بخش 2
مناظرات انبیاء مناظره حضرت نوح با قوم خود نکات مناظره مناظره حضرت هود با قوم خود نکات مناظره ;مناظره حضرت صالح با قوم خود نکات مناظره مناظره شع#1740;ب با قوم خود نکات مناظره نکات مناظره مناظره حضرت ابراه#1740;م با قوم خود نکات مناظره
مناظرات انبياء
1ـ مناظره حضرت نوح(عليه السلام) با قوم خود
خداوند متعال در قرآن كريم به مناظره حضرت نوح(عليه السلام) با قوم خود اشاره كرده است:
در سوره هود مي خوانيم: (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلي قَوْمِهِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ); «ما نوح را به سوي قومش فرستاديم (نخستين بار به آن ها گفت): من براي شما بيم دهنده اي آشكارم!».
(أَنْ لا تَعْبُدُوا إِلاَّ اللهَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْم أَلِيم); «جز «الله» = خداي يگانه يكتا را نپرستيد; زيرا بر شما از عذاب روز دردناكي مي ترسم!».
(فَقالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ
كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما نَراكَ إِلاّ بَشَراً مِثْلَنا وَ ما نَراكَ اتَّبَعَكَ
إِلاَّ الَّذِينَ هُمْ أَراذِلُنا بادِيَ الرَّأْيِ وَ ما نَري لَكُمْ عَلَيْنا
مِنْ فَضْل بَلْ نَظُنُّكُمْ كاذِبِينَ);
«اشراف كافر قومش (در پاسخ او) گفتند: ما تو را
جز بشري همچون خودمان نمي بينيم!
و كساني را كه از تو پيروي كرده اند، جز گروهي اراذل ساده لوح، مشاهده
نمي كنيم; و براي شما فضيلتي نسبت به خود نمي بينيم; بلكه شما را دروغگو تصور
مي كنيم!».
32 |
(قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلي بَيِّنَة مِنْ رَبِّي وَ آتانِي رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ أَ نُلْزِمُكُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها كارِهُونَ); «(نوح) گفت: اگر من دليل روشني از پروردگارم داشته باشم، و از نزد خودش رحمتي به من داده باشد ـ و بر شما مخفي مانده ـ (آيا باز هم رسالت مرا انكار مي كنيد)؟ ! آيا ما مي توانيم شما را به پذيرش اين دليل روشن مجبور سازيم، با اين كه شما كراهت داريد؟ !».
(وَ يا قَوْمِ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مالاً إِنْ أَجرِيَ إِلاّ عَلَي اللهِ وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ لكِنِّي أَراكُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ); «اي قوم! من به خاطر اين دعوت، اجر و پاداشي از شما نمي طلبم; اجر من، تنها بر خداست! و من، آن ها را كه ايمان آورده اند، (بخاطر شما) از خود طرد نمي كنم; چرا كه آن ها پروردگارشان را ملاقات خواهند كرد; (اگر آن ها را از خود برانم، در دادگاه قيامت، خصم من خواهند بود) ولي شما را قوم جاهلي مي بينم!».
(وَيا قَوْمِ مَنْ يَنْصُرُنِي مِنَ اللهِ إِنْ طَرَدْتُهُمْ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ); «اي قوم! چه كسي مرا در برابر (مجازات) خدا ياري مي دهد اگر آنان را طرد كنم؟ ! آيا انديشه نمي كنيد؟ !».
(وَ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزائِنُ اللهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لا أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَلا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللهُ خَيْراً اللهُ أَعْلَمُ بِما فِي أَنْفُسِهِمْ إِنِّي إِذاً لَمِنَ الظّالِمِينَ); «من هرگز به شما نمي گويم خزائن الهي نزد من است! و غيب هم نمي دانم! و نمي گويم من فرشته ام! و (نيز) نمي گويم كساني كه در نظر شما خوار مي آيند، خداوند خيري به آن ها نخواهد داد; خدا از دل آنان آگاهتر است! (با اين حال، اگر آن ها را برانم) در اين صورت از ستمكاران خواهم بود!».
33 |
(قالُوا يا نُوحُ قَدْ جادَلْتَنا فَأَكْثَرْتَ جِدالَنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصّادِقِينَ); «گفتند: اي نوح! با ما جر و بحث كردي، و زياد هم جر و بحث كردي! (بس است!) اكنون اگر راست مي گويي، آنچه را (از عذاب الهي) به ما وعده مي دهي بياور!».
(قالَ إِنَّما يَأْتِيكُمْ بِهِ اللهُ إِنْ شاءَ وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ); «(نوح) گفت: اگر خدا اراده كند، خواهد آورد; و شما قدرت فرار (از آن را) نخواهيد داشت!».
(وَ لا يَنْفَعُكُمْ نُصْحِي إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَكُمْ إِنْ كانَ اللهُ يُرِيدُ أَنْ يُغْوِيَكُمْ هُوَ رَبُّكُمْ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ); «(اما چه سود كه) هرگاه خدا بخواهد شما را (بخاطر گناهانتان) گمراه سازد، و من بخواهم شما را اندرز دهم، اندرز من سودي به حالتان نخواهد داشت! او پروردگار شماست; و بسوي او بازگشت داده مي شويد».
(أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَعَلَيَّ إِجْرامِي وَ أَنَا بَرِيءٌ مِمّا تُجْرِمُونَ); «(مشركان) مي گويند: او ]= محمد(صلي الله عليه وآله)[ اين سخنان را به دروغ به خدا نسبت داده است! بگو: اگر من اين ها را از پيش خود ساخته باشم و به او نسبت دهم، گناهش بر عهده من است; ولي من از گناهان شما بيزارم!».
(وَ أُوحِيَ إِلي نُوح أَنَّهُ لَنْ يُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِكَ إِلاّ مَنْ قَدْ آمَنَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما كانُوا يَفْعَلُونَ); «به نوح وحي شد كه جز آن ها كه (تاكنون) ايمان آورده اند، ديگر هيچ كس از قوم تو ايمان نخواهد آورد! پس، از كارهايي كه مي كردند، غمگين مباش!».
34 |
(وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا وَ لا تُخاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ); «و (اكنون) در حضور ما و طبق وحي ما، كشتي بساز! و درباره آن ها كه ستم كردند شفاعت مكن، كه (همه) آن ها غرق شدني هستند!».
(وَ يَصْنَعُ الْفُلْكَ وَ كُلَّما مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنّا فَإِنّا نَسْخَرُ مِنْكُمْ كَما تَسْخَرُونَ); «او مشغول ساختن كشتي بود، و هر زمان گروهي از اشراف قومش بر او مي گذشتند، او را مسخره مي كردند; (ولي نوح) گفت: اگر ما را مسخره مي كنيد، ما نيز شما را همين گونه مسخره خواهيم كرد!».
(فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذابٌ يُخْزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذابٌ مُقِيمٌ); «به زودي خواهيد دانست چه كسي عذاب خواركننده به سراغش خواهد آمد و مجازات جاودان بر او وارد خواهد شد!».
