تأثیرات عاشورا
تأثیرات عاشورا >عاشورا از دیدگاه اندیشمندان >تحول مذهبی و عاشورا عاشورا از دیدگاه اندیشمندان هر کس واقعه کربلا و آن چه را که در روز عاشورا اتفاق افتاد بخواند، یا از زبان کسی بشنود، به طور حتم از آن چه بر امام حسینعلیه السلام و
تأثيرات عاشورا <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />
>عاشورا از ديدگاه انديشمندان
>تحول مذهبي و عاشورا
عاشورا از ديدگاه انديشمندان
هر كس واقعه كربلا و آن چه را كه در روز عاشورا اتفاق افتاد بخواند، يا از زبان كسي بشنود، به طور حتم از آن چه بر امام حسينعليه السلام و اهل بيت و اصحاب او وارد شده، عميقاً محزون و متأثر خواهد شد. به همين جهت است كه تصميم خود را گرفته، بار سفر ميبندد و به سوي آن حضرت سفري باطني و معنوي ميكند و به او جذب شده و با او همدردي و همدلي مينمايد. و اين مسألهاي است كه در كساني كه اين واقعه را شنيده يا خواندهاند تحقق يافته است. اينك به نمونه هايي از اين افراد اشاره ميكنيم:
>نويسنده انگليسي فراياستارك
>پرفسور براون
>چارلز ديكنز
>توماس ماساريك
>جستيس آ.راسل
>كاپتين، ه نيبلت
>گيبون، مورخ انگليسي
>موريس دوكبري
>بولس سلامه
>گابريل دانكيري
>جرج جرداق
>دكتر ژوزف
>كلودين رولو
>مهاتما گاندي
>ساور جيني نايد
>ايرونيك
>جميلي
>ماربين، محقق آلماني
>جرجي زيدان
>نيكلسون
نويسنده انگليسي فراياستارك
او در كتاب معروف خود «صور بغدادية» فصل كوچكي را به واقعه عاشورا اختصاص داده و در ابتداي آن فصل ميگويد: «شيعه در تمام عالم اسلامي، ياد حسين و مقتل او را زنده ميكند و در دهه اوّل محرّم به طور علني اين مطلب را دنبال مينمايد. و حزن و اندوه چنان بر آنان مستولي ميشود كه در روز آخر هيئتهاي عزاداري به راه انداخته و عزاداري ميكنند...». [1] .
او همچنين در فصلي مستقل و به طور مفصل درباره «نجف اشرف» در همان كتاب ميگويد: «و درمسافتي نه چندان طولاني از اين بقعه، فرزندش حسينعليه السلام در طرف باديه رسيد. او اسبش را حركت و جولان داد تا در سرزمين كربلا فرود آمد و در همان مكان خيمه زد. در حالي كه دشمنانش او را احاطه كرده و راههاي آب را بر او مسدود كرده بودند. و هميشه تفصيلات اين وقايع واضح و آشكار تا به امروز در افكار مردم بوده است، همان گونه كه قبل 1257 سال نيز چنين بود. امكان استفاده و زيارت از اين شهرهاي مقدس وجود ندارد مگر با اطلاع و آگاهي از اين واقعه زيرا واقعه مصيبت بار حسينعليه السلام بر هر موجودي نفوذ كرده تا به حدّي كه به ريشهها رسيده است. و اين واقعه از جمله قصههاي نادري است كه انسان با خواندن آن نميتواند جلوي گريه خود را بگيرد».
او آن گاه ميگويد: «تاريخ از آن زمان كه اين فاجعه اتفاق افتاد، در كربلا و نجف توقف نمود؛ زيرا مردم بعد از آن واقعه به جهت يادبود تبري از دشمنان حسين مظلوم در اين دو شهر سكني گزيدند». [2] .
[1] صور بغدادية، ص 150-145.
[2] همان، به نقل از موسوعة العتبات المقدّسة.
پرفسور براون
مستشرق معروف پرفسور براون درباره فاجعه مصيبتبار امام حسينعليه السلام در كربلا ميگويد: «يادآوري واقعه كربلا كه در آن سبط رسول بعد از تحمّل آزار و عطش به شهادت رسيد كافي است تا در سردترين و سستترين افراد اثر گذارد. و حتي كساني را كه به امور حماسي و حزنآور اعتنا و توجّهي ندارند به خود آورده و روح آنان را به مدارج كمال بالا برد، به حدّي كه درد و مرگ براي آنان چيزي بي ارزش و سست شود». [1] .
او همچنين ميگويد: «آيا قلبي پيدا ميشود كه وقتي درباره كربلا سخني به گوش او ميرسد، مالامال حزن و اندوه نگردد؟ حتّي غير مسلمانان هم نميتوانند پاكي روحي را كه اين جنگ اسلامي در برداشت انكار كنند». [2] .
[1] آدام الكلام، علي پاشا صالح، ص 199، از كتاب تاريخ الأدب الايراني، براون.
[2] رهبر آزادگان، ص 53.
چارلز ديكنز
اين نويسنده انگليسي درباره قيام عاشورا مينويسد: «اگر مقصود حسينعليه السلام جنگ در راه خواستههاي دنيوي خود بود، من نميفهمم چرا خواهران و كودكانش را همراه خود برد؟ پس عقل چنين حكم ميكند كه او به خاطر اسلام فداكاري خويش را انجام داد». [1] .
