مرثیه ‏خوانی

مرثیه ‏خوانی   >مرثیه ‏خوانی به نثر >مرثیه ‏خوانی به شعر   مرثیه ‏خوانی به نثر برخی سؤال می‏کنند: چرا در سوگ اولیای الهی سوگواری و مرثیه سرایی می‏کنیم؟ آیا در میان امّت‏های پیشین این چنین اعمالی بوده است؟ آیا پیامبرصلی الله علیه وآ

مرثيه ‏خواني <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

 

>مرثيه ‏خواني به نثر

>مرثيه ‏خواني به شعر

 

مرثيه ‏خواني به نثر

برخي سؤال مي‏كنند: چرا در سوگ اولياي الهي سوگواري و مرثيه سرايي مي‏كنيم؟ آيا در ميان امّت‏هاي پيشين اين چنين اعمالي بوده است؟ آيا پيامبرصلي الله عليه وآله و اهل‏بيتش چنين كاري را در سوگ بزرگان انجام مي‏دادند؟ آيا صحابه و تابعين و به تعبير ديگر سلف صالح، چنين عملي انجام مي‏دادند يا خير؟

با مراجعه به تاريخ پي مي‏بريم كه مرثيه‏خواني به نثر، در سوگ اولياي الهي سنتي متداول از صدر اسلام تا كنون بوده است. اينك به نمونه‏هايي از آن اشاره مي‏كنيم:

 

>مرثيه ‏خواني در سوگ اولياي الهي

>مرثيه ‏خواني در سوگ امام حسين

 

مرثيه ‏خواني در سوگ اولياي الهي

با مراجعه به تاريخ پي مي‏بريم كه پيامبرصلي الله عليه وآله و صحابه در سوگ اموات خصوصاً اولياي الهي مرثيه‏سرايي مي‏كردند. اينك به نمونه‏هايي از آن اشاره مي‏كنيم:

 

>مرثيه رسول خدا

>مرثيه ‏خواني فاطمه زهرا

>مرثيه ‏خواني عايشه

>مرثيه ‏خواني امام حسن‏

>مرثيه ‏خواني در سوگ امام حسن

 

مرثيه رسول خدا

حلبي از ابن مسعود نقل مي‏كند: «ما رسول خداصلي الله عليه وآله را گريان بر كسي همانند حمزه نديديم. جنازه او را به طرف قبله قرار داد. آن گاه بر بالين جنازه او ايستاد. سپس صيحه‏اي زد كه نزديك بود غش كند. در اين هنگام فرمود: اي عموي رسول خدا! و اي شير خدا و شير رسول خدا، اي حمزه، اي انجام دهنده خيرات، اي حمزه، اي برطرف كننده غصه‏ها، اي مدافع، اي محافظ رسول خدا!» [1] .

 

 

[1] السيرة الحلبية، ج 1، ص 461.

 

مرثيه ‏خواني فاطمه زهرا

انس بن مالك مي‏گويد: «چون از دفن رسول خداصلي الله عليه وآله فارغ شديم، فاطمه‏عليها السلام رو به من كرده، فرمود: اي انس! چگونه توانستيد خاك بر صورت رسول خدا بريزيد؟ آنگاه شروع به گريه كرده، ندا سر داد: اي پدرم كه دعوت پروردگارت را اجابت نمودي؟! اي پدرم كه به قرب پروردگارت رفتي؟! اي پدرم كه نداي پروردگارت را پاسخ دادي؟!...». [1] .

 

 

[1] عقدالفريد، ج 2، ص 31؛ مسند احمد، ج 3، ص 197.

 

مرثيه ‏خواني عايشه

ابن عبدربّه مي‏گويد: عايشه بر سر قبر ابي‏بكر ايستاده و گفت: «... بزرگ ترين حوادث بعد از رسول خداصلي الله عليه وآله مصيبت فقدان تو است». [1] .

 

 

[1] عقدالفريد، ج 2، ص 37.

 

مرثيه ‏خواني امام حسن‏

طبري به سند خود از خالد بن جابر نقل مي‏كند كه از امام حسن‏عليه السلام شنيدم، بعد از كشته شدن امام علي‏عليه السلام در ضمن خطبه‏اي فرمود: «لقد قتلتم الليلة رجلاً في ليلة فيها نزل القران، و فيها رفع عيسي بن مريم‏عليه السلام و فيها قتل يوشع بن نون فتي موسي‏عليهما السلام، واللَّه ما سبقه احد كان قبله، ولايدركه احد يكون بعده. واللَّه ان كان رسول اللَّه‏صلي الله عليه وآله ليبعثه في السريّة، و جبرئيل عن يمينه و ميكائيل عن يساره، واللَّه ماترك صفراء ولابيضاء الاّ ثمانمائة او سبعمائة ارصدها لخادمه»؛ [1]  «شما امشب مردي را كشتيد كه در آن شب قرآن نازل شد. و در آن شب عيسي بن مريم‏عليه السلام به آسمان رفته و يوشع بن نون جوان مرد موسي‏عليهما السلام كشته شد. به خدا سوگند! قبل از او كسي از او سبقت نگرفته و بعد از او هيچ كس او را درك نخواهد كرد. به خدا سوگند! رسول خداصلي الله عليه وآله او را در سريه [جنگي] مي‏فرستاد، در حالي كه جبرئيل در طرف راست او و ميكائيل در طرف چپ او بود. به خدا سوگند! هيچ زردي و سفيدي [طلا و نقره‏اي] باقي نگذاشت به جز هشتصد و يا هفتصد درهم كه براي خادمش كنار گذارده بود.»

 

 

[1] تاريخ طبري، ج 5، ص 157.

 

مرثيه ‏خواني در سوگ امام حسن

حاكم نيشابوري به سندش از ام‏بكر بن مسور نقل مي‏كند كه گفت: چون حسن بن علي از دنيا رحلت نمود. زنان بني هاشم براي او يك ماه نوحه‏سرايي كردند. [1] .

 

 

[1] مستدرك حاكم، ج 3، ص 173.

