بخش 2
نقد و بررسی عقاید مفسران اهل سنّت درباره آیه تبلیغ 1 ـ بررسی فرض نخست ـ نزول آیه در مکه 2 ـ بررسی فرض دوم ـ نزول آیه درباره اهل کتاب 3 ـ تحقیقی درباره شأن نزول آیه تبلیغ 4 ـ بررسی چند مسأله پیرامون آیه تبلیغ منابع و مآخذ خود را بیازمایید
نقد و بررسي عقايد
مفسران اهل سنّت درباره آيه تبليغ
1 ـ بررسي فرض نخست ـ نزول آيه در مكه
عده اي از مفسران بر اين عقيده اند كه آيه تبليغ در مكه نازل شده و هدف از نزول آن سفارش خداوند به رسول خود در تبليغ احكام دين به مشركان بوده است. به عقيده آنان از آنجا كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در مكه در شرايط ضعف به سر مي برد لازم بود كه خداوند آن حضرت را از حمايت خود مطمئن ساخته و نسبت به ابلاغ حقايق اسلام به مشركان دلگرم سازد.
اين مفسران در تأييد نظر خود به رواياتي استناد كرده اند كه بر مسؤوليت ابوطالب در حفاظت از جان پيامبر(صلي الله عليه وآله) دلالت مي كند. در يكي از اين روايات آمده است: «هر گاه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) از منزل خارج مي گشت، ابوطالب عده اي را به دنبال او گسيل مي داشت كه از وي پيامبر(صلي الله عليه وآله)فرمود: «خداوند مرا از شر جن و انس حفظ مي كند»(2). و از اينجا روشن مي شود كه پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) در مكه بدون خوف و واهمه به اداي رسالت الهي خود مشغول گرديد. اما به دلايلي بايد گفت كه اين نظر يعني مكّي النّزول بودن آيه تبليغ و مسأله حفاظت از جان رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در مكه و منتفي شدن مراقبت از آن حضرت آنهم به دليل: (وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنْ النَّاسِ)، نظريه باطلي است و مهم ترين دلايل عبارتند از:
است(4). بنابراين چگونه ممكن است كه آيه تبليغ در مكه نازل شده باشد؟ برخي از مفسران در پاسخ به اين سؤال گفته اند: «سوره مائده در مدينه نازل شده به استثناي آياتي
ـــــــــــــــــــــ1 . تفسير ابن كثير، ج2، ص81
2 . همان، ج2، ص81
3 . ثعالبي در تفسير خود نوشته است: «هذه السورة مدنية بالاجماع»، ج1، ص404
4 . تفسير تبيان، ج1، ص433
از آن كه در مكه نازل شده است» و مقصودشان همان آيه تبليغ يا آيه اكمال است(1). اما در نقد اين پاسخ بايد گفت كه در اثبات اين ادعا نه دليل قطعي از روايات وجود دارد و نه دليل قانع كننده از ادلّه عقلي. زيرا به فرض كه آيه تبليغ در مكه نازل شده و در اواخر عمر رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در سوره مائده جاگذاري شده باشد، سؤالي كه مطرح است آن كه: در اين سال هاي نسبتاً طولاني اين آيه در كجا قرار داشته و به چه شكل قرائت مي شده است؟ آيا پيامبر(صلي الله عليه وآله) اين آيه را بايگاني فرمود تا ديگر آيات سوره مائده نازل شود و آن وقت آيه را در رديف آيات سوره مائده قرار دهد؟
اين سؤالي است كه در برابر آن پاسخ روشن و قانع كننده اي وجود ندارد. به همين دليل ابن كثير دمشقي پس از نقل حديث مربوط به مراقبت از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در مكه و نزول: (وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنْ النَّاسِ)، نوشته است: «هذا حديث غريب و فيه نكارة. فانّ هذه الآية مدنية و هذا الحديث تقتضي انها مكّيّة». يعني: اين روايت حديث غريبي است و خلاف مشهور است. زيرا آيه تبليغ مدني است در صورتي كه مقتضاي حديث آن است كه آيه در مكه نازل شده باشد»(2).
ـــــــــــــــــــــ
1 . از جمله بنگريد به تفسير البحر المحيط، ج4، ص323 ; تفسير معالم التنزيل، ج2، ص5
2 . تفسير ابن كثير، ج1، ص81
34 |
ابن كثير در نقد دومين روايت مربوط به مراقبت از جان پيامبر(صلي الله عليه وآله) و نزول: آيه (وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنْ النَّاسِ)، نيز مي نويسد: «اين حديث هم حديث غريبي است. نظر صحيح آن است كه آيه تبليغ در مدينه نازل شده، بلكه اين آيه از آخرين آياتي است كه از قرآن نازل شده است. و خدا به حقايق آگاهتر است»(1).
ب ـ اين مطلب كه آيه تبليغ در مكه نازل شده و به دنبال آن، اولاً: رسول خدا(صلي الله عليه وآله)موظّف به ابلاغ احكام الهي به مشركان گرديد، و ثانياً: خداوند به پيامبر(صلي الله عليه وآله) وعده فرمود كه آن حضرت را از شرّ كافران مكه حفظ كند، مطلب قابل قبولي نيست و دليل آن نقض هر دو فرض ياد شده به وسيله آيات ديگري از قرآن است. زيرا در قرآن كريم به خصوص در سوره هاي مكي آيات بسياري وجود دارد كه در آن آيات، خداوند رسول خدا را مأمور ابلاغ آيات وحي به مشركان ساخته و به آن حضرت وعده حمايت و ياري در مقابل توطئه دشمنان داده است. دو نمونه از اين وعده ها در سوره هاي علق و حجر وجود دارد كه هر دو از قديمي ترين سوره هاي نازله در مكه مي باشد. در سوره حجر آمده است:
ـــــــــــــــــــــ1 . تفسير ابن كثير، ج1، ص81
35 |
(فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ * إِنّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ * الَّذِينَ يَجْعَلُونَ مَعَ اللهِ إِلهاً آخَرَ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ)(1).
