دانش و فضایل خدادادى

دانش و فضایل خدادادی   بررسی و احاطه بر موهبت‏ها و فضایل خدادادیِ امام دشوارتر است. نمی‏بینید که هر گروهی او را از خود می‏داند و هر طایفه‏ای او را به خود نسبت می‏دهد و هر مکتب فکری می‏خواهد که غیر او را در میدانهای حکمت و دانش ناتوان معرّفی کند و

دانش و فضايل خدادادي <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

 

بررسي و احاطه بر موهبت‏ها و فضايل خداداديِ امام دشوارتر است. نمي‏بينيد كه هر گروهي او را از خود مي‏داند و هر طايفه‏اي او را به خود نسبت مي‏دهد و هر مكتب فكري مي‏خواهد كه غير او را در ميدانهاي حكمت و دانش ناتوان معرّفي كند و ديگر مذاهب و نظريّه‏ها را در مقابل او به كناراندازد؟ آيا در بين دانشمندان كسي را سراغ داريم كه بمانند امام داراي علوم ربّاني و بشري باشد؟ او تنها كسي است كه با چكيده‏اي از دانش الهام بخش بارورش، ريشه‏ي درخت دانش را آبياري كرده و ساقه‏اش را رشد داده و شاخسارش را نيرو بخشيده و برگهايش را سرسبز نموده و شكوفه هايش را طراوت

 

[ صفحه 28]

 

بخشيده و ميوه‏هايش را بارور كرده و آنها را براي چيدن در دسترس قرار داده است.

او بينشي نافذ، روحي پاك، انديشه‏اي شگرف داشت. در عمق معارف پيشينيانِ خويش فرو مي‏رفت. تنها ظاهرش را نمي‏گرفت و هم چون نگهبانان اموال آنان را در خزانه‏ي ذهنش نمي‏انباشت؛ بلكه به نقد و بررسي آنها مي‏پرداخت؛ آنچه را كه قابل اثبات بود استوار مي‏ساخت و آنچه كه توان افزايش داشت بر آنها مي‏افزود و اگر تغيير و دگرگوني مي‏طلبيد دگرگون مي‏ساخت. در باطن آيات الهي تأمّل نموده در ژرفناي آن مي‏نگريست و عبرت مي‏گرفت و انديشه مي‏كرد.

در اعماق درياي نفوس و ارواح فرو مي‏رفت و در زواياي نامرئي آنها به گردش و جستجو و به تحليل و ارزيابي و توجيه مي‏پرداخت.انديشه‏ي پُر فروغ و نقّادش ابزار او، و روح درخشان و رخشنده‏اش راهنماي او بود. به معارف پيشينيان احاطه داشت و براي آيندگان رهنمود آورد. در هر قدمي كه در اين راستاي استوار برمي‏داشت فرمان الهي را به انسانها در نظر مي‏داشت كه به او دستور مي‏دهد عقل و خردش را از خواب بيدار كند و به دقّت و انديشه كردن وادارد تا علم را در هر كجا كه باشد بجويد. خداوند متعال مي‏فرمايد:

«إنَّ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الاْ رضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لاَّ ياتٍ لاِ ولِي الاْ لْبابِ؛ [1] .

همانا در خلقت آسمانها و زمين و رفت و آمد شب و روز نشانه‏هايي براي خردمندان است».

و نيز مي‏فرمايد:

«قُلِ: أنْظُرُوا ماذا فِي السَّماواتِ وَ الاْ رْضِ؛ [2] .

بگو: نگاه كنيد كه در آسمانها و زمين چه چيز وجود دارد».

خداوند متعال كساني را كه عقل را از انجام وظيفه‏اش باز مي‏دارند پايين‏تر از سطح حيوانيّت قرار مي‏دهد و به آينده‏اي بد هشدار مي‏دهد [3]  و چنين مي‏فرمايد:

 

[ صفحه 29]

 

«وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الاْ ًّنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أعيُنٌ لا يُبْصِرونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعونَ بِها أُولئِكَ كالاْ نْعامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلونَ؛ [4] .

و هر آينه ما براي دوزخ، بسياري از جنّ و انس را آماده كرده‏ايم. آنان دلهايي دارند كه با آنها انديشه نمي‏كنند؛ ديدگاني دارند كه با آنها نمي‏بينند؛ گوشهايي دارند كه با آنها نمي‏شنوند. آنان هم چون چهارپايان‏اند؛ بلكه گمراه‏تر. آنان غافلان و بي‏خبران‏اند».

علم، از ديدگاه علي، سپري است كه او را نگه مي‏دارد و پناهي است كه از او حمايت مي‏نمايد. علم به صاحبش جاودانگي مي‏بخشد و قبل از مال و بالاتر از مال براي زندگي ضروري است.

امام نظريّه‏ي خود را روشن‏تر بيان كرده مي‏فرمايد:

«... هَلَكَ خُزّانُ الاْ موالِ وَ هُمْ أحْيأٌ، وَ الْعُلَمأُ باقُونَ ما بَقِيَ الدَّهْرُ...؛ [5] .