 

مرثيه ‏خواني در سوگ امام حسين

با مراجعه به مصادر حديثي و تاريخي پي مي‏بريم كه پيامبرصلي الله عليه وآله و اهل بيت‏عليهم السلام و صحابه و تابعين در زمان حيات خود اقامه عزا براي امام حسين‏عليه السلام داشته و در سوگ او مرثيه‏سرايي كرده‏اند. اينك به مواردي در اين باره اشاره مي‏كنيم:

 

>مرثيه ‏خواني پيامبر قبل از ولادت امام حسين

>مرثيه ‏خواني پيامبر در مسجد بعد از ولادت امام حسين‏

>مرثيه ‏خواني پيامبر در خانه ام ‏سلمه

>مرثيه ‏خواني پيامبر در خانه عايشه

>مرثيه ‏خواني رسول خدا بعد از وفات

>مرثيه ‏خواني امام علي‏ بر امام حسين‏

>مرثيه ‏خواني امام صادق‏

>مرثيه ‏خواني ام‏ البنين

>مرثيه ‏خواني حضرت زينب

>مرثيه ‏خواني ابن عباس

>مرثيه ‏خواني زيد بن ارقم

>مرثيه ‏خواني حسن بصري

 

مرثيه ‏خواني پيامبر قبل از ولادت امام حسين

حاكم نيشابوري به سند صحيح از ام‏الفضل نقل مي‏كند كه فرمود: «روزي بر رسول خداصلي الله عليه وآله وارد شده، عرض كردم: اي رسول خدا! شب گذشته خواب بدي ديدم. حضرت فرمود: آن خواب چيست؟ عرض كردم، خواب بدي است. حضرت فرمود: چيست؟ عرض كردم: در عالم رؤيا ديدم گويا قسمتي از بدن شما جدا شده و در دامان من قرار گرفت. پيامبر فرمود: خواب خوبي ديده‏اي. فاطمه (دخترم) اگر خدا بخواهد پسري به دنيا خواهد آورد كه در دامان تو بزرگ خواهد شد.

ام الفضل مي‏گويد: فاطمه‏عليها السلام حسين‏عليه السلام را به دنيا آورد و او در دامان من بود، همان گونه كه رسول خداصلي الله عليه وآله فرمود، تا آن كه بر رسول خداصلي الله عليه وآله وارد شدم و حسين‏عليه السلام را در دامنش گذاردم. به حضرت توجه كردم، ناگهان ديدم كه اشك از چشمانش سرازير شد. عرض كردم: اي پيامبر خدا! پدر و مادرم به فدايت، چه شده كه شما را گريان مي‏بينم؟ حضرت فرمود: جبرئيل بر من نازل شد و خبر داد كه امتم به زودي او را به شهادت مي‏رسانند. عرض كردم: اين فرزند را؟ حضرت فرمود: آري. آن گاه قسمتي از تربت خونين آن حضرت را به من داد».

اين حديث را عده‏اي از علماي اهل سنت نقل كرده‏اند، از قبيل:

- حاكم نيشابوري. [1] .

- خطيب خوارزمي. [2] .

- ابن صباغ مالكي. [3] .

- ابن حجر مكّي. [4] .

- بيهقي. [5] .

- متقي هندي. [6] .

 

 

[1] مستدرك حاكم، ج 3، ص 176.

[2] مقتل خوارزمي، ج 1، ص 158و159.

[3] الفصول المهمة، ص 154.

[4] الصواعق المحرقه، ص 115.

[5] الخصائص الكبري، ج 2، ص 125.

[6] كنزالعمال، ج 6، ص 223.

 

مرثيه ‏خواني پيامبر در مسجد بعد از ولادت امام حسين‏

خوارزمي حنفي مي‏گويد: «چون از ولادت امام حسين‏عليه السلام يك سال كامل گذشت دوازده ملك در حالي كه صورت‏هايشان قرمز بود و بال‏هاي خود را گسترده بودند بر رسول خداصلي الله عليه وآله فرود آمده، گفتند: اي محمد! زود است كه بر فرزندت حسين آنچه از طرف قابيل بر هابيل وارد شد، بيايد و زود است كه همانند اجر هابيل به او داده شود، و بر قاتل او همانند عذاب قابيل داده خواهد شد. آن روز در آسمان ملكي نبود جز آن كه بر پيامبرصلي الله عليه وآله نازل شده و به او در مصيبت حسين‏عليه السلام تسليت گفت، و از ثوابي كه به او داده مي‏شود خبر داد، و نيز تربت امام حسين‏عليه السلام را بر پيامبرصلي الله عليه وآله عرضه كرد. پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: بار خدايا! هر كس او را خوار كند او را خوارگردان، و هر كس او را مي‏كشد به قتل رسان، و به آنچه را دنبال مي‏كند او را بهره‏مند مساز.

هنگامي كه دو سال كامل از ولادت امام حسين‏عليه السلام گذشت پيامبرصلي الله عليه وآله به سفر رفت. در بين راه توقف نمود و كلمه استرجاع (إِنَّا للَّهِِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ) را بر زبان جاري ساخت و چشمانش پر از اشك شد. از علت آن سؤال شد؟ حضرت فرمود: اين جبرئيل است كه مرا از سرزميني در شطّ فرات به نام كربلا خبر مي‏دهد كه فرزندم حسين بن فاطمه در آن جا به قتل خواهد رسيد. عرض شد: چه كسي او را به قتل مي‏رساند؟ فرمود: مردي به نام يزيد، خداوند او را مبارك نگرداند. و گويا نظر مي‏كنم به بازگشت و مدفنش در كربلا در حالي كه سرش را هديه مي‏برند... پيامبرصلي الله عليه وآله در حالي كه محزون بود از سفر خود بازگشت. بر بالاي منبر رفت و خطبه خواند و مردم را موعظه نمود... آن گاه عرض كرد: بار خدايا! مرا جبرئيل خبر داده كه اين فرزندم كشته و خوار خواهد شد...». [1] .

 

 

[1] مقتل الحسين‏عليه السلام، خوارزمي، ج 1، ص 163.

 

مرثيه ‏خواني پيامبر در خانه ام ‏سلمه

احمد بن حنبل به سند صحيح از انس بن مالك نقل كرده كه گفت: «فرشته باران از پروردگارش اذن گرفت تا خدمت رسول خداصلي الله عليه وآله وارد شود، خداوند به او اجازه داد. حضرت به ام‏سلمه فرمود: مواظب باش تا كسي بر من وارد نشود. ام سلمه مي‏گويد: حسين‏عليه السلام آمد كه داخل شود من او را مانع شدم. حضرت فرار كرد و داخل اتاق رسول خدا شد و از شانه و گردن پيامبر خداصلي الله عليه وآله بالا رفت. آن فرشته به پيامبرصلي الله عليه وآله عرض كرد: آيا او را دوست داري؟ حضرت فرمود: آري. فرشته عرض كرد: آگاه باش! همانا امت تو او را به زودي خواهند كشت. و اگر مي‏خواهي مكاني را كه در آن جا به قتل مي‏رسد به تو نشان دهم. فرشته دستي زد و از خاك قرمز آن مكان آورد. ام‏سلمه آن را برداشته و در مقنعه‏اش گذارد. ثابت گفت كه به ما خبر رسيده كه اين خاك كربلاست». [1] .

