بخش 24
فصل نهم : مسائل تاریخی مقدمه 1 . عزاداری در ایام سوگواری 2 . زیارت قبر ابوطالب شاهراه های سه گانه برای تشخیص عقیده ذخائر علمی و ادبی ابوطالب رفتار و کردار او در جامعه وصیّت ابوطالب هنگام مرگ قضاوت بستگان نظر دانشمندان شیعه بررسی حدیث ضحضاح
فصل نهم :
مسائل تاريخي
مقدمه
تاريخ گذشتگان ، تومار گشوده اي است در برابر تومار بسته آينده; به وسيله اين تومار باز ، بايد بخش بسته را گشود و خطوط حركت آينده را ترسيم كرد و در ضمن ، از آن درس هايي آموخت .
بخش مهمي از قرآن مجيد را داستان هاي پيامبران و سرگذشت اقوام و ملل مختلف تشكيل مي دهد ، اين بخش از كتاب آسماني به قلم وحي الهي نگارش يافته و كوچك ترين خطا و يا غرض ورزي و تحريف در آن رخ نداده است . از اين جهت سر تا پا نكته وعبرت است ، چنان كه مي فرمايد :
« لَقَدْ كانَ في قَصَصهم عِبرةٌ لأُولي الأَلباب » . ( 1 )
« در سرگذشت آنها ، درس عبرتي براي خردمندان است » .
ولي تاريخ هايي كه به قلم غير وحي نگارش يافته ، يعني انسان هاي غير معصوم ، با روحيه هاي مختلف و اهداف گوناگون به نگارش آن پرداخته اند ، از خطا و اشتباه; و در مواردي از غرض ورزي پيراسته نمي باشد . از اين جهت در پاره اي از موارد سيماي حقيقت در پس پرده هاي ضخيمِ دگرگوني و تحريف ، مستور و پنهان مانده است .
با تمام اين مشكلات ، انسان هاي محقق و باريك بين با گردآوري قرائن و شواهد ، مي توانند حقيقت را از مجاز و راست را از دروغ باز شناسند و به صورت عالمانه و منصفانه در رويدادها ، قضاوت كنند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. يوسف/11.
در برخي از پرسش هاي اين فصل ، بعضي از تاريخ نگاران در نقل وقايع دچار خطا و اشتباه شده و احياناً به پيش داوري پرداخته اند . اميد است با نيش قلم پرده ها بالا رود و خورشيد حقيقت محيط داوري را روشن سازد .
از خداي بزرگ خواهانيم ما را از لغزش حفظ فرمايد .
1
عزاداري در ايام سوگواري
سؤال : چرا به ياد حادثه كربلا اين همه عزاداري مي كنيد ؟
پاسخ : اهميت نهضت امام حسين (عليه السلام) كه به صورت يكي از « شورانگيزترين حماسه هاي تاريخ بشريت » درآمده ، نه تنها از اين نظر است كه همه ساله نيرومندترين امواج احساسات ميليون ها انسان را برمي انگيزد و مراسمي پرشورتر از هر مراسم ديگر به وجود مي آورد ، بلكه اهميت آن بيشتر بدين خاطر است كه هيچ گونه « محركي » جز عواطف پاك ديني و انساني ندارد . اين تظاهرات پرشكوه كه به خاطر بزرگداشت اين حادثه تاريخي انجام مي گيرد و بر خلاف ديگر تظاهرات ، نيازمند هيچ گونه مقدمه چيني و فعاليت3 تبليغاتي نيست ، از اين جهت در نوع خود بي نظير است .
نكته اي كه براي بسياري از كساني كه از دور دست بر آتشند هنوز به درستي روشن نشده و همچنان به صورت « معمائي » در نظر آنها باقي مانده اين است كه :
چرا اين قدر به اين حادثه تاريخي اهميت داده مي شود ؟
چرا امروز كه از « حزب اموي » و دار و دسته آنها اثري نيست و قهرمانان اين حادثه مي بايست فراموش شده باشند ، اين ماجرا رنگ ابديت به خود گرفته است ؟ !
