بخش 9

سخنانی در پیرامون مفاد حدیث غدیر

سخناني در پيرامون مفاد حديث غدير <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

 

از بزرگان پيشوايان " حديث " در تاليفاتشان آنچه از معناي (مولي) با حقيقت امر موافقت دارد، در بهترين مظاهرش آشكار و نمايان شد، بطوريكه خصم را ديگر راهي جز تسليم و گردن نهاده در مقابل آن حقيقت باقي نماند، مگر كسيكه راه عناد و لجاج پويد و مسلك و روش او انحراف از راه راست باشد. و كاوش و تعقيب كشف حقيقت ما را بسخناني تابناك از گروهي دانشمند واقف و آگاه نمود كه حس حقيقت جوئي آنها را بانچه صراحت (در معناي مقصود) دارد رهبري نموده و در نتيجه حقايقي را كه در اين باره بدست آوردند بدان اشعار نموده اند بدون اينكه توجه باهنگهاي ناهنجار و ماجراجوئيها بنمايند

اينك عين كلمات آنان:

1- ابن زولاق، حسن بن ابراهيم، ابو محمد مصري، متوفاي 387 در تاريخ مصر چنين گويد:

و در هجدهم ذي حجه سال 362 (كه روز غدير است) گروهي از اهالي مصر و مغاربه و باتفاق آنها ديگران براي دعا گرد آمدند، چه آنروز، روز عيد بود. زيرا رسول خدا صلي الله عليه و آله در آن روز اميرالمومنين علي بن ابي طالب عليه السلام را بخلافت برگزيد.

اين كلام مشعر بر اينست كه: ابن زولاق آن مرد عرب توانا بلغت و ادب از حديث غدير، جز همان معني كه نظر ما است معناي ديگري را نفهميده و آنروز را جز روز بيعت با اميرالمومنين و نصب او بخلافت نديده.

2- امام ابوالحسن واحدي، متوفاي 468 بعد از ذكر حديث غدير گويد: اين ولايت كه پيغمبر صلي الله عليه و آله آنرا استوار و برقرار داشت، روز قيامت مورد بررسي

 

[ صفحه 374]

 

و سوال خواهد بود. تمام مطالب او در صفحه367 همين مجلد مذكور است مراجعه نمائيد.

3- حجه الاسلام ابو حامد غزالي، متوفاي 505 در كتاب خود " سر العالمين صفحه 9 گويد: علماء در ترتيب خلافت و (چگونگي) تحقق و حصول آن براي كسيكه امر خلافت باو ارجاع شده اختلاف نموده اند نظر بعض از آنان اين است كه خلافت به نص (تصريح بمقام ذي صلاحيت) است، و دليل اينان در اين مسئله قول خداي تعالي است: " قل للمخلفين من الاعراب ستدعون الي قوم اولي باس شديد تقاتلونهم او يسلمون، فان تطيعوا يوتكم الله اجرا حسنا و ان تتولوا كما توليتم من قبل يعذبكم عذابا اليما و بتحقيق آنها را (مسلمين را) ابوبكر بعد از رسول خدا صلي الله عليه و آله دعوت بطاعت نمود. و آنها دعوت او را اجابت نمودند و بعض از مفسرين در (تفسير) قول خداي تعالي: " و اذ اسر النبي الي بعض

 

[ صفحه 375]

 

ازواجه حديثا... راجع بلفظ حديث (در آيه) چنين گفته يعني همانا پدر تو، او است خليفه- بعد از من اي حميراء- و زني (برسول خدا صلي الله عليه و آله) گفت: هنگامي كه تو را از دست داديم، بكه رجوع نمائيم؟ پيغمبر صلي الله عليه و آله اشاره به ابي بكر نمود، و (از جمله اموريكه بمنزله نص خلافت ابي بكر دانسته اند): اينكه او (ابوبكر) در حيات رسول خدا صلي الله عليه و آله (بجماعت) امامت نمود، و امامت (جماعت) تكيه گاه دين است.

