مرثیه خوانی
مرثیه خوانی >مرثیه خوانی به نثر >مرثیه خوانی به شعر مرثیه خوانی به نثر برخی سؤال میکنند: چرا در سوگ اولیای الهی سوگواری و مرثیه سرایی میکنیم؟ آیا در میان امّتهای پیشین این چنین اعمالی بوده است؟ آیا پیامبرصلی الله علیه وآ
مرثيه خواني <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />
>مرثيه خواني به نثر
>مرثيه خواني به شعر
مرثيه خواني به نثر
برخي سؤال ميكنند: چرا در سوگ اولياي الهي سوگواري و مرثيه سرايي ميكنيم؟ آيا در ميان امّتهاي پيشين اين چنين اعمالي بوده است؟ آيا پيامبرصلي الله عليه وآله و اهلبيتش چنين كاري را در سوگ بزرگان انجام ميدادند؟ آيا صحابه و تابعين و به تعبير ديگر سلف صالح، چنين عملي انجام ميدادند يا خير؟
با مراجعه به تاريخ پي ميبريم كه مرثيهخواني به نثر، در سوگ اولياي الهي سنتي متداول از صدر اسلام تا كنون بوده است. اينك به نمونههايي از آن اشاره ميكنيم:
>مرثيه خواني در سوگ اولياي الهي
>مرثيه خواني در سوگ امام حسين
مرثيه خواني در سوگ اولياي الهي
با مراجعه به تاريخ پي ميبريم كه پيامبرصلي الله عليه وآله و صحابه در سوگ اموات خصوصاً اولياي الهي مرثيهسرايي ميكردند. اينك به نمونههايي از آن اشاره ميكنيم:
>مرثيه رسول خدا
>مرثيه خواني فاطمه زهرا
>مرثيه خواني عايشه
>مرثيه خواني امام حسن
>مرثيه خواني در سوگ امام حسن
مرثيه رسول خدا
حلبي از ابن مسعود نقل ميكند: «ما رسول خداصلي الله عليه وآله را گريان بر كسي همانند حمزه نديديم. جنازه او را به طرف قبله قرار داد. آن گاه بر بالين جنازه او ايستاد. سپس صيحهاي زد كه نزديك بود غش كند. در اين هنگام فرمود: اي عموي رسول خدا! و اي شير خدا و شير رسول خدا، اي حمزه، اي انجام دهنده خيرات، اي حمزه، اي برطرف كننده غصهها، اي مدافع، اي محافظ رسول خدا!» [1] .
[1] السيرة الحلبية، ج 1، ص 461.
مرثيه خواني فاطمه زهرا
انس بن مالك ميگويد: «چون از دفن رسول خداصلي الله عليه وآله فارغ شديم، فاطمهعليها السلام رو به من كرده، فرمود: اي انس! چگونه توانستيد خاك بر صورت رسول خدا بريزيد؟ آنگاه شروع به گريه كرده، ندا سر داد: اي پدرم كه دعوت پروردگارت را اجابت نمودي؟! اي پدرم كه به قرب پروردگارت رفتي؟! اي پدرم كه نداي پروردگارت را پاسخ دادي؟!...». [1] .
[1] عقدالفريد، ج 2، ص 31؛ مسند احمد، ج 3، ص 197.
مرثيه خواني عايشه
ابن عبدربّه ميگويد: عايشه بر سر قبر ابيبكر ايستاده و گفت: «... بزرگ ترين حوادث بعد از رسول خداصلي الله عليه وآله مصيبت فقدان تو است». [1] .
[1] عقدالفريد، ج 2، ص 37.
مرثيه خواني امام حسن
طبري به سند خود از خالد بن جابر نقل ميكند كه از امام حسنعليه السلام شنيدم، بعد از كشته شدن امام عليعليه السلام در ضمن خطبهاي فرمود: «لقد قتلتم الليلة رجلاً في ليلة فيها نزل القران، و فيها رفع عيسي بن مريمعليه السلام و فيها قتل يوشع بن نون فتي موسيعليهما السلام، واللَّه ما سبقه احد كان قبله، ولايدركه احد يكون بعده. واللَّه ان كان رسول اللَّهصلي الله عليه وآله ليبعثه في السريّة، و جبرئيل عن يمينه و ميكائيل عن يساره، واللَّه ماترك صفراء ولابيضاء الاّ ثمانمائة او سبعمائة ارصدها لخادمه»؛ [1] «شما امشب مردي را كشتيد كه در آن شب قرآن نازل شد. و در آن شب عيسي بن مريمعليه السلام به آسمان رفته و يوشع بن نون جوان مرد موسيعليهما السلام كشته شد. به خدا سوگند! قبل از او كسي از او سبقت نگرفته و بعد از او هيچ كس او را درك نخواهد كرد. به خدا سوگند! رسول خداصلي الله عليه وآله او را در سريه [جنگي] ميفرستاد، در حالي كه جبرئيل در طرف راست او و ميكائيل در طرف چپ او بود. به خدا سوگند! هيچ زردي و سفيدي [طلا و نقرهاي] باقي نگذاشت به جز هشتصد و يا هفتصد درهم كه براي خادمش كنار گذارده بود.»
[1] تاريخ طبري، ج 5، ص 157.
مرثيه خواني در سوگ امام حسن
حاكم نيشابوري به سندش از امبكر بن مسور نقل ميكند كه گفت: چون حسن بن علي از دنيا رحلت نمود. زنان بني هاشم براي او يك ماه نوحهسرايي كردند. [1] .
[1] مستدرك حاكم، ج 3، ص 173.