«آنچه را مأموريت داري، آشكارا بيان كن و از مشركان روي گردان. ما شرّ استهزاكنندگان را از تو دفع خواهيم كرد; همان ها كه معبود ديگري با خدا قرار دادند. اما به زودي خواهند فهميد».
ابن كثير در تفسير اين آيه از قول عبدالله بن مسعود آورده است: «رسول خدا(صلي الله عليه وآله)مخفيانه به دعوت خود ادامه مي داد تا آن كه آيه: (فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ) نازل گرديد. در اينجا بود كه آن حضرت و مسلمانان دعوت خود را علني ساختند(2). او سپس در تفسير: (وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ * إِنّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ) نوشته است: «مفهوم اين دو آيه آن است كه: آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده به مردم ابلاغ كن و به مشركان كه در صدد بازداشتن تو از ابلاغ آيات الهي هستند توجه مكن و از آن ها مترس; كه خداوند تو را كفايت خواهد كرد»(3).
با توجه به اين آيات كه در آن خداوند حمايت قاطع خود را از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در مكه اعلام كرده است، قابل قبول نخواهد بود كه تصوّر كنيم رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در انجام مأموريت الهي خود قصور ورزيد و يا نسبت به وعده خداوند در حفظ خودش از شرّ كافران نامطمئن بوده است، به طوري كه با نزول آيه تبليغ در مكه بار ديگر بر ابلاغ دستورهاي خداوند به مشركان و محفوظ ماندن رسول خدا(صلي الله عليه وآله) از توطئه هاي دشمنان تأكيد شود.
ـــــــــــــــــــــ1 . سوره حجر 94 ـ 96
2 . تفسير ابن كثير، ج2، ص579
3 . همان، ج2، ص580
36 |
2 ـ بررسي فرض دوم ـ نزول آيه درباره اهل كتاب
تفسير (يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ...) مي نويسد: «اي ما انزل اليك من الرّجم و القصاص الذي غيّره اليهود في التّوراة و النّصاري في الانجيل.»(2) يعني: اي پيامبر آنچه از احكام سنگسار كردن و قصاص نمودن بر تو نازل شده، ابلاغ كن; همان احكامي كه يهوديان نسبت به تورات ونصارا نسبت به انجيل تغيير داده اند. ابوحيان در ادامه
ـــــــــــــــــــــ1 . تفسير مفاتيح الغيب، ج12، ص50
2 . تفسير البحر المحيط، ج4، ص321
37 |
مي افزايد: «آنچه از ظاهر آيه استفاده
مي شود آن كه:
خداوند پيامبر خود را از مكر يهود و نصارا در امان نگه داشت و به
او فرمان داد كه به تبليغ هر آنچه از قرآن درباره آن ها نازل شده اقدام كند بدون
آن كه به احدي از آنان توجه كند. زيرا كلام قبل و بعد از اين آيه درباره اهل كتاب
است و بعيد است كه اين آيه از نظر مفهوم بيگانه از آيات قبل و بعد از خود باشد»(1).
اما به دليل زير اين احتمال نيز احتمال درستي نيست:
الف ـ نه تنها مفسران شيعه بلكه بسياري از مفسران اهل سنّت نيز بر اين مطلب تصريح كرده اند كه آيه تبليغ در اواخر عمر رسول خدا(صلي الله عليه وآله) و مشخصاً در حجّة الوداع نازل شده است(2) و اهل كتاب در اين زمان در موقعيتي نبوده اند كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در ابلاغ حقايق اسلام از آنان واهمه كند.
جهت اطلاع بيشتر يادآور مي شويم كه: يهود
و نصارا اصولا نه در مكه و نه در مدينه قدرت و نفوذ چنداني نداشتند كه بتوانند در
مقابل پيشرفت اسلام سدّي به شمار آيند. مقارن با بعثت رسول خدا(صلي الله عليه وآله) چند طايفه يهودي در
مدينه زندگي مي كردند; اما آنان از نظر قدرت در اقليت به سر مي بردند; به طوري كه
همواره منتظر بودند تا پيامبر
1 . تفسير البحر المحيط، ج4، ص321
2 . از جمله بنگريد به مجمع البيان، ج3، ص344 ; غرائب القرآن نيشابوري، ج2، ص616 ; فتح القدير، ج1، ص60
38 |
خاتم ظهور كرده و آنان با كمك اين پيامبر بر كافران (از اوس و خزرج) پيروز شوند(1).
حتي با مشركان قريش و منافقان مدينه ـ بر ضد مسلمانان ـ هم پيمان شدند. در اينجا بود كه جنگ هايي بين مسلمانان و يهوديان اتفاق افتاد كه مهم ترين اين جنگ ها غزوه بني قريظه و غزوه خيبر مي باشد. نتيجه اين جنگ ها چيزي جز شكست و آوارگي براي يهوديان و به عبارتي برچيده شدن نفوذ آنان از عربستان نبود(3) كه اين موضوع در سال هفتم هجري اتفاق افتاد.
درباره مسيحيان نيز بايد گفت: اين عده اساساً در عربستان و به ويژه مدينه سكونت نداشته اند و تنها در سال نهم هجري گروهي از مسيحيان نجران به مدينه آمدند و در جريان دعوت پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) قرار گرفتند. و چنان كه معروف است بين آنان و رسول خدا(صلي الله عليه وآله)ابتدا توافقي نسبت
ـــــــــــــــــــــ1 . سوره بقره آيه 89 درباره اين يهوديان مي فرمايد: (وَلَمّا جاءَهُمْ كِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَكانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَي الَّذِينَ كَفَرُوا).
2 . سيره ابن هشام، ج2، صص147 ـ 150
3 . بنگريد به: سوره احزاب، صص26 و 27 ; سوره حشر : 2
به اجراي مباهله به عمل آمد(1) اما در روز مباهله مسيحيان از اين كار منصرف شدند و به پرداخت جزيه راضي گشتند.
ديگر از سوره ها عقايد آنان مورد انكار و تخطئه قرار گرفته،(3) و حتي در پاره اي از آيات قرآن بر جنگ با اهل كتاب (مرتدّان و توطئه گران آنان) تا راضي شدن به پرداخت جزيه فرمان داده شده است(4).