زر اندوزان- هر چند زنده باشند- نابودند و دانشمندان- چندان كه روزگار پايد- پايدارند...».

و مي‏فرمود:

«... اَلْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ الْمالِ. اَلْعِلْمُ يَحْرُسُكَ وَ أنْتَ تَحْرُسُ الْمالَ. الْمالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُْ وَ الْعِلْمُ يَزْكوُ عَلَي الاْ نْفاقِ...؛ [6] .

... دانش بهتر از مال است. علم، تو را نگهبان است و تو پاسبان مال. خرج كردن، مال را كاهش مي‏دهد ولي بخشيدن و آموختن، علم را رشد مي‏دهد و مي‏افزايد...».

بلكه «... علم آييني است كه از آن تبعيّت و پيروي مي‏شود...». [7]  هركس در علم

 

[ صفحه 30]

 

لجاجت ورزد و خود را از آن دور نگه دارد منزلت و مقام او در پيشگاه پروردگارش پايين مي‏آيد و از دايره‏ي خشنودي و رضوان الهي دور مي‏شود. شايد بهترين چيزي كه پستي و پايين بودن اين درجه و مقام را براي ما ترسيم مي‏كند همين فرمايش امام است كه مي‏فرمايد:

«إذا أرْذَلَ اللهُ عَبْداً حَظَرَ عَلَيْهِ الْعِلْمَ؛ [8] .

هنگامي كه خداوند بنده‏اي را خوار دارد او را از دسترسي به علم باز مي‏دارد».

عباراتي كه نقل شد و بسياري از كلمات قصار و عبارات نبوغ آميزش روشن گر اين مطلب است كه امام (ع) به علم و دانش چنان عزّت بخشيده كه هيچ كس بدان گونه از ارزش و احترام علم سخن نگفته است و به گونه‏اي عظمت و بلندي جايگاه علم را بيان فرموده كه در بين ديگر ارزشهاي انساني هيچ چيز به‏اندازه‏ي آن ارزش و اهميّت ندارد. به همين گونه، عقل را نيز- كه وسيله‏ي آموختن است- به گونه‏اي احترام و تكريم فرموده است كه از هيچ راهي نمي‏توان از ارزش معرفت كاست. سخن امام واگويي درست از دعوت الهي است كه بندگانش را بدان فرا خوانده و نسبت به آن تشويق فرموده است كه در آيات تأمّل و در آفريدگانش دقّت كنند تا از فضل و خيرات الهي برخوردار شوند و با فهميدن و آشنايي با مظاهر قدرت خداوندي پرده از اسرار حكمت او بردارند.

چه انبوه بود آگاهي و علم امام!

چه بسيار علوم و معارفي كه از سرچشمه‏ي دانش او جدا شد و در هر راهي از آنكه قدم گذاشت به پايان و نهايت آن رسيد!

چه گذشته‏ها كه آگاه شد و تازه‏ها كه كشف كرد!

آنچه او بدان آگاهي و آشنايي كامل و همه جانبه يافت و جهاني گسترده و پهناور از علم و دانش بود. با ذهني پژوهشگر و ژرف‏انديش آن را كشف و از ظاهر و باطن آن

 

[ صفحه 31]

 

عبور كرد و با عقلي هوشمند و تيز بين جزئيّات و كلّيّات آن را درك نمود و از آن سيراب گشت. امام داراي نبوغي ذهني بود كه ديگر نمونه و همتا ندارد. انديشه‏اش از نگرش در ميراث فرهنگي گذشتگان- كه ضمن روايات و نوشته‏ها در طول تاريخ منتقل شده و به او رسيده بود- خسته نشد و از كار نيافتاد؛ همان گونه كه از گردش ديدنيهاي جهان خلقت خستگي به خود راه نداد. هيچ گاه به ديداري سطحي بسنده نكرد بلكه به اعماق ديدنيها نظر افكند تا اسرار پيچيده و رموز نهفته‏ي آنها را كشف كند. از كاوش و جستجوي زواياي هستي سستي به خود راه نداد و از آموختن باز نايستاد. از دانستني‏هايي كه به اسرارش پي برد و يا مجهولاتي كه كشف كرد در خود احساس تنگنا و عدم گنجايش ننمود. هر چه را آموخت فرا گرفت و هر چه فرا گرفت بر گنجايش و ظرفيّت خود افزود. هرگاه ابر معارف و علوم بر او باريد، سيلي كه از آن به راه افتاد گنجايش عقل تشنه‏ي او را بسان زمين گرمازده و سوخته‏اي يافت كه حرارتِ تشنگي او را تمام آبهاي آسمان فرو نمي‏نشاند و سوز عطشش را برطرف نمي‏سازد.

چگونه ممكن است عقل دروازه‏ي خود را به روي علم ببندد و حال آنكه هميشه با سرمايه‏اي جديد وارد آن مي‏شود؟

در اين باره امام مي‏فرمايد:

«گنجايش هر ظرفي محدود است؛ به جز ظرف دانش كه با فروريختن در آن گسترش پيدا مي‏كند».