[1] رهبر آزادگان، ص 52.
توماس ماساريك
او در مقايسهاي بين امام حسينعليه السلام و حضرت عيسيعليه السلام ميگويد: «مصايب مسيح نسبت به مصايب حسينعليه السلام مانند پَر كاهي است در برابر كوهي بزرگ». [1] .
[1] همان، ص 53.
جستيس آ.راسل
اين شاعر انگليسي منظره غمانگيز عاشورا را چنين ترسيم ميكند: «... آنها دهان مبارك امام را باچوبهاي خود نواختند. اي پيكري كه زير سم اسبان لگدكوب شدي! تو همان بدني بودي كه بينندگان را مسحور ميساختي. خوني كه از رگهاي مباركت ريخته و خشك شده، معجوني آسماني است كه تا كنون هيچ سم اسبي با چنين رنگ الهي رنگ نشده است. اي زمين برهنه و باير كربلا كه در روي تو نه علفي است و نه چمني! براي ابد آهنگ حزن و آه بر تو پوشيده باد چون كه در سرزمين تو بدن پاره پاره مقدّس پسر فاطمهعليها السلام افتاده است. آن كه روح خويش را به خداوند تقديم نمود». [1] .
[1] حسينعليه السلام پيشواي انسانها، ص 11و12.
كاپتين، ه نيبلت
او در ترسيم شب عاشورا مينويسد: «آن شب، هنگامي كه آتش اردوها در اطراف او در بيابان شعله ميزد، امام پيروانش را جمع كرد و در يك سخنراني طولاني فرمود: كساني كه با من بمانند فردا شهيد خواهند شد. سپس عمل بسيار زيبايي انجام داد كه نشانه آگاهي كامل او از ضعف بشري و قدرت روح فداكاري وي و علامت قلب رئوف آن بزرگوار بود... به پيروان خود فرمود: هر كس جرئت و قوّت ايستادگي و شهادت را در خود نميبيند در تاريكي به طور ناشناس و بدون خجالت برود. صبح روز عاشورا كه ابرهاي ارغواني در آسمان شرق جمع ميشد، هفتاد و يك نفر با ايمان دور امام را گرفتند و همگي آماده مرگ و شهادت بودند». [1] .
[1] همان، ص 46.
گيبون، مورخ انگليسي
او مينويسد: «با آن كه مدّتي از واقعه كربلا گذشته و ما هم با صاحب واقعه هم وطن نيستيم، مع ذلك مشقّات و مشكلاتي را كه امام حسينعليه السلام تحمّل نمود احساسات سنگدلترين خواننده را بر ميانگيزد، چنان كه يك نوع عطوفت و مهرباني نسبت به آن حضرت در خود مييابد». [1] .
[1] رهبر آزادگان، ص 51.
موريس دوكبري
اين مورخ آمريكايي درباره عزاداري مينويسد: «اگر تاريخنويسان ما حقيقت روز عاشورا را درك ميكردند، اين عزاداري را غير عادي نميپنداشتند. پيروان حسينعليه السلام به واسطه عزاداري براي امام خود ميدانند كه نبايد زير بار ذلّت، پستي و سلطه استعمار بروند، زيرا شعار امام و پيشواي آنان تن ندادن به ظلم و ستم بود. حسينعليه السلام در راه شرف و ناموس و مردم و بزرگي مقام و مرتبه اسلام، از جان و مال و فرزند گذشت و زير بار استعمار و ماجراجويي يزيد نرفت. پس بياييد ما هم شيوه او را سرمشق خود قرار داده و از ظلم يزيد و يزيديان و بيگانگان خلاصي يابيم و مرگ با عزّت را بر زندگي با ذلّت ترجيح دهيم. و اين است خلاصه تعاليم اسلام. ملّتي كه از گهواره تا گور تعاليمش اين چنين است پيدا است كه داراي چه مقام و مرتبهاي خواهد بود. چنين ملّتي داراي هر گونه شرف و افتخار است، چون همه افراد آن سرباز حقيقت و عزّت و شرف است». [1] .
[1] زندگي پيشوايان، ص 84و85.
بولس سلامه
اين شاعر مسيحي ميگويد: «شبهايي كه بيدار بودم و با درد و رنج ميگذراندم و افكار و تخيّلاتم مرا به ياد گذشتگان ميكشاند و در تاريخ گذشته دو شهيد بزرگ: امام عليعليه السلام و سپس امام حسينعليه السلام سير ميكردم، يك بار براي مدّتي طولاني به جهت علاقهاي كه به آن دو بزرگوار داشتم گريستم، و سپس شعر علي و حسينعليهما السلام را سرودم». [1] .
[1] همان، ص 86.
