچم را به دست كسي خواهم داد كه خداوند اين دژ را به دست او مي گشايد . كسي كه خدا و رسول خدا را دوست دارد و خدا و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. پيامبر گرامي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود:«أوّلكم وارداً عَلَيّ الحوض أوّلكم إسلاماً عليَّ بن أبي طالب»مستدرك:3/136; السيرة الحلبية:1/285.
2. المستدرك علي الصحيحين، تحقيق عبدالرحمن مرعشي، ج 3، ص 32، چاپ اوّل، بيروت، دارالمعرفة، 1406هـ.ق.
رسولش نيز او را دوست دارند ، پياپي حمله مي برد و هرگز از برابر دشمن فرار نمي كند و خدا به دست او قلعه را مي گشايد » . ( 1 )
عصر پس از پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم )
پس از درگذشت پيامبر اسلام (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) رويدادهاي ناگواري براي اهل بيت (عليهم السلام) رخ داد كه جاي بازگويي آنها نيست . ائمه اهل بيت (عليهم السلام) از حق خود محروم شدند ، ولي در عين حال ، آنان از آنچه در دست داشتند ، نسبت به اسلام و مسلمين نه تنها مضايقه نكردند ، بلكه پيشواي امامان علي بن ابي طالب (عليه السلام) در 25 سال سكوت پر راز و رمز خود ، خدمات بزرگي انجام داد كه هرگز نمي توان آنها را با جهاد يك فرد در ميدان نبرد مقايسه كرد .
1 . صيانت قرآن از اختلاف قراءات
قرائتي كه هم اكنون مسلمانان دارند ، از طريق حفص از عاصم به اميرمؤمنان علي (عليه السلام) مي رسد ( 2 ) و اين يكي از افتخارات امام است كه با قرائت خود ، قرآن را از تشويش و پراكندگي قرائت ها حفظ نمود .
2 . تفسير قرآن
پيامبر گرامي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) علاوه بر تلاوت قرآن ، مأمور به تبيين آن بود ، چنان كه مي فرمايد :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. صحيح مسلم، ج7، ص 121، مكتبة محمد علي صبيح، قاهره; استيعاب، ج 3، ص 36، دار احياء التراث العربي، بيروت.
2. عاصم بن بهدله كوفي، متوفاي 128ق. قرائت او به اميرمؤمنان (عليه السلام) منتهي مي شود و او دو راوي دارد: يكي حفص و ديگري ابوبكر(البرهان في علوم القرآن، ج1، ص 338).
« وَأَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون » . ( 1 )
« قرآن را بر تو فرو فرستاديم تا آنچه را براي مردم نازل شده است ، بيان و آشكار فرمايي تا آنان بينديشند » .
يكي از بزرگ ترين خدمات اميرمؤمنان ، تفسير قرآن است و آن حضرت ، برجسته ترين مفسر جهان اسلام به نام ابن عباس كه او را ترجمان القرآن مي نامند ، تربيت كرده است .
3 . حفظ حديث پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم )
حديث و سنت پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به سان قرآن حجت است ، با اين تفاوت كه لفظ و معناي قرآن ، هر دو از جانب خداست ، امّا حديث از نظر معني از آنِ خدا و لفظ آن از پيامبر است . قرآن به منزله قانون اساسي است كه متكفل بيان كليات است ، در حالي كه سنت ، شارح و بيانگر وظايف مسلمانان در عقيده و احكام مي باشد . متأسفانه پس از درگذشت پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به عللي كه در اين جا مجال بازگويي آنها نيست ، نقل حديث و كتابت آن ممنوع شد و از اين طريق ضربه مهلكي بر نيمي از ميراث فرهنگي اسلام وارد شد ، ولي اميرمؤمنان تنها كسي بود كه علي رغم اين بخشنامه به آن اعتنا نكرد و كتاب علي (عليه السلام) ـ كه حاوي احاديثي است كه آن حضرت از پيامبر شنيده و در آن بسياري از مسائل مربوط به اسلام ، در هر دو قلمرو ( عقيده و شريعت ) ذكر شده است ـ نسل به نسل در اختيار ائمه اهل بيت (عليهم السلام) قرار داشت .
