خلافت و وصایت
خلافت و وصایت خلیفه بر حق طبق اعتقاد مذهب شیعه، خلیفه پیامبر "ص" داراى دو گونه وظیفه است: حکومت ظاهرى یعنى زمامدارى، اجراى قوانین، حفظ حقوق، نگهبانى از کیان اسلام و... در این جهت، خلیفه مانند سایر زمامداران است، با این تفاوت که حفظ عدالت اجتماعى
خلافت و وصايت <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />
طبق اعتقاد مذهب شيعه، خليفه پيامبر "ص" داراى دو گونه وظيفه است:
حكومت ظاهرى
يعنى زمامدارى، اجراى قوانين، حفظ حقوق، نگهبانى از كيان اسلام و...
در اين جهت، خليفه مانند ساير زمامداران است، با اين تفاوت كه حفظ عدالت اجتماعى، از واجبات و ويژگيهاى حكومت اسلامى است.
حكومت معنوى
بـديـن مـعنا خليفه موظف است نكات مبهم و پيچيده مكتب را ـ كه به هر دليل پيشتر بيان نشده است ـ براى مسلمانان روشن كند.
خـليفه علاوه بر ايفاى وظيفه زمامدارى بايد مبين احكام و مفسر قرآن نيز باشد، و بتواند مكتب را ازهـر گـونـه انـحراف حفظ كرده در مقابل شبهات از آن دفاع كند بنابراين خليفه بايد داناترين و آگـاهـتـريـن افـرادامـت به مبانى مكتب و موازين شريعت باشد، يعنى بيش از همه از چشمه هاى جـوشان علم و حكمت نبوى سيراب شده باشد پس بايد پيشينه اى ديرسال در اسلام داشته و به حد كـافـى از وجـود مـقـدس پيامبر اكرم "ص" بهره برده باشد همچنين لازم است در مواقع حساس و مـنافع عمومى مسلمانان ومكتب اسلام را بر منافع شخصى خود ترجيح داده، براى حفظ دين جان فشانى و فداكارى كرده باشد.
خـلـيفه در سمت زمامدارى، حاكم بر تمام اموال مسلمانان است خمس، زكات، خراج، جزيه،غنايم جـنـگـى، مـعـادن و سـايـر ثروتهاى عمومى، اموالى هستند كه در اختيار خليفه قرار مى گيرد و خليفه موظف است، بدون هر گونه تخلف و اجحافى اين اموال را ميان مسلمانان تقسيم كند، يا در جهت مصلحت عمومى مملكت اسلامى به كار گيرد بنابراين بايد به دنيا بى رغبت باشد، تا در مواقع حـسـاس دچـار لغزش نشود درست به همين دليل، خلافت منصبى الهى است كه از جانب خداوند مـتـعـال به شايسته ترين و داناترين افراد امت واگذار مى شود، و دست انتخاب از ساحت قدسى آن كوتاه است.
بـه عـبـارتـى ديـگر خلافت منصبى است انتصابى كه راى مردم هيچ گونه تاثيرى در آن ندارد بر ايـن مـبـنـاسـت كـه بـراى تـعـيـيـن جـانشين پيامبر، بايد به دنبال نص و صدور حكم بگرديم و كلمات رسول خدا "ص" را كه در اين باب وارد شده است منصفانه مورد توجه قرار داده، بر مبناى آن عمل كنيم.
دانـسـتـيـم كـه واقـعـه غـدير يكى از مستندترين وقايعى است كه در تاريخ اسلام اتفاق افتاده، و حـديـث ولايـت يـكى از مسلم ترين كلماتى است كه از رسول خدا "ص" صادر شده و از نظر معنا و مـفـهوم هيچ گونه ابهام و اجمالى ندارد، چنانكه هر كس بويى از ادبيات عرب استشمام كرده، و با مـوازيـن عـرفى ـ عقلايى آشنايى داشته و با ديده انصاف و بدون غرض و پيش داورى اين حديث را مـورد تـوجـه قـرار دهـد،اعـتراف مى كند كه اين حديث بر امامت، رهبرى و اولويت اميرالمؤمنين على بن ابى طالب "ع" دلالت دارد.