ب ـ اين مطلب كه چون آيه تبليغ در بين آياتي است كه درباره اهل كتاب مطالبي را بيان مي كند پس به ناچار مرتبط با اهل كتاب است; ضرورتاً مطلب درستي نيست. زيرا چنان كه روشن است نزول آيات قرآن و تكميل شدن سوره ها ـ خصوصاً سوره هاي بزرگ مدني ـ امري تدريجي بوده است.
ـــــــــــــــــــــ1 . سوره آل عمران : 61، معروف به آيه مباهله.
2 . از جمله آيه 61 سوره بقره كه مي فرمايد: (وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ وَباؤُ بِغَضَب مِنَ اللهِ) و نظير آن: سوره آل عمران : 112
3 . از جمله بنگريد به آيات 153 الي 161 از سوره نساء، آيات 63 به بعد از سوره مائده و سوره توبه آيات 30 و 31
4 . توبه : 29
40 |
و نكته ديگر آن كه: قرار گرفتن آيات در ضمن يك سوره و به عبارتي ترتيب آيات يك سوره لزوماً به معناي ترتيب زماني نزول آن ها و يا مترتب بودن مطالب آن ها نسبت به يكديگر نيست. ترتيب آيات سوره ها اصطلاحاً امري توقيفي است كه مطابق با صلاحديد رسول خدا(صلي الله عليه وآله) انجام يافته است(1). در پاره اي از موارد روابط آيات با يكديگر امري واضح و روشن است و در پاره اي ديگر روابط و تناسب آيات براي ما مبهم و نامشخص مي باشد. اما اين موضوع كه آيه تبليغ به آيات قبل و بعد از خود ارتباط دارد يا خير، مطلبي است كه در مباحث آينده به آن خواهيم پرداخت.
3 ـ تحقيقي درباره شأن نزول آيه تبليغ
مفسران شيعه و سنّي به عنوان صائب ترين نظر تصريح كرده اند كه آيه تبليغ در حجة الوداع نازل شده است. با اين تفاوت كه مفسران شيعه نزول آيه تبليغ را در ارتباط با واقعه غديرخم دانسته اند،(2)
ـــــــــــــــــــــ
1 . تاريخ قرآن، دكتر راميار، ص574
2 . بنگريد به: مجمع البيان، ج3، ص344 ; تفسير نورالثقلين، ج1، صص651 ـ 658 در روايات مختلف و نيز از مفسران اهل سنت بنگريد به: تفسير فتح القدير، ج1، ص60 ; تفسير غرائب القرآن، ج2، ص616
در صورتي كه برخي از مفسران اهل سنّت اظهار كرده اند كه آيه تبليغ بنا به پاره اي از مناسبت هاكه خواهد آمد ـ در مدينه يا برخي از غزوات نازل شده است(1).
نشده بلكه دانشمندان اهل سنت نيز نزول آيه تبليغ را با واقعه غديرخم مرتبط داشته و آن را در كتاب هاي خود نقل كرده اند. از جمله نيشابوري در تفسير غرايب القرآن به عنوان نخستين احتمال از قول ابوسعيد خُدري نوشته است: «اين آيه در فضيلت علي بن ابيطالب و در روز غديرخم نازل گرديد و پس از آن رسول خدا(صلي الله عليه وآله) دست علي(عليه السلام) را گرفت و فرمود: «من كنت مولاه فهذا علي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه...»(3) از سوي ديگر برخي از مفسران اهل سنت كوشيده اند كه رابطه نزول آيه تبليغ و حادثه غديرخم را مورد انكار قرار دهند. اين مفسران درباره شأن نزول آيه تبليغ مطالبي ذكر كرده اند كه ابداً قابل توجه و اعتنا نمي باشد. فخر رازي در مقام نقل پاره اي از
ـــــــــــــــــــــ1 . بنگريد به تفسير معالم التنزيل، ج2، ص52
2 . الغدير، ج2، صص88 ـ 114 كه با استفاده از 30 مأخذ اين مطلب را تحقيق كرده است.
3 . تفسير غرايب القرآن، ج2، ص616
اين احتمالات نوشته است:
- برخي گفته اند كه آيه تبليغ درباره ابلاغ حكم رجم و قصاص نازل گرديد (آن هم با توجه به تحريف هايي كه در اين دو حكم واقع شده بود).
- برخي بر اين باورند كه آيه تبليغ ناظر به عيبجويي ها و طعن هاي يهوديان نازل گرديد.
- برخي نزول آيه تبليغ را مرتبط به اعلام حكم تخيير از سوي رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به زنان خود دانسته اند(1).
- برخي گفته اند كه نزول آيه در ارتباط با ابلاغ حكم جهاد است كه مورد كراهت منافقان بوده است(2).
در نقد اظهارات ياد شده بايد گفت: هيچ يك
از مطالب و يا احكام مذكور در اين احتمالات، به گونه اي نيست كه اولا: ابلاغ نكردن
آن عدم ابلاغ رسالت الهي تلقي شود; و ثانياً: رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در بيان اعلام آن
ترس و واهمه اي به خود راه دهد و نياز به وعده
(وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنْ
النَّاسِ)، داشته باشد.
1 . مقصود از حكم تخيير آيات 28 به بعد از سوره احزاب است كه در آن رسول خدا(صلي الله عليه وآله) همسران خود را بين طلاق و بهره برداري از زندگاني دنيا و نيز اختيار خدا و رسول و پيشه سازي قناعت مخيّر ساخت.
2 . تفسير مفاتيح الغيب، ج12، ص49 ; تفسير معالم التنزيل، ج2، ص52
و گذشته از اين به طوري كه علامه اميني تذكّر داده است هيچ يك از احتمالات ياد شده مبتني بر حديث وروايت صحيحي نبوده و فراتر از حدس و گمان نمي باشد(1).
