تأثیرات عاشورا

تأثیرات عاشورا   >عاشورا از دیدگاه اندیشمندان >تحول مذهبی و عاشورا   عاشورا از دیدگاه اندیشمندان هر کس واقعه کربلا و آن چه را که در روز عاشورا اتفاق افتاد بخواند، یا از زبان کسی بشنود، به طور حتم از آن چه بر امام حسین‏علیه السلام و

تأثيرات عاشورا <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

 

>عاشورا از ديدگاه انديشمندان

>تحول مذهبي و عاشورا

 

عاشورا از ديدگاه انديشمندان

هر كس واقعه كربلا و آن چه را كه در روز عاشورا اتفاق افتاد بخواند، يا از زبان كسي بشنود، به طور حتم از آن چه بر امام حسين‏عليه السلام و اهل بيت و اصحاب او وارد شده، عميقاً محزون و متأثر خواهد شد. به همين جهت است كه تصميم خود را گرفته، بار سفر مي‏بندد و به سوي آن حضرت سفري باطني و معنوي مي‏كند و به او جذب شده و با او همدردي و همدلي مي‏نمايد. و اين مسأله‏اي است كه در كساني كه اين واقعه را شنيده يا خوانده‏اند تحقق يافته است. اينك به نمونه هايي از اين افراد اشاره مي‏كنيم:

 

>نويسنده انگليسي فراياستارك

>پرفسور براون

>چارلز ديكنز

>توماس ماساريك

>جستيس آ.راسل

>كاپتين، ه نيبلت

>گيبون، مورخ انگليسي

>موريس دوكبري

>بولس سلامه

>گابريل دانكيري

>جرج جرداق

>دكتر ژوزف

>كلودين رولو

>مهاتما گاندي

>ساور جيني نايد

>ايرونيك

>جميلي

>ماربين، محقق آلماني

>جرجي زيدان

>نيكلسون

 

نويسنده انگليسي فراياستارك

او در كتاب معروف خود «صور بغدادية» فصل كوچكي را به واقعه عاشورا اختصاص داده و در ابتداي آن فصل مي‏گويد: «شيعه در تمام عالم اسلامي، ياد حسين و مقتل او را زنده مي‏كند و در دهه اوّل محرّم به طور علني اين مطلب را دنبال مي‏نمايد. و حزن و اندوه چنان بر آنان مستولي مي‏شود كه در روز آخر هيئت‏هاي عزاداري به راه انداخته و عزاداري مي‏كنند...». [1] .

او همچنين در فصلي مستقل و به طور مفصل درباره «نجف اشرف» در همان كتاب مي‏گويد: «و درمسافتي نه چندان طولاني از اين بقعه، فرزندش حسين‏عليه السلام در طرف باديه رسيد. او اسبش را حركت و جولان داد تا در سرزمين كربلا فرود آمد و در همان مكان خيمه زد. در حالي كه دشمنانش او را احاطه كرده و راه‏هاي آب را بر او مسدود كرده بودند. و هميشه تفصيلات اين وقايع واضح و آشكار تا به امروز در افكار مردم بوده است، همان گونه كه قبل 1257 سال نيز چنين بود. امكان استفاده و زيارت از اين شهرهاي مقدس وجود ندارد مگر با اطلاع و آگاهي از اين واقعه زيرا واقعه مصيبت بار حسين‏عليه السلام بر هر موجودي نفوذ كرده تا به حدّي كه به ريشه‏ها رسيده است. و اين واقعه از جمله قصه‏هاي نادري است كه انسان با خواندن آن نمي‏تواند جلوي گريه خود را بگيرد».

او آن گاه مي‏گويد: «تاريخ از آن زمان كه اين فاجعه اتفاق افتاد، در كربلا و نجف توقف نمود؛ زيرا مردم بعد از آن واقعه به جهت يادبود تبري از دشمنان حسين مظلوم در اين دو شهر سكني گزيدند». [2] .

 

 

[1] صور بغدادية، ص 150-145.

[2] همان، به نقل از موسوعة العتبات المقدّسة.

 

پرفسور براون

مستشرق معروف پرفسور براون درباره فاجعه مصيبت‏بار امام حسين‏عليه السلام در كربلا مي‏گويد: «يادآوري واقعه كربلا كه در آن سبط رسول بعد از تحمّل آزار و عطش به شهادت رسيد كافي است تا در سردترين و سست‏ترين افراد اثر گذارد. و حتي كساني را كه به امور حماسي و حزن‏آور اعتنا و توجّهي ندارند به خود آورده و روح آنان را به مدارج كمال بالا برد، به حدّي كه درد و مرگ براي آنان چيزي بي ارزش و سست شود». [1] .

او همچنين مي‏گويد: «آيا قلبي پيدا مي‏شود كه وقتي درباره كربلا سخني به گوش او مي‏رسد، مالامال حزن و اندوه نگردد؟ حتّي غير مسلمانان هم نمي‏توانند پاكي روحي را كه اين جنگ اسلامي در برداشت انكار كنند». [2] .

 

 

[1] آدام الكلام، علي پاشا صالح، ص 199، از كتاب تاريخ الأدب الايراني، براون.

[2] رهبر آزادگان، ص 53.

 

چارلز ديكنز

اين نويسنده انگليسي درباره قيام عاشورا مي‏نويسد: «اگر مقصود حسين‏عليه السلام جنگ در راه خواسته‏هاي دنيوي خود بود، من نمي‏فهمم چرا خواهران و كودكانش را همراه خود برد؟ پس عقل چنين حكم مي‏كند كه او به خاطر اسلام فداكاري خويش را انجام داد». [1] .