مرثيه خواني در سوگ امام حسين
با مراجعه به مصادر حديثي و تاريخي پي ميبريم كه پيامبرصلي الله عليه وآله و اهل بيتعليهم السلام و صحابه و تابعين در زمان حيات خود اقامه عزا براي امام حسينعليه السلام داشته و در سوگ او مرثيهسرايي كردهاند. اينك به مواردي در اين باره اشاره ميكنيم:
>مرثيه خواني پيامبر قبل از ولادت امام حسين
>مرثيه خواني پيامبر در مسجد بعد از ولادت امام حسين
>مرثيه خواني پيامبر در خانه ام سلمه
>مرثيه خواني پيامبر در خانه عايشه
>مرثيه خواني رسول خدا بعد از وفات
>مرثيه خواني امام علي بر امام حسين
>مرثيه خواني امام صادق
>مرثيه خواني ام البنين
>مرثيه خواني حضرت زينب
>مرثيه خواني ابن عباس
>مرثيه خواني زيد بن ارقم
>مرثيه خواني حسن بصري
مرثيه خواني پيامبر قبل از ولادت امام حسين
حاكم نيشابوري به سند صحيح از امالفضل نقل ميكند كه فرمود: «روزي بر رسول خداصلي الله عليه وآله وارد شده، عرض كردم: اي رسول خدا! شب گذشته خواب بدي ديدم. حضرت فرمود: آن خواب چيست؟ عرض كردم، خواب بدي است. حضرت فرمود: چيست؟ عرض كردم: در عالم رؤيا ديدم گويا قسمتي از بدن شما جدا شده و در دامان من قرار گرفت. پيامبر فرمود: خواب خوبي ديدهاي. فاطمه (دخترم) اگر خدا بخواهد پسري به دنيا خواهد آورد كه در دامان تو بزرگ خواهد شد.
ام الفضل ميگويد: فاطمهعليها السلام حسينعليه السلام را به دنيا آورد و او در دامان من بود، همان گونه كه رسول خداصلي الله عليه وآله فرمود، تا آن كه بر رسول خداصلي الله عليه وآله وارد شدم و حسينعليه السلام را در دامنش گذاردم. به حضرت توجه كردم، ناگهان ديدم كه اشك از چشمانش سرازير شد. عرض كردم: اي پيامبر خدا! پدر و مادرم به فدايت، چه شده كه شما را گريان ميبينم؟ حضرت فرمود: جبرئيل بر من نازل شد و خبر داد كه امتم به زودي او را به شهادت ميرسانند. عرض كردم: اين فرزند را؟ حضرت فرمود: آري. آن گاه قسمتي از تربت خونين آن حضرت را به من داد».
اين حديث را عدهاي از علماي اهل سنت نقل كردهاند، از قبيل:
- حاكم نيشابوري. [1] .
- خطيب خوارزمي. [2] .
- ابن صباغ مالكي. [3] .
- ابن حجر مكّي. [4] .
- بيهقي. [5] .
- متقي هندي. [6] .
[1] مستدرك حاكم، ج 3، ص 176.
[2] مقتل خوارزمي، ج 1، ص 158و159.
[3] الفصول المهمة، ص 154.
[4] الصواعق المحرقه، ص 115.
[5] الخصائص الكبري، ج 2، ص 125.
[6] كنزالعمال، ج 6، ص 223.
مرثيه خواني پيامبر در مسجد بعد از ولادت امام حسين
خوارزمي حنفي ميگويد: «چون از ولادت امام حسينعليه السلام يك سال كامل گذشت دوازده ملك در حالي كه صورتهايشان قرمز بود و بالهاي خود را گسترده بودند بر رسول خداصلي الله عليه وآله فرود آمده، گفتند: اي محمد! زود است كه بر فرزندت حسين آنچه از طرف قابيل بر هابيل وارد شد، بيايد و زود است كه همانند اجر هابيل به او داده شود، و بر قاتل او همانند عذاب قابيل داده خواهد شد. آن روز در آسمان ملكي نبود جز آن كه بر پيامبرصلي الله عليه وآله نازل شده و به او در مصيبت حسينعليه السلام تسليت گفت، و از ثوابي كه به او داده ميشود خبر داد، و نيز تربت امام حسينعليه السلام را بر پيامبرصلي الله عليه وآله عرضه كرد. پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: بار خدايا! هر كس او را خوار كند او را خوارگردان، و هر كس او را ميكشد به قتل رسان، و به آنچه را دنبال ميكند او را بهرهمند مساز.
هنگامي كه دو سال كامل از ولادت امام حسينعليه السلام گذشت پيامبرصلي الله عليه وآله به سفر رفت. در بين راه توقف نمود و كلمه استرجاع (إِنَّا للَّهِِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ) را بر زبان جاري ساخت و چشمانش پر از اشك شد. از علت آن سؤال شد؟ حضرت فرمود: اين جبرئيل است كه مرا از سرزميني در شطّ فرات به نام كربلا خبر ميدهد كه فرزندم حسين بن فاطمه در آن جا به قتل خواهد رسيد. عرض شد: چه كسي او را به قتل ميرساند؟ فرمود: مردي به نام يزيد، خداوند او را مبارك نگرداند. و گويا نظر ميكنم به بازگشت و مدفنش در كربلا در حالي كه سرش را هديه ميبرند... پيامبرصلي الله عليه وآله در حالي كه محزون بود از سفر خود بازگشت. بر بالاي منبر رفت و خطبه خواند و مردم را موعظه نمود... آن گاه عرض كرد: بار خدايا! مرا جبرئيل خبر داده كه اين فرزندم كشته و خوار خواهد شد...». [1] .
[1] مقتل الحسينعليه السلام، خوارزمي، ج 1، ص 163.
مرثيه خواني پيامبر در خانه ام سلمه
احمد بن حنبل به سند صحيح از انس بن مالك نقل كرده كه گفت: «فرشته باران از پروردگارش اذن گرفت تا خدمت رسول خداصلي الله عليه وآله وارد شود، خداوند به او اجازه داد. حضرت به امسلمه فرمود: مواظب باش تا كسي بر من وارد نشود. ام سلمه ميگويد: حسينعليه السلام آمد كه داخل شود من او را مانع شدم. حضرت فرار كرد و داخل اتاق رسول خدا شد و از شانه و گردن پيامبر خداصلي الله عليه وآله بالا رفت. آن فرشته به پيامبرصلي الله عليه وآله عرض كرد: آيا او را دوست داري؟ حضرت فرمود: آري. فرشته عرض كرد: آگاه باش! همانا امت تو او را به زودي خواهند كشت. و اگر ميخواهي مكاني را كه در آن جا به قتل ميرسد به تو نشان دهم. فرشته دستي زد و از خاك قرمز آن مكان آورد. امسلمه آن را برداشته و در مقنعهاش گذارد. ثابت گفت كه به ما خبر رسيده كه اين خاك كربلاست». [1] .
