بخش 23
9 . روزه در سفر قرآن و روزه گرفتن در سفر تفسیر ذیل آیه 10 . خمس در غیر غنائم جنگی خمس در معادن خمس درآمد کسب و کار 11 . ازدواج موقت راز تشریع ازدواج موقت ازدواج موقت به صورت دیگر #171; زواج مسیار #187; ، نوعی ازدواج موقت دلیل مشروعیت #171; متعه #187; ( ازدواج موقت ) قرینه نخست قرینه دوم : استمتاع به معنی عقد متعه است قرینه سوم : حمل معنای آیه بر نکاح دائم ، مایه تکرار است قرینه چهارم ، اشاره به مال و عفّت قرینه پنجم : جمله #171; إِلی أَجل مُسمّی #187; قرینه ششم : نظر ائمه اهل بیت (علیهم السلام) آیه متعه منسوخ نیست 12 . اجتهاد در فقه 13. تقیه و نفاق تعریف تقیه یا معنی اصطلاحی آن 14 . دلیل تقیه تقیه در برابر مسلمان بی رحم
9
روزه در سفر
سؤال : چرا شيعه روزه در سفر را حرام مي داند ؟
پاسخ : همه فقهاي اسلام اتفاق دارند كه مسافر مي تواند در سفر روزه نگيرد ، و تنها اختلاف در اينجاست كه آيا افطار در سفر يك امر الزامي است و يا يك امر ترخيصي و تسهيلي براي مسافر است ؟
فقهاي اماميه به پيروي از اهل بيت (عليهم السلام) و نيز فقيهان ظاهريه و گروهي از صحابه ، افطار در سفر را الزامي و روزه گرفتن مسافر را حرام مي دانند . در اين ميان ، اسامي اين افراد كه با اماميه هماهنگ هستند در كتاب هاي فقهي وارد شده است :
1 . عبد الرحمن بن عوف ، 2 . عمر بن الخطاب ، 3 . عبداللّه بن عمر ، 4 . ابوهريره ، 5 . عايشه و 6 . ابن عباس .
در ميان تابعان نيز افراد زير به چشم مي خورند :
1 . علي بن الحسين (عليه السلام) ، 2 . امام محمد باقر (عليه السلام) ، 3 . سعيد بن مسيب ، 4 . عطاء بن أبي رباح ، 5 . عروة بن زبير ، 6 . شعبه ، 7 . زهري ، 8 . قاسم بن محمد بن ابي بكر ، 9 . يونس بن عبيد . ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. المُحلّي، ج6، ص 258.
در حالي كه فقهاي چهار مذهب معتقدند كه افطار در سفر اختياري است ، ولي برخي از آنها افطار را بر روزه گرفتن ترجيح مي دهند و برخي ديگر بر عكس . و شافعي مي گويد : افطار كردن بهتر از روزه گرفتن است ، در حالي كه مالك مي گويد : روزه در سفر بهتر از افطار است . ( 1 )
آنچه مهم است ، بررسي ادلّه مسأله از ديدگاه كتاب و سنّت است .
قرآن و روزه گرفتن در سفر
« يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامَ كَما كُتِبَ عَلي الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون * أَيّاماً مَعْدُودات فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَريضاً أَوْ عَلي سَفَر فَعِدَّةٌ مِنْ أَيّام أُخَر وَعَلي الَّذِينَ يُطيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعامُ مِسْكِين فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيراً فَهُوَ خَيْر لَهُ وَأَنْ تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُون » . ( 2 )
« اي افراد با ايمان روزه بر شما نوشته شده همان گونه كه بر كساني كه پيش از شما بودند ، نوشته شد ، تا پرهيزكار شويد . و اين چند روز معدود است ، پس هر كس از شما بيمار يا مسافر باشد چند روز ديگر را روزه بگيرد ، و كساني كه روزه براي آنها طاقت فرسا است ، كفاره بدهند و مسكيني را اطعام كنند ، و هر كس بيش از يك مسكين اطعام كند براي او بهتر است . و روزه گرفتن براي شما بهتر است اگر بدانيد » .
اكنون به تحليل اين دو آيه مي پردازيم :
آيه نخست روزه را يك فريضه و امر واجب مي داند ، به گونه اي كه از آن ، با جمله « كُتِبَ عَلَيْكُم » تعبير مي كند ، يعني اين مطلب بر شما نوشته شده است ، و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. أحكام القرآن، ج1، ص 215; المبسوط نگارش سرخسي، ج 3، ص 91 ـ 92.
2.بقره/183ـ 184.
نوشته شدن كنايه از اين كه عمل براي همه ، امري الزامي است ، ولي در آيه دوم ، سه گروه را استثنا مي كند :
1 . مريض : « وَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَريضاً » .
2 . مسافر : « أو عَلي سَفَر » .
3 . كساني كه روزه گرفتن براي آنها طاقت فرسا است : « وَعلَي الّذينَ يُطيقُونهُ » .
زمان روزه انسان هاي غير مريض و مسافر ، همان ماه رمضان است كه در آيه دوم از آن با جمله « أَيّام مَعْدُودات » تعبير شده است ، در حالي كه زمان روزه براي حاضر و غير بيمار ماه رمضان است ، ولي زمان روزه گيري دو گروه ديگر يعني مريض و مسافر « روزهاي ديگر » است ، چنان كه مي فرمايد : « فَعِدَّةٌ مِنْ أَيّام أُخَر » يعني در روزهاي ديگر غير از رمضان روزه بگيرد .
به تعبير ديگر ، توده مردم بايد در ماه رمضان روزه بگيرند ، ولي زمان روزه گيري گروه معذور به نام مريض و مسافر روزهاي ديگر است ، با اين دو تعبير روشن ، چگونه مي توان گفت روزه گرفتن براي مسافر امر ترخيصي است و مي تواند مثل افراد ديگر روزه بگيرند ، در حالي كه آيه براي روزه دو زمان معرفي مي كند : زماني براي عامّه مردم ، و زماني ديگر براي دو گروه مريض و مسافر .
بسياري از مفسران اهل سنت كه مقلد ائمه خود مي باشند ، آنگاه كه ظهور آيه را در لزوم افطار مي نگرند و احساس مي كنند كه قرآن زمان روزه گيري را براي نوع مردم ، ماه رمضان و براي دو گروه ديگر ، غير رمضان به نام « أيّام أُخر » معرفي مي كند ، ناچار مي شوند در آيه ، جمله اي را مقدر بگيرند ، تا از اين طريق فتواي امام مذهب را توجيه كنند . به عقيده آنان ، پيش از كلمه « فعدّة من أيّام أُخر » جمله « إن أفطر » مقدّر است ، گويا آيه چنين است : « فَمَنْ كانَ مِنكم مَريضاً أو علي سفر ـ فأفطر ـ ، فعدّة من أيام أُخر » ; « اگر مريض و مسافر ، افطار كرد ، مي تواند در روزهاي
ديگر روزه بگيرد » ، و گرنه زمان روزه گيري اين دو گروه با توده مردم ، يكسان است .
ناگفته پيداست اين نوع تفسير ، جز تفسير به رأي براي حفظ اعتبار فقه ائمه اربعه چيز ديگري نيست .
تفسير ذيل آيه
در يكي از سال ها كه براي شركت در كنگره « احكام مسافر » به آنكارا دعوت شده بودم و همگان در آنجا حنفي مذهب بودند ، يكي از اعضا هيئت رئيسه با ذيل آيه ، بر جواز روزه در سفر استدلال مي كرد و آن جمله :
« وَأَنْ تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُم » .
« [ ما بر افراد معذور ، اجازه افطار داديم ، ] ولي با اين همه اگر روزه بگيرند ، روزه براي آنها بهتر [ از افطار ] است » .
در پاسخ آنان يادآور شدم خطاب مزبور ، اختصاص به مسافر ندارد ، بلكه همه گروه هاي چهارگانه را دربر مي گيرد :
1 . توده مردم كه هيچ عذري ندارند .
2 و 3 . مريض و مسافر .
4 . كساني كه روزه گرفتن آنها با مشقت همراه است .
آيه همگان را خطاب مي كند و مي گويد : خوب است همه شما روزه بگيريد ، به نحوي كه در آيه بيان گرديد ، يعني توده مردم در ماه رمضان ، بيمار و مسافر در ديگر روزها كه عذرشان برطرف مي شود و سالخوردگان در ماه رمضان ، هر چند روزه گيري براي گروه چهارم به خاطر تجويز بدل ( كفاره ) ، الزامي نيست .
بنابراين جمله خطاب ، تنها به مسافر ـ كه در وسط وارد شده ـ اختصاص ندارد ، بلكه مربوط به آغاز آيه نخست تا پايان آيه دوم است و ناگفته پيداست روزه سپر عذاب و آتش الهي است و با گرفتن روزه ، شعله هاي آتش فروكش مي كند ، ولي هر فرد بايد در زماني كه براي او تشريع شده است روزه بگيرد .
تا اينجا با دلالت آيه بر لزوم افطار ، آشنا شديم ، وقت آن رسيده است با روايات پيامبر گرامي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) درباره روزه در سفر آشنا شويم :
روايات نبوي حاكي است كه پيامبر گرامي روزه در سفر را گناه تلقي مي كرد و روزه داران را گنه كار مي شمرد .
1 . مسلم در صحيح خود از جابر بن عبداللّه نقل مي كند : رسول خدا در سال هشتم و در ماه رمضان ، عازم مكه شد . آنگاه كه به نقطه « كراع الغميم » رسيد ، ظرف آبي خواست و آن را با دست خود بلند كرد و همگان ديدند ، آنگاه آن را نوشيد ، يعني اي مردم ، همگي روزه خود را بشكنيد . براي رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) خبر آوردند كه برخي از كساني كه در ركاب شما هستند ، روزه خود را نشكسته اند . حضرت فرمود : « اُولئك العصاةُ ، اُولئك العصاةُ » ; « آنها گنه كارند ، آنها گنه كارند » . ( 1 )
2 . ابن ماجه قزويني در سنن خود از عبدالرحمن بن عوف نقل مي كند كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود : « صائِمُ رَمضان فِي السَّفَرِ كَالْمُفْطِرِ فِي الحَضَر » ، « روزه دار در سفر به سان روزه خوار در حضر است » . ( 2 )
3 . بخاري در صحيح خود از جابر بن عبداللّه انصاري نقل مي كند : پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در يكي از سفرهاي خود ، گروهي را ديد كه در كنار فردي گرد آمده و براي او سايه باني درست كرده اند .
پرسيد : اين فرد كيست ؟
گفتند : روزه دار است .
فرمود : « لَيْسَ مِنَ البِرِّ الصَّومُ فِي السَّفر » ، « روزه داري در سفر كار خوبي نيست » . ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نووي، شرح صحيح مسلم، ج7 ، ص 232.
2. سنن ابن ماجه، ج1، ص 532، حديث شماره 1666; سنن ابي داود، ج2، ص 217، حديث شماره 2407.
3. صحيح بخاري، ج 3، ص 44; صحيح مسلم، ج7، ص 233.
واژه « برّ » در قرآن در مقابل « اثم » وارد شده است ، چنان كه مي فرمايد :
« وَتَعاوَنُوا عَلي البِرِّ وَالتَّقْوي وَلا تَعاوَنُوا عَلي الإِثْمِ وَالْعُدْوان » . ( 1 )
« در راه نيكي و پرهيز كاري به يكديگر كمك كنيد و در راه گناه و ستمكاري با يكديگر همكاري نكنيد » .
بنابراين ، با توجه به تقابل « برّ » با « إثم » روشن مي شود كه اگر روزه داري در سفر از كارهاي نيك نباشد ، پس حتماً خطا و گناه خواهد بود .
روايات ائمه اهل بيت (عليهم السلام) درباره وجوب افطار بر مسافر نيز فراوان است و علاقه مندان مي توانند به كتاب « وسائل الشيعه ، ج7 » مراجعه كنند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مائده/2.
10
خمس در غير غنائم جنگي
سؤال : فقيهان سني خمس را فقط در غنائم جنگي واجب مي دانند ، چرا فقيهان شيعه آن را توسعه داده اند ؟
پاسخ : خمس ، همان گونه كه در غنائم جنگي واجب است ، در ديگر درآمدهاي مشروع نيز با شرايطي كه فقها در كتاب خمس گفته اند ، واجب و لازم است . اينك مسأله را بر قرآن و سنت پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) عرضه مي كنيم .
قرآن كريم مي فرمايد :
« وَاعْلَمُوا أَنّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيء فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُربي وَالْيَتامي وَالْمَساكِينِ و ابنِ السَّبيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللّهِ وَما أَنْزَلْنا عَلي عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرقانِ يَوْمَ التَقَي الْجَمْعانِ وَاللّهُ عَلي كُلِّ شَيء قَدِيرٌ » . ( 1 )
« بدانيد كه هرگونه غنيمتي كه به دست آورديد ، يك پنجم آن براي خدا و پيامبر و نزديكان و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه است ، اگر به خدا و آنچه كه بر بنده خود در روز جدايي حق از باطل و روز درگيري دو گروه نازل كرده ، ايمان داريد ، خداوند بر هر كاري تواناست » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. انفال/41.
آيا آيه مباركه تنها ناظر به غنائم جنگي است ، يا مدلول وسيع و گسترده دارد ؟ براي پاسخ به اين پرسش ، بايد مادّه « غنم » از نظر لغت مورد بررسي قرار گيرد .
در كتاب هاي فقهي هرگاه كه لفظ غنيمت به كار رود ، ، معمولاً مورد آن ، غنائم جنگي است ، ولي اين سبب نمي شود كه ما دلالت آيه را محدود به درآمدهاي جنگي كنيم ، بلكه اطلاق آيه كه هر درآمدي را شامل است ، براي ما حجت مي باشد .
لغت نويسان عرب براي لفظ غنيمت معني وسيعي ذكر مي كنند كه اختصاص به غنائم جنگي ندارد . برخي را يادآور مي شويم :
1 . خليل بن احمد فراهيدي ( م170هـ ) مي گويد :
« الغُنمُ : الفَوزُ بالشيء من غير مشقّة » . ( 1 )
« هر چه را كه انسان بدون رنج به دست آورد ، غنيمت است » .
2 . ازهري مي گويد :
« الغُنمُ الفَوزُ بالشَّيء َو الاغتِنامُ انتِهاز الغُنم » . ( 2 )
« غنم به دست آوردن چيزي است و اغتنام ، بهره برداري از غنيمت است » .
3 . ابن فارس مي نويسد :
« الغُنْمُ أصلٌ صَحيحٌ واحدٌ يَدلّ عَلي اِفادَةِ شَيء لَمْ يَمْلِك مِنْ قَبلُ ثُمَّ يَخْتَصُّ بِما أُخِذَ مِنَ الْمُشْرِكين » . ( 3 )
« غنم يك ريشه بيش نيست كه حاكي از به دست آوردن چيزي است كه پيش تر داراي آن نبوده است و بعد ، در مورد غنائم جنگي به كار مي رود » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. كتاب العين، ج4، ص 426، ماده غنم.