 (دنباله سخن غزالي است) اين بود اجمالي از آنچه قائلين بنصوص بدان تعلق (و استناد) نموده اند، و سپس تاويل نموده گويند: اگر علي عليه السلام اولين (شخص) خلفاء ميبود، موجبات فنا و نيستي را براي آنها (امت) جلب و فراهم ميساخت و در نتيجه پيروزي در فتوحات و منقبت ها نصيب آنها نميشد، و ملامت و منقصتي نخواهد بود در اينكه او (علي عليه السلام) چهارمين خليفه باشد، كما اينكه آخرين پيغمبران بودن رسول خدا صلي الله عليه و آله ملامت و منقصتي ندارد، و آنها كه از اين طريقه عدول نموده اند چنين پنداشته اند كه: اين (مبني) و آنچه بدان تعلق (استناد) يافته فاسد است و تاويل مزبور هم سرد (و بي اساس) است و از گمان و دلخواه شما صادر گشته، و بطور تحقيق در خلافت و احكام ميراث صورت گرفته مانند داود، و زكريا، و سليمان، و يحيي، و اين دسته گويند: براي زنهاي (پيغمبر صلي الله عليه و آله) يكهشتم خلافت بوده، پس باين عقيده استناد كرده اند، و اين (نظر) باطل است، زيرا اگر (خلافت) ميراث مي بود، هر آينه عباس (عموي پيغمبر صلي الله عليه و آله) سزاوارتر بود.

لكن، چهره برهان نمايان گشت و گروههاي (علماء حديث و تفسير) اجماع نمودند بر متن حديث (غدير) از خطبه رسول خدا صلي الله عليه و آله در روز غديرخم باتفاق همگان كه آنجناب فرمود: " من كنت مولاه فعلي مولاه " پس (از اين سخن پيغمبر صلي الله عليه و آله) عمر گفت: " بخ بخ يا ابا الحسن، لقد اصبحت مولاي و مولي كل مومن و مومنه " پس اين (سخن عمر) گردن نهادن بامر و رضايت و تاييد است

 

[ صفحه 376]

 

سپس هواي نفساني بعلت شيفتگي برياست غلبه كرد و عشق و علاقه بدست گرفتن استوانه خلافت و بلند كردن پرچم هاي بزرگ (فرماندهي) و حركت بيرقها توام بچكاچك سلاحها و صف آرائي هاي سپاهها و درهم پيوستن سوارها و فتح نمودن بلاد و ممالك، آنان را با جام پر از آرزو سيراب نمود، در نتيجه بازگشت بخلافت و سركشي نخست نمودند و (امر پيغمبر صلي الله عليه و آله را) پشت سر افكندند و ببهاي كمي آن را فروختند و چه داد و ستد بدي بود كه كردند و چه بد بود آنچه خريدند!!

4- شمس الدين، سبط ابن جوزي حنفي، متوفاي 654 در (تذكره خواص الامه) ص 18 گويد: علماء تاريخ متفقند كه داستان غدير بعد از بازگشت پيغمبر صلي الله عليه و آله از حجه الوداع در هجدهم ذي حجه بوده، گرد آورد صحابه را و آنان يكصد و بيست هزار تن بودند و گفت: " من كنت مولاه فعلي مولاه ".. تا پايان حديث پيغمبر اكرم تصريح بر اين امر نموده، نه بطور تلويح و اشاره.

و ابو اسحق ثعلبي در تفسير خود باسنادش آورده كه: چون پيغمبر صلي الله عليه و آله اين سخن را فرمود، در اقطار منتشر شد و در بلاد و شهرها شايع گشت.. (سپس آنچه را كه درباره آيه: " سئل سائل... " ذكر شد، بيان نموده) بعد از آن گويد: و اما قول او (پيغمبر صلي الله عليه و آله): " من كنت مولاه.. " علماء عربيت گفته اند كه لفظ مولي بمعاني متعددي آمده، (سپس از معاني مولي، نه معني ذكر نموده

 

[ صفحه 377]

 

بعد گويد: و دهم بمعناي اولي است، خداي تعالي فرمايد: " فاليوم لا يوخذ منكم فديه و لا من الذين كفروا ماويكم النار، هي مولاكم ". سپس شروع بابطال يكايك معاني مذكوره نموده و گويد:

و مراد از (مولي) در حديث مزبور، طاعت (فرمانبرداري) محضه و مخصوصه است، پس وجه دهم متعين است و آن: " اولي " است، و معناي (فرمايش پيغمبر صلي الله عليه و آله) چنين ميشود: هر كس كه من باو اولي (سزاوارتر) هستم از خود او، علي اولي (سزاوارتر) است باو.. و حافظ، ابو الفرج، يحيي بن سعيد ثقفي اصفهاني در كتاب خود (بنام- مرج البحرين) تصريح باين معني نموده. چه نامبرده اين حديث را باسناد خود از استادانش روايت نموده و در آن گويد: پس رسول خدا صلي الله عليه و آله دست علي عليه السلام را گرفت و گفت: " من كنت وليه و اولي به من نفسه فعلي وليه "، پس دانسته شد كه تمام معاني (مولي) بمعناي دهم (اولي) باز گشت مينمايد و سخن آنجناب (پيغمبر صلي الله عليه و آله) نيز دلالت بهمين معني دارد: " الست اولي بالمومنين من انفسهم "؟ (يعني: آيا نه اينست كه من اولي بمومنين هستم از خودشان؟)، و اين نص صريحي است در اثبات امامت او (علي عليه السلام) و پذيرش طاعت او، و همچنين سخن پيغمبر صلي الله عليه و آله: " و ادر الحق معه حيثما دار و كيفما دار " يعني: " پروردگارا " او را محور و مدار حق قرار ده " تا آخر...

5- كمال الدين ابن طلحه شافعي، متوفاي 654 در " مطالب السئول " ص 16 بعد از ذكر حديث غدير و نزول آيه تبليغ در آن باره، گويد: پس قول رسول خدا صلي الله عليه و آله: " من كنت مولاه فعلي مولاه " مشتمل بر لفظ " من " (هر كس) ميباشد و اين لفظ داراي معناي عمومي است، پس اقتضا دارد اين معني را كه: هر انساني كه رسول خدا صلي الله عليه و آله مولاي او بوده، علي عليه السلام مولاي او است، و حديث مزبور مشتمل بر لفظ (مولي) است. و اين لفظ در قبال معاني متعدد استعمال شده كه در قرآن كريم بان معاني استعمال شده، يكبار بمعناي اولي آمده: خداي تعالي درباره منافقين فرموده: " ماواكم النار هي مولاكم " يعني: " اولي بكم "

 

[ صفحه 378]

 

سپس نامبرده- (ابن طلحه) از جمله معاني آن- اينها را ذكر نموده: ناصر، و وارث. و عصبه (پيوند و خويش) و صديق، و حميم. (نزديك) و معتق، سپس گويد: وقتي كه (مولي) باين معاني وارد شده- بهر يك از آن معاني حمل شود يا- بمعناي اولي چنانكه طايفه اي بر اين عقيده اند،- يا- بمعني صديق و حميم، معناي حديث چنين ميشود: هر كس، كه من اولي (سزاوارتر) باو هستم، يا- ناصر اويم، يا وارث اويم. يا پيوند و خويش اويم. يا صديق و نزديك اويم. علي نيز نسبت باو چنين است، و اين بيان صراحت دارد باينكه (پيغمبر صلي الله عليه و آله) علي عليه السلام را باين منقبت عاليه اختصاص داده و او را براي سايرين همانند خودش نسبت بهر كس كه كلمه (من عمومي) شامل آنها است قرار داده، بامتيازي كه براي غير او قرار نداده است.

و بايد دانست كه اين حديث (غدير) از اسرار قول خداي تعالي است در آيه مباهله: فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم... كه مراد از (انفسنا) شخص علي است، بنابر (دلائلي) كه گذشت. چه خداي متعال چون شخص رسول خدا صلي الله عليه و آله را با شخص علي عليه السلام قرين هم قرار داد و هر دو را با ضميري كه مضاف برسول خدا صلي الله عليه و آله است جمع كرد، رسول خدا صلي الله عليه و آله نيز بموجب اين حديث (غدير) ثابت فرمود براي علي عليه السلام آنچه را كه براي خودش ثابت است بر تمامي اهل ايمان، زيرا پيغمبر صلي الله عليه و آله اولي بمومنين است، ناصر مومنين. سيد (آقا و سرور) مومنين است... و هر معنائي كه بموجب كلمه (مولي) امكان داشته باشد كه درباره پيغمبر صلي الله عليه و آله اطلاق شود آنرا براي علي عليه السلام قرار داد، و اين مرتبه ايست بسي ارجمند و درجه و جايگاهي است بس رفيع كه رسول خدا صلي الله عليه و آله بعلي عليه السلام اختصاص داده، نه باحدي جز او. و براي همين امر آنروز (روز غدير خم) روز عيد و موسم سرور است براي دوستان آنجناب.