(حَتّي إِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِيها مِنْ كُلّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَ أَهْلَكَ إِلاّ مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَ مَنْ آمَنَ وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلاّ قَلِيلٌ); «(اين وضع همچنان ادامه يافت) تا آن زمان كه فرمان ما فرا رسيد، و تنور جوشيدن گرفت; (به نوح) گفتيم: از هر جفتي از حيوانات (از نر و ماده) يك زوج در آن (كشتي) حمل كن! همچنين خاندانت را (بر آن سوار كن) ـ مگر آن ها كه قبلاً وعده هلاك آنان داده شده = همسر و يكي از فرزندانت ـ و همچنين مؤمنان را! اما جز عده كمي همراه او ايمان نياوردند!».
(وَ قالَ ارْكَبُوا فِيها بِسْمِ اللهِ مَجْراها وَ مُرْساها إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحِيمٌ); «او گفت: به نام خدا بر آن سوار شويد! و هنگام حركت و توقف كشتي، ياد او كنيد، كه پروردگارم آمرزنده و مهربان است!».
35 |
(وَ هِيَ تَجْرِي بِهِمْ فِي مَوْج كَالْجِبالِ وَ نادي نُوحٌ ابْنَهُ وَ كانَ فِي مَعْزِل يا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنا وَ لا تَكُنْ مَعَ الْكافِرِينَ); «و آن كشتي، آن ها را از ميان امواجي همچون كوه ها حركت ميداد; (در اين هنگام، فرزندش را كه در گوشه اي بود صدا زد: پسرم! همراه ما سوار شو، و با كافران مباش!».
(قالَ سَآوِي إِلي جَبَل يَعْصِمُنِي مِنَ الْماءِ قالَ لا عاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللهِ إِلاّ مَنْ رَحِمَ وَ حالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ); «گفت: بزودي به كوهي پناه ميبرم تا مرا از آب حفظ كند! (نوح) گفت: امروز هيچ نگهداري در برابر فرمان خدا نيست; مگر آن كس را كه او رحم كند! در اين هنگام، موج در ميان آن دو حايل شد; و او در زمره غرق شدگان قرار گرفت!».
(وَ قِيلَ يا أَرْضُ ابْلَعِي ماءَكِ وَ يا سَماءُ أَقْلِعِي وَ غِيضَ الْماءُ وَ قُضِيَ اْلأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَي الْجُودِيِّ وَ قِيلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظّالِمِينَ); «و گفته شد: اي زمين، آبت را فرو بر! و اي آسمان، خودداري كن! و آب فرو نشست و كار پايان يافت و (كشتي) بر (دامنه كوه) جودي، پهلو گرفت و (در اين هنگام) گفته شد: دور باد قوم ستمگر (از سعادت و نجات و رحمت خدا!)».
(وَ نادي نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَ إِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْكَمُ الْحاكِمِينَ); «نوح به پروردگارش عرض كرد: پروردگارا! پسرم از خاندان من است و وعده تو (در مورد نجات خاندانم) حق است و تو از همه حكم كنندگان برتري!».
(قالَ يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِح فَلا تَسْئَلْنِ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجاهِلِينَ); «فرمود: اي نوح! او از اهل تو نيست! او عمل غير صالحي است ]= فرد ناشايسته اي است![ پس، آنچه را از آن آگاه نيستي، از من مخواه! من به تو اندرز مي دهم تا از جاهلان نباشي!!».
36 |
(قالَ رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْئَلَكَ ما لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَ إِلاّ تَغْفِرْ لِي وَ تَرْحَمْنِي أَكُنْ مِنَ الْخاسِرِينَ); «عرض كرد: پروردگارا! من به تو پناه مي برم كه از تو چيزي بخواهم كه از آن آگاهي ندارم! و اگر مرا نبخشي و بر من رحم نكني، از زيانكاران خواهم بود!».
(قِيلَ يا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلام مِنّا وَ بَرَكات عَلَيْكَ وَ عَلي أُمَم مِمَّنْ مَعَكَ وَ أُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ يَمَسُّهُمْ مِنّا عَذابٌ أَلِيمٌ)(1); «(به نوح) گفته شد: اي نوح! با سلامت و بركاتي از ناحيه ما بر تو و بر تمام امت هايي كه با تواند، فرود آي! و امت هايي نيز هستند كه ما آن ها را از نعمت ها بهره مند خواهيم ساخت; سپس عذاب دردناكي از سوي ما به آن ها مي رسد (چرا كه اين نعمت ها را كفران مي كنند!)».
نكات مناظره
1ـ مركزي براي فرستادن افراد، جهت مناظره لازم است; (وَلَقَدْ أَرْسَلْنا).
2ـ در صورت فرستادن، افراد نبايد كوتاهي كنند; (إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُّبِينٌ).
3ـ اوّل انذار دهد و انذارش آشكار باشد; (إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ).
4ـ ادعاي خيرخواهي داشته باشد; (إِنِّي لَكُمْ).
ـــــــــــــــــــــ
1 . هود: 25ـ48.
37 |
5ـ موضع خود را صريحاً بيان كند; (أَن لاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللهَ).
6ـ از كلمات عاطفي استفاده كند; (يا قَوْم).
7ـ از مردم چيزي طلب نكند; (إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَي اللهِ).
8ـ اعلام كند كه من از شما چيزي نمي خواهم; (لاَ أَسْـَلُكُمْ عَلَيْهِ).
9ـ خدا روزي رسان ماست; (ان أَجْري).
10ـ تا مطلب را برهاني نكرده بحث نكند; (قالَ ياقَوْمِ أَرَءَيْتُمْ إِن كُنتُ عَلَي بَيِّنَة مِّن رَّبِّي).
11ـ از طرفداران خود دفاع كند; (وَما أَنا بِطارِدِ الَّذِينَ آمَنُوا).
12ـ مقام و منزلت پيروان خود را ذكر كند; (إِنَّهُم مُلاقُوا رَبِّهِمْ).
13ـ موضع خود را با قوّت و شدت و در وقت مناسب در مقابل مخالفان بيان كند; (وَلكِنِّي أَرَياكُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ).
14ـ توقّعات مخاطب را پايين بياورد; (وَلاَ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَآئِنُ اللهِ).
15ـ مطالب خود را پيگيري كند; (فَأَكْثَرْتَ جِدَالَنا).
16ـ وعده هاي خود را به خدا مربوط كند; (قالَ إِنَّما يَأْتِيكُم بِهِ اللهُ إِن شَآءَ).
17ـ در وعده هاي خود از كلمه ان شاء الله استفاده كند; (إِنَّما يَأْتِيكُم بِهِ اللهُ إِن شَآءَ).
18ـ در مقابل خدا خودش را مستقل نبيند; (وَلاَ يَنفَعُكُمْ نُصْحِي إِنْ أَرَدتُّ أَنْ أَنصَحَ لَكُمْ إِن كانَ اللهُ يُرِيدُ أَن يُغْوِيَكُمْ).
19ـ از عدم پذيرش حرف هايش محزون نگردد; (فَلاَ تَبْتَئِسْ بِما كانُوا يَفْعَلُونَ).
38 |
20ـ خود را در مرآت و منظر خدا ببيند; (وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا).
21ـ بعد از اتمام حجت و حتمي شدن عذاب از خدا به نفع آنان چيزي نخواهد; (وَلاَ تُخاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا).
22ـ با اهل بيت خود نيز بحث كند و براي آنان وقت بگذارد; (وَنادَي نُوحٌ ابْنَهُ).
23ـ هنگام نصيحت از كلمات عاطفه انگيز استفاده كند; (يابُنَيَّ ارْكَب مَّعَنا).