2. تهذيب اللغة، ماده غنم.
3. مقاييس اللغة، ماده غنم.
در اين جا به همين مقدار از گفتار بزرگان ادب اكتفا مي كنيم ، با ذكر اين نكته كه تفسير غنيمت به مطلق « درآمد » ، در اغلب لغتنامه هاي عربي وارد شده است . ( 1 )
اتفاقاً قرآن اين واژه را در مطلق « سود بردن » به كار مي برد ، آنجا كه مي فرمايد :
« يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَتَبَيَّنُوا وَلا تَقُولُوا لِمَنِ أَلْقي إِلَيْكُمُ السلام لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا فَعِنْدَ اللّهِ مَغانِمُ كَثِيرَةٌ » . ( 2 )
« اي افراد با ايمان ، هنگامي كه در راه خدا گام مي زنيد ـ براي جهاد سفر مي كنيد ـ تحقيق كنيد . و به كسي كه بر شما سلام مي كند نگوييد مؤمن نيستي ، تا بخواهيد از اين راه به كالاهاي دنيوي دست يابيد ، زيرا نزد خداوند بهره هاي فراواني است » .
جمله « فعند اللّه مغانم » در اين آيه ، پاداش هاي دنيوي و اخروي را شامل مي شود ، هر چند مربوط به درآمدهاي جنگي نباشد ، بلكه مي توان گفت مراد از آن ، پاداش اخروي است ، در مقابل « عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنيا » ، « كالاهاي زندگي دنيوي » .
ابن ماجه در سنن خود ، از رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل مي كند كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به هنگام دريافت زكات مي فرمود :
« اللّهُمَّ اجْعَلْها مَغْنَماً وَلا تَجْعَلْها مَغْرَماً » . ( 3 )
« خداوندا ! اين زكات را براي پردازنده آن سود و پاداش قرار ده و آن را ضرر و زيان قرار مده » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نهاية ابن اثير، و قاموس فيروز آبادي، تاج العروس زبيدي، ماده غنم مراجعه فرماييد.
2. نساء/894.
3. سنن ابن ماجه، كتاب زكات، باب ما يقال عند اخراج الزكاة، حديث 1797.
احمد بن حنبل از رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل مي كند :
« غَنِيمَةُ مَجالِسِ الذِّكْرِ الْجَنَّةُ » . ( 1 )
« سود مجالسِ ياد خدا ، بهشت است » .
حضرتش ماه رمضان را چنين توصيف مي كند : « غنم للجنّة » ( 2 ) « سودي براي بهشت است » .
روشن ترين گواه بر اين كه آيه هر چند در مورد غنائم جنگي نازل شده است ، ولي حكم آن اختصاص به مورد نزول ندارد ، اين است كه فقهاي چهار مذهب اهل سنّت ، در مواردي كه مال به دست آمده از غنائم جنگي نبوده است ، پرداخت خمس را لازم دانسته و با آيه شريفه استدلال نموده اند .
خمس در معادن
خمس در معادن يكي از ماليات هاي اسلامي است كه اسلام آن را واجب كرده است و فقيهان حنفي به هنگام استدلال بر وجوب خمس در معادن با دو چيز استدلال كرده اند :
1 . آيه غنيمت ( كه پيش تر آن را ذكر كرديم . )
2 . حديث پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) : « وفي الرِّكازِ الْخُمُسُ » ( 3 ) « در چيزهاي زير خاكي ـ معدن و گنج ـ خمس واجب است » .
بررسي كتب حديث بيانگر آن است كه در روايات متعددي جمله ياد شده از پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) وارد شده است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مسند احمد، ج2، ص 330 و 374 و 524.
2. همان، ج2، ص 377.
3. الفقه الإسلامي وأدلّته، ج2، ص 776; مسند احمد، ج1، ص 314; سنن ابن ماجه، ج2، ص 839، چاپ 1373.
خمس درآمد كسب و كار
از نظر شيعه به كليه درآمدهاي كسبي يك فرد ، پس از كسر هزينه سال ، خمس تعلق مي گيرد . البته در اين مسأله شرايط ديگري لازم است كه اينجا مجال بيان آن نيست ، بلكه هدف اين است كه نشان دهيم قول اماميه در اين جا با رواياتي كه اهل سنّت از پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل مي كنند ، كاملاً موافق است . از آنجا كه در اين مختصر نمي توانيم همه آنچه را كه در اين مسأله آمده است ، نقل كنيم ، به نقل برخي از آنها بسنده مي كنيم :
1 . هيئت اعزامي « عبدالقيس »
قبيله عبدالقيس در منطقه شرقيه عربستان زندگي مي كردند ، و امروز نيز مردم قطيف و احساء و حتي بحرين منتسب به همين قبيله مي باشند . رئيس قبيله به نام عبدالقيس به حضور پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) رسيد و گفت : ميان ما و شما ، قبايلي زندگي مي كنند كه مشرك هستند و اجازه نمي دهند كه ما جز در ماه هاي حرام به حضور شما برسيم . از شما مي خواهيم آموزش هاي لازم را به ما بدهيد و ما نيز آنها را به ديگران منتقل كنيم ، پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود :
« آمُرُكُمْ بِأَرْبَع وَأَنْهاكُمْ عَنْ أَرْبَع : آمُرُكُمْ بِالإِيمانِ بِاللّه ( وَهَلْ تَدْرُونَ مَا الإيمان ؟ شَهادَةُ أَنْ لا إِلهَ إِلاّ اللّه ) ، وَإِقامُ الصَّلاةِ وَإِيتاءِ الزَّكاةِ وَتُؤْتُوا الخُمسَ عَنِ الْمَغْنَم . . . » . ( 1 )
« من شما را به چهار كار فرمان مي دهم و از چهار كار باز مي دارم : 1 . فرمان مي دهم به ايمان به خدا ـ و مي دانيد ايمان به خدا چيست ؟ ـ شهادت به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. صحيح بخاري، ج4، ص 250، باب «واللّه خلقكم وما تعملون» از كتاب توحيد; صحيح مسلم، ج1، ص 35 ـ36، باب الأمر بالايمان.
يگانگي او ، 2 . به برپايي نماز ، 3 . پرداخت زكات ، 4 . پرداخت خمس از غنيمت » .
بايد دقت شود كه مقصود از مغنم چيست ؟ در اينجا دو احتمال وجود دارد :
أ . غنائم جنگي .
ب . درآمدهاي حلال .
مسلّماً احتمال نخست منفي است ، زيرا هيئت عبدالقيسي آشكارا مي گفتند كه ما توان ملاقات با شما را جز در ماه هاي حرام نداريم ، زيرا خروج ما از منطقه و عبور از ميان قبايل مايه خطر و خونريزي است ، چنين مردمي چگونه مي توانستند به جنگ با دشمن بپردازند و از آنها غنيمت بگيرند ؟ ! از اين گذشته جهاد با دشمن بدون اذن پيامبر و جانشين او جايز نيست .
ممكن است تصوّر شود كه مقصود ، شبيخون زدن و غارت كردن است . اين احتمال نيز صحيح نيست ، زيرا پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از هر نوع غارت نهي فرموده است و سخن ايشان در كتب حديث وارد شده است كه : « نهي النبي عن النهب . . . » . ( 1 ) پيامبر از غارت گري نهي فرموده است .
در اين صورت جز درآمدهاي حلال انسان ، پس از كسر هزينه ها ، چيز ديگري مورد نظر نخواهد بود .
