عزاداری
عزاداری >برپایی شعائر دینی >عزاداری از دیدگاه عقل >عزاداری از مظاهر حب و بغض >روان شناسی عزاداری >حکم حضور در عزای اولیای الهی >برپایی عزاداری در راستای وحدت >سینه زنی در سوگ امام حسین >لباس مشکی پوشیدن ب
عزاداري <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />
>برپايي شعائر ديني
>عزاداري از ديدگاه عقل
>عزاداري از مظاهر حب و بغض
>روان شناسي عزاداري
>حكم حضور در عزاي اولياي الهي
>برپايي عزاداري در راستاي وحدت
>سينه زني در سوگ امام حسين
>لباس مشكي پوشيدن
برپايي شعائر ديني
از دستورات اكيد شرع مقدس اسلام برپايي شعائر ديني است. امري كه تعظيم آن از تقواي قلب شمرده شده است. در اصل اين حكم هيچ اختلافي وجود ندارد، ولي اختلاف در آن است كه آيا تطبيق اين حكم بر مصاديق آن به شرع واگذار شده است يا آن كه اين تطبيق ميتواند به واسطه عرف متشرعه و عقلا باشد. در اين مبحث به اين موضوع ميپردازيم.
>تنوع شعائر
>بررسي ادله رجحان
>مفهوم شعائر
>واگذاري تطبيق به عرف
>پاسخ به شبهات
تنوع شعائر
شعائر ديني كه مورد اعتراض برخي از فرقههاي اسلامي قرار گرفته است، داراي انواع گوناگون و مختلفي است:
1 - برپايي يادبود و جشن هاي ميلاد بزرگان دين، همانند پيامبرصلي الله عليه وآله و امامان از اهل بيتعليهم السلام امري كه وهابيان آن را از امور مستحدثه برشمرده و حكم به بدعت و ضلالت آن نمودهاند.
2 - اهتمام به روزهايي كه در اسلام به يادماندني بوده و در آن حوادث مهمّي اتّفاق افتاده است، مثل: روز مبعث، جنگ بدر، جنگ خندق، روز فتح مكه، شب معراج، شب هجرت، روز مباهله و روز غدير و....
3 - درجهاي بالاتر از اين موارد، به اينكه قبور اولياي دين را آباد كرده، بر روي آنها گنبد و مناره بنا كنيم، تا در حقيقت اعلان و اشعاري بر وجود امام و رهبري الهي و دعوت به اقتدا به كيش و آيين ايشان باشد.
4 - اهتمام به مكانهاي جغرافيايي، مكانهايي كه در آن جا وقايع مهمّي اتّفاق افتاده است؛ مثل محل غدير خم، غار حراء، موضع غزوه بدر و مساجدي كه پيامبرصلي الله عليه وآله در آنها نماز به جا آورده است. به اين كه در آن مكانها حاضر شده، از آنها تبرّك جوييم.
5 - برپايي شعائر حسينيعليه السلام و اقامه مجالس عزا و روضه خواني در يادبود اولياي الهي و ذكر مصايب آنان.
6 - خواندن دعاها و وردهاي دسته جمعي و به صورت مشترك، به نيّت برپايي شعائر ديني.
بررسي ادله رجحان
كساني كه قائل به جواز و رجحان برپايي شعائر ديني هستند، به انواعي از ادلّه تمسّك كردهاند كه به برخي از آنها اشاره ميكنيم:
>آيات شعائر
>آيات مشابه
آيات شعائر
در آيات بسياري سخن از شعائر الهي به ميان آمده است، از قبيل:
1 - (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللَّهِ وَ لَا الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَ لَا الْهَدْيَ وَ لَا الْقَلائِدَ وَ لا آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ)؛ [1] «اي كساني كه ايمان آوردهايد! شعائر و حدود الهي [و مراسم حج را محترم شمريد؛ و مخالفت با آنها] را حلال ندانيد؛ و نه ماه حرام، و نه قربانيهاي بي نشان و نشاندار را، و نه آنها را كه به قصد خانه خدا براي به دست آوردن فضل پروردگار و خشنودي او ميآيند.»
در اين آيه دو احتمال داده شده است: يكي آن كه حكم ايجابي باشد و در حقيقت خداوند مؤمنين را امر به تعظيم شعائر الهي نموده است. و ديگر اينكه حكم تحريمي باشد؛ يعني در صدد نهي از سستي كردن در برپايي شعائر الهي و مصاديقي كه در اين آيه ذكر شده باشد.
2 - (ذَلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَي الْقُلُوبِ)؛ [2] «اين است [مناسك حج]؛ و هر كس شعائر الهي را بزرگ دارد، اين كار نشانه تقواي دل هاست.»
اين آيه از واضحترين آيات براي اثبات رجحان برپايي مراسم است، زيرا به طور صريح دلالت بر محبوبيّت و رجحان تعظيم شعائر الهي به طور عموم دارد.
3 - (وَ الْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَكُمْ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ لَكُمْ فِيهَا خَيْرٌ)؛ [3] «و شترهاي چاق و فربه را [در مراسم حج] براي شما از شعائر الهي قرار داديم؛ در آنها براي شما خير و بركت است.»
در اين آيه «من» تبعيضيه به كار رفته است كه دلالت دارد بر اينكه شترهاي قرباني در ايام حج نيز از جمله شعائر الهي به حساب ميآيد.
4 - (إِنَّ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتِ أَوِ اعْتَمَرَ فَلاجُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا)؛ [4] «صفا و مروه از شعائر [و نشانههاي] خداست؛ بنابراين، كساني كه حج خانه خدا و يا عمره انجام ميدهند، مانعي نيست كه بر آن دو طواف كنند؛ [و سعي صفا و مروه انجام دهند. و هرگز اعمال بي رويه مشركان، كه بتهايي بر اين دو كوه نصب كرده بودند، از موقعيّت اين دو مكان مقدس نميكاهد].»
5 - (فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ)؛ [5] «و هنگامي كه از عرفات كوچ كرديد خدا را نزد مشعرالحرام ياد كنيد.»
اين آيه نيز درصدد بيان شعائر ديني با لفظ «مشعر» شده است.
[1] سوره مائده، آيه 2.
[2] سوره حج، آيه 32.
[3] همان، آيه 36.
[4] سوره بقره، آيه 158.
[5] همان، آيه 198.
آيات مشابه
نوعي ديگر از آيات است كه اشاره به شعائر ديني كرده ولي لفظي غير از لفظ «شعائر» در آن به كار رفته است.
1 - (وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالاً وَ عَلَي كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ، لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَ يَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُومَاتٍ عَلَي مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ فَكُلُوا مِنْهَا وَ أَطْعِمُوا الْبَآئِسَ الْفَقِيرَ، ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ، ذَلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ)؛ [1] «و مردم را دعوت عمومي به حج كن، تا پياده و سواره بر مركبهاي لاغر از هر راه دوري به سوي تو بيايند. تا شاهد منافع گوناگون خويش [در اين برنامه حيات بخش باشند]؛ و در ايام معيني نام خدا را، بر چارپاياني كه به آنان داده است، [به هنگام قرباني كردن] ببرند؛ پس از گوشت آنها بخوريد و بينواي فقير را اطعام نماييد. سپس بايد آلودگيهايشان را برطرف سازند؛ و به نذرهاي خود وفا كنند، و بر گرد خانه گرامي كعبه طواف كنند. [مناسك حج] اين است؛ و هر كس برنامههاي الهي را بزرگ دارد، نزد پروردگارش براي او بهتر است.»
علما و مفسرين ذيل آيه فوق را كه اشاره به تعظيم حرمتهاي الهي شده، داخل در برپايي شعائر الهي كردهاند؛ زيرا مطابق قاعده همان گونه كه ميتوان استدلال به ادلهاي كرد كه عنوان خاصي در آن وارد شده، همچنين ميتوان به عناويني استدلال كرد كه مشابه و مشترك با آن عنوان خاص ميباشد، و اين در صورتي است كه حكم بر يك عنوان نوعي يا جنسي كلي وارد شده كه داراي افراد گوناگون است، وگرنه منجر به قياس باطل خواهد شد.
2 - (يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ يَأْبَي اللَّهُ إِلاَّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ)؛ [2] «آنها ميخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند، ولي خدا جز اين نميخواهد كه نور خود را كامل كند، هرچند كافران ناخشنود باشند.»
از آن جا كه اين آيه در سياق آيات جهاد و دعوت به توحيد و نشر و تبليغ دين آمده، لذا مقصود از دين خدا كه دشمنان اسلام در صدد خاموش كردن آن برآمدهاند همان «شعائر» الهي است، كه در آيه ديگر (وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ) به آن اشاره شده است.
3 - (في بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ)؛ [3] «[اين چراغ پرفروغ] در خانه هايي قرار دارد كه خداوند اذن فرموده ديوارهاي آن را بالا رود [تا از دستبرد شياطين و هوسبازان در امان باشد] به خانههايي كه نام خدا در آنها برده ميشود، و صبح و شام در آنها تسبيح او ميگويند...».
اين آيه با ملاحظه آيات قبل آن كه از جمله آيه «نور» است دلالت دارد كه مقصود از (في بُيُوتٍ...) خانه هايي است كه در آنها نور خداست، و مراكزي است كه مصدر و منبع پرتوافكني نور دين و محلّ هدايت و شريعت است.
خداوند متعال اراده كرده كه اين خانههاي نوري ترفيع و تكريم شود. و نيز سزاوار است كه به طور مداوم محلّ ذكر خدا و عبادت و طاعت حضرت حق باشد.
از اين آيه به خوبي استفاده ميشود كه خداوند اراده كرده تا هر محلي كه متكفّل بيان احكام دين اسلام و تعاليم آسماني است - كه از آن به نور خدا تعبير شده تعظيم و تكريم شود. و نيز استفاده ميشود كه «شعائر» اختصاص به بابي خاص ندارد، يعني مختص به مناسك حجّ يا عبادات مخصوص نيست، بلكه هر چيزي كه در آن، نشر احكام دين شامل ميشود، و نيز هر موضوعي را كه در آن بيان و تبليغ معارف اسلامي است در بر ميگيرد.
4 - (وَ جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلَي وَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ)؛ [4] «و خداوند گفتار [و هدف] كافران را پايين قرار داد [و آنان را با شكست مواجه ساخت] و سخن خدا [و آيين او] بالا [و پيروز] است و خداوند عزيز و حكيم است.»
از اين آيه استفاده ميشود. هرچه كه بازگشت آن به اعلاء كلمة اللَّه و نابودي كلمة الكفر است از اهداف شرع و از مقاصد دين به حساب ميآيد.
5 - (وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرينَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً)؛ [5] «و خداوند هرگز كافران را بر مؤمنان تسلّطي نداده است.»
در اين آيه مباركه به بُعد ديگري از حقيقت «شعائر» اشاره شده است، و آن جنبه ازدياد سربلندي و عزّت اسلام و مسلمين است. و بُعد ديگر آن، كه قاعده شعائر ديني بر آن دلالت دارد جنبه اعلاي كلمة اللَّه و اعزاز كلمه مسلمين است.
[1] سوره حج، آيات 30-27.
[2] سوره توبه، آيه 32.
[3] سوره نور، آيه 36.
[4] سوره توبه، آيه 40.
[5] سوره نساء، آيه 141.
مفهوم شعائر
1 - خليل بن احمد فراهيدي ميگويد: «شعرته»؛ يعني تعقل كردم و آن را فهميدم...». [1] .
2 - جوهري ميگويد: «شعائر، اعمال حجّ است، و هر چه كه عَلَم براي اطاعت خداوند متعال باشد جزء شعائر است... و شعار قوم در جنگ، علامت آنان است تا برخي، برخي ديگر را بشناسند... «واشعرته فشعر» يعني فهماندم او را، او نيز فهميد». [2] .