24ـ قوم و خويش بازي (پارتي بازي) ممنوع; (إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِك).
25ـ صبور باشد; (فَأصْبِرْ).
26ـ بداند كه عاقبت با پرهيزكاران است; (انّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقينَ).
2ـ مناظره حضرت هود(عليه السلام) با قوم خود
در قرآن كريم به گفتوگو و مناظره حضرت هود(عليه السلام) نيز اشاره شده آنجا كه مي فرمايد: (وَ إِلي عاد أَخاهُمْ هُوداً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ ما لَكُمْ مِنْ إِله غَيْرُهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلاّ مُفْتَرُونَ); «(ما) به سوي (قوم) عاد، برادرشان هود را فرستاديم; (به آن ها) گفت: اي قوم من! خدا را پرستش كنيد، كه معبودي جز او براي شما نيست! شما فقط تهمت مي زنيد (و بت ها را شريك او مي خوانيد!)».
(ياقَوْمِ لاَ أَسْـَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَي الَّذِي فَطَرَنِي أَفَلاَ تَعْقِلُونَ); «اي قوم من! من از شما براي اين (رسالت)، پاداشي نمي طلبم; پاداش من، تنها بر كسي است كه مرا آفريده است; آيا
نمي فهميد؟!».
39 |
(وَياقَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّمآءَ عَلَيْكُم مِّدْرَاراً وَيَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلَي قُوَّتِكُمْ وَلاَ تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِينَ); «و اي قوم من! از پروردگارتان طلب آمرزش كنيد، سپس به سوي او بازگرديد، تا (باران) آسمان را پي در پي بر شما بفرستد; و نيرويي بر نيرويتان بيفزايد! و گنهكارانه، روي (از حق) بر نتابيد!».
(قالُوا ياهُودُ ما جِئْتَنا بِبَيِّنَة وَما نَحْنُ بِتارِكِي آلِهَتِنا عَن قَوْلِكَ وَما نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِينَ); «گفتند: اي هود! تو دليل روشني براي ما نياورده اي! و ما خدايان خود را به خاطر حرف تو، رها نخواهيم كرد! و ما (اصلاً) به تو ايمان نمي آوريم!».
(إِن نَّقُولُ إِلاَّ اعْتَرَياكَ بَعْضُ آلِهَتِنا بِسُوء قالَ إِنِّي أُشْهِدُ اللهَ وَاشْهَدُوا أَنِّي بَرِيءٌ مِّمّا تُشْرِكُونَ); «ما (درباره تو) فقط مي گوييم: بعضي از خدايان ما، به تو زيان رسانده (و عقلت را ربوده)اند! (هود) گفت: من خدا را به شهادت مي طلبم، شما نيز گواه باشيد كه من بيزارم از آنچه شريك (خدا) قرارمي دهيد».
(مِن دُونِهِ فَكِيدُونِي جَمِيعاً ثُمَّ لاَ تُنظِرُونِ); «از آنچه غير او (مي پرستيد) حال كه چنين است، همگي براي من نقشه بكشيد و مرا مهلت ندهيد! (اما بدانيد كاري از دست شما ساخته نيست!)».
(إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَي اللهِ رَبِّي وَرَبِّكُم مّا مِن دَآبَّة إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها إِنَّ رَبِّي عَلَي صِرَاط مُّسْتَقِيم); «من، بر «الله» كه پروردگار من و شماست، توكل كرده ام! هيچ جنبنده اي نيست مگر اينكه او بر آن تسلط دارد; (اما سلطه اي با عدالت! چرا كه) پروردگار من بر راه راست است!».
40 |
(فَإِن تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُكُم مَّآ أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَيْكُمْ وَيَسْتَخْلِفُ رَبِّي قَوْماً غَيْرَكُمْ وَلاَ تَضُرُّونَهُ شَيْـاً إِنَّ رَبِّي عَلَي كُلِّ شَيْء حَفِيظٌ); «پس اگر روي برگردانيد، من رسالتي را كه مأمور بودم به شما رساندم; و پروردگارم گروه ديگري را جانشين شما مي كند; و شما كمترين ضرري به او نمي رسانيد; پروردگارم حافظ و نگاهبان هر چيز است!».
(وَلَمّا جَآءَ أَمْرُنا نَجَّيْنا هُوداً وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَة مِّنّا وَنَجَّيْناهُم مِّنْ عَذَاب غَلِيظ); «و هنگامي كه فرمان ما فرا رسيد، هود و كساني را كه با او ايمان آورده بودند، به رحمت خود نجات داديم; و آن ها را از عذاب شديد، رهايي بخشيديم!».
(وَ تِلْكَ عادٌ جَحَدُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ وَ عَصَوْا رُسُلَهُ وَ اتَّبَعُوا أَمْرَ كُلِّ جَبّار عَنِيد)، (وَ أُتْبِعُوا فِي هذِهِ الدُّنْيا لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَلا إِنَّ عاداً كَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلا بُعْداً لِعاد قَوْمِ هُود)(1); «و اين قوم عاد بود كه آيات پروردگارشان را انكار كردند و پيامبران او را معصيت نمودند و از فرمان هر ستمگر دشمن حق، پيروي كردند!»، «آنان، در اين دنيا و روز قيامت، لعنت (و نام ننگيني) به دنبال دارند! بدانيد، عاد نسبت به پروردگارشان كفر ورزيدند! دور باد عاد ـ قوم هود ـ (از رحمت خدا، و خير و سعادت)».
نكات مناظره
1ـ مبلّغ از اهل همان مردم فرستاده شود; (وَإِلَي عاد أَخاهُمْ هُوداً).
2ـ از كلمات عاطفي استفاده شود; (قال يا قَوْم).
ـــــــــــــــــــــ
1 . هود: 50ـ60.
41 |
3ـ مبلّغ بايد براي هدايت مردم حركت كند; (وَإِلَي عاد).
4ـ براي مطلب خود تأكيد آورد و تنها به جنبه اثباتي اكتفا نكند و همراه با اثبات شئ نفي ماعدا كند; (اعْبُدُوا اللهَ ما لَكُم مِّنْ إِله غَيْرُهُ إِنْ أَنتُمْ إِلاَّ مُفْتَرُونَ).
5ـ تعبيرهاي عاطفي را تكرار كند; (يا قَوْم...يا قَوْم...).
6ـ موضع خودش را درباره مسائل مادي مشخص كند; (ياقَوْمِ لاَ أَسْـَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً).
7ـ منبع مالي خود را بگويد; (إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَي الَّذِي فَطَرَنِي).
8ـ در حرف هايش امر به تعقّل نمايد; (أَفَلاَ تَعْقِلُونَ).
9ـ در دعوت خود بشارت هاي دنيوي داشته باشد; (وَياقَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّمآءَ).
10ـ بشارت ها مطابق خواسته هاي مردم باشد; (وَيَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلَي قُوَّتِكُمْ).
11ـ انسان در سخنانش خدا را شاهد بگيرد; (قالَ إِنِّي أُشْهِدُ اللهَ).
12ـ از عمل بد مخالفان تبرّي بجويد; (وَاشْهَدُوا أَنِّي بَرِيءٌ مِّمّا تُشْرِكُونَ).