2 . پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آنگاه كه عمرو بن حزم را به يمن اعزام كرد ، فرماني براي او نوشت كه بخشي از آن چنين است :
« أَمَرَهُ بِتَقْوَي اللّه في أَمْرِهِ كُلّهِ ، وَأَنْ يَأْخُذَ مِنَ الْمَغانِمِ خُمسَ اللّهِ وَما كَتَبَ عَلي الْمُؤْمِنينَ مِنَ الصَّدَقَةِ مِنَ الْعِقار عُشرُ ما سَقي البَعلَ ، وَسَقَتِ السَّماءُ ، وَنصفُ العُشر مِمّا سَقَي الغرب » . ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. التاج الجامع للاصول، ج4، ص 334، به نقل از صحيح بخاري.
2. فتوح البلدان، ج1، ص 81، باب يمن; سيره ابن هشام، ج4، ص 265.
نخست برخي از واژگان به كار رفته در فرمان را توضيح مي دهيم :
الف . « العقار » : به معني زمين است و در اين جا مقصود ، زمين هاي كشاورزي است .
ب . « البعل » : درختاني كه نياز به آبياري ندارند ، زيرا ريشه هاي آنان از آب هاي سطحي مجاور رودخانه ها استفاده مي كند .
ج . « الغرب » به معني دلو بزرگ است ، و منظور درختاني كه با كشيدن آب با دلو ، آبياري مي شوند .
پيامبر گرامي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در اين حديث ، پس از امر به تقوا دو نوع ماليات اسلامي را يادآور مي شود :
1 . خمس غنائم .
2 . زكات زمين ، گاهي يك دهم و گاه يك بيستم . زميني كه به وسيله باران يا آبهاي مجاور سيراب مي شود . به خاطر كمتر بودن هزينه يك دهم . و زميني كه با دلو و كشيدن آب از چاه آبياري مي شود ، يك بيستم .
پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، عمرو بن حزم را به عنوان فرماندار يمن اعزام كرد ، نه به عنوان يك فرد نظامي كه در آنجا با مشركان جهاد كند ، زيرا اهل يمن اسلام را پذيرفته بودند ، طبعاً مقصود از جمله « وأنْ يَأخُذ مِنَ المَغانِم خُمُسَ اللّه » درآمدهاي حلال كسب است .
در اين مورد ، عهدنامه هاي فراواني از جانب پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به شخصيت هايي كه در اطراف شبه جزيره زندگي مي كردند ، نوشته شده و در همه آنها پرداخت خمس از غنائم وارد شده است ، در حالي كه اين افراد ، فرماندهان نظامي و رجال جنگي نبودند ، بلكه در منطقه خود رهبري و رياست داشت و پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به آنها دستور مي دهد كه خمس درآمدها را جمع كنند و براي او بفرستند .
3 . پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در ضمن عهدي به جهينة بن زيد چنين نوشت :
« إِنَّ لَكُمْ بُطُونَ الأَرْضِ وَسُهُولَها وَتَلاعَ الأودِية وَظُهُورَها عَلي أَنْ تَرعَوا نَباتها ، وَتَشرَبُوا ماءَها عَلي أَنْ تُؤدّوا الخُمُسَ » . ( 1 )
« زير زمين و روي آن و كف دره ها و روي آنها از آن شما باشد ، از چراگاه هاي آن استفاده كنيد و از آب آنها مصرف كنيد ، به شرط آن كه يك پنجم درآمد خود را بپردازيد » .
گذشته از اين ، ائمه اهل بيت (عليهم السلام) كه همتاي قرآن و هم سنگ آن هستند ، در روايات فراواني پرداخت يك پنجم درآمدها را ضروري و واجب دانسته اند . كساني كه بر حديث ثقلين مهر صحّت نهاده اند ، بايد پيروي از سخن آنان را لازم و واجب بدانند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الوثائق السياسية، ص 265، شماره 157.
11
ازدواج موقت
سؤال : به چه دليل ازدواج موقت مشروع است ؟
پاسخ : پيش از آن كه به دليل مشروعيت ازدواج موقت بپردازيم ، مفهوم آن را روشن مي سازيم :
نكاح پيوندي است بين زن و شوهر . اين پيوند ، گاهي به صورت دائمي است و حد و مرزي براي آن در عقد ، بيان نمي شود و گاهي با همان ماهيت ، ولي به صورت محدود ، موقت و با مدت معين است . هر دو به عنوان ازدواج شرعي انجام مي گيرد و تفاوت اين دو تنها در « دائم » و « موقت » بودن آن است . در ساير خصوصيات غالباً با يكديگر همانند و يكسانند . شرايطي را كه اينك يادآور مي شويم در نكاح « متعه » به سان « ازدواج دائم » معتبر است :
1 . زن و مرد بايد مانع شرعي در ازدواج; از قبيل نسب و سبب و ديگر موانع شرعي ، نداشته باشند و گرنه عقد آنان باطل است .
2 . مهريه مورد رضايت طرفين بايد در عقد ذكر شود .
3 . مدت ازدواج معين باشد .
4 . عقد شرعي اجرا گردد .
5 . فرزندي كه از آنان متولد مي شود ، فرزند مشروع آنان است . همان گونه كه
براي فرزندان متولد شده با نكاح دائم ، شناسنامه گرفته مي شود ، بايد براي فرزندي كه در نتيجه نكاح موقت متولد مي گردد نيز شناسنامه اخذ گردد و در اين مورد هم تفاوتي بين عقد دائم و موقت وجود ندارد .
6 . نفقه فرزندان ، بر پدر است و اولاد از پدر و مادر ارث مي برند .
7 . آنگاه كه مدت ازدواج به پايان رسيد ، اگر زن يائسه نباشد ، بايد عده شرعي نگه دارد و اگر در اثناي عده روشن شود كه باردار است ، بايد از هر نوع ازدواج خودداري كند تا وضع حمل نمايد .
همچنين ، ساير احكام ازدواج دائم بايد در مورد متعه رعايت شود تنها تفاوت اين است كه چون ازدواج متعه براي رفع ضرورت ها تشريع شده است ، نفقه زن برعهده شوهر نيست و از نظر بسياري از فقيهان ، در صورتي كه زن به هنگام عقد ، شرط ميراث ننمايد ، از شوهر خود ارث نمي برد . روشن است كه اين دو تفاوت تأثيري در ماهيت نكاح ندارند .
راز تشريع ازدواج موقت
همگي معتقديم كه آيين اسلام ، شريعت جاوداني و خاتم است كه پاسخگوي تمام نيازها مي باشد . بايد براي همه مشكلات جامعه نيز برنامه داشته باشد .
مثلاً جواني كه به منظور ادامه تحصيلات بايد سال هاي متمادي در يك كشور و يا شهر غريب به سر ببرد و به علت امكانات محدود ، نمي تواند به ازدواج دائم دست يابد ، در برابر خود سه راه مشاهده مي كند كه بايد يكي از آنها را انتخاب كند :
الف . به همان حالت عزب باقي بماند و خواسته طبيعي را سركوب كند .
ب . در منجلاب فحشاء و آلودگي ها سقوط كند .
ج . در چهارچوب شرايط ياد شده ، با زني كه ازدواج او شرعاً جايز است ،
براي مدت معيني ازدواج نمايد .
در مورد نخست بايد گفت كه غالباً با شكست روبرو مي شود ، هر چند افراد انگشت شماري مي توانند قيد هر نوع عمل جنسي را بزنند و صبر و بردباري پيشه سازند ، ولي اين روش ، براي همه قابل اجرا نيست .