4 . مسائل نوظهور
پس از عصر رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مسائل نوظهور مايه سر درگمي دستگاه خلافت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نحل/44.
بود . مسائلي كه به طور صريح در قرآن وارد نشده و حديث پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيز در مجموعه اي گردآوري نشده بود تا در پرتو مراجعه به آن ، مشكل حل شود ، تنها كسي كه به پاسخ اين پرسش ها مي پرداخت و دستگاه خلافت را از لغزش نجات مي داد ، امام علي (عليه السلام) بود ، و هنوز هم نداي « لولا علي لهلك عمر » يا « يا أبا حسن لا أبقاني اللّه لشدة لست لها ولا في بلد لستَ فيه » در تاريخ اسلام طنين انداز است . خليفه اين جمله ها را نه در يك مورد ، بلكه در موارد بيشماري اعتراف كرده است . ( 1 )
5 . مناظره با رهبران اهل كتاب
پس از درگذشت پيامبر گرامي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) صداي اسلام در جهان متمدن پيچيده بود . دانشمندان كيش يهود و نصاري ، سراسيمه روانه مدينه شدند تا از اين آيين جديد و دلايل آن ، آگاه شوند و مهمترين هدف آنان ، در تنگنا قرار دادن مسلمانان و بازگرداندن آنان از دين خود بود . آنان با آگاهي هاي گسترده از عهد عتيق و جديد ، روانه « ام القراي اسلام » ، مدينه منوّره شدند . متأسفانه دستگاه خلافت ، كوچك ترين اطلاعي در مورد پاسخ به پرسش هاي آنان نداشت و تنها كسي كه به داد آنان مي رسيد ، امام علي بن ابي طالب (عليه السلام) بود و شواهد اين مسأله به اندازه اي است كه نيازي به بيان ندارد . ( 2 )
6 . جلوگيري از تحريف اسلام
پس از درگذشت پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) گروهي از دانشمندان يهود و مسيحي به ظاهر اسلام آوردند ، ولي اسطوره هاي اسرائيلي و عقايد مسيحي را زيركانه در ميان مسلمانان ترويج مي كردند و خود را به عنوان عالمان شرايع پيشين معرفي مي كردند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. ذخائر العقبي، ص 80; الرياض النضرة، ج 3، ص 143 و كنز العمال: 5/830، حديث 14508.
2. عرائس المجالس، تأليف ابواسحاق ثعلبي(متوفاي 427)، ص 413ـ 419.
بر اثر همين القائات ، مسأله تشبيه و تجسيم خدا و يا جبر انسان در اعمال خود ، پيش آمد كه همگي بر خلاف صريح قرآن و داوري خرد است . متأسفانه هنوز هم در كتاب هاي حديثي ، اساطير اسرائيلي و مسيحي و مجوسي فراوان است ، و « توحيد ابن خزيمه » نمونه اي از اين كتاب هاست كه امروز هم به وسيله سلفي ها چاپ و منتشر مي شود .
اميرمؤمنان (عليه السلام) با خطبه هاي خود ، درباره توحيد و عدل داد سخن داد ، و عقيده اسلامي را در تنزيه از هر نوع تشبيه و تجسيم بيان فرمود و با تفسير صحيح از قضا و قدر آزادي انسان را در عمل تثبيت نمود ، و لذا متكلمان اسلامي ، خود را رهين خطبه هاي اميرمؤمنان و مذاكرات او مي دانند . ( 1 )
نظري به خطبه هاي امام در نهج البلاغه اين مطلب را روشن مي سازد .