3 - فيروزآبادي ميگويد: «اشعره الأمر» يعني امر را به او اعلام كرد... و شعار حجّ عبارت است از مناسك و علامات حجّ...». [3] .
4 - ابن فارس ميگويد: «اشعار به معناي اعلام از طريق حسّ است. و مشاعر به معناي معالم و مفرد آن مشعر است، به معناي مواضعي كه توسط علاماتي معلوم شده است». [4] .
5 - قرطبي ميگويد: «هر چيزي كه براي خداوند متعال است و در آن امري است كه نشانگر اعلام و اشعار ميباشد به آن شعار يا شعائر ميگويند. و شعار يعني علامت و «اشعرت» يعني اعلام كردم، و «شعيره» به معناي علامت و شعائر خدا به معناي عَلَمهاي دين خداست». [5] .
از مجموع اين توضيحات استفاده ميشود كه لفظ «شعائر» هم در موارد اعلام حسّي به كار ميرود كه در آن جنبه اعلامي است، و هم مطابق استعمال قرآني در جنبه اعلام ديني و نشر دين و گسترش نور خداوند به كار ميرود.
در اين كلمه جنبه ديگري نيز وجود دارد كه همان بُعد إعلاء و سرافرازي است. اين بُعد گرچه در ماهيت كلمه (شعائر) يافت نميشود، ولي در ماهيّت متعلّق شعائر وجود دارد.
نتيجه اين كه: شعائر همان نُسك و اعمال حجّ من حيث هو نيست، آري نُسك و اعمال حجّ را مشاعر گويند زيرا در آنها جنبه اعلامي وجود دارد. و به تعبير ديگر شعائر، دين خدا نيستند، بلكه شعائر اشاره به جنبه اعلاء دين خدا دارد.
[1] كتاب العين ج 1 ص 251.
[2] صحاح اللغة، ج 2، ص 699.
[3] قاموس المحيط، ج 2، ص 60.
[4] معجم مقاييس اللغة، ج 3، ص 193و194.
[5] تفسير قرطبي، ج 12، ص 56.
واگذاري تطبيق به عرف
شارع مقدس هنگامي كه در وجود معناي معيني تصرف نميكند، معناي آن اين است كه شارع، تطبيق موضوعات و مصاديق آن را به عهده عرف و عقلاً و متشرعه سپرده است. عرف و عقلا و متشرعه را اجازه داده تا هر مصداق از آن معنا را ميتوانند در خارج پياده كنند.
عنوان «شعائر ديني» نيز كه شارع مقدّس ترغيب به تعظيم آن نموده است، از همين قرار است. براي روشن شدن بيشتر موضوع به سه نكته اشاره ميكنيم:
الف - عناويني كه در لسان شرع وارد شده و دليلي بر نقل آن از معناي لغوي به معناي جديد نيست، بايد آن عناوين را بر معناي لغوي اوّلي خود باقي گذاشت.
ب - در مورد كيفيت موضوعات در خارج، اگر شارع تصرفي كرده و به كيفيتي خاص تصريح نموده است آن را اخذ ميكنيم وگرنه همان معناي عرفي آن را اخذ مينماييم.
ج - وجود اشيا بر دو نحو است: يكي وجود تكويني و ديگري وجود اعتباري. مثلاً عناوين اغلب معاملات از قبيل بيع، اجاره و... وجودشان اعتباري است.
در مورد كلمه «شعائر» كه به خدا يا دين اسلام اضافه ميشود نيز مطلب از اين قرار است؛ زيرا معناي حقيقي و اصلي كه در كلمه «شعائر» اخذ شده همان اعلام و انتشار است. و از آن جا كه شارع مصداق خاصي براي آن به طور خصوص تعيين نكرده است لذا آن را در زمينه اوّل و دوّم به حال خود باقي ميگذاريم، يعني بر معناي عرفي باقي نموده و درباره كيفيت وجود آن در خارج به عرف متشرعه واگذار ميكنيم.
از طرفي ديگر، از آن جا كه «شعائر ديني» علامت و نشانهاي بر امور ديگر است - گرچه في حدّ نفسه از امور تكويني به حساب ميآيند لذا دلالت آنها بر معاني اعلامي، اعتباري است نه تكويني.
در نتيجه: اين امر اعتباري كه شارع در بيان مصداق آن در خارج دخالتي نكرده به عرف متشرعه واگذار شده است.
خلاصه اين كه: هر موردي را كه شارع مقدّس به عنوان شعائر ديني معيّن كرده است آن را اخذ كرده و آن را يكي از مصاديق شعائر ديني ميپنداريم. ولي به مرور زمان مصاديقي پيدا ميشود كه عرف متشرعه و عقلا آن را از مصاديق حتمي شعائر ديني به حساب ميآورند، و در عمل به آن هيچ محذوري نميبينند، آنها نيز به طور قطع داخل در عموم ادله تعظيم شعائر الهي خواهد بود.
پاسخ به شبهات
در رابطه با برپايي مراسم عزاداري امام حسينعليه السلام از ناحيه مخالفين؛ همانند وهابيان شبهات و اشكالاتي وارد شده است كه در اين مبحث به آنها ميپردازيم:
>ضرورت جعل از جانب شارع
>لزوم تفويض شريعت
>لزوم تحليل حرام و تحريم حلال
>بازي با مسلمات شريعت
>تعميم به تمام موارد
>هتك حرمت مباني اسلام و اركان شريعت
>ضرري بودن برخي از شعائر
>به استهزا كشانده شدن شريعت
ضرورت جعل از جانب شارع
ميگويند: هر شعاري كه قرار است از جانب دين برپا شود بايد از جانب شارع جعل و تشريع شده باشد وگرنه بدعت و ضلالت و افتراء بر خداوند است.
پاسخ
با توضيحاتي كه قبلاً به آنها اشاره شد ديگر جايي براي اين اشكال باقي نميماند، زيرا:
اولاً: جعل و تشريع شارع بر دو نوع است: جعل خاص و جعل عام، به جعل خاص تمسّك كرده و در موارد جعل عام و كلي هر مصداقي را كه شارع مشخص كرده، به آن اخذ ميكنيم و در مواردي كه شارع از آنها اسمي نبرده، ولي عرف متشرعه آن را پذيرفته است به آنها نيز عمل مينماييم.
ثانياً: در علم اصول اشاره شده كه شارع اگر امر به فعل كلّي كند، مثل امر به نماز، و در به جا آوردن آن قيدي نياورد، انسان مخيّر است كه مصداق آن را به هر نحوي كه مانع شرعي ندارد انجام دهد. مثلاً نماز را در هر زمان و مكاني كه محظور شرعي ندارد انجام دهد. در مورد تعظيم شعائر ديني نيز حكم از اين قرار است.
لزوم تفويض شريعت
ميگويند: اگر شارع مقدّس امر شعائر را به عرف متشرعه واگذار كرده، در نتيجه لازم ميآيد كه امر شريعت به آنان تفويض شده باشد، و اين نوع تفويض باطل است.
پاسخ
تطبيق كلّي بر مصداق جديد آن، تفويض در دين به حساب نميآيد. وقتي تفويض صدق ميكند كه اصل حكم كلّي نيز از ناحيه عرف به دست آمده و به او تفويض شده باشد.
به بياني ديگر: عناوين ثانوي بر دو قسمند:
الف - عناوين ثانوي در ناحيه حكم: كه ملاكشان ثانوي است و لذا حكمشان نيز ثانوي است، از قبيل عنوان ضرر، حرج، نسيان، اكراه، اضطرار و.
ب - عناوين ثانوي در ناحيه موضوع: كه عبارت است از حالاتي كه بر موضوع عارض ميشود نه بر حكم. اين حالات عارضي ملاكشان ثانوي نيست بلكه ملاك و حكم آنها اوّلي است، و تنها موضوعش ثانوي است. از قبيل: مصاديق احترام به پدر و مادر و ميهمان كه ملاك و حكم آنها اوّلي است، ولي موضوع آنها ثانوي است، يعني بر موضوع حكم حالتهاي گوناگون عارض ميشود. در اين مورد خاص ميگوييم: احترام، حكم اوّلي است كه عقل و شرع بر آن حاكم است، ولي مصاديق جديد و حادث از احترام كه در بين مردم مرسوم است، حالات جديدي است كه در موضوع حكم پديد ميآيد كه امر آن به عرف واگذار شده، مادامي كه منع شرعي خاص بر آن مترتب نشود.
لزوم تحليل حرام و تحريم حلال
ميگويند: اگر شارع مقدس امر شعائر و رسوم ديني را به عرف واگذاركند منجر به تحليل حرام وتحريم حلال خواهد شد؛ زيرا عرف به جهت آن كه معصومنيست گاهي چيزي راكه حراماست حلال دانسته وگاهي بالعكس كاري راكه حلالاست حرامميپندارد.
پاسخ
تحليل حرام و تحريم حلال اگر به اين معنا است كه مكلّف و متشرعه انجام كاري را بدون هيچ دليل و مدركي حلال و مصداقي را نيز حرام كند، اين كار منجر به تحريم حلال و تحليل حرام ميشود، و در اين صورت اعتراض فوق وارد است، ولي اگر اين عمل با استناد به دليل شرعي ولو عام باشد هيچ اشكالي بر آن مترتب نيست، زيرا محلِّل و محرِّم مدرك و دليل شرعي است، و كار انسان مكلف تطبيق بر مصاديق است.
بازي با مسلمات شريعت
و نيز ميگويند: اگر جعل شعائر و برپايي آنها به عرف واگذار شود منجر به عبث كاري و بازي با ثوابت شريعت ميشود، زيرا موقعيتها مختلف است.
پاسخ
در مورد اين اشكال ميگوييم: محذوري را كه اشكال كننده از آن خوف دارد توسعه شريعت و گسترش آن است، اين امري است كه خود آيات قرآن به آن اشاره دارد.
خداوند متعال ميفرمايد: (... وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ)؛ «خداوند اراده كرده كه نور خود و دين و شريعتش را گسترش داده و منتشر سازد.» و نيز ميفرمايد: (... وَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا)؛ «خداوند اراده سرافرازي دين و آيين خود را نموده است.»، برپايي مصاديق الهي از قبيل توسعه در اعلاء كلمة اللَّه و تتميم نور الهي است كه خداوند به نحو كلّي آن را اراده كرده است. و اگر مقصود از توسعه دين و شريعت تغيير و تحوّل حتّي در ثوابت آن دو است، اين امر شكي در بطلانش نيست، ولي تطبيق عنوان كلّي شعائر ديني بر موضوعات جديد و مصاديق مختلف از قسم توسعه دين در ثوابت آن نيست.
تعميم به تمام موارد
ميگويند: اگر قرار باشد كه برپايي شعائر به مردم واگذار شود چه فرقي بين ابواب و موارد مختلف است؟ چرا در ابواب ديگر؛ مثل نماز، روزه، حجّ، زكات، خمس و ابواب ديگر، عرف و متشرعه حقّ دخالت نداشته باشند و هركس يا گروهي براي خود شرط و قيدي در آنها نگذارند و آن حقيقت را با قيود و شرايط خاص به خود به عنوان شعار ديني معرّفي كنند؟
پاسخ
فرق آن توقيفي بودن برخي امور است؛ يعني بايد بين حقيقت شرعيه و حقيقت لغويه تفكيك كرد: در موردي كه عنوان، حقيقت شرعي است قاعده توقيفي بودن امور به تمام معنا جاري ميشود، به خلاف مواردي كه شارع در عناوين و معاني آنها تصرّفي نداشته و معناي لفظ را بر حقيقت لغوي آن باقي گذارده است، كه در اين موارد شارع مقدس هنگام تشريع و تقنين حكم، عنوان و معنا را بر اطلاق و كليّت خود باقي گذارده است. مثلاً در مورد امر شارع به نيكي به پدر و مادر، حقيقت شرعي از خود به جاي نگذاشته است، و براي اين تكليف خصوصيات و جزئيّات معيّن نكرده است، لذا آنچه بر انسان واجب است، انجام هر كاري است كه عنوان نيكي به پدر و مادر صدق كند، زيرا شارع اين عنوان را تحديد نكرده و بر معناي لغوي آن باقي گذارده است.