احتمال نزول آيه تبليغ در روز عرفه نيز احتمال قابل قبولي نيست. زيرا خطبه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در روز عرفه در اكثر كتاب هاي حديثي و تاريخي ضبط شده است(2). در اين خطبه رسول گرامي اسلام(صلي الله عليه وآله) مردم را مورد خطاب قرار داده و درباره مسائل اجتماعي و اخلاقي امور سودمندي را به مسلمانان تذكر داده است.اين خطبه به نوعي جهان بيني اسلامي را در حوزه روابط اجتماعي در اسلام، رعايت حقوق مسلمانان نسبت به يكديگر، حفظ تقوا و حدود الهي، رعايت حقوق و شخصيت زنان و مطالبي از اين قبيل به دست مي دهد. روشن است كه تذكر اين مطلب تا آن زمان امري بي سابقه نبوده است كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) از اعلام آن واهمه نمايد و نياز به وعده الهي در مصونيّت از شرّ مخالفان داشته باشد. ضمناً چنان كه مي دانيم پس از آن كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به مفاد آيه تبليغ عمل نمود، آيه اكمال دين يعني: (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ...). نازل شد كه مطابق تحقيقات به عمل آمده اين آيه نيز پس از واقعه غديرخم نازل گرديده است(3).
ـــــــــــــــــــــ
1 . الغدير، ج2، صص109 ـ 113
2 . از جمله بنگريد به، اصول كافي، ج1، ص403 ; سنن ترمذي، ج5، ص34 ; سنن دارمي، ج1، ص74 و سيره ابن هشام، ج 4، ص250
3 . الغدير، ج2، صص115 ـ 137
4 ـ بررسي چند مسأله پيرامون آيه تبليغ
الف ـ رابطه آيه تبليغ با آيات قبل و بعد آن چيست؟
اكثر آيات سوره مائده درباره اهل كتاب نازل شده و آيه تبليغ هم در بين اين آيات قرار دارد. بر اين اساس برخي از مفسران اهل سنّت معتقدند كه مفاد آيه تبليغ نيز درباره اهل كتاب است; زيرا در غير اين صورت آيه تبليغ از نظر مفهوم از آيات قبل و بعد از خود منقطع خواهد شد و چنين چيزي زيبنده قرآن نمي باشد.
اما به عقيده بسياري از محقّقان آيه تبليغ در عين آن كه درباره حادثه غديرخم نازل شده است، با آيات قبل و بعد از خود نيز هماهنگ بوده و بدون ارتباط نمي باشد. به عنوان وجه تناسب و ارتباط مي توان گفت كه:
خداوند متعال در آيه 51 از سوره مائده به مؤمنان تأكيد كرده است كه از ولايت يهود و نصارا احتراز كنند و به دنبال آن در آيات 52 و 53 از كساني كه تمايل به پذيرش ولايت آنان پيدا كرده اند، به شدت انتقاد فرموده است.
در آيه 55 اين سوره آيه معروف ولايت ذكر شده است كه در آن بر ولايت خدا و رسول او و نيز مؤمناني كه نماز به پا مي دارند و زكات پرداخت مي كنند ـ در حالي كه در ركوع به سر مي برند ـ تأكيد شده است.
در آيه 57 اين سوره قرآن مجدداً به مؤمنان تكليف مي كند كه از پذيرش ولايت مسخره كنندگان در دين ـ اعمّ از اهل كتاب و كافران ـ خودداري كنند و با چنين فضا و زمينه اي آيات سوره مائده ادامه پيدا مي كند تا آن كه خداوند در آيه 67 اين سوره خطاب به رسول اكرم(صلي الله عليه وآله)مي فرمايد:
(يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنْ النَّاسِ...).
و از آنجا كه در آيات قبل به نوعي سخن از ولايت به ميان آمده است، مفاد آيه تبليغ نيز ـ چنان كه به تفصيل گذشت ـ چيزي جز اعلام عمومي ولايت و رهبري علي(عليه السلام) نمي باشد.
اما در آيه 68 سوره مائده ـ يعني يك آيه بعد از آيه تبليغ ـ بار ديگر خطاب متوجه اهل كتاب شده و نسبت به آنان آمده است: «اي اهل كتاب، شما بر هيچ چيزي نيستيد (آيين صحيحي نداريد) مگر آن كه تورات و انجيل و آنچه را از سوي پروردگارتان بر شما نازل شده، به پا داريد و...». به عقيده ما عمل به اين آيه شريفه توسط اهل كتاب جز اعتراف به حقّانيت رسول خدا(صلي الله عليه وآله) و ولايت علي(عليه السلام) نتيجه اي در بر ندارد. زيرا مطابق آيات قرآن، نشانه هاي پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) در تورات و انجيل مذكور بوده و اهل كتاب نيز به اين حقيقت واقف بوده اند، لكن آنان از باب حسادت و عناد به كتمان حقايق اقدام مي نمودند(1) و در واقع به نوعي خواهان ادامه سلطه و ولايت خود بودند.
با توجه به اين تحليل، چنان كه برخي از مفسران نوشته اند: «مفاد آيه تبليغ دستوري است كه از سوي خدا به پيامبر(صلي الله عليه وآله) براي اعلام استقلال مسلمانان از يهود و انتقال ولايت و خلافت از آنان به مسلمانان نازل شده و تأكيد بر اين كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) اين مطالب را صريحاً به مردم ابلاغ كند و هراسي از دشمنان به دل راه ندهد كه خداوند او را محافظت خواهد كرد. در اين صورت مراد از «النّاس» (مردمي كه بيم زيان رساندن از سوي آنان مي رود) اعمّ از يهوديان و كافران و مسلمان نماهاي منافق است; چرا كه آن ها فكر مي كردند چون پيامبر پسر و جانشيني ندارد، با مرگ او همه چيز تمام مي شود و آن ها بار ديگر سلطه خود را پس از مرگ رسول خدا(صلي الله عليه وآله) باز خواهند يافت و بديهي است كه آيات پيشين مبني بر كنار گذاردن ولايت يهود و نصارا و تمسك به ولايت خدا و پيامبر و پس از پيامبر به ولايت علي(عليه السلام) دشمنان را سخت ناراحت سازد و در صدد توطئه برآيند;
ـــــــــــــــــــــ1 . بنگريد به سوره اعراف آيه 157 با فراز: (يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَاْلإِنْجِيلِ) و سوره بقره آيه 146 كه مي فرمايد: (الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ...).