الگويي از حكومت اسلامي پس از پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم )
در دوران خلافت خلفا ، سليقه ها ، تمايلات و مصلحت انديشي سبب شد كه بسياري از اصول اسلام در اداره جامعه ناديده گرفته شود ، تا آنجا كه در دوره خلافت خليفه سوم به انفجار كشيده شد .
مسلمانان از نقاط مختلف وارد مدينه شدند و از او درخواست كردند كه حاكمان ظالم را از تمام بلاد فرا خواند و حكومت را به دوران پيشين بازگرداند ، ولي دست هايي در داخل دستگاه خلافت ، سبب شد كه خليفه پاسخ منفي به درخواست آنان بدهد و سرانجام جان خود را در اين راه از دست داد . مردم جنازه خليفه را در خانه خويش رها كرده و همگي به خانه علي روي آوردند تا زمام خلافت را به دست گيرد و بر اين هرج و مرج و مال اندوزي و فاميل بازي خاتمه دهد . امام در دوران
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج1، ص 17; امالي مرتضي، ج1، ص 148.
حكومت پنج ساله خود ، الگوي زيبايي از حكومت را در پنج سال تنظيم كرد كه مي توانست براي رهبران بعدي اسوه و الگو باشد .
البته خدمات امام ، منحصر به چند نمونه نيست و هرگز صفحات كتاب گنجايش بررسي ديگر مطالب را ندارد .
دوران تابعان
پس از شهادت اميرمؤمنان (عليه السلام) بسياري از صحابه در مدينه و در نقاط ديگر ، نداي حق را لبيك گفتند و به يك معني دوران تابعان آغاز گشت ، هر چند در ميان اين تابعان گروهي از صحابه نيز مي زيستند . در اين دوره كه دوره تاريك خلافت اسلامي به شمار مي رود ، خلافت از مسير واقعي خود ، خواه تنصيصي و خواه شورايي ، خارج شد و به صورت سلطنت موروثي درآمد . بنيانگذار آن معاويه و فرزند او يزيد و بعداً مروان و آل مروان شدند . در اين دوره ائمه اهل بيت (عليهم السلام) نه تنها كنار زده شده بودند ، بلكه مراقبت هاي شديدي بر زندگي آنان انجام مي شد .
آيا در اين شرايط انتظار مي رود كه ائمه اهل بيت (عليهم السلام) مصدر كاري باشند ؟ ولي در عين حال پس از حكومت بيست ساله معاوية بن ابي سفيان ، زمام خلافت به دست فرزند پليدش يزيد بن معاويه افتاد كه امامان اهل بيت (عليهم السلام) سكوت را جايز نديده و شجره اسلام را با خون خود سيراب كردند .
زمام خلافت به دست يزيد بن معاويه افتاده بود كه شراب مي خورد و وحي و دين را مسخره مي كرد و اين اشعار را زمزمه مي نمود :
لسـت من خندفَ إن لم أنتقم
مـن بنـي أحمـد مـا كـان فعـل
لـعبـت هـاشـم بـالمـلك فـلا
خبـر جــاء و لا وحـيٌّ نــزل ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الغدير، ج 3، ص 365 نقل از كتاب المعتضد و تاريخ طبري:1/358.
1 . امام حسين (عليه السلام) با نهضت خود كه سرانجام به شهادت خود و هفتاد و دو تن از يارانش انجاميد ، سكوت و بي تفاوتي مسلمانان را درهم كوبيد .
پس از حادثه كربلا كه خشم جهانيان را بر امويان برافروخت ، يزيد پس از اندي درگذشت و فرزند صالح او معاويه خود را از خلافت عزل كرد ، در اين هنگام فرصت3طلباني مانند مروان بن حكم و فرزندان او ، زمام خلافت را به دست گرفتند و از سال 64 تا 132 بر اسلام و مسلمانان تاختند .