 

 

[1] مسند احمد، ج 3، ص 242و265.

 

مرثيه ‏خواني پيامبر در خانه عايشه

ابن عساكر به سند صحيح از عايشه نقل كرده كه گفت: در آن هنگام كه رسول خداصلي الله عليه وآله در خواب بود ناگهان حسين‏عليه السلام وارد شد و به طرف حضرت حركت كرد. من او را از حضرت دور كردم. سپس به دنبال برخي از كارهايم رفتم. حسين‏عليه السلام نزديك پيامبرصلي الله عليه وآله آمد. حضرت در حالي كه گريان بود از خواب بيدار شد. به او عرض كردم: چه چيز شما را به گريه درآورده است؟ حضرت فرمود: جبرئيل تربتي را كه حسين در آن كشته مي‏شود به من نشان داد. غضب خدا بر كسي كه خون او را بر زمين ريزد شديد خواهد شد. آنگاه دست خود را گسترده و ناگاه قبضه‏اي از بطحاء آورد و فرمود: اي عايشه! قسم به كسي كه جانم به دست اوست اين امر مرا محزون مي‏كند. اين چه كسي است از امتم كه بعد از من حسين را به قتل مي‏رساند؟! [1] .

 

 

[1] ترجمه امام علي‏عليه السلام از تاريخ ابن عساكر، رقم 229.

 

مرثيه ‏خواني رسول خدا بعد از وفات

احمد بن حنبل به سند صحيح از ابن عباس نقل كرده كه گفت: پيامبرصلي الله عليه وآله را در نيمه روز در عالم رؤيا ديدم در حالي كه ايستاده و پريشان حال و غبارآلود است در حالي كه در دستش شيشه‏اي پر از خون است. عرض كردم: پدر و مادرم به فدايت! اين چيست؟ حضرت فرمود: اين خون حسين و اصحاب اوست، امروز آن را برداشتم. ابن عباس مي‏گويد: ما آن روز را حساب كرديم همان روزي بود كه حسين‏عليه السلام به شهادت رسيد. [1] .

ترمذي و حاكم به سند صحيح از سلمي نقل كرده كه گفت: ام‏سلمه را ديدم كه در حال گريه است. عرض كردم: چه چيز تو را به گريه در آورده است؟ گفت: رسول خداصلي الله عليه وآله را در عالم خواب مشاهده كردم در حالي كه بر سر و محاسنش خاك نشسته بود. عرض كردم: شما را چه شده اي رسول خداصلي الله عليه وآله؟ حضرت فرمود: لحظه‏اي قبل شاهد كشته شدن حسينم بودم. [2] .

 

 

[1] مسند احمد، ج 1، ص 283؛ مستدرك حاكم، ج 4، ص 397.

[2] مستدرك حاكم، ج 4، ص 19؛ تهذيب تاريخ دمشق، ج 4، ص 340.

 

مرثيه ‏خواني امام علي‏ بر امام حسين‏

الف - احمد بن حنبل به سند صحيح از نجيّ نقل كرده كه او با علي‏عليه السلام حركت نمود. چون به نينوا - كه راهشان به صفين بود - رسيدند، حضرت علي‏عليه السلام ندا داد:در كنار شط فرات. صبر كن اي اباعبداللَّه! عرض كردم: جريان چيست؟ حضرت فرمود: روزي بر رسول خدا وارد شدم در حالي كه دو چشمش اشك ريزان بود، عرض كردم: اي پيامبر خدا! آيا شما را كسي به غضب درآورده است؟ چه شده كه چشمانتان گريان است؟ حضرت فرمود: آري، مدتي پيش از اين جبرئيل از نزد من خارج شد و مرا خبر داد كه حسين در كنار شطّ فرات كشته خواهد شد. آن گاه فرمود: آيا مي‏خواهي از تربت او به تو نشان دهم؟ حضرت فرمود: من گفتم: آري. آن گاه دست خود را دراز كرد و قبضه‏اي از خاك برداشت و به من عطا نمود، من نتوانستم اشك چشمان خود را نگه دارم لذا اشكانم جاري شد. [1] .

ب - نصر بن مزاحم به سندش نقل كرده كه علي‏عليه السلام به سرزمين كربلا وارد شد و در آنجا توقفي نمود. به او عرض شد: اي اميرالمؤمنين! اينجا كربلا است. حضرت فرمود: داراي گرفتاري و بلا است آن گاه با دستش اشاره به مكاني كرد و فرمود: آن جا محلّ ريختن خون‏هاي آنان است. [2] .

ج - حافظ طبراني به سند صحيح از شيبان كه عثماني بود نقل كرده كه گفت: علي‏عليه السلام هنگامي كه به كربلا رسيد برافروخته شد و فرمود: «در اين مكان شهدايي هستند كه براي آنان همانندي نيست به جز شهداي بدر». [3] .

 

 

[1] مسند احمد، ج 2، ص 60و61.

[2] وقعه صفين، ص 158؛ شرح ابن ابي الحديد، ج 1، ص 278.

[3] مقتل خوارزمي، ص 162، به نقل از طبراني.

 

مرثيه ‏خواني امام صادق‏

ابن عبدربّه نقل مي‏كند: امام صادق‏عليه السلام بر كنار قبر جدش حسين‏عليه السلام ايستاد و گفت: «اشهد انّك قد اقمت الصلاة و آتيت الزكاة و امرت بالمعروف و نهيت عن المنكر و اطعت اللَّه و رسوله، و عبدته مخلصاً و جاهدت في سبيله صابراً محتسباً حتي اتاك اليقين، فلعن اللَّه امة قتلتك ولعن اللَّه امة ظلمتك، ولعن اللَّه امة سمعت بذلك فرضيت به»؛ [1]  «گواهي مي‏دهم كه همانا تو نماز را به پا داشته و زكات را پرداختي و به معروف امر كرده و از منكر نهي كردي و خدا و رسولش را اطاعت كرده و او را با اخلاص عبادت نمودي. و در راه او جهاد كرده در حالي كه صبور بوده و همه را به حساب خدا گذاردي تا آن كه تو را يقين فرا رسيد. پس خدا لعنت كند امتي كه تو را به قتل رساند. و خدا لعنت كند امتي را كه به تو ظلم كرد. و خدا لعنت كند امتي را كه كشته شدنت را شنيد و به آن رضايت داد.»