چون اين ابلاغ در واقع به منزله سلب ولايت و خلافت زمين از يهود و نصارا و انتقال آن به مسلمانان و ادامه آن بعد از پيامبر اكرم است»(1).
همچنين مي توان آيه تبليغ را زمينه و عاملي جهت مقايسه وضعيت احتمالي مسلمانان در آينده و سرنوشتي كه يهوديان و نصرانيان بدان دچار شده، در نظر گرفت و از آن اين پيام را دريافت نمود كه: «اي رسول ما! امت اسلامي نيز مانند يهود و نصارا نيازمند آن هستند كه بعد از تو مولا و رهبري داشته باشند تا از رهنمود او بهرهور گردند. اگر امت اسلامي بعد از تو بي مولا و رهبر بمانند به سرنوشتي بدتر و شوم تر از سرنوشت يهود و نصارا دچار خواهند گشت. از اين رو مفاد آيتي را كه از سوي پروردگارت بر تو نازل شد و اولين مولاي مؤمنين را كه بعد از تو بايد بر مسند بنشيند و با ذكر يك نشاني به حضورت معرفي كرد، به مردم ابلاغ كن و آن كسي را كه در حال ركوع انفاق مي كرد: (الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَهُمْ راكِعُونَ)(2) به مردم بشناسان»(3).
بدين ترتيب: «روابط و همگوني آيات نشان مي دهد كه آيه تبليغ در عين ارتباط كامل با قوم يهود، بر مهم ترين چيزي كه بر پيغمبر(صلي الله عليه وآله) نازل شده و نيز پيغمبر(صلي الله عليه وآله) مأمور به ابلاغ آن است يعني اعلام پايان خلافت و ولايت يهود و آغاز ولايت خدا، رسول خدا(صلي الله عليه وآله) و علي(عليه السلام) ، دلالت مي كند».
ـــــــــــــــــــــ1 . تفسير كاشف، ج3، ص152
2 . مائده: 55
3 . معاني القرآن، ج1، ص118 و نيز بنگريد به پژوهشي در نظم قرآن، ص109
ب ـ چرا پيامبر(صلي الله عليه وآله) از اعلام ولايت علي(عليه السلام) واهمه داشت؟
با وجود تأكيدهاي مكرّر رسول خدا(صلي الله عليه وآله) بر افضليت علي(عليه السلام) در بين صحابه، به دلايل زير مخالفت هايي با رهبري علي(عليه السلام) وجود داشته است:
1 ـ علي(عليه السلام) در بين اصحاب پيامبر(صلي الله عليه وآله) داراي فضايل و مناقبي است كه احدي در آن ها با آن حضرت شريك نمي باشد. علي(عليه السلام) خود در سخني شمار اين فضايل را هفتاد مورد اعلام فرموده است(2). از جمله اين فضايل نزول آيات و سوره هايي از قرآن در شأن آن حضرت است كه به عنوان نمونه مي توان به آيات ليلة المبيت، ولايت، مباهله، تطهير، سوره دهر و... اشاره كرد.
خلق حماسه هاي بزرگ در جنگ هاي بدر، احد،
احزاب، فتح مكه و انجام مأموريت هاي مهم مانند ابلاغ آيات ابتداي سوره توبه در جمع
مشركان، مأموريت يمن،
ماندن در مدينه در جريان جنگ تبوك، شركت در جريان مباهله،
گوشه هاي ديگر از اين فضايل اختصاصي را نشان
(1)1 . تفسير كاشف، ج3، ص158
2 . البيان، ج2، ص151، به نقل از معاني الاخبار صدوق.
مي دهد. در گفتوگوي سعدبن ابيوقاص با معاويه، كه مسلم در صحيح خود آن را نقل كرده است، آمده است كه علي(عليه السلام) داراي سه فضيلت اختصاصي بوده است كه سعد حاضر نبود يكي از اين فضايل را (در صورتي كه دارا بود) با شتران سرخ مو عوض كند. اين فضايل از نظر سعدبن ابيوقاص، نقش آفريني علي(عليه السلام) در جنگ خيبر، شركت علي(عليه السلام) در جريان مباهله و صدور حديث منزلت درباره او بود(1).
بديهي است كه ظهور چنين فضايلي در شخصيت علي(عليه السلام) زمينه ساز حسادت ها و رقابت هاي فراوان در مقابل علي(عليه السلام) مي گرديد و در شرايطي به بدگويي هايي درباره آن حضرت نيز مي انجاميد. با چنين زمينه اي طرح رهبري علي(عليه السلام) بعد از رحلت پيامبر(صلي الله عليه وآله) چه واكنشي مي توانست داشته باشد؟
2 ـ چنان كه مي دانيم علي(عليه السلام) در جنگ هاي اسلام (از جمله: بدر، احد، احزاب، حنين و...) بسياري از پهلوانان قريش و سران شرك و كفر را به خاك افكند; كساني كه بعدها بستگانشان ـ پس از فتح مكه ـ به اسلام گرويدند. اين موضوع چيزي نبود كه خاطره آن به سرعت از اذهان زدوده شود; آنهم در بين اعراب كه مهم ترين عامل
ـــــــــــــــــــــ1 . صحيح مسلم، ج4، ص1871
وحدتشان پيوندهاي خوني و اتحادهاي قومي و قبيلگي بود. از اين رو حتي پس از برچيده شدن بت پرستي و مسلمان شدن بزرگان قريش از جمله ابوسفيان، كينه توزي قريش و به خصوص بني اميه نسبت به پيامبر(صلي الله عليه وآله) و علي(عليه السلام) از بين نرفت و آنان گر چه به ظاهر اسلام را پذيرفته بودند، اما همواره مترصّد تصفيه حساب با رسول خدا(صلي الله عليه وآله) و خاندان او بودند. حادثه رحلت رسول خدا(صلي الله عليه وآله) نيز نشان داد كه قريش مهم ترين نقش را در تحولات جامعه اسلامي ايفا كرده و نه تنها اهل بيت پيامبر(صلي الله عليه وآله)، كه انصار مدينه را نيز از بسياري از حقوقشان محروم نمود. در اين شرايط رهبري علي(عليه السلام) كه ادامه دهنده راه پيامبر(صلي الله عليه وآله) بود، براي قريش امري ناگوار به شمار مي آمد و پيامبر(صلي الله عليه وآله) نگران مخالفت علني آنان و به طور كلي كارشكني منافقان در معرفي علي(عليه السلام) به عنوان جانشين خود بود.
