بخش 1
پیشگفتار فصل 1- اطلاعات مورد نیاز زائران آیات و جملات قرآنی موردنیاز برای تفاهم و همفکری با مسلمانان - احادیث و روایات مورد نیاز فصل 2 – پاسخگویی به پرسشها و شبههها ـ تفاوتهای اساسی شیعه واهل سنت چیست ؟ دلیل برتری اهل بیت چیست ؟ ماجرای غدیر خم چیست ؟ ـ نظر شیعه درباره صحابه ـ علت بوسیدن و تبرک جستن شیعیان به ضریح و دیوار حرم و اماکن مقدس چیست ؟ ـ چرادر اذان #171; اشهد ان علیا ولی الله #187; میگویید و چیزی به اذان اضافه میکنید ؟ ـ آیا شیعه به تحریف قرآن معتقد است ؟ قرآن شیعه با قرآن اهل سنت چه تفاوتی دارد ؟ ـ آیا تقیه به معنای نفاق نیست ؟ ـ چرا شیعیان بیش از حد بر اهل بیت پیامبر تأکید میکنند درحالی که اهل سنت هم دوستدار خاندان پیامبرند ؟ ـ چرا شیعیان بر مهر یا تربت سجده میکنند ؟ ـ آیا قرآن شیعیان ارتباطی با مصحف علی و مصحف فاطمه دارد ؟ ـ چرا شیعیان درباره علی ( علیه السلام ) ـ چرا شیعیان خلفا را سب و لعن می کنند ؟ ـ چـرا شیـعیان نـزد قبـور امـامان و پیـام
سلسله كتب آموزشي ويژه عمره دانشجويي
(2)
نسيم تفاهم
اطلاعات و پاسخهاي مورد نياز
نگارش:
دكتر مصطفي عباسي مقدم
اسم كتاب: نسيم تفاهم (اطلاعات و پاسخهاي مورد
نياز)مؤلف: دكتر مصطفي عباسي مقدم
اداره كل امور فرهنگي وزارت علوم، تحقيقات و فناوري در راستاي تحقق دو اصل
ارتقاء محوري و آموزش محوري در كليه برنامه ها، اقدامات متعددي را در دستور كار خود
قرار داده است كه يكي از آنها، تهيه و تدوين جزوات و كتب آموزشي ويژه سفر عمره
دانشجويي مي باشد. اين اقدام، نخستين گام در راستاي ارتقاي كيفي سفر معنوي عمره است
كه هر ساله بخشي از دانشجويان علاقمند دانشگاهها را تحت پوشش قرار خواهد داد.
آشنايي هر چه بيشتر دانشجويان با فضاي ظاهري و معنوي عمره و مشاهد مشرفه، اطلاع از
مباني فكري و اعتقادي و شناخت احكام و آداب مربوط به حج و عمره و نيز آشنايي با
فضاي ديني، اجتماعي و سياسي سرزمين عربستان و تحولات عمده جهان اسلام، موضوعات
برجسته اين مجموعه را تشكيل مي دهند.
اميد است اين مجموعه كه در قالب «سلسله كتب آموزشي ويژه عمره دانشجويي» تنظيم
شده است مورد استقبال و بهره برداري دانشجويان و ساير علاقمندان مباحث عمره و
سفرهاي مذهبي قرار گيرد. در خاتمه، اداره كل امور فرهنگي وزارت علوم، تحقيقات و
فناوري از هر گونه پيشنهاد و نقد خوانندگان فرهيخته و ژرف انديش استقبال مي كند.
با آرزوي توفيق الهي
اداره كل فرهنگي وزارت علوم، تحقيقات وفناوري
پيشگفتار
خداي را سپاس مي گوييم كه فرصت و عشق پرستش خود را به بندگان بخشيد و مناسك حج و
عمره را به منظور پالايش روح و روان آدمي بدو عطا كرد. حج و عمره دو فرصت بسيار
استثنايي براي حركت و جنبش قواي دروني در راه وصول به درجات عالي انساني است و
مهمتر اين كه اين تحرك روحي همراه با حركت و تكاپوي بيروني و جسمي نيز همراه
ميباشد و اين از ويژگيهاي برجسته اين مناسك به شمار مي رود. حاجي را دستور داده
اند كه بكوشد و ره بپويد و طواف و سعي كند و پروانه وار گرد خانه يار بچرخد تا
دراين چرخش و جنبش ناخالصي ها از گوهر وجود او كنده و زدوده شود و نهال كمالش به
دور از خس و خاشاك برويد.
از جمله ويژگيهاي جالب توجه اين سفر مادي و معنوي و مناسك عبادي، امكان ديدار هم
كيشان مسلمان و همگنان با ايمان از هر مليت و نژاد و مذهب و قوميت است و كيست كه
نداند در وراي اين واقعيت، حقيقتي نهفته و آن منافعي است كه در سايه ارتباط، تعارف
و تعامل ميان قشرها و ملتهاي مسلمان حاصل تواند شد.
ليشهدوا منافع لهم. و كيست كه به اين
حقيقت اعتراف نكند كه جوانان ملت ما با روحيه اي شاداب و ابتهاج ناشي از نفوذ ايمان
در قلبهايشان، به ويژه در صحنه هاي فرهنگي و علمي آماده اثبات باورها و ارزشهاي
خويش و رويارويي انديشمندانه با باورهاي فرهنگ سلطه و ليبراليسم جهاني هستند و با
شناخت انديشه ها و مكاتب و تسلط بر زبان گفت و گو راه ديالوگ منطقي بين مذاهب،
گرايشها و فرهنگها را ادامه ميدهند. اميد كه اين نسيم تفاهم همه آفاق را درنوردد و
جانهاي هدايت جو را بنوازد.
در اين نوشتار برآنيم تا براي آمادگي بيشتر دانشجويان گرامي براي ارتباط هدفمند و
موثر با مسلمانان ساير كشورها، يادآوريها و نكاتي را طرح و توجه علاقمندان اين عرصه
را بدان جلب نماييم. سعي ما بر آن خواهد بود كه آنچه گفتني است در قالبي گويا و
الفاظي مختصر عرضه و از تفصيل پرهيز شود.
آن كس است اهل بشارت كه اشارت داند
نكته ها هست بسي محرم اسرار كجاست
فصل اول:
اطلاعات موردنياز زائران
الف – آيات و جملات قرآني موردنياز براي تفاهم
و همفكري با مسلمانان
قرآن مهمترين مرجع مورد اعتماد مسلمانان و مقدس ترين حقيقت الهي است كه مي تواند
محور وحدت اسلامي و اقتدار و عزت ايماني شود و همه نارسايي ها و اختلافات را برطرف
سازد. در مقام گفت و گو نيز تأثير آيات قرآن بيش از هر كدام ديگر بوده و احترام و
همراهي مخاطب را به همراه مي آورد. حفظ و نقل آيات مي تواند ضمن معنويت بخشيدن به
فضاي گفت و گو، ما را از عنايات و فضائل قرآن بهره مند سازد
1- آيه تطهير درباره مقام اهل بيت:
انما يريدالله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و
يطهركم تطهيرا (احزاب / 33)
«خداوند خواسته است كه تنها از شما اهل بيت هرگونه زشتي و بدي را دور گرداند و پاك
كند پاك كردني».
2- آيه مودت درباره محبت اهل بيت:
قل لا اسألكم عليه اجراً الاالمودة في القربي
(شوري / 23)
«بگو من از شما اجري نمي خواهم مگر دوستي در حق خويشاوندانم».
3- آيه مباهله درباره اينكه قرآن علي(عليه
السلام) را نفس پيامبر(صلي الله عليه وآله) و حسنين(عليهما السلام) را فرزندان او
مي داند:
فمن حاجك فيه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا
ندع ابناءنا وابناءكم و نساءنا و نساءكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنة
الله علي الكافرين (آل عمران / 61)
«و هر گاه بعد از دانشي كه تو را ]حاصل[ آمده، (باز) كساني در (مورد) آن با توجه به
بحث (و ستيز) برخيزند پس بگو: بيائيد پسرانمان و پسرانتان، و زنانمان و زنانتان، و
خودمان و خودتان، را دعوت كنيم، سپس مباهله ميكنيم، و لعنت خدا را بر دروغگويان
قرار ميدهيم».
4- وجوب اطاعت پيامبر (صلي الله عليه وآله):
وما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا (حشر / 7)
«و هر آنچه رسول براي شما آورد بپذيريد و هر چه را نهي كرد واگذاريد».
5- آيه ولايت درباره جانشيني اميرالمؤمنين
(عليه السلام) براي پيامبر (صلي الله عليه وآله):
انما وليكم الله و رسوله والذين آمنواالذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكاة و هم
راكعون (مائده / 55)
«همانا سرپرست شما خدا و پيامبر و مؤمناني هستند كه نماز بپا ميدارند و زكات مي
پردازند در حالي كه ركوع ميكنند».
6- آيه تبليغ درباره ابلاغ ولايت امير مؤمنان
از سوي پيامبر به مردم در غدير خم:
يا ايهاالرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله يعصمك
من الناس (مائده /66)
«اي رسول، ابلاغ كن آنچه از سوي خدايت به تو نازل شده و اگر اين كار را نكني
رسالتش را ابلاغ نكرده اي و خدا تو را از مردم حفظ مي كند».
بنا به نقل علامه اميني در الغدير، سي تن از بزرگان اهل سنت مانند ابونعيم اصفهاني
و جلال الدين سيوطي معتقدند كه آيه فوق در غدير خم نازل شده و ماموريت ابلاغ و
معرفي جانشين رسول خدا را به پيامبر اعلام كرده است .
7- درباره اطاعت خدا و رسول:
ومنيطعاللهوالرسول فأولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين والصديقين
والشهداء والصالحين وحسن اولئك رفيقاً (نساء/69)
«و هركس خدا و رسول را اطاعت كند پس همراه كساني است كه خدا به آنها نعمت داده است
از انبيا و راستان و شهدا و صالحان و خوب همنشيناني اند ايشان». (نتيجه اين كه
منظور از صراط الذين انعمت عليهم در سوره حمد راه پيروي محض از خدا و رسول است.)
8- درباره ضرورت مراجعه به رسول در اختلافات:
فلا وربك لا يؤمنون حتي يحكموك فيما شجر بينهم ثم لايجدوافي انفسهم حرجاًمما قضيت
ويسلموا تسليما (نساء/65)
«پس به خدايت سوگند، اينان مؤمن نيستند تا وقتي كه تو را درمشاجرات بين خود داور
قرار دهند و از آنچه حكم كردي ناخرسندي در دل نداشته باشند و كاملاً تسليم قضاوت تو
باشند».
9- درباره رحمت و دلسوزي پيامبر (صلي الله عليه
وآله) و به مناسبت سال پيامبر اعظم (صلي الله عليه وآله):
لقد جاءكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤمنين رئوف رحيم (توبه
/ 128)
«به يقين رسولي از خود شما به سويتان آمد كه رنجهاي شما بر او سخت است، و اصرار بر
هدايت شما دارد؛ و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است».