 

 

[1] رهبر آزادگان، ص 52.

 

توماس ماساريك

او در مقايسه‏اي بين امام حسين‏عليه السلام و حضرت عيسي‏عليه السلام مي‏گويد: «مصايب مسيح نسبت به مصايب حسين‏عليه السلام مانند پَر كاهي است در برابر كوهي بزرگ». [1] .

 

 

[1] همان، ص 53.

 

جستيس آ.راسل

اين شاعر انگليسي منظره غم‏انگيز عاشورا را چنين ترسيم مي‏كند: «... آن‏ها دهان مبارك امام را باچوب‏هاي خود نواختند. اي پيكري كه زير سم اسبان لگدكوب شدي! تو همان بدني بودي كه بينندگان را مسحور مي‏ساختي. خوني كه از رگ‏هاي مباركت ريخته و خشك شده، معجوني آسماني است كه تا كنون هيچ سم اسبي با چنين رنگ الهي رنگ نشده است. اي زمين برهنه و باير كربلا كه در روي تو نه علفي است و نه چمني! براي ابد آهنگ حزن و آه بر تو پوشيده باد چون كه در سرزمين تو بدن پاره پاره مقدّس پسر فاطمه‏عليها السلام افتاده است. آن كه روح خويش را به خداوند تقديم نمود». [1] .

 

 

[1] حسين‏عليه السلام پيشواي انسان‏ها، ص 11و12.

 

كاپتين، ه نيبلت

او در ترسيم شب عاشورا مي‏نويسد: «آن شب، هنگامي كه آتش اردوها در اطراف او در بيابان شعله مي‏زد، امام پيروانش را جمع كرد و در يك سخنراني طولاني فرمود: كساني كه با من بمانند فردا شهيد خواهند شد. سپس عمل بسيار زيبايي انجام داد كه نشانه آگاهي كامل او از ضعف بشري و قدرت روح فداكاري وي و علامت قلب رئوف آن بزرگوار بود... به پيروان خود فرمود: هر كس جرئت و قوّت ايستادگي و شهادت را در خود نمي‏بيند در تاريكي به طور ناشناس و بدون خجالت برود. صبح روز عاشورا كه ابرهاي ارغواني در آسمان شرق جمع مي‏شد، هفتاد و يك نفر با ايمان دور امام را گرفتند و همگي آماده مرگ و شهادت بودند». [1] .

 

 

[1] همان، ص 46.

 

گيبون، مورخ انگليسي

او مي‏نويسد: «با آن كه مدّتي از واقعه كربلا گذشته و ما هم با صاحب واقعه هم وطن نيستيم، مع ذلك مشقّات و مشكلاتي را كه امام حسين‏عليه السلام تحمّل نمود احساسات سنگ‏دل‏ترين خواننده را بر مي‏انگيزد، چنان كه يك نوع عطوفت و مهرباني نسبت به آن حضرت در خود مي‏يابد». [1] .

 

 

[1] رهبر آزادگان، ص 51.

 

موريس دوكبري

اين مورخ آمريكايي درباره عزاداري مي‏نويسد: «اگر تاريخ‏نويسان ما حقيقت روز عاشورا را درك مي‏كردند، اين عزاداري را غير عادي نمي‏پنداشتند. پيروان حسين‏عليه السلام به واسطه عزاداري براي امام خود مي‏دانند كه نبايد زير بار ذلّت، پستي و سلطه استعمار بروند، زيرا شعار امام و پيشواي آنان تن ندادن به ظلم و ستم بود. حسين‏عليه السلام در راه شرف و ناموس و مردم و بزرگي مقام و مرتبه اسلام، از جان و مال و فرزند گذشت و زير بار استعمار و ماجراجويي يزيد نرفت. پس بياييد ما هم شيوه او را سرمشق خود قرار داده و از ظلم يزيد و يزيديان و بيگانگان خلاصي يابيم و مرگ با عزّت را بر زندگي با ذلّت ترجيح دهيم. و اين است خلاصه تعاليم اسلام. ملّتي كه از گهواره تا گور تعاليمش اين چنين است پيدا است كه داراي چه مقام و مرتبه‏اي خواهد بود. چنين ملّتي داراي هر گونه شرف و افتخار است، چون همه افراد آن سرباز حقيقت و عزّت و شرف است». [1] .

 

 

[1] زندگي پيشوايان، ص 84و85.

 

بولس سلامه

اين شاعر مسيحي مي‏گويد: «شب‏هايي كه بيدار بودم و با درد و رنج مي‏گذراندم و افكار و تخيّلاتم مرا به ياد گذشتگان مي‏كشاند و در تاريخ گذشته دو شهيد بزرگ: امام علي‏عليه السلام و سپس امام حسين‏عليه السلام سير مي‏كردم، يك بار براي مدّتي طولاني به جهت علاقه‏اي كه به آن دو بزرگوار داشتم گريستم، و سپس شعر علي و حسين‏عليهما السلام را سرودم». [1] .

 

 

[1] همان، ص 86.

 

گابريل دانكيري

او درباره وحشي‏گري سپاه يزيد مي‏گويد: «سربازان يزيد در آن روز «عاشورا» چنان وحشي‏گري و سبعيّتي از خود نشان دادند كه تا آن روز كسي نظير آن را به خاطر نداشت. آنها حتّي به كودكان شيرخوار و خردسال هم رحم نكردند و سر خونين حسين‏عليه السلام را به دمشق بردند و يزيد پنداشت كه ديگر با اين پيروزي خواهد توانست از لذّت صلح و آرامش بهره‏مند گردد... امّا خاطره آن هر سال و تا به امروز، در ميان سيل اشك و نوحه خواني‏ها و مرثيه‏ها تجديد مي‏گردد...». [1] .

