بخش 7

باب سوم : مباحث متفرقه زندگی برزخی ، زندگی حقیقی معنای حیات برزخی ویژگی های برزخی پیامبران ( صلی الله علیه وآله ) بقاء جسد پیامبران : زندگی ویژه پیامبر ما محمد ( صلی الله علیه وآله ) شنیدن صدا ، سلام و اذان از قبر پیامبر ( صلی الله علیه وآله ) نماز در قبر بار سفر نبندید امام مالک و مسأله زیارت قبر شریف پیامبر قبر پیامبر ( صلی الله علیه وآله ) دیدار از آثار پیامبر و مشاهد دینی و تبرک به آنها حفظ انگشتر پیامبر ( صلی الله علیه وآله ) حفظ وسیله جنگی که نزد پیامبر ( صلی الله علیه وآله ) فقط #171; ابن عمر #187; در پی آثار نبود ! #171; ابن عباس #187; و آثار قدیمی غیرت #171; عمر #187; بر حفظ آثار پیامبر ( صلی الله علیه وآله ) توجه به کفش پیامبر ( صلی الله علیه وآله ) معنی اجتماع و بزرگداشت مفهوم میلاد شریف پیامبر ( صلی الله علیه وآله ) خاتمه


129


باب سوم : مباحث متفرقه

مسائل گوناگون و از جمله : مشروعيت زيارت پيامبر ( صلي الله عليه
وآله ) و موضوعات مرتبط به آن از قبيل آثار و مشاهد و مناسبتها


131


زندگي برزخي ، زندگي حقيقي

آيات روشن و احاديث مشهور و صحيح بيان مي دارد كه زندگي
برزخي زندگي حقيقي است و اين حيات واقعي با مرگ منافاتي ندارد همان گونه كه در
كتاب خداوند عزيز آمده است : ( وَ ما جَعَلْنا لِبَشَر مِنْ قَبْلِكَ
الْخُلْدَ
) ( 1 ) ؛ ( إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ
مَيِّتُونَ
)

اين كه مي گوييم زندگي برزخي حقيقي است ، يعني خيالي يا
مثالي نيست چنان كه ملحدان گمان كرده اند ؛ ملحداني كه عقول آنها از امور
محسوس و مادي فراتر نمي رود و توان دريافت امور غيبي و كيفيت قدرت الهي « جلّ
جلاله » را ندارند .

ـــــــــــــــــــــ

1 . قبل از تو هيچ انساني را جاودانه نساختيم .

2. تو مي ميري و آنان نيز خواهند
مرد .


132


تأمّلي كوتاه در اين سخن كه زندگي برزخي حقيقي است كمترين اشكالي
را براي اشخاص ـ حتي آنها كه قدرت فهم كمي دارند ـ ، باقي نمي گذارد . كلمه حقيقت به معني نفي باطل و دور كردن توهّم و خيالي است كه گاه در ذهن
انسان مردد و شك كننده ، در مورد برزخ و آخرت يا عوالم نشر و بعث و حشر و حساب ،
بهوجود مي آيد .

از جمله اين روايات روايت « بزار » است كه « ابن حبان » از طريق « اسماعيل بن عبدالرحمان اسدي » از پدرش ابوهريره نقل نموده است كه پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) فرمودند : « انّ الميت ليسمع
خفق نعالهم إذاً ولّوا مدبرين
» .

« ابن حبان » نيز از طريق « محمد بن عمرو » ، از ابوسلمه ، از ابوهريره
در حديثي طولاني مانند اين روايت را از پيامبر ( صلي الله
عليه وآله )
نقل نموده است . بخاري نيز در صحيحش در باب « الميت يسمع خفق
النعال » از انس به نقل از پيامبر ( صلي الله عليه
وآله )
چنين آورده است : « العبد إذا وضع في قبره وتولي وذهب أصحابه حتي
إنّه ليسمع قرع نعالهم أتاه ملكان فاقعداه
» .

اما در مورد شناخت مرده نسبت به زنده هايي كه به نزد او رفته
و بر او سلام مي كنند در روايتي از « ابن عباس » چنين آمده كه حضرت رسول ( صلي
الله عليه وآله ) فرمود : ـــــــــــــــــــــ

1. مرده صداي كفش افرادي را كه از سر
قبر برمي گردند مي شنود .

2. هنگامي كه بنده را در قبر
مي گذارند و دوستان و يارانش پشت مي كنند او صداي پاي آنها را كه
مي روند ، مي شنود در اين هنگام دو فرشته نزد او آمده او را به جاي خويش
مي نشانند .


133


« ما من أحد يمرّ بقبر أخيه المؤمن كان يعرفه في الدنيا
فيسلم عليه إلا عرفه وردّ عليه السلام
» . ( 1 ) « ابن مبارك » گفته
است اين مطلب از پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) رسيده و « عبدالحق » صاحب الأحكام آن را
صحيح دانسته است .

معناي حيات برزخي

سزاست كه معني اين گونه زندگي براي مردم تبيين شود كه اين
زندگي برزخي مانند زندگي ما نيست ؛ بلكه حياتي خاص و در خور آنان ، و جهاني است كه در
آن زندگي مي كنند و چاره اي نيست كه روشن شود آن حيات مانند حيات كوچك ،
حقير ، تنگ و ضعيف ما نيست .

انسان در دنيا گاه مشغول عبادت و طاعت و انجام واجبات مختلف نسبت
به خود ، خداي خود و خانواده اش مي باشد و گاه به عادت و معصيت عمل
مي كند از اين رو زماني پاك و طاهر است و زماني ديگر عكس آن ،
لحظه هاي او گاه در مسجد سپري مي شود و گاه در قضاي حاجت و نمي داند
كه عاقبتش چگونه خواهد بود ؟ برخي

اوقات بين او و بهشت فاصله كمي در حد يك ذراع
است و ناگهان امور زير و رو مي شود و از دوزخيان مي گردد يا برعكس ؛ اما
در برزخ اين گونه نيست

ـــــــــــــــــــــ

1 . هيچ فردي از كنار قبر برادر مؤمني كه در دنيا
شناخته است عبور نمي كند مگر اينكه اگر سلام كند آن مرده او را مي شناسد
و پاسخ سلامش را مي دهد .


134


كسي كه از مؤمنين باشد از پل امتحاني كه جز اهل سعادت به
سلامت از آن عبور نمي كنند ، گذشته است و تكليف از او برداشته شده و تبديل به
روحي نوراني ، پاك ، متفكر ، شناور و سيركننده در ملكوت و ملك الهي گرديده است . نه
غمي ، نه اندوهي ، نه ناراحتي و نگراني ، هيچ يك از اين امور براي او معني ندارد ،
چراكه آن جا نه دنيايي است نه مستغلاتي نه طلا و نقره اي و نه حسد و كينه
و تجاوزگري . و اگر فرد مذكور غيرمؤمن باشد وضعيت او عكس اين فرد خواهد بود .

ويژگي هاي برزخي پيامبران ( صلي الله عليه وآله )

پيامبران در برزخ داراي ويژگي هاي منحصر به فردي هستند كه
ساير انسان ها از آن محرومند و اگر در برخي از اين ويژگي ها با پيامبران
مشاركت داشته باشند اين مشاركت به صورت نسبي به آنان ملحق گرديده است و ويژگي
پيامبران از دو خصوصيت برخوردار است : 1 ـ اصالت داشتن ؛ 2 ـ كامل بودن . و اينك به
برخي از آنها توجه مي كنيم :

روح همه انسان ها باقي و فناناپذير است و اين مطلب حقّي است
كه محققان اهل علم بر آن اجماع دارند و « ابن القيم » نيز در كتاب « الروح »
محققانه آن را بيان نموده


135


است . بنابراين بايد امتياز آشكاري براي شهيد ، نسبت به ديگران وجود
داشته باشد وگرنه بيان كردن زنده بودن آنها ؛ بيهوده و بي فايده است
به خصوص كه خداوند از اطلاق لفظ مرده بر آنها ، نهي فرموده است : ( وَ لا
تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ وَلكِنْ لا
تَشْعُرُونَ
) .