13ـ اگر كسي به حرف هاي او توجّه نكرد به خدا توكّل نمايد; (إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَي اللهِ رَبِّي وَرَبِّكُم).
14ـ اگر انسان نهي از منكر كند مشمول عذاب بَدان نمي شود; (وَلَمّا جَآءَ أَمْرُنا نَجَّيْنا هُوداً وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ).
42 |
3ـ مناظره حضرت صالح(عليه السلام) با قوم خود
در قرآن كريم به گفتوگوي حضرت صالح(عليه السلام) با قوم خود نيز اشاره شده است; آنجا كه مي فرمايد: (وَإِلَي ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ ياقَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ ما لَكُم مِّنْ إِله غَيْرُهُ هُوَ أَنشَأَكُم مِّنَ الاَْرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيها فاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُّجِيبٌ); «و به سوي قوم ثمود، برادرشان صالح را (فرستاديم) گفت: اي قوم من! خدا را پرستش كنيد، كه معبودي جز او براي شما نيست! اوست كه شما را از زمين آفريد، و آبادي آن را به شما واگذاشت! از او آمرزش بطلبيد، سپس به سوي او بازگرديد، كه پروردگارم (به بندگان خود) نزديك، و اجابت كننده (خواسته هاي آن ها) است!».
(قالُوا ياصالِحُ قَدْ كُنتَ فِينا مَرْجُوًّا قَبْلَ هاذَآ أَتَنْهَيانا أَن نَّعْبُدَ ما يَعْبُدُ آبَآؤُنا وَإِنَّنا لَفِي شَكّ مِّمّا تَدْعُونا إِلَيْهِ مُرِيب); «گفتند: اي صالح! تو پيش از اين، مايه اميد ما بودي! آيا ما را از پرستش آنچه پدرانمان مي پرستيدند، نهي مي كني؟ ! در حالي كه ما، در مورد آنچه به سوي آن دعوتمان مي كني، در شك و ترديد هستيم!».
(قالَ ياقَوْمِ أَرَءَيْتُمْ إِن
كُنتُ عَلَي بَيِّنَة مِّن رَّبِّي وَآتَيانِي مِنْهُ رَحْمَةً فَمَن يَنصُرُنِي
مِنَ اللهِ إِنْ عَصَيْتُهُ فَما تَزِيدُونَنِي غَيْرَ تَخْسِير);
«گفت: اي قوم! اگر من دليل آشكاري از پروردگارم داشته باشم، و رحمتي از
جانب خود
به من داده باشد (مي توانم از ابلاغ رسالت او سرپيچي كنم؟ !)
اگر من نافرماني او
كنم، چه كسي مي تواند مرا در برابر وي ياري دهد؟!
پس، (سخنان) شما، جز اطمينان
به زيانكار بودنتان، چيزي بر من نمي افزايد!».
43 |
(وَياقَوْمِ هذِهِ ناقَةُ اللهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوها تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللهِ وَلاَ تَمَسُّوها بِسُوء فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ قَرِيبٌ); «اي قوم من! اين ناقه خداوند است، كه براي شما نشانه اي است; بگذاريد در زمين خدا به چرا مشغول شود; هيچ گونه آزاري به آن نرسانيد، كه بزودي عذاب خدا شما را خواهد گرفت!».
(فَعَقَرُوها فَقالَ تَمَتَّعُوا فِي دَارِكُمْ ثَلثَةَ أَيّام ذَلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوب); «(اما) آن ها آن (ناقه) را از پاي در آوردند! و (صالح به آن ها) گفت: (مهلت شما تمام شد!) سه روز در خانه هاي تان بهره مند گرديد(و بعد از آن، عذاب الهي فرا خواهد رسيد) اين وعده اي است كه دروغ نخواهد بود!».
(فَلَمّا جَآءَ أَمْرُنا نَجَّيْنا صالِحاً وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَة مِّنّا وَمِنْ خِزْيِ يَوْمِئِذ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْقَوِيُّ الْعَزِيزُ); «و هنگامي كه فرمان (مجازات) ما فرا رسيد، صالح و كساني را كه با او ايمان آورده بودند، به رحمت خود (از آن عذاب) و از رسوايي آن روز، رهايي بخشيديم; چرا كه پروردگارت قوي و شكست ناپذير است!».
وَأَخَذَ الَّذِينَ ظَلَمُواالصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيارِهِمْ جثِمِينَ); «و كساني را كه ستم كرده بودند، صيحه (آسماني) فروگرفت; و در خانه هايشان به روي افتادند و مردند».
(كَأَن لَّمْ يَغْنَوْا فِيها أَلاَ إِنَّ ثَمُودَا كَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلاَ بُعْداً لِّثَمُودَ)(1); «آن چنان كه گويي هرگز ساكن آن ديار نبودند! بدانيد قوم ثمود، پروردگارشان را انكار كردند! دور باد قوم ثمود (از رحمت پروردگار)».
ـــــــــــــــــــــ
1 . هود: 61 ـ 68.
44 |
نكات مناظره
1ـ مناظره كننده و مبلّغ از قوم خودشان باشند; (وَإِلَي ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً).
2ـ از سخنان عاطفه انگيز استفاده شود; (قالَ ياقَوْمِ).
3ـ به سراغ مسائل اصلي برود; (اعْبُدُوا اللهَ).
4ـ از بُعد سلبي نيز استفاده شود; (ما لَكُم مِّنْ إِله غَيْرُهُ).
5ـ بر مدّعاي خود استدلال بياورد; (هُوَ أَنشَأَكُم مِّنَ الاَْرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيها).
6ـ مخاطب را اميدوار كند; (إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُّجِيبٌ).
7ـ تقليد كوركورانه از پدران ممنوع; (أَتَنْهَيانا أَن نَّعْبُدَ ما يَعْبُدُ آبَآؤُنا).
8ـ با بيّنه محكم سخن بگويد; (إِن كُنتُ عَلَي بَيِّنَة مِّن رَّبِّي).
9ـ عقب نشيني از بيّنه ممنوع; (فَمَن يَنصُرُنِي مِنَ اللهِ إِنْ عَصَيْتُهُ).
10ـ به منفعت امور اشاره شود; (هذِهِ ناقَةُ اللهِ لَكُمْ آيَةً).
11ـ از عواقب امور ترسانده شود; (وَلاَ تَمَسُّوها بِسُوء فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ قَرِيبٌ).
4ـ مناظره شعيب(عليه السلام) با قوم خود
در قرآن كريم به گفتوگوي حضرت شعيب(عليه السلام) با قوم خود نيز اشاره مي كند، آنجا كه مي فرمايد: (وَإِلَي مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً قالَ ياقَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ ما لَكُم مِّنْ إِله غَيْرُهُ قَدْ جَآءَتْكُم بَيِّنَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ وَلاَ تَبْخَسُوا النّاسَ أَشْيَآءَهُمْ وَلاَ تُفْسِدُوا فِي الاَْرْضِ بَعْدَ إِصْلحِها ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ);
45 |
«و به سوي مدين، برادرشان شعيب را (فرستاديم); گفت: اي قوم من! خدا را بپرستيد، كه جز او معبودي نداريد! دليل روشني از طرف پروردگارتان براي شما آمده است; بنابر اين، حقّ پيمانه و وزن را ادا كنيد! و از اموال مردم چيزي نكاهيد! و در روي زمين، بعد از آنكه (در پرتو ايمان و دعوت انبيا) اصلاح شده است، فساد نكنيد! اين براي شما بهتر است اگر با ايمان هستيد!».