پاسخ اين سؤال را بايد در لابه لاي انگيزه هاي اصلي اين انقلاب جستجو كرد . تجزيه و تحليل اين مسئله براي كساني كه از تاريخ اسلام آگاهي دارند ، پيچيده و دشوار نيست .
به بيان روشن تر ، حادثه خونين كربلا نموداري از جنگ دو رقيب سياسي بر سر به دست آوردن كرسي زمامداري يا بر سر املاك و سرزمين ها نبود .
از طرفي ، اين حادثه معلول انفجار كينه هاي دو طايفه متخاصم بر سر امتيازات قبيله اي هم نيست ، بلكه اين حادثه صحنه روشني از مبارزه دو مكتب فكري و عقيدتي است كه آتش فروزان آن ، در طول تاريخ پرماجراي بشريت ، از ديرباز تاكنون هرگز خاموش نشده است . اين مبارزه ادامه مبارزه تمام پيامبران و مردان اصلاح 3طلب جهان ، و به تعبير ديگر دنباله جنگ هاي خونين « بدر و احزاب » بود .
همه مي دانيم هنگامي كه « پيامبر اسلام » به عنوان يك رهبر انقلاب فكري و اجتماعي براي نجات بشريت از انواع بت پرستي و خرافات ، و آزادي انسان ها از چنگال جهل و بيدادگري ، قيام كرد و قشرهاي ستمديده و زجر كشيده را كه مهم ترين عناصر انقلاب بودند به گرد خود جمع نمود ، مخالفان اين نهضت اصلاحي كه در رأس آنها رباخواران مكه بودند ، صفوف خود را فشرده ساخته براي خاموش كردن اين ندا ، تمام نيروهاي خود را به كار انداختند ، ابتكار اين عمليات در دست « حزب اموي » و سرپرست آنها « ابوسفيان » بود .
ولي سرانجام ، در برابر عظمت و نفوذ خيره كننده اسلام به زانو درآمده و به ناچار تسليم شدند .
بديهي است از هم گسيختگي اين حزب ، به معني ريشه كن شدن و نابودي كامل آنها نبود ، بلكه نقطه عطفي در زندگي آنها محسوب مي شد ، يعني فعاليت هاي ضد اسلامي صريح و آشكار خود را به فعاليت هاي پشت پرده و تدريجي تبديل نمودند و در انتظار فرصت بودند .
پس از رحلت پيامبر بني اميه براي ايجاد يك جنبش ارتجاعي و سوق مردم به دوران قبل از اسلام ، مي كوشيدند كه در دستگاه رهبري اسلامي نفوذ پيدا كنند و هر قدر مسلمانان از زمان پيامبر فاصله مي گرفتند ، بني اميه زمينه را مساعدتر مي ديدند . برخي از « سنت هاي جاهليت » كه بنابر علل گوناگون به دست غير بني اميه احيا گرديده بود ، زمينه را براي يك « قيام جاهلي » آماده ساخته بود ، از جمله اين كه :
1 . مسئله نژاد پرستي كه اسلام روي آن خط قرمز كشيده بود ، مجدداً به دست خليفه دوم زنده شد و نژاد عرب بر موالي ( غير عرب ) آشكارا برتري يافت !
2 . تبعيض هاي گوناگون كه با روح اسلام ابداً سازگار نبود آشكار گشت و « بيت المال » كه در زمان پيامبر به طور مساوي در ميان مسلمانان تقسيم مي شد ، به صورت ديگري درآمد . به عده اي امتيازات بي موردي داده شد و امتيازات طبقاتي مجدداً احيا گرديد !
3 . پست ها و مناصب كه در زمان پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بر اساس لياقت و ارزش علمي و اخلاقي و معنوي به افراد داده مي شد ، تحت تأثير روابط خويشاوندي و فاميلي ، در ميان اقوام و بستگان بعضي از خلفا تقسيم شد !