چه استوار است فرمايشش و چه دقيق و ظريف است توصيفش!

ايمان و باور او درباره‏ي انديشه باعث شده است كه عقل را بر بلنداي فضايل و نعمتهاي خداوندي- كه ويژه‏ي آدميزادگان است- جاي دهد؛ چنانكه فرمايش آن حضرت بر اين مطلب دلالت دارد:

 

إنَّ الْمَكارِمَ أخْلاقٌ مُطَهَّرْة 

فَالْعَقْلُ أوَّلُها وَ الدِّينُ ثانيها [9] .

 

همانا والائيها، اخلاق پاكيزه‏اي است. نخستين آنها عقل است و دومين دين.

 

[ صفحه 32]

 

وَالْعِلْم ثالِثُها وَالْحِلْمُ رابِعُها 

وَالْجُودُ خامِسُها و... [10] .

 

سومين علم است و چهارم بردباري. پنجمش، جود و سخاوت و.... وقتي مي‏بينيم نظريّه‏ي آن حضرت درباره‏ي عقل و علم بدين گونه است، ديگر براي انساني كه خود را از نعمت علم محروم ساخته است عذري نمي‏توان يافت؛ مادام كه خداوند متعال وسائل و اسباب فراگيري و آموختن را براي او فراهم ساخته و عواملي كه او را به مقام شايسته‏اش برساند به او بخشيده است.

پس خداوند، براي چه بدن و عقل و قلبي به او داده است كه توان پيمودن راه دشوار معرفت و تحمّل سختي پژوهش و كاوش و آموزش را بدو مي‏دهد؟ چه دليلي دارد كه بشر اين تجهيزات را از ايفاي نقشي كه براي آن آفريده شده‏اند باز مي‏دارد؟ گويا از ياد برده است كه اينها نعمت‏هاي پروردگارند و نبايد فراموش شوند. انگار آنها را كفران مي‏كند! نمي‏انديشد تا بياموزد و نمي‏آموزد تا هدايت شود و هدايت نمي‏شود تا مردم را بهره‏مند كند! شكّي نيست كه علم، شرور و بديها را دور ساخته خير و خوبي مي‏آورد و مكارم اخلاق ايجاد مي‏كند.

نمي‏بينيد كه امام، چگونه به فراگيري علم تشويق مي‏كند كه علم فريضه‏اي است كه بايد اسباب و ابزاري را كه لازم دارد فراهم ساخت؛ از قبيل بدني كه تحمّل كند؛ خِرَدي كه انديشه كند؛ دلي كه بفهمد. اين ابزار و اسباب در انساني نيز كه از خلقت و آفرينشي معتدل برخوردار باشد بايد باشند. امام به صورت آمرانه و تحريك كننده مي‏فرمايد:

 

تَعَلَّمْ فَاًّنَّ الله زادَكَ بَسْطًَْة 

اخلاق خَيْرٍ كُلُّها لَكَ لازِبُ‏

 

دانش بياموز كه خداوند بر ظرفيّت تو افزوده است و بر خلاف خوبي كه همه به تو وابسته است.

و بعد، براي منع و برحذر داشتن انسانها از مصاحبت و رفاقت با نادان مي‏فرمايد:

 

وَ لا تَصْحَبْ اَخَا الْجَهْلِ 

وَ اًّيّاكَ وَ اِيّاهُ‏

 

جاهل و نادان را همدم و يار مباش و خود را از او نگاه‏دار.

 

فَكَمْ مِنْ جاهِلٍ اَوْدي 

حَكيماً حِينَ آخَاهُ!

 

 

[ صفحه 33]

 

بسا ناداني كه، به هنگام رفاقت، انسان فرزانه‏اي را نابود ساخته است!

 

يُقاسُ الْمَرُ بِالْمَرِاًّء 

ذا مَا الْمَرُ ما شاهُ [11] .

 

آدمي به افرادي كه كار و همراهي مي‏كند سنجيده مي‏شود.

نيازي نيست كه در بيان نظريّات و ارزيابي امام نسبت به علم و دانش سخن را به درازا بكشانيم؛ به همين مختصر بسنده مي‏كنيم. اگر گردشي شتاب گونه در برخي از رشته‏هاي علوم و معارفي كه حضرتش به دست داده و انديشه‏اش بدان دست يافته كنيم، جز اين نمي‏يابيم كه در هر فنّي كه وارد شده است تمام جوانب آن را فراگرفته همه‏ي بخشها و رشته‏هاي آن را بخوبي مي‏داند.

علم الهي- كه به خاطر ارتباطش با خداوند اشرف علوم است- «از سخنان آن حضرت گرفته شده، هم از او نقل مي‏شود و بدو مي‏رسد. معتزله- كه به اهل توحيد و عدل مشهور و در اين علم صاحب نظرند و مردم اين علم را از آنان فراگرفته‏اند- شاگردان و اصحاب آن حضرت مي‏باشند؛ زيرا بزرگ آنان، واصل‏بن عطأ، شاگرد ابوهاشم عبدالله‏بن محمّدبن حُنفيّه است و ابوهاشم شاگرد پدرش و پدرش شاگرد امام (ع) است. بعد اشاعره از معتزله فرا گرفتند. انتساب اماميّه و زيديّه هم به آن حضرت ظاهر و روشن است». [12] .