حـتـى اگـر از ايـن حـديـث چـشـم پـوشـيـم، بـاز هـم بـه انـدازه كافى درباره امامت و رهبرى اميرالمؤمنين على "ع" از طريق شيعه و سنى روايت به دست ما رسيده است.
مـا پـاره اى از احـاديـثـى را كـه در ايـن بـاب از رسـول مـكـرم اسلام "ص" وارد شده است، در دو بخش جداگانه يادآور مى شويم:
بـخـش اول احـاديـثـى اسـت كـه هـمـانـنـد حـديـث غدير، به صراحت بر خلافت اميرالمؤمنين على "ع" دلالت دارند.
بـخـش دوم احـاديـثـى اسـت كـه با معرفى شخصيت اميرالمؤمنين على "ع" بر مفاد حديث غدير وخلافت آن حضرت صحه مى گذارند.
پـس از آن بـا صـرف نـظر از احاديث موجود و ادله لفظى، به بررسى شايستگى هاى ذاتى و فضايل آن حضرت خواهيم پرداخت، و در نهايت از سابقه عيد غدير و آداب اين عيد سخن خواهيم گفت.
دلايل صريح بر خلافت على
ادلـه اى كـه بـا صـرف نـظـر از حـديـث غـديـر، خود به طور مستقل و به طور صريح بر خلافت و رهبرى اميرالمؤمنين على بن ابى طالب "ع" دلالت دارند، به اندازه اى است كه ذكر تمام آنها نياز به فرصتى فراخ وتاليفى پربرگ و بار دارد اينك جز ذكر چند مورد، فرصت و مجال نيست.
پيشتر يادآور مى شود كه هر چند جامعه اسلامى پس از پيامبر مكرم اسلام "ص" در تعيين رهبر خود بـه اشـتـبـاه رفـت و خـلـيـفه برحق پيامبر اكرم "ص" را مدت بيست و پنج سال از دخالت در امور مـسـلـمـيـن بـازداشـت، ولى چيزى از ارزش ذاتى آن حضرت نكاست، بلكه تنها خود را از رهبرى مـعـصـوم، محروم كرد چرا كه ارزشها و فضايل آن حضرت وابسته به منصب ظاهرى خلافت نبود، بـلكه ارزش منصب خلافت به تصدى آن حضرت بستگى داشت، يعنى هر گاه غير او در اين منصب نشست، اين منصب تنزل يافت و تنها زمانى به ارزش واقعى خود رسيد كه على "ع" بر آن تكيه زد.
نوشته اند:
وقـتـى امـيـرالـمـؤمـنـين على "ع" وارد كوفه شد، مردى پيش آمد و عرض كرد: به خدا قسم اى اميرالمؤمنين! خلافت از تو زينت يافت، نه تو از خلافت وجود تو اين منصب را بالا برد، نه اينكه تو با آن برترى يافته باشى خلافت به تو محتاج بود نه تو به خلافت
___________________________________
تاريخ دمشق، ج 3، ص 145، و ينابيع الموده 344.
عبداللّه فرزند امام احمد بن حنبل مى گويد: ''روزى پيش پدرم نشسته بودم گروهى از اهل كوفه واردشدند و درباره خلافت خلفا صحبت كردند، ولى درباره خلافت حضرت على كلام طولانى شد پـدرم سربلند كرد و گفت: چقدر درباره على و خلافت بحث مى كنيد! خلافت على را زينت نداد، بلكه على خلافت را زينت داد''
___________________________________
تاريخ دمشق، ج 3، ص 146، حديث 1163، و تاريخ بغداد، ج 1، ص 135.
حديث يوم الدار
خـلافـت پـيـامبر مكرم اسلام "ص" و رهبرى جامعه اسلامى مسئله اى نبود كه پيامبر اكرم "ص" تا آخـريـن روزهـاى عـمـر شريف خود آن را مسكوت گذاشته تكليف جامعه اسلامى را نسبت به آن روشن نكند پيامبر اكرم از همان روزى كه مامور شد رسالت خود را علنى كند، موظف شد جانشين خود را نيزمعرفى كند.