تقرير و شرح و بيان اين مطلب: بدان (اي خواننده ارجمند)- خداي بنور خودش تو را باسرار تنزيل واقف سازد و بلطفش نيروي بينش بتو عطا فرمايد كه

 

[ صفحه 379]

 

تو را بشاهراه (سعادت) رهبري فرمايد- كه، چون از جمله معاني كه لفظ (مولي) حمل بان شده " ناصر " است، و (بنابراين معني) جمله: " من كنت مولاه فعلي مولاه " چنين ميشود: هر كس كه من ناصر او هستم، علي ناصر او است، و در اينصورت، پيغمبر صلي الله عليه و آله علي عليه السلام را به ناصر وصف فرموده نسبت بهر كس كه خودش ناصر او است، زيرا اين معني را بلفظ عموم (من) ذكر فرموده و جز اين نيست كه اثبات پيغمبر صلي الله عليه و آله اين صفت (ناصريت) را در حق علي عليه السلام براي اينست كه خداي عز و جل اين صفت را درباره علي عليه السلام قرار داده است.

 (مويد اين مطلب) ابواسحق ثعلبي بسند خود- در تفسيرش نقل نموده و روايت منتهي به اسماء بنت عميس ميشود كه گفت: چون اين آيه نازل شد: و ان تظاهرا عليه فان الله هو مولاه و جبريل و صالح المومنين، از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم فرمود: " صالح المومنين علي بن ابي طالب " (عليه السلام) پس چون خداي تعالي در آيه كه نازل فرمود به پيغمبر صلي الله عليه و آله خبر داد كه ناصر او خدا است، و جبرئيل است، و علي است، وصف ناصريت (از جانب خدا) براي علي عليه السلام ثابت است، پس پيغمبر صلي الله عليه و آله به پيروي از قرآن كريم وصف ناصريت را براي علي عليه السلام ثابت فرمود. سپس رسول خدا صلي الله عليه و آله علي عليه السلام را بانچه كه از لوازم اين سمت و وصف است توصيف فرمود بصريح سخن خود، بطوريكه حافظ ابو نعيم در جلد 1 (حليه) ص 66 بسند خود روايت نموده: اينكه علي عليه السلام بر رسول خدا صلي الله عليه و آله داخل شد و آنجناب فرمود: مرحبا بسيد المسلمين، و امام المتقين، يعني: خير مقدم باقا و سرور مسلمين و پيشواي پرهيزكاران، پس سيادت بر مسلمين و پيشوائي پرهيزكاران چون از صفات نفسي و شخص پيغمبر است و خداي متعال از علي (بموجب كلمه: انفسنا: در آيه مباهله) به نفس او (پيغمبر) تعبير فرموده و او را بچيزي توصيف فرموده كه آن از صفات پيغمبر است اين مطلب را درياب و فهم كن.

بدينجهت، پيوسته رسول خدا صلي الله عليه و آله آنجناب را بصفات خاصه خود متصف فرموده است نظر باينكه نكته كه ذكر نموديم. حتي، حافظ نامبرده اين روايت را

 

[ صفحه 380]

 

نيز در جلد 1 حليه ص 67 بسند خود از انس بن مالك آورده كه گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله بابي برزه (در حاليكه من مي شنيدم) فرمود: اي ابي برزه همانا خداوند درباره علي بن ابي طالب بمن سپرده كه او پرچم هدايت و مركز نورانيت ايمان و پيشواي اولياي من و نور همه پيروان من است، اي ابو برزه علي پيشواي پرهيزكاران است، هر كس او را دوست بدارد مرا دوست مي دارد. و هر كسي او را دشمن بدارد مرا دشمن ميدارد. پس او را باين امر بشارت ده. پس از آنكه اين مستند براي تو واضح و آشكار شد سر و حكمت اختصاص علي عليه السلام از طرف پيغمبر صلي الله عليه و آله به بسياري از صفات كه براي غير او نيست هويدا مي گردد و في ذلك فليتنافس المتنافسون.