هيچ كس بمانند امام درباره‏ي توحيد سخن نگفته و درباره‏ي صفات خدا به زيبايي و خوبي عبارات او نياورده است. كسي بهتر از او بحث قضا و قَدَر آن را براي فهميدن عقول نزديك نكرده است:

«بنابراين خداوند متعال واحد و اَحَد است. چيزي همانند او نيست. قديم است. هميشه هست و خواهد بود.... به آنچه كه مخلوقات بدان توصيف مي‏شوند وصف نمي‏گردد.... هركس درباره‏ي خداوند با تشبيه سخن گويد، هم چون كسي است كه او را كافر شده و حقيقت او را نشناخته است...». [13] .

 

[ صفحه 34]

 

اسلام، به عنوان يكتاشناسي و توحيد خداوند، ذات الهي را- از اينكه با مكان و زمان مخلوط باشد و از مشاركت در فرمانروايي كه بخواهد كسي را كمك بگيرد و يا با او مشورت كند و يا از توان ديگري در گفتار و كردار بهره‏مند شود و از نزديك شدن به وسيله‏ي نظائر و اشباه، ولو به عنوان مثال آوردن- منزَّه و پاك مي‏داند. اين تنزيه نسبت به خداوند خالص و كامل است و با قاطعيّت جلوي اغيار را مي‏گيرد. از توصيف برتر و از اينكه در دسترس عقول و انديشه‏ها قرار گيرد بالاتر است.

امام نظريّه‏ي خود را درباره‏ي اين كمال الهي بدينگونه تصوير فرموده است كه علّت منع از توصيف ذات الهي را آن مي‏داند كه فهم و عقول مردم نمي‏توانند به حقيقت او احاطه پيدا كنند و عبارات و جملات از ترسيم صفات او ناتوان مي‏باشند. در اين باره چنين مي‏فرمايد:

«... كَمالُ تَوْحيدِهِ الاْ ًّخْلاصُ لَهُ، وَ كَمالُ الاْ ًّخْلاصِ لَهُ نَفْيُُ الصِّفاتِ عَنْهُ، لِشَهادَِْة كُلِّ صِفَةٍْ أنَّها غَيْرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهادَةِْ كُلِّ مَوْصُوفٍ أنَّهُ غَيْرُ الصِّفَةِْ. فَمَنْ وَصَفَ اللهَ سُبْحانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ، وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنّاهُ، وَ مَنْ ثَنّاهُ فَقَدْ جَزّأهُ، وَ مَنْ جَزّأهُ فَقَدْ جَهِلَهُ، وَ مَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ أشارَ اِلَيْهِ، وَ مَنْ أشارَ اًّلَيْهِ فَقَدْ حَدَّهُ، وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ؛ [14] .

كمالِ يكتاشناسي خداوند اخلاص نسبت به اوست و اوج اخلاص نسبت به او زدودن صفات از اوست؛ زيرا هر صفتي گواهي مي‏دهد چيزي جز موصوف است و هر موصوفي شاهد بر آن است كه غير از صفت است. هر كس خدا را وصف كند او را همراه و همتاي چيزي دانسته است و هر كس او را قرين و همراه كند دوتايش دانسته است و هر كس دوتايش بداند او را تجزيه كرده است و هر كس براي او جزئي قائل باشد او را نشناخته است و هر كس او را نشناسد به او اشاره نموده است و كسي كه به او اشاره كند محدودش انگارد و هر كس او را محدود سازد او را برشمرده است...».

از جمله فرموده‏هاي امام در همين زمينه اين عبارات است:

«وَحْدَهُ لاشَريكَ لَهُ، اَلاْ وَّلُ لا شَيْئَ قَبْلَهُ وَ الاْخِرُ لاغايةَ لَهُ... لاتَقَعَ الاْ وْهامُ لَهُ عَلي

 

[ صفحه 35]

 

صِفَةٍْ وَلا تُعْقَدُ الْقُلُوبُ مِنْهُ عَلي كَيْفيَّةٍْ، وَ لا تَنالُهُ التَّجْزِئَةُْ وَالتَّبْعيضُ؛ [15] .

يكتاست و شريكي براي او نيست. اوّل است و چيزي قبل از او نيست و آخر است و پاياني ندارد... اوهام و پندارها صفتي براي او نمي‏يابند و دلها بر چگونگي او نمي‏نشيند و تجزيه و بخش پذيري در او راه ندارد».

يكي از يارانش مي‏پرسد:

«يا اميرالمؤمنين (ع)! آيا پروردگارت را ديده‏اي؟».

پاسخ مي‏فرمايد:

«أفَأعْبُدُ ما لا أري؟!؛

آيا چيزي را كه نمي‏بينم مي‏پرستم؟!»