مقارن همين اوضاع و احوال ، فرزند ابوسفيان ( معاويه ) پس از برادرش به دستگاه حكومت اسلامي راه يافت و به زمامداري يكي از حساس ترين مناطق اسلام ( شام ) رسيد و از اينجا با همكاري باقيمانده احزاب جاهليت ، زمينه را براي قبضه كردن حكومت اسلام و احياي همه سنت هاي جاهليت هموار ساخت .
اين موج به قدري شديد بود كه پاك مردي مانند علي (عليه السلام) را در تمام دوران خلافت نيز به خود مشغول ساخت .
چهره اين جنبش ضد اسلامي به قدري آشكار بود كه رهبران آن نيز نمي توانستند آن را مكتوم دارند .
اگر ابوسفيان در آن جمله عجيب تاريخي خود هنگام انتقال خلافت به
بني اميه و بني مروان با وقاحت تمام مي گويد : « هان اي بني اميه ! بكوشيد و گوي زمامداري را از ميدان برباييد ( و به يكديگر پاس دهيد ) سوگند به آنچه من به آن سوگند ياد مي كنم ! بهشت و دوزخي در كار نيست ( 1 ) ( و قيام محمد يك جنبش سياسي بوده است ! ) .
و يا اگر « معاويه » هنگام تسلط بر عراق در خطبه خود در كوفه مي گويد : « من براي اين نيامده ام كه شما نماز بخوانيد و روزه بگيريد ، من آمده ام بر شما حكومت كنم هر كس با من مخالفت ورزد او را نابود خواهم كرد ! » ( 2 ) و اگر يزيد هنگام مشاهده سرهاي آزاد مرداني كه در كربلا شربت شهادت نوشيدند ، مي گويد : « اي كاش نياكان من كه در ميدان بدر كشته شدند ، بودند و منظره انتقام گرفتن مرا از بني هاشم مشاهده مي كردند ! » ( 3 ) . . . همه اينها شواهد گويايي بر ماهيت اين خيزش ننگين اموي بود كه هر قدر پيشتر مي رفت ، بي پرده تر و حادتر مي شد .
در اين شرايط ، كه امويان ، جامعه اسلامي را به صورت خزنده به سوي جاهليت سوق مي دادند و خليفه وقت ، آشكارا هر نوع نزول وحي را بر پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) انكار مي كرد ، ارزيابي نهضت آن حضرت سهل و آسان مي باشد .
اگر حضرتش ، با شهادت خود و يارانش اين شجره خبيثه را از بيخ نمي كند ، از اسلام ناب محمدي جز نام و آيين محرّف 3چيزي باقي نمي ماند ، و لذا وقتي امام حسين (عليه السلام) از بيعت مردم شام با يزيد آگاه گشت فرمود :
« فعَلي الإسلام السلام إذا بُليت الأُمّة براع مِثل يَزيد » . ( 4 )
« پس از زمامداري يزيد ، بايد فاتحه اسلام را خواند » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. ابن عبد البر در الاستيعاب در حاشيه الاصابة، ج4، ص 87، و شرح نهج البلاغه، ج2، 45 و ج15، ص 175.
2. صلح الحسن (عليه السلام) :285، به نقل از شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج4، ص 16.
3. تاريخ طبري، 10، رويدادهاي سال 284.
4. اللهوف في قتلي الطفوف، 18.