[1] مسند احمد، ج 3، ص 242و265.
مرثيه خواني پيامبر در خانه عايشه
ابن عساكر به سند صحيح از عايشه نقل كرده كه گفت: در آن هنگام كه رسول خداصلي الله عليه وآله در خواب بود ناگهان حسينعليه السلام وارد شد و به طرف حضرت حركت كرد. من او را از حضرت دور كردم. سپس به دنبال برخي از كارهايم رفتم. حسينعليه السلام نزديك پيامبرصلي الله عليه وآله آمد. حضرت در حالي كه گريان بود از خواب بيدار شد. به او عرض كردم: چه چيز شما را به گريه درآورده است؟ حضرت فرمود: جبرئيل تربتي را كه حسين در آن كشته ميشود به من نشان داد. غضب خدا بر كسي كه خون او را بر زمين ريزد شديد خواهد شد. آنگاه دست خود را گسترده و ناگاه قبضهاي از بطحاء آورد و فرمود: اي عايشه! قسم به كسي كه جانم به دست اوست اين امر مرا محزون ميكند. اين چه كسي است از امتم كه بعد از من حسين را به قتل ميرساند؟! [1] .
[1] ترجمه امام عليعليه السلام از تاريخ ابن عساكر، رقم 229.
مرثيه خواني رسول خدا بعد از وفات
احمد بن حنبل به سند صحيح از ابن عباس نقل كرده كه گفت: پيامبرصلي الله عليه وآله را در نيمه روز در عالم رؤيا ديدم در حالي كه ايستاده و پريشان حال و غبارآلود است در حالي كه در دستش شيشهاي پر از خون است. عرض كردم: پدر و مادرم به فدايت! اين چيست؟ حضرت فرمود: اين خون حسين و اصحاب اوست، امروز آن را برداشتم. ابن عباس ميگويد: ما آن روز را حساب كرديم همان روزي بود كه حسينعليه السلام به شهادت رسيد. [1] .
ترمذي و حاكم به سند صحيح از سلمي نقل كرده كه گفت: امسلمه را ديدم كه در حال گريه است. عرض كردم: چه چيز تو را به گريه در آورده است؟ گفت: رسول خداصلي الله عليه وآله را در عالم خواب مشاهده كردم در حالي كه بر سر و محاسنش خاك نشسته بود. عرض كردم: شما را چه شده اي رسول خداصلي الله عليه وآله؟ حضرت فرمود: لحظهاي قبل شاهد كشته شدن حسينم بودم. [2] .
[1] مسند احمد، ج 1، ص 283؛ مستدرك حاكم، ج 4، ص 397.
[2] مستدرك حاكم، ج 4، ص 19؛ تهذيب تاريخ دمشق، ج 4، ص 340.
مرثيه خواني امام علي بر امام حسين
الف - احمد بن حنبل به سند صحيح از نجيّ نقل كرده كه او با عليعليه السلام حركت نمود. چون به نينوا - كه راهشان به صفين بود - رسيدند، حضرت عليعليه السلام ندا داد:در كنار شط فرات. صبر كن اي اباعبداللَّه! عرض كردم: جريان چيست؟ حضرت فرمود: روزي بر رسول خدا وارد شدم در حالي كه دو چشمش اشك ريزان بود، عرض كردم: اي پيامبر خدا! آيا شما را كسي به غضب درآورده است؟ چه شده كه چشمانتان گريان است؟ حضرت فرمود: آري، مدتي پيش از اين جبرئيل از نزد من خارج شد و مرا خبر داد كه حسين در كنار شطّ فرات كشته خواهد شد. آن گاه فرمود: آيا ميخواهي از تربت او به تو نشان دهم؟ حضرت فرمود: من گفتم: آري. آن گاه دست خود را دراز كرد و قبضهاي از خاك برداشت و به من عطا نمود، من نتوانستم اشك چشمان خود را نگه دارم لذا اشكانم جاري شد. [1] .
ب - نصر بن مزاحم به سندش نقل كرده كه عليعليه السلام به سرزمين كربلا وارد شد و در آنجا توقفي نمود. به او عرض شد: اي اميرالمؤمنين! اينجا كربلا است. حضرت فرمود: داراي گرفتاري و بلا است آن گاه با دستش اشاره به مكاني كرد و فرمود: آن جا محلّ ريختن خونهاي آنان است. [2] .
ج - حافظ طبراني به سند صحيح از شيبان كه عثماني بود نقل كرده كه گفت: عليعليه السلام هنگامي كه به كربلا رسيد برافروخته شد و فرمود: «در اين مكان شهدايي هستند كه براي آنان همانندي نيست به جز شهداي بدر». [3] .
[1] مسند احمد، ج 2، ص 60و61.
[2] وقعه صفين، ص 158؛ شرح ابن ابي الحديد، ج 1، ص 278.
[3] مقتل خوارزمي، ص 162، به نقل از طبراني.
مرثيه خواني امام صادق
ابن عبدربّه نقل ميكند: امام صادقعليه السلام بر كنار قبر جدش حسينعليه السلام ايستاد و گفت: «اشهد انّك قد اقمت الصلاة و آتيت الزكاة و امرت بالمعروف و نهيت عن المنكر و اطعت اللَّه و رسوله، و عبدته مخلصاً و جاهدت في سبيله صابراً محتسباً حتي اتاك اليقين، فلعن اللَّه امة قتلتك ولعن اللَّه امة ظلمتك، ولعن اللَّه امة سمعت بذلك فرضيت به»؛ [1] «گواهي ميدهم كه همانا تو نماز را به پا داشته و زكات را پرداختي و به معروف امر كرده و از منكر نهي كردي و خدا و رسولش را اطاعت كرده و او را با اخلاص عبادت نمودي. و در راه او جهاد كرده در حالي كه صبور بوده و همه را به حساب خدا گذاردي تا آن كه تو را يقين فرا رسيد. پس خدا لعنت كند امتي كه تو را به قتل رساند. و خدا لعنت كند امتي را كه به تو ظلم كرد. و خدا لعنت كند امتي را كه كشته شدنت را شنيد و به آن رضايت داد.»