6- صدر الحفاظ، فقيد الحرمين، ابو عبد الله گنجي، شافعي، متوفاي 658 در " كفايه الطالب " ص 69 بعد از ذكر سخن پيغمبر صلي الله عليه و آله بعلي عليه السلام: اگر كسي را بجاي خود تعيين ميكردم- هيچكس از تو سزاوارتر نبود بواسطه پيشي تو در اسلام و خويشي تو با رسول خدا و داماد بودن تو با همسري فاطمه سيده زنان عالمين چنين گويد: و اين حديث هر چند دلالت دارد بعدم تعيين خليفه، ولي حديث غدير خم دليل است بر توليت (سرپرستي) و توليت همان تعيين خليفه است، و اين حديث يعني حديث غدير خم بعلت اين كه در پايان زندگي پيغمبر صلي الله عليه و آله شرفصدور يافته ناسخ است.

7- سعيد الدين فرغاني، متوفاي 699- بطوريكه ذهبي در " العبر " ذكر نموده، در شرح قصيده تائيه ابن فارض حموي متوفاي 576 كه اول آن اين بيت است:

 

سقتني حميا الحب راحيه مقلتي 

و كاسي محيا من عن الحسن جلت

 

 

[ صفحه 381]

 

در شرح اين بيت او:

 

و اوضح بالتاويل ما كان مشكلا 

علي بعلم ناله بالوصيه

 

 گويد: و همچنين، اين بيت، مبتدا است و خبر آن محذوف، تقدير آن چنين است: و بيان علي كرم الله وجهه و توضيح او بوسيله تاويل مشكلات كتاب و سنت بواسطه علمي است كه باو رسيد بدين سبب كه پيغمبر صلي الله عليه و آله او را وصي و قايمقام شخص خود قرار داد با اين سخن خود: " من كنت مولاه فعلي مولاه " و اين سخن پيغمبر صلي الله عليه و آله در روز غدير خم است، بنابر آنچه خود آنجناب كرم الله وجهه در جمله از ابيات خود بدان اشعار داشته كه از آن جمله اين است:

 

و اوصاني النبي علي اختياري 

لامته رضي منه بحكمي

 

و اوجب لي ولايته عليكم 

رسول الله يوم غديرخم

 

 و غدير خم آبي است بر يك منزلي مدينه كه اكنون (طريق المشاه الي مكه) معروف است اين بيان (علي عليه السلام) بواسطه تاويل بسبب علمي كه بوصيت پيغمبر صلي الله عليه و آله حاصل گشته از جمله فضايل بي شماريست كه رسول خدا صلي الله عليه و آله او (علي عليه السلام) را بدان مخصوص گردانيد و آنجناب آنها را در بر گرفت.

و گويد (سخن فرغاني است): و اما سهم (و بهره) علي بن ابي طالب كرم الله وجهه از علم و كشف و پرده برداشتن از مشكلات سخن بزرگ و كتاب كريم (قرآن) كه خاصه ترين معجزات (پيغمبر صلي الله عليه و آله) است بواضح ترين بيان بسبب (امتياز و افتخاريست) كه (علي عليه السلام) بسبب قول (پيغمبر صلي الله عليه و آله): " انا مدينه العلم و علي

 

[ صفحه 382]

 

بابها " و بقول آنجناب: " من كنت مولاه فعلي مولاه " بدان نايل و مفتخر گشت، با فضايل بي شمار ديگر.