در اين جا بايد گفت كه چاره اي نيست جز اين كه
حيات آنان را كامل تر و با شرافت تر از ديگران بدانيم و ظاهر متون وارده
نيز اين امر را تأييد مي كند كه ارواح آنان روزي مي خورد ، بر نهرهاي
بهشتي وارد مي شود و از ميوه هاي آن بهره مند مي گردد : ( عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُوْنَ ) . ( 2 ) همان گونه كه احساس آنها نسبت به اين غذا و شراب و نعمت ها ، احساس كامل و
لذت و بهره مندي آنان حقيقي و تمام و كمال است چنان كه در روايت آمده
است : « فلما وجدوا طيب مأكلهم ومشربهم ومقيلهم قالوا يا ليت اخواننا يعلمون
ما صنع الله بنا
» .

ـــــــــــــــــــــ

1. به آنان كه در راه خدا كشته
شده اند مرده نگوييد بلكه آنان زنده اند ولي شما نمي فهميد .

2 . نزد پروردگارشان روزي مي خورند .

3. وقتي گوارايي طعام و شراب و نيكويي
سخن گفتن با خويش را مي بينند مي گويند اي كاش برادران ما
مي دانستند كه خدا با ما چه كرده است .


136


ارواح آنان ، قدرت تصرفي افزون از ديگران دارد ، لذا هركجا كه
مي خواهد در بهشت به گشت و گذار مي پردازد و سپس به آويزهاي زير عرش پناه
مي برد ( بدين شكل در صحيح آمده است ) .

آنها سخن را شنيده و خطابي كه به آنها مي شود را ادراك
مي كنند .

خداي تعالي به آنها مي گويد : چه ميل داريد ؟ مي گويند : فلان چيز و فلان چيز را ؛ سپس به كرات خدا مي پرسد و آنها جواب مي دهند . سپس از خدا مي خواهند كه براي جهاد آنها را به دنيا بازگرداند ، همچنين درخواست
مي كنند كه خدا نامه اي از جانب آنها به برادرانشان در دنيا برساند و خبر
كرامت هايش را به آنها برساند و خداوند مي فرمايد : من از جانب شما پيام
را مي رسانم .

اگر چنين امري در مورد شهدا ثابت شده است در مورد پيامبران از دو
جهت ثابت است :

1 ـ اين شرافت و مرتبه به خاطر تكريم شهيدان به آنها داده
شده است در حالي كه هيچ رتبه اي بالاتر از مرتبه پيامبران ( عليهم السلام ) نمي باشد و بدون شك ، حال پيامبران
برتر و كامل تر از حالات همه شهداست و محال است كه كمالي براي شهدا فرض شود و
براي پيامبران حاصل نشود ،

ـــــــــــــــــــــ

1. اين روايت را مسلم آورده است ، كتاب
الامارة ، ص121


137


به خصوص چنين كمالي كه موجب نزديكي و تقرب و تنعم و انس با
خداي عليّ اعلي مي گردد .

2 ـ اين رتبه براي شهدا به عنوان اجر بر جهاد و جانفشاني در
راه خداي تعالي قرار داده شده است در حالي كه پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) خود سنت گذار چنين قانوني است و
خود به اذن و توفيق الهي به سوي اين امر دعوت و هدايت نموده است و خود فرموده
است : « من سن سنة حسنة فله أجرها و أجر من عمل بها إلي يوم
القيامة
» . ( 1 ) و فرموده است :

« من دعا إلي هدي كان له من الأجر مثل أجور من تبعه ولا
ينقص ذلك من أجورهم شيئاً ومن دعا إلي ضلالة كان عليه من الإثم مثل آثام من تبعه
ولا ينقص ذلك من آثامهم شيئاً
» .

و احاديث صحيح در اين موضوع بسيار معروف است ؛ بنابراين هر اجري كه
براي شهيد متصور است براي پيامبر نيز وجود دارد و زندگي برزخي ويژه شهيد درواقع
براي تكريم او و جهت اجري است كه براي عمل او زير لواي

ـــــــــــــــــــــ

1 . كسي كه سنت حسنه اي را پايه گذارد ، اجر
آن سنت و هركه بدان عمل كند تا روز قيامت به او خواهد رسيد .

2. كسي كه به هدايت دعوت كند ، همانند
اجر كساني كه اين راه را تبعيت كنند براي او درنظر گرفته مي شود بدون
اين كه از اجر تابعان كاسته گردد و هركس به گمراهي دعوت كند نيز مشابه گناه آن
گناهكاران براي او منظور مي شود بدون اين كه از گناه آنان چيزي كاسته
شود .


138


پيامبر و شهادت او در راه خدا و پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) درنظر گرفته شده است ، بنابراين چنين
زندگي بلكه بهتر و بالاتر از آن براي پيامبر ( صلي الله عليه
وآله )
وجود دارد چراكه پيامبر بر شهيد فضيلت دارد .

زندگي برزخي پيامبران ( عليهم
السلام )
و به خصوص پيامبر ( صلي الله عليه
وآله )
برتر و كامل تر از آن است كه هر جاهل يا احمقي بتواند آن را تصور
كند كه برخي فكر مي كنند منظور از زندگي برزخي اين است كه آنها حياتي مانند
حيات ما دارند ، مي خورند و مي آشامند يا اين كه نياز به خوردن و
آشاميدن و قضاي حاجت دارند و براي حضور در مجالس ذكر و گردهمايي هاي قرآني و
محافل شادي يا غم و اعياد و مناسبت ها از قبر خارج مي شوند و پس از
مشاركت در آن اجتماعات به قبور خود در زير زمين و در آن گودال تنگ بازمي گردند
و خاك بر روي آنها ريخته مي شود . در حالي كه در چنين تصوري از حيات ، كمترين
تكريم يا فضيلتي وجود ندارد ؛ بلكه بايد گفت اين گونه زندگي عين اهانت است و ما
حاضر نيستيم چنين حياتي را براي يك فرد عادي يا يك خدمتكار تحمل كنيم ، چه رسد به
اين كه خداوند تعالي به خاطر چنين حياتي بر بهترين خلق و بزرگوارترين
بنده اش منت نهد ، حاشا و كلاّ و هزاران حاشا و كلاّ بر چنين تصوري .


139


حيات برزخي حقيقي ، احساسي كامل و ادراكي فراگير و شناختي صادقانه
است . آن حيات ، حياتي پاك و صالح است كه پر از دعا و تسبيح و تهليل و حمد و
نماز است .

از ثمرات اين زندگي برزخي ، نماز پيامبران در قبر است ، نمازي واقعي
نه خيالي و مثالي و روايات بر اين موضوع تأكيد مي كند از جمله : از انس بن مالك
نقل شده كه پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) فرمودند : « الأنبياء أحياء في قبورهم يصلون » .