هـنـگـامى كه آيه شريفه و انذر عشيرتك الاقربين
___________________________________
سوره شعرا، آيه 214. در سال سوم بعثت نازل شد، آن حضرت عـلى "ع" را خواند و فرمود: ''خدايم دستور داده است خويشان نزديك خود را به اسلام دعوت كنم غـذايـى تـهيه كن و قدحى از شير فراهم آور، و فرزندان عبدالمطلب را دعوت كن، تا من ماموريت خـويـش را بـه انجام رسانم'' حضرت على "ع" مى فرمايد: ''من تمام بنى عبدالمطلب را كه حدود چـهـل نـفـر بـودنـد دعـوت كردم و غذايى را كه فراهم كرده بودم پيش آوردم غذا خوردند و شير نـوشـيـدنـد، ولى غذا و شير به همان حال خود باقى ماند هنگامى كه پيامبر "ص" مى خواست با آنها صـحـبـت كند، ابولهب گفت: محمد شما راسحر كرده است و مجلس از هم پاشيد فرداى آن روز حـضـرت بـه مـن دستور داد دوباره آنها را دعوت كنم و غذا و شيرى تهيه نمايم هنگامى كه جمع شدند و غذا خوردند، حضرت لب به سخن گشوده فرمود: اى فرزندان عبدالمطلب به خدا قسم در عـرب جـوانـى را نمى شناسم كه براى قوم خود بهتر از آنچه من براى شما آورده ام آورده باشد: من براى شما خير دنيا و آخرت را آورده ام و خدايم به من فرموده است شما را به آن بخوانم كداميك از شما مرا در اين كار يارى مى كند من "على" كه در آن ايام از همه جوانتر بودم گفتم: اى پيامبر خدا مـن تـو را يارى مى كنم حضرت گردن مرا گرفت و فرمود: اين برادر، وصى وخليفه من در ميان شما مى باشد، از او بشنويد و او را اطاعت كنيد در اين هنگام اهل مجلس همه برخاستند و در حالى كه مى خنديدند به ابوطالب گفتند: به تو دستور مى دهد كه از على اطاعت كنى''
___________________________________
كنزالعمال، ج 13، ص 131، حديث 36419 و ص 149، حديث 36465، و تاريخ طبرى، ج 2، ص 62.
طبق روايتى پيامبر اكرم "ص" سه بار پيشنهاد خود را تكرار كرد و هيچ كس جز على "ع" او را اجابت نكرد
___________________________________
فرائد السحطين، ج 1، ص 85، باب 16، حديث 65.
حديث منزلت
دلـيـل ديـگـرى كـه بـر خـلافت حضرت على "ع" دلالت دارد، حديث منزلت است حديث منزلت از مـشـهـورتـريـن احـاديـثـى است كه از پيامبر اكرم "ص" صادر شده و بسيارى از اصحاب رسول خـدا "ص" آن راروايت كرده اند ابن عساكر در تاريخ دمشق
___________________________________
فرائد السحطين، ج 1، ص 306 تا ص 394 حديث 336 تا 456. اين حديث را از 23 نفر از صحابه بـه طرق و اسناد مختلف روايت كرده است به طورى كه از قراين استفاده مى شود، اين كلام شريف چندين بار ازرسول خدا "ص" صادر شده است، ولى مشهورترين مورد آن در غزوه تبوك است.
در غـزوه تـبـوك پـيـامبر اكرم "ص" خود فرماندهى سپاه را به عهده گرفته از مدينه خارج شد و عـلـى "ع" رابه جانشينى خود در مدينه گمارد اين تنها جنگى است كه على "ع" پيامبر را همراهى نكرده است، به همين جهت براى آن حضرت مشكل بود كه در مدينه بماند و پيامبر خدا"ص" راهى مـيـدان نـبـرد شـودهنگام حركت سپاه، خدمت پيامبر اكرم "ص" رسيده عرض كرد: مرا با زنان و كودكان در مدينه مى گذاريد؟
حضرت در جواب فرمود:
اما ترضى ان تكون منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لا نبى بعدى
___________________________________
مـسـنـد امـام احـمـد بـن حـنـبـل، ج 1، ص 177 و الـصـواعق المحرقه، ص 187، حديث 1 و فـرائد الـسـحطين، ج 1، ص 122، باب 21، حديث 85 تا 89 و كنزالعمال، ج 13، ص 158، حديث 9 و 36488 و تـاريـخ دمشق، ج 1، ص 177، حديث 150 و مناقب ابن مغازلى، ص 27 تا 37، حديث 40 تا 55.