بر خلاف آن مواردي كه شارع از خود حقيقت شرعي به جاي گذارده است؛ مانند نماز، حجّ، اعتكاف، روزه و ديگر موضوعات عبادي، كه در اين موارد ما نميتوانيم از پيش خود قيود و شرايطي را اضافه كنيم، بلكه در اجزا و شرايط تا روز قيامت بايد تابع شرع باشيم، گرچه در خصوصياتي كه از ماهيّت عمل خارج است، خود را مختار ميبينيم، مثل آن كه نماز را در كدام مكان بخوانيم، مگر آن كه منع شرعي خاص رسيده باشد كه در اصول از آن به تخيير عقلي تعبير ميشود.
هتك حرمت مباني اسلام و اركان شريعت
ميگويند: در صورتي كه امر شرايع دين به مردم واگذار شود، باعث هتك حرمت و اسائه ادب به مباني اسلام و اركان شريعت خواهد شد كه اين كار با مضامين شامخ و تعاليم عالي اسلام سازگاري ندارد.
پاسخ
هتك در لغت به معناي پاره كردن ستر و امر پوشيده را گويند. [1] و در مورد دين مقصود به آن كشف نقاط ضعف مسلمين است.
در مورد اشكال فوق ميگوييم: واگذاري شريعت در امور و تكاليف توقيفي به مردم موجب هتك حرمت دين و شريعت و استهزاء و اسائه ادب به مباني اسلام و اركان شريعت خواهد بود، ولي در عناويني كه حقيقت شرعي از ناحيه شارع ندارد، كار پيدا كردن مصداق و تطبيق آن عنوان كلّي بر افراد خارجي به متشرعه و عرف مردم واگذار شده است.
[1] صحاح اللغة.
ضرري بودن برخي از شعائر
ميگويند: اقامه برخي از شعائر منجرّ به ضرر بر اسلام يا مسلمين خواهد شد، خصوصاً شعائر حسينيعليه السلام كه برپايي آن همراه با تحمّل ضررهاي فراواني است و مطابق دستورات شرع مقدس دفع ضرر به هر درجهاي كه باشد واجب است.
پاسخ
در مورد شعائر ديني كه عنوان كلّي آن از عناوين توقيفي نيست بلكه از قبيل احترام به پدر و مادر غير توقيفي است تا حدّي بر مصاديق خارجي آن تطبيق ميكنيم كه منجرّ به حرمت نشود، زيرا ما به طور كلّي ادعا نميكنيم كه هر عنوان غير توقيفي را ميتوان در هر مصداقي پياده كرد، بلكه تنها بر مصداقي ميتوان پياده كرد كه محقّق عنوان كلّي باشد.
و به تعبير ديگر شارع، آن مصداق را به خصوصه تحريم نكرده باشد، بلكه تصريح به حلّيّت آن داشته يا داخل در اصالة الحلية باشد والّا صِرف اقامه عزا و بيان احكام و معارف اسلامي چه ضرري به اسلام ميرساند؟
به استهزا كشانده شدن شريعت
برخي ميگويند: تفويض مصاديق شريعت به دست عرف به اين منجر ميشود كه مردم عناوين كلّي را بر مصاديقي پياده كنند كه شريعت به استهزا كشيده شود. و از آنجا كه حفظ كيان و آبروي شريعت واجب است، در نتيجه امر تطبيق شريعت را در تمام موارد بايد به دست خود شارع واگذار كرد.
پاسخ
استهزاء - چه از ناحيه فرقههاي ديگر اسلامي يا از ملتها و اديان ديگر - بر چند قسم است:
1 - استهزاي باطل و غير حق:
اين نوع استهزا هيچ گونه تأثيري نداشته و مانعيّتي ندارد، مثل اين كه مردم مذاهب يا اديان ديگر اعمال عبادي ما را به استهزا بگيرند. اين نوع استهزا كاشف از نقص و عيبي در مؤمنين يا در خود دين نيست.
2 - استهزاي عرفي:
اين نوع استهزا نتيجه اختلاف عرفها و محيطهاست. شعارهاي هر قومي به جهت دلالت بر معناي بلندي وضع شده است، ولي ممكن است قومي ديگر از آنها معناي ديگري را برداشت كنند، لكن اين اختلاف برداشت باعث نميشود كه آن معاني را در قومي كه اختراع كرده منع نماييم.
3 - استهزاي به جهات واقعي:
برخي از استهزاها جهات واقعي دارند، و لذا موجب هتك حرمت و استهزاي واقعي شريعت و دين است. و از آن جا كه اين دو عنوان از مصاديق و اصناف حسن و قبح عقلي است و عقل آن را درك ميكند، لذا اگر در موردي تطبيق عنوان كلّي بر مصداق خارجي منجر به استهزاي واقعي شد ما هم آن را تحريم ميكنيم.
عزاداري از ديدگاه عقل
يكي از سؤالها يا اعتراضاتي كه برخي اوقات توسط برخي افراد و يا وهابيان مطرح ميشود اين است كه چرا در سوگ اولياي الهي عزاداري ميكنيم؟ و چرا در سوگ آنها ميگرييم و مراسم برپا ميكنيم؟ چرا به سينه ميزنيم و مرثيه ميخوانيم؟ و چرا در مورد گذشتهها تجديد خاطره ميكنيم؟ آيا آنها به عزاداري ما احتياج دارند يا ما به عزاداري براي آنها محتاجيم؟
وهابيان اين عمل را بدعت ميدانند و ميگويند: هيچ دليل و مدركي براي آنها وجود ندارد و لذا جزء سنت به حساب نميآيد و بايد ترك شود.
اينك به بررسي اين موضوع در سطوح مختلف ميپردازيم:
>عزاداري و احياي فرهنگ عاشورا
>ارتباط عاطفي امت با اولياي الهي
>بهره برداري از جو معنوي مجالس
>اصلاح و ارشاد جامعه
عزاداري و احياي فرهنگ عاشورا
با مراجعه به عقل سليم پي ميبريم كه برپايي مراسم عزاي اولياي الهي، خصوصاً سرور و سالار شهيدان امام حسين عليه السلام موافق با عقل است، زيرا احيا و تكريم آنان در حقيقت تكريم شخصيت عظيم و شعارهاي آنان است و هر امّتي كه بزرگان خود را تكريم نكند محكوم به شكست و نابودي است. بزرگانند كه تاريخ امّتها را ترسيم كرده و آن را ميسازند.
>برخي از شعارهاي حسيني
برخي از شعارهاي حسيني
1 - «انّي لا أري الموت إلاّ سعادة، و الحياة مع الظالمين إلاّ برماً»؛ [1] «من در چنين شرايطي مرگ را جز سعادت و زندگي با ستمگران را جز رنج و نكبت نميدانم.»
2 - «ليس الموت في سبيل العزّ إلاّ حياة خالدة، و ليست الحياة مع الذلّ إلاّ الموت الذي لاحياة معه»؛ «مرگ در راه عزت جز زندگاني جاويدان نيست. و زندگاني با ذلّت جز مرگ نيست.»
3 - «ألا و إنّ الدعي ابن الدعي قد ركز بين اثنتين، بين السلّة و الذلّة و هيهات منّا الذلّة...»؛ «آگاه باشيد كه زنازاده، پسر زنا زاده [ابن زياد] مرا بين دو چيز مخيّر ساخته است. يا با شمشير كشيده آماده جنگ شوم و يا لباس ذلت بپوشم و با يزيد بيعت كنم، ولي ذلت از ما بسيار دور است.»
4 - «(إِنَّا للَّهِِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ) و علي الاسلام السلام إذ قد بليت الأمة براع مثل يزيد»؛ [2] «ما براي خدا و به سوي او رجوع خواهيم كرد. هنگامي كه امت به رهبري مانند يزيد مبتلا است بايد با اسلام وداع كرد.»
5 - «... إنّي لم أخرج أشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً، و إنّما خرجت لطلب الاصلاح في أمة جدّيصلي الله عليه وآله، أريد أن آمر بالمعروف و أنهي عن المنكر و أسير بسيرة جدّي و ابي علي بن ابي طالبعليه السلام...»؛ [3] «من به جهت طغيانگري و ايجاد تفرقه بين مسلمين و فساد و ظلم قيام نكردم، بلكه براي اصلاح در امّت جدّ خود خروج نمودم، ميخواهم امرِ به معروف و نهي از منكر كرده و به سيره جد و پدرم علي بن ابي طالب عمل كنم.»
[1] تاريخ دمشق، ج 14، ص 218.
[2] مقتل خوارزمي، ج 1، ص 184.
[3] بحارالأنوار، ج 44، ص 328.
ارتباط عاطفي امت با اولياي الهي
يكي از راههاي اساسي و مهمّ در توجيه مسائل عقيدتي و سياسي و اجتماعي مردم، راه تحريك عاطفه در وجود انسان است. انسان از اين سو، بيشتر تأثيرپذير است تا جنبه عقلي و جوانب ديگر. به تعبيري ديگر، اين روش مؤثرتر از ديگر جوانب است. حال با توجه به قضيه شهادت اولياي الهي خصوصاً سرور و سالار شهيدان، تذكر و توجه دادن مردم به آن واقعه سبب تحريك احساسهاي مردم خواهد شد و از اين طريق ميتوانيم آن بزرگواران را به عنوان الگو معرفي كرده، شعارها و دستورهايشان را - كه همان شعارها و دستورهاي خداوند است - به مردم برسانيم. بدين دليل است كه امام زين العابدينعليه السلام بعد از واقعه عاشورا تا بيست سال براي شهداي كربلا، خصوصاً پدرش امام حسينعليه السلام گريه ميكرد.
اين مطلب با در نظر گرفتن مدح پيامبر اسلامصلي الله عليه وآله در مورد آن حضرت بيشتر مشخص ميشود:
پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: «حسين منّي و أنا من حسين، أحبّ اللَّه من أحبّ حسيناً»؛ [1] «حسين از من است و من نيز از حسينم، خداوند دوست ميدارد هر كس كه حسين را دوست دارد.»
هم چنين پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: «الحسن و الحسين سيّدا شباب أهل الجنّة»؛ [2] حسن و حسين سرور و سيد جوانان اهل بهشتند.»
[1] سنن ابن ماجه، ج 1، ص 51، فضائل اصحاب رسول اللَّهصلي الله عليه وآله.
[2] صحيح ترمذي، ج 5، ص 617؛ مسند احمد، ج 3، ص 369.
بهره برداري از جو معنوي مجالس
از آن جا كه روح ملكوتي امام حسينعليه السلام و ساير اولياي الهي در اين جلسات حاضرند لذا انسان و حتي اطفال نيز با شركت در اين مجالس ميتوانند از فيوضات آن بهرهمند شوند.
از يكي از بزرگان نقل شده كه ميفرمود: «... قنداقه نوزادان را تا چند ماهگي در مجالس علم و محافل ذكر و حسينيّه و محلّهاي عزاداري كه اسم سيدالشهدا در آن برده ميشود ببريد، چرا كه نفس طفل همچون مغناطيس است و علوم و اوراد و اذكار و قدّوسيت روح امام حسينعليه السلام را جذب ميكند. طفل گر چه زبان ندارد، ولي ادراك ميكند، و روحش در دوران كودكي اگر در محلّ يا محالّ معصيت برده شود آن جرم و گناه او را آلوده ميكند، و اگر در محلهاي ذكر و عبادت و علم برده شود آن پاكي و صفا را به خود ميگيرد.