 

 

[1] العقد الفريد، ج 2، ص 8.

 

مرثيه ‏خواني ام‏ البنين

ابوالفرج اصفهاني درباره ام‏البنين مي‏گويد: «ام‏البنين مادر چهار برادر بود كه همگي به قتل رسيده بودند. او به قبرستان بقيع مي‏آمد و بر فرزندانش دلخراش‏ترين و جانسوزترين ندبه‏ها را مي‏خواند. مردم به دور او جمع شده، به ندبه‏هاي او گوش فرا مي‏نمودند. از جمله كساني كه به بقيع مي‏آمد مروان بود، او هميشه به ندبه‏هاي ام‏البنين گوش فرا مي‏داد و گريه مي‏كرد». [1] .

 

 

[1] مقاتل الطالبيين، ص 85.

 

مرثيه ‏خواني حضرت زينب

ابوالفرج اصفهاني و ديگران از حميد نقل كرده‏اند كه هنگام خروج علي بن الحسين اكبر براي جنگ به ميدان، گفت: «نظر كردم به زني كه با سرعت از خيمه بيرون آمد گويا خورشيد طلوع كرده است، او صدا مي‏زد: «يا حبيباه، يابن اخاه»؛ «اي دوست من! اي فرزند برادر من!» درباره او سؤال كردم، گفتند: او زينب دختر علي بن ابي طالب است. آن گاه آمد و خود را بر روي جنازه علي اكبرعليه السلام انداخت. حسين‏عليه السلام آمد و دست او را گرفت و به خيمه برد». [1] .

طبري و ديگران نقل كرده‏اند: «چون روز يازدهم محرّم فرا رسيد ابن سعد دستور داد تا قافله را از كربلا حركت دهند. همسران امام حسين‏عليه السلام و فرزندان و خواهران و دختران حضرت با زينب در آن قافله بودند. آنان را همانند اسيران ترك و روم حركت دادند. زنان گفتند: شما را به حق خدا ما را بر قتلگاه حسين‏عليه السلام عبور دهيد. اسيران را بر بدن حسين و اصحابش در حالي كه بر روي زمين افتاده بودند عبور دادند. چون نگاه زنان به كشته‏ها افتاد صيحه و شيون كرده و بر صورت خود زدند.

راوي مي‏گويد: به خدا سوگند! زينب را فراموش نمي‏كنم كه براي حسين‏عليه السلام ندبه مي‏كرد و با صوت حزين و دل شكسته ندا مي‏داد: «يا محمّداه، صلّي عليك مليك السماء، هذا حسينك مرمّل بالدماء، مقطّع الاعضاء، و بناتك سبايا، الي اللَّه المشتكي، و الي محمد المصطفي و الي علي المترضي و الي فاطمة الزهراء، و الي حمزة سيدالشهداء. يا محمّداه، هذا حسين بالعري، تسفي عليه ريح الصبا، قتيل اولاد البغايا، واحزناه، واكرباه عليك يا اباعبداللَّه، اليوم مات جدي رسول اللَّه، يا اصحاب محمّد! هولاء ذريّة المصطفي يساقون سوق السبايا»؛ «اي محمد! كه فرشتگان آسمان بر تو درود فرستاده‏اند، اين حسين توست كه در خون غوطه‏ور است. اعضايش قطع شده و دخترانش به اسارت رفته‏اند. به سوي خدا و محمّد مصطفي و علي مرتضي و فاطمه زهرا و حمزه سيدالشهدا شكايت مي‏كنم. اي محمد! اين حسين است در اين بيابان كه باد صبا بر او مي‏وزد. او كشته شده به دست اولاد زنا است. امان از حزن تو و مصيبت بر تو اي اباعبداللَّه! امروز جدم رسول خدا رحلت نمود. اي اصحاب محمد! اينان ذريّه مصطفي مي‏باشند كه همانند اسيران مي‏برند.»

راوي مي‏گويد: به خدا سوگند! در آن هنگام زينب هر دشمن و دوستي را به گريه درآورد. [2] .

 

 

[1] مقاتل الطالبيين، ص 115؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 33؛ تاريخ طبري، ج 6، ص 256.

[2] تاريخ طبري، ج 5، ص 465؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 32؛ البداية و النهاية، ج 8، ص 189.

 

مرثيه ‏خواني ابن عباس

ابن عباس خطاب به يزيد مي‏گويد: «تو از من مي‏خواهي كه ياري‏ات كنم و مرا بر دوستي با خود وادار مي‏كني در حالي كه تو بودي كه حسين و جوانان عبدالمطلّب كه چراغ‏هاي هدايت و ستارگان راهنما بودند به قتل رساندي، و لشكريان به دستور و فرمان تو در يك سرزمين آن‏ها را غارت كرده، خون‏هايشان را بر زمين ريختند، و لباس‏هاي آنان را ربودند و لب تشنه سرهايشان را از بدن جدا ساختند...». [1] .

 

 

[1] كامل ابن اثير، ج 4، ص 50؛ مجمع الزوائد، ج 7، ص 25؛ انساب الاشراف، ج 4، ص 18.

 

مرثيه ‏خواني زيد بن ارقم

ابن حجر و ديگران نقل كرده‏اند: هنگامي كه سر امام حسين‏عليه السلام را نزد ابن زياد در كوفه گذاردند، او شروع به زدن با چوب دستي بر دندان‏هاي امام حسين‏عليه السلام نمود. زيدبن ارقم نيز حاضر بود و به ابن زياد گفت: چوب دستي خود را بردار، به خدا سوگند! مدت زيادي رسول خداصلي الله عليه وآله را مشاهده كردم كه ما بين اين دو لب‏ها را مي‏بوسيد. آن گاه شروع به گريه كرد. [1] .

 

 

[1] صواعق المحرقه، ص 118؛ تذكرة الخواص، ص 231؛ تاريخ طبري، ج 4، ص 349.