(وَلاَ تَقْعُدُوا بِكُلِّ صِرَاط تُوعِدُونَ وَتَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَتَبْغُونَها عِوَجاً وَاذْكُرُوا إِذْ كُنتُمْ قَلِيلا فَكَثَّرَكُمْ وَانظُرُوا كَيْفَ كانَ عقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ); «و بر سر هر راه ننشينيد كه (مردم با ايمان را) تهديد كنيد و مؤمنان را از راه خدا باز داريد، و با (القاي شبهات) آن را كج و معوج نشان دهيد! و به خاطر بياوريد زماني را كه اندك بوديد، و او شما را فزوني داد! و بنگريد سرانجام مفسدان چگونه بود!».
(وَإِن كانَ طَآئِفَةٌ مِّنكُمْ آمَنُوا بالَّذِي أُرْسِلْتُ بِهِ وَطَآئِفَةٌ لَّمْ يُؤْمِنُوا فاصْبِرُوا حَتَّي يَحْكُمَ اللهُ بَيْنَنا وَهُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ); «و اگر گروهي از شما به آنچه من به آن فرستاده شده ام ايمان آورده اند، و گروهي ايمان نياورده اند، صبر كنيد تا خداوند ميان ما داوري كند، كه او بهترين داوران است!».
(قالَ الْمَلأَُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِن قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّكَ ياشُعَيْبُ وَالَّذِينَ آمَنُوامَعَكَ مِن قَرْيَتِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنا قالَ أَوَلَوْ كُنّا كرِهِينَ); «اشراف زورمند و متكبّر از قوم او گفتند: اي شعيب! به يقين، تو و كساني را كه به تو ايمان آورده اند، از شهر و ديار خود بيرون خواهيم كرد، يا به آيين ما بازگرديد! گفت: آيا (مي خواهيد ما را بازگردانيد) اگر چه مايل نباشيم؟ !».
46 |
(قَدِ افْتَرَيْنا عَلَي اللهِ كَذِباً إِنْ عُدْنا فِي مِلَّتِكُم بَعْدَ إِذْ نَجَّيانا اللهُ مِنْها وَما يَكُونُ لَنا أَن نَّعُودَ فِيها إِلاَّ أَن يَشَآءَ اللهُ رَبُّنا وَسِعَ رَبُّنا كُلَّ شَيْء عِلْماً عَلَي اللهِ تَوَكَّلْنا رَبَّنا افْتَحْ بَيْنَنا وَبَيْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ وَأَنتَ خَيْرُ الْفتِحِينَ); «اگر ما به آيين شما بازگرديم، بعد از آنكه خدا ما را از آن نجات بخشيده، به خدا دروغ بسته ايم; و شايسته نيست كه ما به آن بازگرديم مگر اينكه خدايي كه پروردگار ماست بخواهد; علم پروردگار ما، به همه چيز احاطه دارد. تنها بر خدا توكل كرده ايم. پروردگارا! ميان ما و قوم ما بحق داوري كن، كه تو بهترين داوراني!».
(وَقالَ الْمَلأَُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَيْباً إِنَّكُمْ إِذاً لَّخاسِرُونَ); «اشراف زورمند از قوم او كه كافر شده بودند گفتند: اگر از شعيب پيروي كنيد، شما هم زيانكار خواهيد شد!».
(فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دَارِهِمْ جثِمِينَ); «سپس زمين لرزه آن ها را فرا گرفت; و صبحگاهان به صورت اجسادي بي جان در خانه هاشان مانده بودند».
(الَّذِينَ كَذَّبُوا شُعَيْباً كَأَن لَّمْ يَغْنَوْا فِيها الَّذِينَ كَذَّبُوا شُعَيْباً كانُوا هُمُ الْخاسِرِينَ)(1); «آن ها كه شعيب را تكذيب كردند، (آنچنان نابود شدند كه) گويا هرگز در آن (خانه ها) سكونت نداشتند! آن ها كه شعيب را تكذيب كردند، زيانكار بودند!».
و در سوره هود مي خوانيم: (وَإِلَي مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً قالَ ياقَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ ما لَكُم مِّنْ إِله غَيْرُهُوَلاَ تَنقُصُواالْمِكْيالَ وَالْمِيزَانَ إِنِّي أَرَياكُم بِخَيْر وَإِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْم مُّحِيط);
ـــــــــــــــــــــ1 . اعراف: 85ـ92.
47 |
«و به سوي مدين برادرشان شعيب را (فرستاديم); گفت: اي قوم من! خدا را پرستش كنيد، كه جز او، معبود ديگري براي شما نيست! پيمانه و وزن را كم نكنيد (و دست به كم فروشي نزنيد)! من (هم اكنون) شما را در نعمت مي بينم; (ولي) از عذاب روز فراگير، بر شما بيمناكم!».
(وَياقَوْمِ أَوْفُواالْمِكْيالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَلاَ تَبْخَسُوا النّاسَ أَشْيَآءَهُمْ وَلاَ تَعْثَوْا فِي الاَْرْضِ مُفْسِدِينَ); «و اي قوم من! پيمانه و وزن را با عدالت، تمام دهيد! و بر اشيا (و اجناس) مردم، عيب نگذاريد; و از حق آنان نكاهيد! و در زمين به فساد نكوشيد!».
(بَقِيَّتُ اللهِ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ وَما أَنا عَلَيْكُم بِحَفِيظ); «آنچه خداوند براي شما باقي گذارده (از سرمايه هاي حلال)، برايتان بهتر است اگر ايمان داشته باشيد! و من، پاسدار شما (و مأمور بر اجبارتان به ايمان) نيستم!».
(قالُواياشُعَيْبُ أَصَلَواتُكَ تَأْمُرُكَ أَن نَّتْرُكَ ما يَعْبُدُ آبَآؤُنا أَوْ أَن نَّفْعَلَ فِي أَمْوَالِنا ما نَشَـؤُا إِنَّكَ لاََنتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ); «گفتند: اي شعيب! آيا نمازت به تو دستور مي دهد كه آنچه را پدرانمان مي پرستيدند، ترك كنيم; يا آنچه را مي خواهيم در اموالمان انجام ندهيم؟ ! تو كه مرد بردبار و فهميده اي هستي!».
(قالَ ياقَوْمِ أَرَءَيْتُمْ إِن كُنتُ عَلَي بَيِّنَة مِّن رَّبِّي وَرَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً وَما أُرِيدُ أَنْ أُخالِفَكُمْ إِلَي ما أَنْهَياكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلاَّ الاِْصْلحَ ما اسْتَطَعْتُ وَما تَوْفِيقِي إِلاَّ بِاللهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ); «گفت: اي قوم! به من بگوييد، هرگاه من دليل آشكاري از پروردگارم داشته باشم، و رزق (و
48 |
موهبت) خوبي به من داده باشد، (آيا مي توانم بر خلاف فرمان او رفتار كنم؟!) من هرگز نمي خواهم چيزي كه شما را از آن باز مي دارم، خودم مرتكب شوم! من جز اصلاح ـ تا آنجا كه توانايي دارم ـ نمي خواهم! و توفيق من، جز به خدا نيست! بر او توكّل كردم; و به سوي او بازمي گردم!».