آيـا نـمـى خـواهـى كـه نـسـبت به من همانند هارون نسبت به موسى باشى؟
با اين فرق كه بعد از من پيامبرى نمى آيد.
از قـرآن كـريـم چـنـيـن بـرمـى آيـد كه جناب هارون نسبت به حضرت موسى، پنج سمت داشته است: برادر، شريك نبوت، وزير و ياور، پشتيبان،
___________________________________
سوره طه، آيه 29 تا 32: واجعل لى وزيرا من اهلى هارون اخى اشددبه ازرى و اشركه فى امرى، از خـانواده ام وزيرى براى من قرار ده، برادرم هارون را، پشتم را با او محكم كن و در كارم شريكش كن. خليفه و جانشين
___________________________________
سـوره اعـراف، آيـه 142: و قـال موسى لاخيه هارون اخلف فى قومى و اصلح و لا تتبع سبيل المفسدين، موسى به برادرش گفت: درميان قومم تو جانشين من باش و اصلاح كن و از اهل فساد پيروى نكن.
بـنـابراين حضرت على "ع" نيز همين پنج نسبت را با پيامبر اكرم "ص" دارد برادر اوست، چون او را بـه بـرادرى بـرگزيد و فرمود: ''در دنيا و آخرت تو برادر منى''
___________________________________
كنزالعمال، ج 13، ص 114، حديث 36370 و 105 حديث 36345. در ابلاغ پيام الهى شريك اوسـت، چـون فـرمود: ''جز من و على كسى از جانب من پيامى نمى رساند''
___________________________________
الصواعق المحرقه ص 188، حديث 6 و سنن ابن ماجه، ج 1، ص 44، باب 11، حديث 119. وزير اوست، چـون خـود فـرمود: ''على وزير من است''
___________________________________
فـرائد الـسـحطين، ج 1، ص 311، باب 57، حديث 249 و ص 315 باب 58 حديث 250 و تاريخ دمشق، ج 1، ص 130، حديث 155 و157 و 158. پشتيبان اوست، چون خداوند او را با على "ع" يارى كرد
___________________________________
تاريخ بغداد، ج 11، ص 173 و فرائد السحطين، ج 1، ص 235، باب 46، حديث 183 تا 185. و خليفه اوست، چون خود او را به خلافت برگزيد
___________________________________
كنزالعمال، ج 13، ص 131، حديث 36419 و تاريخ طبرى، ج 2، ص 62.
حديث وصايت و وراثت
پيامبر اكرم فرمود:
لكل نبى وصى و وارث و ان عليا وصيى و وارثى،
___________________________________
تاريخ دمشق، ج 3، ص 5، حديث 1030 و 1031 و مناقب ابن مغازلى، ص 200، حديث 238.
هر پيامبرى وصى و وارثى دارد و على وصى و وارث من است.
و فرمود:
انا نبى هذه الامة و على وصيى فى عترتى و اهل بيتى و امتى من بعدى،
___________________________________
فرائد السحطين، ج 1، ص 272، باب 52، حديث 211.
من پيامبر اين امتم و على بعد از من در ميان خانواده و امتم وصى من است.
و فرمود:
على اخى و وزيرى و وارثى و وصيى و خليفتى فى امتى،
___________________________________
فرائد السحطين، ج 1، ص 315، باب 58، حديث 25.
على برادر، وزير، وارث، وصى و خليفه من در ميان امت من است.
