عزاداری

عزاداری   >برپایی شعائر دینی >عزاداری از دیدگاه عقل >عزاداری از مظاهر حب و بغض >روان شناسی عزاداری >حکم حضور در عزای اولیای الهی >برپایی عزاداری در راستای وحدت >سینه ‏زنی در سوگ امام حسین >لباس مشکی پوشیدن   ب

عزاداري <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

 

>برپايي شعائر ديني

>عزاداري از ديدگاه عقل

>عزاداري از مظاهر حب و بغض

>روان شناسي عزاداري

>حكم حضور در عزاي اولياي الهي

>برپايي عزاداري در راستاي وحدت

>سينه ‏زني در سوگ امام حسين

>لباس مشكي پوشيدن

 

برپايي شعائر ديني

از دستورات اكيد شرع مقدس اسلام برپايي شعائر ديني است. امري كه تعظيم آن از تقواي قلب شمرده شده است. در اصل اين حكم هيچ اختلافي وجود ندارد، ولي اختلاف در آن است كه آيا تطبيق اين حكم بر مصاديق آن به شرع واگذار شده است يا آن كه اين تطبيق مي‏تواند به واسطه عرف متشرعه و عقلا باشد. در اين مبحث به اين موضوع مي‏پردازيم.

 

>تنوع شعائر

>بررسي ادله رجحان

>مفهوم شعائر

>واگذاري تطبيق به عرف

>پاسخ به شبهات

 

تنوع شعائر

شعائر ديني كه مورد اعتراض برخي از فرقه‏هاي اسلامي قرار گرفته است، داراي انواع گوناگون و مختلفي است:

1 - برپايي يادبود و جشن هاي ميلاد بزرگان دين، همانند پيامبرصلي الله عليه وآله و امامان از اهل بيت‏عليهم السلام امري كه وهابيان آن را از امور مستحدثه برشمرده و حكم به بدعت و ضلالت آن نموده‏اند.

2 - اهتمام به روزهايي كه در اسلام به يادماندني بوده و در آن حوادث مهمّي اتّفاق افتاده است، مثل: روز مبعث، جنگ بدر، جنگ خندق، روز فتح مكه، شب معراج، شب هجرت، روز مباهله و روز غدير و....

3 - درجه‏اي بالاتر از اين موارد، به اينكه قبور اولياي دين را آباد كرده، بر روي آنها گنبد و مناره بنا كنيم، تا در حقيقت اعلان و اشعاري بر وجود امام و رهبري الهي و دعوت به اقتدا به كيش و آيين ايشان باشد.

4 - اهتمام به مكان‏هاي جغرافيايي، مكان‏هايي كه در آن جا وقايع مهمّي اتّفاق افتاده است؛ مثل محل غدير خم، غار حراء، موضع غزوه بدر و مساجدي كه پيامبرصلي الله عليه وآله در آن‏ها نماز به جا آورده است. به اين كه در آن مكان‏ها حاضر شده، از آن‏ها تبرّك جوييم.

5 - برپايي شعائر حسيني‏عليه السلام و اقامه مجالس عزا و روضه خواني در يادبود اولياي الهي و ذكر مصايب آنان.

6 - خواندن دعاها و وردهاي دسته جمعي و به صورت مشترك، به نيّت برپايي شعائر ديني.

 

 

بررسي ادله رجحان

كساني كه قائل به جواز و رجحان برپايي شعائر ديني هستند، به انواعي از ادلّه تمسّك كرده‏اند كه به برخي از آنها اشاره مي‏كنيم:

 

>آيات شعائر

>آيات مشابه

 

آيات شعائر

در آيات بسياري سخن از شعائر الهي به ميان آمده است، از قبيل:

1 - (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللَّهِ وَ لَا الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَ لَا الْهَدْيَ وَ لَا الْقَلائِدَ وَ لا آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ)؛ [1]  «اي كساني كه ايمان آورده‏ايد! شعائر و حدود الهي [و مراسم حج را محترم شمريد؛ و مخالفت با آنها] را حلال ندانيد؛ و نه ماه حرام، و نه قرباني‏هاي بي نشان و نشاندار را، و نه آنها را كه به قصد خانه خدا براي به دست آوردن فضل پروردگار و خشنودي او مي‏آيند.»

در اين آيه دو احتمال داده شده است: يكي آن كه حكم ايجابي باشد و در حقيقت خداوند مؤمنين را امر به تعظيم شعائر الهي نموده است. و ديگر اينكه حكم تحريمي باشد؛ يعني در صدد نهي از سستي كردن در برپايي شعائر الهي و مصاديقي كه در اين آيه ذكر شده باشد.

2 - (ذَلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَي الْقُلُوبِ)؛ [2]  «اين است [مناسك حج]؛ و هر كس شعائر الهي را بزرگ دارد، اين كار نشانه تقواي دل هاست.»

اين آيه از واضح‏ترين آيات براي اثبات رجحان برپايي مراسم است، زيرا به طور صريح دلالت بر محبوبيّت و رجحان تعظيم شعائر الهي به طور عموم دارد.

3 - (وَ الْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَكُمْ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ لَكُمْ فِيهَا خَيْرٌ)؛ [3]  «و شترهاي چاق و فربه را [در مراسم حج] براي شما از شعائر الهي قرار داديم؛ در آن‏ها براي شما خير و بركت است.»

در اين آيه «من» تبعيضيه به كار رفته است كه دلالت دارد بر اينكه شترهاي قرباني در ايام حج نيز از جمله شعائر الهي به حساب مي‏آيد.

4 - (إِنَّ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتِ أَوِ اعْتَمَرَ فَلاجُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا)؛ [4]  «صفا و مروه از شعائر [و نشانه‏هاي] خداست؛ بنابراين، كساني كه حج خانه خدا و يا عمره انجام مي‏دهند، مانعي نيست كه بر آن دو طواف كنند؛ [و سعي صفا و مروه انجام دهند. و هرگز اعمال بي رويه مشركان، كه بت‏هايي بر اين دو كوه نصب كرده بودند، از موقعيّت اين دو مكان مقدس نمي‏كاهد].»

5 - (فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ)؛ [5]  «و هنگامي كه از عرفات كوچ كرديد خدا را نزد مشعرالحرام ياد كنيد.»

اين آيه نيز درصدد بيان شعائر ديني با لفظ «مشعر» شده است.

 

 

[1] سوره مائده، آيه 2.

[2] سوره حج، آيه 32.

[3] همان، آيه 36.

[4] سوره بقره، آيه 158.

[5] همان، آيه 198.

 

آيات مشابه

نوعي ديگر از آيات است كه اشاره به شعائر ديني كرده ولي لفظي غير از لفظ «شعائر» در آن به كار رفته است.

1 - (وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالاً وَ عَلَي كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ، لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَ يَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُومَاتٍ عَلَي مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ فَكُلُوا مِنْهَا وَ أَطْعِمُوا الْبَآئِسَ الْفَقِيرَ، ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ، ذَلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ)؛ [1]  «و مردم را دعوت عمومي به حج كن، تا پياده و سواره بر مركب‏هاي لاغر از هر راه دوري به سوي تو بيايند. تا شاهد منافع گوناگون خويش [در اين برنامه حيات بخش باشند]؛ و در ايام معيني نام خدا را، بر چارپاياني كه به آنان داده است، [به هنگام قرباني كردن] ببرند؛ پس از گوشت آن‏ها بخوريد و بينواي فقير را اطعام نماييد. سپس بايد آلودگي‏هايشان را برطرف سازند؛ و به نذرهاي خود وفا كنند، و بر گرد خانه گرامي كعبه طواف كنند. [مناسك حج] اين است؛ و هر كس برنامه‏هاي الهي را بزرگ دارد، نزد پروردگارش براي او بهتر است.»

علما و مفسرين ذيل آيه فوق را كه اشاره به تعظيم حرمت‏هاي الهي شده، داخل در برپايي شعائر الهي كرده‏اند؛ زيرا مطابق قاعده همان گونه كه مي‏توان استدلال به ادله‏اي كرد كه عنوان خاصي در آن وارد شده، همچنين مي‏توان به عناويني استدلال كرد كه مشابه و مشترك با آن عنوان خاص مي‏باشد، و اين در صورتي است كه حكم بر يك عنوان نوعي يا جنسي كلي وارد شده كه داراي افراد گوناگون است، وگرنه منجر به قياس باطل خواهد شد.

2 - (يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ يَأْبَي اللَّهُ إِلاَّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ)؛ [2]  «آن‏ها مي‏خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند، ولي خدا جز اين نمي‏خواهد كه نور خود را كامل كند، هرچند كافران ناخشنود باشند.»

از آن جا كه اين آيه در سياق آيات جهاد و دعوت به توحيد و نشر و تبليغ دين آمده، لذا مقصود از دين خدا كه دشمنان اسلام در صدد خاموش كردن آن برآمده‏اند همان «شعائر» الهي است، كه در آيه ديگر (وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ) به آن اشاره شده است.

3 - (في بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ)؛ [3]  «[اين چراغ پرفروغ] در خانه هايي قرار دارد كه خداوند اذن فرموده ديوارهاي آن را بالا رود [تا از دستبرد شياطين و هوسبازان در امان باشد] به خانه‏هايي كه نام خدا در آن‏ها برده مي‏شود، و صبح و شام در آن‏ها تسبيح او مي‏گويند...».

اين آيه با ملاحظه آيات قبل آن كه از جمله آيه «نور» است دلالت دارد كه مقصود از (في بُيُوتٍ...) خانه هايي است كه در آنها نور خداست، و مراكزي است كه مصدر و منبع پرتوافكني نور دين و محلّ هدايت و شريعت است.

خداوند متعال اراده كرده كه اين خانه‏هاي نوري ترفيع و تكريم شود. و نيز سزاوار است كه به طور مداوم محلّ ذكر خدا و عبادت و طاعت حضرت حق باشد.

از اين آيه به خوبي استفاده مي‏شود كه خداوند اراده كرده تا هر محلي كه متكفّل بيان احكام دين اسلام و تعاليم آسماني است - كه از آن به نور خدا تعبير شده تعظيم و تكريم شود. و نيز استفاده مي‏شود كه «شعائر» اختصاص به بابي خاص ندارد، يعني مختص به مناسك حجّ يا عبادات مخصوص نيست، بلكه هر چيزي كه در آن، نشر احكام دين شامل مي‏شود، و نيز هر موضوعي را كه در آن بيان و تبليغ معارف اسلامي است در بر مي‏گيرد.

4 - (وَ جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلَي وَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ)؛ [4]  «و خداوند گفتار [و هدف] كافران را پايين قرار داد [و آنان را با شكست مواجه ساخت] و سخن خدا [و آيين او] بالا [و پيروز] است و خداوند عزيز و حكيم است.»

از اين آيه استفاده مي‏شود. هرچه كه بازگشت آن به اعلاء كلمة اللَّه و نابودي كلمة الكفر است از اهداف شرع و از مقاصد دين به حساب مي‏آيد.

5 - (وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرينَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً)؛ [5]  «و خداوند هرگز كافران را بر مؤمنان تسلّطي نداده است.»

در اين آيه مباركه به بُعد ديگري از حقيقت «شعائر» اشاره شده است، و آن جنبه ازدياد سربلندي و عزّت اسلام و مسلمين است. و بُعد ديگر آن، كه قاعده شعائر ديني بر آن دلالت دارد جنبه اعلاي كلمة اللَّه و اعزاز كلمه مسلمين است.

 

 

[1] سوره حج، آيات 30-27.

[2] سوره توبه، آيه 32.

[3] سوره نور، آيه 36.

[4] سوره توبه، آيه 40.

[5] سوره نساء، آيه 141.

 

مفهوم شعائر

1 - خليل بن احمد فراهيدي مي‏گويد: «شعرته»؛ يعني تعقل كردم و آن را فهميدم...». [1] .

2 - جوهري مي‏گويد: «شعائر، اعمال حجّ است، و هر چه كه عَلَم براي اطاعت خداوند متعال باشد جزء شعائر است... و شعار قوم در جنگ، علامت آنان است تا برخي، برخي ديگر را بشناسند... «واشعرته فشعر» يعني فهماندم او را، او نيز فهميد». [2] .

3 - فيروزآبادي مي‏گويد: «اشعره الأمر» يعني امر را به او اعلام كرد... و شعار حجّ عبارت است از مناسك و علامات حجّ...». [3] .