8- علاء الدين ابو المكارم سمناني، بياضي، مكي، متوفاي 736 در " العروه الوثقي " گويد: و (پيغمبر صلي الله عليه و آله) بعلي- بر او باد درود و درود فرشتگان گرامي- فرمود: " انت مني بمنزله هارون من موسي و لكن لا نبي بعدي " و در غديرخم بعد از حجه الوداع (مشرف) بر گروهي از مهاجر و انصار در حاليكه شانه او را گرفته بود فرمود: " من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه " و اين حديثي است كه علماء حديث عموما) بر صحت آن اتفاق دارند در نتيجه او (علي عليه السلام) آقا و سرور اولياء گرديد، و قلب او بر قلب محمد عليه التحيه و السلام بود، و باين سر اشاره نموده است سرور صديقين رفيق و همراه غار پيغمبر صلي الله عليه و آله است ابوبكر هنگامي كه ابا عبيده جراح را براي طلب حضور او (علي عليه السلام) فرستاد باين گفتار: اي ابا عبيده، تو امين اين امتي تو را ميفرستم بسوي كسي كه در مرتبه هم طراز است با كسيكه ديروز او را از دست داديم (پيغمبر صلي الله عليه و آله)، سزاوار است كه با او بحسن ادب سخن بگوئي.

9- طيبي، حسن بن محمد، متوفاي 743 در " الكاشف " در شرح حديث غدير گويد: قول او (پيغمبر صلي الله عليه و آله) " اني اولي بالمومنين من انفسهم " يعني همانا من اولي (سزاوارتر) هستم باهل ايمان از خود آنها " قصد آنحضرت (مدلول) قول خداي تعالي است: " النبي اولي بالمومنين من انفسهم " (اين جمله از آيه) اطلاق دارد و دانسته نشد كه باهل ايمان از خود آنها بچه چيز اولي است؟ لذا پس از آن مقيد ساخت (باين جمله): " و ازواجه امهاتهم " تا اعلام فرموده باشد كه آنجناب بمنزله پدر است، و قرائت ابن مسعود رضي الله عنه اين معني را تاييد ميكند، او چنين قرائت كرده: " النبي اولي بالمومنين من انفسهم و هو اب لهم ". و مجاهد گفته كه: هر پيغمبري پدر امتش ميباشد و بهمين جهت و مناسبت مومنين برادران يكديگر شدند پس در اين هنگام در قول پيغمبر صلي الله عليه و آله: " من كنت مولاه فعلي مولاه " در بودن او

 

[ صفحه 383]

 

(علي عليه السلام) بمنزله پدر تشبيه صورت گرفته، پس بر امت واجب است احترام و بزرگ داشت او و نيكي باو، و بر او است كه نسبت بامت شفقت و مهرباني نمايد و چون پدر بر اولاد با آنها رووف باشد و براي همين عمر تهنيت گفت با اين عبارت: " يابن ابي طالب اصبحت و امسيت مولي كل مومن و مومنه ".

10- شهاب الدين بن شمس الدين دولت آبادي، متوفاي 1049 در " هدايه السعداء " گويد: و در " تشريح " گويد: ابوالقاسم (رح) گفت: هر كس بگويد كه علي از عثمان افضل است چيزي بر او نيست (يعني سخن بگزاف نگفته) بعلت اينكه ابو حنيفه رضي الله عنه و ابن مبارك گفته اند: هر كس بگويد: علي افضل عالمين است، يا افضل مردم است، يا بزرگترين بزرگان است، بر او چيزي نيست (سخن بمبالغه و گزاف نگفته) براي اينكه مراد از اين (تفضيل) افضيلت نسبت بمردم عصر و زمان خلافت او است مانند سخن (پيغمبر صلي الله عليه و آله) " من كنت مولاه فعلي مولاه " يعني در زمان خلافتش و مانند اين كلام در قرآن و در احاديث و اقوال علماء از تعداد و احصاء خارج است.

و نيز در " هدايه السعداء " گفته كه: در (حاصل التمهيد في خلافه ابي بكر و دستور الحقايق) چنين آمده كه: همانا پيغمبر صلي الله عليه و آله چون از مكه مراجعت فرمود در غديرخم فرود آمد و امر فرمود جهاز شتران را بر يكديگر گرد آوردند و مانند منبري ساخت پس بر آن رفت و فرمود: آيا نه اينست كه من بمومنين اولي (سزاوارتر) هستم از خودشان؟ گفتند آري چنين است، پس فرمود: " من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله " و خداي عز و جل فرمود: " انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا: الذين يقيمون الصلاه و يوتون الزكاه و هم راكعون " و اهل سنت گفته اند: مراد از حديث " من كنت مولاه فعلي مولاه " يعني در وقت خلافت و امامت او.