10- درباره وحدت مسلمين و پرهيز از تفرقه:
واعتصموابحبل الله جميعاً ولاتفرقوا واذكرو نعمة الله عليكم اذكنتم اعداءً فألف
بين قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخواناً (آلعمران/103)
«و به ريسمان الهي چنگ زنيد و پراكنده نشويد و به ياد داشته باشيد نعمت خدا را كه
دشمن يكديگر بوديد، پس بين شما دوستي ايجاد كرد و از نعمت خدا برادر شديد».
11- درباره عزت و سربلندي مؤمنان و عدم سستي:
ولا تهنوا ولا تحزنوا و انتم الاعلون ان كنتم مؤمنين (آل عمران / 139)«و
سست نشويد و اندوهگين نگرديد كه شما بالاترينيد اگر مؤمن باشيد».
12- درباره خانه كعبه، بايد مركز هدايت و بركت
و امنيت باشد:
ان اول بيت وضع للناس للذي ببكة مباركاً و هدي للعالمين فيه آيات بينات مقام
ابراهيم و من دخله كان آمناً ولله علي الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلاً (آل
عمران / 96، 97)«نخستين خانه اي كه براي مردم قرار داده شد، همان است كه
در سرزمين مكه است؛ كه پربركت و مايه هدايت جهانيان است. در آن نشانههاي روشن،
مقام ابراهيم و هر كس داخل آن شود، در امان خواهد بود، و براي خدا بر مردم است كه
آهنگ خانه كنند آنها كه توانايي رفتن به سوي آن را دارند».
13- درباره اتحاد مسلمين و عدم درگيري:
و اطيعوالله و رسوله و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم واصبروا ان الله مع
الصابرين (الانفال / 46)
«و از خداوند و رسول اطاعت كنيد و با يكديگر نزاع نكنيد كه سست شويد و مقامتان
شكسته شود و شكيبا باشيد كه خدا با شكيبايان است».
14- درباره ضرورت اقتدار جامعه اسلامي و
آمادگي در برابر دشمن:
واعدوا لهم مااستطعتم من قوة و من رباط الخيل ترهبون به عدوالله و عدوكم (انفال /
60)«و آماده كنيد در برابر كافران آنچه از قدرت و امكانات و اسبان بسته مي
توانيد تا بوسيله آن دشمنان خدا و دشمن خودتان را بترسانيد».
15- براءت از مشركان:
واذان من الله و رسوله الي الناس يوم الحج الاكبر ان الله بري من المشركين و
رسوله(توبه/3)«و اين اعلامي از جانب خداو رسول براي مردم در روز حج اكبر
است كه خداوند و پيامبرش از مشركان بيزارند».
16- درباره عدم وابستگي به كفار:
ولا تركنوا الي الذين ظلموا فتمسكم النار (هود/113)
«و به ظالمان تكيه نكنيد كه آتش شما را خواهد گرفت».
17- تأكيد بر بصيرت و آگاهي:
قل هذه سبيلي ادعوا الي الله علي بصيرة انا و من اتبعني (يوسف /108)«بگو
اين راه من است كه بر اساس آگاهي و بينش، به همراه پيروانم به سوي خدا دعوت مي
كنم».
18- درباره صحابه و ياران واقعي پيامبر (صلي الله عليه وآله):
والسابقون الاولون من المهاجرين والانصار والذين اتبعوهم باحسان رضي الله عنهم و
رضواعنه ... (توبه/100)«پيشگامان نخستين از مهاجرين و انصار، و كساني كه
به نيكي از آنها پيروي كردند، خداوند از آنها خشنود گشت، و آنها از او خشنود شدند».
19- ويژگي مهم محمد (صلي الله عليه وآله) و
يارانش سخت گيري بر كفار و رحمت بر مؤمنان:
محمد رسول الله والذين معه اشداء علي الكفار رحماء بينهم (فتح / 29)«محمد
فرستاده خداست و پيروان او بر كافران سختگير و بين خودشان مهربانند».
20- ضرورت برخورد نيكو و سلام و تحيت در
برخوردها:
واذاحييتم بتحية فحيوا باحسن منها او ردوها ان الله كان علي كل شيء حسيباً (نساء /
86)«هرگاه به شما تحيت گويند، پاسخ آن را بهتر از آن بدهيد يا به همان
گونه پاسخ گوييد، خداوند حساب همه چيز را دارد».
21- درباره مسلمانان غيرقابل احترام و منافق:
و ممن حولكم من الاعراب منافقون و من اهل المدينة مردوا علي النفاق لا تعلمهم نحن
نعلمهم سنعذبهم مرتين (توبه/101)«برخي از اعراب اطراف مدينه و برخي از
اهالي مدينه منافقاني هستند كه تو آنها را نمي شناسي، ما آنها را ميشناسيم و آنها
را دو بار عذاب خواهيم كرد».
22- درباره تخلف كنندگان از فرمان جهاد:
فرح المخلفون بمقعدهم خلاف رسول الله و كرهوا ان يجاهدوا باموالهم و انفسهم في سبيل
الله(توبه / 81)«بازماندگان از مخالفت با رسول خدا خوشحال شدند، و كراهت
داشتند كه با اموال و جانهاي خود در راه خدا جهاد كنند».
23- درباره توسل و واسطه قرار دادن اولياء خدا و
ائمه:
يا ايهاالذين امنوا اتقـوالله و ابتغوا اليـه الوسـيلة و جاهدوا في سبيله لعلكم
تفلحون (مائده / 35)«اي مؤمنان تقواي الهي پيشه كنيد و به سوي او وسيله
بجوييد و در راهش جهاد كنيد، باشد كه رستگار شويد».
24- درباره تبرك به آثار و قبور اولياء خدا:
اذهبوا بقميصي هذا فالقوه علي وجه ابي يأت بصيراً(يوسف / 93)يوسف گفت:
«اين پيراهن من را ببريد پس بر چهره پدرم بيفكنيد تا بينا شود».
25- درباره پرهيز از دوستي با كافران:
ياايهاالذين امنوا لاتتخذوا بطانة من دونكم لا يألونكم خبالاً (آل عمران / 118)«اي
كساني كه ايمان آورده ايد! محرم اسراري ازغيرخود انتخاب نكنيد، آنها از هرگونه
شروفسادي درباره شما كوتاهي نمي كنند».
26- درباره عدم امكان رؤيت خدا:
لاتدركه الابصار و هو يدرك الابصار و هواللطيف الخبير (انعام / 103)
«ديدگان او را درنيابند و او همه ديدگان را درك كند و او لطيف و با خبر از همه چيز
است».
27- درباره دشمني يهود با مسلمانان:
لتجدن اشدالناس عداوة للذين امنوا اليهود والذين اشركوا ... (مائده / 82)«قطعاًيهود
و مشركان را دشمن ترين مردم در حق مسلمانان خواهي يافت».
28- درباره پرهيز از دوستي با يهود و نصارا:
يا ايها الذين امنوا لاتتخذوا اليهود والنصاري اولياء بعضهم اولياء بعض و من يتولهم
منكم فانه منهم ... (مائده / 51)«اي مؤمنان، هرگز يهود و نصاري را دوست
خود قرار ندهيد. برخي از ايشان دوست و سرپرست همديگرند و هركس از شما با آنان دوستي
كند از ايشان خواهد بود».
29- درباره غلو و مبالغه اهل كتاب درباره
دينشان:
يا اهل الكتاب لاتغلوا في دينكم و لا تقولوا علي الله الا الحق...(نساء / 171)
«اي اهل كتاب، در دينتان غلو و اغراق نكنيد و درباره خدا جز حقيقت نگوييد».
30- درباره نهي از دشنام و سب اهل ايمان و
اسلام:
ولاتسبوا الذين يدعون من دون الله فيسبوا الله عدواً بغير علم ... (انعام / 108)«وهرگزكساني
راكه جز خدا معبود ديگري را مي خوانند دشنام ندهيد كه مبادا آنان نيز (در پاسخ)
ندانسته و بيجا خدا را دشنام دهند».
31- درباره سابقه لعن در قرآن و تاريخ انبيا:
لعن الذين كفروا من بني اسرائيل علي لسان داود و عيسي بن مريم ذلك بما عصوا وكانوا
يعتدون (مائده /78)«كافران بني اسرائيل از زبان داود و عيسي پسر مريم مورد
لعنت قرار گرفتهاند به خاطر گناهكاري و تجاوزگريشان» (البته منظور تشويق به لعن و
تكفير نيست بلكه جواز لعن در مورد كافران و تجاوزپيشگان را ميرساند.)
32- درباره جواز لعن آزاردهندگان رسول خدا
(صلي الله عليه وآله):
ان الذين يؤذون الله و رسوله لعنهم الله في الدنيا والاخرة و اعد لهم عذاباً مهينا
(احزاب /57)
«خدا به راستي كساني را كه خدا و رسول را آزار ميدهند در دنيا و آخرت مورد نفرين و
لعن قرار داد و برايشان شكنجه خواركننده اي فراهم كرده است».
33- تغيير سرنوشت و اصلاح امور فقط به دست
مسلمانان است:
ذلك بان الله لم يك مغيراً نعمة انعمها علي قوم حتي يغيروا ما بانفسهم (انفال/ 53)«به
اين دليل كه خدا هيچگاه نعمتي را بر قومي ارزاني داشته تغيير نمي دهد تا زماني كه
خود شرايطشان را عوض كنند».
34- درباره جائز بودن تقيه از ديدگاه قرآن:
من كفر بالله من بعد ايمانه الا من اكره و قلبه مطمئن بالايمان ولكن من شرح بالكفر
صدراًفعليهم غضب من الله و لهم عذاب عظيم (نحل / 106)
«كساني كه بعد از ايمان كافر شوند، به جز آنها كه تحت فشار واقع شده در حالي كه
قلبشان آرام و با ايمان است، آري آنها كه سينه خود را براي پذيرش كفر گشودهاند،
غضب خدا برآنهاست و عذاب عظيمي در انتظارشان».
همچنين آيه 28 / آل عمران نيز درباره تقيه نازل شده است:
الا ان تتقوا منهم تقاةً.
35- درباره مقام جبرئيل و نهي از دشمني با او:
من كان عدوالله و ملائكته و رسله و جبريل و ميكال فان الله عدو للكافرين«هركس
دشمن خدا و فرشتگان و فرستادگان او و جبرئيل و ميكائيل باشد پس خدا دشمن كافران
است». (برخي چنين ادعا مي كنند كه شيعيان با جبرئيل دشمني دارند چرا كه وحي را به
جاي علي (عليه السلام) بر محمد (صلي الله عليه وآله) نازل كرده است در حالي كه به
گفته قرآن او «روح امين» است و دشمن او دشمن خداست و اين اتهامي بي اساس ميباشد.)