2 . امام چهارم (عليه السلام) ، دريايي از حقايق و معارف اسلام را به صورت دعا و مناجات با پروردگار بيان كرد و گنجينه اي ارزنده و آكنده از مفاهيم بلند معنوي را به نام « صحيفه سجاديه » به امت اسلامي عرضه كرد كه در ارزش و اعتبار آن همين قدر بس كه « انجيل اهل بيت » و « زبور آل محمد » لقب گرفته است .
در سال 1353 قمري ، يكي از مراجع بزرگ در قم ، نسخه اي از صحيفه سجاديه را براي علامه معاصر خويش طنطاوي ( مؤلف تفسير طنطاوي و مفتي اسكندريه ) به قاهره فرستاد . وي پس از تشكر از دريافت اين هديه گرانبها و ستايش فراوان از آن ، در پاسخ چنين نوشت :
« اين از بدبختي ما است كه تاكنون بر اين اثر گرانبهاي جاويد كه از مواريث نبوت است ، دست نيافته بوديم ، من هر چه در آن مي نگرم آن را از گفتار مخلوق برتر و از كلام خالق فروتر مي يابم » . ( 1 )
همچنين « رسالة الحقوق » ، ميراث علمي ارزنده ديگري است كه از آن بزرگوار باقي مانده و در محافل علمي ، ارزش تربيتي و اخلاقي آن شناخته شده است .
3 . امام باقر (عليه السلام) ( 57ـ 114هـ ) و امام صادق (عليه السلام) ( 83ـ 148هـ ) كه در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1.صحيفه سجاديه، ترجمه سيد صدرالدين صدر بلاغي، تهران، دار الكتب الإسلامة، مقدمه، ص 37.
دوران ممنوعيت رسمي نقل و كتابت حديث زندگي مي كردند ( و مي دانيم اين ممنوعيت چه آثار زيانباري براي فرهنگ و معارف اسلام به بار آورد ) ، با تأسيس حوزه بزرگ اسلامي ، هزاران شاگرد تربيت كردند و سنت پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ( گفتار و كردار او ) را متصل به پيامبر از طريق پدرانش ، حفظ و به نسل بعدي منتقل كردند . ممنوعيت نقل حديث ، عملاً توسط منصور دوانيقي عباسي در سال 143هجري قمري لغو شد ( 1 ) ، هر چند ائمه از روز نخست ، اين ممنوعيت را قبول نداشت و امام باقر و امام صادق (عليهما السلام) بسيار پيش از اقدام منصور ، شاگرداني ثقه ، ضابط ، حافظ و متقي مانند محمد بن مسلم ، جابر بن يزيد جعفي ، زُرارة بن اعين ، حمران بن اعين و هشام بن سالم تربيت كردند كه هزاران حديث در فقه و تفسير و به طور كلي در باب معارف اسلامي فرا گرفتند . به علاوه ، ائمه از دسّ و جعل و تحريف در سنت نبوي جلوگيري كردند . امام صادق (عليه السلام) با فتنه و شيطنت مادي گراها و منكران خدا امثال عبدالكريم بن ابي العوجا ( دهري مشهور ) مبارزه و يا آن را خنثي كرد .
عبدالكريم پسر ابي العوجاء پيش از اجراي حكم اعدامش به دستور خليفه وقت ، به وي گفت : « . . . اكنون كه مرا مي كشيد ، بدانيد كه چهار هزار حديث به احاديث شما افزودم » . ( 2 ) اين احاديث جعلي مربوط به حوزه فعاليت ائمه نبود ، بلكه به حوزه حديثي رسمي مربوط مي شد كه از اهل بيت فاصله گرفته بودند .
4 . ائمه (عليهم السلام) نقش بزرگي در آموزش عقايد و خداشناسي خالص داشتند . عقايدي كه امامان به مسلمانان آموختند ، سراسر تنزيه خداوند از تجسيم و تشبيه و پيراستگي خدا از ظلم و نقص بود . به عنوان نمونه مي توان دو كتاب را كه در يك قرن درباره توحيد نوشته شده ، در كنار هم قرار داد و آن دو را با هم مقايسه و آنگاه داوري كرد :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سيوطي، تاريخ الخلفاء، ص 170.