در ايـن روايـات دو عـنـوان وصى و وارث مورد تاكيد قرار گرفته است هر يك از اين دو عنوان به تنهايى بر خلافت اميرالمؤمنين على "ع" دلالت دارند.
وصى
وصـى كـسى است كه مى تواند در تمام امورى كه شخص وصيت كننده، حق تصرف داشته تصرف كـنـد، مـگـر در صورتى كه فقط در مورد خاصى به او وصيت شده باشد كه در اين صورت فقط در همان مورد خاص، حق تصرف دارد.
در ايـن روايـات، پـيامبر اكرم "ص" وصايت حضرت امير "ع" را به مورد خاصى منحصر نكرده و او را بـه طـور مـطـلق وصى خود قرار داده است، يعنى آن حضرت مى تواند در تمام امورى كه به پيامبر اكـرم "ص" مـربـوط مى شود تصرف كند به عبارت ديگر على "ع" از تمام اختيارات پيامبراكرم "ص" برخوردار است واين، همان معناى خلافت است.
وارث
آنـچـه در ابـتـدا از كـلمه وارث به ذهن مى آيد اين است كه شخص وارث مالك اموال مورث باشد، ولـى عـلـى "ع" از نـظـر شرعى وارث اموال پيامبر نبوده است زيرا طبق فقه اماميه زمانى كه ميت داراى فرزند باشد، نوبت ارث به خويشان او نمى رسد ـ فرزند در طبقه اول ارث قرار دارد و خويشان در طبقات بعد ـو مى دانيم كه پيامبر اكرم "ص" در زمان حيات خود داراى فرزند بوده است فاطمه زهـرا "س" حـداقـل هـفتاد و پنج روز پس از پيامبر "ص" زنده بوده اند، و جز او، همسران پيامبر كه مـجـمـوعـا يك هشتم اموال او را به ارث مى برده اند، در قيد حيات بوده اند بر فرض كه اين همه را نـديده بگيريم، على "ع" پسرعموى پيامبر است و پسر عمو در طبقه سوم ارث قرار دارد، و مى دانيم كه عباس عموى پيامبر در زمان وفات آن حضرت زنده بوده است، و عمو در طبقه دوم قرار دارد.
امـا طـبـق فـقـه اهـل سـنت، پس از پرداخت سهم همسران "يك هشتم" مال به دو بخش تقسيم مـى شـود: يـك قـسمت به فاطمه زهرا "س" كه تنها دختر است، داده مى شود و قسمت ديگر كه از سـهـم او خارج است، به عمويش عباس تعلق مى گيرد بنابراين حضرت امير "ع" به هيچ وجه وارث امـوال پيامبر نبوده است از سويى، چون پيامبر صريحا او را وارث خود اعلام كرده است، بايد در اين احـاديـث مـوضـوع ارث چـيز ديگرى باشد قهرا موضوع ارث در اين احاديث، دانش، مقام و منصب مـعـنـوى و موقعيت اجتماعى پيامبراكرم "ص" است آرى، على وارث علم و سنت پيامبر است، و به همين دليل خليفه ايشان است.
پـيامبراكرم "ص" به على فرمود: ''تو برادر و وارث منى'' عرض كرد: ''يا رسول اللّه! من چه چيزى ازشما ارث مى برم؟'' فرمود: ''همان چيزى كه پيامبران پيش از من ارث گذاشته اند'' عرض كرد: ''ايشان چه چيزى به ارث نهاده اند؟'' فرمود: ''كتاب پروردگار و سنت پيامبرشان را''
___________________________________
كنزالعمال، ج 13، ص 106، حديث 36345. و اميرالمؤمنين على "ع" خود نيز فرمود: ''من وارث علم پيامبرم''
___________________________________
المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 126.
على سرپرست مؤمنان
پيامبر اكرم "ص" هر وقت با كسانى مواجه مى شد كه به هر دليل با على "ع" ناسازگارى مى كردند، ياجاهلانه از او به پيامبر "ص" شكايت مى بردند، مى فرمود:
ما تريدون من علي ان عليا منى و انامنه و هو ولى كل مؤمن بعدى،
___________________________________
فرائد السحطين، ج 1، ص 56، باب 16، حديث 21 و كنزالعمال، ج 13، ص 135، حديث 36425 و 3 ص 142، حديث 36444.