11- ابو شكور محمد بن عبد السعيد بن محمد كشي، سالمي حنفي در " التمهيد في بيان التوحيد " گويد: رافضيان گويند: امامت براي علي بن ابي طالب رضي الله عنه

 

[ صفحه 384]

 

منصوص است، بدليل اينكه پيغمبر صلي الله عليه و آله او را وصي خود و خليفه بعد از خود قرار داد، آنجا كه فرمود: آيا خشنود نيستي كه بوده باشي از من بمنزله هارون از موسي جز اينكه بعد از من پيغمبري نيست، پس (همانطور كه) هارون عليه السلام خليفه موسي عليه السلام بود، همچنين علي رضي الله عنه، و دليل دوم اينست كه پيغمبر صلي الله عليه و آله او را ولي مردم قرار داد، پس از آنكه از مكه مراجعت فرمود و در غديرخم فرود آمد امر كرد پيغمبر صلي الله عليه و آله كه جهاز شتران را گرد آورند و آنها را بصورت منبري ساخت و بر آن بالا رفت و فرمود: " الست باولي المومنين من انفسهم " گفتند آري، پس فرمود " من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله "، و خداي جل جلاله فرمايد: انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا: الذين يقيمون الصلوه و يوتون الزكوه و هم راكعون، اين آيه كه در شان علي رضي الله عنه نازل گشته، دلالت دارد بر اينكه او بعد از رسول خدا صلي الله عليه و آله اولاي (سزاوارترين) مردم بوده.

سپس در جواب از آنچه ذكر شد، گويد: و اما سخن (رافضيان) كه پيغمبر عليه السلام او را ولي قرار داد، ميگوئيم: مراد او (پيغمبر صلي الله عليه و آله) در وقت او (علي عليه السلام) است، يعني بعد از عثمان رضي الله عنه و در زمان معاويه رضي الله عنه و ما نيز همين را ميگوئيم و همچنين است جواب از قول خدايتعالي انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا... ما ميگوئيم كه: علي رضي الله عنه باين دليل ولي و امير بوده، در ايام خود و در وقت خود و آن بعد از عثمان رضي الله عنه است و اما قبل از آن وقت چنين ستمي را نداشته.

12- ابن باكثير مكي شافعي، متوفاي 1047 در " وسيله المال في عد مناقب الال " بعد از ذكر حديث غدير به طرق متعدده گويد: و دار قطني در فضايل از

 

[ صفحه 385]

 

معقل بن يسار رضي الله عنه با بررسي طريق روايت نموده كه گفت: شنيدم ابوبكر رضي الله عنه ميگفت: علي بن ابي طالب عليه السلام عترت رسول خدا صلي الله عليه و آله است، يعني آنهائي كه پيغمبر صلي الله عليه و آله بتمسك بانها و پذيرش رهبري آنها را تاكيد فرموده، پس آنها ستارگان راهنمائي هستند هر كس از آنها پيروي نمود هدايت يافت، و ابوبكر رضي الله عنه او (علي عليه السلام) را باين مزيت مخصوص داشته، زيرا او (علي عليه السلام) در اين مقام امام است، و در شهر علم و عرفان است، پس او امام ائمه و عالم امت است. و گوئي اين نظر و گفتار را (ابوبكر) از رسول خدا صلي الله عليه و آله اخذ و باو تبعيت نموده كه آنجناب او را در روز غديرخم از بين آنها بانچه سابقا ذكر شد اختصاص داد، و اين حديث درست و شكي و ريبي كه منافي با آن باشد وجود ندارد، و از گروه بسيار زيادي از صحابه روايت شده و شيوع و شهر بسزا يافته و كافي است در اين باب مجمع حجه الوداع.