« أتيت علي موسي ليلة أسري بي ، عند الكثيب الأحمر ، وهو
قائم يصلي في قبره
» ؛

بقاء جسد پيامبران ( عليهم
السلام )

در روايتي از « اوس بن اوس » آمده است كه پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) فرمودند : « أفضل أيامكم يوم
الجمعة ، فيه خلق آدم ، وفيه قبض ، وفيه النفخة ، وفيه الصعقة ، فاكثروا عليّ من الصلاة
فيه ، فانّ صلاتكم معروضة عليّ ، قالوا وكيف تعرض صلاتنا عليك وقد أرمت ـ يقولون
بليت ؟ ـ فقال : إنّ الله حرّم علي الأرض أن تأكل أجساد
الأنبياء
» ( 3 ) .

ـــــــــــــــــــــ

1. مجمع الزوائد ، ج8 ، ص211 ؛
پيامبران ( عليهم السلام ) در قبرهايشان زنده اند و نماز مي گزارند .

2. صحيح مسلم ، ج2 ، ص268 ؛ شبي كه به
معراج رفتم در كنار تپه شني سرخ رنگ به ملاقات موسي رفتم و ديدم كه او در قبر به
نماز ايستاده است .

3 . روز جمعه از بهترين روزهاي شماست ، در آن روز آدم
خلق گرديده و در همان روز نفخ صور و صعق و بيهوشي همگاني پديد مي آيد ؛ پس در
اين روز بسيار بر من صلوات فرستيد ؛ زيرا صلوات شما بر من عرضه مي شود اصحاب
پرسيدند : چگونه صلوات ما بر شما عرضه مي شود در حاليكه بدن شما پوسيده است و
حضرت فرمودند : خداوند خوردن جسد انبيا را بر زمين حرام كرده است .


140


همان گونه كه اين خبر از حضرت رسيده : « ما من مسلم
يسلم عليه إلاّ ردّ الله عليه روحه حتي يرد عليه السلام
» .

و در روايات ديگري كه از مجموع آنها يقين حاصل مي شود آمده
است كه مرگ انبيا ، نوعي غيبت از نزد ماست به گونه اي كه ما آنها را حس
نمي كنيم اگرچه زنده بوده و وجود دارند . اين امر مشابه وضعيت فرشتگان است كه
زنده و موجودند ، ولي ما آنها را نمي بينيم .

زندگي ويژه پيامبر ما محمد ( صلي الله عليه وآله )

براي پيامبر ما محمد ( صلي الله عليه
وآله )
زندگي برزخي برتر و كامل تر از ديگران اثبات گرديده است و بيان
خود حضرت از آن زندگي ارتباط او را با امت و اطلاع حضرت نسبت به احوال
امتواعمال آنهاوشنيدن كلامشانوپاسخگويي به سلامشان را اثبات
مي كند و روايات در اين زمينه بسيار است .

ازجمله عبدالله بن مسعود ازپيامبر ( صلي الله عليه وآله ) چنين روايت كرده : « انلله ملائكة سياحين
في الأرض يبلغوني عن أمتي السلام
» .

ـــــــــــــــــــــ

1. الترغيب ، ج2 ، ص499 ؛ هيچ مسلماني بر
حضرت سلام نمي كند مگر اين كه خداوند روح او را به حضرت
برمي گرداند تاجواب سلام او را بدهد .

2. خداوند ملائكه گردشگري در زمين دارد
كه سلام امت مرا به من مي رسانند .


141


شنيدن صدا ، سلام و اذان از قبر پيامبر ( صلي الله عليه وآله )

امام حافظ « ابومحمد عبدالله الدارمي » در كتابش به نام سنن كه
يكي از كتاب هاي شش گانه روايي محسوب مي شود گفته است : « مروان بن
محمد » ، از « سعيد بن عبدالعزيز » چنين نقل كرده كه در ايام حرّه ، سه شبانه روز
در مسجد پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) اذان گفته نشد و « سعيد بن مسيب » نيز مسجد را در آن سه روز ترك نكرد و زمان نماز را تنها از صداي
همهمه اي كه از قبر پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) شنيده مي شد ؛ تشخيص مي داد .

علما برخي از اين كرامت ها را از صالحان گذشته نيز نقل
كرده اند كه اين امور پس از وفات آنها اتفاق افتاده و افراد ثقه از افراد مورد
اطمينان ديگري كه به چشم خود آن كرامت ها را ديده اند ، نقل
نموده اند :

نماز در قبر

احمد ، به نقل از عفان ، از حماد اين گونه روايت مي كند
كه « ثابت » مي گفت : خدايا اگر توفيق نماز به كسي در قبر مي دهي اين توفيق
را به من عطا كن .

سپس از « ابي نعيم » به نقل از « جبير » آورده است كه گفته : قسم
به خدايي كه جز او خدايي نيست من « ثابت بناني » را در قبرش وارد نمودم در حالي كه « حميد طويل » نيز در كنارم بود . هنگامي كه آجرهاي روي قبر را صاف


142


كرديم ، يكي از آجرها افتاد و من ديدم كه او در قبر مشغول نماز
است .

و ترمذي اين روايت را از ابن عباس نقل كرده و آن را حسن دانسته
است : برخي اصحاب پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) چادري
را در جايي نصب كردند كه نمي دانستند روي قبري است و شنيدند كه انساني سوره
ملك را از اول تا به آخر خواند . هنگامي كه پيامبر ( صلي الله
عليه وآله )
آمدند به ايشان خبر دادند و حضرت رسول ( صلي الله عليه وآله ) فرمودند : « هي المانعة ، هي المنجية ، تنجيه من عذاب القبر » .

« ابن ابي الدنيا » از « ابي غالب » نقل كرده كه در شام هنگام
مرگ جواني فرارسيد به عمويش گفت : اگر خدا مرا به مادرم ملحق كند ، او با من چه
مي كند ؟ عمويش گفت : به خدا قسم كه مادرت تو را به بهشت مي برد . آن
جوان گفت : به خدا قسم كه خدا از مادرم مهربان تر است . آن جوان از دنيا رفت و
من با عمويش براي دفن او وارد قبر شديم و گفتيم آجرها را بياورند هنگامي كه آجرها
را مي چيديم يكي از آجرها افتاد و ديدم كه عموي او عقب پريد ، پرسيدم : چه شد ؟
گفت : قبرش پر از نور شد و تا چشم كار مي كرد شعاع آن پراكنده شد .

ـــــــــــــــــــــ

1. آن سوره ، نجات دهنده و ممانعت كننده
او از عذاب قبر است .


143


بار سفر نبنديد

بسياري از مردم در فهم اين حديث اشتباه مي كنند : « لا تشد الرحال إلاّ إلي ثلاثة مساجد : المسجدالحرام ، ومسجدي هذا
والمسجد الأقصي
» .

آنها با استدلال به اين روايت بار سفر بستن به قصد زيارت
پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) را حرام مي شمارند و سفر به چنين نيتي را سفر
معصيت مي دانند در حالي كه اين استدلال به دليل اين كه بر مبناي فهم غلط
نهاده شده ، مردود است و حديث و استدلال آن را در ابواب آينده بيان خواهيم كرد .

اما توضيح حديث « لا تشدوا الرحال إلا إلي ثلاثة
مساجد . . .
» چنين است كه اين كلام با اسلوب معروف نزد اهل لغت يعني
به صورت استثنا آمده است . و اقتضاي آن وجود مستثني و مستثني منه در كلام
است . مستثني بعد از « الاّ » مي آيد و مستثني منه قبل از آن ، حال يا
به صورت ظاهري و يا تقديري و اين از ساده ترين مسائل كتب نحوي است . و
وقتي به اين روايت مي نگريم مي بينيم كه در آن تصريح به مستثني شده است « ثلاثة مساجد » اما ذكري از مستثني منه قبل از الا نمي باشد ، بنابراين
بايد آن را تقدير گرفت .