4 - ابن فارس مي‏گويد: «اشعار به معناي اعلام از طريق حسّ است. و مشاعر به معناي معالم و مفرد آن مشعر است، به معناي مواضعي كه توسط علاماتي معلوم شده است». [4] .

5 - قرطبي مي‏گويد: «هر چيزي كه براي خداوند متعال است و در آن امري است كه نشانگر اعلام و اشعار مي‏باشد به آن شعار يا شعائر مي‏گويند. و شعار يعني علامت و «اشعرت» يعني اعلام كردم، و «شعيره» به معناي علامت و شعائر خدا به معناي عَلَم‏هاي دين خداست». [5] .

از مجموع اين توضيحات استفاده مي‏شود كه لفظ «شعائر» هم در موارد اعلام حسّي به كار مي‏رود كه در آن جنبه اعلامي است، و هم مطابق استعمال قرآني در جنبه اعلام ديني و نشر دين و گسترش نور خداوند به كار مي‏رود.

در اين كلمه جنبه ديگري نيز وجود دارد كه همان بُعد إعلاء و سرافرازي است. اين بُعد گرچه در ماهيت كلمه (شعائر) يافت نمي‏شود، ولي در ماهيّت متعلّق شعائر وجود دارد.

نتيجه اين كه: شعائر همان نُسك و اعمال حجّ من حيث هو نيست، آري نُسك و اعمال حجّ را مشاعر گويند زيرا در آن‏ها جنبه اعلامي وجود دارد. و به تعبير ديگر شعائر، دين خدا نيستند، بلكه شعائر اشاره به جنبه اعلاء دين خدا دارد.

 

 

[1] كتاب العين ج 1 ص 251.

[2] صحاح اللغة، ج 2، ص 699.

[3] قاموس المحيط، ج 2، ص 60.

[4] معجم مقاييس اللغة، ج 3، ص 193و194.

[5] تفسير قرطبي، ج 12، ص 56.

 

واگذاري تطبيق به عرف

شارع مقدس هنگامي كه در وجود معناي معيني تصرف نمي‏كند، معناي آن اين است كه شارع، تطبيق موضوعات و مصاديق آن را به عهده عرف و عقلاً و متشرعه سپرده است. عرف و عقلا و متشرعه را اجازه داده تا هر مصداق از آن معنا را مي‏توانند در خارج پياده كنند.

عنوان «شعائر ديني» نيز كه شارع مقدّس ترغيب به تعظيم آن نموده است، از همين قرار است. براي روشن شدن بيشتر موضوع به سه نكته اشاره مي‏كنيم:

الف - عناويني كه در لسان شرع وارد شده و دليلي بر نقل آن از معناي لغوي به معناي جديد نيست، بايد آن عناوين را بر معناي لغوي اوّلي خود باقي گذاشت.

ب - در مورد كيفيت موضوعات در خارج، اگر شارع تصرفي كرده و به كيفيتي خاص تصريح نموده است آن را اخذ مي‏كنيم وگرنه همان معناي عرفي آن را اخذ مي‏نماييم.

ج - وجود اشيا بر دو نحو است: يكي وجود تكويني و ديگري وجود اعتباري. مثلاً عناوين اغلب معاملات از قبيل بيع، اجاره و... وجودشان اعتباري است.

در مورد كلمه «شعائر» كه به خدا يا دين اسلام اضافه مي‏شود نيز مطلب از اين قرار است؛ زيرا معناي حقيقي و اصلي كه در كلمه «شعائر» اخذ شده همان اعلام و انتشار است. و از آن جا كه شارع مصداق خاصي براي آن به طور خصوص تعيين نكرده است لذا آن را در زمينه اوّل و دوّم به حال خود باقي مي‏گذاريم، يعني بر معناي عرفي باقي نموده و درباره كيفيت وجود آن در خارج به عرف متشرعه واگذار مي‏كنيم.

از طرفي ديگر، از آن جا كه «شعائر ديني» علامت و نشانه‏اي بر امور ديگر است - گرچه في حدّ نفسه از امور تكويني به حساب مي‏آيند لذا دلالت آن‏ها بر معاني اعلامي، اعتباري است نه تكويني.

در نتيجه: اين امر اعتباري كه شارع در بيان مصداق آن در خارج دخالتي نكرده به عرف متشرعه واگذار شده است.

خلاصه اين كه: هر موردي را كه شارع مقدّس به عنوان شعائر ديني معيّن كرده است آن را اخذ كرده و آن را يكي از مصاديق شعائر ديني مي‏پنداريم. ولي به مرور زمان مصاديقي پيدا مي‏شود كه عرف متشرعه و عقلا آن را از مصاديق حتمي شعائر ديني به حساب مي‏آورند، و در عمل به آن هيچ محذوري نمي‏بينند، آن‏ها نيز به طور قطع داخل در عموم ادله تعظيم شعائر الهي خواهد بود.

 

 

پاسخ به شبهات

در رابطه با برپايي مراسم عزاداري امام حسين‏عليه السلام از ناحيه مخالفين؛ همانند وهابيان شبهات و اشكالاتي وارد شده است كه در اين مبحث به آنها مي‏پردازيم:

 

>ضرورت جعل از جانب شارع

>لزوم تفويض شريعت

>لزوم تحليل حرام و تحريم حلال

>بازي با مسلمات شريعت

>تعميم به تمام موارد

>هتك حرمت مباني اسلام و اركان شريعت

>ضرري بودن برخي از شعائر

>به استهزا كشانده شدن شريعت

 

ضرورت جعل از جانب شارع

مي‏گويند: هر شعاري كه قرار است از جانب دين برپا شود بايد از جانب شارع جعل و تشريع شده باشد وگرنه بدعت و ضلالت و افتراء بر خداوند است.

پاسخ

با توضيحاتي كه قبلاً به آن‏ها اشاره شد ديگر جايي براي اين اشكال باقي نمي‏ماند، زيرا:

اولاً: جعل و تشريع شارع بر دو نوع است: جعل خاص و جعل عام، به جعل خاص تمسّك كرده و در موارد جعل عام و كلي هر مصداقي را كه شارع مشخص كرده، به آن اخذ مي‏كنيم و در مواردي كه شارع از آن‏ها اسمي نبرده، ولي عرف متشرعه آن را پذيرفته است به آنها نيز عمل مي‏نماييم.

ثانياً: در علم اصول اشاره شده كه شارع اگر امر به فعل كلّي كند، مثل امر به نماز، و در به جا آوردن آن قيدي نياورد، انسان مخيّر است كه مصداق آن را به هر نحوي كه مانع شرعي ندارد انجام دهد. مثلاً نماز را در هر زمان و مكاني كه محظور شرعي ندارد انجام دهد. در مورد تعظيم شعائر ديني نيز حكم از اين قرار است.

 

 

لزوم تفويض شريعت

مي‏گويند: اگر شارع مقدّس امر شعائر را به عرف متشرعه واگذار كرده، در نتيجه لازم مي‏آيد كه امر شريعت به آنان تفويض شده باشد، و اين نوع تفويض باطل است.

پاسخ

تطبيق كلّي بر مصداق جديد آن، تفويض در دين به حساب نمي‏آيد. وقتي تفويض صدق مي‏كند كه اصل حكم كلّي نيز از ناحيه عرف به دست آمده و به او تفويض شده باشد.

به بياني ديگر: عناوين ثانوي بر دو قسمند:

الف - عناوين ثانوي در ناحيه حكم: كه ملاكشان ثانوي است و لذا حكمشان نيز ثانوي است، از قبيل عنوان ضرر، حرج، نسيان، اكراه، اضطرار و.

ب - عناوين ثانوي در ناحيه موضوع: كه عبارت است از حالاتي كه بر موضوع عارض مي‏شود نه بر حكم. اين حالات عارضي ملاكشان ثانوي نيست بلكه ملاك و حكم آنها اوّلي است، و تنها موضوعش ثانوي است. از قبيل: مصاديق احترام به پدر و مادر و ميهمان كه ملاك و حكم آنها اوّلي است، ولي موضوع آنها ثانوي است، يعني بر موضوع حكم حالت‏هاي گوناگون عارض مي‏شود. در اين مورد خاص مي‏گوييم: احترام، حكم اوّلي است كه عقل و شرع بر آن حاكم است، ولي مصاديق جديد و حادث از احترام كه در بين مردم مرسوم است، حالات جديدي است كه در موضوع حكم پديد مي‏آيد كه امر آن به عرف واگذار شده، مادامي كه منع شرعي خاص بر آن مترتب نشود.

 

 

لزوم تحليل حرام و تحريم حلال

مي‏گويند: اگر شارع مقدس امر شعائر و رسوم ديني را به عرف واگذاركند منجر به تحليل حرام وتحريم حلال خواهد شد؛ زيرا عرف به جهت آن كه معصوم‏نيست گاهي چيزي راكه حرام‏است حلال دانسته وگاهي بالعكس كاري راكه حلال‏است حرام‏مي‏پندارد.

پاسخ

تحليل حرام و تحريم حلال اگر به اين معنا است كه مكلّف و متشرعه انجام كاري را بدون هيچ دليل و مدركي حلال و مصداقي را نيز حرام كند، اين كار منجر به تحريم حلال و تحليل حرام مي‏شود، و در اين صورت اعتراض فوق وارد است، ولي اگر اين عمل با استناد به دليل شرعي ولو عام باشد هيچ اشكالي بر آن مترتب نيست، زيرا محلِّل و محرِّم مدرك و دليل شرعي است، و كار انسان مكلف تطبيق بر مصاديق است.

 

 

بازي با مسلمات شريعت

و نيز مي‏گويند: اگر جعل شعائر و برپايي آن‏ها به عرف واگذار شود منجر به عبث كاري و بازي با ثوابت شريعت مي‏شود، زيرا موقعيت‏ها مختلف است.

پاسخ

در مورد اين اشكال مي‏گوييم: محذوري را كه اشكال كننده از آن خوف دارد توسعه شريعت و گسترش آن است، اين امري است كه خود آيات قرآن به آن اشاره دارد.

خداوند متعال مي‏فرمايد: (... وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ)؛ «خداوند اراده كرده كه نور خود و دين و شريعتش را گسترش داده و منتشر سازد.» و نيز مي‏فرمايد: (... وَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا)؛ «خداوند اراده سرافرازي دين و آيين خود را نموده است.»، برپايي مصاديق الهي از قبيل توسعه در اعلاء كلمة اللَّه و تتميم نور الهي است كه خداوند به نحو كلّي آن را اراده كرده است. و اگر مقصود از توسعه دين و شريعت تغيير و تحوّل حتّي در ثوابت آن دو است، اين امر شكي در بطلانش نيست، ولي تطبيق عنوان كلّي شعائر ديني بر موضوعات جديد و مصاديق مختلف از قسم توسعه دين در ثوابت آن نيست.

 

 

تعميم به تمام موارد

مي‏گويند: اگر قرار باشد كه برپايي شعائر به مردم واگذار شود چه فرقي بين ابواب و موارد مختلف است؟ چرا در ابواب ديگر؛ مثل نماز، روزه، حجّ، زكات، خمس و ابواب ديگر، عرف و متشرعه حقّ دخالت نداشته باشند و هركس يا گروهي براي خود شرط و قيدي در آن‏ها نگذارند و آن حقيقت را با قيود و شرايط خاص به خود به عنوان شعار ديني معرّفي كنند؟

پاسخ

فرق آن توقيفي بودن برخي امور است؛ يعني بايد بين حقيقت شرعيه و حقيقت لغويه تفكيك كرد: در موردي كه عنوان، حقيقت شرعي است قاعده توقيفي بودن امور به تمام معنا جاري مي‏شود، به خلاف مواردي كه شارع در عناوين و معاني آنها تصرّفي نداشته و معناي لفظ را بر حقيقت لغوي آن باقي گذارده است، كه در اين موارد شارع مقدس هنگام تشريع و تقنين حكم، عنوان و معنا را بر اطلاق و كليّت خود باقي گذارده است. مثلاً در مورد امر شارع به نيكي به پدر و مادر، حقيقت شرعي از خود به جاي نگذاشته است، و براي اين تكليف خصوصيات و جزئيّات معيّن نكرده است، لذا آنچه بر انسان واجب است، انجام هر كاري است كه عنوان نيكي به پدر و مادر صدق كند، زيرا شارع اين عنوان را تحديد نكرده و بر معناي لغوي آن باقي گذارده است.