امام در اين شرايط احساس كرد كه بايد سكوت را شكست و حالت بي تفاوتي را كه بر جامعه آن روز حاكم بود درهم كوبيد ، چرا سكوت را نشكند ؟ مگر مي توانست در برابر اين خطر بزرگ كه اسلام عزيز را تهديد مي كرد و در زمان « يزيد » به اوج خود رسيده بود ، سكوت كند و خاموش بنشيند ؟ او در دامن انسان هايي پرورش يافته بود كه حفظ دين الهي نزد آنان از همه چيز عزيزتر بود ، از اين رو با يك فداكاري فوق العاده و از خودگذشتگي مطلق ، سكوت مرگباري را كه بر جامعه اسلامي سايه افكنده بود ، درهم شكست و چهره شوم اين نهضت جاهلي را از پشت پرده هاي تبليغاتي بني اميه آشكار ساخت و با خون پاك خود ، سطور درخشاني بر پيشاني تاريخ اسلام نوشت كه براي انقلاب هاي آينده حماسه اي جاويد و پرشور باشد .
آري حسين (عليه السلام) چنين كرد و رسالت بزرگ و تاريخي خود را در برابر اسلام انجام داد و مسير تاريخ اسلام را دگرگون كرد ، توطئه هاي ضد اسلامي حزب اموي را درهم كوبيد و آخرين تلاش هاي ظالمانه آنها را خنثي كرد ، از اين جهت ، نهضت او يك نهضت بي مثال گرديد . راه و رسم امام حسين (عليه السلام) براي همگان ، بهترين الگو است ، وبراي صيانت آن هر سال بايد مراسمي برپا كرد تا مكتب جهاد و شهادت در راه حق و مبارزه با ظلم و بيدادگري ، زنده و پوينده بماند ، و اگر شيعيان در ايام شهادت آن حضرت جوش و خروش كوبنده اي از خود نشان مي دهند ، مي خواهند روح ظلم و كفرستيزي را در كالبد مسلمانان بدمند .
* * *
تا اينجا با علل پيدايش نهضت حسيني آشنا شديم ، و اگر با نتايج و پيامدهاي قيام عاشورا آشنا شويم ، به يقين اعتراف خواهيم كرد كه هرچه در برپايي با شكوه مراسم عاشوراي حسيني بكوشيم ، باز حق آن را ادا نكرده ايم .
2
زيارت قبر ابوطالب
سؤال : چرا به زيارت قبر ابوطالب مي رويد ، مگر او با ايمان از دنيا رفته است ؟
پاسخ : ابوطالب فرزند عبدالمطلب ، عموي پيامبر گرامي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و پدر اميرمؤمنان علي (عليهم السلام) است كه در خاندان توحيد ديده به جهان گشوده و پس از درگذشت عبدالمطلب ـ كه در آن روز ، هشت بهار از عمر پيامبر گذشته بود ـ سرپرستي پيامبر را برعهده گرفت و تا جان بر لب داشت ، از آن حضرت حمايت كرد .
ما به عنوان يك تاريخ نگار بي طرف مي خواهيم وضعيت اعتقادي او را بررسي كنيم و بدانيم آيا او يك فرد مشرك بود يا ايمان آورده بود ، هر چند به سان فرزندش علي ، يا ديگر افراد عادي ، مانند حمزه و ابي ذر ، تظاهر به اسلام نمي كرد .
شاهراه هاي سه گانه براي تشخيص عقيده
طرز تفكر و عقيده هر شخص را از سه طريق مي توان به دست آورد :
1 . بررسي آثار علمي و ادبي كه از او به يادگار مانده است .
2 . رفتار و كردار او در ميان جامعه .
3 . عقيده دوستان و نزديكان بي غرض در حقّ وي .
ما مي توانيم عقيده و ايمان ابوطالب را از سه راه ياد شده ، اثبات كنيم .
