بخش 26

فصل دهم : صحابه مقدمه 1 . عدالت صحابه عدالت صحابه در احادیث عدالت صحابه در آینه تاریخ 2 . حدیث #171; اصحابی کالنجوم #187; 3. روایات صحابی 4 . انتقاد از صحابه


623


فصل دهم :

صحابه


625


مقدمه

« صحابي » به كسي مي گويند كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را ديده و مدتي با او معاشرت نموده است ، و برخي در تعريف صحابي نظر وسيع تري دارند و آن اين كه هركس پيامبر را ديده و به او ايمان آورده است ، صحابي مي باشد . ( 1 )

از نظر ما تعريف نخست واقع بينانه تر است ، زيرا فردي كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را يك بار و دوبار و يا يك روز ، ده روز ديده بدون اين كه با او معاشرت كند ، واژه « صحبت » كه صحابي از آن گرفته شده در مورد او صدق نمي كند .

شكي نيست كه مصاحبت با نور الهي و گرامي ترين انسان هاي روي زمين ، افتخاري است كه نمي توان آن را ناديده گرفت و اين زمينه فضيلت ، قابل انكار نيست ، امّا مشروط بر اين كه مصاحبت ، زمينه و بستر تكامل و تعالي معنوي باشد ، و گرنه نوعي خسران شمرده مي شود .

قرآن از زنان نوح و لوط به عنوان زنان زيانكار نام مي برد كه از مصاحبت همسران خود كه از انبياي الهي بودند ، بهره اي نبردند ، بنابراين انتظار اين كه هر فردي به مجرد همنشيني با پيامبري به درجات كمال برسد ، انديشه اي نادرست است . ( 2 )

سيره نويسان و علماي رجال ، از پانزده هزار و اندي نفر به عنوان اصحاب

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. اسدالغابة، ج71 ص 11و 12.

2. تحريم/10.


626


پيامبر نام برده اند ، در حالي كه اصحاب او فزونتر از اين ارقام بوده اند ، زيرا هنگامي كه آن حضرت دعوت حق را لبيك گفت ، بيشتر نقاط شبه جزيره به وي ايمان آورده و گروه گروه به زيارتش مي شتافتند .

با توجه به اين اصل ، چگونه مي توان گفت تنها يك ديدار يا يك روز همنشيني ، اين افراد را كه پيش از اسلام ، مشرك و بت پرست وغرق در فساد بودند ، يك باره به انسان هايي عادل و پرهيزكار مبدل ساخت ؟ گويي « صحبت » از نظر برخي ، به سان اكسيري است كه هر مسي را طلا مي كند !

قرآن در حالي كه در آياتي از صحابه تمجيد مي كند ، در آيات ديگر گروه هايي از آنان را نكوهش مي نمايد . هر نوع قضاوت درباره صحابه در گرو ملاحظه همه آيات قرآني است ، آن هم به ضميمه سنت نبوي .

در اين هنگام است كه انسان مي تواند درباره صحابه قضاوت قطعي كند .

زندگي صحابه پرونده قطوري است كه بسياري از محدثان و مفسران اهل سنت از آن فقط به خواندن برگ هاي خاصي بسنده كرده اند و از ديگر برگ ها غفلت ورزيده اند .

اكنون ما نظريه شيعه را درباره صحابه كه يك نظريه معتدل است ، مطرح مي كنيم :


627


1

عدالت صحابه

سؤال : نظريه شيعه درباره صحابه چيست ؟

پاسخ : نظريه شيعه درباره صحابه همان نظريه اهل سنت درباره « تابعان » است ، يعني كساني كه پيامبر را نديده ، امّا به زيارت ياران او موفق شده اند ، همان طور كه تابعان به دو گروه تقسيم مي شوند : صالح و ناصالح ، عادل و غير عادل ، همچنين صحابه پيامبر نيز به دو دسته تقسيم مي شوند :

1 . گروهي از آنان از نظر تقوا و پيراستگي به مقامي رسيده بودند كه مي توان آنان را حجت هاي الهي و انسان هاي وارسته دانست .

2 . برخي ديگر كساني هستند كه قرآن از آنها به گونه اي ديگر ياد مي كند ، فاسق ( 1 ) ، بيمار دل ( 2 ) ، منافق ( 3 ) ، دهن بين و حرف شنو از منافقين ( 4 ) ، در آستانه ارتداد ( 5 ) ، داراي عمل نيك و بد ( 6 ) ، مؤمنان زباني ( 7 ) ، كساني كه با دريافت پول ، دل به اسلام مي بندند ( المؤلفة قلوبهم ) ( 8 ) ، فراريان از جنگ ( 9 ) ، كساني كه در نماز ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.حجرات/6.

2. احزاب/12.

3. توبه/101.

4. توبه/47.

5. آل عمران/154.

6. توبه/45ـ 47.

7 حجرات/14.

8. توبه/60.

9. انفال/15ـ16.


628


پيامبر را تنها گذاردند و از پي داد و ستد رفتند . ( 1 ) و . . .