بر خلاف آن مواردي كه شارع از خود حقيقت شرعي به جاي گذارده است؛ مانند نماز، حجّ، اعتكاف، روزه و ديگر موضوعات عبادي، كه در اين موارد ما نمي‏توانيم از پيش خود قيود و شرايطي را اضافه كنيم، بلكه در اجزا و شرايط تا روز قيامت بايد تابع شرع باشيم، گرچه در خصوصياتي كه از ماهيّت عمل خارج است، خود را مختار مي‏بينيم، مثل آن كه نماز را در كدام مكان بخوانيم، مگر آن كه منع شرعي خاص رسيده باشد كه در اصول از آن به تخيير عقلي تعبير مي‏شود.

 

 

هتك حرمت مباني اسلام و اركان شريعت

مي‏گويند: در صورتي كه امر شرايع دين به مردم واگذار شود، باعث هتك حرمت و اسائه ادب به مباني اسلام و اركان شريعت خواهد شد كه اين كار با مضامين شامخ و تعاليم عالي اسلام سازگاري ندارد.

پاسخ

هتك در لغت به معناي پاره كردن ستر و امر پوشيده را گويند. [1]  و در مورد دين مقصود به آن كشف نقاط ضعف مسلمين است.

در مورد اشكال فوق مي‏گوييم: واگذاري شريعت در امور و تكاليف توقيفي به مردم موجب هتك حرمت دين و شريعت و استهزاء و اسائه ادب به مباني اسلام و اركان شريعت خواهد بود، ولي در عناويني كه حقيقت شرعي از ناحيه شارع ندارد، كار پيدا كردن مصداق و تطبيق آن عنوان كلّي بر افراد خارجي به متشرعه و عرف مردم واگذار شده است.

 

 

[1] صحاح اللغة.

 

ضرري بودن برخي از شعائر

مي‏گويند: اقامه برخي از شعائر منجرّ به ضرر بر اسلام يا مسلمين خواهد شد، خصوصاً شعائر حسيني‏عليه السلام كه برپايي آن همراه با تحمّل ضررهاي فراواني است و مطابق دستورات شرع مقدس دفع ضرر به هر درجه‏اي كه باشد واجب است.

پاسخ

در مورد شعائر ديني كه عنوان كلّي آن از عناوين توقيفي نيست بلكه از قبيل احترام به پدر و مادر غير توقيفي است تا حدّي بر مصاديق خارجي آن تطبيق مي‏كنيم كه منجرّ به حرمت نشود، زيرا ما به طور كلّي ادعا نمي‏كنيم كه هر عنوان غير توقيفي را مي‏توان در هر مصداقي پياده كرد، بلكه تنها بر مصداقي مي‏توان پياده كرد كه محقّق عنوان كلّي باشد.

و به تعبير ديگر شارع، آن مصداق را به خصوصه تحريم نكرده باشد، بلكه تصريح به حلّيّت آن داشته يا داخل در اصالة الحلية باشد والّا صِرف اقامه عزا و بيان احكام و معارف اسلامي چه ضرري به اسلام مي‏رساند؟

 

 

به استهزا كشانده شدن شريعت

برخي مي‏گويند: تفويض مصاديق شريعت به دست عرف به اين منجر مي‏شود كه مردم عناوين كلّي را بر مصاديقي پياده كنند كه شريعت به استهزا كشيده شود. و از آنجا كه حفظ كيان و آبروي شريعت واجب است، در نتيجه امر تطبيق شريعت را در تمام موارد بايد به دست خود شارع واگذار كرد.

پاسخ

استهزاء - چه از ناحيه فرقه‏هاي ديگر اسلامي يا از ملت‏ها و اديان ديگر - بر چند قسم است:

1 - استهزاي باطل و غير حق:

اين نوع استهزا هيچ گونه تأثيري نداشته و مانعيّتي ندارد، مثل اين كه مردم مذاهب يا اديان ديگر اعمال عبادي ما را به استهزا بگيرند. اين نوع استهزا كاشف از نقص و عيبي در مؤمنين يا در خود دين نيست.

2 - استهزاي عرفي:

اين نوع استهزا نتيجه اختلاف عرف‏ها و محيطهاست. شعارهاي هر قومي به جهت دلالت بر معناي بلندي وضع شده است، ولي ممكن است قومي ديگر از آن‏ها معناي ديگري را برداشت كنند، لكن اين اختلاف برداشت باعث نمي‏شود كه آن معاني را در قومي كه اختراع كرده منع نماييم.

3 - استهزاي به جهات واقعي:

برخي از استهزاها جهات واقعي دارند، و لذا موجب هتك حرمت و استهزاي واقعي شريعت و دين است. و از آن جا كه اين دو عنوان از مصاديق و اصناف حسن و قبح عقلي است و عقل آن را درك مي‏كند، لذا اگر در موردي تطبيق عنوان كلّي بر مصداق خارجي منجر به استهزاي واقعي شد ما هم آن را تحريم مي‏كنيم.

 

 

عزاداري از ديدگاه عقل

يكي از سؤال‏ها يا اعتراضاتي كه برخي اوقات توسط برخي افراد و يا وهابيان مطرح مي‏شود اين است كه چرا در سوگ اولياي الهي عزاداري مي‏كنيم؟ و چرا در سوگ آنها مي‏گرييم و مراسم برپا مي‏كنيم؟ چرا به سينه مي‏زنيم و مرثيه مي‏خوانيم؟ و چرا در مورد گذشته‏ها تجديد خاطره مي‏كنيم؟ آيا آن‏ها به عزاداري ما احتياج دارند يا ما به عزاداري براي آنها محتاجيم؟

وهابيان اين عمل را بدعت مي‏دانند و مي‏گويند: هيچ دليل و مدركي براي آن‏ها وجود ندارد و لذا جزء سنت به حساب نمي‏آيد و بايد ترك شود.

اينك به بررسي اين موضوع در سطوح مختلف مي‏پردازيم:

 

>عزاداري و احياي فرهنگ عاشورا

>ارتباط عاطفي امت با اولياي الهي

>بهره ‏برداري از جو معنوي مجالس

>اصلاح و ارشاد جامعه

 

 

عزاداري و احياي فرهنگ عاشورا

با مراجعه به عقل سليم پي مي‏بريم كه برپايي مراسم عزاي اولياي الهي، خصوصاً سرور و سالار شهيدان امام حسين عليه السلام موافق با عقل است، زيرا احيا و تكريم آنان در حقيقت تكريم شخصيت عظيم و شعارهاي آنان است و هر امّتي كه بزرگان خود را تكريم نكند محكوم به شكست و نابودي است. بزرگانند كه تاريخ امّت‏ها را ترسيم كرده و آن را مي‏سازند.

 

>برخي از شعارهاي حسيني

برخي از شعارهاي حسيني

1 - «انّي لا أري الموت إلاّ سعادة، و الحياة مع الظالمين إلاّ برماً»؛ [1]  «من در چنين شرايطي مرگ را جز سعادت و زندگي با ستمگران را جز رنج و نكبت نمي‏دانم.»

2 - «ليس الموت في سبيل العزّ إلاّ حياة خالدة، و ليست الحياة مع الذلّ إلاّ الموت الذي لاحياة معه»؛ «مرگ در راه عزت جز زندگاني جاويدان نيست. و زندگاني با ذلّت جز مرگ نيست.»

3 - «ألا و إنّ الدعي ابن الدعي قد ركز بين اثنتين، بين السلّة و الذلّة و هيهات منّا الذلّة...»؛ «آگاه باشيد كه زنازاده، پسر زنا زاده [ابن زياد] مرا بين دو چيز مخيّر ساخته است. يا با شمشير كشيده آماده جنگ شوم و يا لباس ذلت بپوشم و با يزيد بيعت كنم، ولي ذلت از ما بسيار دور است.»

4 - «(إِنَّا للَّهِِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ) و علي الاسلام السلام إذ قد بليت الأمة براع مثل يزيد»؛ [2]  «ما براي خدا و به سوي او رجوع خواهيم كرد. هنگامي كه امت به رهبري مانند يزيد مبتلا است بايد با اسلام وداع كرد.»

5 - «... إنّي لم أخرج أشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً، و إنّما خرجت لطلب الاصلاح في أمة جدّي‏صلي الله عليه وآله، أريد أن آمر بالمعروف و أنهي عن المنكر و أسير بسيرة جدّي و ابي علي بن ابي طالب‏عليه السلام...»؛ [3]  «من به جهت طغيان‏گري و ايجاد تفرقه بين مسلمين و فساد و ظلم قيام نكردم، بلكه براي اصلاح در امّت جدّ خود خروج نمودم، مي‏خواهم امرِ به معروف و نهي از منكر كرده و به سيره جد و پدرم علي بن ابي طالب عمل كنم.»

 

 

[1] تاريخ دمشق، ج 14، ص 218.

[2] مقتل خوارزمي، ج 1، ص 184.

[3] بحارالأنوار، ج 44، ص 328.

 

 

ارتباط عاطفي امت با اولياي الهي

يكي از راه‏هاي اساسي و مهمّ در توجيه مسائل عقيدتي و سياسي و اجتماعي مردم، راه تحريك عاطفه در وجود انسان است. انسان از اين سو، بيشتر تأثيرپذير است تا جنبه عقلي و جوانب ديگر. به تعبيري ديگر، اين روش مؤثرتر از ديگر جوانب است. حال با توجه به قضيه شهادت اولياي الهي خصوصاً سرور و سالار شهيدان، تذكر و توجه دادن مردم به آن واقعه سبب تحريك احساس‏هاي مردم خواهد شد و از اين طريق مي‏توانيم آن بزرگواران را به عنوان الگو معرفي كرده، شعارها و دستورهايشان را - كه همان شعارها و دستورهاي خداوند است - به مردم برسانيم. بدين دليل است كه امام زين العابدين‏عليه السلام بعد از واقعه عاشورا تا بيست سال براي شهداي كربلا، خصوصاً پدرش امام حسين‏عليه السلام گريه مي‏كرد.

اين مطلب با در نظر گرفتن مدح پيامبر اسلام‏صلي الله عليه وآله در مورد آن حضرت بيشتر مشخص مي‏شود:

پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: «حسين منّي و أنا من حسين، أحبّ اللَّه من أحبّ حسيناً»؛ [1]  «حسين از من است و من نيز از حسينم، خداوند دوست مي‏دارد هر كس كه حسين را دوست دارد.»

هم چنين پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: «الحسن و الحسين سيّدا شباب أهل الجنّة»؛ [2]  حسن و حسين سرور و سيد جوانان اهل بهشتند.»

 

 

[1] سنن ابن ماجه، ج 1، ص 51، فضائل اصحاب رسول اللَّه‏صلي الله عليه وآله.

[2] صحيح ترمذي، ج 5، ص 617؛ مسند احمد، ج 3، ص 369.

 

بهره ‏برداري از جو معنوي مجالس

از آن جا كه روح ملكوتي امام حسين‏عليه السلام و ساير اولياي الهي در اين جلسات حاضرند لذا انسان و حتي اطفال نيز با شركت در اين مجالس مي‏توانند از فيوضات آن بهره‏مند شوند.

از يكي از بزرگان نقل شده كه مي‏فرمود: «... قنداقه نوزادان را تا چند ماهگي در مجالس علم و محافل ذكر و حسينيّه و محلّ‏هاي عزاداري كه اسم سيدالشهدا در آن برده مي‏شود ببريد، چرا كه نفس طفل همچون مغناطيس است و علوم و اوراد و اذكار و قدّوسيت روح امام حسين‏عليه السلام را جذب مي‏كند. طفل گر چه زبان ندارد، ولي ادراك مي‏كند، و روحش در دوران كودكي اگر در محلّ يا محالّ معصيت برده شود آن جرم و گناه او را آلوده مي‏كند، و اگر در محل‏هاي ذكر و عبادت و علم برده شود آن پاكي و صفا را به خود مي‏گيرد.

او مي‏فرمود: شما اطفال خود را در كنار اطاق روضه‏خواني يا اتاق ذكري كه داريد قرار بدهيد، علماي سابق اين طور عمل مي‏نمودند؛ زيرا آثاري را كه طفل در اين زمان اخذ مي‏نمايد تا آخر عمر در او ثابت مي‏ماند و جزء غرايز و صفات فطري او مي‏گردد، زيرا كه نفس بچه در اين زمان قابليّت محضه است، گر چه اين معناي مهم و اين سرّ خطير را عامّه مردم ادراك نمي‏كنند».