(وَياقَوْمِ لاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شِقاقِي أَن يُصِيبَكُم مِّثْلُ ما أَصابَ قَوْمَ نُوح أَوْ قَوْمَ هُود أَوْ قَوْمَ صالِح وَما قَوْمُ لُوط مِّنكُم بِبَعِيد); «و اي قوم من! دشمني و مخالفت با من، سبب نشود كه شما به همان سرنوشتي كه قوم نوح يا قوم هود يا قوم صالح گرفتار شدند، گرفتار شويد! و قوم لوط از شما چندان دور نيست!».
(وَاسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ); «از پروردگار خود، آمرزش بطلبيد; و به سوي او بازگرديد; كه پروردگارم مهربان و دوستدار (بندگان توبه كار) است!».
(قالُوا ياشُعَيْبُ ما نَفْقَهُ كَثِيراً مِّمّا تَقُولُ وَإِنّا لَنَرَياكَ فِينا ضَعِيفاً وَلَوْلاَ رَهْطُكَ لَرَجَمْناكَ وَما أَنتَ عَلَيْنا بِعَزِيز); «گفتند: اي شعيب! بسياري از آنچه را مي گويي، ما نمي فهميم! و ما تو را در ميان خود، ضعيف مي يابيم; و اگر (به خاطر) قبيله كوچكت نبود، تو را سنگسار مي كرديم; و تو در برابر ما قدرتي نداري!».
(قالَ ياقَوْمِ أَرَهْطِي أَعَزُّ عَلَيْكُم مِّنَ اللهِ وَاتَّخَذْتُمُوهُ وَرَآءَكُمْ ظِهْرِيًّا إِنَّ رَبِّي بِما تَعْمَلُونَ مُحِيطٌ); «گفت: اي قوم! آيا قبيله كوچك من، نزد شما عزيزتر از خداوند است؟ ! در حالي كه (فرمان) او را پشت سر انداخته ايد! پروردگارم به آنچه انجام مي دهيد، احاطه دارد (و آگاه است)!».
(وَياقَوْمِ اعْمَلُواعَلَي مَكانَتِكُمْ إِنِّي عمِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَمَنْ هُوَ كذِبٌ وَارْتَقِبُوا إِنِّي مَعَكُمْ رَقِيبٌ);
49 |
«اي قوم! هر كاري از دستتان ساخته است، انجام دهيد، من هم كار خود را خواهم كرد; و به زودي خواهيد دانست چه كسي عذاب خواركننده به سراغش مي آيد، و چه كسي دروغگو است! شما انتظار بكشيد، من هم در انتظارم!».
(وَلَمّا جَآءَ أَمْرُنا نَجَّيْنا شُعَيْباً وَالَّذِينَ آمَنُوامَعَهُ بِرَحْمَة مِّنّا وَأَخَذَتِ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيارِهِمْ جثِمِينَ); «و هنگامي كه فرمان ما فرا رسيد، شعيب و كساني را كه با او ايمان آورده بودند، به رحمت خود نجات داديم; و آن ها را كه ستم كردند، صيحه (آسماني) فرو گرفت; و در ديار خود، به رو افتادند (و مردند)».
(كَأَن لَّمْ يَغْنَوْا فِيها أَلاَ بُعْداً لِّمَدْيَنَ كَما بَعِدَتْ ثَمُودُ)(1); «آن چنان كه گويي هرگز از ساكنان آن (ديار) نبودند! دور باد مدين (و اهل آن) از رحمت خدا، همان گونه كه قوم ثمود دور شدند!».
نكات مناظره
1ـ در مناظره و نصيحت به انحرافات عقيدتي و عملي (هر دو) اشاره شود; (ياقَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ...فَأَوْفُوا الْكَيْلَ).
2ـ بايد اشاره كند كه خيرخواه آنان است; (إِنّي أَخافُ عَلَيْكُم عَذابَ يَوْم مُحيط).
3ـ به نعمت هاي الهي اشاره شود; (وَاذْكُرُوا إِذْ كُنتُمْ قَلِيلا فَكَثَّرَكُمْ).
4ـ به عاقبت مفسدان اشاره شود; (وَانظُرُوا كَيْفَ كانَ عقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ).
ـــــــــــــــــــــ1 . هود: 84ـ95.
50 |
5ـ اشاره كند كه منطق زور بي فايده است; (قالَ أَوَلَوْ كُنّا كرِهِينَ).
6ـ به طور قاطع بحث كند; (قَدِ افْتَرَيْنا عَلَي اللهِ كَذِباً إِنْ عُدْنا فِي مِلَّتِكُم).
7ـ سررشته امور را به خدا بسپارد; (وَما يَكُونُ لَنا أَن نَّعُودَ فِيها إِلاَّ أَن يَشَآءَ اللهُ رَبُّنا).
8ـ توكّل انسان بر خدا باشد; (عَلَي اللهِ تَوَكَّلْنا).
9ـ دعا در ملأ عام فراموش نشود; زيرا جنبه رواني دارد; (رَبَّنا افْتَحْ بَيْنَنا وَبَيْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ).
10ـ از راه دل سوزي وارد شود; (وَإِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْم مُّحِيط).
11ـ تا يقين پيدا نكرد، بحث را شروع نكند; (قالَ ياقَوْمِ أَرَءَيْتُمْ إِن كُنتُ عَلَي بَيِّنَة مِّن رَّبِّي).
12ـ به هدف خود كه همان اصلاح امور است، اشاره كند; (إِنْ أُرِيدُ إِلاَّ الاِْصْلحَ).
13ـ به قصّه هاي امت هاي پيشين اشاره كند; (وَياقَوْمِ لاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شِقاقِي أَن يُصِيبَكُم مِّثْلُ ما أَصابَ قَوْمَ نُوح أَوْ)
14ـ با پشتيباني عشيره خود كار را شروع كند; (وَلَوْلاَ رَهْطُكَ لَرَجَمْناكَ).
15ـ هنگام تهديد شدن، باز هم دست از عطوفت برندارد; (قالَ ياقَوْمِ أَرَهْطِي...).
16ـ در مواضع حسّاس حق را روشن كند; (قالَ ياقَوْمِ أَرَهْطِي أَعَزُّ عَلَيْكُم مِّنَ اللهِ).
51 |
17ـ در پايان گفتوگو، اتمام حجّت نمايد; (وَياقَوْمِ اعْمَلُواعَلَي مَكانَتِكُمْ إِنِّي عمِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ).
18ـ عاقبت نهي از منكر و مناظره نجات است; (وَلَمّا جَآءَ أَمْرُنا نَجَّيْنا شُعَيْباً وَالَّذِينَ آمَنُوامَعَهُ).
19ـ عدّه اي به بركت ناهي از منكر و مناظره كننده نيز نجات مي يابند; (وَلَمّا جَآءَ أَمْرُنا نَجَّيْنا شُعَيْباً وَالَّذِينَ آمَنُوامَعَهُ بِرَحْمَة مِّنّا).
20ـ نجات، از راه رحمت است نه استحقاق; (بِرَحْمَة مِّنّا).
5ـ مناظره حضرت ابراهيم(عليه السلام) با عمويش آزر
در قرآن كريم به گفتوگوي حضرت ابراهيم(عليه السلام) با عمويش اشاره كرده، آنجا كه مي فرمايد: (وَاذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَّبِيًّا); «در اين كتاب، ابراهيم را ياد كن، كه او بسيار راستگو، و پيامبر (خدا) بود!».