 

مرثيه ‏خواني حسن بصري

سبط بن جوزي از زهري نقل مي‏كند: «چون خبر كشته شدن حسين به حسن بصري رسيد چندان گريست كه هر دو گونه‏اش مرطوب شد. آن گاه گفت: خوار باد امتي كه فرزند دختر پيامبرش را به قتل رسانده است. به خدا سوگند! سر حسين به جدش بازمي گردد، آن گاه جد و پدرش از پسر مرجانه انتقام او را خواهند گرفت». [1] .

 

 

[1] تذكرة الخواص، ص 240.

 

مرثيه ‏خواني به شعر

شكي نيست كه شعر تأثير بسزايي در روح و روان و عواطف انسان دارد، و لذا اگر مطالب را در قالب شعر قرار دهيم اثر بيشتري خواهد داشت در قلوب و نفوس مردم.

واقعه كربلا كه به خودي خود محرّك احساسات و عواطف مسلمانان است اگر در قالب شعر درآيد مي‏تواند تأثير بسزايي در تحريك عواطف و احساسات مردم داشته باشد و از اين راه مردم به امام حسين‏عليه السلام و اهداف او نزديك‏تر شوند. اينك اين مسأله را به لحاظ حكم شرعي مورد بررسي قرار مي‏دهيم:

 

>ادله جواز و رجحان مرثيه‏ خواني به شعر

>مرثيه ‏خواني به شعر در سوگ امام حسين‏

 

ادله جواز و رجحان مرثيه‏ خواني به شعر

براي اثبات اين مطلب مي‏توان به ادله‏اي چند تمسك نمود:

 

>اصل اباحه

>تعظيم شعائر ديني

>مرثيه ‏خواني حضرت آدم‏

>مرثيه ‏خواني به شعر براي پيامبر

>تقرير مراثي صحابه از ناحيه پيامبر

 

اصل اباحه

اصل اوّلي در تمام اشياء اباحه است، اين امر در مورد مرثيه‏خواني نيز جاري است، مادامي كه دليلي بر خلاف آن نباشد. و از آن جا كه اين امر مورد نهي واقع نشده بلكه دليل بر رجحان آن وجود دارد لذا داخل در اصل اوّلي اباحه و جواز است.

 

 

تعظيم شعائر ديني

كسي كه قرار است براي او مرثيه‏خواني شود در صورتي كه از اولياي الهي بوده و از رهبران جامعه به حساب مي‏آيد، با مرثيه‏خواني احساسات مردم را به او جذب كرد،ه در نتيجه مردم را به طرف او سوق مي‏دهيم كه اين عمل به نوبه خود تشويق مردم به متابعت و پيروي از آن شخص خواهد بود. كه همان پيروي از آن وليّ خدا و دستورات او است. لذا مي‏توان گفت كه مرثيه‏خواني از مصاديق بارز تعظيم شعائر الهي است.

 

 

مرثيه ‏خواني حضرت آدم‏

طبري به سندش از حضرت علي‏عليه السلام نقل كرده كه فرمود: «چون فرزند آدم برادرش را به قتل رسانيد حضرت براي او گريست و چنين مرثيه‏خواني كرد:

 

تغيّرت البلاد و من عليها 

فلون الارض مغبّر قبيح

 

تغيّر كلّ ذي طعم و لون 

و قلّ بشاشة الوجه المليح [1] .

 

 

 

[1] تاريخ طبري، ج 1، ص 37؛ كامل ابن اثير، ج 1، ص 43.

 

مرثيه ‏خواني به شعر براي پيامبر

جماعت بسياري از صحابه و ديگران در سوگ رسول خداصلي الله عليه وآله با شعر مرثيه‏خواني كردند:

الف - مرثيه‏خواني حضرت زهراعليها السلام؛

ابن عبدربه نقل مي‏كند: فاطمه بر بالاي قبر پدرش ايستاد و عرض كرد:

 

فقدناك فقد الارض و ابلها 

و غاب مذغبت عنّا الوحي و الكتب

 

فليت قبلك كان الموت صادفنا 

لمّا نعيت و حالت دونك الكثب [1] .

 

ب - مرثيه دختر عبدالمطلّب:

 

ألا يا رسول اللَّه كنت رجاءنا 

و كنت بنا برّاً و لم تك جافياً

 

و كنت رحيماً هادياً و معلّماً 

ليبك عليك اليوم من كان باكياً [2] .

 

ج - مرثيه حسّان بن ثابت:

 

و مالك لاتبكين ذاالنعمة التي 

علي الناس منها سائغ يتغمّد

 

فجودي عليه بالمدموع و أعولي 

لفقد الذي لامثله الدهر يوجد

 

و ما فقد الماضون مثل محمّد 

و لا مثله حتّي القيمة يفقد

 

د - مرثيه ابوسفيان بن حارث؛

ابن اسحاق مي‏گويد: ابوسفيان بن حارث در سوگ پيامبرصلي الله عليه وآله بسيار گريست و در رثاي او چنين گفت:

 

أرّقت فبات ليلي لايزول 

و ليل اخي المصيبة فيه طول

 

فاسعدني البكاء و ذاك فيما 

اصيب المسلمون به قليل

 

لقد عظمت مصيبتنا و جلت 

عشية قيل: قد قبض الرسول [3] .

 

ه - مرثيه ابي ذؤيب هذلي:

 

كسفت لمصرعه النجوم و بدرها 

و تزعزعت آطام بطن الأبطح

 

و تزعزعت اجبال يثرب كلّها 

و نخيلها لحلول خطب مفدح [4] .

 

و - مرثيه ابي الهيثم بن تيّهان:

 

لقد جدعت آذاننا و انوفنا 

غداة فجئنا بالنبيّ محمّد [5] .

 

ز - مرثيه ام‏رعله قشيريه:

 

يا دار فاطمة المعمور ساحتها 

هيجت لي حزناً حييت من دار [6] .

 

ح - مرثيه عامر بن طفيل:

 

بكت الارض و السماء علي النو 

ر الذي كان للعباد سراجاً

 

من هدينا به الي سبل ال 

ق و كنّا لانعرف المنهاجا [7] .

 

ط - مرثيه سواد بن قارب:

 

بكت عليه ارضنا و سماؤنا 

و تصدّعت وجداً به الاكباد

 

لو قيل: تفدون النبيّ محمداً 

بذلت له الاموال و الاولاد

 

 

 

[1] العقد الفريد، ج 3، ص 218.

[2] الاستيعاب در حاشيه الاصابة، ج 4، ص 312.

[3] الاستيعاب، ج 4، ص 134.

[4] همان، ج 4، ص 98.

[5] الاصابة، ج 4، ص 186.

[6] همان، ص 276.