36- درباره نحوه وضو (دوبار شستن و دوبار مسح
كردن):
يا ايها الذين آمنوا اذا قمتم الي الصلاة فاغسلوا وجوهكم وايديكم الي المرافق
وامسحوا برءُوسكم وارجلكم إلي الكعبين... (مائده / 6)«أي كساني كه ايمان
آورده ايد هنگامي كه به نماز ايستاديد پس صورتهايتان و دستانتان را تا آرنج بشوييد
و بعضي از سرتان و پاهايتان را تا برآمدگي مسح نماييد...».
37- درباره اعتراض در برابر ظلم و حقانيت
فلسطيني ها:
لا يحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم. (نساء / 148)«خدا فرياد
اعتراض و تندي را جز از سوي كسي كه مورد ستم واقع شده دوست نمي دارد».
38- درباره ملعون بودن قاتل عمدي مؤمن:
ومن يقتل مؤمناً متعمداً فجزاءه جهنم خالداً فيها و غضب الله عليه و لعنة و اعد له
عذاباً عظيماً (نساء / 93)«و هر كسي مؤمني را عمداًُ بكشد سزايش دوزخ
جاويد است و خدا او را مورد لعنت و خشم خود قرار داده و برايش شكنجه بزرگي آماده
كرده است».
(معاويه به عمد كساني مثل سعيدبن جبير و حجربن عدي را به شهادت رساند كه از مؤمنان
حقيقي بود.)
39- مبناي قرآني گريه بر اموات به ويژه اولياء
خدا:
وقال يا اسفي علي يوسف وابيضت عيناه من الحزن فهو كظيم (يوسف / 84)«و
يعقوب گفت: اي واي بر فراق يوسف عزيزم! و از گريه چشمانش سپيد شد و سوز دل و داغ
فرزند بر دل نهاد».
40- درباره شفاعت به اذن خدا:
يومئذ لاتنفع الشفاعة الا من اذن له الرحمن و رضي له قولاً (طه / 109)«در
روز قيامت شفاعت سودي نبخشد مگر آن كس كه خداي رحمان به او رخصت داده و سخنش مورد
رضاي خدا باشد».
(آياتي در قرآن بر امكان شفاعت البته با اجازه الهي تأكيد دارند.)
41- برخي بزرگداشت پيامبر (صلي الله عليه
وآله) و جشن ميلاد او را بدعت مي دانند!
قل بفضل الله و برحمته فبذلك فليفرحوا. (يونس / 58 )«بگو به خاطر بخشش خدا
و رحمت بيكرانش بايد شادمان باشند».
و پيامبر بالاترين رحمت الهي است:
وما ارسلناك الا رحمة للعالمين (انبياء / 107 )
«و ما تو را جز به عنوان رحمت براي جهانيان نفرستاديم».
و خدا اراده كرده كه نام پيامبر را بلندآوازه گرداند:
و رفعنا لك ذكرك (الشرح / 4 )«و آوازه
تو را در جهان بلند كرديم».
42- توسل به اولياء و درخواست استغفار از آنها:ولو انهم اذ ظلموا انفسهم جاءوك فاستغفرو الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا ًرحيماً(نساء / 64)«واگر آنها چون به خويشتن ستم كردند، نزد تو آمده از خدا طلب آمرزش مي كردند و رسول خدا نيز برايشان استغفار ميكرد خداي را بسيار توبه پذير و مهربان مييافتند».
<>ب ـ احاديث و روايات مورد نياز:<>پس از قرآن كه نداي مستقيم وحي و خورشيد روشنگر هدايت است نوبت به روايات پيامبر و امامان معصوم ميرسد كه به منزله چراغهاي روشن كننده راه براي رهپويان نجات ميباشند. كاربرد سنجيده و مناسب هر روايت معتبر و پرهيز از نقل بي دقت و يا نقل روايات نامعتبر مي تواند زمينه تفاهمي عميق و رسيدن به نتايج مفيد گردد. در انتخاب احاديث سعي شده است به منابع اهل سنت مراجعه شود.
1- حديث ثقلين درباره اينكه عترت پيامبر دومين مرجع مسلمانان در دريافت احكام
ديني هستند و تخلف از ايشان مانند تخلف از قرآن است:
«اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي (اهل بيتي) و انهما لن يفترقا حتي يردا
عليّ الحوض»
«من در ميان شما دو گرانبها به جاي ميگذارم يكي كتاب خدا و ديگري عترت و اهل بيتم
و اين دو هرگز از يكديگر جدا نخواهد شد تا روز رستاخيز در كنار حوض كوثر به من
برسند».
(از اين حديث كه بيش از ........ نفر از اصحاب پيامبر آن را نقل كردهاند مرجعيت و
عصمت امامان اهل بيت استنباط مي گردد.)
2- حديث منزلت درباره مقام جانشيني علي (عليه السلام) براي پيامبر:قال رسول الله:
«اما ترضي ان تكون مني بمنزلة هارون من موسي الا انه لا نبي بعدي»
«(اي علي) آيا خشنود نميشوي كه نسبت به من به منزله هارون براي موسي باشي، جز
اينكه پس از من پيامبري نيست».
هارون بنابر بيان آشكار قرآن، وزير و جانشين موسي بود.واجعل لي وزيراًمن اهلي
هارون اخي. و قال موسي لاخيه هارون اخلفني في قومي...
3- حديث غديرخم درباره ولايت و جانشيني امير مؤمنان (عليه السلام):
طبق نقل مسند احمد بن حنبل كه از كتب معتبر حديث اهل سنت است، پيامبر پس از بيان
خطبهاي با اشاره به دو امر گرانبهايي كه در ميان مردم نهاده به آنها سفارش كرد كه
به آن دو تمسك جويند. سپس دست علي (عليه السلام) را بالا گرفت و فرمود: اي مردم
سزاوارترين مؤمنان از خود آنان كيست؟ پاسخ دادند خدا و پيامبرش البته بهتر ميدانند.
پيامبر فرمود: خدا مولاي من و من مولاي مؤمنان هستم و بر آنها اولي هستم. «ايها
الناس من كنت مولاه فهذا علي مولاه» و چند بار تكرار فرمود .
4- حديث سفينه درباره اينكه راه نجات، پيروي از اهل بيت است:
قال رسول الله: «انما مثل اهل بيتي كمثل سفينة نوح من ركبها نجي و من تخلف عنها
غرق» .
«همانا مثل اهل بيت من مانند كشتي نوح است كه هركس سوارآن شود رهايي يابد و هر كس
از آن روي گرداند غرق ميگردد».
5- حديث دوازده امام (اثنا عشر خليفة) درباره خصوصيات ائمه:
قال رسول الله: «يكون بعدي اثناعشر خليفة كلهم من بني هاشم» . (پس از من دوازده
جانشين خواهند بود كه همگي از بنيهاشماند.)
6- نام مهدي در روايات: عن ابن عمر قال رسول الله (صلي الله عليه وآله): «يخرج
في اخر الزمان رجل من ولدي اسمه اسمي و كنيته كنيتي يملأ الارض عدلاً كما ملئت
جوراً فذلك هو المهدي» .
«عبدالله ابن عمر از پيامبر نقل مي كند كه فرمود: در آخرالزمان مردي از فرزندان من
با نام و كنيه شبيه من ظهور مي كند و زمين را پس از جور و ستم پر از داد و عدل مي
كند و او همان مهدي است».
7- حديث ظهور مهدي:قال رسول الله(صلي الله عليه وآله): «لو لم يبق من الدهر
الايوم واحد لبعث الله رجلاً من اهل بيتي يملأها عدلاً كما ملئت جوراً» .
«اگر جز يك روز از جهان نمانده باشد خدا قطعاً مردي از اهل بيت مرا برخواهد انگيخت
تا زمين را پس از پرشدن از ستم، از عدالت پر كند».
8- وعده شفاعت پيامبر به مؤمنان:
عن انس بن مالك قال: «سألت النبي ان يشفع لي يوم القيامة. فقال انا فاعل. قلت: فاين
اطلبك. قال: علي الصراط» .
از انس بن مالك روايت شده: «از پيامبر خواستم مرا در روز قيامت شفاعت فرمايد.
فرمود: شفاعت مي كنم. گفتم: كجا تو را بجويم. فرمود: بر پل صراط».
9- تأكيد پيامبر بر زيارت قبر مقدسش:
«من زار قبري وجبت له شفاعتي» .
«هركس قبر مرا زيارت كند شفاعتش بر من واجب ميشود».
10- زيارت قبر حضرت حمزه توسط حضرت فاطمه:«ان فاطمه كانت تزور قبر عمها حمزة كل
جمعة فتصلي و تبكي عنده».
«حضرت فاطمه (سلام الله عليها) هر جمعه قبر عمويش حمزه را زيارت مي كرد و نزد آن
نماز مي خواند و گريه ميكرد».
11- زيارت عايشه از قبر برادرش عبدالرحمن:
ابن ابي مليكه مي گويد: «عايشه به زيارت قبر برادرش در مكه مي رفت». او در منطقه
حبشي در نزديكي مكه وفات يافت و سپس به مكه منتقل و دفن گرديد .
12- سفارش پيامبر به زيارت قبور بر خلاف كساني كه از زيارت غير از قبر پيامبر
نهي مي كنند:قال النبي (صلي الله عليه وآله): «كنت نهيتكم عن زيارة القبور فزوروها
فانها تزهد في الدنيا و تذكر الاخرة» .
«شما را از زيارت قبور نهي مي كردم ولي اكنون به زيارت قبور برويد كه مايه زهد در
دنيا و يادآوري آخرت است».
(به نظر مي رسد نهي اوليه در اين روايت مربوط به تكاثرطلبي عرب جاهليت بوده كه براي
بيشتر نشان دادن افتخارات قبيله خود به زيارت و شمارش قبور مي رفتند و سوره تكاثر و
آيه حتي زرتم المقابر آنان را توبيخ كرد.)
13- نهي امير مؤمنان از دشنام و سب دشمنان:
قال علي (عليه السلام): «اني اكره لَكُم ان تكونوا سبابين» .«من دوست ندارم شما
دشنام دهنده باشيد».
و در بخشي ديگر در پاسخ به دشنامها و جنگ رواني معاويه فرمود: «لاتسبوه واذكروا
معالم افعاله».
(در پاسخ به ياوه گويي هاي معاويه) «به اودشنام و ناسزا نگوييد بلكه رفتارها و
اعمال او را بازگو كنيد».
14- لعن برخي از ياران و مسلمانان از زبان پيامبر (صلي الله عليه وآله)، در زماني كه قبل از فرارسيدن رحلتش دستور تجهيز سپاه را به فرماندهي اسامه بن زيد صادر كرد ولي گروهي نافرماني كردند:قال رسول الله(صلي الله عليه وآله): «لعن الله من تخلف عن جيش اسامه» .«خداي لعنت كند هركس را كه از سپاه اسامه تخلف كند».
15- درباره پيدايش عنوان شيعه از زبان رسول خدا (صلي الله عليه وآله):
«والذي نفسي بيده ان هذا وشيعته لهم الفائزون يوم القيامة» .«سوگند به كسي كه جانم
در دست اوست، به راستي اين مرد (اشاره به علي (عليه السلام)) و پيروانش رستگاران
روز قيامتند».