 

 

اصلاح و ارشاد جامعه

گر چه مردم در جلساتي كه به نام سيدالشهداعليه السلام بر پا مي‏شود به عشق حضرت شركت مي‏كنند، ولي در ضمن با گوش دادن و فراگيري معارف اسلامي و مسائل ديني خود؛ اعم از اعتقادات و احكام و اخلاقيات، به فيض عظماي ديگر نايل شده و از اين طريق به كمال و سعادت خواهند رسيد. همان هدفي كه امام حسين‏عليه السلام به خاطر آن به شهادت رسيد.

 

 عزاداري از مظاهر حب و بغض

حبّ و بغض دو امر متناقض است كه بر خاطر انسان عارض شده و از آن دو به ميل و بي ميلي نفس به چيزي تعبير مي‏شود.

 

>كساني كه محبت آن‏ها واجب است

 

كساني كه محبت آن‏ها واجب است

از ادله عقلي و نقلي استفاده مي‏شود كه محبّت برخي افراد بر انسان واجب است:

 

>خداوند

>رسول خدا

>آل بيت پيامبر

 

خداوند

خداوند متعال در رأس كساني است كه محبّت او اصالتاً به جهت دارا بودن همه صفات كمال و جمال، و اين كه همه موجودات به او وابسته‏اند، واجب است.

خداوند متعال مي‏فرمايد: (قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَأَبْناؤُكُمْ وَإِخْوانُكُمْ وَأَزْواجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَتِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَمَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهادٍ في سَبيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّي يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقينَ)؛ [1]  «[اي رسول] بگو امّت را كه‏اي مردم! اگر شما پدران و پسران و برادران و زنان و خويشاوندان خود را و اموالي كه جمع آورده‏ايد و مال التجاره‏اي كه از كسادي آن بيمناكيد و منازلي كه به آن دل خوش داشته‏ايد بيش از خدا و رسول و جهاد در راه او دوست مي‏داريد، پس منتظر باشيد تا امر نافذ خدا جاري گردد و خدا فاسقان و بدكاران را هدايت نخواهد كرد.»

 

 

[1] سوره توبه، آيه 24.

 

رسول خدا

از جمله كساني كه به خاطر خدا بايد دوست بداريم رسول گرامي اسلام‏صلي الله عليه وآله است، زيرا او واسطه فيض تشريع و تكوين است. از همين رو در آيه فوق در كنار نام خداوند از حضرت ياد شده و امر به محبّت او شده است.

پيامبر اسلام‏صلي الله عليه وآله مي‏فرمايد: «احبّوا اللَّه لما يغذوكم و أحبّوني بحبّ اللَّه...»؛ [1]  خداوند را از آن جهت دوست بداريد كه شما را روزي مي‏دهد و مرا به خاطر خدا دوست بداريد.»

از طرف ديگر، مناقب و فضايل و كمالات آن حضرت از جمله عواملي است كه انسان را جذب آن حضرت كرده و محبّتش را در دل مي‏آورد.

 

 

[1] مستدرك حاكم، ج 3، ص 194.

 

آل بيت پيامبر

در قرآن و روايات اسلامي - اعم از شيعي و سنّي - بر مودّت و محبّت اهل‏بيت پيامبرعليهم السلام تأكيد فراوان شده است؛ و اين تنها بدان جهت نيست كه آنان ذريه پيامبرصلي الله عليه وآله و از نسل اويند، بلكه از آن جهت است كه آنان داراي فضايل و كمالات، و به عبارت ديگر جامع همه صفات كمال و جمالند؛ به تعبير دقيق‏تر، مظهر صفات جمال و جلال الهي اند. لذا در حقيقت، دوست‏داشتن آنان با آن جامعيت، محبت به خوبي‏هايي است كه در آنان به نحو كامل تجلّي نموده، و منبع همه اين خوبي‏ها خداوند متعال است. پس در حقيقت محبت و اظهار عشق و ارادات قلبي به اهل‏بيت‏عليهم السلام، محبت و اظهار ارادت به خداوند متعال است و از آن جا كه محبّت، نيرويي است كه انسان را به سوي محبوب سوق مي‏دهد، پس از جنبه تربيتي، محبت به خوبان، انسان را به خوبي‏ها سوق مي‏دهد.

 

>اهل ‏بيت كيانند؟

>دوستي اهل بيت در قرآن كريم

>دوستي اهل ‏بيت در روايات

>ادله خاص

>جلوه‏هاي حب در زندگي انسان

 

اهل ‏بيت كيانند؟

با مراجعه به كتاب‏هاي لغت و اصطلاح علما، و نيز كتاب‏هاي حديث پي مي‏بريم كه مراد از اهل‏بيت پيامبرصلي الله عليه وآله افراد خاصي هستند و اهل‏بيت، شامل تمام وابستگان نسبي و سببي ايشان نمي‏شود:

 

>اهل ‏بيت در لغت و عرف

>اهل ‏بيت در قرآن و سنت

 

اهل ‏بيت در لغت و عرف

ابن منظور افريقي در لسان‏العرب مي‏گويد: «اهل انسان نزديك‏ترين مردم است به انسان، و كساني كه آنان را به نسب يا دين جمع مي‏كند». [1] .

 

 

[1] لسان العرب، ج 11، ص 28-27، ماده اهل؛ مفردات راغب، ماده اهل.

 

اهل ‏بيت در قرآن و سنت

در قرآن و روايات، اهل‏بيت پيامبرصلي الله عليه وآله در مورد افراد خاصي به كار رفته كه همان رسول خداصلي الله عليه وآله و امام عليّ و فاطمه زهرا و حسن و حسين‏عليهم السلام است. و بقيه ذريه پاك نيز به آنان ملحقند، كه همان نُه امام معصوم از فرزندان امام حسين‏عليهم السلام هستند.

ام‏سلمه مي‏گويد: هنگامي كه آيه (اِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً) بر پيامبرصلي الله عليه وآله نازل شد، حضرت، علي و فاطمه و حسن و حسين‏عليهم السلام را احضار كرده و فرمود: «اينان اهل‏بيت منند.» [1] .

و امام حسين‏عليه السلام فرمود: «انّا اهل‏بيت النبوة»؛ [2]  «ما اهل‏بيت نبوّتيم.»

مسلم به سند خود از عايشه نقل مي‏كند: هنگام صبح پيامبرصلي الله عليه وآله از منزل خارج شد، درحالي‏كه بر دوش او پارچه‏اي بافته شده از موي سياه به نام «كسا» بود، حسن بن علي بر او وارد شد او را داخل آن كسا نمود. آن‏گاه حسين‏عليه السلام وارد شد او را نيز داخل آن كرد. سپس فاطمه‏عليها السلام آمد او را نيز داخل كسا كرد، بعد علي‏عليه السلام وارد شد او را نيز داخل نمود. پس اين آيه را قرائت نمود: (اِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً). [3] .

أحمد بن حنبل مي‏گويد: هنگامي كه آيه «مباهله» بر پيامبرصلي الله عليه وآله نازل شد، حضرت؛ علي و فاطمه و حسن و حسين‏عليهم السلام را خواست، آن‏گاه عرض كرد: «بار خدايا! اينان اهل‏بيت من هستند». [4] .

 

 

[1] مستدرك حاكم، ج 3، ص 158، ح 4705؛ السنن الكبري، ج 7، ص 63.

[2] مقتل الامام حسين‏عليه السلام، خوارزمي، ج 1، ص 184.

[3] صحيح مسلم، ج 4، ص 1883، ح 2424، كتاب فضائل الصحابة.

[4] مسند احمد، ج 1، ص 185.

 

دوستي اهل بيت در قرآن كريم

خداوند متعال در قرآن كريم مي‏فرمايد: (قُلْ لا اَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي)؛ [1]  «[اي رسول ما به امت] بگو من از شما هيچ اجري براي رسالت نمي‏خواهم جز اين كه مودّت و محبّت مرا در حقّ خويشاوندانم منظور داريد.»

اين آيه معروف به آيه مودّت است كه در اغلب كتاب‏هاي تفسير و حديث و تاريخ، نزول آن را در حق اهل‏بيت‏عليهم السلام مي‏دانند.

سيوطي در تفسير اين آيه به اسناد خود از ابن عباس نقل مي‏كند: هنگامي كه اين آيه: (قُلْ لا اَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي) بر پيامبرصلي الله عليه وآله نازل شد، صحابه عرض كردند: اي رسول خدا! خويشاوندان تو كيانند كه مودت آنان بر ما واجب است؟ حضرت‏صلي الله عليه وآله فرمود: «علي و فاطمه و دو فرزندان آنها». [2] .

در خطبه‏اي كه امام حسن‏عليه السلام بعد از شهادت اميرالمؤمنين‏عليه السلام ايراد كردند، بعد از حمد و ثناي الهي فرمود: «... و أنا من أهل البيت الذي افترض اللَّه مودّتهم علي كلّ مسلم، فقال تبارك و تعالي: (قُلْ لا اَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فيها حُسْناً)فاقتراف الحسنة مودّتنا أهل‏البيت»؛ «... و من از أهل‏بيتي هستم كه خداوند مودّت آنان را بر هر مسلماني واجب نموده است، پس خداوند تبارك و تعالي فرمود: (قُلْ لا أَسْأَلُكُمْ...)، پس انجام كار نيك مودت ما اهل‏بيت است.»

امام صادق‏عليه السلام به أبي‏جعفر احول فرمود: «چه مي‏گويند اهل بصره در اين آيه: (قُلْ لا اَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُربي)؟» عرض كرد: فدايت گردم، آنان مي‏گويند: اين آيه در شأن خويشاوندان رسول خداصلي الله عليه وآله است.

حضرت فرمود: «دروغ مي‏گويند، تنها در حق ما اهل‏بيت، علي و فاطمه و حسن و حسين اصحاب كسا نازل شده است.» [3] .

مي‏دانيم كه حصر در اين روايات، اضافي است نه حقيقي، و لذا شامل بقيه امامان نيز مي‏شود.

 

 

[1] سوره شوري، آيه 23.

[2] در المنثور، ج 6، ص 7؛ مستدرك حاكم، ج 3، ص 172؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 168؛ كشاف، ج 4، ص 219.

[3] كافي، ج 8، ص 79، ح 66؛ قرب الاسناد، ص 128.

 

دوستي اهل ‏بيت در روايات

در روايات فريقين همانند قرآن كريم به طور صريح بر محبّت اهل‏بيت‏عليهم السلام تأكيد شده است كه به برخي از آنها اشاره مي‏كنيم:

 

>وادار نمودن بر دوستي اهل‏ بيت

>دوستي اهل ‏بيت دوستي رسول خداست

>حب اهل ‏بيت اساس ايمان است

>حب اهل ‏بيت عبادت است

>دوستي اهل‏ بيت نشانه ايمان است

>دوستي اهل‏ بيت نشانه پاكي ولادت

>سؤال از دوستي اهل ‏بيت در روز قيامت

 

وادار نمودن بر دوستي اهل‏ بيت

رسول‏اللَّه‏صلي الله عليه وآله مي‏فرمايند: «ادّبوا أولادكم علي ثلاث خصال: حبّ نبيّكم، وحبّ أهل بيته، و قراءة القرآن»؛ [1]  اولاد خود را بر سه خصلت تربيت كنيد: دوستي پيامبرتان، دوستي اهل بيتش، و قرائت قرآن.»

اميرالمؤمنين‏عليه السلام فرمود: «أحسن الحسنات حبّنا، و أسوأ السيئات بغضنا»؛ [2]  بهترين نيكي‏ها حبّ ما، و بدترين بدي‏ها بغض ما اهل‏بيت‏عليهم السلام است.»

 

 

[1] كنزالعمال، ج 16، ص 456، ح 45409؛ فيض القدير، ج 1، ص 225، ح 331.

[2] غررالحكم، ج 1، ص 211، ح 3363.

 

دوستي اهل ‏بيت دوستي رسول خداست

رسول‏خداصلي الله عليه وآله فرمود: «أحبّوا اللَّه لما يغذوكم من نعمه، وأحبّوني لحبّ اللَّه، و أحبّوا أهل‏بيتي لحبّي»؛ [1]  «خدا را دوست بداريد به جهت آن كه از نعمت‏هايش به شما روزي مي‏دهد. و مرا به جهت دوستي خدا دوست بداريد، و اهل‏بيتم را نيز به جهت دوستي من دوست بداريد.»