اگر تقدير را « قبر » بگيريم روايت منسوب به پيامبر ( صلي الله عليه وآله )

ـــــــــــــــــــــ

1. جز براي زيارت سه مسجد بار سفر
نبنديد : مسجدالحرام ، مسجد من و مسجدالاقصي .


144


چنين مي شود : « لا تشدوا الرحال إلي قبر إلاّ ثلاثة
مساجد
» و چنين سياقي ناهماهنگ بوده و شايسته بلاغت نبوي نمي باشد ،
چراكه مستثني از زمره و جنس مستثني منه نيست و اصل اين است كه مستثني از جنس مستثني
منه باشد و قلب انسان عالم ، از نسبت دادن چنين كلامي به پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) آرام نمي گيرد و جايز نيست كه
قبر را به عنوان مستثني منه منظور نماييم .

حال « مستثني منه » مقدر را مي توانيم « مكان » فرض كنيم
بنابراين فرض روايت چنين مي شود : « لا تشدوا الرحال إلي مكان إلا إلي
ثلاثة مساجد
» كه معني روايت چنين مي شود كه براي هيچ چيزي چه تجارت ،
چه علم ، چه انجام امور خير بار سفر بستن جايز نيست و فقط براي اين سه مسجد جايز
است . و چنين تعبيري باطل و نفساني است .

بنابراين ، روايت مذكور كه مستثني دارد و مستثني منه ندارد ، به
اتفاق زبان شناسان بايد تقديري داشته باشد و تقدير آن يكي از اين سه احتمال
است و وجه چهارمي براي آن متصور نيست :

1 ـ اين كه تقدير آن لفظ « قبر » باشد و روايت چنين شود : « لا تشدوا الرحال إلي قبر الا إلي ثلاثة مساجد » . اين تقدير بنا بر
نظر كساني است كه استدلال به اين حديث براي تحريم سفر به قصد زيارت مي كنند و
مي بيني كه اين تقدير خشك و بي ربط است و كسي كه اندك آشنايي به زبان
داشته باشد آن را برنمي تابد


145


و اين تعبير شايسته فصيح ترين سخنور به لغت « ضاد »
نمي باشد و او منزه از چنين اسلوب ساقطي است .

2 ـ اين كه تقدير مستثني منه در حديث عام باشد و لفظ « مكان » درنظر گرفته شود و اين هم همان گونه كه ذكر شد به اتفاق آرا ، باطل است
و احدي قائل به آن نمي باشد .

3 ـ اين كه تقدير مستثني منه در حديث لفظ مسجد باشد كه
روايت چنين مي شود : « لا تشد الرحال إلي مسجد إلا إلَي ثلاثة
مساجد
» .

مي بينيم كه در اين شكل ، كلام هماهنگ و بر شيوه فصيح زبان
جاري گشته است و خطاهاي آشكار دو صورت پيشين در آن وجود ندارد و روح نبوي در آن
مي درخشد و قلب انسان متقي در نسبت دادن آن به پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) آرام مي يابد . اين به فرض آن
است كه روايات ديگري كه تصريح به مستثني منه كند وجود نداشته باشد و هنگامي كه
چنين رواياتي وجود دارد ديگر براي انسان ديندار جايز نيست كه از آن عدول نمايد و به
فرضي روي نمايد كه در زبان فصيح متداول نمي باشد .

به حمد الهي ما در سنت پيامبر ( صلي الله
عليه وآله )
از طريق روايات معتبر احاديثي يافته ايم كه تصريح به مستثني
منه مي كند از جمله روايتي كه امام احمد از طريق « شهر بن جوشب » نقل كرده است
كه مي گويد : نزد ابوسعيد از نماز در طور سخن


146


گفتم ، او گفت از حضرت رسول ( صلي الله عليه
وآله )
شنيدم : « لا ينبغي للمطي أن تشدّ رحالها إلي مسجد يبتغي فيه
الصلاة غير مسجدي هذا والمسجد الحرام والمسجد الأقصي
» .

حافظ بن حجر مي گويد : مشهور اين است كه حديث حسن است ، اگرچه
برخي ضعف ها در آن ديده شده است .

از جمله احاديث ، روايتي از عايشه است كه مي گويد پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) فرمود : « أنا خاتم الأنبياء
ومسجدي خاتم مساجد الأنبياء ، أحق المساجد أن يزار و تشدّ إليه الرواحل : المسجدالحرام و مسجدي ، صلاة في مسجدي أفضل من ألف صلاة فيما سواه من المساجد إلا
المسجد الحرام
» .

بنابراين سخن پيامبر ( صلي الله عليه
وآله )
در مورد مساجد براي امت روشن مي سازد كه ساير مساجد غير از اين
سه مسجد در فضيلت برابر هستند بنابراين سختي كشيدن در سفر به آن مساجد
فايده اي ندارد ، اما اين مساجد داراي فضيلت هستند ؛ بنابراين وارد نمودن مقابر
در اين روايت نوعي دروغ بستن بر رسول خداست . ضمن اين كه زيارت حضرت مطلوب بلكه
بسياري از علما در كتاب هاي

ـــــــــــــــــــــ

1. سزاوار نيست كه بار سفر براي مسجدي
كه نمازخواندن در آن سزاوار است بسته شود ، مگر سه مسجد : مسجدالحرام ، مسجدالأقصي و
مسجد من .

2. فتح الباري ، ج3 ، ص65

3. هيثمي ، مجمع الزوائد ، ج4 ، ص3


147


مناسك آن را مستحب دانسته اند و اين امر را روايات بسياري
تأييد مي كند كه برخي از آنها را بيان مي كنيم : از « ابن عمر » از پيامبر
چنين روايت شده است : « من زار قبري وجبت له شفاعتي » .

نظر امام « حافظ ذهبي » در مورد بار سفر بستن براي زيارت پيامبر ( صلي
الله عليه وآله ) : از « حسن بن حسن بن علي » نقل شده كه ديد مردي بر در حجره اي
كه قبر رسول خدا ( صلي الله عليه وآله ) در آن است
ايستاده برايش دعا مي كند و بر او صلوات مي فرستد ، به آن مرد گفت : اين
كار را نكن ، زيرا پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) فرمود : « لا تتخذوا بيتي عيدا ( 2 ) ولا تجعلوا بيوتكم قبوراً وصلّوا عليّ
حيث ما كنتم فإنّ صلاتكم تبلغني
» . در حالي كه هركس به حالت خاشعانه و
تسليموار نزد حجره حضرت بايستد و صلوات بر ايشان فرستد ، خوشابه حالش كه بهترين
زيارت را انجام داده و در خشوع و خضوع و محبت به زيبايي عمل كرده است . و قطعاً
عبادتي افزون بر كسي كه در شهر خودش يا در نمازش بر حضرت صلوات فرستد را كسب كرده
است ، چراكه زائر پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) اجر
زيارت و صلوات هردو را داراست در حالي كه صلوات فرستنده بر

حضرت در ساير بلاد ،
تنها از اجر صلوات بهره مند مي گردد .

وهركس يك بار بر پيامبر ( صلي الله
عليه وآله )
صلوات فرستد خداوند ده باربر او درود مي فرستد ، ولي
اگر كسي آن حضرت ( صلي الله عليه وآله ) را زيارت كند ،
اگرچه ادب زيارت را به خوبي عمل نكند و بر قبر سجده كند يا كاري را كه شرعي
نيست انجام دهد ، اين فرد درواقع عمل نيك و بد را با هم بجاي آورده است .