او ميفرمود: شما اطفال خود را در كنار اطاق روضهخواني يا اتاق ذكري كه داريد قرار بدهيد، علماي سابق اين طور عمل مينمودند؛ زيرا آثاري را كه طفل در اين زمان اخذ مينمايد تا آخر عمر در او ثابت ميماند و جزء غرايز و صفات فطري او ميگردد، زيرا كه نفس بچه در اين زمان قابليّت محضه است، گر چه اين معناي مهم و اين سرّ خطير را عامّه مردم ادراك نميكنند».
اصلاح و ارشاد جامعه
گر چه مردم در جلساتي كه به نام سيدالشهداعليه السلام بر پا ميشود به عشق حضرت شركت ميكنند، ولي در ضمن با گوش دادن و فراگيري معارف اسلامي و مسائل ديني خود؛ اعم از اعتقادات و احكام و اخلاقيات، به فيض عظماي ديگر نايل شده و از اين طريق به كمال و سعادت خواهند رسيد. همان هدفي كه امام حسينعليه السلام به خاطر آن به شهادت رسيد.
عزاداري از مظاهر حب و بغض
حبّ و بغض دو امر متناقض است كه بر خاطر انسان عارض شده و از آن دو به ميل و بي ميلي نفس به چيزي تعبير ميشود.
>كساني كه محبت آنها واجب است
كساني كه محبت آنها واجب است
از ادله عقلي و نقلي استفاده ميشود كه محبّت برخي افراد بر انسان واجب است:
>خداوند
>رسول خدا
>آل بيت پيامبر
خداوند
خداوند متعال در رأس كساني است كه محبّت او اصالتاً به جهت دارا بودن همه صفات كمال و جمال، و اين كه همه موجودات به او وابستهاند، واجب است.
خداوند متعال ميفرمايد: (قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَأَبْناؤُكُمْ وَإِخْوانُكُمْ وَأَزْواجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَتِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَمَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهادٍ في سَبيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّي يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقينَ)؛ [1] «[اي رسول] بگو امّت را كهاي مردم! اگر شما پدران و پسران و برادران و زنان و خويشاوندان خود را و اموالي كه جمع آوردهايد و مال التجارهاي كه از كسادي آن بيمناكيد و منازلي كه به آن دل خوش داشتهايد بيش از خدا و رسول و جهاد در راه او دوست ميداريد، پس منتظر باشيد تا امر نافذ خدا جاري گردد و خدا فاسقان و بدكاران را هدايت نخواهد كرد.»
[1] سوره توبه، آيه 24.
رسول خدا
از جمله كساني كه به خاطر خدا بايد دوست بداريم رسول گرامي اسلامصلي الله عليه وآله است، زيرا او واسطه فيض تشريع و تكوين است. از همين رو در آيه فوق در كنار نام خداوند از حضرت ياد شده و امر به محبّت او شده است.
پيامبر اسلامصلي الله عليه وآله ميفرمايد: «احبّوا اللَّه لما يغذوكم و أحبّوني بحبّ اللَّه...»؛ [1] خداوند را از آن جهت دوست بداريد كه شما را روزي ميدهد و مرا به خاطر خدا دوست بداريد.»
از طرف ديگر، مناقب و فضايل و كمالات آن حضرت از جمله عواملي است كه انسان را جذب آن حضرت كرده و محبّتش را در دل ميآورد.
[1] مستدرك حاكم، ج 3، ص 194.
آل بيت پيامبر
در قرآن و روايات اسلامي - اعم از شيعي و سنّي - بر مودّت و محبّت اهلبيت پيامبرعليهم السلام تأكيد فراوان شده است؛ و اين تنها بدان جهت نيست كه آنان ذريه پيامبرصلي الله عليه وآله و از نسل اويند، بلكه از آن جهت است كه آنان داراي فضايل و كمالات، و به عبارت ديگر جامع همه صفات كمال و جمالند؛ به تعبير دقيقتر، مظهر صفات جمال و جلال الهي اند. لذا در حقيقت، دوستداشتن آنان با آن جامعيت، محبت به خوبيهايي است كه در آنان به نحو كامل تجلّي نموده، و منبع همه اين خوبيها خداوند متعال است. پس در حقيقت محبت و اظهار عشق و ارادات قلبي به اهلبيتعليهم السلام، محبت و اظهار ارادت به خداوند متعال است و از آن جا كه محبّت، نيرويي است كه انسان را به سوي محبوب سوق ميدهد، پس از جنبه تربيتي، محبت به خوبان، انسان را به خوبيها سوق ميدهد.
>اهل بيت كيانند؟
>دوستي اهل بيت در قرآن كريم
>دوستي اهل بيت در روايات
>ادله خاص
>جلوههاي حب در زندگي انسان
اهل بيت كيانند؟
با مراجعه به كتابهاي لغت و اصطلاح علما، و نيز كتابهاي حديث پي ميبريم كه مراد از اهلبيت پيامبرصلي الله عليه وآله افراد خاصي هستند و اهلبيت، شامل تمام وابستگان نسبي و سببي ايشان نميشود:
>اهل بيت در لغت و عرف
>اهل بيت در قرآن و سنت
اهل بيت در لغت و عرف
ابن منظور افريقي در لسانالعرب ميگويد: «اهل انسان نزديكترين مردم است به انسان، و كساني كه آنان را به نسب يا دين جمع ميكند». [1] .
[1] لسان العرب، ج 11، ص 28-27، ماده اهل؛ مفردات راغب، ماده اهل.
اهل بيت در قرآن و سنت
در قرآن و روايات، اهلبيت پيامبرصلي الله عليه وآله در مورد افراد خاصي به كار رفته كه همان رسول خداصلي الله عليه وآله و امام عليّ و فاطمه زهرا و حسن و حسينعليهم السلام است. و بقيه ذريه پاك نيز به آنان ملحقند، كه همان نُه امام معصوم از فرزندان امام حسينعليهم السلام هستند.
امسلمه ميگويد: هنگامي كه آيه (اِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً) بر پيامبرصلي الله عليه وآله نازل شد، حضرت، علي و فاطمه و حسن و حسينعليهم السلام را احضار كرده و فرمود: «اينان اهلبيت منند.» [1] .
و امام حسينعليه السلام فرمود: «انّا اهلبيت النبوة»؛ [2] «ما اهلبيت نبوّتيم.»
مسلم به سند خود از عايشه نقل ميكند: هنگام صبح پيامبرصلي الله عليه وآله از منزل خارج شد، درحاليكه بر دوش او پارچهاي بافته شده از موي سياه به نام «كسا» بود، حسن بن علي بر او وارد شد او را داخل آن كسا نمود. آنگاه حسينعليه السلام وارد شد او را نيز داخل آن كرد. سپس فاطمهعليها السلام آمد او را نيز داخل كسا كرد، بعد عليعليه السلام وارد شد او را نيز داخل نمود. پس اين آيه را قرائت نمود: (اِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً). [3] .
أحمد بن حنبل ميگويد: هنگامي كه آيه «مباهله» بر پيامبرصلي الله عليه وآله نازل شد، حضرت؛ علي و فاطمه و حسن و حسينعليهم السلام را خواست، آنگاه عرض كرد: «بار خدايا! اينان اهلبيت من هستند». [4] .
[1] مستدرك حاكم، ج 3، ص 158، ح 4705؛ السنن الكبري، ج 7، ص 63.
[2] مقتل الامام حسينعليه السلام، خوارزمي، ج 1، ص 184.
[3] صحيح مسلم، ج 4، ص 1883، ح 2424، كتاب فضائل الصحابة.
[4] مسند احمد، ج 1، ص 185.
دوستي اهل بيت در قرآن كريم
خداوند متعال در قرآن كريم ميفرمايد: (قُلْ لا اَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي)؛ [1] «[اي رسول ما به امت] بگو من از شما هيچ اجري براي رسالت نميخواهم جز اين كه مودّت و محبّت مرا در حقّ خويشاوندانم منظور داريد.»
اين آيه معروف به آيه مودّت است كه در اغلب كتابهاي تفسير و حديث و تاريخ، نزول آن را در حق اهلبيتعليهم السلام ميدانند.
سيوطي در تفسير اين آيه به اسناد خود از ابن عباس نقل ميكند: هنگامي كه اين آيه: (قُلْ لا اَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي) بر پيامبرصلي الله عليه وآله نازل شد، صحابه عرض كردند: اي رسول خدا! خويشاوندان تو كيانند كه مودت آنان بر ما واجب است؟ حضرتصلي الله عليه وآله فرمود: «علي و فاطمه و دو فرزندان آنها». [2] .
در خطبهاي كه امام حسنعليه السلام بعد از شهادت اميرالمؤمنينعليه السلام ايراد كردند، بعد از حمد و ثناي الهي فرمود: «... و أنا من أهل البيت الذي افترض اللَّه مودّتهم علي كلّ مسلم، فقال تبارك و تعالي: (قُلْ لا اَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فيها حُسْناً)فاقتراف الحسنة مودّتنا أهلالبيت»؛ «... و من از أهلبيتي هستم كه خداوند مودّت آنان را بر هر مسلماني واجب نموده است، پس خداوند تبارك و تعالي فرمود: (قُلْ لا أَسْأَلُكُمْ...)، پس انجام كار نيك مودت ما اهلبيت است.»
امام صادقعليه السلام به أبيجعفر احول فرمود: «چه ميگويند اهل بصره در اين آيه: (قُلْ لا اَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُربي)؟» عرض كرد: فدايت گردم، آنان ميگويند: اين آيه در شأن خويشاوندان رسول خداصلي الله عليه وآله است.
حضرت فرمود: «دروغ ميگويند، تنها در حق ما اهلبيت، علي و فاطمه و حسن و حسين اصحاب كسا نازل شده است.» [3] .
ميدانيم كه حصر در اين روايات، اضافي است نه حقيقي، و لذا شامل بقيه امامان نيز ميشود.
[1] سوره شوري، آيه 23.
[2] در المنثور، ج 6، ص 7؛ مستدرك حاكم، ج 3، ص 172؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 168؛ كشاف، ج 4، ص 219.
[3] كافي، ج 8، ص 79، ح 66؛ قرب الاسناد، ص 128.
دوستي اهل بيت در روايات
در روايات فريقين همانند قرآن كريم به طور صريح بر محبّت اهلبيتعليهم السلام تأكيد شده است كه به برخي از آنها اشاره ميكنيم:
>وادار نمودن بر دوستي اهل بيت
>دوستي اهل بيت دوستي رسول خداست
>حب اهل بيت اساس ايمان است
>حب اهل بيت عبادت است
>دوستي اهل بيت نشانه ايمان است
>دوستي اهل بيت نشانه پاكي ولادت
>سؤال از دوستي اهل بيت در روز قيامت
وادار نمودن بر دوستي اهل بيت
رسولاللَّهصلي الله عليه وآله ميفرمايند: «ادّبوا أولادكم علي ثلاث خصال: حبّ نبيّكم، وحبّ أهل بيته، و قراءة القرآن»؛ [1] اولاد خود را بر سه خصلت تربيت كنيد: دوستي پيامبرتان، دوستي اهل بيتش، و قرائت قرآن.»
اميرالمؤمنينعليه السلام فرمود: «أحسن الحسنات حبّنا، و أسوأ السيئات بغضنا»؛ [2] بهترين نيكيها حبّ ما، و بدترين بديها بغض ما اهلبيتعليهم السلام است.»
[1] كنزالعمال، ج 16، ص 456، ح 45409؛ فيض القدير، ج 1، ص 225، ح 331.
[2] غررالحكم، ج 1، ص 211، ح 3363.
دوستي اهل بيت دوستي رسول خداست
رسولخداصلي الله عليه وآله فرمود: «أحبّوا اللَّه لما يغذوكم من نعمه، وأحبّوني لحبّ اللَّه، و أحبّوا أهلبيتي لحبّي»؛ [1] «خدا را دوست بداريد به جهت آن كه از نعمتهايش به شما روزي ميدهد. و مرا به جهت دوستي خدا دوست بداريد، و اهلبيتم را نيز به جهت دوستي من دوست بداريد.»