3 ـ علي(عليه السلام) در همان زمانِ پيامبر(صلي الله عليه وآله) به عنوان شخصيتي مؤمن و سازش ناپذير ظاهر گرديد. رسول خدا(صلي الله عليه وآله) درباره او دعا فرمود كه:
«اللهم ادر الحقّ معه حيث دار»(1).
«خدايا حق را همواره با او قرار بده».
ـــــــــــــــــــــ1 . سنن ترمذي، ج5، ص522
با توجه به اين مطلب علي(عليه السلام) تجسّم ايمان و محور حق و حقيقت بود و در راه رضاي خدا و كسب خشنودي پيامبر(صلي الله عليه وآله) از هيچ كوششي دريغ نمي كرد. روشن است كه چنين شخصيتي براي بسياري از بيمار دلان و نفاق پيشگان قابل تحمل نبود. به تدريج وجود مبارك علي(عليه السلام) به عنوان ميزان و معياري جهت تمايز مؤمنان از منافقان درآمد. چنان كه ابوسعيد خُدري مي گويد: «ما جماعت انصار منافقان را از ميزان بغضي كه به علي داشتند مي شناختيم»(1).
با توجه به چنين شخصيتي از علي(عليه السلام) ، پيامبر(صلي الله عليه وآله)مي دانست كه معرفي آن حضرت به عنوان جانشين خود خالي از دشواري نخواهد بود. ضمناً از سخنان برخي از مخالفان و رقيبان علي(عليه السلام) بر مي آيد كه آنان جواني علي(عليه السلام) را بهانه اي براي دور كردن آن حضرت از صحنه امامت عنوان كردند(2).
ناگفته نماند كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به جهت تحكيم ارزش هاي اسلامي و از بين بردن فرهنگي كه زاييده نظام جاهليت بود، عملا جوانان لايق را به مناصب حسّاس مي گمارد كه البته در بسياري از مواقع نسبت به انتصابات رسول گرامي(صلي الله عليه وآله)واكنش هاي مخالف به عمل مي آمد. به عنوان مثال رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در آخرين روزهاي حيات خود به مسلمانان دستور داد تا در ركاب اُسامة بن زيد بسيج شوند و به سمت تبوك حركت كنند،
ـــــــــــــــــــــ1 . سنن ترمذي، ج5، ص593
2 . بنگريد به: الغدير، ج2، صص370 و 371، به نقل از شرح ابن ابي الحديد. اما عده زيادي از مردم از اين دستور تخلف كردند و جواني اسامة بن زيد را بهانه خود ساختند. رسول خدا(صلي الله عليه وآله)متخلفان را مورد لعنت قرار داد و با همان حال بيماري به مسجد آمده و پس از حمد و ثناي خدا چنين فرمود:
«هان اي مردم! من از تأخير حركت سپاه ناراحتم. گويا فرماندهي اسامه بر گروهي از شما گران آمده و زبان به انتقاد گشوده ايد، ولي اعتراض و سرپيچي شما تازگي ندارد. شما قبلاً از فرماندهي پدر او «زيد» هم انتقاد مي كرديد. به خدا سوگند هم پدر او شايسته اين منصب بود و هم فرزندش براي اين مقام لايق و شايسته است»(1).
در جريان جنگ تبوك نيز رسول خدا(صلي الله عليه وآله) علي(عليه السلام) را به جاي خود در مدينه قرار داد و خود با سپاهيان عازم تبوك گرديد. منافقان كه حضور علي(عليه السلام) را در شهر مانع اجراي نقشه هاي خود مي دانستند، زبان به انتقاد گشودند و شايع نمودند كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله)علي(عليه السلام) را در رديف زنان و كودكان قرار داده و به اين جهت از همراه ساختن آن حضرت با خود صرف نظر كرده است. هنگامي كه علي(عليه السلام)گزارش اين شايعه پراكني را به گوش رسول خدا(صلي الله عليه وآله) رساند،
ـــــــــــــــــــــ1 . به نقل از فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام، ص522
آن حضرت ضمن دلداري علي(عليه السلام) او را مجدداً به مدينه بازگرداند و خطاب به او فرمود:
«انت منّي بمنزلة هارون من موسي الا انّه لا نبيّ بعدي»(1).
«تو نسبت به من همانند هارون نسبت به حضرت موسي(عليه السلام) هستي; با اين تفاوت كه پيامبري بعد از من نخواهد بود.»
طبيعي است كه وقتي در حيات رسول خدا(صلي الله عليه وآله)چنين مواضعي نسبت به انتصاب هاي پيامبر(صلي الله عليه وآله) و به خصوص جانشيني علي(عليه السلام) وجود داشته باشد، ميزان مخالفت ها در تعيين علي(عليه السلام) به عنوان جانشين دائمي رسول خدا(صلي الله عليه وآله) بيشتر خواهد بود. و اين همان حقيقتي است كه موجب نگراني رسول خدا(صلي الله عليه وآله) بود و آن حضرت را در ابلاغ پيام الهي به صورت علني دچار ترديد مي ساخت تا آن كه خداوند با وعده: (وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنْ النَّاسِ)، به آن حضرت تكليف نمود كه در اداي رسالت الهي خود تعلّل نكند كه در غير اين صورت رسالت او ناقص خواهد بود.
ج ـ در حديث غدير «مولي» به چه معني است؟
يكي از مسائلي كه از دير باز بين شيعه و
سنّي مطرح بوده است، بحث در مفهوم «مولي» است. به عقيده شيعه كلمه مولي در عبارت: «من كنت
مولاه فهذا علي مولاه»
معنايي جز اولي به تصرّف و رهبر ندارد; در
حالي كه مفسران اهل سنت كلمه «مولي» را به معناي ناصر و ياور دانسته اند.