[1] العقد الفريد، ج 2، ص 8.
مرثيه خواني ام البنين
ابوالفرج اصفهاني درباره امالبنين ميگويد: «امالبنين مادر چهار برادر بود كه همگي به قتل رسيده بودند. او به قبرستان بقيع ميآمد و بر فرزندانش دلخراشترين و جانسوزترين ندبهها را ميخواند. مردم به دور او جمع شده، به ندبههاي او گوش فرا مينمودند. از جمله كساني كه به بقيع ميآمد مروان بود، او هميشه به ندبههاي امالبنين گوش فرا ميداد و گريه ميكرد». [1] .
[1] مقاتل الطالبيين، ص 85.
مرثيه خواني حضرت زينب
ابوالفرج اصفهاني و ديگران از حميد نقل كردهاند كه هنگام خروج علي بن الحسين اكبر براي جنگ به ميدان، گفت: «نظر كردم به زني كه با سرعت از خيمه بيرون آمد گويا خورشيد طلوع كرده است، او صدا ميزد: «يا حبيباه، يابن اخاه»؛ «اي دوست من! اي فرزند برادر من!» درباره او سؤال كردم، گفتند: او زينب دختر علي بن ابي طالب است. آن گاه آمد و خود را بر روي جنازه علي اكبرعليه السلام انداخت. حسينعليه السلام آمد و دست او را گرفت و به خيمه برد». [1] .
طبري و ديگران نقل كردهاند: «چون روز يازدهم محرّم فرا رسيد ابن سعد دستور داد تا قافله را از كربلا حركت دهند. همسران امام حسينعليه السلام و فرزندان و خواهران و دختران حضرت با زينب در آن قافله بودند. آنان را همانند اسيران ترك و روم حركت دادند. زنان گفتند: شما را به حق خدا ما را بر قتلگاه حسينعليه السلام عبور دهيد. اسيران را بر بدن حسين و اصحابش در حالي كه بر روي زمين افتاده بودند عبور دادند. چون نگاه زنان به كشتهها افتاد صيحه و شيون كرده و بر صورت خود زدند.
راوي ميگويد: به خدا سوگند! زينب را فراموش نميكنم كه براي حسينعليه السلام ندبه ميكرد و با صوت حزين و دل شكسته ندا ميداد: «يا محمّداه، صلّي عليك مليك السماء، هذا حسينك مرمّل بالدماء، مقطّع الاعضاء، و بناتك سبايا، الي اللَّه المشتكي، و الي محمد المصطفي و الي علي المترضي و الي فاطمة الزهراء، و الي حمزة سيدالشهداء. يا محمّداه، هذا حسين بالعري، تسفي عليه ريح الصبا، قتيل اولاد البغايا، واحزناه، واكرباه عليك يا اباعبداللَّه، اليوم مات جدي رسول اللَّه، يا اصحاب محمّد! هولاء ذريّة المصطفي يساقون سوق السبايا»؛ «اي محمد! كه فرشتگان آسمان بر تو درود فرستادهاند، اين حسين توست كه در خون غوطهور است. اعضايش قطع شده و دخترانش به اسارت رفتهاند. به سوي خدا و محمّد مصطفي و علي مرتضي و فاطمه زهرا و حمزه سيدالشهدا شكايت ميكنم. اي محمد! اين حسين است در اين بيابان كه باد صبا بر او ميوزد. او كشته شده به دست اولاد زنا است. امان از حزن تو و مصيبت بر تو اي اباعبداللَّه! امروز جدم رسول خدا رحلت نمود. اي اصحاب محمد! اينان ذريّه مصطفي ميباشند كه همانند اسيران ميبرند.»
راوي ميگويد: به خدا سوگند! در آن هنگام زينب هر دشمن و دوستي را به گريه درآورد. [2] .
[1] مقاتل الطالبيين، ص 115؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 33؛ تاريخ طبري، ج 6، ص 256.
[2] تاريخ طبري، ج 5، ص 465؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 32؛ البداية و النهاية، ج 8، ص 189.
مرثيه خواني ابن عباس
ابن عباس خطاب به يزيد ميگويد: «تو از من ميخواهي كه ياريات كنم و مرا بر دوستي با خود وادار ميكني در حالي كه تو بودي كه حسين و جوانان عبدالمطلّب كه چراغهاي هدايت و ستارگان راهنما بودند به قتل رساندي، و لشكريان به دستور و فرمان تو در يك سرزمين آنها را غارت كرده، خونهايشان را بر زمين ريختند، و لباسهاي آنان را ربودند و لب تشنه سرهايشان را از بدن جدا ساختند...». [1] .
[1] كامل ابن اثير، ج 4، ص 50؛ مجمع الزوائد، ج 7، ص 25؛ انساب الاشراف، ج 4، ص 18.
مرثيه خواني زيد بن ارقم
ابن حجر و ديگران نقل كردهاند: هنگامي كه سر امام حسينعليه السلام را نزد ابن زياد در كوفه گذاردند، او شروع به زدن با چوب دستي بر دندانهاي امام حسينعليه السلام نمود. زيدبن ارقم نيز حاضر بود و به ابن زياد گفت: چوب دستي خود را بردار، به خدا سوگند! مدت زيادي رسول خداصلي الله عليه وآله را مشاهده كردم كه ما بين اين دو لبها را ميبوسيد. آن گاه شروع به گريه كرد. [1] .
[1] صواعق المحرقه، ص 118؛ تذكرة الخواص، ص 231؛ تاريخ طبري، ج 4، ص 349.