16- توسل يكي از پيشوايان اهل سنت، امام شافعي به اهل بيت پيامبر در پاسخ به كساني كه توسل را جايز نميشمرند:
آل النبي ذريعتي
و هم اليه وسيلتي
ارجو بهم اعطي غداً
بيدي اليمين صحيفتي
اهل بيت پيامبر دستاويز و وسيله من براي تقرب به خدا هستند و اميدوارم فردا به واسطه ايشان، نامه عمل بدست راستم داده شود .
17- درباره تقيه : امير مؤمنان فرمودند:
«التقية من افضل اعمال المؤمن يصون بها نفسه واخوانه عن الفاجرين» .«تقيه از بهترين
كارهاي مؤمن است كه به وسيله آن جان خود و برادرانش را از فاسقان حفظ مي نمايد».
(البته كاربرد تقيه درجايي است كه پذيرش خطر از جانب مؤمن سودي براي دين و جامعه
اسلامي نداشته باشد اما در شرايطي كه به خطر افتادن و حتي فداكردن جان موجب زنده
كردن دين و احكام اسلامي گردد و آفت بزرگي را از اسلام بزدايد جانفشاني لازم و تقيه
معنا ندارد. چنانكه در سيره امامان شاهديم.)
18- درباره تقيه، امام باقر عليه السلام فرمود:
«التقية من ديني و دين آبائي» .«تقيه، بخشي از دين من و پدرانم است».
19- درباره كارايي توسل به پيامبر در روايت آمده است كه:عثمان بن حنيف گويد: مرد
بيماري نزد پيامبر آمد و درخواست دعا براي شفاي خويش كرد.پيامبر فرمود: اگر بخواهي
به بعد موكول كنم و اگر نه اكنون دعا كنم. گفت: اكنون برايم دعا كن. پس پيامبر به
او دستور داد كه با دقت وضو گرفته و دو ركعت نماز گزارد و اين دعا را بخواند:
اللهم اني اسألك واتوجه اليك بمحمد نبي الرحمة. يامحمد اني قدتوجهت بك الي ربي في
حاجتي هذه لتقضي. اللهم فشفعّه فيّ.
(خدايا من به واسطه محمد پيامبر رحمت به تو روي ميآورم و از تو مسألت دارم. اي
محمد، به سوي تو روي آورده ام تا حاجتم برآورده شود. خدايا او را شفيع من قرار
بده.) .
20- توسلي ديگر از سوي پيامبر (صلي الله عليه وآله):بر اساس روايت انس بن مالك،
رسول خدا در پي فوت فاطمه بنت اسد و حفر قبر توسط ياران، وارد قبر شد
و گفت:
«خدا كسي است كه زنده مي كند و مي ميراند و خود زنده نامير است. خدايا مادرم فاطمه
بنت اسد را بيامرز و جايگاهش را وسيع كن، به حق پيامبرت و به حق پيامبران پيشين» .
21- درباره اينكه همه اصحاب پيامبر عادل نيستند:
قال رسول الله(صلي الله عليه وآله): «انا فرطكم علي الحوض وسانازع رجالا فاغلب
عليهم فاقولن رب اصحابي اصحابي! فيقال: انك لاتدري ما احدثوابعدك» .
پيامبر فرمود: «من نزد حوض كوثر بر شما وارد مي شوم و با مرداني درگير و برآنها
چيره مي شوم و مي گويم: خدايا، يارانم! يارانم! پس گفته خواهد شد: تو نمي داني پس
از تو چه ها كردند».
فصل دوم:
پاسخگويي به
پرسشها و شبههها
در منابع و كتب مختلف پرسشها و پندارهاي زيادي در ارتباط با تشيع با نگاه كنجكاوانه و يا انتقادي مطرح شده است اما براي هماهنگي بيشتر با عرصه واقعيت و ذهنيتهاي حقيقي مسلمانان در ارتباط با جمهوري اسلامي ايران و تشيع، بهتر است به مجموعه همين ذهنيتها مراجعه كنيم و درصدد روشنگري و پاسخگويي به آنها باشيم و طبيعي است كه گاهي پاسخ مناسب براي يك مخاطب، پاسخ در خور مخاطب ديگر نباشد. بر اساس بررسيها و تحقيقات انجام شده مهمترين موضوعات و پرسشهاي مطرح شده از سوي زائران غير ايراني حج و عمره معين گرديده است كه پاسخ آنها به ترتيب با بياني مختصر در پي ميآيد:
1ـ تفاوتهاي اساسي شيعه واهل سنت چيست؟
تشيع و تسنن دو گرايش از گرايشهاي اسلامي هستند كه در توحيد، نبوت و عصمت پيامبر
(صلي الله عليه وآله)، قرآن و تحريف ناشدگي آن، ايمان به رسالتهاي پيشين و ملائكه و
بسياري موضوعات ديگر مشتركند و اختلافشان در برخي جزئيات و در نحوه برداشت و
استنباط معارف و احكام ديني است. البته پاسخگويي كامل به سؤال منوط به تعيين نوع
مخاطبان ميباشد.
الف) در صورت طرح اين سؤال از سوي مخاطب اهل اطلاع و مطالعه يا دانشجو و طلبه و
عالم دين ميتوان چنين گفت: عمده تفاوت ميان دو گرايش در اين است كه شيعه معتقد به
اخذ تفسير قرآن و سنت پيامبر در درجه اول از طريق اهل بيت و امامان معصوم (عليهم
السلام) و در درجه بعد از ساير صحابه و تابعين ميباشند. اما اهل سنت با پذيرش
ضرورت محبت و برجستگيهاي اهل بيت، در زمينه اخذ دستورها و آموزههاي ديني همه
صحابه از جمله امامان اهل بيت را يكسان ميشمارند.
نتيجه اين تفاوت، اعتقاد به عصمت و امامت اهل بيت نزد شيعه و عدم اعتقاد به آن نزد
اهل سنت ميباشد. البته طبيعي است كه با توجه به مشتركات متعدد و گسترده، به خصوص
اينكه در اصل ضرورت پيروي از سنت پيامبر در دو گروه هيچ اختلافي وجود ندارد
بنابراين نبايد دليلي براي جدايي و تفرقه پيدا شود.
ب) در صورتي كه مخاطب از مردم عادي و ناآشنا با مباحث تخصصي باشد ميتوان با تأكيد
بر مشتركات گفت:شيعه و اهل سنت هر دو مسلمان و معتقد به پيامبر و قرآن و ساير
ضروريات ديناند ولي شيعه ميگويد پيامبر طبق حديث متواتر ثقلين دو منبع گرانبها
جهت هدايت مسلمين بر جاي نهاده كه يكي قرآن و ديگري عترت است و بر اين اساس
مسلمانان بايد تفسير و تبيين قرآن و سيره پيامبر را از اهل بيت پيامبر بپذيرند.
بيان آيه مودت، آيه تطهير و آيه ولايت در اينجا مناسب به نظر ميرسد.
2ـ دليل برتري اهل بيت چيست؟
اهل بيت جانشينان بر حق و شايسته رسول خدا هستند نه به دليل قرابت خوني بلكه به
واسطه فضايل برجسته انساني و الهي كه در سايه لطف الهي و تلاش و خودسازي آنها حاصل
شده است. مطابق آيه تطهير آنان از هر گونه پليدي و بدي به دور هستند و در نتيجه هيچ
خطا و گناه از آنان صادر نميشود.
از طرفي آنها ظرف علوم پيامبرند، چنانكه پيامبر (صلي الله عليه وآله) درباره علي
(عليه السلام) فرمود: «انا مدينة العلم و علي بابها فمن اراد العلم فليأت الباب» .
ـ «يا علي انت تبين لأمّتي ما اختلفوا فيه من بعدي» .
«اي علي تو شرح ميدهي براي امت منآنچه را پس از من در آن اختلاف كردند».
همچنين بارها پيامبر فرمود: «اقضاكم علي» .
نيز امام صادق (عليه السلام) درباره علوم امامان فرمود:
«نزد ما صحيفهاي است به طول هفتاد ذراع كه به املاء رسول خدا و خط علي ميباشد و
همه حلال و حرام حتي ديه جراحت در آن ثبت است» .
از جمله روايات متواتر و معتبر كه مرجعيت علمي و اخلاقي اهل بيت را ميرساند حديث
سفينه است:
«الا ان مثل اهل بيني فيكم مثل سفينة نوح من ركبها نجي و من تخلف عنها غرق» .
«آگاه باشيد، هر آينه مثل اهل بيت من در ميان شما مانند كشتي نوح است كه هر كس بر
آن سوار شود نجات يابد و هر كس تخلف ورزد غرق گردد».
3ـ ماجراي غدير خم چيست؟
يكي از حوادث مهم تاريخي صدر اسلام، ماجراي غدير خم و نصب امير مؤمنان به خلافت و
امامت بعد از پيامبر است كه يكصد و هشتاد صحابي و هشتاد و چهار تابعي آن را روايت
كردهاند كه از جمله آنها خلفاي ثلاثه هستند كه به يك مورد اشاره ميكنيم:
«حافظ ابن مغازلي در كتاب مناقب از ابي هريره نقل كرده كه عمر بن خطاب گفت: رسول
خدا فرمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه» اين روايت را سمعاني نيز در فضايل الصحابه و
محب الدين طبري در رياض النضره و خوارزمي در مقتل خود و ابن كثير شامي در البداية و
النهاية از قول خليفه دوم نقل كردهاند» .
از آنجا كه سند اين روايت قابل انكار نبوده، برخي در دلالت كلمه مولا به مفهوم
دوستي اكتفا كرده و سرپرستي و ولايت را از آن برداشت نكردهاند، در حالي كه كتب لغت
از جمله لسان العرب معاني زير را براي مولا ذكر ميكند:
«ناصر، معين، مطاع، سيد، مالك، اولي به تصرف و محب و دولت» .
همچنين طبق نقل حاكم نيشابوري، يكي از علماي برجسته اهل سنت، آن حضرت خطاب به مردم
فرمود: «الست اولي بكم» آيا من از شما به شما سزاوارتر نيستم؟ همه پاسخ دادند آري.
سپس فرمود: «من كنت مولاه فهذا علي مولاه» .
مجموعه شرايط ماجراي غدير خم از جمله اجتماع همه قافلههاي مردم در گرماي سوزان،
اقرار گرفتن اوليه پيامبر از مردم كاملاً مفهوم ولايت و خلافت براي اميرمؤمنان
ميباشد، چرا كه ضرورت دوستي با علي (عليه السلام) با توجه به عموم آيات قرآن
(المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض) و به ويژه آيه مودت الا المودة في القربي
موضوعي مسلم و قطعي بوده است.