سؤال كننده در اين باره توضيح مي‏خواهد و مي‏پرسد:

«چگونه او را مي‏بيني؟»

در جوابش مي‏فرمايد:

«لا تَراهُ الْعُيُونُ بِمُشاهَدَِْ الْعِيانِ، وَ لكِنْ تُدْرِكُهُ الْقُلُوبُ بِحَقائِقِ الاْ يمان. قريبٌ مِنَ الاْ شْيأِ غِيْرُ مُلامِسٍ، بَعيدٌ مِنْها غَيْرُ مُبايِنٍ. مُتَكَّلِمٌ لابِرَوِيَّةٍْ، مُريدٌ لابِهِمَّةٍْ، صانِعٌ لاِبجارِحَةٍْ...؛ [16] .

ديده‏ها او را آشكارا نمي‏بينند، بلكه دلها به ايمان راستين به او مي‏رسند. بدون اينكه به اشيا پيوسته باشد به آنها نزديك و بي آنكه از آنها جدا باشد دور است. سخن مي‏گويد بدون اينكه نيازي به انديشه داشته باشد و اراده مي‏كند بدون اينكه از قبل بدان همّت گمارد. سازنده است نه با اعضا و جوارح...».

از سخنان شگفت حضرتش در برخي از صفات خداوند اين است:

 

[ صفحه 36]

 

«هُوَ الاْ وَّلُ لَمْ يَزَلْ، وَالْباقي بِلا أجَلٍ... لاتُقَدِّرُهُ الاْ وْهامُ بِالْحُدوُدِ وَ الْحَرَكاتِ وَ لا بِالْجَوارِحِ وَالأدَواتِ. لا يُقالُ لَهُ: «مَتي؟» وَ لا يُضْرَبُ لَهُ اَمَدٌ «بِحَتّي». الظّاهِرُ لايُقالُ «مِمّا؟» والْباطِنُ لايُقالُ «فيما؟»...؛ [17] .

او اوّل هميشگي است و پايدار بدون سر رسيد... پندارها با حدود و حركات و به جوارح و ابزار نمي‏توانند او را ارزيابي كنند. درباره‏ي او گفته نمي‏شود: «كي»؟ و با كلمه‏ي «تا» سرآمدي براي او تعيين نمي‏شود. آشكاري است كه گفته نمي‏شود «از چه»؟ و باطن و نهان است؛ امّا «در چه؟» گفته نمي‏شود».

چه فهمها در شناخت ماهيّت قضا و قَدَر دچار سرگرداني شده است. هرچند پايان تلاش انديشه‏هاي بهره‏مند از پرتو نور حقيقت اين بوده است كه بين آن دو بدين گونه جمع كرده‏اند: دانستن آنچه كه واقع مي‏شود و تهيّه‏ي اسباب و ابزار وقوع آن.

«قضا، عبارت است از علم پيشين خداوند به حصول اشيا برحالات خود در جاي خود و قَدَر عبارت است از هر چيز به دست خداوند به هنگام وجود علل و اسبابش». [18] .

يك بار به امام گفته شد: «آيا رفتن به شام به قضا و قَدَر الهي بود؟» امام پاسخ فرمود:

«ويْحَكَ! لَعَلَّكَ ظَنَنْتَ قَضأً لازِماً، وَ قَدَراً حاتِماً! وَ لَوْ كانَ ذلِكَ كَذلِكَ لَبَطَلَ الثَّوابُ وَ الْعِقابُ، وَ سَقَطَ الْوَعْدُ والْوَعيدُ. إنَّ اللهَ سُبْحانَهُ أمَرَ عِبادَهُ تَخْييراً، وَ نَهاهُمْ تَحْذيراً. وَ كَلَّفَ يَسيراً وَ لَمْ يُكَلِّفْ عَسيراً... وَ لَمْ يُعْصَ مَغْلوُباً وَ لَمْ يُطَعْ مُكْرَهاً وَ لَمْ يُرْسِلِ الاْ نْبِياء لَعِباً، وَ لَمْ يُنْزِلِ الْكُتُبَ لِلْعِبادِ عَبَثاً، وَلا خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأرْضَ وَ ما بَيْنَهُما باطِلاً ذلِكَ ظَنُّ الَّذينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذينَ كَفَرُوا مِنَ النّار؛ [19] .

واي بر تو! شايد مقصودت قضاي لازم و قَدَر حتمي است. اگر اين چنين مي‏بود ثواب و عقاب باطل مي‏شد و وعده و وعيد از بين مي‏رفت. همانا خداوند سبحان به بندگان خود با داشتن اختيار دستور داده و به عنوان تحذير آنان را نهي نموده است. به كار آسان تكليف مي‏كند و به كارهاي دشوار تكليف نمي‏كند. از جهت مغلوب بودن معصيت نمي‏شود، و به

 

[ صفحه 37]

 

صورت اكراه اطاعت نمي‏شود. پيامبران را بيهوده مبعوث نكرده و كتاب را براي بندگان خود بي جهت نفرستاده است. آسمانها و زمين را با آنچه كه بين آنها واقع است بيهوده نيافريده است. اين پندار كساني است كه كافر شده‏اند. پس واي بر كافران از آتش». [20] .