مرثيه خواني حسن بصري
سبط بن جوزي از زهري نقل ميكند: «چون خبر كشته شدن حسين به حسن بصري رسيد چندان گريست كه هر دو گونهاش مرطوب شد. آن گاه گفت: خوار باد امتي كه فرزند دختر پيامبرش را به قتل رسانده است. به خدا سوگند! سر حسين به جدش بازمي گردد، آن گاه جد و پدرش از پسر مرجانه انتقام او را خواهند گرفت». [1] .
[1] تذكرة الخواص، ص 240.
مرثيه خواني به شعر
شكي نيست كه شعر تأثير بسزايي در روح و روان و عواطف انسان دارد، و لذا اگر مطالب را در قالب شعر قرار دهيم اثر بيشتري خواهد داشت در قلوب و نفوس مردم.
واقعه كربلا كه به خودي خود محرّك احساسات و عواطف مسلمانان است اگر در قالب شعر درآيد ميتواند تأثير بسزايي در تحريك عواطف و احساسات مردم داشته باشد و از اين راه مردم به امام حسينعليه السلام و اهداف او نزديكتر شوند. اينك اين مسأله را به لحاظ حكم شرعي مورد بررسي قرار ميدهيم:
>ادله جواز و رجحان مرثيه خواني به شعر
>مرثيه خواني به شعر در سوگ امام حسين
ادله جواز و رجحان مرثيه خواني به شعر
براي اثبات اين مطلب ميتوان به ادلهاي چند تمسك نمود:
>اصل اباحه
>تعظيم شعائر ديني
>مرثيه خواني حضرت آدم
>مرثيه خواني به شعر براي پيامبر
>تقرير مراثي صحابه از ناحيه پيامبر
اصل اباحه
اصل اوّلي در تمام اشياء اباحه است، اين امر در مورد مرثيهخواني نيز جاري است، مادامي كه دليلي بر خلاف آن نباشد. و از آن جا كه اين امر مورد نهي واقع نشده بلكه دليل بر رجحان آن وجود دارد لذا داخل در اصل اوّلي اباحه و جواز است.
تعظيم شعائر ديني
كسي كه قرار است براي او مرثيهخواني شود در صورتي كه از اولياي الهي بوده و از رهبران جامعه به حساب ميآيد، با مرثيهخواني احساسات مردم را به او جذب كرد،ه در نتيجه مردم را به طرف او سوق ميدهيم كه اين عمل به نوبه خود تشويق مردم به متابعت و پيروي از آن شخص خواهد بود. كه همان پيروي از آن وليّ خدا و دستورات او است. لذا ميتوان گفت كه مرثيهخواني از مصاديق بارز تعظيم شعائر الهي است.
مرثيه خواني حضرت آدم
طبري به سندش از حضرت عليعليه السلام نقل كرده كه فرمود: «چون فرزند آدم برادرش را به قتل رسانيد حضرت براي او گريست و چنين مرثيهخواني كرد:
تغيّرت البلاد و من عليها
فلون الارض مغبّر قبيح
تغيّر كلّ ذي طعم و لون
و قلّ بشاشة الوجه المليح [1] .
[1] تاريخ طبري، ج 1، ص 37؛ كامل ابن اثير، ج 1، ص 43.
مرثيه خواني به شعر براي پيامبر
جماعت بسياري از صحابه و ديگران در سوگ رسول خداصلي الله عليه وآله با شعر مرثيهخواني كردند:
الف - مرثيهخواني حضرت زهراعليها السلام؛
ابن عبدربه نقل ميكند: فاطمه بر بالاي قبر پدرش ايستاد و عرض كرد:
فقدناك فقد الارض و ابلها
و غاب مذغبت عنّا الوحي و الكتب
فليت قبلك كان الموت صادفنا
لمّا نعيت و حالت دونك الكثب [1] .
ب - مرثيه دختر عبدالمطلّب:
ألا يا رسول اللَّه كنت رجاءنا
و كنت بنا برّاً و لم تك جافياً
و كنت رحيماً هادياً و معلّماً
ليبك عليك اليوم من كان باكياً [2] .
ج - مرثيه حسّان بن ثابت:
و مالك لاتبكين ذاالنعمة التي
علي الناس منها سائغ يتغمّد
فجودي عليه بالمدموع و أعولي
لفقد الذي لامثله الدهر يوجد
و ما فقد الماضون مثل محمّد
و لا مثله حتّي القيمة يفقد
د - مرثيه ابوسفيان بن حارث؛
ابن اسحاق ميگويد: ابوسفيان بن حارث در سوگ پيامبرصلي الله عليه وآله بسيار گريست و در رثاي او چنين گفت:
أرّقت فبات ليلي لايزول
و ليل اخي المصيبة فيه طول
فاسعدني البكاء و ذاك فيما
اصيب المسلمون به قليل
لقد عظمت مصيبتنا و جلت
عشية قيل: قد قبض الرسول [3] .
ه - مرثيه ابي ذؤيب هذلي:
كسفت لمصرعه النجوم و بدرها
و تزعزعت آطام بطن الأبطح
و تزعزعت اجبال يثرب كلّها
و نخيلها لحلول خطب مفدح [4] .
و - مرثيه ابي الهيثم بن تيّهان:
لقد جدعت آذاننا و انوفنا
غداة فجئنا بالنبيّ محمّد [5] .
ز - مرثيه امرعله قشيريه:
يا دار فاطمة المعمور ساحتها
هيجت لي حزناً حييت من دار [6] .
ح - مرثيه عامر بن طفيل:
بكت الارض و السماء علي النو
ر الذي كان للعباد سراجاً
من هدينا به الي سبل ال
ق و كنّا لانعرف المنهاجا [7] .
ط - مرثيه سواد بن قارب:
بكت عليه ارضنا و سماؤنا
و تصدّعت وجداً به الاكباد
لو قيل: تفدون النبيّ محمداً
بذلت له الاموال و الاولاد
[1] العقد الفريد، ج 3، ص 218.
[2] الاستيعاب در حاشيه الاصابة، ج 4، ص 312.
[3] الاستيعاب، ج 4، ص 134.
[4] همان، ج 4، ص 98.
[5] الاصابة، ج 4، ص 186.