زيد بن ارقم مي‏گويد: در خدمت رسول خداصلي الله عليه وآله بودم كه ديدم فاطمه زهراعليها السلام داخل حجره پيامبرصلي الله عليه وآله شد، در حالي كه دو فرزندش حسن و حسين با او بودند، و علي‏عليه السلام نيز پشت سر آنان وارد شد، پيامبرصلي الله عليه وآله به آنان نظر كرده، فرمود: «من أحبّ هؤلاء فقد أحبّني، و من ابغضهم فقد أبغضني»؛ [2]  هر كس اينان را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هر كس كه اينان را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است.»

امام صادق‏عليه السلام فرمود: «من عرف حقّنا و أحبّنا فقد أحبّ اللَّه تبارك و تعالي»؛ [3]  هر كس حق ما را شناخته، ما را دوست بدارد در حقيقت خداوند تبارك و تعالي را دوست داشته است.»

 

 

[1] سنن ترمذي، ج 5، ص 664، ح 3789؛ مستدرك حاكم، ج 3، ص 150.

[2] امام حسين‏عليه السلام از تاريخ دمشق، ج 91، ص 126.

[3] كافي، ج 8، ص 112، ح 98.

 

حب اهل ‏بيت اساس ايمان است

رسول‏خداصلي الله عليه وآله فرمود: «أساس الإسلام حبّي و حبّ أهل بيتي»؛ [1]  «اساس اسلام، دوستي من و اهل‏بيت من است.»

همچنين فرمود: «لكلّ شي‏ء أساس، و أساس الإسلام حبّنا أهل البيت»؛ [2]  «براي هر چيزي اساسي است و پايه اسلام حبّ ما اهل‏بيت است.»

 

 

[1] كنز العمال، ج 12، ص 105، ح 34206؛ در المنثور، ج 6، ص 7.

[2] المحاسن، ج 1، ص 247، ح 461.

 

حب اهل ‏بيت عبادت است

رسول‏خداصلي الله عليه وآله فرمود: «حبّ آل محمّد يوماً خير من عبادة سنة، و من مات عليه دخل الجنّة»؛ [1]  «يك روز دوستي آل محمّد، بهتر از يك سال عبادت است، و كسي كه بر آن دوستي بميرد داخل بهشت مي‏شود.»

 

 

[1] نورالابصار، ص 127؛ كافي، ج 2، ص 46، ح 3.

 

دوستي اهل‏ بيت نشانه ايمان است

رسول‏خداصلي الله عليه وآله فرمود: «لا يؤمن عبد حتّي أكون أحبّ إليه من نفسه، و أهلي أحبّ إليه من أهله، و عترتي أحبّ إليه من عترته، و ذاتي أحبّ إليه من ذاته»؛ [1]  «هيچ بنده‏اي ايمان كامل پيدا نمي‏كند، مگر در صورتي كه من دوست‏داشتني‏تر نزد او از خودش باشم، و نيز اهل‏بيتم از اهلش محبوب‏تر، و عترتم از عترتش دوست داشتني‏تر و ذاتم از ذاتش محبوب‏تر باشد.»

 

 

[1] المعجم الكبير، ج 7، ص 86، ح 6416؛ امالي صدوق، ص 274، ح 9.

 

دوستي اهل‏ بيت نشانه پاكي ولادت

پيامبرصلي الله عليه وآله اشاره به علي‏عليه السلام كرد و فرمود: «أيّها الناس! إمتحنوا أولادكم بحبّه، فإنّ عليّاً لايدعو إلي ضلالة، و لا يبعد عن هدي، فمن أحبّه فهو منكم، و من أبغضه فليس منكم»؛ [1]  «اي مردم! اولاد خود را به دوستي علي امتحان نماييد، زيرا او شما را به گمراهي دعوت نمي‏كند و از هدايت دور نمي‏سازد. پس هر يك از اولاد شما كه علي را دوست بدارد از شماست، و هر كدام كه او را دشمن بدارد از شما نيست.»

اميرالمؤمنين‏عليه السلام فرمود: در وصيّتي كه پيامبرصلي الله عليه وآله به اباذر كرده آمده است: «يا أباذر! من أحبّنا أهل البيت فليحمداللَّه علي أوّل النعم. قال: يا رسول اللَّه! و ما أوّل النعم؟ قال: طيب الولادة، انّه لا يحبّنا إلّا من طاب مولده»؛ [2]  «اي اباذر! هر كس ما اهل‏بيت را دوست دارد بايد بر اوّلين نعمت، خداوند را ستايش نمايد. ابوذر عرض كرد: اي رسول خدا! اولين نعمت چيست؟ فرمود: نيكي ولادت، زيرا دوست ندارد ما را مگر كسي كه ولادتش پاك است.»

 

 

[1] ترجمه امام علي‏عليه السلام از تاريخ دمشق، ج 2، ص 225، ح 730.

[2] امالي صدوق، ص 455.

 

سؤال از دوستي اهل ‏بيت در روز قيامت

رسول‏خداصلي الله عليه وآله فرمود: أوّل مايُسأل عنه العبد حبّنا أهل البيت»؛ [1]  «اولين چيزي كه در روز قيامت از بنده سؤال مي‏شود، دوستي ما اهل‏بيت است.»

و نيز فرمود: «لا تزول قدما عبدٍ يوم القيمة حتّي يُسأل عن أربع: عن عمره فيما أفناه، و عن جسده فيما أبلاه، وعن ماله فيما أنفقه ومن أين كسبه، وعن حبّنا أهل‏البيت»؛ [2]  «روز قيامت بنده قدم از قدم برنمي دارد تا آن كه از چهار چيز سؤال شود: از عمرش كه در چه راهي صرف كرده، و از بدنش كه در چه راهي به‏كار گرفته، و از مالش كه در چه راهي خرج كرده و از كجا به دست آورده است، و از دوستي ما اهل‏بيت.»

 

 

[1] عيون اخبار الرضاعليه السلام، ج 2، ص 62، ح 258.

[2] المعجم الكبير، ج 11، ص 102، ح 11177.

 

ادله خاص

رواياتي كه تاكنون ذكر شد، اشاره به دوستي مجموعه اهل‏بيت‏عليهم السلام داشت؛ دسته‏اي ديگر از روايات، اشاره به دوستي و محبّت برخي از اهل‏بيت دارد كه به تعدادي از آنها نيز اشاره مي‏كنيم:

 

>دوستي امام علي‏

>دوستي فاطمه زهرا

>دوستي امام حسن و حسين‏

 

دوستي امام علي‏

پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: «برائة من النار حبّ عليّ»؛ [1]  «تنها راه دوري از آتش جهنم، دوستي علي‏عليه السلام است.»

و نيز فرمود: «يا علي! طوبي لمن احبّك و صدق فيك، و ويل لمن أبغضك و كذب فيك»؛ [2]  «اي علي! خوشا به حال كسي كه تو را دوست داشته و در حق تو صادق باشد، و واي بر كسي كه تو را دشمن داشته و در حقّ تو كاذب باشد.»

أم‏سلمه از پيامبرصلي الله عليه وآله نقل مي‏كند كه فرمود: «لا يحبّ علياً منافق، و لا يبغضه مؤمن»؛ [3]  «منافق، علي‏عليه السلام را دوست ندارد و مؤمن او را دشمن ندارد.»

امام علي‏عليه السلام فرمود: «والذي فلق الحبة و برأ النسمة، إنّه لعهد النّبي الأمّي إليّ انّه لا يحبّني إلّا مؤمن، و لا يبغضني إلّا منافق»؛ [4]  «قسم به كسي كه دانه را شكافت، و انسان را آفريد، هر آينه عهدي است از پيامبر امّي به من كه دوست ندارد مرا مگر مؤمن، و دشمن ندارد مرا مگر منافق.»

 

 

[1] مستدرك حاكم، ج 2، ص 241.

[2] همان، ج 3، ص 135.

[3] سنن ترمذي، ج 5، ص 635، ح 3717جامع الصول، ج 8، ص 656، ح 6499.

[4] صحيح مسلم، ج 1، ص 86، ح 131؛ سنن ترمذي، ج 5، ص 643.

 

دوستي فاطمه زهرا

رسول‏خداصلي الله عليه وآله مي‏فرمايند: «فاطمة بضعة منّي، من أغضبها فقد أغضبني»؛ [1]  «فاطمه پاره تن من است، هر كس او را به غضب آورد، مرا خشمگين كرده است.»

از عايشه سؤال شد: كدامين شخص از زنان نزد رسول خداصلي الله عليه وآله محبوب‏تر بوده است؟ گفت: فاطمه. سؤال شد: از مردان؟ گفت: همسرش. [2] .

 

 

[1] صحيح بخاري، ج 5، ص 92؛ صحيح مسلم، ج 4، ص 1902.

[2] سنن ترمذي، ج 5، ص 701، ح 3874.

 

دوستي امام حسن و حسين‏

پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: «هذان ابناي الحسن و الحسين، أللّهم إنّي أُحبّهما، أللّهم فأحبّهما و أحبّ من يُحبّهما»؛ [1]  «اينان دو فرزندان من هستند، بار خدايا! من آنان را دوست مي‏دارم. بار خدايا! تو نيز آنان و هر كس كه آنان را دوست دارد، دوست بدار.»

و نيز فرمود: «الحسن و الحسين ريحانتاي»؛ [2]  «حسن و حسين دو دسته گل من هستند.»

 

 

[1] صحيح بخاري، ج 5، ص 101-100، ح 235؛ سنن ترمذي، ج 5، ص 656؛ مسند احمد، ج 2، ص 446.

[2] صحيح بخاري، ج 5 ص 102، ح 241؛ سنن ترمذي، ح 5، ص 657، ح 3770؛ مسند احمد، ج 2، ص 85.

 

جلوه‏هاي حب در زندگي انسان

انسان كه كسي را دوست دارد اين دوستي تنها حالتي نيست كه در نفس باقي بماند بلكه همان گونه كه اشاره شد، اقبال دارد و اين اقبال منشأ ظهور و بروز در زندگي انسان است. و اگر محبت در موردي رجحان پيدا كرد به تبع آن مظاهر و بروزات آن نيز راجح مي‏گردد و ادله استحباب شامل آن‏ها نيز مي‏شود، مگر در مواردي كه مظهر مورد نهي قرار گيرد؛ مثل القاء به هلاكت انداختن خود به جهت محبوب كه اين مورد از دليل استحباب خارج مي‏شود. اينك به برخي مظاهر حب اشاره مي‏كنيم:

1 - اطاعت و انقياد.

2 - زيارت محبوب.

3 - تكريم و تعظيم محبوب.

4 - برآورده كردن حاجت‏هاي محبوب.

5 - دفاع از محبوب به انحاي مخلتف.

6 - حزن و اندوه در فراق محبوب.

7 - حفظ آثار محبوب.

8 - احترام به فرزندان و نسل محبوب.

9 - بوسيدن آن چه به او مرتبط است.

10 - برپايي مراسم جشن و مولودي خواني در ميلاد محبوب.

نتيجه اين كه اقامه عزاداري نيز لوازم و مظاهر حبّ اهل بيت‏عليهم السلام است.

 

 

روان شناسي عزاداري

بيشترين و مهم‏ترين تأثيري كه مراسم عزاداري بر شركت كنندگان دارد تأثيرات رواني است و بيشتر شركت كنندگان نيز در پي همين نوع تأثيرات هستند. لذا برخي مي‏گويند: عزاداري و ازدياد اين مراسم در طول سال و به مناسبت‏هاي مختلف باعث مي‏شود كه جامعه از شادي‏ها دور باشد و بيشتر احساس غمگيني كند و در نتيجه باعث افزايش افسردگي در جامعه شود. اينك به بررسي اين سؤال و پاسخ به آن مي‏پردازيم.