4ـ نظر شيعه درباره صحابه
از نظر ما به هر كسي كه اندك مصاحبتي با پيامبر داشته نميتوان صحابي گفت و در
تعريف واقعي صحابي كسي است كه علاوه بر همنشيني و همراهي ظاهري در باطن و رفتار و
اخلاق هم پيرو پيامبر باشد. از طرفي با توجه به آيات متعدد قرآني و شواهد مسلم
تاريخي و روايي نميتوان تمام اصحاب پيامبر را هم رديف و يا قابل تكريم و احترام
دانست. برخي از دلايل اين عقيده عبارتند از:
الف) هر چند در برخي آيات قرآن، صحابه پيامبر به اوصافي چون بيعت كنندگان شجره،
سابقين اولين، اصحاب الفتح، مهاجرين از ديار و اموال توصيف شدهاند اما برخي ديگر
از ايشان در آيات ديگري به القاب منافقين، سماعون فتنه، بيمار دلان في قلوبهم مرض و
صاحبان اعمال خوب و بد نيز ملقب شدهاند كه البته اقليت اندكي از آنان را تشكيل
دادهاند. در نتيجه، ارزيابي منطقي مبتني بر عملكرد يكايك صحابه و اظهارات آنها
ملاك برخورد با آنها خواهد بود و كساني چون مروان بن حكم، مغيره بن شعبه، وليد بن
عقبه و بسر بن ارطاه هر چند جزء صحابه بودند به دليل سوابق نامطلوب و ظلم فراوان،
در روايت مورد اعتماد نيستند.
از منظر عقل نيز هرگز امكان اعتماد و تبعيت از افرادي كه كاملاً در نقطه مقابل
يكديگر از حيث اخلاق و اعمال بودهاند مانند علي (عليه السلام) و معاويه امكانپذير
نميباشد.
خلاصه اينكه نظر شيعه درباره صحابه اين است كه صحابي بودن موجب عدالت نميشود بلكه
ملاك عدالت، سيره عملي و اخلاقي فرد است كه او را در زمره مؤمنان واقعي يا منافقان
قرار ميدهد.
5ـ علت بوسيدن و تبرك جستن شيعيان به ضريح و ديوار حرم و اماكن مقدس چيست؟
در پاسخ به كساني كه با مفهوم ظاهري آيات و روايات قانع ميشوند ميتوان به جريان
پيراهن يوسف و شفاي حضرت يعقوب و برخي روايات اشاره كرد؛ هنگامي كه يوسف خود را به
برادرش معرفي كرد و آنها را مورد عفو قرار داد فرمود:
اذهبوا بقميصي هذا فالقوه علي وجه ابي يأت بصيراً(يوسف /93)
«اين پيراهن مرا با خود ببريد و بر صورت پدرم افكنيد تا ديدگانش بينا گردد». و چنين
هم شد و چشمان يعقوب بينايياش را بدست آورد.
بر اساس روايات، عبدالله بن عمر كه از راويان برجسته است ميگويد: پيامبر را مشاهده
كردم كه حجرالاسود را لمس ميكرد و ميبوسيد .
درباره تبرك به پيامبر، ابن حجر عسقلاني از نويسندگان مشهور اهل سنت چنين نقل
ميكند: ان النبي (صلي الله عليه وآله) كان يؤتي بالصبيان فيتبرّك عليهم .
كودكان را نزد پيامبر ميآوردند و آن حضرت به منظور تبرك آنان دعا ميفرمود.
همچنين در پاسخ كساني كه به استدلالهاي عقلي و كلامي تمايل دارند ميتوان اضافه
كرد:
ميان احترام و تكريم و تبرك از يك سو و تقدير و پرستش از سوي ديگر تفاوت آشكاري
وجود دارد. اگر كرنش و حالت خضوع در برابر يك شخص يا يك شي با قصد پرستش و خدا
پنداشتن او همراه باشد قطعاً عبادت محسوب شده و شرك تلقي ميگردد. اما اگر بوسيدن و
لمس كردن به قصد احترام صاحب قبر يا تكريم روح ملكوتي صاحب آثار باشد، نه تنها
اشكالي نخواهد داشت بلكه به عنوان مصداق تعظيم شعائر الهي و من يعظم شعائر الله
فانها من تقوي القلوب و يادآوري ايام الهي فذكرهم بايام الله و در مورد قبور
امامان، مصداق محبت اهل بيت پيامبر الا المودة في القربي خواهد بود.
روايت زير از صحيح بخاري درباره عشق و تبرك اصحاب به پيامبر جالب توجه است:
«و اذاتوضأ كادوا يقتتلون علي وضوئه» .
و چون پيامبر وضو ميگرفت نزديك بود مسلمانان بر سر آب وضوي او با يكديگر درگير
شوند.
به عنوان آخرين نكته به سيره فاطمه زهرا (سلام الله عليها) سرور زنان عالم كه قطعاً
از اهل بيت مطهر و معصوم و حداقل از صحابه رسول است مراجعه كنيم كه علي (عليه
السلام) درباره او ميفرمايد: فاطمه پس از وفات پدر نزد قبر ايشان ميرفت و مشتي از
خاكش را بر ديده مينهاد و ميگريست و اين ابيات را زمزمه ميكرد:
ماذا علي من شَمِّع تربة احمد
انلايَشُمَّ مدي الزمان غواليا
صبـت عـلي مصـائب لوانها
صبت علي الايام صرن ليالياً
چيست بر آن كس كه تربت احمد را بوييده است اگر در طول زمان هرگز بوي خوشي را استشمام نكند؟! بر من مصيبتهايي فرو باريد كه اگر بر روزها فرو مي آمد به شب مبدل ميشدند .
6ـ چرا در اذان «اشهد ان عليا ولي الله» ميگوييد و چيزي به اذان اضافه ميكنيد؟
در پاسخ اين سؤال بايد تأكيد كرد كه همه شيعيان بويژه علما و مراجع معتقدند كه
شهادت به ولايت امير مؤمنان جزئي از اذان يا اقامه نيست و هيچ كس مجاز نيست آن را
به عنوان جزء يا بخشي از اذان شرعي بيان كند. در خصوص مبناي بيان اين جمله نيز بايد
به آيه 55 سوره مائده كه مشهور به آيه ولايت ميباشد مراجعه كنيم كه در آن لقب
وليالله به علي (عليه السلام) اعطاء شده است.
انما وليكم الله و رسوله والذين امنوالذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكاة و هم
راكعون.
«همانا ولي و سرپرست شما خدا و رسول و مؤمناني هستند كه نماز بپا دارند و زكات را
در حال ركوع ميدهند».
بر اساس نظر تفاسير و منابع متعدد اهل سنت از جمله تفسير طبري (6/186) احكام القرآن
(2/542)، تفسير بيضاوي (1/345) والدرالمنثور (2/293) اين آيه شريفه در مورد صدقه
بخشيدن علي در هنگام نماز در مسجد نازل شده و دلالت قطعي بر ولايت علي در طول ولايت
خدا و رسول دارد. و از آنجا كه در بيان كلمات و جملات نيت نقش مهمي دارد و شيعيان
اعتراف به ولايت علي را بعنوان شعاري ديني و نه بعنوان جزئي از اذان بر زبان
ميآورند نبايد اشكالي بوجود آورد. يادآوري ميشود كه گفتن اذكار اعتقادي در اثناي
عبادت بلا اشكال ميباشد.
ضمن اينكه اگر اضافه نمودن هر سخن را در داخل اذان به هر شكلي ممنوع بدانيم توجيهي
براي جمله (الصلوة خير من النوم) كه از نظر عموم اهل سنت توسط عمر به اذان صبح
اضافه شده وجود ندارد ضمن اينكه اين كار باعث حذف جملهاي قطعي از اذان شده است (حي
علي خير العمل).
7ـ آيا شيعه به تحريف قرآن معتقد است؟ قرآن شيعه با قرآن اهل سنت چه تفاوتي
دارد؟
تحريف يعني هر گونه تغيير در متن و محتواي قرآن از طريق كاهش يا افزايش يا تبديل؛
درباره ديدگاه شيعه پيرامون قرآن اتهامها و جوسازيهاي گستردهاي انجام شده كه ضرورت
پاسخگويي را روشن ميسازد در پاسخ به افراد عادي بايد ضمن اظهار تعجب از اين سؤال و
تأكيد بر يكسان بودن قرآن شيعه با قرآن اهل سنت به محوري بودن و اهميت اساسي قرآن
در ايجاد وحدت امت اسلامي اشاره كرد. اعتقاد به قرآن در كنار اعتقاد به پيامبر و
محبت اهل بيت، محورهاي اصلي همگرايي اسلامي محسوب ميشوند و بايستي در همه گفت و
گوها به آنها توجه ويژه شود. در صورت امكان نشان دادن قرآن چاپ ايران براي اثبات
سخن نيز بسيار مفيد است.
در پاسخ اهل علم ميتوان چنين گفت:
قرآنهاي چاپ ايران هيچگاه متفاوت از قرآنهاي چاپ مصر و عربستان و ساير كشورهاي
اسلامي نبوده است. حتي در حالي كه قرآنهاي چاپ پيش از انقلاب با رسم الخط متناسب با
زبان فارسي يعني با اندكي تفاوت نوشتاري نسبت به رسم الخط عربي نگارش ميشد، پس از
انقلاب با الهامگيري از روحيه وحدتگرايي و نفي تفرقه در امت اسلامي، اكثر قرآنها
حتي از نظر خوشنويسي و رسم الخط بر اساس مصحف عثمان طه نگاشته و منتشر ميشود و
هيچگونه تفاوتي با قرآن موجود در حرمين شريفين ندارد چون بر اساس قراءت حفص از عاصم
ميباشد. در حالي كه در برخي كشورهاي عربي قرآنهاي به روايت «ورش» منتشر ميگردد.
در خصوص تحريف نيز ترديدي وجود ندارد كه بر اساس وعده قرآني انا نحن نزلنا الذكر و
انا له لحافظون و اجماع مسلمانان هيچگونه تحريفي به ساحت مقدس قرآن راه نيافته است
و اگر معدود افرادي چه ازعلماي شيعه و چه اهل سنت سخني دال بر تحريف به زبان
آوردهاند دليل و شاهد قابل توجهي بر مدعاي خويش نياورده و فقط موجب ايجاد جنجالي
بي اساس و نزاعي بي پايه و در نتيجه، بدبيني و بياعتمادي بين برخي از مسلمانان
شدهاند. از علماي مشهور شيعه كه بر تحريف ناپذيري و تحريف ناشدگي قرآن تصريح
كردهاند ميتوان به شيخ صدوق، سيد مرتضي، شيخ طوسي، علامه طبرسي، سيدبن طاووس، فيض
كاشاني، بهاءالدين عاملي، شيخ حر عاملي، كاشف الغطاء و امام خميني اشاره كرد كه به
چند مورد اشاره ميكنيم:
شيخ صدوق (متوفاي 381 هـ): اعتقاد ما درباره قرآن اين است كه آن سخن خدا و وحي است
و كتابي است كه باطل در آن راه ندارد و از جانب پروردگار حكيم و دانا نازل گرديده
است و او فرستنده و نگهبان آن ميباشد .
شيخ طوسي (460 هـ): اما سخن در فزوني يا كاستي قرآن، از مطالبي است كه در خور اين
كتاب نميباشد، زيرا همه مسلمانان بر عدم فزوني آن اتفاق نظر دارند و در مورد كاستي
آن هم ظاهر مذهب مسلمانان بر خلاف آن است .