[6] همان، ص 276.
[7] همان، ج 3، ص 54.
تقرير مراثي صحابه از ناحيه پيامبر
صحابه در سوگ بسياري از افراد در حضور پيامبرصلي الله عليه وآله مرثيهخواني كردند و حضرت نه تنها آنان را از اين كار نهي نفرمود بلكه آنان را نيز بر اين كار تشويق كرد.
الف - مرثيه براي حمزة بن عبدالمطلّب؛
صفيه دختر عبدالمطلب و برادر حمزه ميگويد:
أسائلة اصحاب أحد مخافة
بنات ابي من اعجم و خبير
فقال الخبير انّ حمزة قد ثوي
وزير رسول اللَّه خير وزير
دعاه الي الحقّ ذوالعرش دعوة
الي جنّة يحيا بها و سرور [1] .
كعب بن مالك در سوگ حمزه ميگويد:
صفيّة قومي و لاتعجزي
و بكّي النساء علي حمزة
و لاتسأمي ان تطيلي البكا
علي اسداللَّه في الهزّة
فقد كان عزّاً لأيتامنا
و ليث الملاحم في البزّة
يريد بذاك الرضا احمد
و رضوان ذي العرش و العزّة [2] .
ب - مرثيه براي عبيدة بن حارث بن عبدالمطلب، شهيد بدر؛
چون عبيده در بدر به شهادت رسيد، كعب بن مالك انصاري گريهكنان در سوگ او گفت:
ايا عين جودي و لاتبخلي
بدمعك حقاً و لاتنزري
علي سيّد هدّنا هُلَله
كريم المشاهد و العنصر [3] .
ج - مرثيه براي جعفر بن ابي طالب و شهداي موته؛
حسّان بن ثابت ميگويد:
فلايُبعدن اللَّه قتلي تتابعوا
بمؤتة منهم ذوالجناحين جعفر
و زيد و عبداللَّه فيمن تتابعوا
جميعاً و اصحاب المنيّة تخطر [4] .
كعب بن مالك انصاري ميگويد:
نام العيون و دمع عينك يهمل
سحّاً كما و كفّ الطباب المخضّل
في ليلة وردت عليّ همومها
طوراً أخن و تارة أتململ
صبروا بموتة للإله نفوسهم
حذر الردي و مخافة ان ينكلوا
اذ يهتدون بجعفر و لوائه
قدّام اوّلهم فنعم الاوّل [5] .
د - مرثيه كشته شدگان روز رجيع؛
جماعتي نزد رسول خداصلي الله عليه وآله آمده و ايشان خواستند تا گروهي را براي تعليم احكام اسلام به منطقه آنها بفرستد. پيامبرصلي الله عليه وآله شش نفر از اصحاب خود را به سوي آنها فرستاد.
هنگامي كه به چشمه رجيع كه آبي براي قبيله هذيل بود رسيدند. با كمك گرفتن از قبيله هذيل بر اين شش نفر حمله كردند. آنان در ابتدا گفتند: ما نميخواهيم شما را بكشيم بلكه ميخواهيم شما را به اهل مكه تسليم كنيم تا جايزه بگيريم. برخي از آن شش نفر با آنها جنگيدند تا كشته شدند ولي خبيب و همراه او خود را تسليم كردند. در بين راه همراه او خواست كه بر آنان شمشير بكشد كه او را نيز با سنگ به شهادت رساندند. و در آخر هم خبيب را به اهل مكه تسليم نمودند و اهل مكه او را به دار آويختند. حسان درباره آنان ميگويد:
صلّي الإله علي الذين تتابعوا
يوم الرجيع فاكرموا و اثيبوا
رأس السرية مرثد و اميرهم
و ابن البكير امامهم و خُبيب [6] .
و نيز در سوگ آنان گريهكنان ميگويد:
ما بال عينك لاترقأ مدامعها
سحّاً علي الصدر مثل الؤلؤ القلق
علي خُبيب فتي الفتيان قد علموا
لافشل حتّي تلقاه و لانزق [7] .
ه - مرثيه نعم در سوگ همسرش از شهيدان احد؛
يا عين جودي بفيض غير ابساس
علي كريم من الفتيان لبّاس [8] .
و - مرثيه براي سعد بن معاذ، مجروح روز خندق؛
مردي از انصار در مورد سعد ميگويد:
و ما اهتزّ عرش اللَّه من موت هلك
سمعنا به الاّ لسعد ابي عمرو [9] .
حسّان بن ثابت گريان در مصيبت سعد ميگويد:
لقد سجمت من دمع عيني عبرة
و حقّ لعيني ان تفيض علي سعد
قتيل ثوي في معرك فجعت به
عيون ذواري الدمع دائمة الوجد [10] .
ز - مرثيه براي شهداي چاه معونه؛
ابو برّاء به رسول خداصلي الله عليه وآله عرض كرد: اگر كساني از اصحابت را به اهل نجد بفرستي، اميد ميرود كه آنان دعوت تو را بپذيرند. پيامبرصلي الله عليه وآله جماعتي را به نجد فرستاد، آنان حركت كرده و در كنار چاه «معونه» فرود آمدند. نامه رسول خداصلي الله عليه وآله را به عامر بن طفيل دادند ولي او در آن نظر نكرد، و هم فرستاده را به قتل رسانيد و هم با كمك قبايل ديگر، آن عده از مسلمانان را كشتند.
عبداللَّه بن رواحه بر نافع بن بديل بن ورقاء خزاعي از شهداي اين واقعه گريسته، ميگويد:
رحم اللَّه نافع بن بديل
رحمة المبتغي ثواب الجهاد
صابر صادق وفيّ اذاما
اكثر القوم قال قول السداد [11] .
حسان بن ثابت گريهكنان درباره آنان ميگويد:
علي قتلي معونة فاستهلّي
بدمع العين سحاً غير نزر [12] .
ح - مرثيه براي عثمان بن مظعون؛
چون عثمان بن مظعون از دنيا رحلت كرد، همسرش درباره او چنين گفت:
يا عين جودي بدمع غير ممنون
علي رزيّة عثمان بن مظعون
علي امرئ كان في رضوان خالقه
طوبي له من فقيد الشخص مدفون [13] .