گابريل دانكيري
او درباره وحشيگري سپاه يزيد ميگويد: «سربازان يزيد در آن روز «عاشورا» چنان وحشيگري و سبعيّتي از خود نشان دادند كه تا آن روز كسي نظير آن را به خاطر نداشت. آنها حتّي به كودكان شيرخوار و خردسال هم رحم نكردند و سر خونين حسينعليه السلام را به دمشق بردند و يزيد پنداشت كه ديگر با اين پيروزي خواهد توانست از لذّت صلح و آرامش بهرهمند گردد... امّا خاطره آن هر سال و تا به امروز، در ميان سيل اشك و نوحه خوانيها و مرثيهها تجديد ميگردد...». [1] .
[1] شهسوار اسلام، ص 267و268.
جرج جرداق
اين نويسنده مسيحي مينويسد: «يزيد وارث همه بديهاي اسلاف خود بود و از آنها نيز فزون داشت. از هر نوع شرارت و فساد و اعمال شيطاني كه ديگر مردان بدكار و بيآبرو داشتند، يزيد بهرهمند بود... كسي از اخلاق انساني بيبهرهتر از يزيد نبود... و در مقابل، هيچ كس در خلق انساني كاملتر از حسين بن عليعليهما السلام نبود، كه در آن واقعه شهيد شد. در يزيد همه صفات زشت و ننگين و رياستطلبي و سودجويي و خونريزي و بيارادگي وجود داشت. و در طرف مقابل يعني فرزندان عليعليه السلام همه صفات عالي و ستوده انساني، از قبيل خلق كريم و شجاعت و آزادگي و شهادت، به كمال معنا وجود داشت...». [1] .
[1] الامام عليعليه السلام، جرج جرداق، ترجمه ابوالحسن شهراني، ص 247-234.
دكتر ژوزف
اين مورّخ فرانسوي مينويسد: «شيعيان در ايام عزاداري به ذكر مصيبت و گوش فرا دادن به مصايب حسينعليه السلام ميپردازند، و ميكوشند كه فضايل خاندان نبوت و رنجهاي آنان را به نيكوترين وجهي بيان كنند...». [1] .
[1] رهبر آزادگان، ص 56.
كلودين رولو
ايشان كه مفسّر روزنامه لوموند است، درباره امام حسينعليه السلام و واقعه عاشورا مينويسد: «شيعيان هر سال در ماه محرّم به تذكّر واقعه كربلا و مصيبت امام حسينعليه السلام كه نمادي از دليري، عدالت عليه تجسّم پليدي و نيروي شقاوت است، ميپردازند و ستمكاران عصر را به يزيد و اشقيا تشبيه ميكنند». [1] .
[1] زندگي پيشوايان، ص 87.
مهاتما گاندي
گاندي، معمار استقلال هند و رهبر ملّي مردم اين كشور براي آزادي هندوستان از سلطه انگلستان درباره امام حسينعليه السلام ميگويد: «من براي مردم هند چيز تازهاي نياوردم، فقط نتيجهاي را كه از مطالب و تحقيقاتم درباره تاريخ زندگي قهرمان كربلا به دست آوردهام، ارمغان ملت هند كردم. اگر بخواهيم هند را نجات دهيم واجب است همان راهي را بپيماييم كه حسين بن علي پيمود». [1] .
[1] حسينعليه السلام پيشواي انسانها، ص 30.
ساور جيني نايد
اين شاعر هندي، عزاداري عزاداران حسيني را در هر سال موجب زنده نگه داشتن واقعه جانسوز كربلا ميداند و قيام حسيني را استوار نمودن دين بزرگ حضرت محمّدصلي الله عليه وآله ذكر ميكند كه امام حسينعليه السلام عشق نهايي خود به خدا را با شهادتش ثابت كرد. او ميگويد: «شب شهادت حسينعليه السلام مريدانش با پيراهنهاي سياه و پاي برهنه با چشمان اشك بار به ياد واقعه جانسوز دور هم جمع شده با بيان اتفاقات آن واقعه سراپا ميگويند: حسين... اي حسين! چرا هزاران هزار دوست تو اين طور اشك ميريزند؟ اي مقدس عالي مقام! آيا اينها براي فداكاري بينظير تو نيست؟ زيرا پرچم دين بزرگ پيامبر (محمّدصلي الله عليه وآله) را برافراشتي و در مقابل شگفتي جهانيان عشق عجيب خود را به خدا ثابت كردي». [1] .
[1] نگاهي به تاريخ جهان، جواهر لعل نهرو، ج 1، ص 298، ترجمه محمود تفضّلي.
ايرونيك
اين مورّخ آمريكايي ميگويد: «كشته شدن حسينعليه السلام سرگذشتي است كه به علت ناگواري و هولناكي آن واقعه، دوست ندارم سخن را در موردش طولاني كنم؛ زيرا در اسلام كاري زشتتر از آن به وقوع نپيوسته است. اگر چه كشته شدن اميرمؤمنانعليه السلام مصيبت بسيار بزرگي به شمار ميآمد، ليكن سرگذشت حسينعليه السلام كشتار فجيع و مثله كردن و اسارت را در برداشت كه از شنيدن آن بدن انسان به لرزه ميافتد... زيرا كه از مشهورترين مصيبتها است...». [1] .
[1] تاريخ فخري، ص 5.