با توجه به اين گروه هاي مختلف كه قرآن از آنها ياد مي كند ، نمي توان همه صحابه را در يك درجه قرار داد و بدون استثنا به عدالت همه آنان رأي داد .

علماي اهل سنت چون همه صحابه را عادل و پرهيزكار مي دانند ، آنان را بالاتر و برتر از هرگونه نقد و انتقاد مي شمارند ، حقيقت آن است كه اهل سنت ، به ظاهر همه صحابه را عادل مي دانند ، ولي عملاً با آنان به سان افراد معصوم رفتار مي كنند ، به دليل اين كه حاضر به نقد آنان نبوده و نقد صحابه را نوعي انتقاد از دين مي شمارند .

اصولاً اين قداستي كه صحابه پيامبر در قرن هاي اخير به خود گرفته اند ، در عصر رسول خدا ، حتي در قرن اوّل و دوم براي آنان ثابت نبود . به مرور زمان اين جامه قداست بر اندام آنان پوشانده شد ، حتي كار به جايي رسيد كه مي گويند : اگر فردي به نقد يكي از صحابه پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) پرداخت ، زنديق است و مي خواهد شهود و دليل ما را از دست ما بگيرد . ( 2 )

ولي اين نوع افراط و غلوّ دور از واقع بيني است ، در جايي كه قرآن آنان را قابل نقد مي داند و از كارهاي آنان انتقاد مي كند ، نمي توان اين اصل را پذيرفت و اگر كسي در زندگي صحابي بحث و گفتگويي بكند; از برخي ستايش و برخي را نكوهش كند ، اين نشانه آن است كه مي خواهد دين خود را از سرچشمه سالم بگيرد و از آلودگي آن جلوگيري كند .

اگر انتقاد از صحابه از اين نظر ممنوع است كه ما دين و آيين خود را از آنها گرفته ايم ، مشابه اين سخن درباره تابعان نيز صادق است ، زيرا ما دين خود را از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . جمعه/11.

2. الاصابة، ج71 ص 17.


629


تابعان نيز گرفته ايم كه از صحابه اخذ كرده اند .

از اين گذشته ، در ميدان نقد ، گروهي مردود مي شوند ، نه همه صحابه ، آنگاه دين خود را از گروه هاي بي غل و غش مي گيريم ، نه از افراد مشكوك و مردود . در واقع تحقيق درباره راويان ـ خواه صحابي باشد يا تابعي ـ نوعي بها دادن به دين است .

اصولاً علماي اسلام ، علم رجال و درايه را براي همين تأسيس كرده اند كه حديث سره از ناسره تميز داده شده و صحيح از ناصحيح بازشناسي شود و هر نوع دقت در شناخت راوي را نوعي تلاش در حفظ دين تلقي كرده اند . علماي حديث ، به تلاميذ خود چنين مي گفتند :

« إنّ هذا الْعِلمَ دينٌ فَانْظُرُوا عَمَّنْ تَأْخُذُونَ دِينَكُمْ » . ( 1 )

« اين حديث ها مبناي دين است ، پس بنگريد كه دين خود را از چه كسي اخذ مي كنيد » .

پيامبر گرامي مي فرمايد :

« مَنْ أَصْغَي إِلي ناطِق فَقَدْ عَبَدَهُ ، فَإِنْ كانَ النّاطِقُ عَنِ اللّهِ فَقَد عَبَداللّهَ وَإِنْ كانَ النّاطِقُ عَنْ إِبْلِيسَ ، فَقَدْ عَبَدَ إِبْلِيسَ » . ( 2 )

« هر كس به سخن گوينده اي گوش كند ، گويي او را پرستيده است ، اگر گوينده از جانب خدا سخن گويد ، خداي را پرستش كرده و اگر از جانب ابليس سخن بگويد ، ابليس را پرستيده است » .

واژه « ابليس » ، كنايه از انسان هاي كذاب ووضّاع است كه از زبان پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) وضع حديث مي كردند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيح مسلم:1/11، باب أنّ الأسناد من الدين; سنن الدارمي:1/113.

2. عيون اخبار الرضا (عليه السلام) ، ج1، ص 303، حديث 63.


630


بنابراين ، نتيجه مي گيريم كه طبق آيات قرآن ، صحابه به دو دسته تقسيم مي شوند :

1 . گروهي عادل و پاكدامن و پرهيزگار كه پس از پيامبر گرامي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، حجت هاي الهي و انسان هاي وارسته بر روي زمين بودند ، زيرا سخني جز از پيامبر نمي گويند .

2 . گروهي ديگر ، انسان هايي كه به ظاهر ايمان آورده ، ولي در عمل بر خلاف آن رفتار مي كردند و قرآن آنان را به ده صنف تقسيم نموده و از اخذ حديث و دين از آنان جلوگيري مي كند و در سطور گذشته ما به اين دو گروه و آيات مربوط به آنها اشاره كرديم .