1 . صحيح مسلم، ج4، ص1871
صاحب تفسير المنار در اين زمينه مي نويسد: «به عقيده اهل سنت حديث غديرخم بر ولايت سلطه كه عبارت از امامت يا خلافت است، دلالتي ندارد. زيرا اين لفظ به اين معنا در قرآن وارد نشده است. بلكه مراد از ولايت در اين حديث ولايت نصرت و مودت است كه خداوند با تعبير: (بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْض)(1) آن را درباره مؤمنان و كافران به كار برده است. بنابراين معني حديث چنين خواهد بود كه: هر كس من دوست و ناصر او باشم، علي(عليه السلام) هم دوست و ناصر اوست. يا: هر كس كه مرا دوست دارد و ياري مي رساند، علي(عليه السلام) را هم دوست بدارد و ياري كند»(2).
در نقد اين نظريه بايد گفت: كلمه مولي در
زبان عرب به معاني گوناگوني استعمال شده است كه از جمله مي توان به معاني دوست،
ياور، سيد، مالك، صاحب پيمان و سرپرست و اولي به تصرف اشاره كرد. و در مواردي كه
يك كلمه در معاني مختلفي استعمال مي شود، مطابق عرف حاكم در ادبيات، قرائن داخلي و
خارجي كلام و سخن، تعيين كننده معناي واقعي آن كلمه خواهد
بود.
1 . مائده: 51
2 . تفسير المنار، ج6، ص465
و با توجه به قرائني كه در حديث غدير وجود دارد، كلمه مولي به معنايي جز سرپرست و رهبر نبايد تفسير شود. تعداد اين قرائن بسيار زياد است و مرحوم علامه اميني در كتاب الغدير تا بيست قرينه از قرائن مختلف را بر شمرده است(1). در اينجا به مهمترين اين قرائن اشاره مي گردد:
1 ـ برخلاف نظر صاحب المنار نه تنها كلمه مولي از نظر لغوي به معناي اولي استعمال شده، بلكه در قرآن كريم نيز اين كلمه در معناي «اولي» به كار رفته است. شاهد اين مطلب آيه 15 از سوره حديد است كه مي فرمايد:
(فَالْيَوْمَ لاَ يُؤْخَذُ مِنْكُمْ فِدْيَةٌ وَلاَ مِنْ الَّذِينَ كَفَرُوا مَأْوَاكُمْ النَّارُ هِيَ مَوْلاَكُمْ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ).
«امروز از شما (منافقان) و نه از كافران، فديه اي پذيرفته نمي شود. جايگاه شما آتش است و آتش اولي و سزاوارتر است به شما. و چه بد سرانجامي است.»
چنان كه ملاحظه مي شود لفظ مولي در اين آيه نمي تواند به معناي دوست و ياور باشد بلكه به معني اولي و سزاوارتر است و عده بسياري از مفسران در اين آيه كلمه مولي را به همين معنا دانسته اند(2).
ـــــــــــــــــــــ
1 . الغدير، ج2، صص339 ـ 364 تحت عنوان: قرائن معنيّة.
2 . بنگريدبه: الغدير، ج2، ص297 ـ 301 با عنوان مفعل به معناي افعل.
2 ـ مسأله دوستي علي(عليه السلام) با مؤمنان و بالعكس مودّت مؤمنان با علي(عليه السلام)، مطلبي نبود كه نياز به تأكيد و بيان داشته باشد. قرآن كريم مي فرمايد:
(وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْض...).
«مردان و زنان با ايمان برخي نسبت به ديگري ولي و ياور يكديگرند.»
و بالاتر از آن تصريح مي كند كه:
(إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ...);
«مؤمنان در حكم برادران يكديگرند.»
با توجه به اين حقايق، چه معنا دارد كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله)كاروان عظيم همراهان خود را در بياباني گرم و سوزان نگه دارد و تنها پيام دوستي با علي(عليه السلام) را ابلاغ فرمايد؟!
3 ـ رسول گرامي اسلام(صلي الله عليه وآله) قبل از معرفي علي(عليه السلام) به عنوان مولاي مؤمنان، ابتدا مردم را مورد خطاب قرار داد كه:
«الست اولي بكم من انفسكم؟».
«آيا من نسبت به شما از خود شما سزاوارتر نيستم؟»
و بعد از آن كه مردم اقرار كردند كه پيامبر از آنان به خودشان سزاوارتر است حضرت فرمود:
ـــــــــــــــــــــ
(1)1 . توبه : 71
(2)2 . حجرات : 10
«من كنت مولاه فهذا علي مولاه».
به گفته علامه اميني اكثر قريب به اتفاق دانشمنداني كه حديث غدير را روايت كرده اند، حديث را با همين مقدمه ـ يعني: الست اولي بكم من انفسكم ـ ذكر كرده اند(1).
با توجه به اين جمله رسول خدا(صلي الله عليه وآله) «مولي» معنايي جز اولي به تصرف نخواهد داشت. زيرا سخن رسول خدا(صلي الله عليه وآله)ناظر به اختياراتي است كه مطابق آيه: (...النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ...);(2) خداوند براي رسول خود معين كرده است.
4 ـ تبريك هايي كه مردم در اين واقعه تاريخي به علي(عليه السلام)گفتند، مخصوصاً تبريك هاي عمر و ابوبكر، نشان مي دهد كه مسأله غدير چيزي جز مسأله نصب علي(عليه السلام) به خلافت نبوده است. زيرا اعلام دوستي با علي(عليه السلام) مطلبي نيست كه در خور تبريك عمومي مسلمانان باشد. به طوري كه از روايات تاريخي بر مي آيد، عمر علي(عليه السلام) را ملاقات كرد و به او گفت:
«هنيئاً يابن ابي طالب! اصبحت مولاي و مولي كل مؤمن و مؤمنة»(3).
«گوارا باد بر تو اي فرزند ابوطالب! تو مولاي من و
ـــــــــــــــــــــ1 . الغدير، ج2، ص340، با نقل از 641 نفر از بزرگان اهل سنت.