گنجينه‏هاي معارف الهي، بي جهت و تصادفي به روي امام گشوده نگشته است؛ بلكه نتيجه‏ي مسلّم بينش و تفكّر در آفرينش خداوند و ممارست در آيات كتاب الهي و پژوهش در احكام و حكمت‏هاي خداوندي بود كه با روح شفّاف و بينش درخشان و ذهن گسترده‏ي خود به آنها رسيد.

در پاكي و تميزي جوهر وجود و تازگي و لطافت احساس و هوشمندي و دقّت نظر و عمق فهم و ادراك او كسي بحث ندارد. همه‏ي اينها ابزاري هستند كه او را بر پِژوهش و تحقيق و بحث و كنجكاوي قادر نموده، ضامن استقامت فكر و سلامت پژوهش و كاوشهاي اويند. هم چنين در اين نيز گفتگو نيست كه امام براي آنچه كه برايش مقدّر شده بود آمادگي كامل داشت؛ زيرا از همان دوران كودكي همراه رسول خدا (ص) بود و پيش از نزول وحي- در دوراني كه پيامبر (ص) با خود خلوت مي‏كرد و در غار حرا و در خانه‏ي خود به عبادت مي‏پرداخت- با پيامبر (ص) به سر مي‏برد و نيز در آن زمان كه رسول خدا (ص) در آيات بزرگ آفرينش و حركت زمان و قوانين هستي و نيستي و پديده‏هاي خارق العاده خلقت مي‏انديشيد، همگي را بر قدرت قاهر ازلي گواه مي‏ديد كه همچون ديگر قدرتها نبود؛ قدرت و نيرويي كه تقدير و تدبير به دست اوست و براي آن كس كه درباره‏ي آنها بينديشد و بخواهد راهي را به هدايت بيايد به روشني نزديكتر است.

او پا به پاي پيدايش يك حقيقت واحد حركت مي‏كرد. شيفته‏ي پيامبر (ص) بود و بسان شاگردي كه از استاد و ره جويي كه از رهنمايش پيروي مي‏كند از پيامبر (ص) تبعيّت مي‏كرد، تا اينكه در همان عنفوان جواني از آفريدگار مدبّر چيزي به دست آورد كه مردم ديگر آن را به دست نياورده بودند؛ تا آنجا كه از خود او مي‏شنويم كه از آنچه كه احساس شكوفا و روح لطيفش او را بدان رهنمايي كرده است سخن مي‏گويد و مي‏فرمايد: «من

 

[ صفحه 38]

 

هفت سال صدا را مي‏شنيدم و نور را مي‏ديدم».

و نيز مي‏فرمايد: «من- پيش از آنكه كسي از اين امّت خدا را بپرستد- هفت سال خدا را عبادت كردم».

اين همان مدّتي است كه پيامبر (ص) از او سرپرستي مي‏كرد تا اينكه رسالتش آغاز و مأمور انذار و تبليغ شد. بنابراين، از اينكه مي‏بينيم و مي‏شنويم كه حسن بصْري، امام را چنين توصيف مي‏كند كه: «او ربّاني اين امّت بود». ترسي به خود راه نمي‏دهيم و تعجّب نمي‏كنيم.

نيز آن زمان كه مي‏بينيم در دوران رسول خدا (ص) تنها حافظ و آشناي به قرآن و آگاه و محيط به اسرار آن علي‏بن ابي طالب (ع) است نگران و مبهوت نمي‏شويم و از اينكه مي‏بينيم بعد از رحلت رسول خدا (ص) او نخستين كسي است كه به جمع آوري قرآن اقدام مي‏كند حيران نمي‏گرديم.

گفته‏اند كه ابوبكر كسي را به دنبال امام- كه از بيعت خودداري كرده و خانه نشين شده بود- فرستاد و او را بر اين كار توبيخ كرد. آن حضرت در جوابش چنين فرمود:

«به خدا سوگند، خانه نشيني من به منظور دست يابي به خلافت نيست... بلكه‏اندوه فِراق رسول خدا (ص) مرا بي تاب كرده و فقدانش غمگين و دل مرده‏ام نموده است. اين بدان خاطر است كه بعد از او به هر جا مي‏نگرم اندوهم تازه مي‏شود و بر افسردگي‏ام مي‏افزايد.... اشتياق پيوستن به او از طمع در غير او براي من كفايت مي‏كند». [21] .

گويند: امام، نه به خاطر مخالفت، بلكه به خاطر جمع آوري قرآن از بيعت كردن با ابوبكر خودداري كرد و اين خود نشان آن است كه وي نخستين كسي بود كه قرآن را جمع آوري كرد. [22] .