گاهي ديده مي شود كه هر نوع نقد از صحابه را مخالف با اين آيه مي دانند كه مي فرمايد :

« تِلْكَ أُمّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما كَسَبَتْ وَلَكُمْ ما كَسَبْتُمْ وَلا تسألون عمّا كانُوا يَعْمَلُون » . ( 1 )

« آنها امّتي بودند كه از ميان رفتند ، اعمال آنها مربوط به خودشان بود ، و اعمال شما نيز مربوط به خود شماست ، و شما هيچ گاه مسئول اعمال آنها نخواهيد بود » .

ذيل آيه هرگز درصدد اين نيست كه در مقام اخذ دين از كسي ، درباره او سخن نگوييم و درباره مراتب تقواي او تحقيق نكنيم ، آيه مي گويد هر كسي مسئول عمل خود مي باشد ، ما هم اين اصل را مي پذيريم ، ولي اين اصل مانع از آن نيست كه در مقام اخذ دين از فردي ، تحقيق كنيم كه آيا واقعاً انساني درستكار است يا منحرف ؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بقره/134.


631


اصولاً اگر معني آيه اين است كه در زندگي اجتماعي افراد نبايد تحقيق كرد ، پس بايد قول شاهد را بدون تحقيق پذيرفت و اصولاً بايد كتاب هاي رجال و معجم هاي مربوط به شناسايي راويان را به دور ريخت .

عجيب اينجاست كه علماي اهل سنّت ، بر عدالت همه اصحاب صحّه نهاده و از اين طرف مطالبي از پيامبر درباره اصحاب نقل مي كنند كه صد در صد بر خلاف اين نظريه است .

عدالت صحابه در احاديث

مؤلفان صحاح و مسانيد ، براي « مناقب » صحابه ، باب مستقلي را گشودهاند ، بلكه گاهي براي هر كدام ، بابي تنظيم كردهاند ، و در آن ، فضايل و مناقب آنان را نقل كردهاند; ولي هرگز ديده نشده است ، بابي به عنوان « مثالب » صحابه كه نقطه مقابل « مناقب » است ، بگشايند . از اين روي ، ناچار شدهاند رواياتي را كه در مذمت گروهي از آنان وارد شده است ، در بابهاي ديگر بگنجانند . مثلاً ، « بخاري » ، در باب « فتن » ، به درج آنها مبادرت جسته و ابن اثير ، صاحب « جامع الاصول » ، در فصول مربوط به قيامت ، مانند « حوض » ، آنها را نقل كرده است; در حالي كه وضع طبيعي ، ايجاب ميكرد كه در كنار بيان نيكيهاي آنان ، بابي به نام بديها و زشتيهاي آنان گشوده شود; تا انسان از داوري احاديث درباره صحابه پيامبر ، آگاه گردد . ما در اينجا از ميان روايات انبوه ، به نقل سه روايت ميپردازيم و علاقهمندان مي توانند به مداركي كه در ذيل به آنها اشاره خواهيم كرد ، مراجعه كنند .

1 . « سهل بن سعد » ميگويد ، پيامبر فرمود :

« إنّي أفرطُكم عَلي الحَوضِ مَنْ وَرَدَ ، شَرِبَ وَمَنْ لَمْ يَظْمأ أبداً ،


632


ولْيَردنّ عليّ أقوامُ أعرفُهُم ويَعرفونني ثمّ يُحالُ بيني وبينَهُم فأقول إِنّهُم مِنّي فَيُقال لا تَدري ما أحدَثُوا بَعدكَ فأقُول سُحقاً لمن بدّل بعدي » . ( 1 )

« من پيشتاز شما به سوي حوض هستم ، هر كس بر آن وارد شد ، از آن مينوشد ، و آن كس كه نوشيد هرگز تشنه نميشود . در آنجا ، گروهي بر من وارد ميشوند كه من آنان را ميشناسم و آنان نيز مرا ميشناسند ، ولي آنان را از من دور ميكنند . . . ، من ميگويم : آنان از من هستند . گفته ميشود : نمي داني بعد از تو چه بدعتهايي را به وجود آوردند . در اين موقع مي گويم ، نابودي بر آنان كه پس از من ، آيين مرا دگرگون كردند » .

2 . بخاري و مسلم نقل كرده اند كه پيامبر گرامي فرمود : « روز رستاخيز گروهي از ياران من ، بر من وارد ميشوند ، ولي از حوض رانده ميشوند . ميگويم ، خدايا ، آنان ياران من هستند ، خطاب مي آيد : نمي داني بعد از تو چه كردند ، آنان به حالت گذشته خود ( جاهليت ) باز گشتند » . ( 2 )

3 . بخاري ، نقل مي كند كه رسول گرامي فرمود : « در آن حالي كه من در كنار حوض ايستاده ام ، ناگهان گروهي پديدار مي شوند ، وقتي آنان را مي شناسم ، آنان را از من دور مي كنند » .