و به خدا سوگند كه اگر براي مسلماني ناراحتي بهوجود آورد يا فرياد
زند يا زياد بگريد و در و ديوار را ببوسد همه و همه به خاطر محبت خدا و رسول
است و محبت او معيار و ميزان جدايي اهل جهنم و بهشت است و زيارت قبر پيامبر ( صلي
الله عليه وآله ) از بهترين اعمال براي تقرب جستن است .

و اگر بپذيريم كه بار سفر بستن به قبور انبيا و اوليا جايز نيست ،
به دليل عموميت حديث « لا تشدالرحال إلاّ إلي ثلاثة مساجد » بايد دانست كه بار سفر بستن به زيارت پيامبر مستلزم بار سفر بستن به مسجد آن حضرت
است و اين امر به اتفاق آرا ، مشروع است ؛ زيرا نمي توان بدون دخول به مسجد
پيامبر ، حجره حضرت را زيارت كرد ؛ پس اول بايد تحيت مسجد را بجاي آورد و بعد به تحيت
صاحب مسجد ـ كه خداوند به ما و شما روزي كند ـ پرداخته شود .

امام مالك و مسأله زيارت

امام مالك از مقيدترين مردم به بزرگداشت پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) است . او كسي است كه در مدينه
به صورت سواره يا با كفش وارد نمي شد و به احترام خاك مدينه كه
پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) بر آن گام
نهاده اند ، در آن زمين قضاي حاجت نمي كرد .

و امام حافظ ابن عبدالبر مي گويد : امام مالك خوش نداشت لفظ
طواف زيارت به كار برده شود يا گفته شود قبر پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) را زيارت كرديم ، چراكه اين الفاظ را
مردم در مورد يكديگر به كار مي برند و او خوش نداشت كه با مردم و
پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) يكسان برخورد شود و براي
همه يك لفظ به كار گرفته شود و دوست داشت كه به طور خاصّي ، نسبت به حضرت
گفته شود : بر پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) سلام
كرديم .

قبر شريف پيامبر ( صلي
الله عليه وآله )

برخي از مردم ـ كه خدا هدايت و اصلاحشان كند ـ به قبر پيامبر ( صلي
الله عليه وآله ) فقط از جهت قبر بودن توجه مي كنند ، از اين رو عجيب نيست
كه بسياري از تصورات و افكار فاسد در ذهنشان بهوجود آيد و غريب نيست كه انواع
گمان هاي بد به مسلمانان و زائران پيامبر كه قصد حضرت را كرده اند و او
را صدا مي زنند ، در قلب هاي آنان پديد آيد ؛ لذا مي بينيم كه
چنين فردي مي گويد : بار سفر به قبر پيامبر بستن جايز نيست و دعا نزد قبر حضرت
جايز نيست و حتي لجاجت او را بدان جا مي رساند كه مي گويد : دعا كنار
قبر حضرت شرك يا كفر است و روي نمودن به قبر بدعت و گمراهي است و زياده ايستادن در
كنار قبر و رفت و آمد به سوي قبر شرك و بدعت است و يا اين كه معتقد است
هركس بگويد : قبر حضرت برترين بقعه زمين است با وجود اين كه كعبه در
زمين است ، اين فرد مشرك و گمراه است .

اينگونه نسبت كفر و گمراهي دادن با افراط گري و عمل كردن
بدون بصيرت و تعقل ، مخالف سيره سلف صالح رضوان الله عليهم مي باشد .

ولي ما وقتي از قبر يا زيارت قبر يا برتري قبر يا بار سفر بستن به
قبر حضرت يا خواندن خداوند و مسألت از او دربرابر قبر سخن مي گوييم مقصودمان ،
ساكن قبر و يارانش هستند و در اين امر هيچ دونفري با هم منازعه ندارند و اختلافي بر
سر آن نيست ؛ چراكه او سيد مرسلين و غيرمرسلين و بهترين خلائق ؛ يعني رسول اعظم و
پيامبر اكرم ( صلي الله عليه وآله ) مي باشد . و
قبر بدون وجود حضرت چه ارزشي دارد ، بلكه مسجد بدون حضرت و شهر مدينه بدون ايشان
بلكه ارزش همه مسلمانان بدون وجود ايشان چيست ؟ كه همه مسلمانان اگر رسالت
پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) و ايمان به او و محبت او
و اقرار به شهادتي كه بدون شهادت به او صحيح نيست ، اگر همه اينها نبود ، مسلمانان
نبودند و قوام و پيروزي و نجات آنها مطرح نبود .

به همين جهت است كه وقتي از « ابن عقيل حنبلي » در مورد برتري كعبه
يا حجره پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) سؤال
مي كنند مي گويد : اگر مجرد حجره را درنظر بگيريم كعبه افضل است و اگر
مقصود از حجره جايي است كه رسول خدا در آن قرار دارد به خدا قسم كه عرش و حاملان آن
و بهشت عدن و همه افلاك با آن برابري نمي كنند ؛ زيرا در حجره جسدي است كه اگر
با دو عالم سنجيده شود از آنها برتر است .

اين همان مقصود از قبر و برتري آن و زيارت و بار سفر بستن به قصد
آن است . از همين روست كه علما گفته اند : سزاوار نيست كه گفته شود ، قبر را
زيارت كردم ؛ بلكه بايد گفت پيامبر ( صلي الله عليه
وآله )
را زيارت نمودم و اين همان چيزي است كه علما در تفسير سخن امام مالك
بيان كرده اند كه گفته بود : خوش ندارم كه فردي بگويد قبر پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) را زيارت كرديم چرا كه او كسي را
زيارت كرده كه صداي او را مي شنود ، او را مي بيند ، احساسش مي كند ،
او را شناخته و به او پاسخ مي گويد . بنابراين مسأله ، مسأله قبر نيست ، بلكه
بالاتر ، بزرگ تر و بلندمرتبه تر از آن است كه از دريچه قبر بودن به آن
نگريسته شود و اگر به آن قبر به تنهايي ـ بدون نظربه صاحب آن ـ نگريسته شود
مي بينيم ارواح پاكي كه آن را از هر سو فراگرفته اند و پلي از ملائك را
كه به صورت متصل و پيوسته از ملأ اعلي تا قبر پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) كشيده شده است ، موكب هاي متصلي كه تعداد و دامنه آن را جز حضرت حق جل جلاله
كسي محاسبه نتواند كرد .

علما گفته اند : مستحب است زائر پيامبر روبه روي قبر
به دعا بايستد و از خداوند خير و فضل را طلب نمايد و لزومي ندارد كه رو
به قبله نمايد و اگر بدينگونه بايستد نه بدعت گذار است نه گمراه و نه
مشرك . علما به اين امر تصريح كرده اند ؛ بلكه برخي گفته اند : مستحب است . اصل در اين باب همان چيزي است كه امام « مالك بن انس » در مناظره با « ابوجعفر منصور »
در مسجد نبوي گفته است كه خطاب به او گفت : اي اميرالمؤمنين صدايت را در اين مسجد
بلند نكن كه خداوند با اين قول مردم را ادب نموده است : ( لا تَرْفَعُوا
أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ
) .

و گروهي ديگر را ستايش كرده ، آنگاه كه فرموده : ( إِنَّ
الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللهِ أُولئِكَ الَّذِينَ
امْتَحَنَ اللهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوي لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ
عَظِيمٌ
) . ( 6 ) و گروه ديگر را مذمت مي كند : ( إِنَّ
الَّذِينَ يُنادُونَكَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ أَكْثَرُهُمْ لا
يَعْقِلُونَ
) .