 

>مراتب گريه

>مراسم عزاداري و افسردگي

 

مراتب گريه

گريه داراي يك ظاهر است و يك باطن. ظاهر آن يك امر فيزيولوژيك است؛ يعني بايد تأثيرات رواني از طريق محرّك‏هاي بيروني يا دروني مثل تفكّر شكل گيرد، سپس اين تأثرات وارد چرخه فيزيولوژي مغز و اعصاب شود. در اين هنگام بخش خاصي از مغز فعّال شده و غدد اشكي چشم را فرمان فعاليت مي‏دهد، و در نهايت قطرات اشك جريان پيدا مي‏كند كه ما آن را گريه مي‏ناميم. باطن گريه همان تأثّرات دروني است. نگاه روان‏شناختي و داوري ما در باب پيامدهاي گريه نيز دايرمدار تأثرات عاطفي است. اگر در روايات آمده است كه گريه كردن و گرياندن و حالت گريه به خود گرفتن در مراسم عزاي حسيني منشأ اثر دنيوي و اخروي است، به تأثرات دروني نظر دارد وگرنه به صورت مصنوعي و يا با مواد شيميايي هم مي‏توان، چشماني گريان داشت. باطن گريه بر چهار نوع تقسيم مي‏شود كه يك نوع آن معطوف به خود و نيازهاي سركوب شده خود است و مي‏تواند با افسردگي هم‏بستگي مثبت داشته باشد و كنش ورا اجتماعي فرد را مختل سازد، امّا سه نوع ديگر، اميدبخش است و حركت آفرين و رابطه معكوس با افسردگي دارد؛ نوع اوّل ناشي از مرگ واقعي است، امّا سه نوع ديگر سوگ واقعي نيستند اگر چه در مراسم سوگواري انجام مي‏پذيرد. اين چهار نوع عبارتند از:

 

>گريه ناشي از ارتباط و علاقه

>گريه ناشي از عقيده

>گريه ناشي از كمال خواهي

>گريه بر مظلوم

 

گريه ناشي از ارتباط و علاقه

اين گريه به هنگام غم و مصيبت و داغ ديدگي حاصل مي‏شود و اختياري نيست، و معمولاً بي‏اراده جاري مي‏گردد. اين گريه به اصطلاح روان شناسان و روان درمان‏گران، تخليه رواني - هيجاني است و به خود فرد و نيازهاي سركوفته شده او بازمي‏گردد.

 

 

گريه ناشي از عقيده

اين نوع گريه مثل اشكي است كه هنگام مناجات از انسان جاري مي‏شود. كه ناظر به حال و آينده است. اين نوع گريه ريشه در اعتقادات دارد و مربوط به ترس‏هاي دنيوي و زندگي روزمرّه نيست.

 

 

گريه ناشي از كمال خواهي

برخي از گريه‏ها ناشي از فضيلت‏طلبي و كمال خواهي است، مثل گريه‏اي كه در فقدان معلّم و مربّي اخلاق و پيامبر و امام و... رخ مي‏دهد. اين نوع از آن جهت است كه ما در عمق وجودمان كمال و رشد را تحسين مي‏كنيم و از بودن آن كمالات، ذوق‏زده مي‏شويم و از فقدان آن‏ها ناراحت مي‏گرديم. گاهي در مراسم عزاداري گريه‏هايي از اين نوع وجود دارد.

 

 

گريه بر مظلوم

مثل اين كه بر رسول خداصلي الله عليه وآله و امامان مخصوصاً سالار شهيدان و مصايبي كه بر آنان وارد شده مي‏گرييم.

 

 

مراسم عزاداري و افسردگي

اختلالات افسردگي به سه قسم كلّي تقسيم مي‏شود:

1 - اختلال افسردگي عمده.

2 - اختلال افسردگي خويي.

3 - اختلال افسردگي موردي كه در آن دو نوع جاي نگرفته‏اند. [1] .

اختلال افسردگي عمده، شديدترين نوع افسردگي است و برخي از نشانه‏هاي آن عبارت است از:

الف - احساس غمگيني يا پوچي در بيشتر يا تمام روز.

ب - كاهش چشم‏گير علاقه يا لذت نسبت به همه فعاليت‏ها در بخش عمده روز.

ج - كاهش چشم‏گير وزن بدن، بدون پرهيز يا وزن غذايي، يا افزايش قابل ملاحظه وزن در عرض يك ماه.

د - بي‏خوابي يا خواب‏زدگي تقريباً در همه روز.

ه - خستگي يا از دست دادن انرژي تقريباً در همه روز.

و - احساس بي‏ارزشي يا احساس گناه مفرط.

ز - كاهش توانايي فكري يا تمركزيابي تصميمي همه روزه.

ط - افكار مكرر و عود كننده راجع به مرگ.

از بين اين سه نوع افسردگي، نوع اول و سوّم مورد نظر كساني كه مي‏گويند مراسم عزاداري باعث افسردگي جامعه شده است نيست، چون مورد اول بسيار شديد و واضح البطلان است، نه جامعه ايران مبتلا به افسردگي عمده است و نه مراسم عزاداري با ويژگي‏هايي كه مي‏دانيم مي‏تواند باعث افسردگي عمده جامعه شود.

نوع سوّم هم مراد نيست چرا كه مربوط به مواردي خاص از قبيل: اختلال ملال پيش از قائدگي، اختلال افسردگي جزئي، اختلال افسردگي پس از روان‏پريشي ناشي از اسكيزوفرني و غيره است. پس افسردگي خويي مورد نظر است. اختلال افسردگي خويي نسبتاً خفيف است و داراي نشانه‏هاي تشخيصي زير است:

1 - كم اشتهايي يا پراشتهايي.

2 - بي‏خوابي يا خواب‏زدگي.

3 - كمبود انرژي يا احساس خستگي.

4 - اشكال در تصميم‏گيري و احساس درماندگي.

5 - ظهور اين نشانه‏ها در بخش عمده روز و در بيشتر روزها به مدت حداقل دو سال.

6 - اين نشانه‏ها ناشي از آثار فيزيولوژيك مثل مصرف ناصحيح دارو و... نباشد.

7 - اين نشانه‏ها موجب اختلال در كاركرد اجتماعي و شغلي او شود.

اكنون ببينيم آيا مراسم عزاداري نشانه‏هاي افسرده‏خويي را در انسان فراهم مي‏كند، و باعث افسردگي در جامعه مي‏شود يا نه؟

براي روشن شدن اين مطلب لازم است به عوامل افسرده‏خويي از ديدگاه روان‏شناسي توجهي كنيم. براي افسرده‏خويي سه عامل عمده را شمارش كرده‏اند: زيستي، ارثي و هيجاني - محيطي. [2]  تنها عامل افسردگي، عامل محيطي نيست. و از طرفي عامل محيطي تنها در كساني مؤثر است كه زمينه‏هاي ارثي و زيستي در وضعيت مغز و كاركرد قسمت‏هاي مختلف آن دارند. و در بين عوامل محيطي كه استرس زايي شديد دارد جايي براي مراسم عزاداري وجود ندارد. سوگ و داغ واقعي مي‏تواند يكي از آن عوامل باشد امّا مراسم عزاداري هيچ سهمي در استرس‏زايي ندارد، بلكه برعكس با توجه به مباحثي كه در روان‏شناسي اجتماعي و كاركرد گروه‏ها و ويژگي‏هاي گروه‏هاي مذهبي گفته مي‏شود، مي‏توان گفت كه مراسم عزاداري كاملاً نقش استرس‏زدايي را دارد و در صورتي كه از مراتب ناشي از عقيده يا كمال‏خواهي يا گريه بر مظلوم باشد مي‏تواند ايجاد آرامش در وجود انسان كرده و اضطراب زدايي نمايد. براي اثبات اين مطلب به نمونه‏اي در اين باره اشاره مي‏كنيم:

دكتر تيجاني تونسي مي‏گويد: «... دوستم منعم آمد و با هم به كربلا مسافرت كرديم و در آن جا به مصيبت سرورمان حسين - مانند شيعيان - پي بردم و تازه فهميدم كه حضرت حسين‏عليه السلام نمرده است و اين مردم بودند كه ازدحام مي‏كردند و گرداگرد آرامگاهش پروانه‏وار مي‏چرخيدند و با سوز و گدازي كه نظيرش هرگز نديده بودم گريه مي‏كردند و بيتابي مي‏نمودند كه گويي هم‏اكنون حسين‏عليه السلام به شهادت رسيده است. و سخنرانان را مي‏شنيدم كه با بازگو كردن فاجعه كربلا، احساسات مردم را برمي‏انگيختند و آنان را به ناله و شيون و سوگوا مي‏دارند و هيچ شنونده‏اي نمي‏تواند اين داستان را بشنود و تحمل كند، بلكه بي‏اختيار از حال مي‏رود. من هم گريستم و گريستم و آن قدر گريستم كه گويي سال‏ها غصّه در گلويم مانده بود، و اكنون منفجر مي‏شود.

پس از آن شيون، احساس آرامشي كردم كه پيش از آن روز چنان چيزي نديده بودم. تو گويي در صف دشمنان حسين‏عليه السلام بوده‏ام و اكنون در يك چشم بر هم زدن منقلب شده بودم و در گروه ياران و پيروان آن حضرت كه جان خود را نثارش كردند، قرار مي‏گرفتم. و چه جالب كه در همان لحظات، سخنران، داستان حرّ را بررسي مي‏كرد. حرّ يكي از سران سپاه مخالف بود كه به جنگ با حسين‏عليه السلام آمده بود، ولي يك‏باره در ميدان نبرد بر خود لرزيد و وقتي اصحابش از او سؤال كردند كه تو را چه شده است؟ نكند كه از مرگ مي‏هراسي؟ او در پاسخ گفت: به خدا سوگند! هرگز از مرگ هراسي ندارم ولي خود را مخيّر مي‏بينم كه بهشت را برگزينم يا دوزخ را. او ناگهان اسب خود را به سوي حسين‏عليه السلام حركت داد و به ديدار او شتافت و گريه‏كنان عرض كرد: «اي فرزند رسول خدا! آيا توبه برايم هست؟».

درست در همين لحظه بود كه ديگر نتوانستم طاقت بياورم و شيون‏كنان خود را بر زمين افكندم، و گويا نقش حر را پياده مي‏كردم و از حسين‏عليه السلام مي‏خواستم كه «اي فرزند رسول خدا! آيا توبه‏اي برايم هست؟ يابن رسول اللَّه! از من درگذر و مرا ببخش».

صداي واعظ چنان تأثيري در شنوندگان گذاشته بود كه گريه و شيون مردم بلند شد. دوستم كه صداي فريادم را شنيد، با گريه مرا در بغل گرفت و معانقه كرد. همان‏گونه كه مادري فرزندش را دربر مي‏گيرد و تكرار مي‏كرد: «يا حسين! يا حسين!».

لحظاتي بود كه در آنان گريه واقعي را درك كرده بودم، و احساس مي‏كردم اشك‏هايم قلبم را شست و شو مي‏دهند و تمام بدنم را از درون تطهير مي‏كنند. آن جا بود كه معناي روايت پيامبرصلي الله عليه وآله را فهميدم كه مي‏فرمود: «اگر آنچه من مي‏دانسستم شما هم مي‏دانستيد هر آينه كمتر مي‏خنديديد و بيشتر مي‏گريستيد». تمام آن روز را با اندوه گذراندم. دوستم مي‏خواست مرا تسلّي دهد و دلداري نمايد و لذا برايم مقداري شربت و شيريني آورد، ولي به كلّي اشتهايم كور شده بود. از دوستم درخواست كردم كه داستان شهادت امام حسين‏عليه السلام را برايم تكرار كند؛ زيرا چيزي از آن - نه كم و نه زياد - نمي دانستم...». [3] .

 

 

[1] انجمن روانشناسي آمريكا، ص 602.

[2] انجمن پزشكي آمريكا، ترجمه مهدي گنجي، ص 88-67.

[3] آنگاه هدايت شدم، ص 98-96.

 

حكم حضور در عزاي اولياي الهي

بخاري به سند خود از عايشه نقل مي‏كند: «هنگامي كه خبر شهادت زيد بن حارثه و جعفر و عبداللَّه بن رواحه به پيامبرصلي الله عليه وآله رسيد، حضرت در حالي كه آثار حزن در صورتش نمايان بود وارد مسجد شد و در آنجا نشست». [1] .

ابن هشام نقل مي‏كند: «هنگامي كه پيامبرصلي الله عليه وآله به مدينه بازگشت صداي گريه و نوحه را بر كشته شدگان شنيد. آن گاه چشمان پيامبرصلي الله عليه وآله پر از اشك شد و فرمود: ولي حمزه گريه كننده‏اي ندارد. با شنيدن اين سخن، زنان بني اشهل آمدند و بر عموي رسول خداصلي الله عليه وآله گريستند». [2] .

 

 

[1] ارشاد الساري، ج 2، ص 393.