اشعار و سروده هاي وي ، گواهي بر ايمان و اخلاص او مي دهد . همچنين ، خدمات ارزشمند او در ده سال آخر عمر خود ، گواه محكمي بر ايمان فوق العاده او است . عقيده نزديكان بي غرض وي نيز اين است كه او يك فرد مسلمان و با ايمان بوده است و هرگز كسي از دوستان و اقوام او ، جز تصديق اخلاص و ايمان او چيز ديگري نگفته است . اينك موضوع را از سه طريق ياد شده مورد بررسي كامل قرار مي دهيم :
ذخائر علمي و ادبي ابوطالب
ما از ميان قصائد طولاني وي ، قطعاتي چند انتخاب نموده و براي روشن شدن مطلب ، ترجمه آنها را نيز مي نگاريم :
لِيَعْلَم خِيارُ النّاسِ انَّ مُحَمَّـداً
أتـانـا بِهَـدْي مِثْلَ مـا اتيـا بـه
وَزيرٌ لِمُوسي وَالمَسيحِ بن مَرْيَمَ
فَكُلٌّ بِأَمْرِ اللّه يَهْدِي وَيَعْصِمُ ( 1 )
« اشخاص شريف و فهميده بدانند كه ، محمّد به سان موسي و عيسي پيامبر است;با آن نوري كه آن دو نفر مبعوث شدند ، او نيز برانگيخته شده است . و تمام پيامبران به فرمان خداوند ، مردم را راهنمايي و از گناه باز مي دارند » .
تَمَنَّيْتُمُ أَنْ تَقْتُلُوهُ وَإِنَّما
نَبِيٌّ أَتاهُ الوَحْيُ مِنْ عِنْدِ رَبّهِ
أَمّانِيّكُمْ هذِي كَأَحْلامِ نائِمِ
فَمَنْ قَالَ لا ، يَقْرَع بِها سِنَّ نادِم ( 2 )
« سران قريش ! آرزو كرديد كه او را بكشيد ، اين آرزوي خامي است كه در سر مي پرورانيد;و كمتر از خواب هاي آشفته نيست ! او پيامبر است ، از ناحيه خدا بر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مجمع البيان، ج7، ص 37 و الحجة، ص 57 و مستدرك حاكم، ج2، ص 623.
2. ديوان ابوطالب، ص 84.
او وحي نازل مي گردد و كسي كه بگويد نه; انگشت پشيماني به دندان خواهد گرفت » .
« قريش ! آيا نمي دانيد كه ما او ( محمّد ) را مانند موسي پيامبر يافته ايم و نام و نشان او در كتاب هاي آسماني قيد گرديده است ، و بندگان خدا محبت مخصوصي به وي دارند ، و نبايد درباره كسي كه خدا محبت او را در دل هايي به وديعت گذارده ، ستم كرد » .
وَاللّهِ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ بِجَمْعِهِمْ
فَاصْدَعْ بِأَمْرِكَ ما عَلَيْكَ غَضاضَةٌ
وَدَعَوتَني وَعَلِمتُ أنّكَ ناصِحي
وَلَقَدْ عَلِمْتُ انّ دينَ مُحَمّد (صلّي الله عليه وآله وسلّم )
حَتّي أُوسِّدُ فِي التُّرابِ دَفينا
وَابشِرْ بِذاك وَقُرَّ مِنْكَ عُيُونا
وَلَقَدْ دعوتَ وَكُنتَ ثَمَّ أمينا
مِنْ خَيْرِ أَدْيانِ البريّة دِينا ( 2 )
« برادرزاده ام ! هرگز قريش تا آن روزي كه لحد را بستر كنم بر تو دست نخواهد يافت .
به آنچه مأموري آشكار كن ، از هيچ چيز مترس ، و بشارت ده ، و چشماني را روشن ساز .
مرا به آيين خود خواندي و مي دانم تو پند ده من هستي ، تو در دعوت خود امين و درستكاري ، حقا كه كيش محمد از بهترين آيين ها است » .
هر يك از اين قطعات ، كه بخش كوچكي از قصائد مفصل و سراپا نغز ابوطالب است ، صريحاً بر ايمان او به كيش برادرزاده اش گواهي مي دهد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. ديوان ابوطالب، ص 32، و سيره ابن هشام، ج1، ص 373.
2. تاريخ ابن كثير، ج72 ص 42.