[7] همان، ج 3، ص 54.

 

تقرير مراثي صحابه از ناحيه پيامبر

صحابه در سوگ بسياري از افراد در حضور پيامبرصلي الله عليه وآله مرثيه‏خواني كردند و حضرت نه تنها آنان را از اين كار نهي نفرمود بلكه آنان را نيز بر اين كار تشويق كرد.

الف - مرثيه براي حمزة بن عبدالمطلّب؛

صفيه دختر عبدالمطلب و برادر حمزه مي‏گويد:

 

أسائلة اصحاب أحد مخافة 

بنات ابي من اعجم و خبير

 

فقال الخبير انّ حمزة قد ثوي 

وزير رسول اللَّه خير وزير

 

دعاه الي الحقّ ذوالعرش دعوة 

الي جنّة يحيا بها و سرور [1] .

 

كعب بن مالك در سوگ حمزه مي‏گويد:

 

صفيّة قومي و لاتعجزي 

و بكّي النساء علي حمزة

 

و لاتسأمي ان تطيلي البكا 

علي اسداللَّه في الهزّة

 

فقد كان عزّاً لأيتامنا 

و ليث الملاحم في البزّة

 

يريد بذاك الرضا احمد 

و رضوان ذي العرش و العزّة [2] .

 

ب - مرثيه براي عبيدة بن حارث بن عبدالمطلب، شهيد بدر؛

چون عبيده در بدر به شهادت رسيد، كعب بن مالك انصاري گريه‏كنان در سوگ او گفت:

 

ايا عين جودي و لاتبخلي 

بدمعك حقاً و لاتنزري

 

علي سيّد هدّنا هُلَله 

كريم المشاهد و العنصر [3] .

 

ج - مرثيه براي جعفر بن ابي طالب و شهداي موته؛

حسّان بن ثابت مي‏گويد:

 

فلايُبعدن اللَّه قتلي تتابعوا 

بمؤتة منهم ذوالجناحين جعفر

 

و زيد و عبداللَّه فيمن تتابعوا 

جميعاً و اصحاب المنيّة تخطر [4] .

 

كعب بن مالك انصاري مي‏گويد:

 

نام العيون و دمع عينك يهمل 

سحّاً كما و كفّ الطباب المخضّل

 

في ليلة وردت عليّ همومها 

طوراً أخن و تارة أتململ

 

صبروا بموتة للإله نفوسهم 

حذر الردي و مخافة ان ينكلوا

 

اذ يهتدون بجعفر و لوائه 

قدّام اوّلهم فنعم الاوّل [5] .

 

د - مرثيه كشته شدگان روز رجيع؛

جماعتي نزد رسول خداصلي الله عليه وآله آمده و ايشان خواستند تا گروهي را براي تعليم احكام اسلام به منطقه آنها بفرستد. پيامبرصلي الله عليه وآله شش نفر از اصحاب خود را به سوي آن‏ها فرستاد.

هنگامي كه به چشمه رجيع كه آبي براي قبيله هذيل بود رسيدند. با كمك گرفتن از قبيله هذيل بر اين شش نفر حمله كردند. آنان در ابتدا گفتند: ما نمي‏خواهيم شما را بكشيم بلكه مي‏خواهيم شما را به اهل مكه تسليم كنيم تا جايزه بگيريم. برخي از آن شش نفر با آنها جنگيدند تا كشته شدند ولي خبيب و همراه او خود را تسليم كردند. در بين راه همراه او خواست كه بر آنان شمشير بكشد كه او را نيز با سنگ به شهادت رساندند. و در آخر هم خبيب را به اهل مكه تسليم نمودند و اهل مكه او را به دار آويختند. حسان درباره آنان مي‏گويد:

 

صلّي الإله علي الذين تتابعوا 

يوم الرجيع فاكرموا و اثيبوا

 

رأس السرية مرثد و اميرهم 

و ابن البكير امامهم و خُبيب [6] .

 

و نيز در سوگ آنان گريه‏كنان مي‏گويد:

 

ما بال عينك لاترقأ مدامعها 

سحّاً علي الصدر مثل الؤلؤ القلق

 

علي خُبيب فتي الفتيان قد علموا 

لافشل حتّي تلقاه و لانزق [7] .

 

ه - مرثيه نعم در سوگ همسرش از شهيدان احد؛

 

يا عين جودي بفيض غير ابساس 

علي كريم من الفتيان لبّاس [8] .

 

و - مرثيه براي سعد بن معاذ، مجروح روز خندق؛

مردي از انصار در مورد سعد مي‏گويد:

 

و ما اهتزّ عرش اللَّه من موت هلك 

سمعنا به الاّ لسعد ابي عمرو [9] .

 

حسّان بن ثابت گريان در مصيبت سعد مي‏گويد:

 

لقد سجمت من دمع عيني عبرة 

و حقّ لعيني ان تفيض علي سعد

 

قتيل ثوي في معرك فجعت به 

عيون ذواري الدمع دائمة الوجد [10] .

 

ز - مرثيه براي شهداي چاه معونه؛

ابو برّاء به رسول خداصلي الله عليه وآله عرض كرد: اگر كساني از اصحابت را به اهل نجد بفرستي، اميد مي‏رود كه آنان دعوت تو را بپذيرند. پيامبرصلي الله عليه وآله جماعتي را به نجد فرستاد، آنان حركت كرده و در كنار چاه «معونه» فرود آمدند. نامه رسول خداصلي الله عليه وآله را به عامر بن طفيل دادند ولي او در آن نظر نكرد، و هم فرستاده را به قتل رسانيد و هم با كمك قبايل ديگر، آن عده از مسلمانان را كشتند.

عبداللَّه بن رواحه بر نافع بن بديل بن ورقاء خزاعي از شهداي اين واقعه گريسته، مي‏گويد:

 

رحم اللَّه نافع بن بديل 

رحمة المبتغي ثواب الجهاد

 

صابر صادق وفيّ اذاما 

اكثر القوم قال قول السداد [11] .

 

حسان بن ثابت گريه‏كنان درباره آنان مي‏گويد:

 

علي قتلي معونة فاستهلّي 

بدمع العين سحاً غير نزر [12] .

 

ح - مرثيه براي عثمان بن مظعون؛

چون عثمان بن مظعون از دنيا رحلت كرد، همسرش درباره او چنين گفت:

 

يا عين جودي بدمع غير ممنون 

علي رزيّة عثمان بن مظعون

 

علي امرئ كان في رضوان خالقه 

طوبي له من فقيد الشخص مدفون [13] .