فرجام كساني كه راه دوم را برگزينند نيز تباهي و بيچارگي است و از ديدگاه اسلام عملي حرام مرتكب شده اند . و انديشه تجويز آن به بهانه ضرورت ، نوعي گمراهي فكري و كج انديشي مي باشد .
بنابراين ، تنها راهِ سوم متعين مي شود كه اسلام آن را پيشنهاد نموده و در زمان پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيز به آن عمل مي شد و بعدها مورد اختلاف قرار گرفت .
ازدواج موقت به صورت ديگر
در اين جا توضيح يك نكته ضروري به نظر مي رسد : كساني كه از نكاح متعه هراس دارند و آن را نامشروع مي پندارند ، بايد توجه داشته باشند كه همه فقها و محققان اسلامي ، نظير آن را از نظر معنا ، در عقد دائم پذيرفته اند ، و آن اين كه زوجين ، عقد دائم ببندند ولي نيت هر دو آن باشد كه بعد از يك سال و يا كمتر و بيشتر ، به وسيله طلاق از هم جدا گردند .
روشن است كه چنين پيوندي ، به حسب ظاهر دائمي و در حقيقت موقت است و تفاوتي كه اين گونه نكاح دائم با متعه دارد اين است كه متعه ، در ظاهر و باطن ، محدود و موقت است ولي اين نوع ازدواج دائم ، به ظاهر پيوسته و هميشگي ، و در باطن محدود مي باشد .
كساني كه اين نوع ازدواج دائم را ، كه مورد پذيرش همه فقهاي اسلامي است ، تجويز مي كنند ، چگونه از تشريع و تجويز نكاح متعه بر خود بيم و هراس راه مي دهند ؟
« زواج مسيار » ، نوعي ازدواج موقت
زواج مسيار براي خود داستان مفصل و گسترده اي دارد ، اجمال آن ، اين است كه برخي از مردان بنا به علل و شرايطي كه بر آنها حاكم است ، از ازدواج دائم ناتوانند ، زيرا :
1 . مأموريت چند ماهه و چند ساله در منطقه اي دارند كه نمي توانند خانواده خود را به آن منطقه منتقل كنند .
2 . جواناني هستند كه در حال تحصيل در كشورهاي بيگانه هستند و نمي توانند دست به ازدواج بزنند و چه بسا شرايط حاكم بر خانواده مانع از آن مي شود كه پس از ازدواج همسرشان را به كشور خود ببرند .
3 . از نظر مالي توانايي اداره يك خانواده را ندارند .
اين علل از طرف مردان و عللي ديگر از جانب زنان است ، مانند :
1 . دختراني كه به خاطر سن بالا موفق به ازدواج نشده اند .
2 . مواردي كه تعداد زنان از مردان بيشتر بوده و به اين دليل تقاضا براي ازدواج وجود ندارد .
3 . زنان مطلّقه شوهر از دست داده اي كه هرگز جوان هاي نورس حاضر به ازدواج با آنها نيستند .
اين مشكلات و نظاير آنها ، اخيراً فقهاي اهل سنت را در مجمع فقهي جدّه بر آن داشت كه به نوعي از ازدواج به ظاهر دائم ولي در حقيقت موقت تن بدهند و آن اين كه هر دو طرف پس از عقد دائم رسمي ، كليه حقوق خود را به يكديگر ببخشند جز اين كه مرد گاه و بيگاه بتواند به زن سر بزند و از اين طريق نياز جنسي انان از راه مشروع برآورده شود ، و نام اين ازدواج را « مسيار » نهاده اند . و از اين طريق ، مشكلات دختران در خانه مانده و زنان مطلقه را برطرف مي كنند ، زيرا با تسهيل
شرايط بسياري از افراد حاضرند با چنين زناني بدون سر و صدا ازدواج كرده و هيچ نوع تعهد و بار سنگيني بر دوش يكديگر ننهند .
اين كه چنين ازدواجي صحيح است يا نه ، از قلمرو گفتگوي ما بيرون است ، ولي بايد گفت كه اين گروه به خاطر روي گرداني از شريعت و سنّت پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ناچار شدند از كانال هاي انحرافي وارد شده و رفع نياز كنند .
تا اين جا با ماهيت ازدواج متعه آشنا شديم . اكنون وقت آن است كه با دلائل حلال بودن و تشريع آن آشنا گرديم . در اين خصوص ، توجه به دو نكته ضرورت دارد :
1 . مشروع بودن نكاح متعه در صدر اسلام .
2 . نسخ نشدن اين حكم شرعي در زمان رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) .
دليل مشروعيت « متعه » ( ازدواج موقت )
دليل روشن مشروع بودن متعه اين بخش از آيه كريمه است كه مي فرمايد :
« فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَ آتُوهُنَّ أُجورَهُنَّ فَريضَة » . ( 1 )
« با زناني كه عقد موقت مي بنديد ، لازم است مزد آنان ( مهر ) را بپردازيد ، واين يك امر واجب است » .
اكنون بايد ديد اين آيه ، ناظر به ازدواج موقت است يا ازدواج دائم ؟
قرائني به روشني گواهي مي دهد كه اين بخش از آيه ناظر به ازدواج موقت است :
قرينه نخست
در آيه شريفه واژه « اجر » به كار رفته است ، درست است واژه « اجر » هم در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نساء /24.
عقد موقت به كار مي رود و هم در عقد دائم ، ولي از اين كه كلمه « اجر » را به كار برده ، در حالي كه مي توانست از واژه « صدقاتهن » ( 1 ) يا « مهورهن » استفاده كند ، قرينه بر آن است كه مراد آن نوع ازدواجي است كه در عين بهره گيري ، يك نوع رفع نياز مالي نيز در كار هست .
قرينه دوم : استمتاع به معني عقد متعه است
جمله « فَما استمتعتم بِهِ مِنهُنّ » به معناي عقد است ، نه تلذّذ و بهره گيري هر چند در عرف ما ، كلمه استمتاع به همان بهره مندي و بهره گيري اطلاق مي شود ، ولي مقصود از آن در آيه ، خواندن صيغه است ، به گواه اين كه جمله هاي « فَما استمتعتم بِهِ مِنهُنّ فَ آتُوهنَّ أُجورهنّ » به صورت شرط و جزء آمده است ، و لازمه شرط و جزء اين است كه دومي بر اوّلي مترتب مي شود . هرگاه بگوييم مقصود از « فما استمتعتم » ، اجراي صيغه است ، اين ترتب صحيح است ، زيرا پس از خواندن صيغه ، مهر بر ذمّه شوهر تعلق مي گيرد ، خواه دخول بكند ، خواه نكند . خواه همسر مطالبه بكند يا نكند . امّا اگر بخواهد پيش از دخول طلاق بدهد ، نصف مهر ساقط مي شود .
ولي اگر بگوييم مقصود از جمله « فما استمتعتم » عمل فيزيكي است ، اين ترتب صحيح نيست ، زيرا وجوب مهريه در گرو استمتاع و تلذذ خارجي نيست .
اكنون كه روشن شد مقصود از « فما استمتعتم » ، عقد استمتاع است ، بايد ببينيم مراد ، صيغه نكاح دائم است يا صيغه نكاح موقت ؟ روايات فراواني حاكي از آن است كه واژه « استمتاع » در عصر رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بر عقد موقت اطلاق مي شد ، نه بر عقد دائم ، اينك برخي از اين روايات :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نساء/4.