جميلي
او با وجود اين كه براي هر دو طرف درگيري در عاشورا استغفار ميكند، در رابطه با پشيماني يزيد ميگويد: «اين پشيماني ظاهري بوده است؛ زيرا اگر حقيقي بود عبيداللَّه بن زياد، عمر بن سعد و شمر ذيالجوشن را مجازات ميكرد. اگر ندامتي هم در كار بود به جهت خدشهدار شدن احساسات مسلمانان و برافروخته شدن خشم آنها تا ابد بوده است، نه پشيماني از نفس جناياتي كه انجام داده بود». [1] .
[1] استشهاد الحسينعليه السلام، الجميلي، ص 13.
ماربين، محقق آلماني
او ميگويد: «... حسين تنها كسي است كه در چهارده قرن پيش در برابر حكومت جور و ظلم قد عَلَم كرد... او اوّل شخص سياستمداري بود كه تا به امروز احدي چنين سياست مؤثّري را اختيار ننموده است. حسينعليه السلام شعار هميشگي را سر ميداد كه من در راه حقّ و حقيقت كشته ميشوم ولي دست به ناحق نميدهم... حسينعليه السلام ديد حركات بني اميه كه سلطنت مطلقه داشتند و دستورات اسلام را پايمال ميكردند نزديك است پايههاي استوار و مستحكم اسلام را در هم بريزد و اگر بيش از اين مسامحه كند، نام و نشاني از اسلام و مسلمين باقي نخواهد ماند، لذا تصميم گرفت تا در برابر حكومت ظلم و جور بايستد....
حسينعليه السلام با قرباني كردن عزيزترين افراد خود و با اثبات مظلوميّت و حقانيّت خود، درس فداكاري و جانبازي به جهانيان آموخت و نام اسلاميان را در تاريخ ثبت و در عالم بلندآوازه ساخت. اگر چنين حادثه جانگدازي پديد نيامده بود، قطعاً اسلام و اسلاميان محو و نابود ميگرديدند...». [1] .
[1] حسينعليه السلام پيشواي انسانها، ص 40-37.
جرجي زيدان
وي درباره امام حسينعليه السلام مينويسد: «... منظره سر بريده حسينعليه السلام همه را متأثّر و محزون ساخت... وقتي چشمان يزيد به سر بريده افتاد، سر تا پا بلرزيد و دانست چه عمل بزرگ و فجيعي مرتكب شده است». [1] .
[1] فاجعه كربلا، جرجي زيدان، ص 143، ترجمه محمّد علي شيرازي.
نيكلسون
او مينويسد: «حادثه كربلا مايه پشيماني و تأسّف امويان شد، زيرا اين واقعه شيعيان را متّحد كرد و براي انتقام خون حسينعليه السلام هم صدا شدند...». [1] .
[1] تاريخ سياسي اسلام، دكتر حسن ابراهيم حسن، ص 352.
تحول مذهبي و عاشورا
واقعه كربلا نه تنها منشأ تأثير در قلوب عموم بشريّت شده است، بلكه باعث شد تا كساني كه داخل در آيين آن حضرت نبودهاند را به سوي آن رهنمون سازد و از دين و آيين معاويه خارج كرده و به سوي آن حضرت سوق دهد.
دكتر جوزيف فرانسوي در تحقيقي تحت عنوان «شيعه و ترقيّات محيّرالعقول» مينويسد: «... و از جمله امور طبيعي كه مؤيّد فرقه شيعه شده و توانسته است در قلب ديگر فرقهها تأثير گذارد، مسأله اظهار مظلوميت بزرگان دينشان است. و اين مسأله از امور طبيعي به شمار ميآيد، زيرا طبع هر كس به نصرت و ياري مظلوم كشش دارد و دوست دارد ضعيف بر قوي غلبه يابد و طبيعتهاي بشري متمايل به ضعيف است...
اين مصنّفان اروپايي كه تفصيل مقاتله حسينعليه السلام و اصحابش و كشته شدن او را مينويسند با وجود آن كه به آنان اعتقاد ندارند، ولي به ظلم و تعدّي و بي رحمي قاتلين آن حضرت و يارانش اذعان دارند و نام قاتلين آن حضرت را به بدي ياد ميكنند. اين امور طبيعي در مقابلش هيچ چيز نميتواند بايستد. و اين نكته از مؤيّدات براي فرقه شيعه به شمار ميآيد...». [1] .
اينك به برخي از كساني كه خواندن يا شنيدن واقعه عاشورا منشأ تحوّل مذهبي در آنان و موجب استبصارشان شده اشاره ميكنيم:
>استاد مصري، ابوشريف، معروف به عبدالمجيد
>استاد صائب عبدالحميد
>استاد ادريس حسيني مغربي
>دكتر محمد تيجاني تونسي
>احمد حسين يعقوب اردني
>علامه دكتر محمد حسن شحاته
[1] اقناع اللائم، سيد امين، ص 356.
استاد مصري، ابوشريف، معروف به عبدالمجيد
او در نامهاي به يكي از خطباي حسيني مينويسد: «يك روز در حالي كه در دستانم راديوي كوچكي بود به دنبال موج قاهره بودم. تنها در اتاقم نشسته بودم، در همان حال كه موج را ميچرخاندم ناگهان صدايي گوارا و دلانگيز به گوشم خورد، موج راديو را بر آن نگه داشتم. اين صدا با تمام صداهايي كه قبلاً شنيده بودم فرق ميكرد. كم كم توجّهام را به خودش جلب كرد. دقت كردم، فهميدم شخصي درباره امام حسينعليه السلام و از حادثه تلخي كه در كربلا به وقوع پيوست سخن ميگويد. نميدانم در چه ماهي از ماههاي سال بود، گمانم در ماه محرّم بود.