 

ط - مرثيه براي وليد بن وليد بن مغيره؛

ام‏سلمه همسر پيامبرصلي الله عليه وآله گريه‏كنان براي وليد مي‏گويد:

 

يا عين فابكي للوليد بن الوليد بن مغيرة 

قد كان غيثاً في السنين و رحمة فينا و ميره [14] .

 

ي - مرثيه براي زيد بن عمر بن خطاب؛

اياس بن بكير در مرثيه او كه در جنگ بني عدي كشته شد، مي‏گويد؛

 

ألا يا ليت امّي لم تلدني 

و لم اك في الغزاة لدي البقيع

 

و لم أر مصرع بن الخير زيد 

و هدّته هنا لك من صريع [15] .

 

ك - مرثيه حضرت علي‏عليه السلام در سوگ فاطمه‏عليها السلام:

اميرالمؤمنين‏عليه السلام بر بالاي قبر فاطمه‏عليها السلام ايستاده، در حالي كه غصه‏ها و بغض‏ها گلوگيرش شده بود نتوانست جلوي اشك سوزان از قلب خود را بگيرد، در اين هنگام است كه مي‏گويد:

 

لكل اجتماع من خليلبن فرقة 

و كلّ الذي دون الممات قليل

 

و انّ افتقادي واحداً بعد واحد 

دليل علي أن لايدوم خليل [16] .

 

 

 

[1] سيره ابن هشام، ج 3، ص 167.

[2] همان، ص 158.

[3] همان، ص 25.

[4] همان، ج 4، ص 384و385.

[5] همان، ص 386.

[6] همان، ج 3، ص 183.

[7] همان، ص 177.

[8] همان، ص 168.

[9] همان، ج 4، ص 54.

[10] همان، ص 296.

[11] همان، ج 3، ص 188.

[12] همان، ص 189.

[13] الاستيعاب، ج 3، ص 630.

[14] همان.

[15] همان، ج 1، ص 102.

[16] العقد الفريد، ج 2، ص 9.

 

مرثيه ‏خواني به شعر در سوگ امام حسين‏

ابوالفرج اصفهاني مي‏گويد: «شعرا به اقدام به مرثيه‏سرايي براي امام حسين‏عليه السلام نمي‏كردند». [1] .

ولي در عين حال گروهي در سوگ امام حسين‏عليه السلام شعر سرودند: سبط بن جوزي از سدّي نقل مي‏كند كه گفت: «اوّل كسي كه در سوگ حسين مرثيه سرايي كرد عتبة بن عمرو عبسي بود».

با مرور به كتب تاريخي پي مي‏بريم كه شعرايي بوده‏اند كه درباره مصيبت امام حسين عليه السلام شعر سروده‏اند اينك به برخي از آنان اشاره مي‏كنيم:

 

>سليمان بن قته

>ابوالرجح خزاعي

>زينب دختر اميرالمؤمنين‏

>جعفر بن عفان

>محمد بن ادريس شافعي

>امير عضدالدين

>جد سبط بن جوزي

>رباب همسر امام حسين‏

>عبيدالله بن حر جعفي

 

[1] مقاتل الطالبيين، ص 90.

 

سليمان بن قته

او كه يكي از مردان قبيله بني تميم بن مرّة بن كعب بن لؤي و از طرفداران بني هاشم بوده و از تابعين به حساب مي‏آمد در مرثيه امام حسين‏عليه السلام شعري دارد كه اوّل آن چنين است:

 

مررت علي ابيات آل محمّد 

فلم أرها كعهدها يوم حلّت [1] .

 

 

 

[1] كامل ابن اثير، ج 4، ص 91؛ مقاتل الطالبيين، ص 91.

 

ابوالرجح خزاعي

مرزباني مي‏گويد: ابوالرجح خزاعي بر فاطمه دختر حسين بن علي‏عليه السلام وارد شد و براي او مرثيه‏اي درباره حسين‏عليه السلام قرائت كرد كه مطلع آن چنين است:

 

أجالت علي عيني سجائب عبرة 

فلم تصحّ بعد الدمع حتيّ ارمعلّت

 

تبكي علي آل النبيّ محّمد 

ما اكثرت في الدمع لا بل اقلّت [1] .

 

 

 

[1] معجم الشعراء، ص 232.

 

زينب دختر اميرالمؤمنين‏

چون سر مبارك امام حسين‏عليه السلام و اسرا به مدينه رسيد، همه اهل مدينه ضجّه‏كنان و گريه كنان از خانه‏ها بيرون ريختند. در اين هنگام زينب دختر علي بن ابي طالب‏عليهم السلام صيحه كنان فرياد مي‏زد: واحسيناه، وااخوتاه، واأهلاه، وامحمّداه. آن گاه فرمود:

 

ماذا تقولون اذ قال النبيّ لكم 

ماذا فعلتم و انتم آخر الأمم

 

بأهل بيتي و اولادي أما لكم 

عهد أما أنتم توفون بالذمم

 

ذريّتي و بنو عمّي بمضيعة 

منهم أساري و منهم ضرّجوا بدم

 

ما كان هذا جزائي اذ نصحت لكم 

ان تخلفوني بسوء في ذوي رحمي [1] .

 

 

 

[1] تاريخ طبري، ج 5، ص 293؛ البداية و النهاية، ج 8، ص 198؛ تذكرةالخواص، ص 275.

 

جعفر بن عفان

او كه از اصحاب امام صادق‏عليه السلام است، در مرثيه امام حسين‏عليه السلام چنين مي‏گويد:

 

لبّيك علي الاسلام من كان باكياً 

فقد ضيّعت احكامه و استحلّت

 

غداة حسين للرماح دريئة 

و قد نهلت منه السيوف و علّت

 

و غودر في الصحراء لحماً مبدّداً 

و قد نهلت منه السيوف و علّت

 

فما نصرته امّة السوء اذ دعا 

لقد طاشت الاحلام منها و ضلّت [1] .

 

 

 

[1] مقتل خوارزمي، ج 2، ص 144.