 

 

[1] شهسوار اسلام، ص 267و268.

 

جرج جرداق

اين نويسنده مسيحي مي‏نويسد: «يزيد وارث همه بدي‏هاي اسلاف خود بود و از آن‏ها نيز فزون داشت. از هر نوع شرارت و فساد و اعمال شيطاني كه ديگر مردان بدكار و بي‏آبرو داشتند، يزيد بهره‏مند بود... كسي از اخلاق انساني بي‏بهره‏تر از يزيد نبود... و در مقابل، هيچ كس در خلق انساني كامل‏تر از حسين بن علي‏عليهما السلام نبود، كه در آن واقعه شهيد شد. در يزيد همه صفات زشت و ننگين و رياست‏طلبي و سودجويي و خون‏ريزي و بي‏ارادگي وجود داشت. و در طرف مقابل يعني فرزندان علي‏عليه السلام همه صفات عالي و ستوده انساني، از قبيل خلق كريم و شجاعت و آزادگي و شهادت، به كمال معنا وجود داشت...». [1] .

 

 

[1] الامام علي‏عليه السلام، جرج جرداق، ترجمه ابوالحسن شهراني، ص 247-234.

 

دكتر ژوزف

اين مورّخ فرانسوي مي‏نويسد: «شيعيان در ايام عزاداري به ذكر مصيبت و گوش فرا دادن به مصايب حسين‏عليه السلام مي‏پردازند، و مي‏كوشند كه فضايل خاندان نبوت و رنج‏هاي آنان را به نيكوترين وجهي بيان كنند...». [1] .

 

 

[1] رهبر آزادگان، ص 56.

 

كلودين رولو

ايشان كه مفسّر روزنامه لوموند است، درباره امام حسين‏عليه السلام و واقعه عاشورا مي‏نويسد: «شيعيان هر سال در ماه محرّم به تذكّر واقعه كربلا و مصيبت امام حسين‏عليه السلام كه نمادي از دليري، عدالت عليه تجسّم پليدي و نيروي شقاوت است، مي‏پردازند و ستمكاران عصر را به يزيد و اشقيا تشبيه مي‏كنند». [1] .

 

 

[1] زندگي پيشوايان، ص 87.

 

مهاتما گاندي

گاندي، معمار استقلال هند و رهبر ملّي مردم اين كشور براي آزادي هندوستان از سلطه انگلستان درباره امام حسين‏عليه السلام مي‏گويد: «من براي مردم هند چيز تازه‏اي نياوردم، فقط نتيجه‏اي را كه از مطالب و تحقيقاتم درباره تاريخ زندگي قهرمان كربلا به دست آورده‏ام، ارمغان ملت هند كردم. اگر بخواهيم هند را نجات دهيم واجب است همان راهي را بپيماييم كه حسين بن علي پيمود». [1] .

 

 

[1] حسين‏عليه السلام پيشواي انسان‏ها، ص 30.

 

ساور جيني نايد

اين شاعر هندي، عزاداري عزاداران حسيني را در هر سال موجب زنده نگه داشتن واقعه جانسوز كربلا مي‏داند و قيام حسيني را استوار نمودن دين بزرگ حضرت محمّدصلي الله عليه وآله ذكر مي‏كند كه امام حسين‏عليه السلام عشق نهايي خود به خدا را با شهادتش ثابت كرد. او مي‏گويد: «شب شهادت حسين‏عليه السلام مريدانش با پيراهن‏هاي سياه و پاي برهنه با چشمان اشك بار به ياد واقعه جان‏سوز دور هم جمع شده با بيان اتفاقات آن واقعه سراپا مي‏گويند: حسين... اي حسين! چرا هزاران هزار دوست تو اين طور اشك مي‏ريزند؟ اي مقدس عالي مقام! آيا اين‏ها براي فداكاري بي‏نظير تو نيست؟ زيرا پرچم دين بزرگ پيامبر (محمّدصلي الله عليه وآله) را برافراشتي و در مقابل شگفتي جهانيان عشق عجيب خود را به خدا ثابت كردي». [1] .

 

 

[1] نگاهي به تاريخ جهان، جواهر لعل نهرو، ج 1، ص 298، ترجمه محمود تفضّلي.

 

ايرونيك

اين مورّخ آمريكايي مي‏گويد: «كشته شدن حسين‏عليه السلام سرگذشتي است كه به علت ناگواري و هولناكي آن واقعه، دوست ندارم سخن را در موردش طولاني كنم؛ زيرا در اسلام كاري زشت‏تر از آن به وقوع نپيوسته است. اگر چه كشته شدن اميرمؤمنان‏عليه السلام مصيبت بسيار بزرگي به شمار مي‏آمد، ليكن سرگذشت حسين‏عليه السلام كشتار فجيع و مثله كردن و اسارت را در برداشت كه از شنيدن آن بدن انسان به لرزه مي‏افتد... زيرا كه از مشهورترين مصيبت‏ها است...». [1] .

 

 

[1] تاريخ فخري، ص 5.