تا به آن روز من هنوز مسأله گريه بر امام حسينعليه السلام را نميدانستم. ولي با شنيدن بخشي از واقعه كربلا از آن خطيب در دلم حزني شديد احساس نمودم. در آن حين زار زار گريستم و اشكان از ديدگانم بدون اراده و با شدّت و حرارت، جوشش داشت. من چنان گريهاي تلخ و با سوزش داشتم كه هرگز در طول عمرم مثل آن را ياد ندارم، اين حالت در وجود من تا آخر كلام خطيب ادامه داشت، حالتي كه تمام وجود مرا در برگرفته و در آن تأثير گذاشت....
او در ادامه سخنانش ميگويد: «... بعد از اين زمان بود كه افقهاي جديد و گسترده در پيش چشمانم نسبت به كشته شده اشكها، امام حسينعليه السلام باز شد». [1] .
او بعد از آن واقعه تشيّع را انتخاب كرده و با سفر به ايران يكي از مجريان تلويزيون ميشود.
[1] دورالمنبر الحسيني في التوعية الاسلامية، دكتر مقدسي، ص 112و113.
استاد صائب عبدالحميد
او در كتاب خود «منهج في الانتماء المذهبي» قصه استبصار خود را چنين بازگو ميكند: «آري اين چنين بود شروع آن، با حسينعليه السلام چراغ هدايت، شروع آن بود. و با حسينعليه السلام كشتي نجات شروع شد. شروعي كه من آن را قصد نكرده بودم، بلكه او مرا قصد نمود، و خداوند مرا به حسن استقبال از آن موفّق گردانيد و دست مرا گرفته و به عتبههاي آن رساند... و آن، روزي بود كه صدايي حزين به گوشم خورد. چه بسا آن صدا قبل از آن نيز بارها به گوشم رسيده بود ولي از آن بي توجّه گذر كرده بودم و بر روي آن پردهها انداختم، او نيز به من بي توجّهي كرد. ولي اين بار مرا به خود دعوت نمود در حالي كه من در كنار خلوتي يا شبيه آن بودم. به جهت آن صدا تمام مشاعر و حواسّ من به لرزه درآمد و من نيز تمام احساس و عواطفم را بي اختيار در اختيار او قرار دادم....
آن صدا مرا به سوي خود جذب كرد... و امواج متلاطم و زبانههاي شعله پراكندهاش هر لحظه بر من اصابت مينمود. تا به حدّي كه كبرياي وجودم را نزد خود ذوب نمود و تمام وجودم را سراسر گوش كرده و به خود متوجّه ساخت. من با آن صوت به حركت درآمدم و با وقايعي كه نقل ميكرد زندگي كرده، در آنها ذوب ميشدم... و با آن قافله سير مينمودم، و هر كجا كه فرود ميآمدند، من نيز فرود ميآمدم و به دنبال آنان تا به آخر، گامهاي خود را برداشته و راه را پيمودم.
آن واقعه، قصه مقتل امام حسينعليه السلام با صوت شيخ عبدالزهرا كعبيرحمه الله در روز دهم از ماه محرّم الحرام سال 1402 هجري بود. من به تمام نداهاي امام حسينعليه السلام گوش ميدادم و تمام جوارحم از آن ميلرزيد، و اين همراه با اشك و عبرت بود، و چيزي در خونم... گويا انقلاب و ندايي در جوارحم... كه لبيك يا سيدي، يابن رسول اللَّه!...
در ذهنم سؤالهايي بيپايان بود، و گويا نوري كه از قبل محجوب و مستور بوده است. اين نور برانگيخت و يك دفعه تمام فضا را شكافت. فروزشي كه پيروي و اقتداء به حسينعليه السلام را در بر داشت، حسيني كه يادگار مصطفي و بزرگ امّت و از رهبران دين بود.
فروزشي از اسلام به تمام معنا كه از نو برانگيخت و پيامبر خداصلي الله عليه وآله آن را به توسّط شخص ريحانه و سبطش حسينعليه السلام از نو رهبري نمود.
اين نداهاي اسلام است كه هر كجا فرود آيد پراكنده ميشود و همه آنها را ميشناسند! و براي اسلام معنايي به جز آن شناخته نميشود.
آري، مكانهاي بر زمين خوردن فرزندان رسول خدا!...». [1] .
[1] منهج في الانتماء المذهبي، صائب عبدالحميد، ص 31و32.