 

[ صفحه 39]

 

اين سخن را فقط به خاطر آن آورديم كه دليل بر جمع آوري قرآن باشد و كاري به ديگر مطالبي كه در اين خبر آمده است نداريم. منظور اين بود كه بگوييم: تنها او بود كه به اين كار اقدام كرد و بر ديگران سبقت گرفت. علي (ع) به نگهداري و حفظ كتاب خدا با تمام وجود كوشيد تا نوري را كه خداوند براي هدايت و به عنوان رحمت براي جهانيان فرستاده است، حفاظت كند و يك عبارت، بلكه لفظ و حتّي اشاره‏اي از آن، از بين نرود. از آن مي‏ترسيد كه نكند بعضي از آيات و سوره‏هاي آن در سينه‏هاي مردم بر خلاف سبك و روش فرود آمده نقش بندد و با يكديگر مخلوط و جابه جا و آنچه بايد مقدّم شود مؤخّر گردد و آنچه بايد در آخر قرار گيرد پيشتر واقع شود [23] .

با آن احساس لطيف بي مانند خود، به شيوا خواندن قرآن همّت گمارد؛ احساس كسي كه بلاغت قرآن او را شيفته و فصاحت آن، شيدايش نموده است، هم چون كسي كه فريفته‏ي سحر بيان آن شده باشد و با حرص و ولع، بعد از چشيدن حلاوت احساسي كه از عبارات و جملات زيباي آن به بهره‏مند شدن از فوايد و بهره‏هاي عقلاني و روحي از معاني والاي آن راه مي‏يابد.

از چيدن و جمع آوري ثمرات اين دريافت چه چيزي را براي مردم آماده مي‏كرد؟ انساني كه مانند آن امام از روشنگري، تيزهوشي، نظريّه‏ي فراگير، ذوق شكوفا،انديشه‏ي ژرف و پاكدلي برخوردار بود، براي مردم چه مي‏تواند عرضه كند؟

او در خلوتِ پارسايي فروتن، شبهاي تيره يا سحرگاهان نيمه روشن يا سپيده‏ي صبح و يا به هنگامي كه خورشيد پهنه‏ي گيتي را روشن مي‏كرد و بر كرانه‏ي افق بالا مي‏رفت، با قرآن به سر مي‏برد. در اين خلوتگاه- كه فقط به خاطر خدا و در جستجوي رضوان

 

[ صفحه 40]

 

پروردگار بود- هيچ چيز او را به خود مشغول نمي‏داشت؛ بلكه كلمه به كلمه‏ي آن را دوباره و دوباره مي‏خواند و بر تلاوتش مي‏افزود و تمام اعضاي وي در گرو بيان شيوا و اسلوب آسماني سحرانگيز قرآن بود.

چونان‏انديشمندي ژرف نگر به قرآن روي آورده مجموعه‏هايي از آن مدلولات را از سياق عبارات و مباني كلماتي كه پنهان و آشكار، روشن و نهان در خود گرد آورده بود مي‏گرفت و چيزي از ظاهر و باطن آن فروگذار نمي‏كرد. سوره‏هاي بزرگ، آيات عظيم و والا را- كه همان آيات محكمات و اساس و امّ‏الكتاب‏اند- با ديگر آيات متشابه بخوبي مورد دقّت قرار مي‏داد و حكمتها و احكام درخشان آنها از ديدگاه او مخفي نبود.

با صدايي بلند، هم چون عاشقي شيدا، به تلاوت آيات قرآن مي‏پرداخت و كاملاً مواظب بود كه درست ضبط كند و به طور صحيح تلفّظ و با دقّت ادا نمايد. كلمات شيرين و جملات گواراي آن را زمزمه و با آنها نغمه سرايي مي‏كرد. احكام وصل، وقف، مدّ، اِماله، اظهار، ادغام، تحريك، تسكين، تخفيف و تنوين را به شكلهاي گوناگون صوتي- كه با هر حرف و كلمه و آيه‏اي موافقت داشت و با هدف و معنايش مطابق بود- جمع آوري مي‏كرد؛ به طوري كه معاني كلمات را در جلو ديدگان و بينندگان مجسّم مي‏كرد؛ پيش از آنكه از گوشها به دلها راه يابد.

قرآن را با احساس زيباي ممتاز و ذهن سرشار نافذ و ادراك روحي تابناكش قرائت مي‏فرمود و بخوبي ترتيل مي‏نمود و به جامعيّت آن توجّه داشت. آنچه كه درون آن بود برايش آشكار شد. در آن تدبّر نمود و به ژرفنايش رسيد و معناي خالصش را فرا گرفت.

بنابراين، آيا طبيعي نخواهد بود كه امام را- به عنوان اوّلين فردي كه قرآن را بخوبي تلاوت كرده و بهترين ترتيل را داشت- در فنون قرائات قرآن پيشرو بدانيم كه تمامي خبرگان اين فن به او اقتدا كرده و ملحق شده‏اند.

پيشوايان قرائت قرآن، همچون ابوعمروبن علأ، عاصم‏بن ابي النَّجود و ديگران از طريق ابوعبدالرّحمان سُلَمي- كه شاگرد و نقل كننده‏ي از امام بود- به حضرتش مراجعه

 

[ صفحه 41]

 

كرده و قرائت قرآن را فرا گرفته‏اند. [24] .