طبرسي مفسر مشهور: در مورد فزوني قرآن، همه امت اسلامي بر بي پايگي آن اتفاق نظر
دارند و اما در مورد كاسته شدن آيات آن اندكي از اصحاب ما و گروهي از فرقه حشويه از
اهل سنت رواياتي آوردهاند ولي آنچه از مذهب ما پذيرفته شده و صحيح است بر خلاف آن
ميباشد .
8 ـ آيا تقيه به معناي نفاق نيست؟
منظور از تقيه، كتمان عقيده به هنگام مواجه شدن با خطرهاست. شيخ مفيد از علماي بزرگ
شيعه ميگويد: تقيه مستور داشتن اعتقاد باطني و كتمان آن در برابر مخالفان به جهت
ترس و اجتناب از زيانهاي دنيوي و ديني است .
از لحاظ عقلي، زماني كه انسان احساس ميكند با اظهار عقيده، جان او و يا ديگران به
خطر جدي ميافتد و با پذيرش خطر هم نتيجه مطلوبي حاصل نميشود لازم است به طريقي
جان خود را حفظ كند. البته در جايي كه استقبال از خطر موجب تحقق اهداف متعالي دين
مانند دفع تجاوز دشمن به حريم دين يا انجام فرمان ولي خدا باشد، قطعاً جاي تقيه و
عقيده پوشي وجود ندارد.
از لحاظ قرآن نيز آيات متعددي بر جواز و بلكه لزوم تقيه دلالت دارند:
1ـ (آل عمران، 28): لا يتخذ المؤمنون الكافرين اولياء من دون المؤمنين و من يفعل
ذلك فليس من الله في شي الا ان تتقوا منهم تقاة و يحذركم الله نفسه والي الله
المصير.مؤمنان هرگز كافران را به دوستي نگيرند و هر كس چنين كند از سوي خدا توجيهي
ندارد، مگر آنكه از آنان تقيه كنيد و خدا شما را از (نافرماني) خود بري داده و
بازگشت به سوي خداست.
2ـ در آيه 28 سوره غافر، قرآن مؤمن آل فرعون را به تقيه و كتمان عقيده در دربار
فرعون توصيف و تحسين ميكند:
و قال رجل مؤمن من ءال فرعون يكتم ايمنه أتقتلون رجلاً ان يقول ربي الله و....«و
مردي مؤمن از خاندان فرعون كه ايمانش را پنهان ميداشت گفت: آيا ميخواهيد مردي را
كه ميگويد پروردگارم الله است بكشيد».
روشن است كه در جوكفر آميز و استكبار آلود دربار فرعوني جايي براي اظهار نظر و
اقدام عملي مؤمن آل فرعون نبود و اگر دست به اقدامي ميزد جان خويش را از كف
ميداد. در حالي كه با رعايت اصل تقيه و كتمان عقيده، مؤمن ذخيرهاي براي زمان
مناسب گشت و با ورود موسي، او نيز نداي ايمان و همراهي با موسي را سر داد و باعث
تقويت دعوت موسوي شد.
شبيه اين ماجرا در آغاز دعوت اسلامي براي مسلمانان پاكباختهاي چون عمار ياسر،
مصعب، بلال و سميه اتفاق افتاد كه ياسر و سميه در اثر شدت علاقه به اسلام و پيامبر،
حاضر به اظهار شرك نشدند و به شهادت رسيدند اما عمار با تقيه جان سالم به در برد و
پيامبر و قرآن نيز عمل او را تأييد كردند. اما اينكه موضوع تقيه كه يك رويه قرآني و
وظيفه هر مؤمن در شرايط خاص است چرا بيشتر در مورد شيعه به كار ميرود، به دليل
فشارهاي شديدي است كه در روزگار حاكميت اموي و عباسي بر عليه شيعيان اعمال ميشد،
به طوري كه هيچ دوستدار علي و شيعه اهل بيت نميتوانست از خطر شكنجه و محروميت و
حتي مرگ در امان باشد و حتي تهمت تشيع و رفض گاهي از تهمت «زنديق» بالاتر دانسته
ميشد!
لازم به ذكر است كه بسياري از صحابه مسلمانان صدر اسلام نيز براي رفع خطرهايي كه از
ناحيه مخالفان محتمل بوده اقدام به تقيه ميكردهاند. ابن جوزي از نويسندگان مشهور
حنبلي مينويسد:
«روزي واصل بن عطا ـ از بزرگان اهل سنت ـ همراه گروهي
به سفري عازم شد. در مسير با گروهي از خوارج مواجه شدند، وي
به همسفران گفت بگذاريد تنها من با آنها سخن بگويم. وقتي
خوارج به آنها رسيدند خواستند حمله كنند. واصل گفت: چگونه حمله را حلال ميكنيد در
حالي كه نميدانيد ما كه هستيم و براي چه آمدهايم؟ گفتند: بله، شما كيستيد؟ واصل
گفت: گروهي از مشركين كه آمدهايم تا كلام خدا را بشنويم گفتند: دست ازآنها برداريد
و يكي از آنها شروع به خواندن قرآن كرد چون تمام كرد واصل گفت: كلام خدا را شنيديم،
حال ما را به وطن خود بازگردانيد تا در آيات فكر كنيم. گفتند: اين كار لازم است پس
حركت كردند و ما را تا فرسنگها همراهي و محافظت كردند .
9ـ چرا شيعيان بيش از حد بر اهل بيت پيامبر تأكيد مي كنند درحالي كه اهل سنت هم
دوستدار خاندان پيامبرند؟
آيه تطهير و ولايت و نيز روايات متعدد روشن مي كند كه بر اساس تعاليم و آموزه هاي
صريح قرآن و روايات چاره اي جز مراجعه و تبعيت از اهل بيت براي شناخت و پياده كردن
دستورهاي دين وجود ندارد و خداوند داناتر است كه رسالت خودرا كجا قرار دهد الله
اعلم حيث يجعل رسالته. ارتباط بين پيرو و پيشوا درجاتي دارد كه از قبول لفظي، شروع
و تا ارادت قلبي و تبعيت عملي ادامه مي يابد. اتفاقاً نكته در اينجا است كه آيا
اعلام دوستي وقتي كه با پيروي همراه نباشد ميتواند حقيقي شمرده شود يا خير؟ قرآن
مي فرمايد:
قل ان كنتم تحبون الله فاتّبعوني يحببكم الله (آل عمران/31) بگو اي مردم اگر خدا را
دوست مي داريد مرا (پيامبر را) پيروي كنيد تا خدا شما را دوست بدارد. يعني شرط
دوستي خدا تبعيت محض از پيامبر است. و به قول امام صادق (عليه السلام):
تعصيالالهوانتتظهرحبه
هذا لعمري في الفعال بديـع
لوكـانحبكصادقالاطعته
ان المحب لمن يحب مطيع
خداي را نافرماني مي كني و تنها به زبان محبتش را اظهار مي كني
اين ـ به جانم سوگند ـ كار عجبيي است.
اگر دوستي تو صادق بوده او را اطاعت مي كردي
چرا كه دوستدار عاشق، مطيع محبوب است.
البته ترديدي نيست كه بسياري از برادران اهل سنت، بر اساس محبت عميق نسبت به پيامبر
و خاندان پاك او سعي در پيروي سيره اهل بيت نيز دارند اما اين حقيقت را نيز بايد در
نظر داشت كه بسياري از فتواها و احكام در طول قرن هاي گذشته بر خلاف سيره و روش اهل
بيت صادر شده است در حالي كه حتي اگر به امامان اهل بيت به عنوان يك راوي موثق نظر
ميداشتند بايستي بيشاز اين به ديدگاهها و روايات ايشان اهميت مي دادند. به عنوان
نمونه، در حالي كه در دوران شكوفايي علمي زمان امام باقر و امام صادق (عليهما
السلام) بسياري از راويان برجسته از شاگردان ايشان بودند و رواياتشان در كتب مختلف
نقل مي شد، چرا هيچ سخني از امام صادق (عليه السلام) در مهمترين منبع حديثي اهل سنت
(صحيح بخاري) روايت نمي شود؟ آيا اين مفهوم مودت في القربي است؟ و با توجه به دلالت
قطعي آيه تطهير (كه عموم مفسران دو مذهب شكي در اينكه شامل اهل بيت مي شود ندارند)
چه كسي از اينان كه مطهر و پاك شمرده شده اند صادقتر و موثقتر يافت مي شود كه بخاري
و برخي حديث نويسان ديگر از او نقل نميكنند اما از بسياري از راويان ضعيف و گمنام
روايت ميكنند.
از سوي ديگر، شايسته است به محتواي آيه مودت نيز نظري بيفكنيم تا روشن شود منظور از
مودت في القربي در سوره شوري چيست؟
... قل لا اسألكم عليه اجرا الا المودة في القربي... (شوري /23) در اين آيه از زبان
پيامبر اسلام اجر رسالت با آن همه سختي و تلاش در دوستي نزديكان پيامبر خلاصه شده
است در حالي كه چند تن از انبياء پيشين بياني متفاوت داشته و همگي خود را بي نياز
از پاداش مردم اعلام ميكنند: و ما اسألكم عليه من اجر ان اجري الا علي رب العالمين
الشعراء/109، 127، 145، 164 و 180)«و از شما پاداش نمي خواهم. پاداش من جز بر عهده
خداي جهانيان نيست».
سؤال اينجاست كه در حالي كه انبياء پيشين هرگونه مزدي براي رسالت خويش نمي خواهند
اما پيامبر خاتم مزد را در محبت خلاصه مي كند آيا تنها اظهار دوستي صرف، منظور است
يا هدف متعالي و والاتري در اين درخواست نهفته است كه ضامن حفظ پيامها و ارزشهاي
انبياست؛ و با اين پاداش، تمام رسالت انبياء تحقق مي يابد. به ويژه اينكه در جاي
ديگر فرموده:
قل ما سألتكم من اجر فهو لكم ان أجري الا علي الله... (سبأ/47)«آنچه بعنوان پاداش
از شما خواستم به سود خودتان است. پاداش واقعي من بر خداست».
10ـ چرا شيعيان بر مهر يا تربت سجده ميكنند؟
پاسخ ساده براي عموم اينكه سجده گزاران بر تربت يا حصير يا قسمتي از زمين نيز از
سنت و سيره پيامبر گرفته شده است، چنانكه در حديث پيامبر در كتب معتبر شيعه و سني
وارد شده است:
قال رسول الله (صلي الله عليه وآله): «جعلت لي الارض مسجدا و طهورا» .
«زمين براي من، سجده گاه و ماية پاكيزگي است».
به علاه اينكه بسياري از صحابه و بزرگان اسلام نيز به اين سيره پاي بند بوده اند؛
نافع مي گويد:
عبدالله بن عمر به هنگام سجده دستار (عمامه) خود را بر ميداشت تا پيشاني خود را بر
زمين بگذارد .