آيا گروهي كه از نظر فكري و عقيدتي و يا از نظر عمل و كردار ، به عصر جاهلي باز گردند ، مي توانند عادل و دادگر ، زاهد و پارسا ، و صالح و نيك فرجام باشند ؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. جامع الاصول،ج 11،كتاب الحوض،ص120،حديث7972.نقل از صحيح بخاري ومسلم.

2. جامع الاصول، ج 11، ص 120، حديث 7972، (ارتدوا علي ادبارهم القهقري).


633


ما در اينجا به همين مقدار از احاديث نكوهش گر ، اكتفا ورزيده و علاقمندان را به مطالعه كتاب هاي حديث در باب هاي ياد شده سفارش مي كنيم و ياد آور مي شويم كه هيچ عبارتي رساتر از جمله « ارتدوا علي ادبارهم القهقري » ، در نكوهش اين گروه نمي توان يافت و اين عبارت بيان مي كند كه به راستي گروهي از ياران پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بدعت هايي در دين گذاردند و به عصر جاهلي باز گشتند .

عدالت صحابه در آينه تاريخ

داوري قرآن و پيامبر درباره « عدالت صحابه » را از نظر گذرانديم ، اكنون وقت آن رسيده كه نداي تاريخ و قضاوت آن را درباره همه صحابه بشنويم . بررسي شايسته اين مطلب ، در گرو اين است كه زندگي هفتاد ساله امت اسلامي را پس از پيامبر ، به طور مفصل مرور كنيم تا كاملاً با سيماي حقيقت آشنا گرديم . ناگفته پيداست كه بررسي همه جانبه ، در اين كتاب نمي گنجد ، از اين جهت ، تنها به فشرده گويي بسنده مي كنيم و سخن را از شركت صحابه در قتل خليفه سوم ، و نبردهاي « جمل » و « صفين » ، آغاز مي كنيم .

شركت كنندگان در قتل خليفه سوم و پايهگذاران جنگ جمل و صفين و نهروان ، همگي از مهاجرين و انصار و احياناً از تابعان بودند . حكومت معاويه ، پس از بر كناري حسن بن علي (عليه السلام) به وسيله مزدوراني از صحابه ، تثبيت شد و اين منحصر به معاويه نبود ، بلكه در استوار شدن حكومت « يزيد » نيز ردپاي صحابه به چشم مي خورد ، در حكومت مروانيان كه بوسيله مروان بن حكم آغاز شد نيز چنين بود . و فساد و ستم در عصر فرزندش عبد الملك ، به اوج خود رسيد ، به گونه اي كه مكه معظمه در عصر حكومت امويها به وسيله « منجنيق » سنگ باران گرديد .

هنگامي كه عثمان به خلافت رسيد ، ابو سفيان در يك محفل مخصوص كه همه اعضاي آن را امويها تشكيل ميدادند و كاملاً درهاي آن بسته بود ، رو به آنان


634


كرد و گفت :

« آيا در اين مجلس از غير بني اميه كسي هست ؟ گفتند : نه . آنگاه به همه آنان گفت : اي فرزندان بني اميه ! گوي حكومت را به يكديگر پاس بدهيد و كاملاً آن را حفاظت كنيد; سوگند به كسي كه ابو سفيان به او سوگند ياد مي كند ، نه عذابي هست و نه بهشتي ، نه آتشي و نه رستاخيزي » . ( 1 )

در دوران حكومت عثمان ، روزي ابو سفيان كه از كنار قبر حضرت حمزه « سيّد الشهداء » مي گذشت ، خطاب به قبر حمزه گفت :

« ذُقْ عُقَقَ ، انّ المُلكَ الّذي كُنّا نَتَنازَعُ عَلَيْهِ أَصْبَحَ الْيَومَ بِيَد صِبيانِنا » . ( 2 )

« اي فرزند نا فرمان ، بچش ، فرمانروايي و حكومتي كه ما بر سر آن ، با هم ميجنگيديم ، امروز به دست بچه هاي ما افتاده است » .

اين جمله ها ، حاكي از كفر و ارتداد گوينده آن است و شايد وي از روز نخست نيز يك لحظه ايمان نياورده بود . زشت كاري ها و زشت گويي ها ، منحصر به نامبرده نيست و علاقه مندان مي توانند در اين زمينه به كتاب هاي تاريخ و رجال مراجعه كنند و از بيدادگري هاي گروهي از صحابه كه قلم از نوشتن آن ها شرم دارد ، آگاه شوند . مانند :

1 . خالد بن وليد ، « مالك بن نويره » را كشت و با همسر او كه در عده بود ازدواج كرد . ( 3 )

2 . بسر بن ارطاة ، به فرمان معاويه ، حمام خوني در حجاز و يمن به راه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. شرح ابن ابي الحديد، ج 9، ص 53. به نقل از كتاب «السقيفه»، نگارش جوهري.

2. قاموس الرجال، ج 10، ص 289. به نقل از شرح ابن ابي الحديد.

3. تاريخ كامل، ج 2، ص 358.