زيد بن ارقم ميگويد: در خدمت رسول خداصلي الله عليه وآله بودم كه ديدم فاطمه زهراعليها السلام داخل حجره پيامبرصلي الله عليه وآله شد، در حالي كه دو فرزندش حسن و حسين با او بودند، و عليعليه السلام نيز پشت سر آنان وارد شد، پيامبرصلي الله عليه وآله به آنان نظر كرده، فرمود: «من أحبّ هؤلاء فقد أحبّني، و من ابغضهم فقد أبغضني»؛ [2] هر كس اينان را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هر كس كه اينان را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است.»
امام صادقعليه السلام فرمود: «من عرف حقّنا و أحبّنا فقد أحبّ اللَّه تبارك و تعالي»؛ [3] هر كس حق ما را شناخته، ما را دوست بدارد در حقيقت خداوند تبارك و تعالي را دوست داشته است.»
[1] سنن ترمذي، ج 5، ص 664، ح 3789؛ مستدرك حاكم، ج 3، ص 150.
[2] امام حسينعليه السلام از تاريخ دمشق، ج 91، ص 126.
[3] كافي، ج 8، ص 112، ح 98.
حب اهل بيت اساس ايمان است
رسولخداصلي الله عليه وآله فرمود: «أساس الإسلام حبّي و حبّ أهل بيتي»؛ [1] «اساس اسلام، دوستي من و اهلبيت من است.»
همچنين فرمود: «لكلّ شيء أساس، و أساس الإسلام حبّنا أهل البيت»؛ [2] «براي هر چيزي اساسي است و پايه اسلام حبّ ما اهلبيت است.»
[1] كنز العمال، ج 12، ص 105، ح 34206؛ در المنثور، ج 6، ص 7.
[2] المحاسن، ج 1، ص 247، ح 461.
حب اهل بيت عبادت است
رسولخداصلي الله عليه وآله فرمود: «حبّ آل محمّد يوماً خير من عبادة سنة، و من مات عليه دخل الجنّة»؛ [1] «يك روز دوستي آل محمّد، بهتر از يك سال عبادت است، و كسي كه بر آن دوستي بميرد داخل بهشت ميشود.»
[1] نورالابصار، ص 127؛ كافي، ج 2، ص 46، ح 3.
دوستي اهل بيت نشانه ايمان است
رسولخداصلي الله عليه وآله فرمود: «لا يؤمن عبد حتّي أكون أحبّ إليه من نفسه، و أهلي أحبّ إليه من أهله، و عترتي أحبّ إليه من عترته، و ذاتي أحبّ إليه من ذاته»؛ [1] «هيچ بندهاي ايمان كامل پيدا نميكند، مگر در صورتي كه من دوستداشتنيتر نزد او از خودش باشم، و نيز اهلبيتم از اهلش محبوبتر، و عترتم از عترتش دوست داشتنيتر و ذاتم از ذاتش محبوبتر باشد.»
[1] المعجم الكبير، ج 7، ص 86، ح 6416؛ امالي صدوق، ص 274، ح 9.
دوستي اهل بيت نشانه پاكي ولادت
پيامبرصلي الله عليه وآله اشاره به عليعليه السلام كرد و فرمود: «أيّها الناس! إمتحنوا أولادكم بحبّه، فإنّ عليّاً لايدعو إلي ضلالة، و لا يبعد عن هدي، فمن أحبّه فهو منكم، و من أبغضه فليس منكم»؛ [1] «اي مردم! اولاد خود را به دوستي علي امتحان نماييد، زيرا او شما را به گمراهي دعوت نميكند و از هدايت دور نميسازد. پس هر يك از اولاد شما كه علي را دوست بدارد از شماست، و هر كدام كه او را دشمن بدارد از شما نيست.»
اميرالمؤمنينعليه السلام فرمود: در وصيّتي كه پيامبرصلي الله عليه وآله به اباذر كرده آمده است: «يا أباذر! من أحبّنا أهل البيت فليحمداللَّه علي أوّل النعم. قال: يا رسول اللَّه! و ما أوّل النعم؟ قال: طيب الولادة، انّه لا يحبّنا إلّا من طاب مولده»؛ [2] «اي اباذر! هر كس ما اهلبيت را دوست دارد بايد بر اوّلين نعمت، خداوند را ستايش نمايد. ابوذر عرض كرد: اي رسول خدا! اولين نعمت چيست؟ فرمود: نيكي ولادت، زيرا دوست ندارد ما را مگر كسي كه ولادتش پاك است.»
[1] ترجمه امام عليعليه السلام از تاريخ دمشق، ج 2، ص 225، ح 730.
[2] امالي صدوق، ص 455.
سؤال از دوستي اهل بيت در روز قيامت
رسولخداصلي الله عليه وآله فرمود: أوّل مايُسأل عنه العبد حبّنا أهل البيت»؛ [1] «اولين چيزي كه در روز قيامت از بنده سؤال ميشود، دوستي ما اهلبيت است.»
و نيز فرمود: «لا تزول قدما عبدٍ يوم القيمة حتّي يُسأل عن أربع: عن عمره فيما أفناه، و عن جسده فيما أبلاه، وعن ماله فيما أنفقه ومن أين كسبه، وعن حبّنا أهلالبيت»؛ [2] «روز قيامت بنده قدم از قدم برنمي دارد تا آن كه از چهار چيز سؤال شود: از عمرش كه در چه راهي صرف كرده، و از بدنش كه در چه راهي بهكار گرفته، و از مالش كه در چه راهي خرج كرده و از كجا به دست آورده است، و از دوستي ما اهلبيت.»
[1] عيون اخبار الرضاعليه السلام، ج 2، ص 62، ح 258.
[2] المعجم الكبير، ج 11، ص 102، ح 11177.
ادله خاص
رواياتي كه تاكنون ذكر شد، اشاره به دوستي مجموعه اهلبيتعليهم السلام داشت؛ دستهاي ديگر از روايات، اشاره به دوستي و محبّت برخي از اهلبيت دارد كه به تعدادي از آنها نيز اشاره ميكنيم:
>دوستي امام علي
>دوستي فاطمه زهرا
>دوستي امام حسن و حسين
دوستي امام علي
پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: «برائة من النار حبّ عليّ»؛ [1] «تنها راه دوري از آتش جهنم، دوستي عليعليه السلام است.»
و نيز فرمود: «يا علي! طوبي لمن احبّك و صدق فيك، و ويل لمن أبغضك و كذب فيك»؛ [2] «اي علي! خوشا به حال كسي كه تو را دوست داشته و در حق تو صادق باشد، و واي بر كسي كه تو را دشمن داشته و در حقّ تو كاذب باشد.»
أمسلمه از پيامبرصلي الله عليه وآله نقل ميكند كه فرمود: «لا يحبّ علياً منافق، و لا يبغضه مؤمن»؛ [3] «منافق، عليعليه السلام را دوست ندارد و مؤمن او را دشمن ندارد.»
امام عليعليه السلام فرمود: «والذي فلق الحبة و برأ النسمة، إنّه لعهد النّبي الأمّي إليّ انّه لا يحبّني إلّا مؤمن، و لا يبغضني إلّا منافق»؛ [4] «قسم به كسي كه دانه را شكافت، و انسان را آفريد، هر آينه عهدي است از پيامبر امّي به من كه دوست ندارد مرا مگر مؤمن، و دشمن ندارد مرا مگر منافق.»
[1] مستدرك حاكم، ج 2، ص 241.
[2] همان، ج 3، ص 135.
[3] سنن ترمذي، ج 5، ص 635، ح 3717جامع الصول، ج 8، ص 656، ح 6499.
[4] صحيح مسلم، ج 1، ص 86، ح 131؛ سنن ترمذي، ج 5، ص 643.
دوستي فاطمه زهرا
رسولخداصلي الله عليه وآله ميفرمايند: «فاطمة بضعة منّي، من أغضبها فقد أغضبني»؛ [1] «فاطمه پاره تن من است، هر كس او را به غضب آورد، مرا خشمگين كرده است.»
از عايشه سؤال شد: كدامين شخص از زنان نزد رسول خداصلي الله عليه وآله محبوبتر بوده است؟ گفت: فاطمه. سؤال شد: از مردان؟ گفت: همسرش. [2] .
[1] صحيح بخاري، ج 5، ص 92؛ صحيح مسلم، ج 4، ص 1902.
[2] سنن ترمذي، ج 5، ص 701، ح 3874.
دوستي امام حسن و حسين
پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: «هذان ابناي الحسن و الحسين، أللّهم إنّي أُحبّهما، أللّهم فأحبّهما و أحبّ من يُحبّهما»؛ [1] «اينان دو فرزندان من هستند، بار خدايا! من آنان را دوست ميدارم. بار خدايا! تو نيز آنان و هر كس كه آنان را دوست دارد، دوست بدار.»
و نيز فرمود: «الحسن و الحسين ريحانتاي»؛ [2] «حسن و حسين دو دسته گل من هستند.»
[1] صحيح بخاري، ج 5، ص 101-100، ح 235؛ سنن ترمذي، ج 5، ص 656؛ مسند احمد، ج 2، ص 446.
[2] صحيح بخاري، ج 5 ص 102، ح 241؛ سنن ترمذي، ح 5، ص 657، ح 3770؛ مسند احمد، ج 2، ص 85.
جلوههاي حب در زندگي انسان
انسان كه كسي را دوست دارد اين دوستي تنها حالتي نيست كه در نفس باقي بماند بلكه همان گونه كه اشاره شد، اقبال دارد و اين اقبال منشأ ظهور و بروز در زندگي انسان است. و اگر محبت در موردي رجحان پيدا كرد به تبع آن مظاهر و بروزات آن نيز راجح ميگردد و ادله استحباب شامل آنها نيز ميشود، مگر در مواردي كه مظهر مورد نهي قرار گيرد؛ مثل القاء به هلاكت انداختن خود به جهت محبوب كه اين مورد از دليل استحباب خارج ميشود. اينك به برخي مظاهر حب اشاره ميكنيم:
1 - اطاعت و انقياد.
2 - زيارت محبوب.
3 - تكريم و تعظيم محبوب.
4 - برآورده كردن حاجتهاي محبوب.
5 - دفاع از محبوب به انحاي مخلتف.
6 - حزن و اندوه در فراق محبوب.
7 - حفظ آثار محبوب.
8 - احترام به فرزندان و نسل محبوب.
9 - بوسيدن آن چه به او مرتبط است.
10 - برپايي مراسم جشن و مولودي خواني در ميلاد محبوب.
نتيجه اين كه اقامه عزاداري نيز لوازم و مظاهر حبّ اهل بيتعليهم السلام است.
روان شناسي عزاداري
بيشترين و مهمترين تأثيري كه مراسم عزاداري بر شركت كنندگان دارد تأثيرات رواني است و بيشتر شركت كنندگان نيز در پي همين نوع تأثيرات هستند. لذا برخي ميگويند: عزاداري و ازدياد اين مراسم در طول سال و به مناسبتهاي مختلف باعث ميشود كه جامعه از شاديها دور باشد و بيشتر احساس غمگيني كند و در نتيجه باعث افزايش افسردگي در جامعه شود. اينك به بررسي اين سؤال و پاسخ به آن ميپردازيم.