2. امالي سيد مرتضي:1/127; تهذيب التهذيب:3/11.
الف : توحيد ابن خزيمه ( متوفاي 311هجري ) كه احاديثي درباره خدا نقل مي كند كه در آن جسميت و جهت داشتن خدا و عاري بودن او از عدل كاملاً پيدا است ، بي شك اين گونه صفات براي خدا از اسرائيليات است . همچنين احاديث حاكي از ـ جبر كه بطلان آن آشكار است ـ در اين كتاب نقل شده است .
ب . توحيد صدوق ( متوفاي 381هجري ) كه شامل عقايد برگرفته از ائمه و احاديث آنها است ، اين كتاب ، سراسر تنزيه و پيراستگي خدا از جسميت و داشتن جهت و توصيف او به عدل و ديگر صفات كمال و جلال است . در زمينه عقايد ، يكي ديگر از جهادهاي علمي امامان ، مبارزه با غُلات است . آن بزرگواران ، هم در الوهيت و هم در موضوع نبوت ، با غاليان مبارزه قاطع داشتند و اين مبارزه ، تاريخچه اي درخشان ، امّا پر درد سر و رنجبار براي ائمه به دنبال داشته و موضوع كتاب ها و رساله هاي علمي است .
5 . امام رضا (عليه السلام) در عهد مأمون عباسي ، از شركت در حكومت و امور اجرايي خودداري كرد ، امّا مناظرات و گفتمان گسترده اي با رؤساي اديان و مذاهب و فرقه هاي مختلف داشت كه طي آنها حقانيت اسلام و قرآن را ثابت كرد و افكار و عقايد باطل آنها را فاش ساخت . اين مناظرات چون در مركز حكومت و دربار مأمون تشكيل مي شد ، آوازه آن به نقاط مختلف كشور مي رسيد و شكوك و شبهات و اشكالات مخالفان اسلام را برطرف مي كرد و از اين نظر مجلس آن حضرت ، پايگاه هدايت و روشنگري و گرمي بخش قلوب مسلمانان بود . خوشبختانه امروز آن مباحث و مناظرات در دسترس است و گواه روشني بر صدق اين مدعا مي باشد .
6 . با آن كه ائمه بعدي از صحنه قدرت بركنار بودند و حكومت و سپاه و بيت المال ، همه در دست خلفاي وقت بود ، امّا گاهي اساس اسلام و مصالح مسلمين چنان به خطر مي افتاد و دستگاه دولتي و مردم چنان در بن بست قرار مي گرفتند كه جز با سرانگشت تدبير امام قابل شكستن و گشودن نبود . نمونه آن
رهنمود امام هادي (عليه السلام) در افشاي نقشه ماهرانه يك راهب مسيحي بود كه مردم را به شبهه افكنده و موجب گرايش آنها به مسيحيت شده بود . توضيح اين كه يك سال در سامرا قحطي سختي پيش آمد . « معتمد » خليفه عباسي ، فرمان داد مردم به نماز استسقاء ( طلب باران ) بروند . روز چهارم « جاثليق » ، بزرگ اسقفان مسيحي ، همراه مسيحيان و راهبان به صحرا رفت . يكي از راهبان هر وقت دست خود را به سوي آسمان بلند مي كرد ، باراني درشت فرو مي باريد . روز بعد نيز همين امر تكرار شد و همين موضوع موجب شگفتي مردم و شك و ترديد آنان و تمايل به مسيحيت در ميان بسياري از مسلمانان شد . اين وضع ، خليفه را در تنگنا قرار داد و ناگزير امام هادي (عليه السلام) را كه زنداني بود به دربار خواست و گفت : امت جدّت را درياب كه گمراه شده اند !