 

جميلي

او با وجود اين كه براي هر دو طرف درگيري در عاشورا استغفار مي‏كند، در رابطه با پشيماني يزيد مي‏گويد: «اين پشيماني ظاهري بوده است؛ زيرا اگر حقيقي بود عبيداللَّه بن زياد، عمر بن سعد و شمر ذي‏الجوشن را مجازات مي‏كرد. اگر ندامتي هم در كار بود به جهت خدشه‏دار شدن احساسات مسلمانان و برافروخته شدن خشم آن‏ها تا ابد بوده است، نه پشيماني از نفس جناياتي كه انجام داده بود». [1] .

 

 

[1] استشهاد الحسين‏عليه السلام، الجميلي، ص 13.

 

ماربين، محقق آلماني

او مي‏گويد: «... حسين تنها كسي است كه در چهارده قرن پيش در برابر حكومت جور و ظلم قد عَلَم كرد... او اوّل شخص سياست‏مداري بود كه تا به امروز احدي چنين سياست مؤثّري را اختيار ننموده است. حسين‏عليه السلام شعار هميشگي را سر مي‏داد كه من در راه حقّ و حقيقت كشته مي‏شوم ولي دست به ناحق نمي‏دهم... حسين‏عليه السلام ديد حركات بني اميه كه سلطنت مطلقه داشتند و دستورات اسلام را پايمال مي‏كردند نزديك است پايه‏هاي استوار و مستحكم اسلام را در هم بريزد و اگر بيش از اين مسامحه كند، نام و نشاني از اسلام و مسلمين باقي نخواهد ماند، لذا تصميم گرفت تا در برابر حكومت ظلم و جور بايستد....

حسين‏عليه السلام با قرباني كردن عزيزترين افراد خود و با اثبات مظلوميّت و حقانيّت خود، درس فداكاري و جانبازي به جهانيان آموخت و نام اسلاميان را در تاريخ ثبت و در عالم بلندآوازه ساخت. اگر چنين حادثه جان‏گدازي پديد نيامده بود، قطعاً اسلام و اسلاميان محو و نابود مي‏گرديدند...». [1] .

 

 

[1] حسين‏عليه السلام پيشواي انسان‏ها، ص 40-37.

 

جرجي زيدان

وي درباره امام حسين‏عليه السلام مي‏نويسد: «... منظره سر بريده حسين‏عليه السلام همه را متأثّر و محزون ساخت... وقتي چشمان يزيد به سر بريده افتاد، سر تا پا بلرزيد و دانست چه عمل بزرگ و فجيعي مرتكب شده است». [1] .

 

 

[1] فاجعه كربلا، جرجي زيدان، ص 143، ترجمه محمّد علي شيرازي.

 

نيكلسون

او مي‏نويسد: «حادثه كربلا مايه پشيماني و تأسّف امويان شد، زيرا اين واقعه شيعيان را متّحد كرد و براي انتقام خون حسين‏عليه السلام هم صدا شدند...». [1] .

 

 

[1] تاريخ سياسي اسلام، دكتر حسن ابراهيم حسن، ص 352.

 

تحول مذهبي و عاشورا

واقعه كربلا نه تنها منشأ تأثير در قلوب عموم بشريّت شده است، بلكه باعث شد تا كساني كه داخل در آيين آن حضرت نبوده‏اند را به سوي آن رهنمون سازد و از دين و آيين معاويه خارج كرده و به سوي آن حضرت سوق دهد.

دكتر جوزيف فرانسوي در تحقيقي تحت عنوان «شيعه و ترقيّات محيّرالعقول» مي‏نويسد: «... و از جمله امور طبيعي كه مؤيّد فرقه شيعه شده و توانسته است در قلب ديگر فرقه‏ها تأثير گذارد، مسأله اظهار مظلوميت بزرگان دينشان است. و اين مسأله از امور طبيعي به شمار مي‏آيد، زيرا طبع هر كس به نصرت و ياري مظلوم كشش دارد و دوست دارد ضعيف بر قوي غلبه يابد و طبيعت‏هاي بشري متمايل به ضعيف است...

اين مصنّفان اروپايي كه تفصيل مقاتله حسين‏عليه السلام و اصحابش و كشته شدن او را مي‏نويسند با وجود آن كه به آنان اعتقاد ندارند، ولي به ظلم و تعدّي و بي رحمي قاتلين آن حضرت و يارانش اذعان دارند و نام قاتلين آن حضرت را به بدي ياد مي‏كنند. اين امور طبيعي در مقابلش هيچ چيز نمي‏تواند بايستد. و اين نكته از مؤيّدات براي فرقه شيعه به شمار مي‏آيد...». [1] .

اينك به برخي از كساني كه خواندن يا شنيدن واقعه عاشورا منشأ تحوّل مذهبي در آنان و موجب استبصارشان شده اشاره مي‏كنيم:

 

>استاد مصري، ابوشريف، معروف به عبدالمجيد

>استاد صائب عبدالحميد

>استاد ادريس حسيني مغربي

>دكتر محمد تيجاني تونسي

>احمد حسين يعقوب اردني

>علامه دكتر محمد حسن شحاته

 

[1] اقناع اللائم، سيد امين، ص 356.