خلاصه سخن آن كه هر يك از اين اشعار در اثبات ايمان و اخلاص گوينده آنها كافي است ، و اگر گوينده اين ابيات يك فرد خارج از محيط اغراض و تعصبات بود ، همگي بالاتفاق به ايمان و اسلام سراينده آن حكم مي كردند ، ولي از آنجا كه گوينده آنها « ابوطالب » است و دستگاه تبليغاتي سازمان هاي سياسي اموي و عباسي پيوسته بر ضد آل ابوطالب تبليغ كرده اند; از اين نظر گروهي نخواسته اند يك چنين فضيلت و مزيّتي را براي ابوطالب اثبات كنند .
از طرفي وي ، پدر علي (عليه السلام) است كه دستگاه هاي تبليغي خلفاء بر ضد او پيوسته كار كردند; زيرا اسلام و ايمان پدر وي ، فضيلت بارزي درباره او حساب مي شود . در حالي كه كفر و شرك پدران خلفا ، موجب كسر شأن آنها مي باشد .
رفتار و كردار او در جامعه
راه دوم ، طرز رفتار او با پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و نحوه فداكاري و دفاع او از ساحت اقدس پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است و هر كدام از آن خدمات ، مي تواند آئينه فكر و روشنگر روحيات او باشد ، زيرا :
ابوطالب شخصيتي است كه ، راضي نشد برادرزاده او دل شكسته شود ، و عليرغم تمام موانع و نبود امكانات زحمت بردن او را به شام ، پذيرفت .
اعتقاد او به فرزند برادر تا آن پايه بود كه او را همراه خود به مصلّي برده و خدا را به مقام او قسم داد و باران رحمت طلبيد .
وي در راه حفظ پيامبر از پاي ننشست ، و سه سال دربه دري و زندگي در شكاف كوه و اعماق درّه را بر رياست و سيادت مكه ترجيح داد; تا آنجا كه اين آوارگي سه ساله ، او را فرسوده ساخت و صحت و سلامت خود را از دست داد و چند روز پس از پايان محاصره اقتصادي كه به خانه و زندگي برگشت ، بدرود زندگي گفت .
ايمان او به رسول خدا به قدري محكم بود كه راضي بود تمام فرزندان گرامي
وي كشته شوند ولي او زنده بماند . علي را در رختخواب وي مي خوابانيد ، تا اگر سوء قصدي در كار باشد به وي اصابت نكند . بالاتر از آن ، روزي حاضر شد تمام سران قريش به عنوان انتقام كشته شوند ، و طبعاً تمام قبيله بني هاشم نيز كشته مي شدند .
وصيّت ابوطالب هنگام مرگ
وي هنگام مرگ به فرزندان خود چنين گفت : من « محمد » را به شما توصيه مي كنم ، زيرا او امين قريش و راستگوي عرب ، و حائز تمام كمالات است . آئيني آورده كه دل ها بدان ايمان دارد ، امّا زبان ها از ترس شماتت به انكار آن برخاسته است . من اكنون مي بينم كه افتادگان و ضعيفان عرب ، به حمايت او برخاسته و به او ايمان آورده اند; و محمد به كمك آنها بر شكستن صفوف قريش قيام نموده است . سران قريش را خوار ، خانه هاي آنان را ويران ، و بي پناهان آنها را قوي و نيرومند و مصدر كار نموده است . سپس گفتار خود را با جمله هاي زير پايان داد : اي خويشاوندان من ، از دوستان و حاميان حزب او ( اسلام ) گرديد . هر كسي پيروي او را نمايد; سعادتمند مي گردد ، اگر اجل مرا مهلت مي داد ، حوادث و مكاره روزگار را از او دفع مي نمودم . ( 1 )
ما شك نداريم كه وي در اين آرزو راستگو بوده و خدمات و جان فشاني هاي ده ساله او ، گواه صدق گفتار او است . حتي روزي كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، تمام اعمام و خويشاوندان خود را دور خود جمع كرد و آيين اسلام را به آنها عرضه داشت ، ابوطالب به او گفت : برادرزاده ام قيام كن ، تو والامقامي ، حزب تو از گرامي ترين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. كونوا له ولاة ولحزبه حماة، واللّه لا يسلك احد سبيله إلاّ رَشَد ولا يأخذ أحد بهداه إلاّ سعد، ولو كان لنفسي مدّة وفي احلي تأخير لكففت عنه الهزاهز، ولدافعت عنه الدوافع». سيره حلبي، ج1، ص 390; تاريخ الخميس، ج71 ص 339.