نوشتن و ضبط قرآن بر طبق روايت حفص از ابوعبدالرّحمان سُلَمي بود كه او از امام نقل كرده بود. روش شمردن و شماره گذاري آيات قرآن نيز- كه طريقه‏ي كوفيّين است- از ابوعبدالرّحمان سلمي است كه از روش عليّ‏بن ابي طالب (ع) پيروي نموده است؛ چنانكه در كتاب: «ناظمْ الزهر» تأليف شاطبي آمده است. [25] .

آيا طبيعي نخواهد بود كه امام را- كه در معاني قرآن تدبّر كرده و در دلالات آيات قرآن تعمّق و غوص نموده و هوش خارق العاده خود را به كار برده و از اسرار علوم رسول خدا (ص) بهره گرفته بود [26]  در تحليل و تفسير قرآن و كشف رموز نهاني آن برتر از ديگران بدانيم؛ به طوري كه نهال علم تفسير به دست او كاشته شده، از او رشد يافت و بارور گشت و تمام تشنه كامان در اين وادي به سرچشمه‏ي زلال او وارد مي‏شوند تا سيراب گشته و رفع تشنگي كنند؟

ازعبدالله‏بن عبّاس- كه مرد اين ميدان و فرزانه‏ي زمان خود بود- پرسيدند:

«دانش و علم تو در مقابل پسر عمويت (علي) در چه پايه و درجه است؟»

پاسخ داد: «مانند قطره‏ي باران نسبت به اقيانوس پهناور».

[1] آل عمران: آيه‏ي 190.

[2] يونس: آيه‏ي 101.

[3] السيّد سابق: «اسلامُنا».

[4] اعراف: آيه‏ي 179.

[5] نهج‏البلاغه، حكمت147.

[6] همان.

[7] از سخنان منقول از آن حضرت. نهج‏البلاغه، حكمت 147: «... مَعْرِفَة الْعِلْمِ دينٌ يُدانُ بِهِ...» در نسخه‏ي عربي كتاب كلمه‏ي «معرفة» را ندارد.

[8] نهج‏البلاغه، حكمت 288.

[9] ديوان امام علي(ع)، بيقهي نيشابوري، ص628؛ بدين صورت: «فَالدّينُ اَوَّلُها وَالْعَقْلُ ثانيها».

[10] ديوان امام علي(ع)، در دنباله‏ي مصراع: وَالْفَضْلُ سادِسُها: و ششم احسان و بخشش.

[11] ديوان امام علي(ع)، بيهقي نيشابوري، ص32.

[12] ابن ابي الحديد، شرح نهج‏البلاغه.

[13] شيخ محمّدرضا المظفّر، عقائد الإماميّه.

[14] نهج‏البلاغه، خطبه‏ي 1.

[15] نهج‏البلاغه، خطبه‏ي 85.

[16] همان، خطبه‏ي 179.

[17] نهج‏البلاغه، خطبه‏ي 163.

[18] محمّد عبدُه: نهج‏البلاغه، شرح كلمات قصار [حكمت 78].

[19] صاد: 28.

[20] نهج‏البلاغه، حكمت 78.

[21] دكتر فاروق ابوزيد، مقاله‏ي (يك كتاب اسلامي ناشناخته)، مجلّه‏ي راديو و تلويزيون، شماره‏ي 2152.

[22] ابن ابي الحديد در شرح نهج‏البلاغه مي‏گويد: «همگي نقل كرده‏اند كه امام از بيعت با ابوبكر خودداري كرد. اهل حديث آنچه را شيعه مي‏گويد- كه آن حضرت به عنوان مخالفت با بيعت، از خانه بيرون نشد- قبول ندارند؛ بلكه مي‏گويند مشغول جمع آوري قرآن شد و اين خود دليل بر آن است كه امام نخستين كسي است كه به جمع آوري قرآن اقدام نمود و اگر در زمان رسول خدا (ص) جمع شده بود به جمع آوري بعد از وفات پيامبر (ص) احتياجي نبود».

[23] مع الأسف از قرآني كه اميرمؤمنان(ع) با اين دقّت و آگاهي و همراه با شأن نزول آيات جمع آوري فرمود نه تنها استقبال و استفاده‏اي نشد كه گفتند: «بدين قرآن نيازي نداريم». اين قرآن اكنون در اختيار فرزندش حضرت بقيّة الله- عجّل الله تعالي فرجه الشّريف- است و به هنگام ظهور آن را به همراه دارد.

[24] ابن ابي الحديد، شرح نهج‏البلاغه. نيز رك. تأسيس الشيعه لفنون الاسلام، سيّد حسن صدر كاظميني.

[25] التعريف بالمصحَفِ الشريف، قرآنِ چاپ قاهره، سال 1381.

[26] آري، او «علمُ الكتاب» داشت و از «والرَّاسخون في العلم» بود.

 

 

 

 


| شناسه مطلب: 74740