13- سيد امير محمد يمني، متوفاي 1182 در " الروضه النديه شرح التحفه العلويه " بعد از ذكر حديث غدير بطرق متعدد گويد: و فقيه، حميد در معاني آن (حديث غدير) سخن گفته و در آن اطاله كلام داده و بعض از سخنان او را ما نقل مينمائيم (تا اينكه گويد): و از جمله سخنان او اينست: دست او را (پيغمبر صلي الله عليه و آله گرفت و بلند كرد و گفت: " من كنت مولاه فعلي مولاه " و مولي هر وقت بدون قرينه اطلاق شود از آن معني مالك متصرف فهميده ميشود، و هنگاميكه در اصل براي معاني متعددي استعمال ميشد از جمله آنمعاني: مالك تصرف است، و بهمين علت است، زماني كه گفته شود: " هذا مولي القوم " اين معني در فهم از آن سبقت ميگيرد كه: او مالك است براي تصرف در امور آنها، سپس از معاني آن (مولي) اينها را شمرده: ناصر، و ابن عم، و معتق، و معتق، سپس گويد: و از جمله معاني آن اولي است، خداي تعالي فرمايد: " ماواكم النار هي مولاكم " يعني: " اولي بكم و بعذابكم " و بعد از همه اين مطالب، اگر از لفظ مولي در جمله سابقه " من

 

[ صفحه 386]

 

كنت مولاه... " معناي مالك بر تصرف سبقت به فهم نگيرد (متبادر بذهن نشود) ناچار بطور مساوي منسوب بتمام معاني خواهد بود و آنرا بهمه معاني حمل خواهيم نمود، مگر آنمعاني كه در حق او (علي عليه السلام) امكان حمل ندارد، از قبيل: معتق و معتق، در نتيجه اين معني (مالك براي تصرف) داخل در معاني محتمله است و معني (سزاوارتر) و مفيد از آن ملك تصرف است و هنگاميكه (بنص فرموده پيغمبر صلي الله عليه و آله) او اولي (سزاوارتر) بمومنين از خود آنها باشد، امام خواهد بود، و از جمله آن كلماتست قول رسول خدا صلي الله عليه و آله: " من كنت وليه فهذا وليه " ولي بر حسب تبادر بفهم مالك براي تصرف است، اگر چه در غير آن استعمال شود، و بنابراين معني است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: " و السلطان ولي من لا ولي له " يعني: و سلطان ولي كسي است كه وليي براي او نيست، مرادش ملك تصرف در عقد و نكاح است، يعني: براي سلطان است ولايت در او هنگاميكه بسته و خويشاوندي موجود نباشد و اين معني بر سبيل حقيقت است، پس علي القاعده زماني كه دليل بر تخصيص بمعناي خاص نباشد بايد كلمه حمل بتمام آنها بشود.

14- شيخ احمد عجيلي، شافعي، در " ذخيره المال شرح عقد جواهر اللال في فضائل الال " بعد از ذكر حديث غدير و داستان حارث بن نعمان فهري گويد: و اين از نيرومندترين دلايل است بر اينكه علي رضي الله عنه اولي (سزاوارتر) است بامامت و خلافت و صداقت و نصرت و پيروي نمودن از او باعتبار احوال و اوقات و خصوص و عموم و در اين سخن مناقضه (و منافاتي) وجود ندارد با آنچه گذشت و آنچه انشاء الله تعالي خواهد آمد داير باينكه در يمن بعض از همراهان آنجناب (علي عليه السلام) كه با او بود درباره او سخن (ناروائي) گفت (پيغمبر صلي الله عليه و آله) در مراجعت از حجش خطبه اي (مشعر بولايت او) ايراد فرمود براي آگاه نمودن خلق به منزلت و قدر او و رد سخن (ناروائي) كه بعض از همراهان او (در يمن) گفته بود

 

[ صفحه 387]

 

مانند بريده، چه نامبرده نسبت بانجناب كينه و عداوت داشت و در مسافرت يمن شدتي ديد و پس (از مراجعت) براي پيغمبر صلي الله عليه و آله حكايت كرد، و در حين حكايت او چهره آنحضرت دگرگون ميشد و فرمود: يا بريده " الست اولي بالمومنين من انفسهم؟ من كنت مولاه فعلي مولاه " (و بعد از اين فرمايش) به بريده فرمود: درباره علي نكوهش مكن، زيرا علي از من است و من از اويم و او بعد از من ولي شما است.

و هدوا الي الطيب من القول و هدوا الي صراط الحميد

" سوره حج، آيه 24 "

 

[ صفحه 388]

 

 

 

 


| شناسه مطلب: 74705