حزب هاست ، تو فرزند مرد بزرگي هستي ، هرگاه زباني تو را آزار دهد ، زبان هاي تيزي به دفاع تو برمي خيزد ، و شمشيرهاي برنده اي آنها را مي ربايد . ( 1 )
قضاوت بستگان
خوب است ايمان و اخلاص ابوطالب را از نزديكان بي غرض او بپرسيم . زيرا اهلِ خانه ، به درون خانه و آنچه در آن مي گذرد ، داناترند : ( 2 )
1 . وقتي علي (عليه السلام) خبر مرگ ابوطالب را به پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) داد; وي سخت گريست و به علي دستور غسل و كفن و دفن صادر نمود ، و از خدا براي او طلب مغفرت نمود . ( 3 )
2 . امام باقر (عليه السلام) مي فرمايد : ايمانِ ابوطالب ، بر ايمان بسياري از مردم ترجيح دارد و اميرمؤمنان دستور مي داد از طرف وي حج به جا آورند . ( 4 )
3 . امام صادق (عليه السلام) فرمود : حضرت ابوطالب به سان اصحاب كهف است كه در دل ايمان داشتند و تظاهر به شرك مي نمودند ، از اين جهت دوبار مأجور خواهند بود . ( 5 )
نظر دانشمندان شيعه
علماي اماميه ، زيديه ، به پيروي از اهل بيت همگي اتفاق دارند كه ابوطالب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. اخرج ابن اخي فانك الرفيع كعبا، والمنيع حزباً والأعلي أباً، واللّه لا يسلقك لسان الا سلقتْه السن حداد، واجتذبته سيوف حداد، «الطرائف»، تأليف سيد بن طاووس، ص 85، نقل از غاية السؤل في مناقب آل الرسول، نگارش ابراهيم بن علي دينوري.
2. أهْلُ الْبَيْتِ أَدْري بِما فِي البَيْتِ.
3. شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج14، ص 76.
4. همان مدرك، ص 68.
5. اَسَرُّوا الايمانَ وأظْهَرُوا الشِّرك فأتاهُمُ اللّه أجرَهُم مَرَّتينِ.اصول كافي،ج1 ص 248، ح28.
يكي از افراد برجسته اسلام بوده و روزي كه جان از بدنش خارج گرديد ، دلي مالامال از ايمان و اخلاص به اسلام و مسلمانان داشت و در اين باره كتاب ها و رساله هاي زيادي نوشته اند . از اعصار گذشته تاكنون هيجده كتاب پيرامون ايمان ابوطالب به رشته تحرير درآمده است .
بررسي حديث ضحضاح
حديث ضحضاح دستاويز كساني است كه بر كفر ابوطالب استدلال نموده اند . اينك متن حديث :
بخاري در صحيح خود از ليث بن سعد دو مطلب را از پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل مي كند :
الف . « وَجدتُهُ في غَمرات مِنَ النّارِ فَأَخّرَجتهُ إلي ضَحْضاح » .
ـ او ( ابوطالب ) را در انبوهي از آتش يافتم ، پس وي را به ضحضاح ( 1 ) ( پاياب ) منتقل نمودم .
ب . « لَعَلَّهُ تَنْفَعهُ شَفَاعَتي يَوْمَ القِيامَةِ فَيُجْعَل في ضَحْضاح مِنَ النّارِ يَبْلُغُ كَعْبَيْهِ يَغلي مِنْ دِماغِهِ » .