 

استاد مصري، ابوشريف، معروف به عبدالمجيد

او در نامه‏اي به يكي از خطباي حسيني مي‏نويسد: «يك روز در حالي كه در دستانم راديوي كوچكي بود به دنبال موج قاهره بودم. تنها در اتاقم نشسته بودم، در همان حال كه موج را مي‏چرخاندم ناگهان صدايي گوارا و دل‏انگيز به گوشم خورد، موج راديو را بر آن نگه داشتم. اين صدا با تمام صداهايي كه قبلاً شنيده بودم فرق مي‏كرد. كم كم توجّه‏ام را به خودش جلب كرد. دقت كردم، فهميدم شخصي درباره امام حسين‏عليه السلام و از حادثه تلخي كه در كربلا به وقوع پيوست سخن مي‏گويد. نمي‏دانم در چه ماهي از ماه‏هاي سال بود، گمانم در ماه محرّم بود.

تا به آن روز من هنوز مسأله گريه بر امام حسين‏عليه السلام را نمي‏دانستم. ولي با شنيدن بخشي از واقعه كربلا از آن خطيب در دلم حزني شديد احساس نمودم. در آن حين زار زار گريستم و اشكان از ديدگانم بدون اراده و با شدّت و حرارت، جوشش داشت. من چنان گريه‏اي تلخ و با سوزش داشتم كه هرگز در طول عمرم مثل آن را ياد ندارم، اين حالت در وجود من تا آخر كلام خطيب ادامه داشت، حالتي كه تمام وجود مرا در برگرفته و در آن تأثير گذاشت....

او در ادامه سخنانش مي‏گويد: «... بعد از اين زمان بود كه افق‏هاي جديد و گسترده در پيش چشمانم نسبت به كشته شده اشك‏ها، امام حسين‏عليه السلام باز شد». [1] .

او بعد از آن واقعه تشيّع را انتخاب كرده و با سفر به ايران يكي از مجريان تلويزيون مي‏شود.

 

 

[1] دورالمنبر الحسيني في التوعية الاسلامية، دكتر مقدسي، ص 112و113.

 

استاد صائب عبدالحميد

او در كتاب خود «منهج في الانتماء المذهبي» قصه استبصار خود را چنين بازگو مي‏كند: «آري اين چنين بود شروع آن، با حسين‏عليه السلام چراغ هدايت، شروع آن بود. و با حسين‏عليه السلام كشتي نجات شروع شد. شروعي كه من آن را قصد نكرده بودم، بلكه او مرا قصد نمود، و خداوند مرا به حسن استقبال از آن موفّق گردانيد و دست مرا گرفته و به عتبه‏هاي آن رساند... و آن، روزي بود كه صدايي حزين به گوشم خورد. چه بسا آن صدا قبل از آن نيز بارها به گوشم رسيده بود ولي از آن بي توجّه گذر كرده بودم و بر روي آن پرده‏ها انداختم، او نيز به من بي توجّهي كرد. ولي اين بار مرا به خود دعوت نمود در حالي كه من در كنار خلوتي يا شبيه آن بودم. به جهت آن صدا تمام مشاعر و حواسّ من به لرزه درآمد و من نيز تمام احساس و عواطفم را بي اختيار در اختيار او قرار دادم....

آن صدا مرا به سوي خود جذب كرد... و امواج متلاطم و زبانه‏هاي شعله پراكنده‏اش هر لحظه بر من اصابت مي‏نمود. تا به حدّي كه كبرياي وجودم را نزد خود ذوب نمود و تمام وجودم را سراسر گوش كرده و به خود متوجّه ساخت. من با آن صوت به حركت درآمدم و با وقايعي كه نقل مي‏كرد زندگي كرده، در آنها ذوب مي‏شدم... و با آن قافله سير مي‏نمودم، و هر كجا كه فرود مي‏آمدند، من نيز فرود مي‏آمدم و به دنبال آنان تا به آخر، گام‏هاي خود را برداشته و راه را پيمودم.

آن واقعه، قصه مقتل امام حسين‏عليه السلام با صوت شيخ عبدالزهرا كعبي‏رحمه الله در روز دهم از ماه محرّم الحرام سال 1402 هجري بود. من به تمام نداهاي امام حسين‏عليه السلام گوش مي‏دادم و تمام جوارحم از آن مي‏لرزيد، و اين همراه با اشك و عبرت بود، و چيزي در خونم... گويا انقلاب و ندايي در جوارحم... كه لبيك يا سيدي، يابن رسول اللَّه!...

در ذهنم سؤال‏هايي بي‏پايان بود، و گويا نوري كه از قبل محجوب و مستور بوده است. اين نور برانگيخت و يك دفعه تمام فضا را شكافت. فروزشي كه پيروي و اقتداء به حسين‏عليه السلام را در بر داشت، حسيني كه يادگار مصطفي و بزرگ امّت و از رهبران دين بود.

فروزشي از اسلام به تمام معنا كه از نو برانگيخت و پيامبر خداصلي الله عليه وآله آن را به توسّط شخص ريحانه و سبطش حسين‏عليه السلام از نو رهبري نمود.

اين نداهاي اسلام است كه هر كجا فرود آيد پراكنده مي‏شود و همه آن‏ها را مي‏شناسند! و براي اسلام معنايي به جز آن شناخته نمي‏شود.

آري، مكان‏هاي بر زمين خوردن فرزندان رسول خدا!...». [1] .

 

 

[1] منهج في الانتماء المذهبي، صائب عبدالحميد، ص 31و32.