استاد ادريس حسيني مغربي
او در كتاب خود «لقد شيّعني الحسينعليه السلام» مينويسد: «يك نفر از نزديكانم به من گفت: چه كسي تو را شيعه نمود، و به چه كتابهايي اعتماد نمودي؟ من در جواب او گفتم: امّا نسبت به اين سؤال كه چه كسي مرا شيعه نمود بايد بگويم: آن شخص جدّم حسينعليه السلام و فاجعه ناگواري بود كه بر او اتفاق افتاد. و امّا نسبت به اين سؤال كه به چه كتابي در اين باره اعتماد كردم، بايد بگويم كه مرا صحيح بخاري و صحاح ديگر شيعه نمودند. او سؤال كرد: اين چگونه ممكن است؟ به او گفتم: صحاح را مطالعه كن، و از تناقضات آن مگذر جز آن كه آنها را شماره نمايي. و نيز از كلامي مگذر جز آن كه در آن تأمّل نمايي... در اين هنگام به آرزوي خود خواهي رسيد.
به طور حتم امّتي كه حسينعليه السلام را به قتل رساند و اهل بيت طاهرين او را به اسارت، برد هرگز قابل اعتماد نيستند. و هرگز براي فكر آزاد و بي تعصّب امكان ندارد تا اين حوادث را توجيه كند، همان گونه كه من نميتوانم خون پاك را با آب طبيعي تأويل نمايم. اين خونهايي كه جاري شد آبهاي نهر نبود، بلكه خونهاي شريفترين كساني بود كه پيامبرصلي الله عليه وآله بر آنان در اين امّت وصيّت نموده بود. اين امّت خود باعث شدند كه اعتبارشان را از دست بدهند، و هر چه بگويند نميتوانند مرا قانع كنند كه چگونه خون حسينعليه السلام به دست افرادي بر زمين ريخته شد كه بر امّت اسلامي حكمراني ميكردهاند و علماي اهل سنت و جماعت با آنان رفتار خوبي داشتند!
امّتي كه رعايت حال فرزندان پيامبرش را بعد از او ندارد و هرگز نميتواند مراعات سنّتش را بعد از او كند، هر چه ميخواهي در توجيه اين عمل بگو، بگو كه مسلمانان در عهد اوّل در كشتن اهل بيتعليهم السلام اجتهاد كردند! و بگو: اين افكار كه در كتب شيعه وجود دارد همگي ساختگي است و در تاريخ اسلام حقيقتي ندارد، ولي آيا يك نفر از مسلمانان از اين طرف اقيانوس تا آن طرف اقيانوس ميتواند انكار كند كه امام حسينعليه السلام مظلومانه به امر يزيد بن معاويه و به فتواي رسمي از شريح قاضي و شمشيرهاي لشكر اموي كينهتوز، در جامعهاي كه در آن فكر عامه رشد كرده و در پي حادثهاي منحصر به فرد از نوع خود در تاريخ اسلام به وقوع پيوست، حادثهاي كه عبارت از تحويل خلافت به پادشاهي و سلطنت بود. كه بعد از آن يزيد بن معاويه به طور غاصبانه بر مسلمانان منصوب شد...
هرگز، و هزار هرگز... هيچ كس جرأت و توان ندارد كه اين موضوع را انكار يا توجيه نمايد؛ زيرا سنّت تاريخ آن است كه نسبت به وقايع و قضايايي كه بر مستضعفين وارد شده كوتاهي نكند، گرچه مفسدين كراهت داشته باشند». [1] .
او همچنين ميگويد: «خواست امام حسينعليه السلام اين بود امّت را از جمودي كه پيدا كرده برهاند و او را براي انقلابي بر ضدّ كيان اموي كه بر سلطه تكيه زده تحريك نمايد. و اين كار احتياج به جانفشاني و فداكاري داشت، و احتياج به خوني بود كه ريخته شود، تا انقلابي را در نفوس مردم پديد آورد...». [2] .
وي اضافه ميكند: «امام حسينعليه السلام حريص بر كرامت امت و مصلحت آنان بود و در مقابل يزيد و گمراهيهاي او ميايستاد... آري حسينعليه السلام خوار شد در حالي كه احتياج شديد به كساني داشت تا او را ياري كنند». [3] .
او بعد از تبيين واقعه عاشورا به صورت اختصار به اين نتيجه ميرسد كه «لقد شيّعني الحسينعليه السلام» حسينعليه السلام مرا شيعه نمود. و سپس ميگويد: «... به جان خودم سوگند! اين مشهد كسي است كه هميشه فرياد او در مقدّسترين مقدسات من به صدا درآمده و در حركت است. و در تمام حالات و حركاتم مرا محزون نموده است.
من از قرائت كشتار كربلا با تفاصيل جانكاهش خلاصي نيافتم جز آن كه كربلا در نفس و فكرم قيام نمود. و از اين جا نقطه انقلاب شروع شد، انقلابي بر ضدّ تمام مفاهيم و مسلّمات به ارث گذاشته براي من از گذشتگان، آري، انقلاب حسينعليه السلام داخل روح و عقلم....