635


انداخت و حتي دو كودك « عبيداللّه بن عباس » را كشت . ( 1 )

3 . سفيان بن غامد ، به فرمان معاويه به سوي عراق يورش برد و پس از ويراني و كشتار و غارت بسيار ، به شام باز گشت . ( 2 )

4 . مسلم بن عقبه ، فرمانده سپاه يزيد ، هزاران نفر را در مدينه پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، در ماجراي « حره » به قتل رسانيد و ناموس دختران و زنان مدينه را تا سه روز بر سپاه يزيد حلال شمرد . ( 3 )

5 . سمرة بن جندب ، در دوران حكومت خود در بصره ، خونهاي فراواني ريخت . ( 4 )

6 . مسيلمه كذاب ، پس از ورود به مدينه و ايمان ظاهري ، به سوي قوم خود بازگشت و ادعاي نبوت كرد . ( 5 )

7 . وليد بن عقبه ، در دوران استانداري خود در حالي كه شراب نوشيده بود ، نماز صبح را چهار ركعت خواند و در ركوع و سجود ، پي در پي ميگفت : « اشربي و اسقني . . . بمن شراب بنوشان و مرا سيراب كن » . وقتي به او گفتند ، نماز صبح را چهار ركعت خواندي ، در پاسخ گفت : اگر مي خواهيد ، بر آن بيفزايم . ( 6 )

8 . جبلة بن حنبل ، در نبرد « حنين » ، فرياد بر آورد : « سحر باطل شد » . ابوسفيان بن حرب هم آهنگ با او ، گفت : « شكست تا لب دريا ادامه دارد » . ( 7 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. اسد الغابه ج 1، ص 180. تاريخ كامل، ج 3، ص 383.

2. شرح ابن ابي الحديد، ج 2، ص 85 ـ 88.

3. طبقات كبري، ج 5، ص 283 و 147.

4. سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 185. مينويسد: هفتاد هزار نفر را كشت.

5. تاريخ كامل، ج 2 ص 360.

6. الكامل، نگارش ابن اثير، ج2، ص42. اسد الغابة، ج5، ص91.

7.سيره ابن هشام، ج4، ص 443.


636


9 . ذو الخويصره ، در تقسيم غنائم به پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اهانت كرد و گفت : « اعدل » ، يعني اي پيامبر با عدالت رفتار كن . رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بر وي نهيب زد : اگر عدل و داد نزد من نباشد ، پس نزد كيست ؟ آنگاه فرمود : « اين مرد ، در آينده پيرواني پيدا مي كند كه به موشكافي بي جا در دين ميپردازند ، تا آنجا كه از دين بيرون ميروند ، همانگونه كه تير از كمان بيرون مي جهد » . ( 1 )

اين ها نمونه اي از خطاها و جنايت هاي بسياري از ياران به اصطلاح عادل پيامبر است كه اگر كسي درباره آنان سخن بگويد و به جرح و تعديل آنان برخيزد ، فوراً متهم ميشود كه مي خواهد اساس دين مسلمانان را متزلزل سازد .

ما درباره اين شخصيت هايي كه فجايع آنان بر همه روشن است ، بيش از اين سخن نمي گوييم ، بلكه به نقل سخنان صحابه و رفتار آنان نسبت به يكديگر ، مي پردازيم :

1 . بخاري در صحيح خود ، مشاجره سعد بن معاذ را با سعد بن عباده ، نقل كرده و مي گويد : « پيامبر پس از انتشار خبر « افك » ، بر بالاي منبر قرار گرفت ، و با كنايه ، از « عبد اللّه بن اُبيّ » رئيس منافقان ، شكايت كرد و فرمود : وي ، مردي را متهم به خيانت به خانواده من كرده است كه من جز خير و نيكي در او نديده ام ، و هرگز تنها به خانه من وارد نميشود » در اين هنگام « سعد معاذ » برخاست و گفت : « اي پيامبر خدا ، اين مرد ، اگر از « اوسيان » ( قبيله سعد معاذ ) است ، گردن او را ميزنيم و اگر از برادرانمان ، « خزرجيان » است ، هر چه امر بفرماييد ، اطاعت ميكنيم » .

ناگهان « سعد بن عباده » ، رئيس خزرج ، برخاست و به ناطق قبلي نهيب زد و گفت : « تو دروغ ميگويي ، هرگز نميتواني فردي از خزرجيان را بكشي و اگر آن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.سيره ابن هشام، ج4 ص496.


637


كس كه رسول گرامي از او شكايت ميكند ، از اوسيان باشد ، دوست نداري كه او را بكشي » . « اسيد بن حضير » ، پسر عموي « سعد بن عباده » برخاست و به خاطر اختلافي كه با او داشت ، به او حمله كرد و گفت : « تو دروغ ميگويي ، هر كس كه رسول خدا را آزار دهد ، مي كشيم ، ولي تو منافق هستي و از منافقان دفاع مي كني . در چنين شرائطي ، هر دو قبيله ، از جاي برخاستند كه با هم درگير شوند ، پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در حالي كه روي منبر نشسته بود ، آنان را اندك اندك آرام ساخت ، تا سكوت بر مجلس حاكم شد » . ( 1 )

شگفتا كه صحابه ، خود يكديگر را به باد انتقاد گرفته و به كذب و نفاق متّهممي سازند ، ولي دايه هاي مهربان تر از مادر ، همه آنان را عادل مي پندارند .