 

محمد بن ادريس شافعي

محمّد بن عزّالدين يوسف بن حسن زرندي - شيخ حديث در مسجد پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله - از ابوالقاسم فضل بن محمد مستملي و او از قاضي ابوبكر سهل بن محمد او از ابوالقاسم بكران بن طيّب نقل كرده كه به او خبر رسيده كه شافعي اين اشعار را مي‏خوانده است:

 

تأوّب هميّ و الفؤاد كئيب 

و أرّق عيني و الرقاد غريب

 

و ممّا نفي نومي و شيّب لُمّتي 

تصاريف ايّام لهنّ خطوب

 

تزلزلت الدنيا لآل محمدّ 

و كادت لهم صمّ الجبال تذوب

 

و غارت نجوم و اقشعرّت ذوائب 

و هتّك استار و شقّ جيوب

 

فللنصل إعوال و للرّمح رنّة 

و للخيل من بعد الصّهيل نحيب

 

فمن مبلغ عنيّ الحسين رسالةً 

و ان كرهتها انفس و قلوب

 

قتيل بلاجرم كأنّ قصيصه 

صبيغ بماء الأُرجوان خضيب

 

يُصلّي علي المختار من آل هاشم 

و يُغزي بنوه انّ ذا لعجيب

 

لئن كان ذنبي حبّ آل محمّد 

فذلك ذنب لست عنه اتوب

 

هم شفعائي يوم حشري و موقفي 

و حبّهم للشافعيّ ذنوب [1] .

 

 

 

[1] معارج الوصول، زرندي، ص 80؛ مقتل الحسين، خوارزمي، ج 2، ص 126.

 

امير عضدالدين

زرندي از امير عضدالدين محمد بن علي بن احمد بن علي بن عبداللَّه وزير نقل كرده كه در مرثيه حسين بن علي‏عليه السلام و اهل بيتش‏عليهم السلام ابياتي همانند آب زلال بلكه رقيق‏تر از آن سروده است كه بخشي از آن چنين است:

 

بدت كربلا ملأي من الكرب و البلا 

فقوما معي في ارضها و قفا نبكي

 

بها قتلوا سبط النبيّ محمدٍ 

و باعوا هذاك الرّشد بالمال و المُلك

 

و ضاعت دماءٌ بالعراق عزيزةٌ 

مكرّمةٌ اذ كان راماً من المسك

 

فياويل اقوام طغاة تعرّضوا 

لتلك الدماء الفاطميّات بالسفك [1] .

 

 

 

[1] همان، ص 81.

 

جد سبط بن جوزي

سبط بن جوزي از جدّش اشعاري را در مصيبت امام حسين‏عليه السلام نقل كرده كه بخشي از آن چنين است:

 

و لمّا رأوا بعض الحياة مذلّة 

عليهم و عزّ الموت غير محرّم

 

أبوا أن يذوقوا العيش و الذلّ واقع 

عليه و ماتوا ميتة لم تذمم [1] .

 

 

 

[1] تذكرة الخواص، ص 373.

 

رباب همسر امام حسين‏

ابوالفرج اصفهاني از هشام كلبي نقل كرده كه گفت: از رباب بعد از شهادت امام حسين‏عليه السلام خواستگاري شد ولي او امتناع نمود و فرمود: من بعد از فرزند رسول خداصلي الله عليه وآله با كسي ازدواج نخواهم كرد. آن گاه اين ابيات را در سوگ امام حسين‏عليه السلام سرود:

 

انّ الذي كان كان يستضاء به 

بكربلاء قتيل غير مدفون

 

سبط النبيّ جزاك اللَّه صالحة 

عنّا و جنّبت خسران الموازين

 

قد كنت لي جبلاً صعباً ألوذ به 

و كنت تصحبنا بالرحم و الدين

 

من لليتامي و من للسائلين و من 

يغني و يؤوي اليه كل مسكين

 

و اللَّه لا ابتغي صِهراً بصحركم 

حتيّ اغيّب بين الرمل و الطين [1] .

 

 

 

[1] الأغاني، ج 16، ص 141و142.

 

عبيدالله بن حر جعفي

ابن اثير مي‏نويسد: «چون معاويه از دنيا رفت و حسين بن علي‏عليه السلام به قتل رسيد، عبيداللَّه بن حرّ جعفي از جمله كساني بود كه در قتل امام شركت نكرده و عمداً خود را مخفي كرده بود. چون حسين‏عليه السلام كشته شد، ابن زياد شروع به جست و جوي اشراف از اهل كوفه نمود ولي عبيداللَّه بن حرّ را نديد، تا اين كه خود عبيداللَّه بن حرّ بر ابن زياد وارد شد. پسر زياد به او گفت: كجا بودي؟ او گفت: مريض بودم.

ابن زياد گفت: مريض قلب يا مريض بدن؟ او گفت: قلبم مريض نبوده است، ولي بدنم مريض بود و خداوند بر من منّت گذارده و آن را عافيت بخشيد. ابن زياد گفت: دروغ گفتي، ولي تو با دشمنان ما بودي.

او گفت: اگر من با آن‏ها بودم مرا نيز يافته بودي.

ابن زياد از عبيدالله بن حر غافل شد، و لذا او از دارالاماره بيرون آمده و سوار بر اسبش شد. ابن زياد درباره او سؤال كرد، گفتند: او سوار بر اسبش شده است. ابن زياد گفت: او را نزد من آوريد.

مأموران پشت سر او رفتند و گفتند: امر امير را اطاعت كن. گفت: به او خبر دهيد هرگز با ميل خود نزد او نخواهم آمد. آن گاه اسبش را به حركت درآورده و بر منزل احمد بن زياد طائي وارد شد. اصحابش دور او را گرفتند.

آن گاه از خانه خارج شد و خود را به كربلا رسانيد. نظر بر قتلگاه حسين‏عليه السلام و كشته‏شدگان همراهش انداخت و بر آنان استغفار كرد. سپس به طرف مداين آمد. وي در سوگ شهيدان به خون خفته، در قصيده‏اي مي‏گويد:

 

يقول امير غادر و ابن غادر 

ألا كنت قابلت الشهيد بن فاطمه

 

و نفسي علي خذلانه و اعتزاله 

و بيعة هذا الناكث العهد لائمه

 

فيا ندمي ان لا اكون نصرته 

ألا كلّ نفس لاتسدد نادمه

 

و يا ندمي أن لم أكن من حماته 

لذو حسرة ما ان تفارق لازمه

 

سقي اللَّه ارواح الذين تآزروا 

علي نصره سقياً من الغيث دائمه

 

وقفت علي اجداثهم و مجالهم 

فكاد الحشي ينفض و العين ساجمه [1] .

 

 

 

[1] كامل ابن اثير، ج 4، ص 237و238.

 

 


| شناسه مطلب: 74724