امام هادي (عليه السلام) از خليفه خواست كه دستور دهد جاثليق و راهبان روز ديگر نيز جهت طلب باران به صحرا بروند . آنگاه امام خود در صحرا حاضر شد و راهبي را كه استخواني در دست داشت و هر وقت آن را به سوي آسمان مي گرفت ، باران نازل مي شد ، معرفي كرد و فرمود : آن استخوان ، استخوان پيامبري از پيامبران است كه از قبر او برداشته است . هر وقت استخوان پيامبري ظاهر شود باران نازل مي شود . ( 1 )
بدين گونه مشت آن راهب باز شد و يك فتنه بزرگ كه عقيده مردم را متزلزل كرده بود ، برطرف گرديد .
اين بود گوشه اي از خدمات ارزنده امامان در عصر خفقان ، اكنون به بيان گوشه اي از خدمات شيعيان مي پردازيم :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. شبلنجي، نور الأبصار، ص 167; ابن شهر آشوب، مناقب آل ابي طالب، ج4، ص 425; علي بن عيسي أربلي، كشف الغمة، ج 3، ص 319; ابن حجر هيتمي مكي، الصواعق المحرقة، ص 207; ابن صباغ مالكي، الفصول المهمة، ص 304ـ 305.
شيعيان و تمدن اسلامي
تمدن اسلامي مرهون تلاشهاي بي وقفه امت اسلامي است . آنان با داشتن مليتهاي گوناگون ، در سايه ايمان وعقيده ، در اسلام وخدمت به آن ذوب شدند و همه تلاش خود را در مسير پيشبرد اهداف عالي اسلام به كار گرفتند ، و در نتيجه تمدني را پايه گذاري كردند كه هم اكنون جامعه بشري مرهون آن تمدن درخشان است .
در اين ميان ، شيعه با الهام از تعاليم امامان در برافراشتن بناي شكوهمند تمدن اسلامي نقش مؤثري داشته است ، با مراجعه به كتاب هاي مربوط به علوم و تمدن اسلامي مشاهده مي كنيم كه همه جا نام دانشمندان شيعه مي درخشد .
در بيان نقش آنان در ادبيات و علوم ادبي همين بس كه پايه گذار علم نحو ، امير مؤمنان علي (عليه السلام) ; و ادامه دهنده راه او شاگردش ابوالأسود دوئلي بوده ، وپس از وي شخصيت هاي شيعي كه غالباً در عراق مي زيستند ، مانند : مازني ( متوفاي248 ) ، ابن سكيت ( متوفاي 244 ) ابو اسحاق نحوي ( از ياران امام كاظم (عليه السلام) ) ، خليل بن احمد فراهيدي مؤلف كتاب « العين » ( متوفاي 170 ) ، ابن دريد مؤلف « الجمهرة » ( متوفاي 21 ) و صاحب بن عبّاد ، مؤلف كتاب « المحيط » ( متوفاي 86 ) و ده ها اديب شيعي ديگر ، هر يك در عصر خود سرآمد علوم لغت و نحو و صرف و يا شعر و عروض بودند .
در علم تفسير ، پس از رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اوّلين مفسر امير مؤمنان (عليه السلام) وائمه اهل بيت (عليهم السلام) و پس از آنان عبد اللّه بن عباس ( متوفاي 68 ) و ديگر شاگردان آنان بوده اند . در طول چهارده قرن ، صدها تفسير بر قرآن به صورت هاي مختلف نوشته اند و ما سير تاريخي تفسير نگاري شيعه را در مقدمه « تبيان » شيخ طوسي به تفصيل نگاشته ايم .