2 . شورشيان بر عثمان ، غالباً صحابي بودند و پس از يك محاصره طولاني به زندگي او پايان بخشيدند . آيا مي توان گفت : قاتل و مقتول هر دو بر حق و عادل بوده اند ؟ يا خليفه از خط اسلام كنار رفته و انحرافاتي در حكومت او پديد آمده بود و به جزاي خود رسيد; و يا شورشيان از صحابه ، بدون مجوز شرعي خون خليفه را ريختهاند و در هر حال نمي توان هر دو گروه را درست كار دانست .

3 . طلحه و زبير ، نبرد سنگين و خونيني بر ضد امير مؤمنان (عليه السلام) به راه انداختند و عائشه ، آنان را در اين راه كمك كرد و گروه زيادي از دو طرف ، كشته شدند . بايد پرسيد كه حكم خروج بر امام منصوص ـ از نظر شيعه ـ و منتخب و برگزيده از طرف مهاجر و انصار چيست ؟ اين همان مسأله « بغي » و « بغاة » است كه در كتاب هاي فقهي به صورت مبسوط از آن بحث شده است . آيا مي توان ياغيان بر امام مفترض الطاعة را عادل خواند ؟

4 . معاوية بن ابي سفيان ، در جنگ « صفين » ، رو در روي علي (عليه السلام) ايستاد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيح بخاري، ج 5، ص 118 ـ 119.


638


و سپاه شام را رهبري كرد ، در حالي كه بيشتر صحابه ، در ركاب علي اميرمؤمنان (عليه السلام) و تعداد اندكي از آنان نيز با معاويه بودند . شايد نزديك بهيك صد صحابي بدري ، در ركاب امير مؤمنان شمشير ميزدند . پس از نبردخونيني كه چند ماه ادامه داشت ، با سياست قرآن بر نيزه كردن ، طرفين دست ازنبرد كشيدند ، در حاليكه معاويه 45000 كشته و امير مؤمنان 25000 مقتولداشت . اين خونها بر اثر آتش افروزي معاويه و عمرو عاص ريخته شد;حال چگونه مي توان بر همه صحابي كه معاويه و . . . در بين آنان است ، رحمت فرستاد و همه را عادل و دادگر خواند ، و آنان را فراتر از جرح و تعديل پنداشت ؟

شگفت اين جا است كه محدثان اهل سنت ، درباره پيامبراني مانند داود و سليمان ، احاديث تند و زننده اي نقل مي كنند كه هرگز با عصمت و حتي عدالت عادي نيز ، جمع نميشود ، ولي به هنگام سخن از صحابه ، بحث و بررسي را تحريم ميكنند و مي گويند : ما نبايد درباره آنان به جرح و تعديل بپردازيم . گويي آنان مافوق قانون هستند و قوانين خدا درباره آنان نازل نشده است .

مؤلف « المنار » ، از يكي از بزرگان مكه ، چنين نقل مي كند : « در استانبول با يك دانشمند آلماني ملاقات داشتم ، او به من گفت : بر ما مردم آلمان و حتي اروپا ، لازم و واجب است كه مجسّمه طلايي معاويه بن ابي سفيان را در يكي از ميدانهاي بزرگ « برلين » نصب كنيم ، گفتم چرا ؟ گفت : براي اينكه وي نخستين كسي بود كه برنامه حكومت اسلامي را از دموكراسي و انتخابات آزاد ، به رژيم سلطنتي موروثي تبديل كرد و اگر او دست به چنين كاري نمي زد ، اسلام جهان را ميگرفت و اكنون ملت آلمان و كليه ملل اروپا ، عرب و مسلمان بودند ( و مليت هاي خود را از دست داده بودند ) » . ( 1 )

اين ، وضع زندگي « خال المؤمنين » است كه هم اكنون در خطبه هاي نماز

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. المنار، ج 11، ص 269، تفسير سوره يونس.


639


جمعه ، بر او رحمت فرستاده ميشود . « تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل » .

هر گاه كردارهاي زشت و نادرست اين گروه از صحابه مطرح مي شود ، طرفداران « عدالت صحابه » ، مسأله اجتهاد معاويه و امثال او را ، پيش مي كشند و مي گويند : معاويه و طلحه و زبير ، در كار خود مجتهد بودند ، هر چند در اجتهاد خود به خطا رفتند ، پس نه تنها كيفر نخواهند داشت ، بلكه به اندازه نيمي از پاداش مجتهدان « مصيب » ، به آنان پاداش داده خواهد شد .