(إِذْ قالَ لاَِبِيهِ يأَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لاَ يَسْمَعُ وَلاَ يُبْصِرُ وَلاَ يُغْنِي عَنكَ شَيْـاً); «هنگامي كه به پدرش گفت: «اي پدر! چرا چيزي را مي پرستي كه نه مي شنود، و نه مي بيند، و نه هيچ مشكلي را از تو حلّ مي كند؟ !».
(يأَبَتِ إِنِّي قَدْ جَآءَنِي مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ يَأْتِكَ فاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِرَاطاً سَوِيًّا); «اي پدر! دانشي براي من آمده كه براي تو نيامده است; بنابر اين از من پيروي كن، تا تو را به راه راست هدايت كنم!».
(يأَبَتِ لاَ تَعْبُدِ الشَّيْطَـنَ إِنَّ الشَّيْطَـنَ كانَ لِلرَّحْمنِ عَصِيًّا); «اي پدر! شيطان را پرستش مكن، كه شيطان نسبت به خداوند رحمان، عصيانگر بود!».
52 |
(يأَبَتِ إِنِّي أَخافُ أَن يَمَسَّكَ عَذَابٌ مِّنَ الرَّحْمنِ فَتَكُونَ لِلشَّيْطنِ وَلِيًّا); «اي پدر! من از اين مي ترسم كه از سوي خداوند رحمان عذابي به تو رسد، در نتيجه از دوستان شيطان باشي!».
(قالَ أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنْ آلِهَتِي يإِبْرَاهِيمُ لَـئِن لَّمْ تَنتَهِ لاََرْجُمَنَّكَ وَاهْجُرْنِي مَلِيًّا); «گفت: «اي ابراهيم! آيا تو از معبودهاي من روي گرداني؟ ! اگر (از اين كار) دست برنداري، تو را سنگسار مي كنم! و براي مدّتي طولاني از من دور شو!».
(قالَ سَلامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كانَ بِي حَفِيًّا); «(ابراهيم) گفت: سلام بر تو! من به زودي از پروردگارم برايت تقاضاي عفو مي كنم; چرا كه او همواره نسبت به من مهربان بوده است!».
(وَأَعْتَزِلُكُمْ وَما تَدْعُونَ مِن دُونِ اللهِ وَأَدْعُوارَبِّي عَسَي أَلاَّ أَكُونَ بِدُعَآءِ رَبِّي شَقِيًّا); «و از شما، و آنچه غير خدا مي خوانيد، كناره گيري مي كنم; و پروردگارم را مي خوانم; و اميدوارم در خواندن پروردگارم بي پاسخ نمانم!».
(فَلَمّا اعْتَزَلَهُمْ وَما يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللهِ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَيَعْقُوبَ وَكُلاًّ جَعَلْنا نَبِيًّا); «هنگامي كه از آنان و آنچه غير خدا مي پرستيدند كناره گيري كرد، ما اسحاق و يعقوب را به او بخشيديم; و هر يك را پيامبري (بزرگ) قرار داديم!».
(وَوَهَبْنا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنا وَجَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْق عَلِيًّا)(1); «و از رحمت خود به آنان عطا كرديم; و براي آن ها نام نيك و مقام برجسته اي (در ميان همه امّت ها) قرار داديم!».
نكات مناظره
1ـ مناظره خود را براي مردم بيان نمايد; (وَاذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْرَاهِيمَ).
2ـ بزرگي فرد مانع نصيحت كردن او نمي شود; (إِذْ قالَ لاَِبِيهِ).
3ـ احترام عمو ـ مؤمن هم نباشد ـ واجب و لازم است; (إِذْ قالَ لاَِبِيهِ يا أَبَت).
4ـ نهي از منكر واجب است; (إِذْ قالَ لاَِبِيهِ).
5ـ از الفاظ عاطفي استفاده شود; (يا أَبَتِ).
6ـ با مخاطب به صورت سؤال مناظره شود; (يأَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لاَ يَسْمَعُ).
7ـ در مناظره استدلال بياورد; (...ما لاَ يَسْمَعُ وَلاَ يُبْصِرُ و...).
8ـ كلمات عاطفي را تكرار كند; (يأَبَتِ إِنِّي قَدْ جَآءَنِي).
9ـ بر تفوّق و برتري خود اشاره كند; (إِنِّي قَدْ جَآءَنِي مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ يَأْتِكَ).
10ـ به پيروي از خود اشاره كند; (إِنِّي قَدْ جَآءَنِي مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ يَأْتِكَ فاتَّبِعْنِي).
11ـ مراحل نصيحت، مراعات و از سؤال به نهي منتقل شود; (يأَبَتِ لاَ تَعْبُدِ الشَّيْطَـنَ).
12ـ به علّت نهي خود اشاره كند; (إِنَّ الشَّيْطَـنَ كانَ لِلرَّحْمنِ عَصِيًّا).
13ـ از راه خيرخواهي وارد شود; (يأَبَتِ إِنِّي أَخافُ أَن يَمَسَّكَ عَذَابٌ مِّنَ الرَّحْمنِ).
14ـ هنگام پرخاش و تهديد، خونسردي خود را حفظ نمايد; (قالَ أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنْ آلِهَتِي يإِبْرَاهِيمُ لَـئِن لَّمْ تَنتَهِ لاََرْجُمَنَّكَ وَاهْجُرْنِي مَلِيًّا)، (قالَ سَلامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي).
15ـ موضع خود را در آخر، از افراد فاسد جداكند; (وَأَعْتَزِلُكُمْ وَما تَدْعُونَ مِن دُونِ اللهِ).
16ـ علّت كناره گيري را بيان كند; (وَما تَدْعُونَ مِن دُونِ اللهِ).
17ـ به خدا پناه ببرد; (وَأَدْعُوا رَبِّي).
18ـ عاقبت نهي از منكر، خير دنيا است; (فَلَمّا اعْتَزَلَهُمْ وَما يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللهِ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَيَعْقُوبَ).
19ـ عاقبت نهي از منكر، مشمول رحمت خدا گرديدن است; (وَوَهَبْنا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنا).
20ـ عاقبت نهي از منكر زبان گويا و صادق داشتن است; (وَجَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْق عَلِيًّا).
6ـ مناظره ابراهيم(عليه السلام) با قوم خود
در آياتي ديگر از قرآن كريم به گفتوگوي حضرت ابراهيم(عليه السلام) با قومش اشاره دارد، آنجا كه مي فرمايد: (وَلَقَدْ آتَيْنا إِبْرَاهِيمَ رُشْدَهُ مِن قَبْلُ وَكُنّا بِهِ علِمِينَ); «ما وسيله رشد ابراهيم را از قبل به او داديم; و از (شايستگي) او آگاه بوديم».
(إِذْ قالَ لاَِبِيهِ وَقَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثِيلُ الَّتِي أَنتُمْ لَها عكِفُونَ); «آن هنگام كه به پدرش (آزر) و قوم او گفت: اين مجسمه هاي بي روح چيست كه شما همواره آن ها را پرستش مي كنيد؟ !».
(قالُوا وَجَدْنا آبَآءَنا لَها عبِدِينَ); «گفتند: ما پدران خود را ديديم كه آن ها را عبادت مي كنند».