1 . مسلم در صحيح خود از جابر عبداللّه انصاري نقل مي كند :
« كُنّا نَسْتَمْتِعُ بِالْقَبْضَةِ مِنَ التَّمْرِ وَالدَّقيقِ الأَيّامَ عَلي عَهْدِ رَسُولِ اللّهِ وَأَبِي بَكْر حَتّي ـ ثَمَةَ ـ نَهي عَنْهُ عُمر » . ( 1 )
« ما در عصر رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و عصر ابوبكر با يك مشت خرما و يا آرد ، زني را به عقد موقت خود درمي آورديم تا آن زماني كه عمر از اين كار جلوگيري كرد » .
ـ . مالك از عروة بن زبير نقل مي كند : خوله دختر حكيم بر عمر بن خطاب وارد شد و گفت :
« إنّ رَبِيعَةَ بنِ أُميّةَ إِسْتَمتَعَ بِامرأَة فَحَمَلَتْ مِنْهُ . فَخَرَجَ عُمَرُ بن الخَطّاب فَزعاً يَجرُّ رِداءَهُ فَقَالَ : هذه المُتْعَة وَلَوْ كُنتُ تَقدّمتُ فيِها لرَجَمتُه » . ( 2 )
« ربيعه فرزند اميه ، زن زايايي را به ازدواج موقت درآورده و آن زن باردار شده است . عمر از خانه بيرون آمد ، در حالي كه از روي خشم ، رداي خود را بر زمين مي كشيد ، گفت : اين همان متعه است . اگر قبلاً مي دانستم او را سنگسار مي كردم » .
در اين سخن ، واژه « استمتع » به معني ازدواج موقت به كار رفته و عمر هم واژه متعه را در بيان همان ازدواج موقت به كار برده است .
قرينه سوم : حمل معناي آيه بر نكاح دائم ، مايه تكرار است
جمله « فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِِ مِنهُنَّ فَ آتُوهُنَّ أُجورَهُنَّ » در آغاز سه احتمال دارد :
الف . مقصود بيان حلال بودن نكاح دائم است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. صحيح مسلم، ج4، ص 131، باب نكاح المتعة من كتاب النكاح.
2. موطأ، ج2، ص 542، باب نكاح المتعة، حديث42; سنن بيهقي، ج7، ص 206.
ب . هدف تأكيد بر پرداخت مهريه زنان است .
ج . هدف بيان حلّيّت ازدواج موقت است .
تفسير نخست جز تكرار يك مطلب چيز ديگري نيست ، زيرا خداوند ، حكم نكاح دائم را در آيه چهارم از اين سوره بيان كرده و فرموده است :
( 1 )« زنان پاكيزه را به صورت دو تا يا سه تا يا چهار تا به ازدواج خود درآوريد . . . » .
ديگر با اين بيان روشن چه لزومي دارد كه با يك جمله دو پهلو به بيان حلال بودن ازدواج دائم بپردازد ؟ !
احتمال دوم مانند احتمال اوّل منتفي است ، زيرا خدا لزوم پرداخت مهريه را در همان آيه چهارم بيان كرده است ، آنجا كه مي فرمايد :
« و آتُوا النِّساء صَدقاتِهنَّ نِحلَة » . ( 2 )
« مهر زنان را به صورت يك بدهي يا هديه به آنان بپردازيد » .
با منتفي شدن هر دو احتمال ، احتمال سوم متعين خواهد بود .
قرينه چهارم ، اشاره به مال و عفّت
قبل از جمله مورد بحث ، دو جمله ياد شده در زير وارد شده است :
1 . « أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِكُم » : « براي شما حلال است كه با اموال خود آنان را انتخاب كنيد » .
2 . « مُحْصِنينَ غَيْرَ مُسافِحين » : « در حالي كه هدف پاكدامني باشد نه زنا » .
جمله نخست حاكي از آن است كه مرد به خاطر داشتن توان مالي مي خواهد به رفع نياز جنسي خود بپردازد و اسلام اين كار را اجازه مي دهد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1و2. نساء/4.
جمله دوم تأكيد دارد كه اين ازدواج به نيت حفظ عفاف و پاكدامني صورت مي گيرد ، نه به عنوان زنا و فرو نشاندن آتش شهوت .
به طور مسلم هر دو جمله حاكي است كه آيه در صدد تبيين يك نوع ازدواج است كه در آن مرد به خاطر ثروتش در صدد بهره گيري جنسي است و اسلام براي اين نوع ازدواج شرط مي كند كه نيت طرفين حفظ عفت باشد ، نه زنا .
ناگفته پيداست يك چنين زمينه اي جز در عقد موقت در نكاح دائم نيست . در نكاح دائم مرد ، مي خواهد به وسيله مال ، تشكيل خانواده دهد و داراي فرزند و خانواده گردد ، و اصلاً طرح كردن اين نكته كه اين ازدواج براي حفظ عفت باشد نه زنا از واقع آن بسيار دور است .
قرينه پنجم : جمله « إِلي أَجل مُسمّي »
گروهي از صحابه و تابعان ، جمله ياد شده را با جمله ديگري تكميل مي كنند و چنين مي گويند : « فما استمتعتم به منهنّ إلي أجل مسمّي » . ( 1 )
ناگفته پيداست كه قرآن مصون از تحريف و نقصان است و نظر آنان اين است كه مقصود ، ازدواج موقت و محدود است .
قرينه ششم : نظر ائمه اهل بيت (عليهم السلام)
فقيهان شيعه و محدّثان عالي مقام ، به پيروي از ائمه اهل بيت (عليهم السلام) همگي معترفند كه اين آيه ، در مورد ازدواج موقت نازل شده است . ( 2 )
اين بحث كوتاه درباره آيه مي تواند مشروعيت متعه را در عصر رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ثابت كند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الدرّ المنثور، ج2، ص 484ـ 488.
2.كافي، ج5، ص 448.
آيه متعه منسوخ نيست
مشروعيت ازدواج موقت با آيه مباركه ثابت شد ، ولي بايد توجه نمود كه اين حكم شرعي هرگز منسوخ نشده و تا روز قيامت باقي خواهد ماند . بعدها مصلحت انديشي ، سبب شده است كه حكومت ، مردم را از عمل به اين ازدواج باز دارد .
1 . احمد بن حنبل با سندي كه كليه راويان آن ثقه و عادل هستند از عمران بن حصين چنين نقل مي كند :
« نزلتْ آيةُ المتعةِ في كتابِ اللّه وعَمِلْنا بها مَع رسولِ اللّه (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فلم تَنزل آية تنسخها ولم ينه عنها النبي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) حتي مات » . ( 1 )
« عمران بن حصين مي گويد : آيه متعه در كتاب خدا آمده است و ما به آن در عصر رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) عمل كرديم و تا رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) زنده بود ، آيه اي نازل نشد كه آن را نسخ كند و پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيز از آن نهي نكرد » .
2 . ابن أبي نضرة نقل مي كند : به جابر بن عبداللّه انصاري گفتم : عبداللّه بن زبير از ازدواج موقت نهي مي كند ، ولي ابن عباس آن را جايز مي داند . جابر گفت : ما در زمان رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و زمان ابي بكر به اين آيه عمل كرديم ، آنگاه كه عمر به قدرت رسيد ، به مردم گفت :
« انّهُما كانَتا مُتْعَتَانِ عَلي عَهْدِ رَسُولِ اللّهِ (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، أَنَا أَنْهي عَنْهُما وَأُعاقِب عَلَيْهِما; إِحْداهُما مُتْعَةُ النِّساء وَالأُخري مُتْعَةُ الحَجِّ » . ( 2 )
« دو متعه در زمان رسول خدا حلال بود ، ومن از آن نهي مي كنم ، يكي ازدواج موقت و يكي تمتع در حج » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مسند احمد، ج4، ص 446.
2. سنن بيهقي، ج7، ص 206، با تلخيص.