و در موارد متعدد، پيامبر سجده بر خاك را توصيه و يادآوري ميفرمود:
«پيامبر مردي را در حال سجده مشاهده كرد كه بر گوشه عمامه خود سجده مي كرد به وي
اشاره كرد كه دستار خود را بردار و به پيشاني او اشاره فرمود.»
البته يادآوري مي شود كه در نهايت، اين يك موضوع فقهي است كه هرگز نمي تواند موجب
نگراني و تفرقه جامعه اسلامي شود بلكه مهم اشتراك نظر در مسائل مهمتر و كلان جهان
اسلام و عقيده اسلامي است.
در پاسخ به افرادي كه از آگاهي بيشتري در زمينه مسائل عقيدتي و تاريخي برخوردارند
علاوه بر مطالب فوق مي توان چنين گفت:
اولا: بايد ميان دو مفهوم سجده بر زمين و سجده براي خدا تفاوت گذاشت چون كساني كه
بر اين امر ايراد ميگيرند سجود بر تربت يا تكهاي از خاك را نوعي عبادت خاك يا سنگ
مي شمارند و در نتيجه شرك مي دانند. در حالي كه ما براي خدا بر زمين سجده ميكنيم و
آنچه مهم است سجده براي خدا اُسْجُدوا لله است آيه 37 فصلت مي گويد: لا تسجدوا
للشمس و لا للقمر واسجدوا لله. با توجه به روايت پيامبر (صلي الله عليه وآله) نيز
سجده براي خدا بر زمين سفارش شده است.
ثانيا: فلسفه سجده بر خاك يا آنچه از زمين است به نهايت خضوع و خشوع در برابر خدا
باز مي گردد. هشام بن حكم از امام صادق (عليه السلام) در اين باره چنين نقل ميكند:
«از امام صادق (عليه السلام) درباره آنچه سجده بر آن جايز است پرسيدم. فرمود: سجده
تنها بايد بر زمين و آنچه مي روياند ـ به جز خوردني ها و پوشيدني ها ـ انجام گيرد.
گفتم فدايت گردم، به چه سبب؟ فرمود: سجده خضوع و اطاعت براي خداست و شايسته نيست كه
برخوردني و پوشيدني صورت پذيرد زيرا دنياپرستان، بردگان خوراك و پوشاكند و انسان در
حال سجده در حال پرستش خدا به سر مي برد ...ـ .
ثالثا: اگر سؤال شود چرا شيعه اينقدر بر سجده بر تربت يا سنگ اصرار دارد؛ پاسخ اين
است كه همانطور كه اصل تشريح فرايض از جانب شرع است. چگونگي انجام آن نيز بايستي از
سوي شرع تعيين گردد و بر اساس روايات موجود، سجده بر تربت، خاك يا حصير به عنوان
قدر مسلم آمده است و نمي توان آن را نادرست دانست. اما در مورد سجده بر فرش و موكت
و غيره تا زماني كه دليل قانع كننده اي نيامده است توجيهي وجود ندارد.
ابوسعيد از صحابه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) ميگويد: دخلت علي رسول الله (صلي الله عليه وآله) و هو يصلي علي حصير .
بر رسول خدا وارد شدم در حالي كه بر حصيري نماز ميخواند.
11ـ آيا قرآن شيعيان ارتباطي با مصحف علي و مصحف فاطمه دارد؟
قرآن شيعيان با قرآن ساير فرق اسلامي هيچگونه تفاوتي ندارد و اينگونه شايعات در
واقع از سوي دشمنان وحدت و اقتدار مسلمين ترويج مي شود. اما درباره ماهيت مصحف علي
و مصحف فاطمه مطالب گفتني زيادي وجود دارد.
الف ـ مصحف امام علي (عليه السلام): هيچ يك از مسلمانان ترديد ندارد كه علي (عليه
السلام) برجسته ترين كاتبان وحي و نخستين كسي است كه پس از رحلت پيامبر دست به كار
جمع آوري قرآن گرديد. ابن نديم در اين باره مي گويد:
«چون علي بعد از وفات پيامبر عدم اقبال مردم را به خود ديد سوگند خورد كه عبايش را
به دوش نگيرد تا قرآن را تدوين نمايد. بنابراين مدت سه روز در خانه خود نشست تا
اينكه قرآن را جمع و تدوين كرد و اين نخستين مصحفي بود كه در آن قرآن جمع شده بود.»
.
درباره ويژگي هاي اين مصحف نيز مباحث زيادي مطرح شده است. سيوطي معتقد است كه علي
مصحف خود را در جاي خود نهاده است .
همچنين ويژگي مطابقت قرائت آن با قرائت رسول خدا ذكر مكان و زمان نزول آيات،
توضيحات تفسيري، تعيين آيات متشابه و محكم كه در كتب متعدد به آن اشاره شده است.
درباره سرنوشت اين مصحف نيز امامان شيعه تصريح نموده اند كه پس از عدم قبول مردم،
مصحف امام علي (عليه السلام) به عنوان ميراث امامت در دست هريك از امامان بود. و
اكنون در دست امام زمان (عجل الله تعالي فرجه) ميباشد.
بنابراين هرگز نبايد تصور شود كه اين مصحف چيزي غير از قرآن مسلمانان است كه شيعه
بر آن دسترسي داشته و بر اساس آن عمل ميكند. بلكه از گنجينه هاي علوم امامت است كه
كسي جز امام معصوم از آن آگاهي ندارد.
ب ـ مصحف فاطمه:بر اساس روايات شيعي، مصحف فاطمه نيز يكي از گنجينه هاي علمي امامان
است و در آن از قرآن، احكام، حلال و حرام نيست بلكه شامل اخباري درباره حوادث آينده
در امت اسلامي ميباشد. ظاهراً امام صادق (عليه السلام) نيز بارها با اين سؤال و
كنجكاوي مواجه بود و در پاسخ ميفرمود: «والله ما فيه حرف من القرآن». به خدا سوگند
حرفي از قرآن در آن نيست . روايات ديگر نيز هست كه اين مصحف را مجموعه اي از معارف
و علوم نبوي مي داند كه توسط آن حضرت بيان شده و علي (عليه السلام) به خط خود نوشته
است.
آنچه موجب اين تصور شده كه اين كتاب، قرآني ديگر و مورد توجه شيعيان است اشتراك در
لفظ مصحف مي باشد، در حالي كه كلمه مصحف و ناميدن قرآن به مصحف، منشأ شرعي و قرآني
ندارد، بلكه به خاطر آنكه در ابتدا روي صحيفه هاي جدا جدا نوشته شده، جمع به هم
پيوسته آنها را مصحف ناميده اند و گاهي نوشته هاي ديگر نيز به اين اسم ناميده
شدهاند.
12ـ چرا شيعيان درباره علي (عليه السلام) و امامان غلو ميكنند؟
غلو به مفهوم تندروي و مبالغه و عقايد افراطي در مورد افراد و در امور ديني است و
بي ترديد از نظر قرآن مردود مي باشد:
قل يا اهل الكتاب لا تغلوا في دينكم غير الحق و لا تتبعوا اهواء قوم قد ضلوا من قبل
واضلّو كثيرا و ضلّوا عن سواء السبيل (مائده/77).«اي مؤمنان ، در دين خود غلو
نورزيد و از ميان گروهي كه خود پيشاپيش گمراه گشته و بسياري را گمراه كردند و خود
از راه راست منحرف شدند پيروي نكنيد». در فرهنگ شيعي، غالي كسي است كه درباره اهل
بيت خارج از معيارهاي اسلامي به چيزي معتقد باشد كه هرگز خود اهل بيت نيز بدان راضي
نيستند. شيخ مفيد در موضعي روشن ميگويد:
«غلات (غاليان) از جمله متظاهرين به اسلام مي باشند كه نسبت الوهيت و نبوت را به
امير المؤمنين و امامان از نسل او داده اند و از راه اعتدال خارج شده اند. بنابراين
آنان گمراه و كافر مي باشند.» .
ابوزهره از انديشمندان مصري معاصر، سياست بني اميه در حمله به شخصيت علي (عليه
السلام) و سبّ و لعن وي و اعمال فشار بر شيعيان را عامل مهمي در شكل گيري عقايد
غلوآميز در برخي از دوستداران آن حضرت ذكر ميكند .
صرف نظر از انگيزه هاي انتشار عقايد غلوآميز، امامان اهل بيت با موضعگيري هاي صريح
و سنجيده، مبارزهاي جدي با اين پديده انحرافي به عمل آورده اند. امام صادق (عليه
السلام) به ابوبصير فرمود:
«يا ابا محمد ابرأ ممن يزعم انا ارباب و ابرأ ممن يزعم نحن انبياء» .
«اي ابو محمد، من بيزارم از كسي كه ما را خدا پندارد همچنان كه بيزارم از كسي كه ما
را پيامبر بداند».
حال، سؤال مهم اينست كه آيا اظهار مودت و دوستي اهل بيت كه در قرآن پاداش رسالت
پيامبر قلمداد شده است و برپا نمودن محافل جشن و شادي و نيز مراسم سوگواري و اظهار
همدردي در مصيبتهاي پيشوايان دين را نيز ميتوان در چارچوب غلو ارزيابي نمود؟! در
حالي كه قرآن و سنت پر از بيانات صريح و گويا درباره ضرورت دوستي با اهل ايمان و
دشمني با كافران و مشركان مي باشد اشداء علي الكفار رحماء بينهم)چگونه مي توان مردم
را از اظهار اين دوستي ديني و براءت و بيزاري از دشمنان دين به بهانه پرهيز از
زياده روي و اغراق، نهي كرد. پس مي توان نتيجه گرفت كه ضمن پرهيز از اعتقادات شوك
آميز و افراطي مانند آنچه برخي غاليان مسلمان معتقدند بايستي در جهت نشر و بسط
عقايد ديني و مذهبي از جمله مشاركت و همدلي در شادي و غم مؤمنان بكوشيم.
ضمناً بايد توجه داشت كه برخي نسبت هاي غلوآميز هم به دروغ، به شيعيان زده شده، كه
به هيچ وجه از حقيقت بهرهاي ندارد. به عنوان مثال هيچيك از شيعيان گذشته و حال
معتقد به افضليت علي (عليه السلام) نسبت به پيامبر (صلي الله عليه وآله) نيستند اما
جوسازي و دروغ پردازيهاي گسترده اي را در گوشه و كنار جهان اسلام در اين خصوص بر
عليه شيعيان شاهديم كه مي توان گفت عاملان اين جريان، جز به تفرقه و جدايي مسلمانان
نميانديشند.
13ـ چرا شيعيان خلفا را سب و لعن مي كنند؟
الف ـ يكي از گناهان بزرگ كه هر مسلماني بايد از آن پرهيز كند سب و ناسزاگويي است
كه از رذايل اخلاقي محسوب مي گردد. بنا به تصريح روايات، هركس مرتكب اين عمل زشت
گردد، روز قيامت مورد نكوهش و عقاب قرار مي گيرد . در حرام بودن دشنام و ناسزا
تفاوتي بين مسلم و كافر و بزرگ و كوچك نيست و پر واضح است كه ناسزا و سب و بدزباني
نسبت به مؤمن كه نزد خدا مقامي بس بلند دارد، گناهي بزرگ به شمار مي رود.