[2] السيرة النبوية، ج 3، ص 105.

 

برپايي عزاداري در راستاي وحدت

گاهي گفته مي‏شود كه برپايي مراسم عزا با وحدت مسلمانان سازگاري ندارد؛ زيرا اين مراسم در برگيرنده اعتراض و لعن بر برخي از خلفاي مسلمانان است، و لذا به جهت ايجاد وحدت در بين مسلمين ترك آن لازم و ضروري است.

پاسخ:

اولاً: قضيه امام حسين‏عليه السلام نه تنها به مصلحت شيعه است بلكه به مصلحت مسلمانان و عموم آزادي خواهان عالم است، لذا با برپايي مراسم يادبود حضرت اباعبداللَّه الحسين‏عليه السلام و با ايجاد روحيه شهادت‏طلبي در راه تثبيت آزادي و ايمان مي‏توان جوامع بشري را از يوغ اسارت و بردگي ديگران رهايي بخشيد.

ثانياً: در ذكر مصيبت امام حسين‏عليه السلام چندان سخني از صحابه به ميان نمي‏آيد. مگر نه اين است كه عموم صحابه پيامبرصلي الله عليه وآله، حضرت امام حسين‏عليه السلام را دوست مي‏داشتند و او را احترام مي‏نمودند؟ و حتي برخي از آنان در كربلا در ركاب امامشان به شهادت رسيدند كه از آنها مي‏توان به حبيب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه، بريربن خضير همداني، عروه غفاري و ديگران اشاره كرد.

يادبود عاشوراي حسيني هرگز بين مسلمانان ايجاد اختلاف نكرده و نخواهد كرد. آري، يادبود حسيني مي‏تواند بين مسلمانان و منافقان دغل‏كاري امثال يزيد و ابن زياد و عمر بن سعد و اتباع آنان تفرقه بيندازد.

 

 

سينه ‏زني در سوگ امام حسين

از برخي روايات شيعه و سنّي استفاده مي‏شود كه سينه زدن در سوگ امام حسين‏عليه السلام گر چه موجب قرمز شدن سينه شود، اشكالي نداشته، بلكه امري راجح است.

 

>روايات شيعه

>روايات اهل سنت

 

روايات شيعه

با مراجعه و تأمّل در روايات اهل بيت‏عليهم السلام استفاده مي‏شود كه ايشان انواع عزاداري مشروع از قبيل سينه‏زني را اجازه داده‏اند. اينك به برخي از اين روايات اشاره مي‏كنيم:

1 - شيخ طوسي از امام صادق‏عليه السلام نقل كرده كه فرمود: «لاشي في اللطم علي الخدود سوي الاستغفار و التوبة، و قد شققن الجيوب و لطمن الخدود الفاطميّات علي الحسين بن علي‏عليهما السلام و علي مثله تلطم الخدود و تشقّ الجيوب»؛ [1]  «چيزي در زدن بر صورت به جز استغفار و توبه نيست، زيرا زنان فاطمي در سوگ حسين بن علي‏عليهما السلام گريبان چاك داده و به صورت زدند. و بر مثل حسين بايد به صورت زده و گريبان چاك داد.»

2 - در زيارت ناحيه مقدسه آمده است: «فلمّا رأين النساء جوادك مخزيّاً... برزن من الخدور ناشرات الشعور، علي الخدود لاطمات و بالعويل ناحيات»؛ [2] .

«زنان چون اسب زخم خورده تو را ديدند... از پشت پرده‏ها بيرون آمدند در حالي كه موهاي خود را پريشان كرده و بر صورت مي‏زدند و با صداي بلند نوحه مي‏كردند.»

3 - و نيز در آن زيارت مي‏خوانيم كه امام زمان‏عليه السلام خطاب به امام حسين‏عليه السلام عرض مي‏كند: «و لأندبنّك صباحاً و مساءاً، و لأبكينّ عليك بدل الدموع دماً»؛ [3]  «من صبح و عصر بر تو ندبه مي‏كنم و به جاي اشك‏ها بر تو خون مي‏گريم.»

4 - از امام رضاعليه السلام روايت شده كه فرمود: «انّ يوم الحسين اقرح جفوننا و اسبل دموعنا و اذلّ عزيزنا بأرض كرب و بلا، و اورثنا الكرب و البلاء الي يوم الانقضاء...»؛ [4]  «همانا روز حسين‏عليه السلام پلك‏هاي ما را زخم كرده و اشكان ما را ريزان نموده و عزيز ما را در سرزمين كرب و بلا ذليل كرده است. و غصه و بلا را تا روز قيامت براي ما به ارث گذارده است.»

5 - شيخ مفيدرحمه الله نقل مي‏كند: چون زينب‏عليهم السلام اشعار برادرش حسين‏عليه السلام را شنيد كه مي‏گويد: «يا دهر افٍّ لك من خليل...» سيلي به صورت زد و دست برد و گريبان چاك داد و بيهوش شد. [5] .

6 - سيدبن طاووس نقل كرده: «چون اسيران در بازگشتشان به مدينه به كربلا رسيدند، جابر بن عبداللَّه انصاري را همراه جماعتي از بني هاشم و مرداني از آل رسول مشاهده كردند كه براي زيارت قبر حسين‏عليه السلام آمده‏اند. همگي در يك وقت به هم رسيدند و شروع به گريه و حزن كرده و بر خود مي‏زدند و چنان عزاداري به پا كردند كه جگرها را مي‏سوزاند. زنان آن سرزمين نيز با آنان همنوا شده و چند روز عزاداري بر پا كردند. [6] .

7 - ابن قولويه نقل كرده كه حورالعين در اعلي عليين بر حسين به سينه و صورت زدند. [7] .

8 - كليني به سند خود از جابر نقل مي‏كند كه به امام باقرعليه السلام عرض كرد: جزع چيست؟ حضرت فرمود: «اشدّ الجزع الصراخ بالويل و العويل و لطم الوجه و الصدر...»؛ [8]  «شديدترين جزع، فرياد و واويلا و صيحه و زدن به صورت و سينه است...».

 

 

[1] تهذيب الاحكام، ج 8، ص 325.

[2] كامل الزيارات، ص 260و261.

[3] همان.

[4] بحارالانوار، ج 44، ص 284.

[5] الارشاد، شيخ مفيدرحمه الله، ص 232.

[6] لهوف، ص 112و113؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 146.

[7] كامل الزيارات، ص 80؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 201.

[8] وسائل الشيعه، ج 2، ص 915.

 

روايات اهل سنت

اهل سنّت نيز رواياتي را نقل كرده‏اند كه دلالت بر رجحان سينه‏زني در سوگ اولياي الهي خصوصاً سالار شهيدان امام حسين‏عليه السلام دارد. اينك به برخي از آن‏ها اشاره مي‏كنيم:

1 - ابن كثير نقل كرده كه چون اسيران را بر امام حسين‏عليه السلام و اصحابش مرور دادند زنان شيون كشيده، به صورت خود زدند، و زينب صدا بلند كرد: «يا محمّداه...». [1] .

اين در حالي است كه هرگز امام سجادعليه السلام كه همراهشان بود به عمل آنان اعتراض نكرد.

2 - زماني كه امام حسين‏عليه السلام در كربلا چنين رجز خواند:

 

يا دهر افّ لك من خليل 

كم لك في الاشراق و الاصيل

 

صدا به گوش زينب‏عليها السلام رسيد. در اين هنگام پيراهن خود را چاك داده، بر صورت خود زد و سربرهنه از خيمه بيرون آمد و فرياد برآورد: واثكلاه، واحزناه. [2] .

3 - از جمله ادله عدم حرمت بر سينه و صورت زدن در سوگ انبيا و اوصيا و فرزندان انبيا، خصوصاً كساني كه بر روي زمين هيچ كس مثل آنان نبوده است، روايتي است كه احمد و ديگران به سند صحيح از عايشه نقل كرده‏اند كه گفت: «... رسول خداصلي الله عليه وآله قبض روح شد]... [3] [، آنگاه سر او را بر بالشتي قرار دادم. در اين هنگام من با زنان برخواسته و به خود زده و من به صورت خود مي‏زدم...». [4] .

محمّد سليم اسد درباره سند اين حديث مي‏گويد: «اين سند صحيح است». [5] .

4 - مجرد زدن انسان به خودش در مصيبتي كه به او وارد شده، دليلي بر حرمت آن نيست؛ زيرا احمد بن حنبل به سند خود از ابو هريره نقل كرده كه شخصي اعرابي نزد رسول خداصلي الله عليه وآله آمد و شروع به زدن به صورت خود كرد و موي خود را مي‏كند و مي‏گفت: من خودم را هلاك شده مي‏بينم. رسول خداصلي الله عليه وآله به او فرمود: چه چيز تو را هلاك نموده است؟! او گفت من در ماه رمضان با همسر خود جماع كردم! حضرت به او فرمود: آيا مي‏تواني يك بنده آزاد كني؟. [6] .

در اين حديث مشاهده مي‏كنيم كه پيامبرصلي الله عليه وآله بر اين كار او اعتراض نكرد و او را از زدن به صورت و كندن مو نهي ننمود.

5 - ابن عباس قضيه طلاق پيامبرصلي الله عليه وآله و همسران خود را نقل مي‏كند كه در آن آمده است: عمر گفت: من بر حفصه وارد شدم در حالي كه ايستاده بود و به خود مي‏زد، و همچنين همسران پيامبر نيز ايستاده و به خود مي‏زدند. من به حفصه گفتم: آيا رسول خداصلي الله عليه وآله تو را طلاق داده است؟... [7] .

6 - سبط بن جوزي مي‏گويد: «چون حسين‏عليه السلام كشته شد، ابن عباس مرتّب بر او مي‏گريست تا اين كه چشمانش كور شد». [8] .

7 - جرجي زيدان مي‏گويد: «شكي نيست كه ابن زياد با كشتن حسين‏عليه السلام جرم بزرگي را مرتكب شد كه فجيع‏تر از آن در تاريخ عالم واقع نشده است. و لذا باكي نيست بر شيعه كه به جهت كشته شدن حسين‏عليه السلام اظهار ظلم كرده، بر او در هر سال بگريد، و گريبان چاك دهد، و با اظهار تأسّف بر او به سينه‏هاي خود زند؛ زيرا او مظلومانه كشته شد». [9] .

 

>بررسي ادله مخالفين

 

[1] البداية والنهاية، ج 8، ص 210؛ مقتل الحسين‏عليه السلام، خوارزمي، ج 2، ص 39.

[2] تاريخ طبري، ج 4، ص 319؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 59؛ ارشاد مفيد، ج 2، ص 94.

[3] در حالي كه در دامن من قرار داشت، (ما نظر اهل سنت را در خصوص اين موضوع كه بر دامن عايشه بوده صحيح نمي‏دانيم.).

[4] مسند احمد، ج 6، ص 274.

[5] حاشيه مسند ابي يعلي، ج 5، ص 63.

[6] مسند احمد، ج 2، ص 516.

[7] كنزالعمّال، ج 2، ص 534.

[8] تذكرة الخواص، ص 152.

[9] تاريخ النياحة، ج 2، ص 30، به نقل از جرجي زيدان.

 

بررسي ادله مخالفين

مخالفين سينه‏زني به ادله‏اي چند از روايات فريقين تمسّك كرده‏اند:

 

>روايات عامه

>روايات اهل بيت

 

روايات عامه

بخاري به سند خود از عبداللَّه نقل كرده كه پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: «ليس منّا من لطم الخدود و شقّ الجيوب و دعا بدعوي الجاهلية»؛ [1]  «از ما نيست كسي كه به صورت سيلي زده، يقه‏ها چاك دهد و مدّعي دعواي جاهليّت باشد.»

برخي به اين حديث تمسّك كرده و از سينه‏زني و نوحه‏سرايي در سوگ اولياي الهي خصوصاً سالار شهيدان اباعبداللَّه الحسين‏عليه السلام منع كرده‏اند.

پاسخ

اين حديث ناظر به موردي است كه كسي اين افعال را به عنوان اعتراض به قضاي الهي در مقابل مرگ عزيزش انجام دهد. و اين نكته‏اي است كه بسياري از شارحان صحيح بخاري؛ از قبيل: عسقلاني، ملا علي قاري، كرماني، قسطلاني به آن اشاره كرده‏اند. [2] .