 

استاد ادريس حسيني مغربي

او در كتاب خود «لقد شيّعني الحسين‏عليه السلام» مي‏نويسد: «يك نفر از نزديكانم به من گفت: چه كسي تو را شيعه نمود، و به چه كتاب‏هايي اعتماد نمودي؟ من در جواب او گفتم: امّا نسبت به اين سؤال كه چه كسي مرا شيعه نمود بايد بگويم: آن شخص جدّم حسين‏عليه السلام و فاجعه ناگواري بود كه بر او اتفاق افتاد. و امّا نسبت به اين سؤال كه به چه كتابي در اين باره اعتماد كردم، بايد بگويم كه مرا صحيح بخاري و صحاح ديگر شيعه نمودند. او سؤال كرد: اين چگونه ممكن است؟ به او گفتم: صحاح را مطالعه كن، و از تناقضات آن مگذر جز آن كه آن‏ها را شماره نمايي. و نيز از كلامي مگذر جز آن كه در آن تأمّل نمايي... در اين هنگام به آرزوي خود خواهي رسيد.

به طور حتم امّتي كه حسين‏عليه السلام را به قتل رساند و اهل بيت طاهرين او را به اسارت، برد هرگز قابل اعتماد نيستند. و هرگز براي فكر آزاد و بي تعصّب امكان ندارد تا اين حوادث را توجيه كند، همان گونه كه من نمي‏توانم خون پاك را با آب طبيعي تأويل نمايم. اين خون‏هايي كه جاري شد آب‏هاي نهر نبود، بلكه خون‏هاي شريف‏ترين كساني بود كه پيامبرصلي الله عليه وآله بر آنان در اين امّت وصيّت نموده بود. اين امّت خود باعث شدند كه اعتبارشان را از دست بدهند، و هر چه بگويند نمي‏توانند مرا قانع كنند كه چگونه خون حسين‏عليه السلام به دست افرادي بر زمين ريخته شد كه بر امّت اسلامي حكمراني مي‏كرده‏اند و علماي اهل سنت و جماعت با آنان رفتار خوبي داشتند!

امّتي كه رعايت حال فرزندان پيامبرش را بعد از او ندارد و هرگز نمي‏تواند مراعات سنّتش را بعد از او كند، هر چه مي‏خواهي در توجيه اين عمل بگو، بگو كه مسلمانان در عهد اوّل در كشتن اهل بيت‏عليهم السلام اجتهاد كردند! و بگو: اين افكار كه در كتب شيعه وجود دارد همگي ساختگي است و در تاريخ اسلام حقيقتي ندارد، ولي آيا يك نفر از مسلمانان از اين طرف اقيانوس تا آن طرف اقيانوس مي‏تواند انكار كند كه امام حسين‏عليه السلام مظلومانه به امر يزيد بن معاويه و به فتواي رسمي از شريح قاضي و شمشيرهاي لشكر اموي كينه‏توز، در جامعه‏اي كه در آن فكر عامه رشد كرده و در پي حادثه‏اي منحصر به فرد از نوع خود در تاريخ اسلام به وقوع پيوست، حادثه‏اي كه عبارت از تحويل خلافت به پادشاهي و سلطنت بود. كه بعد از آن يزيد بن معاويه به طور غاصبانه بر مسلمانان منصوب شد...

هرگز، و هزار هرگز... هيچ كس جرأت و توان ندارد كه اين موضوع را انكار يا توجيه نمايد؛ زيرا سنّت تاريخ آن است كه نسبت به وقايع و قضايايي كه بر مستضعفين وارد شده كوتاهي نكند، گرچه مفسدين كراهت داشته باشند». [1] .

او همچنين مي‏گويد: «خواست امام حسين‏عليه السلام اين بود امّت را از جمودي كه پيدا كرده برهاند و او را براي انقلابي بر ضدّ كيان اموي كه بر سلطه تكيه زده تحريك نمايد. و اين كار احتياج به جانفشاني و فداكاري داشت، و احتياج به خوني بود كه ريخته شود، تا انقلابي را در نفوس مردم پديد آورد...». [2] .

وي اضافه مي‏كند: «امام حسين‏عليه السلام حريص بر كرامت امت و مصلحت آنان بود و در مقابل يزيد و گمراهي‏هاي او مي‏ايستاد... آري حسين‏عليه السلام خوار شد در حالي كه احتياج شديد به كساني داشت تا او را ياري كنند». [3] .

او بعد از تبيين واقعه عاشورا به صورت اختصار به اين نتيجه مي‏رسد كه «لقد شيّعني الحسين‏عليه السلام» حسين‏عليه السلام مرا شيعه نمود. و سپس مي‏گويد: «... به جان خودم سوگند! اين مشهد كسي است كه هميشه فرياد او در مقدّس‏ترين مقدسات من به صدا درآمده و در حركت است. و در تمام حالات و حركاتم مرا محزون نموده است.

من از قرائت كشتار كربلا با تفاصيل جانكاهش خلاصي نيافتم جز آن كه كربلا در نفس و فكرم قيام نمود. و از اين جا نقطه انقلاب شروع شد، انقلابي بر ضدّ تمام مفاهيم و مسلّمات به ارث گذاشته براي من از گذشتگان، آري، انقلاب حسين‏عليه السلام داخل روح و عقلم....