>مراتب گريه
>مراسم عزاداري و افسردگي
مراتب گريه
گريه داراي يك ظاهر است و يك باطن. ظاهر آن يك امر فيزيولوژيك است؛ يعني بايد تأثيرات رواني از طريق محرّكهاي بيروني يا دروني مثل تفكّر شكل گيرد، سپس اين تأثرات وارد چرخه فيزيولوژي مغز و اعصاب شود. در اين هنگام بخش خاصي از مغز فعّال شده و غدد اشكي چشم را فرمان فعاليت ميدهد، و در نهايت قطرات اشك جريان پيدا ميكند كه ما آن را گريه ميناميم. باطن گريه همان تأثّرات دروني است. نگاه روانشناختي و داوري ما در باب پيامدهاي گريه نيز دايرمدار تأثرات عاطفي است. اگر در روايات آمده است كه گريه كردن و گرياندن و حالت گريه به خود گرفتن در مراسم عزاي حسيني منشأ اثر دنيوي و اخروي است، به تأثرات دروني نظر دارد وگرنه به صورت مصنوعي و يا با مواد شيميايي هم ميتوان، چشماني گريان داشت. باطن گريه بر چهار نوع تقسيم ميشود كه يك نوع آن معطوف به خود و نيازهاي سركوب شده خود است و ميتواند با افسردگي همبستگي مثبت داشته باشد و كنش ورا اجتماعي فرد را مختل سازد، امّا سه نوع ديگر، اميدبخش است و حركت آفرين و رابطه معكوس با افسردگي دارد؛ نوع اوّل ناشي از مرگ واقعي است، امّا سه نوع ديگر سوگ واقعي نيستند اگر چه در مراسم سوگواري انجام ميپذيرد. اين چهار نوع عبارتند از:
>گريه ناشي از ارتباط و علاقه
>گريه ناشي از عقيده
>گريه ناشي از كمال خواهي
>گريه بر مظلوم
گريه ناشي از ارتباط و علاقه
اين گريه به هنگام غم و مصيبت و داغ ديدگي حاصل ميشود و اختياري نيست، و معمولاً بياراده جاري ميگردد. اين گريه به اصطلاح روان شناسان و روان درمانگران، تخليه رواني - هيجاني است و به خود فرد و نيازهاي سركوفته شده او بازميگردد.
گريه ناشي از عقيده
اين نوع گريه مثل اشكي است كه هنگام مناجات از انسان جاري ميشود. كه ناظر به حال و آينده است. اين نوع گريه ريشه در اعتقادات دارد و مربوط به ترسهاي دنيوي و زندگي روزمرّه نيست.
گريه ناشي از كمال خواهي
برخي از گريهها ناشي از فضيلتطلبي و كمال خواهي است، مثل گريهاي كه در فقدان معلّم و مربّي اخلاق و پيامبر و امام و... رخ ميدهد. اين نوع از آن جهت است كه ما در عمق وجودمان كمال و رشد را تحسين ميكنيم و از بودن آن كمالات، ذوقزده ميشويم و از فقدان آنها ناراحت ميگرديم. گاهي در مراسم عزاداري گريههايي از اين نوع وجود دارد.
گريه بر مظلوم
مثل اين كه بر رسول خداصلي الله عليه وآله و امامان مخصوصاً سالار شهيدان و مصايبي كه بر آنان وارد شده ميگرييم.
مراسم عزاداري و افسردگي
اختلالات افسردگي به سه قسم كلّي تقسيم ميشود:
1 - اختلال افسردگي عمده.
2 - اختلال افسردگي خويي.
3 - اختلال افسردگي موردي كه در آن دو نوع جاي نگرفتهاند. [1] .
اختلال افسردگي عمده، شديدترين نوع افسردگي است و برخي از نشانههاي آن عبارت است از:
الف - احساس غمگيني يا پوچي در بيشتر يا تمام روز.
ب - كاهش چشمگير علاقه يا لذت نسبت به همه فعاليتها در بخش عمده روز.
ج - كاهش چشمگير وزن بدن، بدون پرهيز يا وزن غذايي، يا افزايش قابل ملاحظه وزن در عرض يك ماه.
د - بيخوابي يا خوابزدگي تقريباً در همه روز.
ه - خستگي يا از دست دادن انرژي تقريباً در همه روز.
و - احساس بيارزشي يا احساس گناه مفرط.
ز - كاهش توانايي فكري يا تمركزيابي تصميمي همه روزه.
ط - افكار مكرر و عود كننده راجع به مرگ.
از بين اين سه نوع افسردگي، نوع اول و سوّم مورد نظر كساني كه ميگويند مراسم عزاداري باعث افسردگي جامعه شده است نيست، چون مورد اول بسيار شديد و واضح البطلان است، نه جامعه ايران مبتلا به افسردگي عمده است و نه مراسم عزاداري با ويژگيهايي كه ميدانيم ميتواند باعث افسردگي عمده جامعه شود.
نوع سوّم هم مراد نيست چرا كه مربوط به مواردي خاص از قبيل: اختلال ملال پيش از قائدگي، اختلال افسردگي جزئي، اختلال افسردگي پس از روانپريشي ناشي از اسكيزوفرني و غيره است. پس افسردگي خويي مورد نظر است. اختلال افسردگي خويي نسبتاً خفيف است و داراي نشانههاي تشخيصي زير است:
1 - كم اشتهايي يا پراشتهايي.
2 - بيخوابي يا خوابزدگي.
3 - كمبود انرژي يا احساس خستگي.
4 - اشكال در تصميمگيري و احساس درماندگي.
5 - ظهور اين نشانهها در بخش عمده روز و در بيشتر روزها به مدت حداقل دو سال.
6 - اين نشانهها ناشي از آثار فيزيولوژيك مثل مصرف ناصحيح دارو و... نباشد.
7 - اين نشانهها موجب اختلال در كاركرد اجتماعي و شغلي او شود.
اكنون ببينيم آيا مراسم عزاداري نشانههاي افسردهخويي را در انسان فراهم ميكند، و باعث افسردگي در جامعه ميشود يا نه؟
براي روشن شدن اين مطلب لازم است به عوامل افسردهخويي از ديدگاه روانشناسي توجهي كنيم. براي افسردهخويي سه عامل عمده را شمارش كردهاند: زيستي، ارثي و هيجاني - محيطي. [2] تنها عامل افسردگي، عامل محيطي نيست. و از طرفي عامل محيطي تنها در كساني مؤثر است كه زمينههاي ارثي و زيستي در وضعيت مغز و كاركرد قسمتهاي مختلف آن دارند. و در بين عوامل محيطي كه استرس زايي شديد دارد جايي براي مراسم عزاداري وجود ندارد. سوگ و داغ واقعي ميتواند يكي از آن عوامل باشد امّا مراسم عزاداري هيچ سهمي در استرسزايي ندارد، بلكه برعكس با توجه به مباحثي كه در روانشناسي اجتماعي و كاركرد گروهها و ويژگيهاي گروههاي مذهبي گفته ميشود، ميتوان گفت كه مراسم عزاداري كاملاً نقش استرسزدايي را دارد و در صورتي كه از مراتب ناشي از عقيده يا كمالخواهي يا گريه بر مظلوم باشد ميتواند ايجاد آرامش در وجود انسان كرده و اضطراب زدايي نمايد. براي اثبات اين مطلب به نمونهاي در اين باره اشاره ميكنيم:
دكتر تيجاني تونسي ميگويد: «... دوستم منعم آمد و با هم به كربلا مسافرت كرديم و در آن جا به مصيبت سرورمان حسين - مانند شيعيان - پي بردم و تازه فهميدم كه حضرت حسينعليه السلام نمرده است و اين مردم بودند كه ازدحام ميكردند و گرداگرد آرامگاهش پروانهوار ميچرخيدند و با سوز و گدازي كه نظيرش هرگز نديده بودم گريه ميكردند و بيتابي مينمودند كه گويي هماكنون حسينعليه السلام به شهادت رسيده است. و سخنرانان را ميشنيدم كه با بازگو كردن فاجعه كربلا، احساسات مردم را برميانگيختند و آنان را به ناله و شيون و سوگوا ميدارند و هيچ شنوندهاي نميتواند اين داستان را بشنود و تحمل كند، بلكه بياختيار از حال ميرود. من هم گريستم و گريستم و آن قدر گريستم كه گويي سالها غصّه در گلويم مانده بود، و اكنون منفجر ميشود.
پس از آن شيون، احساس آرامشي كردم كه پيش از آن روز چنان چيزي نديده بودم. تو گويي در صف دشمنان حسينعليه السلام بودهام و اكنون در يك چشم بر هم زدن منقلب شده بودم و در گروه ياران و پيروان آن حضرت كه جان خود را نثارش كردند، قرار ميگرفتم. و چه جالب كه در همان لحظات، سخنران، داستان حرّ را بررسي ميكرد. حرّ يكي از سران سپاه مخالف بود كه به جنگ با حسينعليه السلام آمده بود، ولي يكباره در ميدان نبرد بر خود لرزيد و وقتي اصحابش از او سؤال كردند كه تو را چه شده است؟ نكند كه از مرگ ميهراسي؟ او در پاسخ گفت: به خدا سوگند! هرگز از مرگ هراسي ندارم ولي خود را مخيّر ميبينم كه بهشت را برگزينم يا دوزخ را. او ناگهان اسب خود را به سوي حسينعليه السلام حركت داد و به ديدار او شتافت و گريهكنان عرض كرد: «اي فرزند رسول خدا! آيا توبه برايم هست؟».
درست در همين لحظه بود كه ديگر نتوانستم طاقت بياورم و شيونكنان خود را بر زمين افكندم، و گويا نقش حر را پياده ميكردم و از حسينعليه السلام ميخواستم كه «اي فرزند رسول خدا! آيا توبهاي برايم هست؟ يابن رسول اللَّه! از من درگذر و مرا ببخش».
صداي واعظ چنان تأثيري در شنوندگان گذاشته بود كه گريه و شيون مردم بلند شد. دوستم كه صداي فريادم را شنيد، با گريه مرا در بغل گرفت و معانقه كرد. همانگونه كه مادري فرزندش را دربر ميگيرد و تكرار ميكرد: «يا حسين! يا حسين!».
لحظاتي بود كه در آنان گريه واقعي را درك كرده بودم، و احساس ميكردم اشكهايم قلبم را شست و شو ميدهند و تمام بدنم را از درون تطهير ميكنند. آن جا بود كه معناي روايت پيامبرصلي الله عليه وآله را فهميدم كه ميفرمود: «اگر آنچه من ميدانسستم شما هم ميدانستيد هر آينه كمتر ميخنديديد و بيشتر ميگريستيد». تمام آن روز را با اندوه گذراندم. دوستم ميخواست مرا تسلّي دهد و دلداري نمايد و لذا برايم مقداري شربت و شيريني آورد، ولي به كلّي اشتهايم كور شده بود. از دوستم درخواست كردم كه داستان شهادت امام حسينعليه السلام را برايم تكرار كند؛ زيرا چيزي از آن - نه كم و نه زياد - نمي دانستم...». [3] .
[1] انجمن روانشناسي آمريكا، ص 602.
[2] انجمن پزشكي آمريكا، ترجمه مهدي گنجي، ص 88-67.
[3] آنگاه هدايت شدم، ص 98-96.
حكم حضور در عزاي اولياي الهي
بخاري به سند خود از عايشه نقل ميكند: «هنگامي كه خبر شهادت زيد بن حارثه و جعفر و عبداللَّه بن رواحه به پيامبرصلي الله عليه وآله رسيد، حضرت در حالي كه آثار حزن در صورتش نمايان بود وارد مسجد شد و در آنجا نشست». [1] .
ابن هشام نقل ميكند: «هنگامي كه پيامبرصلي الله عليه وآله به مدينه بازگشت صداي گريه و نوحه را بر كشته شدگان شنيد. آن گاه چشمان پيامبرصلي الله عليه وآله پر از اشك شد و فرمود: ولي حمزه گريه كنندهاي ندارد. با شنيدن اين سخن، زنان بني اشهل آمدند و بر عموي رسول خداصلي الله عليه وآله گريستند». [2] .
[1] ارشاد الساري، ج 2، ص 393.
[2] السيرة النبوية، ج 3، ص 105.