آيه 108سوره انعام مي گويد: ولا تسبوا الذين يدعون من دون الله فيسبوا الله عدوا
بغير علم....«هرگز به آنان كه غير خدا را مي خوانند دشنام مدهيد تا مبادا آنان نيز
از روي دشمني و جهالت خدا را دشنام دهند».
اميرالمؤمنين در ايام جنگ صفين، وقتي كه اصحاب آن حضرت در پاسخ به دشنامهاي معاويه
و يارانش، ميخواستند آنها را ناسزا گويند، فرمود: «اني اكره ان تكونوا سبابين» «من
دوست ندارم شما فحاش و ناسزاگو باشيد. اگر به جاي دشنام، اعمال آنان را بر شمرده و
حالاتشان را يادآور شويد به حق و راستي نزديكتر و براي اتمام صحبت رساتر است.» .
ضمناً بايد توجه داشت كه سرآغاز جريان طعن و ناسزا بين اهل اسلام به سياستها و
اقدامات معاويه و ساير حاكمان اموي باز مي گردد كه در اثر دنياپرستي و دشمني بي
دليل با آن رسول، باعث ايجاد دشمني بين امت اسلامي شدند و احياناً زمينه ساز
اقدامات تلافي جويانه دوستداران اهل بيت گشتند. در صحيح مسلم از كتب مهم حديثي اهل
سنت آمده است: معاويه در عصر خلافت خويش مزدوران خود را وادار كرد تا در همه شهرها،
لعن و سب علي را به صورت عادتي درآوردند كه همه گويندگان برفراز منبرها از آن ياد
كنند .
ب ـ البته درباره لعن و نفرين، حقيقت به گونه ديگري است. از منظر قرآن لعنت خدا
علاوه بر كافران و منافقان، شامل برخي از مسلمانان نيز مي شود.ان الذين يؤذون الله
و رسوله لعنهم الله في الدنيا و الاخرة و... (احزاب / 57)«به راستي كساني كه خدا و
رسول را آزار مي دهند، خدا آنها را در دنيا و آخرت از رحمت خود دور مي سازد».
«به راستي كساني كه آنچه از بينات و هدايت نازل كرديم بعد از بيان آن در كتاب،
كتمان مي كنند، خدا آنان را لعن مي كند و لعنت كنندگان نيز» (بقره/ 159)
«به درستي كه كساني كه زنان مؤمن و پاكدامن و بيخبر را متهم ميسازند در دنيا و
آخرت مورد لعنت خدا هستند».
و من يقتل مؤمنا متعمداً فجزاؤه جهنم خالدا فيها و غضب الله عليه و لعنه و اعدّ له
عذابا عظيما (نسا/ 93)«و هركس مؤمني را به عمد بشكد پس كيفر او دوزخ جاويد است و
خدا بر او غضب نموده و مورد لعنت قرار ميدهد و برايش عذاب بزرگي فراهم مي كند».
در عين حال، در شرايط كنوني جهان اسلام، هر مسلمان خيرخواه و اصلاح طلب كه خواهان
پايداري اسلام باشد بايد ريشه هاي خصومت، نزاع و كينه ميان گروههاي مسلمان از جمله
شيعه و سني را بركند و بدور از لعن، طعن و دشنام، در پي مصلحت برتر اسلام يعني
وحدت، همدلي و هماهنگي در برابر دشمنان قسم خورده باشد. بي شك هرگونه رفتاري كه در
تحقق اين هدف، مانع ايجاد كند بر خلاف مصلحت مسلمانان و ياري دشمنان خواهد بود.
14 ـ چرا شيعيان نزد قبور امامان و پيامبر گريه مي كنند؟
انسانها به طور غريزي و بر اساس عواطف پاك انساني از مرگ بستگان و دوستان خود
اندوهگين شده و گريه ميكنند كه گريه در واقع ناشي از تحريك رقت قلب انسان است و از
ديدگاه روانشناسي دريچه اي مطمئن براي تخليه هيجانات روحي و احساسات فطري محسوب مي
شود. پيامبر وقتي از مرگ يكي از نوادگان دختري خود گريست و شخصي به او گفت: اين چه
حالي است اي پيامبر خدا، فرمود:
(اين رحمت خداست كه در دلهاي بندگانش نهاده و همانا خداوند به بندگان مهربانش رحمت
مي ورزد) .
«همچنين روايت شده است كه: زارالرسول قبر أمّه و بكي عليها و ابكي من حوله» .
(پيامبر قبر مادر خود آمنه را زيارت كرده و در آنجا گريست و اطرافيان را نيز به
گريه درآورد).
علي (عليه السلام) نيز در وفات همسرش فاطمه و برخي از يارانش گريه نمود.
اين روش نه تنها در ميان اهل بيت و پيروانشان بلكه در بين عموم مسلمانان از صحابيان
و تابعين و ديگران مرسوم بوده است. طبري در جريان وفات ابوبكر از سعيدبن مسيب چنين
روايت مي كند:
به هنگام وفات ابوبكر، دخترش عايشه بر او اقامه عزا نمود. در اين هنگام عمربن خطاب
بر در خانه او ايستاد، و زنان را از گريه نهي نمود ولي آنان دست بر نداشتند. عمر
كسي را فرستاد كه: وارد خانه شو و دختر ابوبكر را نزد من آور. عايشه چون اين سخن
شنيد گفت: اهل خانه را بر سرت خواهم شوراند، عمر دوباره گفت: داخل خانه شويد كه من
اجازه داده ام. مردي داخل شد و خواهر ابوبكر را بيرون كشيد و عمر چند ضربه تا زيانه
به او نواخت. زنان ديگر چون چنين ديدند پراكنده شدند .
در مسند احمدبن حنبل كه يكي از معتبرترين منابع حديثي اهل سنت است چنين روايت شده:
«چون رقيه دختر پيامبر بمرد، زنان بر او گريستند، عمر كوشيد با تازيانهاش آنان را
مانع شود. اما پيامبر فرمود: آنان را به حال خود واگذار كه بگريند و خود بر سر
قبرنشسته و فاطمه نزد او مي گريست. پس پيامبر چشم او را با مهرباني با دست خويش پاك
مي كرد» .
جالب اينكه براي توجيه مخالفت با سوگواري و گريه بر نيكان به حديثي استناد كرده اند
كه جاي بررسي و تأمل فراوان است: گفتهاند كه:
ان الميت ليعذب ببكاء اهله عليه (مرده با گريه بستگانش عذاب ميشود).
كافي است آياتي صريح از قرآن را در نظر بگيريم كه عذاب و عقاب را تنها نتيجه اعمال
انسان ميداند. وزر وبال عمل هيچكس را بر دوش ديگران نمياندازند ولاتزر وازرة وزر
اخري. ظاهراً اصل روايت و سخن صحيح اين بود كه پيامبر بر مردهاي يهودي گذر كرد كه
بستگانش در حال شيون بر او بودند و فرمود: آنها بر او گريه ميكنند و او در حال
عذاب شدن به خاطر گناهان خويش است .
و اينكه مسلمانان و دوستداران اهل بيت بيش از همه در سوگ امام حسين و عاشورا
ميگريند به دليل ظلم آشكار به او و منزلت رفيع او نزد خداست. بهتر است در اين مورد
به سخن يكي از علماي اهل سنت گوش فرا دهيم:
شيخ محمد مدني از رجال دارالتقريب مصر در سرمقاله رساله الاسلام به مناسبت ماه محرم
مي نويسد:
اين ماه ما را به ياد حادثهاي سترگ و فاجعهاي عظيم مي اندازد كه مسلمانان تا
امروز همچون مادران داغدار براي آن مي نالند ... اگر حسين در راه خدا و حقيقت شهيد
شد، قاتلان وي براي هميشه به نفرين خدا و فرشتگان و مردم دچار گشتند و او نزد خدا
به همراه پيامبران و صديقان و شهيدان به بالاترين درجات نائل شد .
15 ـ توسل به غير خدا چه دليلي دارد و آيا به معني شرك ورزيدن نيست؟
توسل به معني قراردادن وسيله و رابطه براي تقرب به خدا و درخواست حاجت از اوست كه
موارد متعددي از آن در قرآن و روايات حكايت شده است. طبق بيان قرآن، مردم زمان حضرت
عيسي(عليه السلام) براي درمان بيماري هاي لاعلاج خود به وي مراجعه ميكردند: ...
وأبرِئُ الاكمه والابرص و احي الموتي باذن الله... (آل عمران / 49)«و بيمار مبتلا
به گنگي و پيسي را به اذن خدا شفا ميدهم و مرده را به اذن او زنده مي كنم».
و برادران يوسف براي آمرزش گناهشان به يعقوب متوسل شدند: قالو يا ابانا استعفرلنا
ذنوبنا... (يوسف /97)«گفتند: اي پدر براي ما از گناهانمان طلب آمرزش كن».
قرآن همچنين به مسلمانان توصيه مي كند كه از پيامبر طلب استغفار كنند.
... ولو انهم اذ ظلموا انفسهم جاءوك فاستغفرو لله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله
توابا رحيما. (نساء / 64)«و اگر ايشان چون به خود ستم كردند نزد تو مي آمدند و از
خدا طلب بخشش مي كردند و رسول خدا برايشان آمرزش ميطلبيد خداوند را بسيار توبه
پذير و مهربان مييافتند».
البته شكي نيست كه راههاي تقرب و توسل متعدد است و ميتوان براي نزديك شدن به خدا
به ذكر خدا و عبادت و اعمال نيكو متوسل گرديد اما واسطه قراردادن انبياء و صالحان و
امامان نيز جايگاه ويژه خود را داشته و كاملا منطبق با آموزه هاي صريح قرآن و حديث
است.
به يك روايت در اين خصوص اشاره مي كنيم:
عثمان بن حنيف مي گويد: مرد نابينايي نزد پيامبر آمده گفت: از خدا بخواه كه مرا
عافيت بخشد. حضرت فرمود: اگر بخواهي دعا ميكنم و اگر صبر كني برايت بهتر است. گفت:
دعا كن. پس پيامبر به او گفت: كه وضو بساز و دو ركعت نماز بجا آورده و سپس اينگونه
دعا كرد؛ «اللهم اني اسألك و اتوجه الي نبيك نبي الرحمه يا محمد اني اتوجه بك الي
ربي في حاجتي لنفسي. اللهم اشفني». ابن حنيف اضافه مي كند: بخدا سوگند هنوز از هم
دور نشده بوديم كه او را ديديم در حالي كه اثري از نابينايي در او نبود .
اين حديث به وضوح نشان مي دهد كه با راهنمايي پيامبر، مرد نابينا به شخص پيامبر
متوسل شد و به حاجت خود نايل شد. جالب اينكه طبق ظاهر روايت، پيامبر خود درباره اين
فرد دعايي نكرد بلكه تنها توسل را به او آموزش داد.
پايان