اهل شام و كوفه با شمشير آمدند، ولي امام حسين‏عليه السلام با خون خود آمد، و خون بر شمشير پيروز شد، بلكه بر تاريخ انحراف پيروز گشت، لذا حسين‏عليه السلام نوري است كه تاريكي‏هاي تحريف، او را نخواهد پوشانيد. ما اين مصيبت و فاجعه را گرامي مي‏داريم و مي‏دانيم كه امام حسين‏عليه السلام به حق كشته شد و تنها قطره‏اي از خون او تمام آنان را به بوته فراموشي تاريخ سپرد، ولي ما بر افراد غافلي مي‏گرييم كه قاتلان و خواركنندگان حسين‏عليه السلام و انصار او را الگو و رهبر خود قرار داده، و نمونه‏اي از ورع پنداشته‏اند و به آنان اقتدا مي‏نمايند... كساني كه حسين‏عليه السلام را به شهادت رساندند در حالي كه مي‏دانستند او از اميرشان بهتر است، او سيّد عرب و مسلمانان است. آنان حسين‏عليه السلام را نكشتند جز به خاطر هدايايي كه يزيد بشارتش را داده بود. آيا آنان قدرت بر تحريف اسلام و جعل احاديث را به جهت رسيدن به هداياي يزيد نداشتند؟

آري، اين حسين‏عليه السلام بود كه مرا از لابه‏لاي اين مصيبتي كه او و اهل بيتش به آن مبتلا شدند، شيعه نمود. مرا با خون‏هاي تازه‏اش شيعه نمود. خون‏هاي تازه‏اي كه بر روي سنگ ريزه‏هاي زرد در سرزمين طف (كربلا) بر زمين ريخت. او مرا با صداي اطفال و نوحه‏هاي زنان شيعه نمود. من به ياد آن روز فرياد برآوردم در حالي كه از ديدگانم اشكي همراه با حزن و رقّت قلب جاري بود. و با قلبي كه اندوه‏ها آن را پاره مي‏نمود گفتم:

 

و يَرثي ربابك دنيا السّجون 

و دمع النواح و فيض الدما

 

با مرگ حسين‏عليه السلام دشمنان او چه كردند، جز آن كه گورهاي خود را كنده و نعش‏هاي خود را با لگد خورد كردند تا با خواري و ذلّت در مقبره تاريخ دفن شوند. اي اباعبداللَّه! من هميشه تو را در چشم تاريخ بزرگ مي‏بينم. حيات زندگي به خون پاك و معطّر تو نوراني شد.

 

سطعتَ بريقاً كوَمْضِ الشموس 

و شاعَ سناك كبر السما

 

من هر گاه تفاصيل كربلا را قرائت مي‏كنم از دور جذبه‏اي مرا به سوي خود مي‏برد، آن گاه نفس‏هايم به تپش درمي آيد و حسين را در كنار خود مي‏يابم كه به خون پاكش غوطه ور است. اي كاش من با او بودم و به فوز عظيم نائل مي‏گشتم!. و در آن جذبه و كشش محو مي‏شدم!. آري در آن جا كسي است كه آنچه را كه من فهميدم مي‏فهمد، و ممكن است كسي باشد كه آن چه من فهميدم نفهمد و آن واقعه عظيم تاريخي در نفس او اثري نگذارد...

آري، كربلا محلّ و زمان ورود من به تاريخ است، ورود به حقيقت و ورود، به اسلام است. چگونه همانند جذبه صوفي رقيق القلب به اين حقيقت جذب نشوم، يا همانند جذبه اديبي كه شعورش به هيجان آمده است فاني نگردم. آري اين واقعه‏اي است كه بر آن فرود آمدم و به طور مختصر و اجمال از مصايب آل بيت‏عليهم السلام و جرم تاريخ بر ضدّ نسل پيامبرصلي الله عليه وآله سخن گفتم و الآن مي‏خواهم كلامم را به پايان رسانم». [4] .

 

 

[1] لقد شيّعني الحسين‏عليه السلام، ادريس مغربي، ص 65-63.

[2] همان، ص 297.

[3] همان، ص 303.

[4] لقد شيّعني الحسين‏عليه السلام، ص 315-313.

 

دكتر محمد تيجاني تونسي

او در كتاب خود «ثمّ اهديت» مي‏نويسد: «... دوستم منعم آمد و با هم به كربلا مسافرت كرديم و در آن جا به مصيبت سرورمان حسين - مانند شيعيان - پي بردم و تازه فهميدم كه حضرت حسين‏عليه السلام نمرده است. مردم ازدحام مي‏كردند و گرداگرد آرامگاهش پروانه‏وار مي‏چرخيدند و با سوز و گدازي كه نظيرش هرگز نديده بودم، گريه مي‏كردند و بيتابي مي‏نمودند كه گويي هم‏اكنون حسين‏عليه السلام به شهادت رسيده است. و سخنرانان را مي‏شنيدم كه با بازگو كردن فاجعه كربلا احساسات مردم را برمي‏انگيختند و آنان را به ناله و شيون و سوگ وا مي‏داشتند و هيچ شنونده‏اي نمي‏تواند اين داستان را بشنود و تحمل كند، بلكه بي‏اختيار از حال مي‏رود. من هم گريستم و گريستم و آن قدر گريستم كه گويي سال‏ها غصّه در گلويم مانده بود، و اكنون منفجر مي‏شود.

پس از آن شيون، احساس آرامشي كردم كه پيش از آن روز چنان چيزي نديده بودم. تو گويي در صف دشمنان حسين‏عليه السلام بوده‏ام و اكنون در يك چشم بر هم زدن منقلب شده بودم و در گروه ياران و پيروان آن حضرت كه جان خود را نثارش كردند، قرار مي‏گرفتم. و چه جالب كه در همان لحظات، سخنران، داستان حرّ را بررسي مي‏كرد. حرّ يكي از سران سپاه مخالف بود كه به جنگ با حسين‏عليه السلام آمده بود، ولي يكباره در ميدان نبرد بر خود لرزيد و وقتي اصحابش از او سؤال كردند كه تو را چه شده است؟ نكند كه از مرگ مي‏هراسي؟ او در پاسخ گفت: به خدا سوگند! هرگز از مرگ هراسي ندارم ولي خود را مخيّر مي‏بينم كه بهشت را برگزينم يا دوزخ را. او ناگهان اسب خود را به سوي حسين‏عليه السلام حركت داد و به ديدار او شتافت و گريه‏كنان عرض كرد: «اي فرزند رسول خدا! آيا راه توبه برايم هست؟».