(قالَ لَقَدْ كُنتُمْ أَنتُمْ وَآبَآؤُكُمْ فِي ضَلل مُّبِين); «گفت: مسلّماً هم شما و هم پدرانتان، در گمراهي آشكاري بوده ايد!».
(قالُواأَجِئْتَنا بِالْحَقِّ أَمْ أَنتَ مِنَ اللَّعِبِينَ); «گفتند: آيا مطلب حقّي براي ما آورده اي، يا شوخي مي كني؟ !».
(قالَ بَل رَّبُّكُمْ رَبُّ السَّماوَاتِ وَالاَْرْضِ الَّذِي فَطَرَهُنَّ وَأَنا عَلَي ذَلِكُم مِّنَ الشَّهِدِينَ); «گفت: (كاملاً حقّ آورده ام) پروردگار شما همان پروردگار آسمان ها و زمين است كه آن ها را ايجاد كرده; و من بر اين امر، از گواهانم!».
(وَتاللهِ لاََكِيدَنَّ أَصْنامَكُم بَعْدَ أَن تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ); «و به خدا سوگند، در غياب شما، نقشه اي براي نابودي بت هايتان مي كشم!».
(فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلاَّ كَبِيراً لَّهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ); «سرانجام (با استفاده از يك فرصت مناسب)، همه آن ها ـ جز بت بزرگشان ـ را قطعه قطعه كرد; شايد سراغ او بيايند (و او حقايق را بازگو كند!)».
(قالُوا مَن فَعَلَ هذا بِـالِهَتِنا إِنَّهُ لَمِنَ الظّالِمِينَ); «(هنگامي كه منظره بتها را ديدند) گفتند: هر كس با خدايان ما چنين كرده، قطعاً از ستمگران است (و بايد كيفر سخت ببيند)!».
(قالُوا سَمِعْنا فَتًي يَذْكُرُهُمْ يُقالُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ); «(گروهي) گفتند: شنيديم نوجواني از (مخالفت با) بت ها سخن مي گفت كه او را ابراهيم مي گويند.».
(قالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلَي أَعْيُنِ النّاسِ لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ); «(جمعيّت) گفتند: او را در برابر ديدگان مردم بياوريد، تا گواهي دهند!».
(قالُوا ءَأَنتَ فَعَلْتَ هذا بِـالِهَتِنا يإِبْرَاهِيمُ); «(هنگامي كه ابراهيم را حاضر كردند،) گفتند: «تو اين كار را با خدايان ما كرده اي، اي ابراهيم؟ !».
(قالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَـذَا فَسْـَلُوهُمْ إِن كانُوا يَنطِقُونَ); «گفت: بلكه اين كار را بزرگشان كرده است! از آن ها بپرسيد اگر سخن مي گويند!».
(فَرَجَعُوا إِلَي أَنفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّكُمْ أَنتُمُ الظَّلِمُونَ); «آن ها به وجدان خويش بازگشتند; و (به خود) گفتند: حقّا كه شما ستمگريد!».
(ثُمَّ نُكِسُوا عَلَي رُءُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ ما هَـؤُلاَءِ يَنطِقُونَ); «سپس بر سرهايشان واژگونه شدند; (و حكم وجدان را به كلّي فراموش كردند و گفتند: تو مي داني كه اين ها سخن نمي گويند!».
(قالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللهِ ما لاَ يَنفَعُكُمْ شَيْـاً وَلاَ يَضُرُّكُمْ); «(ابراهيم) گفت: آيا جز خدا چيزي را مي پرستيد كه نه كمترين سودي براي شما دارد، و نه زياني به شما مي رساند! (نه اميدي به سودشان داريد، و نه ترسي از زيانشان!)».
(أُفّ لَّكُمْ وَلِما تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ); «اف بر شما و بر آنچه جز خدا مي پرستيد! آيا انديشه نمي كنيد (و عقل نداريد؟!)».
(قالُوا حَرِّقُوهُ وَانصُرُواآلِهَتَكُمْ إِن كُنتُمْ فعِلِينَ); «گفتند: او را بسوزانيد و خدايان خود را ياري كنيد، اگر كاري از شما ساخته است!».
(قُلْنا يانارُ كُونِي بَرْداً وَسَلماً عَلَي إِبْرَاهِيمَ); «(سرانجام او را به آتش افكندند; ولي ما) گفتيم: اي آتش! بر ابراهيم سرد و سالم باش!».
(وَأَرَادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الاَْخْسَرِينَ); «آن ها مي خواستند ابراهيم را با اين نقشه نابود كنند; ولي ما آن ها را زيانكارترين مردم قرار داديم!».
(وَنَجَّيْناهُ وَلُوطاً إِلَي الاَْرْضِ الَّتِي برَكْنا فِيها لِلْعالَمِينَ); «و او و لوط را به سرزمين (شام) ـ كه آن را براي همه جهانيان پربركت ساختيم ـ نجات داديم!».
(وَوَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَيَعْقُوبَ نافِلَةً وَكُلاًّ جَعَلْنا صالِحِينَ); «و اسحاق، و علاوه بر او، يعقوب را به وي بخشيديم; و همه آنان را مرداني صالح قرار داديم!».
(وَجَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَأَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقامَ الصَّلَواةِ وَإِيتَآءَ الزَّكَواةِ وَكانُوا لَنا عابِدِينَ)(2); «و آنان را پيشواياني قرار داديم كه به فرمان ما، (مردم را) هدايت مي كردند; و انجام كارهاي نيك و برپاداشتن نماز و اداي زكات را به آن ها وحي كرديم; و تنها ما را عبادت مي كردند».
نكات مناظره
1ـ در دعوت به حق از نزديكان شروع كرده و سپس به مردم پرداخته شود; (إِذْ قالَ لاَِبِيهِ وَقَوْمِهِ).
2ـ به مظاهر فساد با ديد استهزا نگريسته شود; (ما هذِهِ التَّماثِيلُ الَّتِي أَنتُمْ لَها عكِفُونَ).
3ـ صريحاً به گمراهي خصم اشاره كند; (لَقَدْ كُنتُمْ أَنتُمْ وَآبَآؤُكُمْ فِي ضَلل مُّبِين).
4ـ بعد از وعظ، مخاطب را تهديد عملي كند; (وَتاللهِ لاََكِيدَنَّ أَصْنامَكُم بَعْدَ أَن تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ).
5ـ تهديد خود را عملي سازد; (فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً).
6ـ كاري انجام دهد كه منشأ تحوّل مردم گردد; (فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلاَّ كَبِيراً لَّهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ).
7ـ دروغ تعليقي به جهت بيداري مردم اشكالي ندارد; (بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَـذَا فَسْـَلُوهُمْ إِن كانُوا يَنطِقُونَ).
8ـ بعد از بيداري خصم، مطلب را پيگيري نمايد; (قالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللهِ ما لاَ يَنفَعُكُمْ شَيْـاً وَلاَ يَضُرُّكُمْ).
9ـ از تعبيرات تند، به موقع استفاده كند; (أُفّ لَّكُمْ وَلِما تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ).
10ـ خداوند ياروياور مناظره كننده است; (قُلْنا يانارُ كُونِي بَرْداً وَسَلماً عَلَي إِبْرَاهِيمَ).
11ـ كيد دشمنان بر باد است; (وَأَرَادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الاَْخْسَرِينَ).