640


2

حديث « اصحابي كالنجوم »

سؤال : شيعه درباره روايت « أصحابي كالنجوم . . . » چه مي گويد ؟

پاسخ : محدثان از ابن عمر نقل مي كنند كه پيامبر فرمود : « مثل أصحابي مثل النجوم يهتدي بها فبأيّهم أخذتم بقوله اهتدتم » . ( 1 )

« ياران من مانند ستارگانند ، از سخن هركدام پيروي كنيد ، هدايت مي شويد » .

پيرامون اين حديث ، از نظر مضمون و سند ، گفتگوهاي فراواني انجام گرفته است ، نخست درباره مضمون آن سخن مي گوييم :

گوينده اين سخن مي خواهد همه صحابه پيامبر را كه فزون از صد هزار بودند ، به ستارگان آسمان تشبيه كند و بگويد هر فردي از ياران من ، مايه هدايت است ، چنان كه هر ستاره اي در آسمان داراي چنين ويژگي است ، در حالي كه اين مسأله درباره ستارگان كه به آنها تشبييه شده اند ، صحيح نيست ، زيرا هيچگاه همه ستارگان چنين ويژگي ندارند ، و لذا قرآن گاهي كلمه « نجم » را به صورت مفرد مي آورد و مي فرمايد :

« وَعَلامات بِالنجم هُمْ يَهْتَدون » . ( 2 )

« علاماتي قرار داد ـ و شب هنگام ـ با ستاره هدايت مي شوند » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مسند جامع، ج10، ص 783.

2. نحل/16.


641


و گاهي واژه « نجوم » را به كار مي برد ، ولي مقصود از آن ستارگان مخصوص و معهودي است كه عرب ها با آنها آشنا بودند ، چنان كه مي فرمايد :

« وَهُوَ الّذي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُوم لِتَهْتَدُوا بِها فِي ظُلُماتِ الْبَرِ وَالْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنا الآياتِ لِقَوم يَعْلَمُون » . ( 1 )

« او كسي است كه ستارگان ويژه اي را براي شما قرار داد تا در تاريكي هاي خشكي و دريا با آنها راه يابيد ، ما نشانه هاي خود را براي كساني كه مي دانند ، بيان داشتيم » .

بنابراين اگر مضمون حديث صحيح باشد ، بايد گروه خاصي از صحابه مايه هدايت باشند ، نه همه آنان . و ناگفته پيداست كه اخلاص و پاكي گروه خاص به صورت قضيه جزئيه ، جاي گفتگو ندارد .

اصولاً چگونه پيامبر همه ياران خود را مايه هدايت معرفي مي كند ، در حالي كه برخي از آنان را مانند وليد بن عقبه در سوره حجرات فاسق مي خواند و گذشته از اين برخي از صحابه روي زمين را با خون پاكان رنگين كردند . بسر بن ارطاة پس از ارتكاب جرائمي كه از شنيدن آن عرق شرم بر پيشاني انسان مي نشيند ، دو كودك عبيداللّه بن عباس را كشت .

از نظر سند نيز محققان و حديث شناسان ، اين حديث را مجعول مي دانند .

ابوجعفر نقيب مي گويد : اين حديث را اموي هاي متعصب جعل كرده اند . در زمان امويان دو گروه آنان را ياري مي كردند : گروهي به شمشير و گروهي با وضع حديث . ( 2 )

تنها ابوجعفر نقيب نيست كه حديث يادشده را مجعول مي داند ، ابن حزم در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. انعام/97.

2. شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج20، ص 12.


642


رساله ويژه اي درباره قياس مي گويد : « "حديث نجوم" خبري دروغ و جعلي و باطل است كه هرگز صحت ندارد » . ( 1 )

رجالي معروف ، ذهبي كه پيشواي رجاليون اهل سنت است ، مي گويد : اين حديث ثابت نيست و اسانيد آن ، همگي ضعيف است . ( 2 )

الباني حديث شناس معروف ، اين حديث را از موضوعات مي داند . ( 3 ) البته كساني كه بر مجعول بودن حديث تصريح كرده اند بيش از آن هستند كه از آنها نام ببريم .

از اين گذشته ، چگونه پيامبر ، همه صحابه را ستارگان راه هدايت معرفي مي كند ، در حالي كه آنان در بسياري از مسائل با يكديگر اختلاف داشتند و مراجعه به فقه و تاريخ حيات خلفا ، اين مسأله را به ثبوت مي رساند ، مثلاً در مسأله سه طلاق در يك مجلس ، عمر بن خطاب در يك طرف ، و ديگران در طرف مخالف قرار داشتند .

علاوه بر اين ، معني حديث اين است كه همه صحابه در يك سطح و در يك افق قرار دارند ، در حالي كه در ميان آنان عالم و جاهل ، آگاه و ناآگاه فراوان بود ، تا آنجا كه برخي از آنان فتوا داده اند كه خوردن تگرگ روزه را باطل نمي كند . ( 4 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. البحر المحيط، 5 و 528.

2. ميزان الاعتدال، ج1، ص 413، شماره 1511; و ج2، ص 102، شماره 3003.

3. سلسلة الاحاديث الضعيفة والموضوعة، ج1، ص 146ـ 148.