ط - مرثيه براي وليد بن وليد بن مغيره؛
امسلمه همسر پيامبرصلي الله عليه وآله گريهكنان براي وليد ميگويد:
يا عين فابكي للوليد بن الوليد بن مغيرة
قد كان غيثاً في السنين و رحمة فينا و ميره [14] .
ي - مرثيه براي زيد بن عمر بن خطاب؛
اياس بن بكير در مرثيه او كه در جنگ بني عدي كشته شد، ميگويد؛
ألا يا ليت امّي لم تلدني
و لم اك في الغزاة لدي البقيع
و لم أر مصرع بن الخير زيد
و هدّته هنا لك من صريع [15] .
ك - مرثيه حضرت عليعليه السلام در سوگ فاطمهعليها السلام:
اميرالمؤمنينعليه السلام بر بالاي قبر فاطمهعليها السلام ايستاده، در حالي كه غصهها و بغضها گلوگيرش شده بود نتوانست جلوي اشك سوزان از قلب خود را بگيرد، در اين هنگام است كه ميگويد:
لكل اجتماع من خليلبن فرقة
و كلّ الذي دون الممات قليل
و انّ افتقادي واحداً بعد واحد
دليل علي أن لايدوم خليل [16] .
[1] سيره ابن هشام، ج 3، ص 167.
[2] همان، ص 158.
[3] همان، ص 25.
[4] همان، ج 4، ص 384و385.
[5] همان، ص 386.
[6] همان، ج 3، ص 183.
[7] همان، ص 177.
[8] همان، ص 168.
[9] همان، ج 4، ص 54.
[10] همان، ص 296.
[11] همان، ج 3، ص 188.
[12] همان، ص 189.
[13] الاستيعاب، ج 3، ص 630.
[14] همان.
[15] همان، ج 1، ص 102.
[16] العقد الفريد، ج 2، ص 9.
مرثيه خواني به شعر در سوگ امام حسين
ابوالفرج اصفهاني ميگويد: «شعرا به اقدام به مرثيهسرايي براي امام حسينعليه السلام نميكردند». [1] .
ولي در عين حال گروهي در سوگ امام حسينعليه السلام شعر سرودند: سبط بن جوزي از سدّي نقل ميكند كه گفت: «اوّل كسي كه در سوگ حسين مرثيه سرايي كرد عتبة بن عمرو عبسي بود».
با مرور به كتب تاريخي پي ميبريم كه شعرايي بودهاند كه درباره مصيبت امام حسين عليه السلام شعر سرودهاند اينك به برخي از آنان اشاره ميكنيم:
>سليمان بن قته
>ابوالرجح خزاعي
>زينب دختر اميرالمؤمنين
>جعفر بن عفان
>محمد بن ادريس شافعي
>امير عضدالدين
>جد سبط بن جوزي
>رباب همسر امام حسين
>عبيدالله بن حر جعفي
[1] مقاتل الطالبيين، ص 90.
سليمان بن قته
او كه يكي از مردان قبيله بني تميم بن مرّة بن كعب بن لؤي و از طرفداران بني هاشم بوده و از تابعين به حساب ميآمد در مرثيه امام حسينعليه السلام شعري دارد كه اوّل آن چنين است:
مررت علي ابيات آل محمّد
فلم أرها كعهدها يوم حلّت [1] .
[1] كامل ابن اثير، ج 4، ص 91؛ مقاتل الطالبيين، ص 91.
ابوالرجح خزاعي
مرزباني ميگويد: ابوالرجح خزاعي بر فاطمه دختر حسين بن عليعليه السلام وارد شد و براي او مرثيهاي درباره حسينعليه السلام قرائت كرد كه مطلع آن چنين است:
أجالت علي عيني سجائب عبرة
فلم تصحّ بعد الدمع حتيّ ارمعلّت
تبكي علي آل النبيّ محّمد
ما اكثرت في الدمع لا بل اقلّت [1] .
[1] معجم الشعراء، ص 232.
زينب دختر اميرالمؤمنين
چون سر مبارك امام حسينعليه السلام و اسرا به مدينه رسيد، همه اهل مدينه ضجّهكنان و گريه كنان از خانهها بيرون ريختند. در اين هنگام زينب دختر علي بن ابي طالبعليهم السلام صيحه كنان فرياد ميزد: واحسيناه، وااخوتاه، واأهلاه، وامحمّداه. آن گاه فرمود:
ماذا تقولون اذ قال النبيّ لكم
ماذا فعلتم و انتم آخر الأمم
بأهل بيتي و اولادي أما لكم
عهد أما أنتم توفون بالذمم
ذريّتي و بنو عمّي بمضيعة
منهم أساري و منهم ضرّجوا بدم
ما كان هذا جزائي اذ نصحت لكم
ان تخلفوني بسوء في ذوي رحمي [1] .
[1] تاريخ طبري، ج 5، ص 293؛ البداية و النهاية، ج 8، ص 198؛ تذكرةالخواص، ص 275.
جعفر بن عفان
او كه از اصحاب امام صادقعليه السلام است، در مرثيه امام حسينعليه السلام چنين ميگويد:
لبّيك علي الاسلام من كان باكياً
فقد ضيّعت احكامه و استحلّت
غداة حسين للرماح دريئة
و قد نهلت منه السيوف و علّت
و غودر في الصحراء لحماً مبدّداً
و قد نهلت منه السيوف و علّت
فما نصرته امّة السوء اذ دعا
لقد طاشت الاحلام منها و ضلّت [1] .
[1] مقتل خوارزمي، ج 2، ص 144.