برپايي عزاداري در راستاي وحدت
گاهي گفته ميشود كه برپايي مراسم عزا با وحدت مسلمانان سازگاري ندارد؛ زيرا اين مراسم در برگيرنده اعتراض و لعن بر برخي از خلفاي مسلمانان است، و لذا به جهت ايجاد وحدت در بين مسلمين ترك آن لازم و ضروري است.
پاسخ:
اولاً: قضيه امام حسينعليه السلام نه تنها به مصلحت شيعه است بلكه به مصلحت مسلمانان و عموم آزادي خواهان عالم است، لذا با برپايي مراسم يادبود حضرت اباعبداللَّه الحسينعليه السلام و با ايجاد روحيه شهادتطلبي در راه تثبيت آزادي و ايمان ميتوان جوامع بشري را از يوغ اسارت و بردگي ديگران رهايي بخشيد.
ثانياً: در ذكر مصيبت امام حسينعليه السلام چندان سخني از صحابه به ميان نميآيد. مگر نه اين است كه عموم صحابه پيامبرصلي الله عليه وآله، حضرت امام حسينعليه السلام را دوست ميداشتند و او را احترام مينمودند؟ و حتي برخي از آنان در كربلا در ركاب امامشان به شهادت رسيدند كه از آنها ميتوان به حبيب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه، بريربن خضير همداني، عروه غفاري و ديگران اشاره كرد.
يادبود عاشوراي حسيني هرگز بين مسلمانان ايجاد اختلاف نكرده و نخواهد كرد. آري، يادبود حسيني ميتواند بين مسلمانان و منافقان دغلكاري امثال يزيد و ابن زياد و عمر بن سعد و اتباع آنان تفرقه بيندازد.
سينه زني در سوگ امام حسين
از برخي روايات شيعه و سنّي استفاده ميشود كه سينه زدن در سوگ امام حسينعليه السلام گر چه موجب قرمز شدن سينه شود، اشكالي نداشته، بلكه امري راجح است.
>روايات شيعه
>روايات اهل سنت
روايات شيعه
با مراجعه و تأمّل در روايات اهل بيتعليهم السلام استفاده ميشود كه ايشان انواع عزاداري مشروع از قبيل سينهزني را اجازه دادهاند. اينك به برخي از اين روايات اشاره ميكنيم:
1 - شيخ طوسي از امام صادقعليه السلام نقل كرده كه فرمود: «لاشي في اللطم علي الخدود سوي الاستغفار و التوبة، و قد شققن الجيوب و لطمن الخدود الفاطميّات علي الحسين بن عليعليهما السلام و علي مثله تلطم الخدود و تشقّ الجيوب»؛ [1] «چيزي در زدن بر صورت به جز استغفار و توبه نيست، زيرا زنان فاطمي در سوگ حسين بن عليعليهما السلام گريبان چاك داده و به صورت زدند. و بر مثل حسين بايد به صورت زده و گريبان چاك داد.»
2 - در زيارت ناحيه مقدسه آمده است: «فلمّا رأين النساء جوادك مخزيّاً... برزن من الخدور ناشرات الشعور، علي الخدود لاطمات و بالعويل ناحيات»؛ [2] .
«زنان چون اسب زخم خورده تو را ديدند... از پشت پردهها بيرون آمدند در حالي كه موهاي خود را پريشان كرده و بر صورت ميزدند و با صداي بلند نوحه ميكردند.»
3 - و نيز در آن زيارت ميخوانيم كه امام زمانعليه السلام خطاب به امام حسينعليه السلام عرض ميكند: «و لأندبنّك صباحاً و مساءاً، و لأبكينّ عليك بدل الدموع دماً»؛ [3] «من صبح و عصر بر تو ندبه ميكنم و به جاي اشكها بر تو خون ميگريم.»
4 - از امام رضاعليه السلام روايت شده كه فرمود: «انّ يوم الحسين اقرح جفوننا و اسبل دموعنا و اذلّ عزيزنا بأرض كرب و بلا، و اورثنا الكرب و البلاء الي يوم الانقضاء...»؛ [4] «همانا روز حسينعليه السلام پلكهاي ما را زخم كرده و اشكان ما را ريزان نموده و عزيز ما را در سرزمين كرب و بلا ذليل كرده است. و غصه و بلا را تا روز قيامت براي ما به ارث گذارده است.»
5 - شيخ مفيدرحمه الله نقل ميكند: چون زينبعليهم السلام اشعار برادرش حسينعليه السلام را شنيد كه ميگويد: «يا دهر افٍّ لك من خليل...» سيلي به صورت زد و دست برد و گريبان چاك داد و بيهوش شد. [5] .
6 - سيدبن طاووس نقل كرده: «چون اسيران در بازگشتشان به مدينه به كربلا رسيدند، جابر بن عبداللَّه انصاري را همراه جماعتي از بني هاشم و مرداني از آل رسول مشاهده كردند كه براي زيارت قبر حسينعليه السلام آمدهاند. همگي در يك وقت به هم رسيدند و شروع به گريه و حزن كرده و بر خود ميزدند و چنان عزاداري به پا كردند كه جگرها را ميسوزاند. زنان آن سرزمين نيز با آنان همنوا شده و چند روز عزاداري بر پا كردند. [6] .
7 - ابن قولويه نقل كرده كه حورالعين در اعلي عليين بر حسين به سينه و صورت زدند. [7] .
8 - كليني به سند خود از جابر نقل ميكند كه به امام باقرعليه السلام عرض كرد: جزع چيست؟ حضرت فرمود: «اشدّ الجزع الصراخ بالويل و العويل و لطم الوجه و الصدر...»؛ [8] «شديدترين جزع، فرياد و واويلا و صيحه و زدن به صورت و سينه است...».
[1] تهذيب الاحكام، ج 8، ص 325.
[2] كامل الزيارات، ص 260و261.
[3] همان.
[4] بحارالانوار، ج 44، ص 284.
[5] الارشاد، شيخ مفيدرحمه الله، ص 232.
[6] لهوف، ص 112و113؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 146.
[7] كامل الزيارات، ص 80؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 201.
[8] وسائل الشيعه، ج 2، ص 915.
روايات اهل سنت
اهل سنّت نيز رواياتي را نقل كردهاند كه دلالت بر رجحان سينهزني در سوگ اولياي الهي خصوصاً سالار شهيدان امام حسينعليه السلام دارد. اينك به برخي از آنها اشاره ميكنيم:
1 - ابن كثير نقل كرده كه چون اسيران را بر امام حسينعليه السلام و اصحابش مرور دادند زنان شيون كشيده، به صورت خود زدند، و زينب صدا بلند كرد: «يا محمّداه...». [1] .
اين در حالي است كه هرگز امام سجادعليه السلام كه همراهشان بود به عمل آنان اعتراض نكرد.
2 - زماني كه امام حسينعليه السلام در كربلا چنين رجز خواند:
يا دهر افّ لك من خليل
كم لك في الاشراق و الاصيل
صدا به گوش زينبعليها السلام رسيد. در اين هنگام پيراهن خود را چاك داده، بر صورت خود زد و سربرهنه از خيمه بيرون آمد و فرياد برآورد: واثكلاه، واحزناه. [2] .
3 - از جمله ادله عدم حرمت بر سينه و صورت زدن در سوگ انبيا و اوصيا و فرزندان انبيا، خصوصاً كساني كه بر روي زمين هيچ كس مثل آنان نبوده است، روايتي است كه احمد و ديگران به سند صحيح از عايشه نقل كردهاند كه گفت: «... رسول خداصلي الله عليه وآله قبض روح شد]... [3] [، آنگاه سر او را بر بالشتي قرار دادم. در اين هنگام من با زنان برخواسته و به خود زده و من به صورت خود ميزدم...». [4] .
محمّد سليم اسد درباره سند اين حديث ميگويد: «اين سند صحيح است». [5] .
4 - مجرد زدن انسان به خودش در مصيبتي كه به او وارد شده، دليلي بر حرمت آن نيست؛ زيرا احمد بن حنبل به سند خود از ابو هريره نقل كرده كه شخصي اعرابي نزد رسول خداصلي الله عليه وآله آمد و شروع به زدن به صورت خود كرد و موي خود را ميكند و ميگفت: من خودم را هلاك شده ميبينم. رسول خداصلي الله عليه وآله به او فرمود: چه چيز تو را هلاك نموده است؟! او گفت من در ماه رمضان با همسر خود جماع كردم! حضرت به او فرمود: آيا ميتواني يك بنده آزاد كني؟. [6] .
در اين حديث مشاهده ميكنيم كه پيامبرصلي الله عليه وآله بر اين كار او اعتراض نكرد و او را از زدن به صورت و كندن مو نهي ننمود.
5 - ابن عباس قضيه طلاق پيامبرصلي الله عليه وآله و همسران خود را نقل ميكند كه در آن آمده است: عمر گفت: من بر حفصه وارد شدم در حالي كه ايستاده بود و به خود ميزد، و همچنين همسران پيامبر نيز ايستاده و به خود ميزدند. من به حفصه گفتم: آيا رسول خداصلي الله عليه وآله تو را طلاق داده است؟... [7] .
6 - سبط بن جوزي ميگويد: «چون حسينعليه السلام كشته شد، ابن عباس مرتّب بر او ميگريست تا اين كه چشمانش كور شد». [8] .
7 - جرجي زيدان ميگويد: «شكي نيست كه ابن زياد با كشتن حسينعليه السلام جرم بزرگي را مرتكب شد كه فجيعتر از آن در تاريخ عالم واقع نشده است. و لذا باكي نيست بر شيعه كه به جهت كشته شدن حسينعليه السلام اظهار ظلم كرده، بر او در هر سال بگريد، و گريبان چاك دهد، و با اظهار تأسّف بر او به سينههاي خود زند؛ زيرا او مظلومانه كشته شد». [9] .
>بررسي ادله مخالفين
[1] البداية والنهاية، ج 8، ص 210؛ مقتل الحسينعليه السلام، خوارزمي، ج 2، ص 39.
[2] تاريخ طبري، ج 4، ص 319؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 59؛ ارشاد مفيد، ج 2، ص 94.
[3] در حالي كه در دامن من قرار داشت، (ما نظر اهل سنت را در خصوص اين موضوع كه بر دامن عايشه بوده صحيح نميدانيم.).
[4] مسند احمد، ج 6، ص 274.
[5] حاشيه مسند ابي يعلي، ج 5، ص 63.
[6] مسند احمد، ج 2، ص 516.
[7] كنزالعمّال، ج 2، ص 534.
[8] تذكرة الخواص، ص 152.
[9] تاريخ النياحة، ج 2، ص 30، به نقل از جرجي زيدان.
بررسي ادله مخالفين
مخالفين سينهزني به ادلهاي چند از روايات فريقين تمسّك كردهاند:
>روايات عامه
>روايات اهل بيت
روايات عامه
بخاري به سند خود از عبداللَّه نقل كرده كه پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: «ليس منّا من لطم الخدود و شقّ الجيوب و دعا بدعوي الجاهلية»؛ [1] «از ما نيست كسي كه به صورت سيلي زده، يقهها چاك دهد و مدّعي دعواي جاهليّت باشد.»
برخي به اين حديث تمسّك كرده و از سينهزني و نوحهسرايي در سوگ اولياي الهي خصوصاً سالار شهيدان اباعبداللَّه الحسينعليه السلام منع كردهاند.
پاسخ
اين حديث ناظر به موردي است كه كسي اين افعال را به عنوان اعتراض به قضاي الهي در مقابل مرگ عزيزش انجام دهد. و اين نكتهاي است كه بسياري از شارحان صحيح بخاري؛ از قبيل: عسقلاني، ملا علي قاري، كرماني، قسطلاني به آن اشاره كردهاند. [2] .