درست در همين لحظه بود كه ديگر نتوانستم طاقت بياورم و شيون‏كنان خود را بر زمين افكندم، و گويا نقش حر را پياده مي‏كردم و از حسين‏عليه السلام مي‏خواستم كه «اي فرزند رسول خدا، آيا توبه‏اي برايم هست؟ يابن رسول اللَّه! از من درگذر و مرا ببخش».

صداي واعظ چنان تأثيري در شنوندگان گذاشته بود كه گريه و شيون مردم بلند شد. دوستم كه صداي فريادم را شنيد، با گريه مرا در بغل گرفت و معانقه كرد. همان‏گونه كه مادري فرزندش را دربر مي‏گيرد و تكرار مي‏كرد: «يا حسين! يا حسين!».

لحظاتي بود كه در آنان گريه واقعي را درك كرده بودم، و احساس مي‏كردم كه اشك‏هايم قلبم را شست و شو مي‏دهند و تمام بدنم را از درون تطهير مي‏كنند. آن جا بود كه معناي روايت پيامبرصلي الله عليه وآله را فهميدم كه مي‏فرمود: «اگر آن چه من مي‏دانسستم شما هم مي‏دانستيد هر آينه كمتر مي‏خنديديد و بيشتر مي‏گريستيد». تمام آن روز را با اندوه گذراندم. دوستم مي‏خواست مرا تسلّي دهد و دلداري نمايد و لذا برايم مقداري شربت و شيريني آورد، ولي بكلّي اشتهايم كور شده بود. از دوستم درخواست كردم كه داستان شهادت امام حسين‏عليه السلام را برايم تكرار كند؛ زيرا چيزي از آن - نه كم و نه زياد - نمي دانستم...». [1] .

 

 

[1] آنگاه هدايت شدم، ص 98-96.

 

احمد حسين يعقوب اردني

او كه در سفري به مناسبت سالگرد وفات امام خميني‏رحمه الله به ايران آمده بود مي‏گويد: «از جمله برنامه‏هاي من زيارت ضريح امام خميني به مناسبت سالگرد وفات او بود. صبح آن روز به زيارت ضريح او رفتم و با انبوهي از جمعيّت كه كمتر از سه ميليون نفر مرد و زن نبود مواجه شدم كه ضريح او را همانند حلقه‏اي در بغل گرفته و دست‏هاي خود را به سوي آسمان بلند كرده و با هم شعارهايي به فارسي مي‏دهند. به مترجم خود گفتم: براي من به طور دقيق ترجمه كن كه اين جمعيّت چه مي‏گويد؟ او گفت: آنان مي‏گويند: ما همانند اشخاصي نيستيم كه امام خود را تنها گذاردند، ما با تو هستيم اي امام!.

من از گريه منفجر شدم، و فهميدم امامي كه او را تنها گذاشتند تا لشكر خلافت با او مقاتله كند همان امام حسين‏عليه السلام است!! در آن روز به ذهن و قلبم خطور كرد كه به فكر تأليفي در رابطه با واقعه كربلا برآيم. و به اين نتيجه رسيدم كه مطّلع كردن مردم از جزئيات واقعه كربلا ضرورت دارد. و لذا بخشي از وقتم را براي اين موضوع نذر كردم و شروع به خواندن و جمع مطالب و بايگاني كردن آنها نمودم تا در نتيجه در اين زمينه دست به تأليف بزنم....

هنگامي كه مشغول تأليف كتابم در اين باره بودم، موقعيت‏هايي بود كه به طور مطلق از همه ايام بيشتر محزون بودم. از اتفاقاتي كه افتاده بود متأثّر مي‏شدم، و به دفعات زياد در طول روز مي‏گريستم. و چه انساني است كه بر بخش‏هاي مختلف واقعه كربلا نگريد...». [1] .

او از جمله مستبصريني است كه بعد از انتخاب تشيّع كتاب‏هايي در دفاع از اين مذهب تأليف كرده است.

 

 

[1] كربلاء، الثورة و المأساة، احمد حسين يعقوب، ص 8-7.

 

علامه دكتر محمد حسن شحاته

او كه از اساتيد سابق دانشگاه الازهر است نيز پس از مطالعات فراوان در رابطه با شيعه اماميه، پي به حقّانيت اين فرقه برده و در سفري كه به ايران داشت در سخنراني خود براي مردم اهواز مي‏گويد: «عشق من به امام حسين‏عليه السلام سبب شد كه از تمامي موقعيّت‏هايي كه داشتم دست بردارم».

او همچنين در قسمت ديگري از سخنانش مي‏گويد: «اگر از من سؤال كنند: امام حسين‏عليه السلام را در شرق مي‏توان يافت يا غرب؟ من جواب مي‏دهم كه امام حسين‏عليه السلام را مي‏توان در قلب من ديد. و خداوند توفيق تشرّف به ساحت امام حسين‏عليه السلام را به من داده است». [1] .

 

 

[1] به نقل از روزنامه جمهوري اسلامي، شماره 6771.

 

 


| شناسه مطلب: 74726