و حرمت پيامبر در زمان وفات مانند حرمت حضرت در زمان حيات است . ابوجعفر از اين سخنان آرام يافت و پرسيد : اي اباعبدالله آيا در هنگام دعا رو به
قبله كنم يا رو به حضرت رسول ؟ فرمود : چرا از پيامبر ( صلي
الله عليه وآله )
روي برگرداني در حالي كه او وسيله تو و آدم نزد خدا تا قيام
قيامت است ؟ رو به او نما و از او شفاعت جوي تا خدا او را شفيع قرار دهد كه خداوند
فرموده : ( وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ
فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوّاباً
رَحِيماً
) .

قبر پيامبر ( صلي الله
عليه وآله )
و تبرك به آن با مسح و بوسيدن

در اين زمينه رواياتي از امام احمد بن حنبل نقل شده كه برخي حاكي
از جوازند و برخي ، از قضاوت در اين امر خودداري نموده اند و برخي ديگر نيز بين
منبر و قبر تفاوت قائل شده اند و تبرك به اولي را جايز دانسته ، ولي در
دومي يعني قبر حكمي نكرده يا آن را مباح دانسته است .

در هر حال ، هرچند حكم مختلف باشد ، كار بدان جا نمي رسد
كه اگر كسي چنين امر را انجام دهد او را متهم به كفر ، ضلالت و خروج از اسلام يا
بدعت در دين نماييم ؛ نهايت امر اين است كه او كاري را انجام داده كه در مورد آن بين
علما ، اختلاف است يا آن امر مكروه شمرده شده است . و قصد كراهت هم اين بوده كه اين
امور به صورت عادت درنيايد به گونه اي كه عوام فريفته شوند و گمان
كنند كه اين كارها از لوازم زيارت و آداب آن است . در اين زمينه از امام « احمد » در « خلاصة الوفا » چنين نقل شده است : در كتاب « العلل والسؤالات » عبدالله بن احمد بن
حنبل چنين مي گويد : از پدرم در مورد فردي كه قبر پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) را مسح كند سؤال كردم كه اگر با اين
بوسيدن و مسح منبر ، قصد تبرك و اميد ثواب داشته باشد حكم چيست ؟ او گفت : اشكالي
ندارد .

ديدار از آثار پيامبر و مشاهد ديني و تبرك
به آنها

اما مقامات انبيا و صالحان ؛ يعني مكان هايي كه در آن جا
اقامت داشته يا خدا را پرستيده اند ولي آن را به عنوان مسجد انتخاب
نكرده اند ، دو قول از علماي معروف در مورد آن وارد شده است :

1 ـ از اين امر نهي نموده و گفته اند : نمي توان
به قصد عبادت قصد آن مناطق را كرد مگر اين كه پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) چنين قصدي كرده باشد ؛ همان گونه
كه پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) در مقام ابراهيم قصد نماز كرد يا چنان كه نماز
در كنار استوانه سزاوار است و همان گونه كه حضرت قصد مساجد را براي نماز و
خصوصاً اقامه آن در صف اول مي نمود .

2 ـ قول دوم معتقد است كه مقدار كم از اين امر جايز است
چنان كه از « ابن عمر » نقل شده كه شايسته مي دانست رفتن به اماكني را كه
پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) در آن مناطق رفته بود
ولو اين كه اين امر اتفاقي و بدون قصد باشد . « سندي خواتيمي » مي گويد از
ابوعبدالله سؤال كرديم كه حكم فردي كه به اين اماكن برود چيست ؟ گفت : بنابر حديث « أم
كلثوم » كه از پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) درخواست كرد
تا در خانه اش نماز گزارند ، تا او بتواند آن جا را مصلاي خود قرار دهد و
بنابر عمل « ابن عمر » كه مواقف و آثار پيامبر ( صلي الله عليه
وآله )
را دنبال مي كرد ؛ اشكالي ندارد كه انسان به اين مشاهد برود و
تنها اشكال اين است كه مردم زياده روي و افراط در اين امر مي كنند .

حفظ آثار پيامبر ( صلي الله عليه
وآله )
اصلي بزرگ و ميراثي گرانبها و تاريخي است ؛ زيرا اين آثار تاريخيِ امتي
است كه به آن افتخار مي كند و شرافت خويش و مردان و پيشوايانش را بهوسيله آن
به ظهور مي رساند . پيشواياني كه مجد و عظمت و عزت او را پايه گذاري
كرده و از او امتي راهبر و پيشرو در همه عرصه ها بنا نهادند ؛ بنابراين
بي توجهي به اين آثار ، از بين بردن شهود تمدن حقيقي اسلامي و مسخ كردن اصول
طبيعي به جاي مانده از ميراث اسلامي است .

ما و جنايتي نسبت به عزيزترين سرمايه هاي امت در اين زمينه
است . اين بي توجهي چون لكه ننگي بر پيشاني و همچون خاري در چشم خواهد بود كه
قدرت بينايي را مكدر و چهره را مشوه و ما را از خير بزرگي محروم خواهد كرد ؛ خيري كه
هيچ چيز جاي او را نمي گيرد و ديگر دسترسي بدان ممكن نخواهد بود ، چراكه
به زودي آثار دگرگون شده و بقاياي به جاي مانده محو مي شود ، نه
از آن آثار چيزي به جاي مي ماند و نه كسي هست كه از آنها چيزي بشناسد . اگر گفته شود كه بعضي از مردم اين اماكن را جايگاه موسمي براي عبادت قرار
مي دهند در آن جا براي عبادت خدا شريك قائل مي شوند و دور آن طواف
مي كنند يا به آن نخ مي بندند و قرباني مي كنند و نوشته در آن اماكن
مي افكنند ؛ بايد پاسخ دهيم كه ما از اين امور راضي و با آن موافق نيستيم بلكه
از آن نهي نموده و مردم را برحذر مي داريم و معتقديم كه با اين جهالت ها
بايد مبارزه كرد ، چراكه اين افراد ايمان به خدا داشته و اقرار به توحيد
مي كنند و شهادت به يگانگي خدا مي دهند ؛ ولي در عمل دچار خطا شده و نسبت
به راه درست آگاهي ندارند . آن چه بر ما لازم است اين است كه ما آنها را آگاه و
ارشاد نماييم و اين امور نبايد موجب بي توجهي ما به اين مشاهد و از بين بردن و
نابود كردن آنها شود و چنين دلايلي حجت هاي بي روح و مريضي است كه نزد
علما و عقلا غيرقابل قبول است ؛ زيرا مي توان مسائل عارضي غيرصحيح را با ممانعت
و مراقبت و امر به معروف و نهي از منكر و با دعوت به سوي خدا با حكمت و موعظه
نيك و اخلاق خوب ، از بين برد و آثار را حفظ كرد و براي حفظ اصالت امت و تاريخ او و
اداي امانتي كه بر گردن ماست و جزيي اصيل از تاريخ بزرگ ما و تاريخ پيامبرمان
محمد ( صلي الله عليه وآله ) محسوب مي شود ، توجه به
خرج داد .

متفكران ، امروز تلاش مي كنند خرابه هاي باقي مانده
از امت هاي ملعون ، مسخ شده و مورد عذاب قرار گرفته ، مانند قوم ثمود و عاد را
حفظ كنند ، آيا درست است كه ما چنين آثاري را حفظ كنيم و براي بقاي آن تلاش كنيم و
در عين حال ، آثار بهترين خلق خدا كه بلاد و عباد به او مي بالند و خداوند
بهواسطه او امت را عزيز كرده ، از بين ببريم . كسي كه خداوند جايگاهي رفيع و موقعيتي
عالي براي او قرار داد كه احدي را توان رسيدن و دست يازيدن به آن مقام نيست ، مگر
بهواسطه منتسب شدن به آن بهره سعادت و مجد بي همتا ؛ يعني محمد ابن عبدالله كه
درود الهي بر او باد .