ـ شايد در روز رستاخيز ، شفاعت من به او ـ ابوطالب ـ سودي رساند پس در پايابي از آتش قرار گيرد ، كه گودي آن تا برآمدگي پاهاي وي مي رسد; به طوري كه مغز او به جوش مي آيد . ( 2 )
ما فعلاً در سند روايت بحث و گفتگو نمي كنيم زيرا گفتگو در اين صورت به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. «ضحضاح» كه معادل آن در فارسي «پاياب» است، به معناي گودالي است كه عمق آن، كمتر از قامت انسان است.
2. صحيح بخاري، ج5، ابواب مناقب، باب قصّه ابي طالب، ص 52، ط مصر ; و ج8، كتاب الأدب، باب كنية المشرك، ص 46.
درازا مي كشد ، فقط درباره مضمون سخن مي گوييم :
مضمون حديث از دو نظر بر خلاف قرآن است :
اوّلاً : تا روز رستاخيز احدي وارد دوزخ و يا بهشت نمي شود آنگاه كه ميزان هاي الهي برپا شود و به اعمال انسان ها رسيدگي گردد ، همگان از صراطي كه خدا از واقع آن خبر دارد مي گذرند ، گروهي نجات يافته و گروهي ديگر وارد دوزخ مي شوند ، چنان كه مي فرمايد :
« وَإِنْ مِنْكُمْ إِلاّ واردُها كان عَلي رَبّكَ حَتْماً مَقْضِيّا * ثُمَّ نُنَجي الّذينَ اتَّقَوا وَنَذَر الظّالِمينَ فِيها جِثِياً » . ( 1 )
« همه شما بدون استثنا وارد دوزخ مي شويد ، اين امري است قطعي بر پروردگارت ، سپس آنها را كه تقوا پيشه كرده اند از آن رهايي مي بخشيم و ظالمان را در حالي كه به زانو درآمده اند در آن رها مي سازيم » .
بنابراين چگونه ابوطالب بدون درنگ ، پس از وفات وارد دوزخ شده و در انبوه آتش قرار گرفته ، مگر ابوطالب از اين اصل كلي مستثني است ؟
خدا درباره آل فرعون مي فرمايد :
« النّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيها غُدوّاً وعَشِيّاً وَيَوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ اَدخِلوا آلَ فِرعونَ أَشدَّ العَذاب » . ( 2 )
« آل فرعون صبح و شام به آتش عرضه مي شوند ( به آن وارد نمي شوند ) و روزي كه قيامت برپا شود ، فرمان مي آيد آل فرعون را در سخت ترين عذاب ها وارد كنيد » .
چگونه است كه ابوطالب ، حامي پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) كه سه سال تمام در شعب با او به سر برده و تمام زجرها را در راه برادرزاده اش تحمل نموده است ، پس از مرگ در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مريم/71 و 72.
2. غافر/46.
انبوهي از آتش قرار مي گيرد ؟
2 . ظاهر حديث اين است كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) وعده داد كه درباره او شفاعت كند ، در حالي كه شفاعت از آن مؤمنان است ، قرآن كريم مي فرمايد :
« وَالّذينَ كَفَرُوا لَهُمْ نارُ جَهَنَّم لا يُقْضي عَليهم فَيَمُوتُوا وَلا يُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها كَذلِكَ نَجزِي كلَّ كَفُور » . ( 1 )
« آتش دوزخ براي كافران است ، نه مرگ آنان فرا مي رسد كه بميرند و نه عذاب آنان تخفيف داده مي شود ، ما كافران را چنين كيفر مي دهيم » .
ب . « شَفاعَتي نائِلَة إِنْ شاءَ اللّه مَنْ ماتَ وَلا يشرك بِاللّهِ شَيْئاً » . ( 2 )
« شفاعت من به خواست خدا به كساني از امتم مي رسد كه مشرك نباشند » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. فاطر/36.
2. مسند احمد:1/301، و 4/416 و 5/148.