2 . احزاب / 6.
3 . تفسير مفاتيح الغيب، ج12، ص50
مولاي هر مرد و زن باايمان گشتي.»
و نظير اين جمله از ابوبكر هم نقل شده است.
5 ـ اشعاري كه در اين باره سروده شده است گواه ديگري است كه نشان مي دهد سرايندگان اين اشعار از كلمه مولي دريافتي غير از امامت و رهبري نداشته اند. مثلا در اشعار حسّان بن ثابت آمده است كه:
فقال له قم يا عليّ فانّني رضيتك من بعدي إماماً و هادياً
يعني: پيامبر(صلي الله عليه وآله) به علي(عليه السلام) فرمود: برخيز، زيرا من تو را بعد از خودم امام و هادي انتخاب كرده ام.
علاوه بر اشعار، رواياتي نيز از برخي از صحابه نقل شده است كه بر اين مطلب تأكيد مي كند كه بعد از نزول آيه تبليغ و حادثه غديرخم، علي(عليه السلام) به عنوان مولي و رهبر مؤمنان شناخته گرديد. سيوطي از ابن مسعود روايت مي كند كه او گفته است: «ما در زمان پيامبر(صلي الله عليه وآله)آيه تبليغ را به اين صورت مي خوانديم: (يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ...)ـ انّ عليّاً مولي المؤمنين ـ (وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمابَلَّغْتَ رِسالَتَهُ)(2) كه البته مقصود ابن مسعود از «انّ عليّاً مولي المؤمنين» توضيح (ما أُنْزِلَ إِلَيْك) مي باشد نه آن كه قسمتي از آيه حذف شده باشد. ـــــــــــــــــــــ
(1)1 . اعلام الوري، ج1، ص263
2 . به نقل از القرآن الكريم و روايات المدرستين، ج2، ص191 و نيز تفسير فتح القدير شوكاني، ج1، ص60
6 ـ پس از جريان غديرخم آيه (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...). نازل گرديد و اين مطلب خود قرينه ديگري است كه لفظ مولي در حديث غدير معنايي جز رهبري و سرپرستي ندارد. چه، كمال دين در گرو مشخص شدن وضعيت رهبري جامعه پس از رحلت پيامبر خاتم(صلي الله عليه وآله) است و اعلام دوستي با علي(عليه السلام) با تمام ارزشي كه دارد، ارتباطي با كامل شدن دين خدا از هر جهت ندارد. از اين رو پيامبر اسلام در پي نزول آيه اكمال دين فرمود:
«الله اكبر! الله اكبر علي اكمال الدين و اتمام النعمة و رضا الرّب برسالتي و الولاية لعلي من بعدي»(1). و در اين جمله ولايت علي(عليه السلام) در طول رسالت پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله)طرح شده كه خود تأكيدي بر مفهوم رهبري براي واژه ولايت مي نمايد.
ـــــــــــــــــــــ
1 . اعلام الوري، ج1، ص263 ; تفسير مجمع البيان، ج3، ص264
منابع و مآخذ
1 ـ قرآن مجيد
2 ـ الارشاد، محمد بن محمد بن نعمان (شيخ مفيد)
3 ـ اعلام الوري، فضل بن حسن طبرسي
4 ـ البيان في تفسيرالقرآن، آية الله ابوالقاسم خويي
5 ـ بررسي شخصيت اهل بيت در قرآن، ولي الله نقي پورفر
6 ـ پيام قرآن (تفسير نمونه موضوعي)، ناصر مكارم و جمعي از نويسندگان
7 ـ پژوهشي در نظم قرآن، عبدالهادي فقهي زاده
8 ـ تاريخ قرآن، دكتر محمود راميار
9 ـ تفسير عياشي، محمد بن مسعود عياشي
10 ـ تفسير تبيان، محمد بن حسن طوسي
11 ـ تفسير مجمع البيان، فضل بن حسن طبرسي
12 ـ تفسير معالم التنزيل، حسين بن مسعود فرّاء بغوي
13 ـ تفسير الجواهر الحسان، عبدالرحمن ثعالبي
14 ـ تفسير غرائب القرآن، نظام الدين نيشابوري
15 ـ تفسير مفاتيح الغيب، فخر رازي
16 ـ تفسير القرآن العظيم، ابن كثير دمشقي
17 ـ تفسير البحر المحيط، ابوحيان توحيدي
18 ـ تفسير نورالثقلين، عبد علي حويزي
19 ـ تفسير فتح القدير، محمد علي شوكاني
20 ـ تفسير الميزان، علامه سيد محمد حسين طباطبائي
21 ـ تفسير المنار، شيخ محمد عبده ـ سيد محمد رشيد رضا
22 ـ تفسير الكاشف، دكتر سيد محمدباقر حجتي ـ عبدالكريم، بي آزار شيرازي
23 ـ سيرة المصطفي، هاشم معروف حسني
24 ـ سيره ابن هشام (السيرة النبويه)، محمد بن هشام
25 ـ سنن ترمذي، محمدبن عيسي ترمذي
26 ـ سنن دارمي، عبدالله بن عبدالرحمن
27 ـ صحيح مسلم، محمد بن مسلم بن حجاج
28 ـ الغدير في الكتاب و...، عبدالحسين اميني
29 ـ فرازهايي از تاريخ اسلام، جعفر سبحاني
30 ـ القرآن الكريم و روايات المدرستين، سيد مرتضي عسكري
31 ـ الكافي (اصول)، محمدبن يعقوب كليني
32 ـ معاني القرآن، محمدباقربهبودي
خود را بيازماييد
1 ـ رابطه آيه تبليغ و غدير را شرح دهيد.
2 ـ آيه اكمال را با ترجمه فارسي آن بنويسيد.
3 ـ زمان نزول آيه اكمال را بيان كرده، پيام آن را شرح دهيد.
4 ـ در حديث غدير چه موضوعاتي مطرح شده است، فهرستوار بيان فرماييد.
5 ـ كلمه «مولي» در خطبه غدير ـ با توجه به معاني متعدد آن در زبان عرب ـ را تحليل فرماييد.