4. مشكل الآثار، ج2، ص 449، شماره 6650.


643


3

روايات صحابي

سؤال : چرا شيعه روايات صحابه را نمي پذيرد ؟

پاسخ : رواياتي كه از پيامبر گرامي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به وسيله راويان نقل مي شود ، بر سه دسته اند :

1 . خبر متواتر .

2 . خبر مقرون به قرائن مفيد علم .

3 . خبر واحد .

همه عقلاي جهان به دو قسم نخست عمل مي كنند و هرگز به وضع راوي و شرايط او نمي نگرند ، زيرا خبر از نظر قوت و قدرت به حدي است كه علم آفرين بوده و هر نوع شك و ترديد را از بين مي برد .

امّا خبر متواتر چيست و چه شرايطي دارد و يا خبر مقرون به قرائن كه علم آفرين است ، كدام است ؟

در كتاب هاي علم اصول وبالاخص علم درايه درباره آنها سخن گفته شده و شيعه هم به عنوان گروهي از عقلاي جهان بر اين دو دسته از روايات عمل مي كند .

سخن درباره دسته سوم از روايات است :

از آنجا كه در مسائل اعتقادي ، هدف ايمان و اعتقاد است ، خبر واحد فاقد


644


ارزش است ، زيرا نتيجه مطلوب از آن حاصل نمي شود ، ولي اگر خبر مربوط به احكام و مسائل عملي باشد ، هرگاه سلسله سند ، همگي عادل و پاكدامن و پرهيزگار باشند ، شيعه به اين حديث عمل مي كند و در اين مورد ، فرقي ميان تابعي و صحابي قائل نيست . ولي اگر يكي از راويان ، مخدوش و ضعيف باشد ، چنين خبري حجت نبوده و قابل احتجاج نيست ، همين ضابطه در رواياتي كه به وسيله راويان از ائمه اهل بيت (عليهم السلام) نقل مي شود نيز حاكم و صادق است .

خوشبختانه قسمتي از روايات پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از طرق صحيح در اختيار ماست ، بخشي از آنها از طريق امامان اهل بيت (عليهم السلام) از پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل شده و برخي ديگر از طريق راويان معتبر و با تقوا ، و شيعه به همه اينها عمل مي كند .

آنچه در سؤال آمده ، خيالي بيش نيست ، برخي از رواياتي كه مورد عمل فقيهان شيعه است ، در صحيح بخاري و مسلم و ديگر سنن نيز آمده است ، ولي مهم اين است كه سند پيراسته از نقد و جرح باشد .

در پايان يادآوري مي كنيم كه از نظر فقه ما ، كساني كه ناصبي هستند و بغض اهل بيت (عليهم السلام) را در دل دارند ، كافر و غير قابل اعتمادند ، ولي متأسفانه اين ميزان در برخي از كتاب هاي حديثي ناديده گرفته شده ، مثلاً عمران بن حطّان كه در رأس خوارج قرار دارد ، در سلسله سندهاي صحيح بخاري و غيره وجود دارد كه از نظر ما قابل اعتماد نمي باشد .


645


4

انتقاد از صحابه

سؤال : با انتقاد از صحابه ، دين متزلزل مي شود ، چون دين توسط آنها به ما رسيده است ، نظر شما چيست ؟

پاسخ : پرسش ياد شده بر يك اساس پذيرفته نشده استوار است و آن اين كه روايات همه صحابه پيامبر ، مردود و غير مقبول است; در حالي كه اين اصل ، صحت ندارد .

در گذشته يادآور شديم كه ياران پيامبر نيز همانند تابعان ، به صالح و ناصالح; و مقبول و غير مقبول تقسيم مي شوند و نپذيرفتن روايات صنف دوم ، دليل بر اين نيست كه همه روايات صحابه پيامبر از درجه اعتبار ساقط است .

از اين گذشته ، روايات پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از طريق پيشوايان معصوم (عليهم السلام) يعني علي بن أبي طالب (عليه السلام) و خاندان رسالت ، كه خود از برترين صحابه بوده اند ، در اختيار ما قرار گرفته است و نپذيرفتن روايات انسان هاي ضعيف يا مجهول و مبهم دليل بر نفي كلي نيست و سبب تزلزل دين نمي گردد ، زيرا پيامبر گرامي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) دو حجّت گرانبها از خود به يادگار نهاده و امّت اسلامي با تمسك به اين دو از هر مرجعي بي نياز خواهند بود .

اصولاً اين پرسش شگفت اور است ، سؤال كننده به جاي اين كه پايه هاي


646


دين را محكم و استوار سازد ، مي گويد : اگر صحابه نقدپذير باشند ، دين متزلزل مي شود ، در حالي كه ديني كه اساس آن به وسيله خداوند متعال و پيامبر گرامي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) گذاشته شده و با وعده الهي تا روز قيامت باقي است ، « با نقد چند نفر » هرگز متزلزل نخواهد شد .



| شناسه مطلب: 74687