حفظ انگشتر پيامبر ( صلي
الله عليه وآله )
توسط خلفاي راشدين

امام بخاري از ابن عمر نقل مي كند كه پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) انگشتري از نقره داشت كه به انگشت
مي كرد ، پس از حضرت در دست ابوبكر قرار گرفت و بعد از او در دست عمر و بعد در
دست عثمان بود تا اين كه در چاه « اريس » افتاد ، نقش اين انگشتري « محمد رسول
الله » بود .

اين چاه امروزه به چاه خاتم ـ يعني خاتم رسول خدا كه در زمان
خلافت عثمان در آن افتاده ـ معروف است و عثمان سه روز نهايت تلاش را به كار
برد تا آن را بيرون آورد ، ولي موفق نشد .

حفظ وسيله جنگي كه نزد پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) بوده توسط خلفاي
راشدين

امام « بخاري » با سندي كه به زبير مي رسد ، چنين مي گويد : روز بدر با « عبيدة بن سعيد بن عاصي » روبه رو شدم و او سرتا پا غرق سلاح و زره
بود و جز چشمانش ديده نمي شد ، كنيه او « اباذات الكرش » بود و فرياد زد : من
ابوذات الكرش هستم و با نيزه حمله كرد ، من ضربه اي به چشمش زدم و جان داد . هشام مي گويد من خبر يافتم كه عروه گفته است پيامبر آن وسيله جنگي را خواست و
زبير آن را به حضرت داد . وقتي رسول خدا وفات يافت ، زبير آن را پس گرفت ، پس از مدتي « ابوبكر » آن را خواست و « زبير » به او داد پس از وفات « ابوبكر » ، « عمر » آن را درخواست
كرد و به او داد پس از وفات « عمر » دوباره « زبير » پس گرفت ، اما « عثمان » آن را طلب
كرد و « زبير » به او داد . وقتي « عثمان » كشته شد آن وسيله در اختيار خاندان « علي ( عليه السلام ) » قرار گرفت و « عبدالله بن زبير » آن را طلب
نمود و تا هنگامي كه كشته شد آن وسيله نزد او بود .

فقط « ابن عمر » در پي آثار نبود !

درميان صحابه « ابن عمر » به پي گيري آثار و توجه و محافظت از
آن مشهور گرديده است و « ابن تيميه » مي گويد از امام احمد سؤال شد در مورد فردي
كه به اين مشاهد مي رود چه حكمي دارد و او جواب داد كه « ابن عمر »
مكان هاي حركت پيامبر را پي مي گرفت به گونه اي كه ديدند در
جايي آب مي ريزد و وقتي از او سؤال كردند گفت : پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) در اين جا آب
مي ريختند .

« بخاري » در « صحيحش » از « موسي بن عقبه » نقل كرده كه گفت « سالم بن
عبدالله » را ديدم كه به دنبال مكان هايي در مسير بود و در آن مناطق نماز
مي گزارد و مي گفت كه پدرش در آن مكان ها نماز مي گزارده و
پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) را ديده است كه در آن
مكان ها نماز مي خوانده است و موسي گفته است كه « ابن عمر » در آن اماكن
نماز مي خوانده است .

لكن اين تنها « ابن عمر » نبوده است كه به اين امر اهتمام نموده
است ، بلكه بسياري از صحابه به دنبال آثار و حفظ آن بوده و به آن اهتمام
گماشته اند .

« ابن عباس » و آثار قديمي

هنگامي كه « عبدالله بن زبير » تصميم گرفت كعبه را خراب كند ، صحابه
را جمع كرد و با آنها در اين مورد مشورت كرد ، ابن عباس پيشنهاد كرد كه آن را
به طور كامل خراب نسازد ، بلكه مواضعي كه خراب شده است را ترميم كند تا
قسمت هاي سالم به همان شكل بماند و سنگ هاي قديمي كه در صدر اسلام و زمان
بعثت پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) بوده است حفظ شود .

غيرت « عمر » بر حفظ آثار پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) !

« عمر » براي حفظ آثار نبوي و توجه و حمايت از آن بسيار غيرتمند
بود ، از اين رو ، وقتي مي بيند كه مردم دور درختي جمع شده اند و گمان
مي كنند كه آن درخت رضوان

است كه بيعت رضوان زير آن انجام گرفته و خداوند
در قرآن از آن ياد كرده است : ( لَقَدْ رَضِيَ اللهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ
إِذْ يُبايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ
) .

وقتي چنين ديد دستور به قطع درخت نداد و ممانعت از تبرك نكرد . با
وجود اين كه عمر به خوبي مي دانست كه درخت رضوان شناخته شده نيست و
هيچ كس حتي مكان آن را نمي داند چه رسد به شناخت خود درخت و حتي اصحاب
بيعت رضوان كه حاضر و شاهد بودند و در زير آن درخت بيعت كرده بودند ، خود آن را
نمي شناختند ، چه رسد به ديگران و به اين امر تصريح نموده اند ،
چنان كه از ابن عمر در صحيحين آمده است كه در سال بعد از سال بيعت رضوان به
محل بيعت آمده و به دنبال درخت گشتند ، ولي حتي دونفر نيز بر يك درخت اتفاق نظر
نداشتند .

توجه به كفش پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) وتحقيق علمي در مورد
آن

از جمله آثار نبوي كه مورد توجه و عنايت علما قرار گرفته است كفش
پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) است كه پژوهش هاي
عميق و دقيق در مورد خصوصيات ، رنگ و مشابهت آن انجام يافته و پژوهش هاي تخصصي
و رساله هاي مستقل در مورد آن نگاشته شده است كه مقصود از همه آنها صاحب كفش ؛
يعني رسول اعظم و پيامبر اكرم ( صلي الله عليه وآله ) است .

و اگر به آثار بزرگان و لباس و وسائلشان اهتمام مي گماريم و
دار و ندار خود را براي به دست آوردن آن صرف مي كنيم و موزه هايي
ويژه و كارشناساني متخصص را به اين امور اختصاص مي دهيم ، چرا براي پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) كه سزاوارتر و محق تر از ديگران
است چنين نكنيم كه اگر جان ها و مال ها در اين مسير فدا شود چيز كمي
است .

معني اجتماع و بزرگداشت

ما عادت كرده ايم كه براي بزرگداشت برخي مناسبت هاي
تاريخي ؛ مانند ميلاد پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) ، شب
معراج ، نيمه شعبان ، هجرت پيامبر ، ايام نزول قرآن و به ياد جنگ بدر ؛ دور هم جمع شويم
و اين امر را مطابق عادت انجام مي دهيم و آن را مرتبط با دين نمي دانيم و
آن را با صفات مشروع يا سنت بودن وصف نمي كنيم همچنان كه اين امر معارض
با هيچ يك از اصول دين نمي باشد ، چراكه خطر در اين است كه ما
مسأله اي را كه مشروع نيست ، مشروع بدانيم و من فكر مي كنم چنين مسائل
عرفي عادي را بدين شكل بايد مورد قضاوت قرار دهيم كه مورد توجه يا مبغوض شارع است و
فكر مي كنم اين حد مورد اتفاق است و بعضي ادعا مي كنند كه اين
مناسبت هايي كه مردم براي بزرگداشت آن جمع مي شوند ، به دليل داشتن وقت
معين مورد اشكال است ، مثلاً مي گويند : مردم عادت كرده اند كه شب بيست و
هفتم براي بزرگداشت معراج يا شب دوازده ربيع الاول براي گراميداشت ميلاد
پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) اجتماع كنند با وجود
اين كه علما در تعيين دقيق وقت اين دو حادثه اختلاف دارند و بنده
مي گويم :

عدم توافق بر تعيين وقت تأثيري ندارد ، چراكه ما معتقد به مشروعيت
اجتماع در وقت خاص نمي باشيم ؛ بلكه همان گونه كه گفتيم مسأله
به صورت عادت است و آن چه براي ما داراي اهميت است غنيمت شماري اين
فرصت و جهت دهي اين اجتماع به سوي خير است . در اين شب مردم به صورت
وسيع و با اجتماع بزرگي دور هم جمع مي شوند و اين كه در تعيين وقت خطا
كرده باشند يا نه ، فرقي ندارد و همين كه به ياد خدا و محبت حضرت رسول ( صلي الله عليه وآله ) گردهم مي آيند در جلب رحمت و
فضل الهي كافي است .