اهل شام و كوفه با شمشير آمدند، ولي امام حسينعليه السلام با خون خود آمد، و خون بر شمشير پيروز شد، بلكه بر تاريخ انحراف پيروز گشت، لذا حسينعليه السلام نوري است كه تاريكيهاي تحريف، او را نخواهد پوشانيد. ما اين مصيبت و فاجعه را گرامي ميداريم و ميدانيم كه امام حسينعليه السلام به حق كشته شد و تنها قطرهاي از خون او تمام آنان را به بوته فراموشي تاريخ سپرد، ولي ما بر افراد غافلي ميگرييم كه قاتلان و خواركنندگان حسينعليه السلام و انصار او را الگو و رهبر خود قرار داده، و نمونهاي از ورع پنداشتهاند و به آنان اقتدا مينمايند... كساني كه حسينعليه السلام را به شهادت رساندند در حالي كه ميدانستند او از اميرشان بهتر است، او سيّد عرب و مسلمانان است. آنان حسينعليه السلام را نكشتند جز به خاطر هدايايي كه يزيد بشارتش را داده بود. آيا آنان قدرت بر تحريف اسلام و جعل احاديث را به جهت رسيدن به هداياي يزيد نداشتند؟
آري، اين حسينعليه السلام بود كه مرا از لابهلاي اين مصيبتي كه او و اهل بيتش به آن مبتلا شدند، شيعه نمود. مرا با خونهاي تازهاش شيعه نمود. خونهاي تازهاي كه بر روي سنگ ريزههاي زرد در سرزمين طف (كربلا) بر زمين ريخت. او مرا با صداي اطفال و نوحههاي زنان شيعه نمود. من به ياد آن روز فرياد برآوردم در حالي كه از ديدگانم اشكي همراه با حزن و رقّت قلب جاري بود. و با قلبي كه اندوهها آن را پاره مينمود گفتم:
و يَرثي ربابك دنيا السّجون
و دمع النواح و فيض الدما
با مرگ حسينعليه السلام دشمنان او چه كردند، جز آن كه گورهاي خود را كنده و نعشهاي خود را با لگد خورد كردند تا با خواري و ذلّت در مقبره تاريخ دفن شوند. اي اباعبداللَّه! من هميشه تو را در چشم تاريخ بزرگ ميبينم. حيات زندگي به خون پاك و معطّر تو نوراني شد.
سطعتَ بريقاً كوَمْضِ الشموس
و شاعَ سناك كبر السما
من هر گاه تفاصيل كربلا را قرائت ميكنم از دور جذبهاي مرا به سوي خود ميبرد، آن گاه نفسهايم به تپش درمي آيد و حسين را در كنار خود مييابم كه به خون پاكش غوطه ور است. اي كاش من با او بودم و به فوز عظيم نائل ميگشتم!. و در آن جذبه و كشش محو ميشدم!. آري در آن جا كسي است كه آنچه را كه من فهميدم ميفهمد، و ممكن است كسي باشد كه آن چه من فهميدم نفهمد و آن واقعه عظيم تاريخي در نفس او اثري نگذارد...
آري، كربلا محلّ و زمان ورود من به تاريخ است، ورود به حقيقت و ورود، به اسلام است. چگونه همانند جذبه صوفي رقيق القلب به اين حقيقت جذب نشوم، يا همانند جذبه اديبي كه شعورش به هيجان آمده است فاني نگردم. آري اين واقعهاي است كه بر آن فرود آمدم و به طور مختصر و اجمال از مصايب آل بيتعليهم السلام و جرم تاريخ بر ضدّ نسل پيامبرصلي الله عليه وآله سخن گفتم و الآن ميخواهم كلامم را به پايان رسانم». [4] .
[1] لقد شيّعني الحسينعليه السلام، ادريس مغربي، ص 65-63.
[2] همان، ص 297.
[3] همان، ص 303.
[4] لقد شيّعني الحسينعليه السلام، ص 315-313.
دكتر محمد تيجاني تونسي
او در كتاب خود «ثمّ اهديت» مينويسد: «... دوستم منعم آمد و با هم به كربلا مسافرت كرديم و در آن جا به مصيبت سرورمان حسين - مانند شيعيان - پي بردم و تازه فهميدم كه حضرت حسينعليه السلام نمرده است. مردم ازدحام ميكردند و گرداگرد آرامگاهش پروانهوار ميچرخيدند و با سوز و گدازي كه نظيرش هرگز نديده بودم، گريه ميكردند و بيتابي مينمودند كه گويي هماكنون حسينعليه السلام به شهادت رسيده است. و سخنرانان را ميشنيدم كه با بازگو كردن فاجعه كربلا احساسات مردم را برميانگيختند و آنان را به ناله و شيون و سوگ وا ميداشتند و هيچ شنوندهاي نميتواند اين داستان را بشنود و تحمل كند، بلكه بياختيار از حال ميرود. من هم گريستم و گريستم و آن قدر گريستم كه گويي سالها غصّه در گلويم مانده بود، و اكنون منفجر ميشود.
پس از آن شيون، احساس آرامشي كردم كه پيش از آن روز چنان چيزي نديده بودم. تو گويي در صف دشمنان حسينعليه السلام بودهام و اكنون در يك چشم بر هم زدن منقلب شده بودم و در گروه ياران و پيروان آن حضرت كه جان خود را نثارش كردند، قرار ميگرفتم. و چه جالب كه در همان لحظات، سخنران، داستان حرّ را بررسي ميكرد. حرّ يكي از سران سپاه مخالف بود كه به جنگ با حسينعليه السلام آمده بود، ولي يكباره در ميدان نبرد بر خود لرزيد و وقتي اصحابش از او سؤال كردند كه تو را چه شده است؟ نكند كه از مرگ ميهراسي؟ او در پاسخ گفت: به خدا سوگند! هرگز از مرگ هراسي ندارم ولي خود را مخيّر ميبينم كه بهشت را برگزينم يا دوزخ را. او ناگهان اسب خود را به سوي حسينعليه السلام حركت داد و به ديدار او شتافت و گريهكنان عرض كرد: «اي فرزند رسول خدا! آيا راه توبه برايم هست؟».