در علـم حـديـث نيــز شيعـه بر ديگـر فـرق اسلامي تقدم داشتـه و سنت
رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را حتي در زماني كه نوشتن حديث در عصر خلفا ممنوع بود ، با نوشتن ومذاكره ، حفظ كردند . در اين باره مي توان از « عبد اللّه بن ابي رافع » ، « ربيعة بن سميع » و « علي بن أبي رافع » از ياران امام علي (عليه السلام) وسپس شخصيت هايي از شاگردان امام سجاد وحضرت صادق و باقر (عليهم السلام) ياد كرد .
رُشد حديث در عصر حضرت صادق (عليه السلام) به جايي رسيد كه حسن بن علي الوشّاء مي گويد : من در مسجد كوفه نهصد محدّث را ديدم كه همگي مي گفتند : حدثني جعفر بن محمد (عليهما السلام) . ( 1 )
در قلمرو فقه ، در مكتب پيشوايان اهل بيت (عليهم السلام) مجتهدان برجسته اي تربيت شده اند ، مانند : ابان بن تغلب ( متوفاي 141 ) ، زرارة بن اعين ( متوفاي 150 ) ، محمد بن مسلم ( متوفاي150 ) ، صفوان بن يحيي بجلي مؤلف سي كتاب ( متوفاي/210هـ ) وصدها مجتهد توانا و محقّق مانند شيخ مفيد ، سيد مرتضي ، شيخ طوسي و ابن ادريس ، محقّق حلّي و علامه حلّي كه آثار گرانبهايي از خود به يادگار نهاده اند .
شيعه نه تنها در اين علوم تلاشگر وخدمتگزار بوده ، بلكه در ديگر علوم مانند تاريخ و مغازي ، رجال و درايه ، شعر و ادب نيز خدمات شاياني را به جهان اسلام عرضه كرده است كه ذكر نام و اسامي آنان در اين مختصر نمي گنجد .
آنچه گفته شد مربوط به علوم نقلي است ، حال آن كه شيعيان در علوم عقلي مانند كلام وفلسفه ، بر تمام مذاهب تقدم داشته اند ، زيرا شيعه بيش از تمام فرقه هاي اسلامي به عقل بها داده است و با الهام از گفتارهاي امير مؤمنان و فرزندان معصوم او (عليهم السلام) در تبيين عقايد اسلامي بيش از حد كوشش كرده ، ومتكلماني عاليقدر و فلاسفه اي بزرگ به جهان اسلام تحويل داده است ، چندان كه كلام شيعي يكي از پربارترين مكاتب كلام اسلامي است كه علاوه بر كتاب و سنت ، از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نجاشي، شماره79.
عقل وخرد به نحو شايسته بهره مي گيرد .
يكي ازپايه هاي تمدن علمي ، شناخت عالم طبيعت و قوانين آن است و در عصر حضرت صادق (عليه السلام) ، شاگرد نامدار او جابر بن حيان در علوم طبيعي به پايه اي رسيد كه او را امروز پدر علم شيمي مي نامند .
همچنين در تدوين علوم جغرافيا ، احمد بن ابي يعقوب ، معروف به يعقوبي ( متوفاي290 ) نخستين جغرافي داني است كه كشور پهناور اسلامي را زير پا نهاد وكتابي به نام « البلدان » نگاشت .
اين تلاش همه جانبه توسط دانشمندان شيعه از قرن نخست هجري تا به امروز ادامه داشته و در اين راه حوزه ها و مدارس و دانشگاه هاي فراواني تأسيس كرده اند كه پيوسته در راه علم و دانش خدمتگزار بشريت بوده است . آنچه گفته شد اشاره اي گذرا به نقش ائمه شيعه در علم و تمدن اسلامي بود و براي آگاهي بيشتر مي توانيد به كتاب هاي مربوط به اين موضوع رجوع فرماييد . ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. فهرست ابن نديم، رجال نجاشي، فهرست شيخ طوسي، تأسيس الشيعة، الذريعة إلي تصانيف الشيعة، أعيان الشيعة، وجلد ششم از بحوث في الملل والنحل و كتب ديگر.