كرماني مي‏نويسد: «اگر كسي بگويد: گريبان چاك كردن و به صورت زدن باعث نمي‏شود كه فاعل اين دو كار از اين امت خارج گردد، پس اين نفي چه معنايي دارد؟ در جواب مي‏گوييم: اين به جهت شدت و تغليظ است، مگر آن كه ادعاي مطالب جاهليت را به گونه‏اي تفسير كنيم كه موجب كفر شود، مانند تحليل حرام يا عدم تسليم در برابر قضاي الهي، كه در اين صورت نفي حقيقي است». [3] .

مناوي در ذيل اين حديث مي‏نويسد: «اين تعبير دلالت بر عدم رضايت دارد، و سبب آن چيزي است كه اين اعمال متضمن آن است كه از آن جمله راضي نبودن به قضاي الهي است». [4] .

نتيجه اين كه: اين حديث هرگز ناظر بر سينه‏زني در روز عاشورا و در عزاي امام حسين‏عليه السلام و ديگر اولياي الهي نيست، عملي كه به جهت تعظيم دين و شعائر آن و اظهار محبت نسبت به اهل بيت پيامبرعليهم السلام انجام مي‏گيرد.

 

 

[1] صحيح بخاري، ح 1220.

[2] فتح الباري، ج 3، ص 195؛ شرح الكرماني علي البخاري، ج 7، ص 88؛ ارشاد الساري، ج 2، ص 406؛ عمدةالقاري، ج 8، ص 87.

[3] شرح كرماني بر بخاري، ج 7، ص 88.

[4] فيض القدير، ج 5، ص 493.

 

روايات اهل بيت

در منابع شيعي رواياتي وجود دارد كه به ظاهر از نوحه‏سرايي و سينه‏زني نهي كرده است؛

1 - جابر بن عبداللَّه انصاري مي‏گويد: از امام باقرعليه السلام درباره (جزع) سؤال كردم؟ حضرت فرمود: «اشدّ الجزع الصراخ بالويل و لطم الوجه و الصدر و جزّ الشعر من النواصي و من اقام النواحه فقد ترك الصبر و اخذ في غير طريقة»؛ [1]  «شديدترين مرتبه جزع عبارت است از فرياد همراه واي گفتن، زدن به صورت و سينه و كندن مو از جلوي سر، و هركس نوحه‏گري بر پا كند به طور حتم صبر را رها كرده و در راه غير صبر قرار گرفته است.»

2 - از امام صادق‏عليه السلام نقل شده كه فرمود: «نهي رسول اللَّه‏صلي الله عليه وآله عن الرنة عند المصيبة و نهي عن النياحة و الاستماع اليها»؛ [2]  «رسول خداصلي الله عليه وآله از فرياد برآوردن هنگام مصيبت نهي كرده است. و نيز از نوحه‏سرايي و گوش دادن به آن نيز نهي نموده است.»

3 - عمرو بن ابي مقدام مي‏گويد: از امام باقرعليه السلام شنيدم كه درباره آيه (وَ لايَعْصينَكَ في مَعْرُوفٍ [3] (. فرمود: رسول خداصلي الله عليه وآله به دخترش فاطمه‏عليها السلام فرمود: «اذا أنا متّ فلاتخمشي عليّ وجهاً و لاتُرخي عليّ شعراً و لاتنادي بالويل و لاتقيمنّ عليّ نائحة»؛ [4]  «هر گاه من از دنيا رفتم صورت خود را خراش مده، و موي خود را پريشان مساز و براي من نوحه‏گري نكن.»

پاسخ

اولاً: اين دسته از روايات اصل برپايي مجالس عزا را نهي نمي‏كند، بلكه از هر عملي كه با قضا و قدر الهي منافات داشته باشد جلوگيري كرده است؛ زيرا برخي در فراغ از دست رفته خود شكوه و اعتراض نموده، مقدّرات الهي را زير سؤال مي‏برند، ولي اگر در نوحه سرايي و مرثيه خواني براي ميّت تنها ذكر فضايل و خوبي‏هاي او گفته شود اشكالي ندارد.

ثانياً: روايات ناهيه مربوط به موردي است كه بر نوحه‏گري و مرثيه‏خواني اثري عقلايي مترتب نگردد، در حالي كه عزاداري براي اولياي الهي داراي آثاري عقلايي است. و نيز به اثبات رسانديم كه مي‏توانيم آن را داخل در ادله عام كنيم. خصوصاً آن كه ثابت شد كه سيره رسول خداصلي الله عليه وآله و اهل بيت عصمت و طهارت و صحابه و تابعين و مسلمانان در طول تاريخ بر برپايي مراسم عزا و مرثيه‏خواني و نوحه‏گري در سوگ اولياي الهي، خصوصاً امام حسين‏عليه السلام بوده است.

ثالثاً: در برخي از روايات تصريح به جواز بلكه رجحان نوحه‏گري و جزع در سوگ امام حسين‏عليه السلام شده است:

1 - در روايتي از امام صادق‏عليه السلام نقل است كه فرمود: «كلّ الجزع و البكاء مكروه سوي الجزع و البكاء علي الحسين‏عليه السلام»؛ [5]  «هر جزع و گريه‏اي مكروه است به جز جزع و گريه بر امام حسين‏عليه السلام.»

2 - امام رضاعليه السلام به پسر شبيب فرمود: «... انّ يوم الحسين‏عليه السلام اقرح جفوننا و اسبل دموعنا و اذلّ عزيزنا بأرض كرب و بلا و اورثنا الكرب و البلاء الي يوم الانقضاء...»؛ [6]  «همانا روز حسين‏عليه السلام پلك‏هاي ما را زخم كرده و اشك‏هاي ما را جاري ساخته و عزيز ما را در زمين كرب و بلا ذليل كرده است. و تا روز انقضاء [دنيا] غصه و بلا را براي ما به ارث گذارده است.»

3 - امام صادق‏عليه السلام به عبداللَّه بن حماد فرمود: «به من خبر رسيده كه گروه‏هايي از اطراف كوفه و نقاط ديگر و نيز گروهي از خانم‏ها در نيمه شعبان، كنار تربت پاك حسين بن علي‏عليه السلام اجتماع نموده، بر حسين‏عليه السلام نوحه‏سرايي كرده و قرآن تلاوت مي‏كنند و گروهي به نقل تاريخ و برخي ديگر به مرثيه‏سرايي مي‏پردازند.

حماد عرض كرد: من خود شاهد چنين مراسمي بوده‏ام. امام فرمود: خدارا سپاس كه برخي از مردم را علاقه‏مند ما قرار داده تا به مدح و ستايش ما پرداخته و براي ما سوگواري كنند، دشمنان ما را مورد سرزنش قرار داده، كارهاي زشت و ناپسند آنان را آشكار نمايند». [7] .

4 - ابن قولويه از مسمع كردين روايت كرده كه امام صادق‏عليه السلام به من فرمود: «... آيا مصايب كربلا را به ياد مي‏آوري؟» عرض كردم: آري. فرمود: «... آيا جزع و اظهار ناراحتي مي‏كني؟» گفتم: آري، سوگند به خدا! كه گريه مي‏كنم. حضرت فرمود: «خدا گريه ات را بپذيرد. آگاه باش! كه تو از كساني هستي كه براي مصايب ما اظهار ناراحتي و جزع مي‏كنند. تو از كساني هستي كه در خوشحالي ما خوشحال و در اندوه و حزن ما اندوهناكند...». [8] .

 

 

[1] وسائل الشيعه، ج 2، ص 915، باب كراهة الصراخ بالويل و العويل.

[2] همان.

[3] سوره ممتحنه، آيه 12.

[4] وسائل الشيعه، ج 2، ص 915.

[5] بحارالأنوار، ج 44، ص 289.

[6] همان، ص 285.

[7] كامل الزيارات، ابن قولويه، ص 539، باب 108.

[8] بحارالأنوار، ج 44، ص 289.

 

لباس مشكي پوشيدن

شكي نيست كه پوشيدن لباس مشكي خصوصاً در حال نماز نزد مشهور اماميه كراهت دارد، بلكه ادعاي اجماع بر آن نيز شده است. ولي بحث اين است كه آيا اين كراهت ذاتي است، يعني به لحاظ اين كه لباس مشكي است مكروه است يا به جهت اينكه شعار بني عباس بوده [1]  يا چون لباس اهل جهنم است، [2]  مكروه مي‏باشد؟

از ظاهر برخي ادله استفاده مي‏شود كه كراهت آن ذاتي نيست و لذا در صورتي كه عنوان ديگري به خود گيرد؛ مثل اين كه شعار حزن بر اولياي الهي شود نه تنها كراهت سابق را از دست مي‏دهد بلكه داخل در عنوان احياي شعائر الهي شده، مستحب نيز مي‏گردد. خصوصاً آن كه با مراجعه اخبار و تواريخ پي مي‏بريم كه اهل بيت‏عليهم السلام هنگام عزا در مصيبت فقدان يكي از بزرگان، لباس مشكي را مي‏پوشيده،يا پوشيدن آن را امضا كرده‏اند. اينك به نمونه‏هايي كه در كتب شيعه و سني آمده اشاره مي‏كنيم:

 

>روايات شيعه

>روايات عامه

 

[1] من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 252.

[2] وسائل الشيعة، ج 3، ص 281، باب 20 از ابواب لباس مصلّي، ح 3.

 

روايات شيعه

1 - برقي به سندش از امام زين العابدين‏عليه السلام نقل مي‏كند كه فرمود: «چون جدم حسين‏عليه السلام كشته شد، زنان بني هاشم در ماتم او لباس سياه پوشيدند و آن را در گرما و سرما تغيير ندادند. و پدرم علي بن الحسين‏عليهما السلام براي آنان در هنگام عزاداري غذا آماده مي‏كرد. [1] .

2 - ابن قولويه به سندش نقل كرده كه فرشته‏اي از فرشته‏هاي فردوس بر دريا فرود آمد و بال‏هاي خود را بر آن گسترد. آن گاه صيحه‏اي زد و گفت: «اي اهل درياها! لباس‏هاي حزن به تن كنيد؛ زيرا فرزند رسول خدا ذبح شده است. آن گاه قدري از تربت او را بر بال‏هاي خود گذارده و به سوي آسمان‏ها برد. و هيچ فرشته‏اي را ملاقات نكرد جز آن كه آن را استشمام نمود و اثري از آن نزد او ماند. [2] .

 

 

[1] بحارالأنوار، ج 45، ص 188؛ وسائل الشيعة، ج 2، ص 890.

[2] كامل الزيارات، ص 67و68؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 221و222.

 

روايات عامه

1 - ابن ابي الحديد از مدائني نقل مي‏كند: چون علي‏عليه السلام وفات يافت، عبداللَّه بن عباس بن عبدالمطلب نزد مردم آمد و گفت: همانا اميرالمؤمنين‏عليه السلام وفات يافت، او كسي را به عنوان جانشين خود قرار داده است، اگر او را اجابت مي‏كنيد نزد شما مي‏آيد و اگر كراهت داريد كسي بر ديگري اصراري ندارد؟ مردم گريستند و گفتند: بلكه به سوي ما بيايد. حسن‏عليه السلام در حالي كه لباس مشكي به تن داشت نزد آنان آمد و خطبه‏اي ايراد فرمود. [1] .

2 - ابي مخنف روايت كرده كه نعمان بن بشير خبر شهادت امام حسين‏عليه السلام را به اهل مدينه ابلاغ نمود... در مدينه زني نبود جز آن كه از پشت پرده بيرون آمد و لباس مشكي پوشيده، مشغول عزاداري شد. [2] .

3 - عمادالدين ادريس قرشي از ابي نعيم اصفهاني به سندش از امّ‏سلمه نقل كرده كه چون خبر كشته شدن امام حسين‏عليه السلام به او رسيد خيمه‏اي سياه در مسجد رسول خداصلي الله عليه وآله زد و لباس مشكي به تن نمود. [3] .

4 - و نيز ابن ابي الحديد از اصبغ بن نباته نقل مي‏كند كه گفت: «بعد از كشته شدن اميرالمؤمنين‏عليه السلام وارد مسجد كوفه شدم، حسن و حسين را مشاهده كردم كه لباس مشكي به تن داشتند. [4] .

 

 

[1] شرح ابن ابي الحديد، ج 16، ص 22.

[2] مقتل ابي مخنف، ص 222و223.

[3] عيون الاخبار و فنون الآثار، ص 109.

[4] شرح ابن ابي الحديد.

 

 

 


| شناسه مطلب: 74723