از على چه مى خواهيد على از من است و من از او پس از من على سرپرست هر مؤمنى است.
هـر چـنـد كـلـمه ''ولى'' در لغت داراى معانى متعددى است، در اين حديث جز به معناى رهبر وسرپرست نيست، توجه به كلمه ''بعد از من'' در حديث اين نظر را تاييد مى كند چون اگر منظور از ولـى، دوسـتدار، دوست، ياور، همسايه، هم قسم و امثال اين معانى باشد، اختصاصى به زمان بعد ازپيامبر "ص" نداشته در زمان حيات آن حضرت نيز صادق بود.
نتايج سرپرستى على در كلام رسول خدا
هـر وقـت اصـحـاب دربـاره خـلـيفه رسول خدا "ص" و رهبر جامعه اسلامى پس از آن حضرت، با حـضـرتش گفتگو مى كردند، حضرت ـ در حالى كه طبق بعضى از روايات آه مى كشيد ـ از نتايج و ثمرات سرپرستى على "ع" سخن به ميان مى آورد.
از جمله مى فرمودند:
ان و ليتموها عليا وجد تموه هاديا مهديا يسلك بكم على الطريق المستقيم،
___________________________________
فـرائد السحطين، ج 1، ص 266، باب 52، حديث 208 و تاريخ دمشق، ج 3، ص 90 تا 94 حديث 1119 تا حديث 1123.
اگـر خـلافـت را بـه على بسپريد، مى بينيد كه هدايت شده و هدايت كننده اى است، كه شما را به راه راست مى برد.
اما والذى نفسى بيده لئن اطاعوه ليدخلن الجنة اجمعين اكتعين،
___________________________________
تـاريـخ دمـشق، ج 3، ص 95، حديث 1124 و فرائد السحطين، ج 1، ص 274، باب 53، حديث 212.
قسم به آنكه جانم در دست اوست، اگر از على اطاعت كنند، همگى، همگى وارد بهشت مى شوند.
ان تستخلفوا عليا ـ و لا اراكم فاعلين ـ تجدوه هاديا مهديا يحملكم على المحجة البيضا،
___________________________________
فرائد السحطين، ج 1، ص 265، باب 52، حديث 207.
اگر على را خليفه كنيد ـ و گمان نمى كنم چنين كنيد ـ مى بينيد كه او راه يافته هدايتگرى است كه شما را از راه اصلى مى برد.
خلافت انتصابى على
پـيـش از ايـن در تـوضيح حديث غدير گفتيم كه معرفى على "ع" به دستورالهى بوده است، اينك روايتى را نقل مى كنيم كه اين مطلب را به خوبى افاده مى كند.
از رسـول گـرامـى اسـلام "ص" روايـت شـده است: ''شب معراج، هنگامى كه به مقام قرب نهايى رسـيـدم و در پـيـشـگـاه پروردگارم ايستادم، فرمود: يا محمد! من عرض كردم: لبيك فرمود: آيا بندگان مرا آزمايش كرده اى تا بدانى كداميك از ايشان در پيشگاه من مطيع ترند؟.
عرض كردم: پروردگارا مطيع ترين ايشان على است.
فرمود: راست گفتى اى محمد! آيا براى خود خليفه اى انتخاب كرده اى كه وظايف ترا انجام دهد و به بندگانم آنچه از قرآن نمى دانند بياموزد؟.
عرض كردم: پروردگارا! تو برايم انتخاب كن.
فرمود: من على را برايت انتخاب كردم، او را به وصايت و خلافت خود برگزين''
___________________________________
فرائد السحطين، ج 1، ص 269، باب 52، حديث 210.
هـمـچـنـيـن فـرمـود: ''خدا براى هر امت، پيامبرى انتخاب كرده است و براى هر پيامبر وصى و جانشينى من پيامبر اين امتم و على وصى من است''
___________________________________
فرائد السحطين، ج 1، ص 271، باب 52، حديث 211.