من كاملاً معتقدم كه اجتماع اين مردم ، مادامي كه براي خدا و در
راه خدا باشد مقبول نزد خدا هستند ، ولو اين كه در تعيينوقت خطاكنند ، براي
تقريب به ذهن مثالي مي زنم : اگر مردي ، مهماناني را در روز معيني دعوت كند و
بعضي از مدعوين در غير اين زمان موعود بيايند به اين گمان كه در آن زمان دعوت
شده اند به نظر شما آيا صاحب مهماني آنها را ميراند و با تندي و شدت رد
مي كند و جلوي آنها را مي گيرديا به آنها مي گويد : برگرديد و برويد . امروز روز موعود من نيست يا اين كه برعكس با نيكي با آنها برخورد مي كند
و به آنها خوش آمد گفته در را به رويشان مي گشايد و آنها را دعوت به
ورود مي كند ؛ سپس از آنها مي خواهد كه در وقت موعود هم بار ديگر بيايند
اين تصويري است كه من آن را شايسته فضل و كرم الهي مي دانم .

مفهوم ميلاد شريف پيامبر ( صلي الله عليه وآله )

بسياري از مردم در فهم حقيقت ميلاد شريف پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) دچار اشتباه اند . حقيقتي كه ما
به آن مي خوانيم و بر آن تشويق مي كنيم ، لذا تصورات فاسدي در ذهن دارند
كه مسائل و بحث هاي مفصلي را نيز بر آن بنا مي كند و اوقات خود و
خوانندگان را هدر مي دهند ، همه اين افكار بر باد رفته است ؛ زيرا
همان گونه كه گفتيم بر پايه فاسدي بنا نهاده شده است .

از ميلاد پيامبر ( صلي الله عليه
وآله )
زياد نوشته ايم و در راديو و مجامع عمومي بارها مقصودمان را از
ميلاد شريف پيامبر بيان كرده ايم .

قبلاً گفته ايم و مي گوييم كه گردهمايي براي ميلاد شريف
پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) امري عادي است و عبادت به حساب نمي آيد . اين
چيزي است كه ما به آن اعتقاد داريم و خدا را بر آن شاهد مي گيريم . هركس هرگونه
مي خواهد فكر كند ، اين خود انسان است كه در مورد افكار و سخنان خود
مي تواند اظهار نظر كند نه ديگران . ما در هر اجتماع و محفل و مجلسي
مي گوييم كه : اين گردهمايي با اين كيفيت يك امر متداول است و ربطي به عبادات
ندارد . آيا بعد از اين اتمام حجت ها جاي اعتراض و انكاري وجود دارد ؟ لكن مصيبت
بزرگ در عدم فهم است ، از همين روست كه امام شافعي مي گويد : با هيچ عالمي
مجادله نكردم مگر آن كه بر او غلبه يافتم و با هيچ جاهلي نيز مجادله نكردم ،
مگر اين كه او بر من غلبه يافت .

اين اجتماعات ، بزرگ ترين وسيله براي دعوت به سوي خدا و
فرصتي طلايي است كه نبايد آن را از دست داد ؛ بلكه ضروري است كه علما و مبلغين
اخلاق ، آداب ، سلوك ، سيره و عبادات پيامبر را به مردم يادآوري كرده ، آنها را نصيحت و
به خير و رستگاري رهنمون شوند و از بلا و بدعت شر و فتنه ، آنها را برحذر دارند .

ما به فضل الهي ، دائماً به اين امر دعوت مي كنيم و به مردم
مي گوييم مراد از اين گردهمايي ها صرفاً اجتماع و تظاهر نيست ؛ بلكه اين
وسيله اي شرافتمندانه براي هدفي شرافتمندانه است و آن هدف چنين و چنان است و
هركس بهره اي براي دينش از اين اجتماعات نگيرد از خيرات ميلاد شريف پيامبر
محروم گرديده است .

خاتمه

اين مقدار ميسر شد تا از مسائلي بنگاريم كه مايل بوديم تا برداشتي
را كه از آن مسائل مي بينيم ، بيان كنيم . اگر صواب و درست بود حمد براي خداست و
اگر درست نبود ، بشري داراي صواب و خطا هستيم و همه ما مورد ايراد و انتقاد هستيم جز
پيامبر معصومي كه از روي هواي نفس سخن نمي گويد و تنها با وحي تكلم
مي كند .

به خداوند پناه مي برم از بحث ، جدل و دشمني . و هم به او پناه
مي برم از علم بي فايده و دعايي كه شنيده نشود و قلبي كه به خشوع
درنيايد . و به او پناه مي برم از هر

بدي ، بلا ، شرك و بدعتي . و بيزاري
مي جويم از هرچه رسول الله بيزاري جست و اقرار مي كنم به آن چه
او بدان اقرار كرد .

و از خدا مي خواهم كه مرا بدين اعتقاد ثابت بدارد تا مسلماني
موحّد و مؤمن به خداوند بميرم در سرزمين خدا و در ميان مؤمنان موحدي كه شهادت به
يكانگي خداوند و رسالت پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) مي دهند .

والحمد لله رب العالمين

وصلي الله علي سيدنا محمد وآله وصحبه أجمعين

ـــــــــــــــــــــ

1. كسي كه قبر مرا زيارت كند ، شفاعت من
برايش واجب مي شود .

2 . اين تعبير ذهبي است و قول مشهور چنين است : « لا
تجعلوا قبري عيداً » .

3. سير اعلام النبلاء ، ج6 ، ص399 ـ 400

4. همين گونه در
بدائع الفوائد ابن قيم آمده است .

5. حجرات : 2 ، صداي خود را بالاتر از
صداي پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) نبريد .

6 . حجرات : 3 ، كساني كه صداي خود را نزد پيامبر پايين
مي آورند دلهايشان مورد آزمون الهي قرار گرفته و مغفرت و اجر بزرگ شامل حالشان
مي گردد .

7. حجرات : 4 ؛ كساني كه از پشت
حجره ها تو را ندا مي كنند افراد بي شعوري هستند .

8. نساء : 64 ؛ اگر آنها كه بر خود ظلم
كردند نزد تو آمدند و از خدا آمرزش خواستند و پيامبر برايشان آمرزش طلبيد خدا را
توبه پذير و مهربان مي يابند .

9. المغانم المطالبة في معالم طابة ،
فيروزآبادي ، ص26

10. اقتضاء الصراط المستقيم ، ص385

( 11 ) 11 . فتح : 18 ؛ خداوند از مؤمنان راضي
گشت ، آن گاه كه زير درخت با تو بيعت كردند .


| شناسه مطلب: 74767