محمد بن ادريس شافعي
محمّد بن عزّالدين يوسف بن حسن زرندي - شيخ حديث در مسجد پيامبر اكرمصلي الله عليه وآله - از ابوالقاسم فضل بن محمد مستملي و او از قاضي ابوبكر سهل بن محمد او از ابوالقاسم بكران بن طيّب نقل كرده كه به او خبر رسيده كه شافعي اين اشعار را ميخوانده است:
تأوّب هميّ و الفؤاد كئيب
و أرّق عيني و الرقاد غريب
و ممّا نفي نومي و شيّب لُمّتي
تصاريف ايّام لهنّ خطوب
تزلزلت الدنيا لآل محمدّ
و كادت لهم صمّ الجبال تذوب
و غارت نجوم و اقشعرّت ذوائب
و هتّك استار و شقّ جيوب
فللنصل إعوال و للرّمح رنّة
و للخيل من بعد الصّهيل نحيب
فمن مبلغ عنيّ الحسين رسالةً
و ان كرهتها انفس و قلوب
قتيل بلاجرم كأنّ قصيصه
صبيغ بماء الأُرجوان خضيب
يُصلّي علي المختار من آل هاشم
و يُغزي بنوه انّ ذا لعجيب
لئن كان ذنبي حبّ آل محمّد
فذلك ذنب لست عنه اتوب
هم شفعائي يوم حشري و موقفي
و حبّهم للشافعيّ ذنوب [1] .
[1] معارج الوصول، زرندي، ص 80؛ مقتل الحسين، خوارزمي، ج 2، ص 126.
امير عضدالدين
زرندي از امير عضدالدين محمد بن علي بن احمد بن علي بن عبداللَّه وزير نقل كرده كه در مرثيه حسين بن عليعليه السلام و اهل بيتشعليهم السلام ابياتي همانند آب زلال بلكه رقيقتر از آن سروده است كه بخشي از آن چنين است:
بدت كربلا ملأي من الكرب و البلا
فقوما معي في ارضها و قفا نبكي
بها قتلوا سبط النبيّ محمدٍ
و باعوا هذاك الرّشد بالمال و المُلك
و ضاعت دماءٌ بالعراق عزيزةٌ
مكرّمةٌ اذ كان راماً من المسك
فياويل اقوام طغاة تعرّضوا
لتلك الدماء الفاطميّات بالسفك [1] .
[1] همان، ص 81.
جد سبط بن جوزي
سبط بن جوزي از جدّش اشعاري را در مصيبت امام حسينعليه السلام نقل كرده كه بخشي از آن چنين است:
و لمّا رأوا بعض الحياة مذلّة
عليهم و عزّ الموت غير محرّم
أبوا أن يذوقوا العيش و الذلّ واقع
عليه و ماتوا ميتة لم تذمم [1] .
[1] تذكرة الخواص، ص 373.
رباب همسر امام حسين
ابوالفرج اصفهاني از هشام كلبي نقل كرده كه گفت: از رباب بعد از شهادت امام حسينعليه السلام خواستگاري شد ولي او امتناع نمود و فرمود: من بعد از فرزند رسول خداصلي الله عليه وآله با كسي ازدواج نخواهم كرد. آن گاه اين ابيات را در سوگ امام حسينعليه السلام سرود:
انّ الذي كان كان يستضاء به
بكربلاء قتيل غير مدفون
سبط النبيّ جزاك اللَّه صالحة
عنّا و جنّبت خسران الموازين
قد كنت لي جبلاً صعباً ألوذ به
و كنت تصحبنا بالرحم و الدين
من لليتامي و من للسائلين و من
يغني و يؤوي اليه كل مسكين
و اللَّه لا ابتغي صِهراً بصحركم
حتيّ اغيّب بين الرمل و الطين [1] .
[1] الأغاني، ج 16، ص 141و142.
عبيدالله بن حر جعفي
ابن اثير مينويسد: «چون معاويه از دنيا رفت و حسين بن عليعليه السلام به قتل رسيد، عبيداللَّه بن حرّ جعفي از جمله كساني بود كه در قتل امام شركت نكرده و عمداً خود را مخفي كرده بود. چون حسينعليه السلام كشته شد، ابن زياد شروع به جست و جوي اشراف از اهل كوفه نمود ولي عبيداللَّه بن حرّ را نديد، تا اين كه خود عبيداللَّه بن حرّ بر ابن زياد وارد شد. پسر زياد به او گفت: كجا بودي؟ او گفت: مريض بودم.
ابن زياد گفت: مريض قلب يا مريض بدن؟ او گفت: قلبم مريض نبوده است، ولي بدنم مريض بود و خداوند بر من منّت گذارده و آن را عافيت بخشيد. ابن زياد گفت: دروغ گفتي، ولي تو با دشمنان ما بودي.
او گفت: اگر من با آنها بودم مرا نيز يافته بودي.
ابن زياد از عبيدالله بن حر غافل شد، و لذا او از دارالاماره بيرون آمده و سوار بر اسبش شد. ابن زياد درباره او سؤال كرد، گفتند: او سوار بر اسبش شده است. ابن زياد گفت: او را نزد من آوريد.
مأموران پشت سر او رفتند و گفتند: امر امير را اطاعت كن. گفت: به او خبر دهيد هرگز با ميل خود نزد او نخواهم آمد. آن گاه اسبش را به حركت درآورده و بر منزل احمد بن زياد طائي وارد شد. اصحابش دور او را گرفتند.
آن گاه از خانه خارج شد و خود را به كربلا رسانيد. نظر بر قتلگاه حسينعليه السلام و كشتهشدگان همراهش انداخت و بر آنان استغفار كرد. سپس به طرف مداين آمد. وي در سوگ شهيدان به خون خفته، در قصيدهاي ميگويد:
يقول امير غادر و ابن غادر
ألا كنت قابلت الشهيد بن فاطمه
و نفسي علي خذلانه و اعتزاله
و بيعة هذا الناكث العهد لائمه
فيا ندمي ان لا اكون نصرته
ألا كلّ نفس لاتسدد نادمه
و يا ندمي أن لم أكن من حماته
لذو حسرة ما ان تفارق لازمه
سقي اللَّه ارواح الذين تآزروا
علي نصره سقياً من الغيث دائمه
وقفت علي اجداثهم و مجالهم
فكاد الحشي ينفض و العين ساجمه [1] .
[1] كامل ابن اثير، ج 4، ص 237و238.