شگفت آن كه خليفه هر دو را در يك زمان ممنوع كرد ، ولي نهي نخست ، بعد از وي به شدّت اجرا شد و نهي دوم ناديده گرفته شد و هم اكنون زائران خانه خدا را مي بينيم كه از مذاهب مختلف اسلامي غالباً حج تمتع انجام مي دهند .
البته بحث درباره ازدواج موقت و شبهات پيرامون آن فراوان است ، علاقه مندان به كتاب « الانصاف في مسائل دام فيها الخلاف » ، از صفحه 508 تا 551 مراجعه فرمايند .
12
اجتهاد در فقه
سؤال : اجتهاد در مذهب شيعه و اهداف آن .
پاسخ : آيين اسلام ، آيين دائم و جاوداني است و قوانين آن ، تا روز رستاخيز براي بشر لازم الاجراست . اسلام به حكم اين كه خاتم شرايع آسماني است ، بشر را از هر نوع قانون غير آسماني بي نياز ساخته و تكامل او را در پيروي از قوانين خود تضمين نموده است .
از سوي ديگر ، زندگي بشر در معرض دگرگوني قرار دارد و هر روز موضوعات جديد و مسائل نوظهوري در جامعه پديد مي آيد كه در عصر نزول وحي موجود نبوده و حكم آن به صورت صريح و مشخص در كتاب و سنّت وارد نشده است . درباره اين قبيل موضوعات كه در طول 14 قرن زندگي مسلمانان را فرا گرفته ، دو راه بيش در پيش روي فقيهان نيست :
1 . درباره اين موضوعات ، از قوانين غربي و يا قوانين وضعي هر كشوري استفاده شود ، هر چند اين قوانين ، ريشه اي در شريعت نداشته باشد . اين همان راهي است كه غربيان و برخي از كشورهاي اسلامي كه با حكومت هاي سكولار اداره مي شوند ، در پيش گرفته اند . مسلّماً اين راه از نظر شرع درست نيست ، زيرا چنان كه گفتيم ، آيين خاتم ، آنچه را كه بشر در بستر قانونگذاري به آن نياز دارد ، همه را
آورده و او را از قوانين غير آسماني بي نياز ساخته است ، و احكام رايج را به دو بخش : احكام جاهلي ، و احكام الهي تقسيم نموده است ، و آنچه را مربوط به خدا نباشد ، حكم جاهلي خوانده است و مي فرمايد :
« أَفَحُكْمَ الْجاهِليّة يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُكْماً لِقَوم يُوقِنُون » . ( 1 )
« آيا حكم جاهليت را مي جويند ، و چه كسي بهتر از خدا براي اهل يقين حكم مي كند ؟ » .
2 . راه ديگر آن است كه با توجه به غناي نظام تشريعي اسلام ، به منابع فقهي مراجعه كرده و احكام موضوعات نوظهور را با دقت و تأمّل از آنها استخراج كنيم و از اين طريق جامعه را از قوانين وضعي سكولارها ويا غربيان بي نياز سازيم .
اصولاً اجتهاد ، مايه حيات اسلام و پويايي قوانين آن است . در پرتو اجتهاد بود كه مسلمانان توانستند در طول 14قرن ، جامعه اسلامي را از قوانين غير اسلامي بي نياز سازند . تأسف اور است كه اهل سنّت ، باب اجتهاد مطلق را به روي خود بسته و فقط اجتهاد در مذهب را به روي خود باز نگه داشته اند ، يعني فقيه حنفي مي تواند با توجه به مباني و آراي ابوحنيفه ، احكام موضوعات نوظهور را استخراج كند ، ولي حق ندارد از حدود آرا و مباني او فاصله بگيرد ، هم چنين فقيهان شافعي و مالكي و حنبلي نيز در حيطه مذهب خود حق اجتهاد دارند .
اين نوع اجتهاد يك اجتهاد فلج كننده دين و شريعت است . مسلمانان جهان ، قرن ها به احكام فقيهان ديگر عمل مي كردند ، و هنوز فقه اين چهار نفر از رسميت گسترده برخوردار نبود . اجتهاد واقعي اين است كه فقيه با شكستن قيد اجتهاد در مذاهب ، اجتهاد مطلق را مطرح كند ، بي آن كه خود را به پيروي از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مائده/50.
مذهب امامي ملزم سازد ، حكم الهي را از منابع و مصادر فقهي استخراج كند ، خواه با نظريه و مباني يكي از اين چهار فقيه موافق باشد يا نباشد .
اجتهاد شيعه اجتهاد از نوع دوم است . فقيه شيعي ملتزم است حكم الهي را از كتاب ، سنّت ، عقل و اجماع استخراج كرده ، و آنچه را كه به عنوان حكم الهي به دست آورده است ، در اختيار ديگران قرار دهد .
اجتهاد مطلق ، تا سال 665ق در ميان فقيهان اهل سنت رواج كامل داشت ، ولي به علل سياسي ، ديگر مذاهب ناديده گرفته شد و جز چهار مذهب ، بقيه از رسميت افتاد و تمام مناصب رسمي از قبيل قضاوت و امامت جمعه و افتا در اختيار كساني قرار گرفت كه از يكي از چهار مذهب معروف پيروي كنند . ( 1 )
ما درباره آثار سازنده اجتهاد و اين كه براي حيات علمي اسلام بايد باب اجتهاد از نو به روي همه امت گشوده شود ، در كتاب « مفاهيم القرآن » به تفصيل سخن گفته ايم . ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. خطط مقريزي، ج2، ص 333ـ 334.
2. مفاهيم القرآن، ج 3، ص 271ـ 288.
13
تقيه و نفاق
سؤال : تقيه چيست و چه تفاوتي با نفاق دارد ؟
پاسخ : در تبيين حقيقت تقيه ، نخست به بيان معني لغوي و سپس به معني اصطلاحي آن مي پردازيم ، آنگاه تفاوت آن را با نفاق روشن مي سازيم .
واژه تقيه « مصدر فعل « إتّقي يتقّي » است كه در معناي آن ، مفهوم مصونيت و حمايت نهفته است . علي (عليه السلام) در منزلت پيامبر در ميدان جهاد مي فرمايد :
« إذا اشتدّ البأس اتقينا برسول اللّه » . ( 1 )
« هر موقع جنگ شدت مي يافت ، به رسول خدا پناه مي برديم و تحت حمايت او قرار مي گرفتيم » .
قرآن درباره مؤمن آل فرعون كه در باطن مؤمن ، و در ظاهر به شرك تظاهر مي كرد ، مي فرمايد :
« فَوقاهُ اللّه سَيّئات ما مَكرُوا » . ( 2 )
« خدا او را از نقشه هاي شيطاني فراعنه ، حفظ كرد [ گويي تظاهر به عقيده مخالف سپري بود كه بلاها را از او دفع كرد ] » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نهايه ابن اثير، ماده «وقي».
2. غافر/45.
تعريف تقيه يا معني اصطلاحي آن
براي تقيه تعريف هاي متعددي انجام گرفته ( 1 ) و يكي از آنها را در اين جا نقل مي كنيم :
مؤلف المنار آن را چنين تعريف مي كند :
« ما يُقال أَوْ يَفْعَل مُخالِفاً لِلْحَقّ لأجْل تَوقّيي الضَّرَر » . ( 2 )
« انسان براي دفع ضرر چيزي به زبان بگويد ، يا كاري انجام دهد كه مخالف حق است » .
در پرتو اين تعريف ، تفاوت جوهري تقيه با « نفاق » روشن گرديد ، تقيه از آن مؤمن است كه با حفظ گوهر ايمان در باطن ، تظاهر به عقيده مخالف مي كند ، تا مال و عرض و مالش محفوظ بماند .