درست در همين لحظه بود كه ديگر نتوانستم طاقت بياورم و شيونكنان خود را بر زمين افكندم، و گويا نقش حر را پياده ميكردم و از حسينعليه السلام ميخواستم كه «اي فرزند رسول خدا، آيا توبهاي برايم هست؟ يابن رسول اللَّه! از من درگذر و مرا ببخش».
صداي واعظ چنان تأثيري در شنوندگان گذاشته بود كه گريه و شيون مردم بلند شد. دوستم كه صداي فريادم را شنيد، با گريه مرا در بغل گرفت و معانقه كرد. همانگونه كه مادري فرزندش را دربر ميگيرد و تكرار ميكرد: «يا حسين! يا حسين!».
لحظاتي بود كه در آنان گريه واقعي را درك كرده بودم، و احساس ميكردم كه اشكهايم قلبم را شست و شو ميدهند و تمام بدنم را از درون تطهير ميكنند. آن جا بود كه معناي روايت پيامبرصلي الله عليه وآله را فهميدم كه ميفرمود: «اگر آن چه من ميدانسستم شما هم ميدانستيد هر آينه كمتر ميخنديديد و بيشتر ميگريستيد». تمام آن روز را با اندوه گذراندم. دوستم ميخواست مرا تسلّي دهد و دلداري نمايد و لذا برايم مقداري شربت و شيريني آورد، ولي بكلّي اشتهايم كور شده بود. از دوستم درخواست كردم كه داستان شهادت امام حسينعليه السلام را برايم تكرار كند؛ زيرا چيزي از آن - نه كم و نه زياد - نمي دانستم...». [1] .
[1] آنگاه هدايت شدم، ص 98-96.
احمد حسين يعقوب اردني
او كه در سفري به مناسبت سالگرد وفات امام خمينيرحمه الله به ايران آمده بود ميگويد: «از جمله برنامههاي من زيارت ضريح امام خميني به مناسبت سالگرد وفات او بود. صبح آن روز به زيارت ضريح او رفتم و با انبوهي از جمعيّت كه كمتر از سه ميليون نفر مرد و زن نبود مواجه شدم كه ضريح او را همانند حلقهاي در بغل گرفته و دستهاي خود را به سوي آسمان بلند كرده و با هم شعارهايي به فارسي ميدهند. به مترجم خود گفتم: براي من به طور دقيق ترجمه كن كه اين جمعيّت چه ميگويد؟ او گفت: آنان ميگويند: ما همانند اشخاصي نيستيم كه امام خود را تنها گذاردند، ما با تو هستيم اي امام!.
من از گريه منفجر شدم، و فهميدم امامي كه او را تنها گذاشتند تا لشكر خلافت با او مقاتله كند همان امام حسينعليه السلام است!! در آن روز به ذهن و قلبم خطور كرد كه به فكر تأليفي در رابطه با واقعه كربلا برآيم. و به اين نتيجه رسيدم كه مطّلع كردن مردم از جزئيات واقعه كربلا ضرورت دارد. و لذا بخشي از وقتم را براي اين موضوع نذر كردم و شروع به خواندن و جمع مطالب و بايگاني كردن آنها نمودم تا در نتيجه در اين زمينه دست به تأليف بزنم....
هنگامي كه مشغول تأليف كتابم در اين باره بودم، موقعيتهايي بود كه به طور مطلق از همه ايام بيشتر محزون بودم. از اتفاقاتي كه افتاده بود متأثّر ميشدم، و به دفعات زياد در طول روز ميگريستم. و چه انساني است كه بر بخشهاي مختلف واقعه كربلا نگريد...». [1] .
او از جمله مستبصريني است كه بعد از انتخاب تشيّع كتابهايي در دفاع از اين مذهب تأليف كرده است.
[1] كربلاء، الثورة و المأساة، احمد حسين يعقوب، ص 8-7.
علامه دكتر محمد حسن شحاته
او كه از اساتيد سابق دانشگاه الازهر است نيز پس از مطالعات فراوان در رابطه با شيعه اماميه، پي به حقّانيت اين فرقه برده و در سفري كه به ايران داشت در سخنراني خود براي مردم اهواز ميگويد: «عشق من به امام حسينعليه السلام سبب شد كه از تمامي موقعيّتهايي كه داشتم دست بردارم».
او همچنين در قسمت ديگري از سخنانش ميگويد: «اگر از من سؤال كنند: امام حسينعليه السلام را در شرق ميتوان يافت يا غرب؟ من جواب ميدهم كه امام حسينعليه السلام را ميتوان در قلب من ديد. و خداوند توفيق تشرّف به ساحت امام حسينعليه السلام را به من داده است». [1] .
[1] به نقل از روزنامه جمهوري اسلامي، شماره 6771.