كرماني مينويسد: «اگر كسي بگويد: گريبان چاك كردن و به صورت زدن باعث نميشود كه فاعل اين دو كار از اين امت خارج گردد، پس اين نفي چه معنايي دارد؟ در جواب ميگوييم: اين به جهت شدت و تغليظ است، مگر آن كه ادعاي مطالب جاهليت را به گونهاي تفسير كنيم كه موجب كفر شود، مانند تحليل حرام يا عدم تسليم در برابر قضاي الهي، كه در اين صورت نفي حقيقي است». [3] .
مناوي در ذيل اين حديث مينويسد: «اين تعبير دلالت بر عدم رضايت دارد، و سبب آن چيزي است كه اين اعمال متضمن آن است كه از آن جمله راضي نبودن به قضاي الهي است». [4] .
نتيجه اين كه: اين حديث هرگز ناظر بر سينهزني در روز عاشورا و در عزاي امام حسينعليه السلام و ديگر اولياي الهي نيست، عملي كه به جهت تعظيم دين و شعائر آن و اظهار محبت نسبت به اهل بيت پيامبرعليهم السلام انجام ميگيرد.
[1] صحيح بخاري، ح 1220.
[2] فتح الباري، ج 3، ص 195؛ شرح الكرماني علي البخاري، ج 7، ص 88؛ ارشاد الساري، ج 2، ص 406؛ عمدةالقاري، ج 8، ص 87.
[3] شرح كرماني بر بخاري، ج 7، ص 88.
[4] فيض القدير، ج 5، ص 493.
روايات اهل بيت
در منابع شيعي رواياتي وجود دارد كه به ظاهر از نوحهسرايي و سينهزني نهي كرده است؛
1 - جابر بن عبداللَّه انصاري ميگويد: از امام باقرعليه السلام درباره (جزع) سؤال كردم؟ حضرت فرمود: «اشدّ الجزع الصراخ بالويل و لطم الوجه و الصدر و جزّ الشعر من النواصي و من اقام النواحه فقد ترك الصبر و اخذ في غير طريقة»؛ [1] «شديدترين مرتبه جزع عبارت است از فرياد همراه واي گفتن، زدن به صورت و سينه و كندن مو از جلوي سر، و هركس نوحهگري بر پا كند به طور حتم صبر را رها كرده و در راه غير صبر قرار گرفته است.»
2 - از امام صادقعليه السلام نقل شده كه فرمود: «نهي رسول اللَّهصلي الله عليه وآله عن الرنة عند المصيبة و نهي عن النياحة و الاستماع اليها»؛ [2] «رسول خداصلي الله عليه وآله از فرياد برآوردن هنگام مصيبت نهي كرده است. و نيز از نوحهسرايي و گوش دادن به آن نيز نهي نموده است.»
3 - عمرو بن ابي مقدام ميگويد: از امام باقرعليه السلام شنيدم كه درباره آيه (وَ لايَعْصينَكَ في مَعْرُوفٍ [3] (. فرمود: رسول خداصلي الله عليه وآله به دخترش فاطمهعليها السلام فرمود: «اذا أنا متّ فلاتخمشي عليّ وجهاً و لاتُرخي عليّ شعراً و لاتنادي بالويل و لاتقيمنّ عليّ نائحة»؛ [4] «هر گاه من از دنيا رفتم صورت خود را خراش مده، و موي خود را پريشان مساز و براي من نوحهگري نكن.»
پاسخ
اولاً: اين دسته از روايات اصل برپايي مجالس عزا را نهي نميكند، بلكه از هر عملي كه با قضا و قدر الهي منافات داشته باشد جلوگيري كرده است؛ زيرا برخي در فراغ از دست رفته خود شكوه و اعتراض نموده، مقدّرات الهي را زير سؤال ميبرند، ولي اگر در نوحه سرايي و مرثيه خواني براي ميّت تنها ذكر فضايل و خوبيهاي او گفته شود اشكالي ندارد.
ثانياً: روايات ناهيه مربوط به موردي است كه بر نوحهگري و مرثيهخواني اثري عقلايي مترتب نگردد، در حالي كه عزاداري براي اولياي الهي داراي آثاري عقلايي است. و نيز به اثبات رسانديم كه ميتوانيم آن را داخل در ادله عام كنيم. خصوصاً آن كه ثابت شد كه سيره رسول خداصلي الله عليه وآله و اهل بيت عصمت و طهارت و صحابه و تابعين و مسلمانان در طول تاريخ بر برپايي مراسم عزا و مرثيهخواني و نوحهگري در سوگ اولياي الهي، خصوصاً امام حسينعليه السلام بوده است.
ثالثاً: در برخي از روايات تصريح به جواز بلكه رجحان نوحهگري و جزع در سوگ امام حسينعليه السلام شده است:
1 - در روايتي از امام صادقعليه السلام نقل است كه فرمود: «كلّ الجزع و البكاء مكروه سوي الجزع و البكاء علي الحسينعليه السلام»؛ [5] «هر جزع و گريهاي مكروه است به جز جزع و گريه بر امام حسينعليه السلام.»
2 - امام رضاعليه السلام به پسر شبيب فرمود: «... انّ يوم الحسينعليه السلام اقرح جفوننا و اسبل دموعنا و اذلّ عزيزنا بأرض كرب و بلا و اورثنا الكرب و البلاء الي يوم الانقضاء...»؛ [6] «همانا روز حسينعليه السلام پلكهاي ما را زخم كرده و اشكهاي ما را جاري ساخته و عزيز ما را در زمين كرب و بلا ذليل كرده است. و تا روز انقضاء [دنيا] غصه و بلا را براي ما به ارث گذارده است.»
3 - امام صادقعليه السلام به عبداللَّه بن حماد فرمود: «به من خبر رسيده كه گروههايي از اطراف كوفه و نقاط ديگر و نيز گروهي از خانمها در نيمه شعبان، كنار تربت پاك حسين بن عليعليه السلام اجتماع نموده، بر حسينعليه السلام نوحهسرايي كرده و قرآن تلاوت ميكنند و گروهي به نقل تاريخ و برخي ديگر به مرثيهسرايي ميپردازند.
حماد عرض كرد: من خود شاهد چنين مراسمي بودهام. امام فرمود: خدارا سپاس كه برخي از مردم را علاقهمند ما قرار داده تا به مدح و ستايش ما پرداخته و براي ما سوگواري كنند، دشمنان ما را مورد سرزنش قرار داده، كارهاي زشت و ناپسند آنان را آشكار نمايند». [7] .
4 - ابن قولويه از مسمع كردين روايت كرده كه امام صادقعليه السلام به من فرمود: «... آيا مصايب كربلا را به ياد ميآوري؟» عرض كردم: آري. فرمود: «... آيا جزع و اظهار ناراحتي ميكني؟» گفتم: آري، سوگند به خدا! كه گريه ميكنم. حضرت فرمود: «خدا گريه ات را بپذيرد. آگاه باش! كه تو از كساني هستي كه براي مصايب ما اظهار ناراحتي و جزع ميكنند. تو از كساني هستي كه در خوشحالي ما خوشحال و در اندوه و حزن ما اندوهناكند...». [8] .
[1] وسائل الشيعه، ج 2، ص 915، باب كراهة الصراخ بالويل و العويل.
[2] همان.
[3] سوره ممتحنه، آيه 12.
[4] وسائل الشيعه، ج 2، ص 915.
[5] بحارالأنوار، ج 44، ص 289.
[6] همان، ص 285.
[7] كامل الزيارات، ابن قولويه، ص 539، باب 108.
[8] بحارالأنوار، ج 44، ص 289.
لباس مشكي پوشيدن
شكي نيست كه پوشيدن لباس مشكي خصوصاً در حال نماز نزد مشهور اماميه كراهت دارد، بلكه ادعاي اجماع بر آن نيز شده است. ولي بحث اين است كه آيا اين كراهت ذاتي است، يعني به لحاظ اين كه لباس مشكي است مكروه است يا به جهت اينكه شعار بني عباس بوده [1] يا چون لباس اهل جهنم است، [2] مكروه ميباشد؟
از ظاهر برخي ادله استفاده ميشود كه كراهت آن ذاتي نيست و لذا در صورتي كه عنوان ديگري به خود گيرد؛ مثل اين كه شعار حزن بر اولياي الهي شود نه تنها كراهت سابق را از دست ميدهد بلكه داخل در عنوان احياي شعائر الهي شده، مستحب نيز ميگردد. خصوصاً آن كه با مراجعه اخبار و تواريخ پي ميبريم كه اهل بيتعليهم السلام هنگام عزا در مصيبت فقدان يكي از بزرگان، لباس مشكي را ميپوشيده،يا پوشيدن آن را امضا كردهاند. اينك به نمونههايي كه در كتب شيعه و سني آمده اشاره ميكنيم:
>روايات شيعه
>روايات عامه
[1] من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 252.
[2] وسائل الشيعة، ج 3، ص 281، باب 20 از ابواب لباس مصلّي، ح 3.
روايات شيعه
1 - برقي به سندش از امام زين العابدينعليه السلام نقل ميكند كه فرمود: «چون جدم حسينعليه السلام كشته شد، زنان بني هاشم در ماتم او لباس سياه پوشيدند و آن را در گرما و سرما تغيير ندادند. و پدرم علي بن الحسينعليهما السلام براي آنان در هنگام عزاداري غذا آماده ميكرد. [1] .
2 - ابن قولويه به سندش نقل كرده كه فرشتهاي از فرشتههاي فردوس بر دريا فرود آمد و بالهاي خود را بر آن گسترد. آن گاه صيحهاي زد و گفت: «اي اهل درياها! لباسهاي حزن به تن كنيد؛ زيرا فرزند رسول خدا ذبح شده است. آن گاه قدري از تربت او را بر بالهاي خود گذارده و به سوي آسمانها برد. و هيچ فرشتهاي را ملاقات نكرد جز آن كه آن را استشمام نمود و اثري از آن نزد او ماند. [2] .
[1] بحارالأنوار، ج 45، ص 188؛ وسائل الشيعة، ج 2، ص 890.
[2] كامل الزيارات، ص 67و68؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 221و222.
روايات عامه
1 - ابن ابي الحديد از مدائني نقل ميكند: چون عليعليه السلام وفات يافت، عبداللَّه بن عباس بن عبدالمطلب نزد مردم آمد و گفت: همانا اميرالمؤمنينعليه السلام وفات يافت، او كسي را به عنوان جانشين خود قرار داده است، اگر او را اجابت ميكنيد نزد شما ميآيد و اگر كراهت داريد كسي بر ديگري اصراري ندارد؟ مردم گريستند و گفتند: بلكه به سوي ما بيايد. حسنعليه السلام در حالي كه لباس مشكي به تن داشت نزد آنان آمد و خطبهاي ايراد فرمود. [1] .
2 - ابي مخنف روايت كرده كه نعمان بن بشير خبر شهادت امام حسينعليه السلام را به اهل مدينه ابلاغ نمود... در مدينه زني نبود جز آن كه از پشت پرده بيرون آمد و لباس مشكي پوشيده، مشغول عزاداري شد. [2] .
3 - عمادالدين ادريس قرشي از ابي نعيم اصفهاني به سندش از امّسلمه نقل كرده كه چون خبر كشته شدن امام حسينعليه السلام به او رسيد خيمهاي سياه در مسجد رسول خداصلي الله عليه وآله زد و لباس مشكي به تن نمود. [3] .
4 - و نيز ابن ابي الحديد از اصبغ بن نباته نقل ميكند كه گفت: «بعد از كشته شدن اميرالمؤمنينعليه السلام وارد مسجد كوفه شدم، حسن و حسين را مشاهده كردم كه لباس مشكي به تن داشتند. [4] .
[1] شرح ابن ابي الحديد، ج 16، ص 22.
[2] مقتل ابي مخنف، ص 222و223.
[3] عيون الاخبار و فنون الآثار، ص 109.
[4] شرح ابن ابي الحديد.