در حالي كه نفاق از آن كافر و مشرك است در عين كفر دروني ، تظاهر به ايمان مي كند ، كه از منافع حاكم بر جامعه بهره مند گردد .
قرآن كريم پيوسته نفاق را نكوهش مي كند و مي فرمايد :
« إِنَّ الْمُنافِقِينَ فِي الدّرْكِ الأَسْفَلِ مِنَ النّارِ وَلَنْ تَجدَ لَهُم نَصيراً » . ( 3 )
« منافقان در پايين ترين دركات دوخ قرار دارند ، و هرگز ياوري براي آنها نخواهي يافت » .
در حالي كه از تقيه مؤمن آل فرعون ، و عمار ياسر ـ كه با حفظ گوهر ايمان ، تظاهر بر خلاف كردند ـ ستايش مي كند ، چنان كه در ادامه خواهد آمد .
بنابراين نبايد اين دو مفهوم را با هم درآميخت .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . براي آگاهي از ديگر تعريف ها به كتاب «الانصاف في مسائل دام فيها الخلاف»:2/287ـ 281 مراجعه فرماييد.
2. المنار:3/280.
3.نساء/145.
14
دليل تقيه
سؤال : آيا بر مشروعيت تقيه دليلي در قرآن و رفتار صحابه وجود دارد ؟
پاسخ : عمل به تقيه و تظاهر بر خلاف حق و حقيقت در شرايطي از نظر عقل و خرد لازم است و شرع مطهر نيز آن را تأييد كرده است . در حقيقت تقيه يكي از تعاليم اسلام است كه بر اساس آن ، در مواردي كه جان و عرض و مال يك فرد مسلمان در اثر اظهار عقيده مورد تهديد قرار گيرد ، مي تواند عقيده خود را كتمان كند . در اصطلاح شرعي به اين امر « تقيه » گفته مي شود . جواز تقيه ، نه تنها مدرك شرعي دارد ، بلكه عقل و خرد نيز بر درستي و لزوم آن در شرايط حساس گواهي مي دهد . چه ، از يك طرف حفظ جان و مال و آبرو لازم است ، و از طرف ديگر عمل بر وفق عقيده يك وظيفه ديني است . امّا در مواردي كه اظهار عقيده جان و مال و آبروي شخص را به خطر مي افكند و اين دو وظيفه عملاً با هم تزاحم و تعارض مي يابند ، طبعاً حكم خرد آن است كه انسان وظيفه و تكليف مهمتر را بر ديگري مقدم بدارد . در حقيقت ، تقيه سلاح افراد ضعيف در مقابل اشخاص قدرتمند و بي رحم است ، و پيداست كه اگر تهديدي دركار نباشد ، انسان نه عقيده خويش را كتمان مي كند و نه بر خلاف اعتقاد خود عمل مي نمايد .
قرآن در مورد عمّار ياسر ( و كليه كساني كه در چنگ كافران گرفتار شده و به
رغم ايمان استوار قلبي خويش ، براي تخلص از چنگ آنان ظاهراً لفظ كفر را بر زبان جاري مي كنند ) چنين مي فرمايد :
« مَنْ كَفَرَ بِاللّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمانِهِ إِلاّ مَن أُكْرِهَ وَقَلْبُـهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِيمانِ » . ( 1 )
« كسي كه پس از ايمان به خدا كفر ورزد ( به سزاي عمل خود مي رسد ) مگر كسي كه از روي ناچاري و اجبار اظهار كفر كند ، ولي قلبش به ايمان ، قرص و محكم باشد » .
در آيه ديگر مي فرمايد :
« لا يَتّخِذِ المؤْمِنُونَ الكافِرينَ أولياءَ مِنْ دُونِ المُؤْمِنينَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذلِك فَلَيْسَ مِنَ اللّهِ فِي شَيء إِلاّ أَنْ تَتّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَيُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَإِلَي اللّه الْمَصِيرُ » . ( 2 )
« روا نيست مؤمنان كافران را به جاي مؤمنان وليّ خود گيرند ، و هركس چنين كند پيوند خويش را با خداوند گسسته است; مگر اينكه خود را ( براي ايمني از شر آنها ) در حصن و حفاظِ تظاهر به قبول ولايتشان قرار دهيد . خداوند شما را از مخالفت با خويش برحذر مي دارد و بازگشت همگان به سوي خدا است » .
مفسران اسلامي در شرح اين دو آيه ، همگي اصل تقيه را اصلي مشروع دانسته اند . ( 3 )
اصولاً هركس مطالعه مختصري در تفسير و فقه اسلامي داشته باشد ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نحل/106.
2. آل عمران/28.
3. تفسير طبري:3/153; تفسير رازي:8/113; تفسير نسفي، در حاشيه تفسير خازن: 1/271; روح المعاني:3/121; مجمع البيان:3/...و 1/430.
مي داند كه اصل تقيه از اصول اسلامي است و نمي توان آيات فوق و نيز عمل مؤمن آل فرعون در كتمان ايمان خويش و اظهار خلاف آن را ( غافر/28 ) ناديده گرفت و تقيه را به طور كلّي منكر شد .
تقيه در برابر مسلمان بي رحم
آيات تقيه در مورد تقيه از كافران وارد شده ، ولي ملاك آن ، كه همان حفظ جان و عرض و مال مسلمين در شرايط حساس و ناگوار است ، اختصاص به كافران ندارد و اگر اظهار عقيده و يا عمل شخص بر وفق آن ، در برابر فرد مسلمان نيز موجب خوف شخص بر جان و مال خويش باشد ، تقيه در اين مورد حكم تقيه از كافر را خواهد داشت . اين سخني است كه ديگران نيز به آن تصريح كرده اند .
رازي مي گويد : مذهب شافعي اين است كه هرگاه وضع مسلمانان در ميان خود همان حالتي را به خود گرفت كه مسلمانان در ميان كفّار ( حربي ) دارند ، تقيه براي حفظ جان جايز است . همچنين تقيه منحصر به ضرر جاني نبوده و حتي ضرر مالي نيز مجوّز تقيه است; مالي كه حرمت آن مانند حرمت خون مسلمان است ، و اگر كسي در راه آن كشته شود ، شهيد مي باشد . ( 1 )
ابوهريره مي گويد : من از پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) دوگونه تعاليم و دستورات دريافت كرده ام . برخي را در ميان مردم منتشر كردم ، ولي از نشر برخي ديگر خودداري كردم . چه ، اگر انجام مي دادم كشته مي شدم . ( 2 )
كارنامه زندگي خلفاي اموي و عباسي سرشار از ظلم و ستم است . در آن روزگار ، نه تنها شيعيان به علت اظهار عقيده مطرود و منزوي شدند ، بلكه محدثان اهل سنت نيز در دوران مأمون در مسئله « خلق قرآن » غالباً راه تقيه را در پيش گرفته و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. تفسير رازي:8/13.
2. محاسن التأويل:4/82.
جز يك نفر همگي پس از صدور بخشنامه مأمون درباره خلق قرآن ، بر خلاف عقيده قلبي خويش موافقت نشان دادند ، كه داستان آن در تاريخ آمده است . ( 1 )
بنابراين « تقيّه » هم دليل قرآني دارد ، و هم صحابه پيامبر در شرايطي به آن عمل كرده اند كه نمونه بارز آن عمار ياسر است كه به اتفاق مفسران ، آيه « مَنْ كَفَرَ مِنْ بَعْدِ إِيمانهِ . . . » در حق وي نازل شده است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. تاريخ طبري:7/195ـ206.